نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اراک
2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
According to many researchers, there are no poets like Khaghani and Nezami whose poetry has been distorted and changed. The reasons for this matter are extensive attention of people to their poetry -especially Nezamiâs- and the difficulty of their poetry. In some cases, facing with exotic and complex compounds, the script-writers replaced such compounds with more familiar ones that they themselves knew their meaning. For this reason, there are a number of compounds in the poems of past writers whose meanings cannot be explained by commentators and lexicographers,
This article tries to propose a correction of a similar distortion in three lines of Nezamiâs Khamse which is prevalent in Nezamiâs poetry and even Khghaniâs Divan. It also comments on some lines of Nezamiâs Khamse which are, somehow, related to Toranj and Naranj.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
حکیم نظامی شاعر گرانمایهای است که از گذشته تا به اکنون مثنویهای وی مورد توجّه شاعران و ادیبان پارسی گوی بوده و شاید به همین سبب است که «در هیچ دیوان و دفتری به اندازة دیوان نظامی غلط، سقط و تحریف راه نیافته، زیرا هیچ دیوانی در قدیم به این اندازه استنساخ نشده و هیچ دفتری به این درجه مطبوع عامّه و بیش از گنجایش فکر عامّه نبوده است» (نظامی، 1384: مقدمه شش). «چنانکه مکرّر اشارت رفته به سبب کثرت استنساخ تمام نسخ تازه و کهن نظامی مغلوط و مغشوش است» (وحید دستگردی، 1318: 385).
«در تصحیح و مقابلة سبعة نظامی تقلید از مستشرقان اروپا (اصل قرار دادن یک نسخه و اختلافات سایر نُسَخ را در حاشیه گذاشتن) امکانپذیر نبود، زیرا غلط، سقط و تحریف از حدّ بیش بود و اگر این تقلید را پیروی میکردیم، لازم میشد که در هر صفحه دو یا سه بیت غلط مطابق متن کتاب اصلِ در متن نوشته و چهل یا پنجاه سطر اغلاط و اشتباهات دیگر را از سی نسخه- اگر بگنجد- در ذیل جای دهیم و آنگاه تمیز صحیح از سقیم از عهدۀ ذوق همه کس خارج بود» (نظامی، 1384: مقدمه شش).
نازکاندیشی و توجّه به ظرایف معنوی و لفظی سخن در شعر نظامی، یکی از عوامل مهمّی است که تصحیفات گسترده را به شعر نظامی وارد کرده است. کاتبانی که در فهم بعضی ابیات نظامی ناتوان بودهاند؛ تلاش کردهاند تا با تغییر دادن الفاظ، بیت یا ابیات مختلف را قابل فهم نمایند. در نتیجة همین دستکاریهای ناصواب بسیاری از ظرافتهای لفظی کلام نظامی نیز از میان رفته است.
در این مقاله به تحلیل تصحیفی مشابه در سه بیت مختلف از مخزن الأسرار و اقبالنامه پرداخته شده است، همچنین با توجّه به اینکه محور اصلی این تحقیق پیرامون تصحیف «نارنج» به «بازیچه» است، از بیان برخی ویژگیها و خصوصیات آنها نیز چشمپوشی نشده است. علاوه بر این، در این مقاله چند بیت از خمسة نظامی را بر اساس نوعی خواستگاری و ازدواج آیینی که در روزگار گذشته مرسوم بوده، شرح و بررسی نمودهایم که شارحان پیشین تا به حال به این نکته توجّه نداشتهاند. به این نکته نیز باید اشاره نماییم که اکثر مصحّحانی که ضبطهای «بازیچهرنگ» را به جای» نارنجرنگ» در متن آوردهاند، با توجّه به اینکه ضبط غالب نسخهها «بازیچهرنگ» بوده، چارهای جز احترام به ضبط اکثریت مطلق نسخ نداشتهاند، چه ضبط «نارنجرنگ» در معدودی از نسخه بدلها وجود داشته است.
نگارنده پیش از این در مقالهای مجزّا همین تصحیف را در دیوان خاقانی تحلیل و بررسی کرده است،1 به همین سبب ممکن است، برخی شواهد شعری این دو مقاله، برای خوانندگان تکراری باشد، امّا تحلیل و تصحیح این تصحیف در سه بیت از خمسة نظامی، با توجّه به ظرایف و نکاتی که شعر نظامی دارد، تحقیقی جداگانه را طلب مینمود که حاصل کار چیزی است که از نظر خوانندگان میگذرد.
تصحیف نارنج به بازیچه در شعر نظامی
1- در مخزن الأسرار آمده است:
عمــر به بازیچــه به سر میبری |
|
بـازی از انـدازه به در مــیبـــری
|
سؤالی در اینجا مطرح است که «گنبد بازیچهرنگ» چه معنی دارد و «بازیچه» چه رنگ دارد و وجه شباهت «گنبد» و «بازیچه» چیست؟ در لغتنامة دهخدا بر پایة بیتی دیگر از نظامی، «بازیچهرنگ» چنین معنی شده است: «بازیچهرنگ: بازیچهلون، بازیچهگون. بازیچه مانند؛
چه بازیچه کین چرخ بازیچهرنگ |
|
نبـــازد درین چاردیـــوار تنگ
|
«بازیچه: آلت بازی. آنچه بدان بازی کنند.» (برهان، 1376: ذیل بازیچه)؛ «بازیچه: لاغ، مسخرگی» (آنندراج، 1336: ذیل بازیچه).
وحید دستگردی در شرح بیت دوّم از بیت مخزنالأسرار که پیش از آن به آن اشاره شد، گوید: «آسمان از آن گنبدِ بازیچهرنگ است که پی به مبدأ خلقت و حکمت وجود آن نمیتوان برد، پس رنگ و نشان بازیچه و سرسری دارد، یعنی این گنبد بازیچهرنگ، درنگ تو را در دنیا سرسری و بازیچه ایجاد نکرده، بلکه در آن حکمتهاست» (نظامی، 1384: 80).
چندان جای شگفتی نیست که معنی بیت اینقدر «بازیچهدار» باشد و خواننده را دچار سردرگمی کند. در برخی ابیاتِ دیگرِ نظامی و همچنین خاقانی و دیگران به قدری ترکیبهای «گنبد نارنج» و «چرخ نارنج» و «حقّة نارنج» و نظایر آن به کار رفته که به احتمال بسیار میتوان گفت، «گنبد بازیچهرنگ» در مصراع اوّل بیت مذکور، تصحیف «گنبد نارنجرنگ» است.
سبب بروز چنین تصحیفی از جانب کاتبان، توجّه نظامی به جنبة صنعت مصحّف بین «نارنج» و «بازیچَ»4 بوده، امّا برخی کاتبان کمسواد در تشخیص اینکه یکی از این کلماتِ مشابه، «نارنج» است و دیگری «بازیچَ»[بازیچه] دچار اشکال شدهاند و هر دو را «بازیچه» پنداشتهاند. علاوه بر این باید توجه داشت که در آن هنگام تعبیر «گنبد نارنج» قدری دور از ذهن بوده است. «در تصحیح متون کهن، قاعدهای هست که هرچه صورتِ کلمه یا عبارتی غیر عادیتر باشد، درستتر است و به اصل نزدیکتر و این حقیقتی است که هر کس با مسألة تصحیح متون سر و کار داشته باشد، آن را تأیید میکند» (ر.ک. عطار، 1383: مقدمه 63).
بنا بر رسمالخط کهن فارسی، «بازیچه» را به صورت «بازیچ» یا حتی «بازیج» و گاه بدون نقطه مینوشتند؛ چنانکه همینگونه بوده، «آنچ» و «آنچه» و غیره که «ها»ی بیان حرکت یا غیر ملفوظِ آن گاهی نوشته میشده و گاهی نوشته نمیشده است. به همین دلیل به کمسوادی کاتبان در پیدایش چنین تصحیفاتی، باید اشکال الفبای فارسی و شیوة نگارش قدیم را نیز افزود.
«شباهت و مانندگی در حروف خطّ و نیز نقص خطّ از عواملی است که به نوعی از تصرّف ناآگاهانة کاتبان دامن زده است که اهل فنّ از آن به عنوان تصحیف و تحریف تعبیر میکنند» (مایل هروی، 1380: 296). «وجود و وفور تصحیفات و تحریفات که در زبان فارسی و دیگر زبانها – که در تمدن اسلامی از خطّ اسلامی و الفبای معمول آن استفاده کردهاند- دیده میشود، به دلیل نقصهایی است، در خط فارسی که گریبانگیر کاتبان گذشته بوده است» (همان).
علّامه قزوینی در خصوص وفور تصحیف و تحریف در زبان فارسی چنین نوشته است: «[الفبای فارسی] حروف متشابه الشکل که تمییز آنها از یکدیگر فقط به گذاردن نقطه است، زیاد دارد...» (قزوینی، 1363: 10/ 134).
با توجّه به اینکه تشبیه آسمان به نارنج و ترنج کاربرد چندانی در شعر کهن فارسی نداشته و این تشبیه تنها در دیوان خاقانی و خمسة نظامی از بسامد نسبةً خوبی برخوردار است، ترکیباتی نظیر «گنبد نارنجرنگ» غریب به نظر رسیده و کاتبان آن را مبدّل به «گنبد بازیچهرنگ» نمودهاند. «تجربه نشان داده است که کاتبانِ دورة بعد از مؤلف در طول قرون، به علّتِ تحولات واژگانی و نحوی زبان، سعی میکردهاند که هر کلمه را به آنچه نزدیکتر به فهم ایشان است، باز گردانند و عملاً از صورت گفتار مؤلف، دور کنند» (ر.ک. عطار، 1383: مقدمه 63).
چنانکه پیش از این گفته شد چون در رسمالخط کهن غالباً «ها»ی بیان حرکت است نوشته نمیشد، میان «نارنج» و «بازیچَ» جناس مصحّف برقرار بود و شاعرانی نظیر خاقانی و نظامی این دو واژه را در یک بیت درج میکردند تا بین آنها صنعت جناس مصحّف برقرار باشد؛ امّا کاتبانی که از این دقیقه غافل بودهاند «بازیچَ» را «بازیچه» ثبت کردهاند و زمینه را برای تبدیل شدن واژة «نارنج» نیز به «بازیچه» فراهم نمودهاند. «جناس خط یا مصحف آن است که ارکان جناس در کتابت یکی و در تلفّظ و نقطهگذاری مختلف باشند، مانند کلمات «بیمار» «تیمار»...» (همایی، 1380: 56). «نارنجگون» بودن صفت چرخ و گنبد فلک و حقة آسمان است، خاقانی گوید:
هنوزم عقل چون طفلان سَرِ بازیچه میدارد ایـن گنبد نارنجگون بازیچـه دارد ز اندرون رنگ و بازیچه است کار گنبـد نارنجرنـگ چرخ نارنجصفــــت شیشة کافور شود |
|
که این نارنجگون حقّه به بازی کرد حیرانـش ز آه سحرگاهش کنون رو سنگباران تازه کن چند کوشم کز بروتــم نگذرد صفــرای من5 که ز انفــاس مریـدان دم سرمــا بیننــد
|
مجیرالدّین بیلقانی گوید:
شیشهسان بر سنگ ازان زد گنبد نارنجرنگ |
|
کز صفت چون شیشه روشنروی و تاریگوهرند
|
البته این دو واژه در شعر خاقانی نیز از تصحیف مصون نماندهاند و در بسیاری از موارد- بیشتر در تصحیح سجادی هرگاه در متن «نارنج» آمده، در حاشیه «بازیچه یا بازیچ» دیده میشود و بالعکس؛ برای نمونه به این بیت خاقانی توجه شود:
چرخ بازیچهگـون چـو بازیچــه |
|
در کف هفت طفل جان شکر است
|
در این بیت خاقانی «چرخ بازیچهگون»، تصحیف «چرخ نارنجگون» است که خاقانی با توجه به رسمالخط زمان خود قصد داشته بین «نارنج» و «بازیچَ» صنعت جناس مصحّف برسازد. این تناسب بین «نارنج» و «بازیچه» در منشآت خاقانی نیز آشکارست:
«به یک ترشرویی باز که بنماید، هزار جان شیرین را زهر تلخ در دهان فرو ریزد، ازین زیچی بازیچه نمایی، نارنج صفایی، میگون لبی...» (خاقانی، 1349: 91).
در بیت ذیل از خاقانی نیز «گنبد بازیچ» تصحیف «گنبد نارنج» است:
بازیچه شمر گردش این گنبد بازیچ |
|
گر طفل نه ای سغبۀ بازیچه چرایی؟
|
ترکیب «گنبد نارنج» و ترکیبات شبیه به آن در شعر خاقانی بسیار زیاد به کار رفته است:
[گنبد نارنجرنگ (ص320)/ گنبد نارنجگون (453)/ نارنجگون حقّه (ص210)/ چرخ ترنجی به صبح (46)/ چرخ نارنجصفت (ص97)/ ز چرخ ترنجی (ص883)/ چرخ نارنجگون (ص65)/ آسمان شیشۀ نارنج نماید... (ص295)/ فلک... ز خورشید نارنج گیلان نماید (ص130)]
در شعر حکیم نظامی نیز در مواردی که «ترنج» جای «نارنج» را گرفته این ترکیب از تصحیف مصون مانده است:
کردی فلک ترنج پیکر |
|
ریحانی او ترنجی از زر
|
باز میگردیم بر سر بیت نظامی در مخزن الأسرار. این نکته قدری تأمل برانگیز به نظر میرسد که ترکیبِ «نارنجرنگ» و ترکیباتِ مشابه آن، بیشتر از همة شاعران، در شعر خاقانی و نظامی و یک مورد نیز در شعر مجیر دیده میشود! به نظر میرسد، خاقانی یکی از نخستین شاعرانی است که صفت «نارنجگون» را برای «چرخ و گنبد و آسمان» به کار برده و احتمال دارد، همعصران و پیروان او چون نظامی و مجیر نیز این ترکیب را از وی گرفته باشند.
همانگونه که در شاهد منشآت و دیگر شواهد خاقانی و مجیر آمد، یکی از دلایلی که «نارنج» و «بازیچَ» در کنار هم قرار میگرفته، برساختن جناس مصحّف بین این واژهها بوده است. البته تشبیه «گنبد و چرخ» به «نارنج و ترنج» نیز علل خود را دارد که در ادامه، به بررسی آنها نیز خواهیم پرداخت. با توجه به سخنان و شواهدی که پیش از این ذکر کردیم، به نظر میرسد، نظامی بیت مذکور را به این صورت سروده و نوشته بوده است:
گردش این گنبـــد نارنج رنگ |
|
نز پی بازیچَ گرفت این دو رنگ |
نکتة دیگری که در باب این بیت سبب گردیده، ضبط «درنگ» جای «دو رنگ» را بگیرد، تکرار قافیه است، یعنی مصحّحان چون قافیة این بیت را غلط پنداشتهاند، ضبط «درنگ» را بر «دو رنگ» مرجح دانستهاند. حال آنکه یکی از معانی «رنگ»، «مانند و شبیه» است. «رنگ: مثل، مانند، نظیر» (دهخدا، 1376: ذیل رنگ). به همین علت «نارنجرنگ» هرچند معنی به لون نارنج را نیز دارد، امّا در این بیت به معنی «نارنج مانند» است و در لغتنامه «مشکرنگ»، «در سیاهی مانند مشک» معنی شده است. (ر.ک. همان)
2- نمونة دیگر تصحیف در اقبالنامه نظامی
سوم روز کین طاق بازیچهرنگ6 |
|
بر آورد بازیچۀ روم و زنـــگ7
|
نخستین اشاره دربارة «دو رنگ» است. در بیت پیشین که در تصحیح دستگردی، «درنگ»(11) آمده (ر.ک. نظامی، 1384: 80)؛ ما بر این باوریم که صورت صحیح بیت مخزن الأسرار «دو رنگ» است با توجه به بیتِ بالا از اقبالنامه. اگر اندک تأمّلی صورت گیرد، هر خوانندهای بآسانی در مییابد که ساختار دو بیت بالا کاملاً یکسان است. «طاق بازیچه(نارنج) رنگ» در برابر «گنبد بازیچه(نارنج) رنگ» قرار میگیرد و «بازیچه»ها در مصراعهای دوم نیز در مقابل یکدیگرند. همینگونه است «روم و زنگ» و «دو رنگ»، که «دو رنگ» صورت دیگری از «روم و زنگ» است که به معنی «شب و روز» آمده است. اکنون اگر به معنیای که مرحوم وحید دستگردی برای بیت مخزن الأسرار به دست داده، نگریسته شود، معنی تا حدودی دور از ذهن به نظر خواهد رسید. دیگر اینکه صورت صحیح «بازیچهرنگ»، «نارنجرنگ» است و نظامی نیز به جنبة جناس مصحّف «نارنج» و «بازیچَ» توجه داشته است. بنابراین ضبط صواب بیت اقبالنامه اینگونه است:
ســوم روز کین طاق نارنجرنگ |
|
برآورد بازیــچـــۀ روم و زنـــگ |
خاتم الشعرا، جامی نیز به این جنبه صنعت بین «نارنج» و «بازیچه» واقف بوده و چنین گفته است:
از بِه آن روز بچربید ترنج ذقنش |
|
که به بازیچه ز نارنج ترازو میکرد
|
در ادامه باید متذکر شویم، چون که میوههای «ترنج و نارنج» از لحاظ ظاهری بسیار شبیه به یکدیگر هستند، در برخی موارد جای یکدیگر را میگیرند و «ترنجی» و نظایر آن به جای «نارنجگون» مینشیند:
پس بر فلک ترنجـی از جـــاه کردی فلک ترنج پیکـر چرخ ترنجی به صبح ساخته نارنج زر |
|
چون سیب دو نیمه کردهای مــاه ریحــانی او تـرنجـی از زر از پی دست ملک، مالــک رق رقــاب
|
3- در بیتی دیگر از اقبالنامه چنین آمده است:
چه بازیچه کیـــن چرخ بازیچهرنگ8 |
|
نبازد دریــــن چاردیـــوار تنــــگ
|
پیش از این دلایل «نارنجرنگ» بودن چرخ و گنبد آسمان بیان شد؛ لیک جهت یادآوری، بیت ذیل از خاقانی نقل میشود.
رنگ و بازیچَ است کار گنبـد نارنج رنگ |
|
چند کوشــم کز بروتم نگذرد صفرای من
|
بنابراین میتوان بیت مورد بحث از اقبالنامه را به این صورت تصحیح کرد:
چه بازیچَ کین چرخ نارنج رنگ |
|
نبازد درین چاردیـــــوار تنـــگ |
میتواند بود که تناسب «چاردیوار» و «نارنج» به این سبب باشد که «در زمان ما در شهرهای سردسیر، نارنج کم بود. اعیان و تجّار در خانههای خود نارنجستان داشتند که در زمستان با چادر آن را میپوشانیدند» (افشار یزدی، 2/ 12؛ به نقل از شمیسا، 1377: 2/ 1072).
در کتاب ارزشمند آثار و احیاء منسوب به رشیدالدّین فضلالله همدانی دربارة پرورش نارنج و ترنج و میوههای شبیه به آنها در مناطق سردسیر چنین نوشته است:
«و اگر چهاردیواری طولانی بسازند و در میان آن ستونها از چوب به مقدار پنج شش گز برآرند و داربند کنند، مانند داربند انگور تا زمستان بالای آن به نی و بوریا میپوشند و سرگین گاو میاندایند و چند رده نارنج و ترنج و لیمو بنشانند و آب کاریز گرم در پای آن میرود و تابستان از بالای آن نی و بوریا باز کنند، البته از آفت سرما ایمن بود» (رشیدالدین فضل الله، 1368: 53).
بنابراین هرچند این توصیة رشیدالدّین فضلالله برای مصون ماندن درختان گرمسیریِ نارنج و ترنج از یخ بستن در فصل زمستان است، این احتمال ممکن است که در روزگاران گذشته، اماکنی نظیر آنچه امروزه به آن گلخانه گفته میشود، وجود داشته بوده است. (ر.ک. رنگچی، 1372: 100). ناصر خسرو در سفرنامه در بازار مصر میوههای چهارفصل را همزمان دیده و از آن اظهار شگفتی نموده و دلیلی هم برای آن ذکر کرده از ذهن خود:
«روز سیم دی ماه قدیم از سال چهارصد و شانزده عجم، این میوهها و سپرغمها به یک روز دیدم که ذکر میرود و هیَ هذه: نیلوفر، نرگس، ترنج، نارنج، لیمو، مرکّب، سیب، یاسمن، شاهسپرغم، بهی، انار، خربوزه... هر که اندیشه کند که این انواع میوه و ریاحین که بعضی خریفی است و بعضی ربیعی و بعضی صیفی و بعضی شتوی چگونه جمع بوده باشد، همانا قبول نکنند... چه ولایت مصر وسعتی دارد عظیم، همه نوع هواست از سردسیر و گرمسیر و از همة اطراف هرچه باشد به شهر آورند و بعضی در بازارها بفروشند» (ناصرخسرو، 1384: 92-93).
وی چند صفحه بعد دربارة همان شهر مصر چنین نوشته است:
«اگر کسی خواهد که به مصر باغی سازد، در هر فصل که باشد بتواند ساخت، چه هر درخت که خواهد مدام حاصل تواند کرد و بنشاند خواه مثمر و محمل، خواه بیثمر و کسان باشند که دلّال آن باشند و از هر چه خواهی درحال حاضر کنند و آن چنان است که ایشان درختها در تغارها کشته باشند و بر پشتبامها نهاده و بسیار بامهای ایشان باغ باشد و از آن اکثر پر بار باشد: از نارنج و ترنج و نار و سیب و به و گل و ریاحین و سپرغمها و اگر کسی خواهد حمّالان بروند و آن تغارها بر چوب بندند، همچنان با درخت و به هر جا نقل کنند...» (همان، 108).
ظاهر امر این است که در آن روزگار، برای پرورش دادن این قبیل گلها و میوهها آنها را در درون گلدانهای بزرگ میکاشتهاند و در فصول سرما به داخل خانهها یا مکانهای سرپوشیده میبردهاند:
«و اگر [نارنج را] در طشتی سفالین که آن را به عربی مرکن گویند، بکارند تا به وقتی که آفتاب باشد به آفتاب نهند و به وقتی که هوا سرد بود در خانه برند بهتر بود و جایی که سردسیر بود چون رسته باشد زمستان در زمین ننهند و چون بدین وجه کنند از سرما ایمن بود و عمارت و آب آن به ترتیب توان دادن زودتر بزرگ شود و سلیم ماند» (رشیدالدّین فضل الله، 1368: 52).
مانندگی آسمان و فلک به ترنج و نارنج مجذوم
در اشعار شاعران مختلف زبان فارسی، غالباً «ماه» به «ترنج» تشبیه میشود و «خورشید» به «نارنج». وجه شباهت نیز این است که ماه دارای لکههای متعددی است و ظاهری ترنجیده و آبلهگون دارد. خورشید نیز با توجه به ظاهر درخشندة خود به نارنج شبیه است. علاوه بر این، گاه آسمان و فلک به ترنج و نارنج ماننده میشوند؛ هم از لحاظ رنگ و هم از نظر ظاهر. اکثراً آسمان شب با توجه به ستارگان، به ترنج تشبیه میشود و آسمان روز با توجه به یکنواختی به نارنج تشبیه میشود و در هر دو ممکن است که مقصود از این نارنج و ترنج، ترنج و نارنج نارسیده باشد (ر.ک. سیف و منصوری، 1389: 35). بنابراین یکی از دلایل تشبیه آسمان (در روز و شب) و ماه و خورشید به ترنج و نارنج، برجستگیها و فرورفتگیهای سطح پوست این دو میوه است و شاعران این میوهها را مبتلا به بیماری جذام میدانستهاند:
رخ عدوت چو نارنگ زرد و آژده بـاد تا که ترنـج را خـزان شکل جذام داده بر مجذومچون ترنجست ابرص چو سیبدشمن |
|
به سوزنی که نه آتـش گـدازد و نه رنـگ در یرقان شدهست زر همچو ترنج از اصفـری کش جوهر حسـامت معلول کرده جوهـر
|
در خصوص تشبیه آسمان به ترنج نیز باید گفت که در غالب این موارد، غرض تشبیه آسمان در شب است و ناهمواریهای سطح فلک نیز همان ستارگاناند که با طلوع خورشید از میان میروند. خاقانی گوید:
در ده از آن چکیــده خون ز آبلة تن رزان |
|
کآبلــة رخ فلک برد عروس خـاوری
|
ترنج و نارنج زرّین و آیین ازدواج و دلدادگی
از نکات دیگر دربارة «نارنج» و «نارنج و ترنج زرین»، ارتباط اینها است با نوعی ازدواج آیینی در گذشته که اگر زنی- در برخی موارد مردان نیز- تصمیم داشت از مردی خواستگاری کند و شوی یا همسر خود را برگزیند، به وی «نارنج و ترنج» زرّین و غیر زرّین و چیزهایی از این قبیل میداد یا پرتاب میکرد، اگر دختر یا مرد به ازدواج راضی بود، آن را بر میداشت یا میگرفت و میبوسید، در غیر این صورت به آن اعتنایی نمیکرد یا آن را پس میفرستاد. در لغتنامه دهخدا ذیل «ترنج زدن» چنین آمده است9:
«ترنج زدن: صاحب آنندراج در ذیل ترنج و نارنج زدن عروس بر داماد آرد: رسم است در ولایت که چون داماد عروس را به خانه خواهد که بیاورد، بر سر دروازه که میرسد، داماد بر عروس و عروس بر داماد ترنج میزند، چنانکه از مردم ایران به تحقیق رسیده و این ترنج را از طلا میسازند... در هندوستان زدن ثمرها مثل این، روز چهارم بعد از عروسی است و در قدیمالایام رسم بوده که دختر پادشاهی چون به سنّ تمیز میرسید، بر لب بامی بر میآمد و پادشاه زادههایی که از اطراف به خواستگاری میآمدند، پای دیوار حلقه میبستند، هر که را خوش میکرد، ترنج طلا از بالای بام بر سرش میزد، به همان جوان عقد او میبستند و صاحب نگارستان مینویسد که گشتاسب از پدر رنجیده در لباس مجهول به به روم شتافت در آن وقت تورة سلاطین آن بود که چون دختر را وقت شوهر شدی، هجوم خلایق را جمع آوردندی تا دختر را یکی منظور ساخته ترنج طلا به جانب او انداختی قضا را در آن ایام همین هجوم بود. دختر قیصر واله جمال گشتاسب شده ترنج بر او انداخت:
نشان سنگ جفا سازدش ز محرم راز ای آفتاب دم شب وصل از وفـا مزن |
|
عروس دهر بههر کس که زد بهمهر ترنج زنهــار این ترنـــج طلا را به مــا مزن»
|
(محسن تأثیر، به نقل از آنندراج دهخدا، 1377: ذیل ترنج)
«در حبیب السیر و روضة الصفا، کتایون با انداختن ترنج به سوی گشتاسب که در بین خواستگاران ایستاده است، او را بر میگزیند» (آیدنلو، 1387: 16).
«در یکی از افسانههای شهر کرد که دختران در میدان شهر انجمن میکنند تا سه پسر حاکم با پرتاب کردن نارنج، همسران خویش را برگزینند» (همان، 17).
اکنون با توجه به این شروح میپردازیم به دو بیت خسرو و شیرین:
چو یوسف زین ترنج ار سر نتابـی |
|
چو نارنج از زلیخـــا زخم یابـی
|
برات زنجانی در شرح بیت نخست گفته: «اگر مانند حضرت یوسف از لذّات این دنیا سر نپیچی، مانند نارنج زلیخا ضربت میخوری. یعنی زلیخا از لذات دنیا سرنپیچید و ضرر دید؛ امّا یوسف سر پیچید و سود برد» (نظامی، 1376: 537).
پیش از همه باید گفت که یکی از تناسبات «ترنج» و «زلیخا» دست بریدن زنان مصر است. دربارة سخن برات زنجانی باید بیفزاییم که درست است که در بیت مذکور، سخن از ترک تعلّقات است، لیک با توجه به اشارهای که پیش ازین آمد که «زنان با انداختن ترنج و نارنج زرّین از مردان خواستگاری میکردند»، بیت اشاره دارد به «خواستگاری و خواهانی زلیخا یوسف را» که بنا بر شعر نظامی میتوان این طریق خواستگاری آیینی زلیخا از یوسف را فهمید؛ هر چند در روایات و داستانها، سخنی از این نیست که زلیخا به وسیلة ترنج زرین نسبت به یوسف ابراز تمایل و عشقورزی کرد، امّا نظامی که نسبت به اساطیر و آداب و رسوم ایران باستان و حتّی یونان آشنایی دارد، برای ساختن تناسب بین «ترنج یا نارنج دادن زلیخا مر زنان زیباروی مصر را...» و نوع ازدواج آیینی و اساطیری با «پرتاب ترنج و نارنج زرّین»، دست به این ابتکار هنری زده است.
بنابراین معنی بیت با توجه به این پیش فرضها چنین است: (یوسف: نماد انسان کامل، زلیخا: نماد دنیای فریبکار، ترنج: نماد مایۀ فریب و زیبایی دنیا نیز میتواند باشد، نارنج: نماد انسان بیگناه)
«اگر مانند یوسف(ع) از ترنجِ خواستگاری زلیخا(با توجه به شرحی که پیش ازین آمد) سر باز نزنی و ازدواجِ با زلیخا (دنیا) را بپذیری، چونان نارنج(در بیشتر روایات، ترنج) از دست زلیخا(دنیا) مجروح میشوی».
تناسب دیگری که بین سر شکستن و ترنج و نارنج زرّین وجود دارد این است که گاه پادشاهان ترنج و نارنج زرین به دست میگرفتهاند (ر.ک. کریستینسن، 1377: 487).
چرخ ترنجی بهصبح ساخته نارنج زر |
|
از پـی دست ملک مالک رق رقاب
|
و ظاهراً این میوههای زرّین که پادشاهان را میساختهاند، میان تهی بوده است. فردوسی در این باره چنین گوید:
همــه بــار زریــن ترنـج و بهــی |
|
میـــان ترنــج و بهیهـــا تهــی
|
و محتمل است که پادشاهان در هنگام خشم، این میوههای زرّین را که پیوسته در مشت داشتهاند و با توجّه به میان تهی بودن، وزن اندکی نیز داشتهاند، بر سر اطرافیان خود میزدهاند و آنها را مجروح میکردهاند.
که خورشید نارنج زرّین به دسـت |
|
ترنـج فلک را بـدو سر شکســت7
|
در بیت مورد بحث از نظامی، چون دختران غالباً از روی بام به طرف خواستگارانی که در پایین دست آنها بودند ترنج زر پرتاب میکردند، احتمال مجروح شدن و شکسته سر شدن خواستگاران وجود داشته؛ به این دلیل است که نظامی عقیده دارد: «اگر همانند یوسف سر خویش را از ترنج زرّین زلیخا عقب نکشی، سر شکسته خواهی شد».
نکته: نظامی به عنوان فردی آگاه به آیینهای کهن و اساطیر، میدانسته است که در اصل آیین خواستگاری غالباً با ترنج انجام میشده و بعدها نارنج و چیزهای دیگر به آن افزوده شده است. «در برخی از داستانهای ایرانی و غیر ایرانی که همانندهای این دو آیینِ ویژة عشقبازی و ازدواج دیده میشود، ابزارها و عناصر دیگری جایگزین «ترنج زر» شده است و خواستگاران و عشّاق (غالباً دختران و در چند نمونه، مردان) به جای ترنج؛ به، نارنج، سیب... به همدیگر میدهند، یا پرتاب میکنند» (آیدنلو، 1387: 16). به همین سبب است که نظامی در بیت مذکور، جای ترنجی را که زلیخا به زنان مصری میدهد با «نارنج» عوض کرده است تا تناسب بین اجزای کلام بر هم نریزد. همچنین نظامی با ایهام بین اجزای کلام و توجه به این نوع «ازدواج آیینی» گوید:
چو شاهنشاه صبح آمد بر اورنگ |
|
سپاه روم زد بر لشکــر زنــگ
|
در لیلی و مجنون در قسمت «عاشق شدن لیلی و مجنون به یکدیگر» چنین آمده است:
هر روز که صبح بر دمیـدی |
|
یوسف رخ مشرقی رسیدی
|
سخن پیرامون بیت چهارم است. هر خوانندهای با خواندن این بیت به یاد داستان زلیخا و ترنج نهادن وی در کف زنان مصری خواهد افتاد. امّا معنی و فحوای این بیت به آن داستان تنها ایهام دارد و معنی اصلی بیت چیز دیگری است. در لغتنامه دهخدا «ترنجبازی» در بیت سوم به این صورت معنی شده است: «ظاهراً بازی با ترنج که به شکل گوی است. ترنج زدن» (دهخدا، 1377: ذیل ترنج).
بنابراین از بیت سوم به بعد مفهومی چنین دارد: «لیلی به قصد خواستگاری آیینی که غالباً با استفاده از ترنج زرّین بود و غالباً پیشقدم آن نیز زنان بودند، زنخدان خود را به منزلة همین ترنج زریّن قرار داد. خواستگاران لیلی وقتی که دیدند لیلی ترنج(زنخ) در دست به دنبال انتخاب معشوق خویشتن است، به سبب مفتون شدن بر وی همانند انار میکَفتند تا لیلی آن ترنج (زنخ) را به جانب آنها بیفکند و آنان را به عنوان معشوق خویش بر گزیند. (برخی) نظّارگیان نیز به سبب شیفته شدن بر این ترنج زرّین( زنخ لیلی) همچون زنان مصریان دست از ترنج باز نشناختند».
نتیجهگیری
تصحیف «نارنج» به «بازیچه» بیشتر در شعر خاقانی و نظامی مشهود است. پیدایش این تصحیف نیز دلایل خود را دارد که از همه مهمتر میتوان به شباهت بسیار نوشتاری این دو واژه اشاره کرد و اینکه در روزگاران گذشته، در نگارش خط فارسی، نقطهگذاری تا حدود بسیار زیادی دچار اشکال بوده، چنانکه برای مثال، «جیم» را به صورت «چ» مینوشتند. دیگر اینکه نوشتن «ه»ی بیان حرکت یا غیر ملفوظ در واژگانی چونان «بازیچه و آنچه و...» متداول نبوده و با توجه به همین خصوصیت نوشتاری، شاعرانی چون نظامی و خاقانی سعی داشتهاند، فیمابین کلمات «نارنج» و «بازیچَ» صنعت مصحّف یا مضارعه برسازند؛ لیکن کاتبانی که پس از سالیان، خواستند «ه»ی بیان حرکت را به کلماتی از دست «بازیچَ» اضافه کنند، «نارنج» را نیز «بازیچَ» خیال کردند و آن را به شکل «بازیچه» در آوردند.
علاوه بر همة اینها ترکیب «گنبد نارنج رنگ» و ترکیباتی از این قبیل برای آنها دشوار و دور از ذهن به نظر میرسیده، به همین سبب، ترکیبات مذکور را به صورت «گنبد بازیچه رنگ و...» درآوردهاند تا از نظر خود بیت را به شکل قابل فهمتری در آورند.
بعلاوه با در نظر داشتن نوعی ویژه از خواستگاری آیینی در گذشته که دختران با پرتاب نارنج و ترنج زریّن معشوق خویش را بر میگزیدند، میتوان برای گزارش برخی ابیات شاعرانی نظیر نظامی، معنایی بهتر و نزدیک به آنچه منظور نظر نظامی بوده، به دست داد.
پینوشتها
1- (ر.ک. سیف و منصوری، 1389: 23-46).
2- همچنین (ر.ک. نظامی، 1384: 80 ؛ نظامی، 1384: 307 ؛ نظامی، 1344: 53 ؛ نظامی، 1383: 57).
3- همچنین «درنگ» آمده در این تصحیحها: (نظامی، 1344: 53 ؛ نظامی، 1383: 57).
4- ممکن است که تلفظ این واژه در برخی لهجههای آن روزگار «بازیچِ» بوده باشد!
5- از موارد استفادۀ «نارنج» صفرا شکنی بوده است. (ر.ک. مؤمنی تنکابنی، بیتا: 235).
6- در تصحیح برات زنجانی، بخش نسخه بدلها، در یکی از نسخهها، «نارنجرنگ» آمده است. (ر.ک. نظامی، 1381: 350)؛ همچنین در تصحیح برتلس در یکی از نسخه بدلهای وی، به جای «بازیچه»، «نارنج»(بدون نقطه) آمده است. نظامی، 1363: 120)؛ نظامی،1381: 73 ؛ نظامی، 1376: 157 ؛ نظامی، 1376: 1256 ؛ نظامی، 1383: 1028).
7- در برهان قاطع، ترکیب «بازیچة روم و زنگ» آمده است که محتمل است این ترکیب را از شعر نظامی گرفته باشد: «بازیچة روم و زنگ: مسخرة روز و شب را گویند و کنایه از دنیا و روزگار هم هست، به اعتبار شب و روز» (برهان ، 1376: ذیل بازیچة روم و زنگ).
8- به جای «چرخ بازیچهرنگ» در (نظامی، 1383: 966)، «نارنجرنگ» آمده؛ همچنین در یکی از نسخه بدلهای اقبالنامه به تصحیح برتلس، «چرخ تارنجرنگ» بوده. (ر.ک. نظامی، 1363: 15)؛ نظامی، 1381: 16 ؛ همچنین نظامی، 1376: 23؛ نظامی،1376: 1174).
9- سجاد آیدنلو در مقالة «چند بنمایه و آیین مهمّ ازدواج در ادب حماسی ایران»، در قسمتی از مقالة خود با عنوان «ترنج زر و عشقبازی و ازدواج» به بررسی این آیین در برخی آثار پرداخته و ظاهراً این سخنان صاحب آنندراج را ندیدهاند و طبعاً به آن اشارهای نکردهاند. (ر.ک. آیدنلو: 1387: 41-17).
10- ترنج فلک در بیت فوق استعاره از «ماه» است و کلّ بیت نظامی به این معنی است که ماه رفت و خورشید در آمد.