تصحیح و تحلیل یک تصحیف در سه بیت از مخزن الأسرار و اقبالنامه نظامی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اراک

2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران

چکیده

به عقیدۀ بسیاری از محقّقان، شعرِ کمتر شاعری به اندازه نظامی و خاقانی دچار تحریف و تصحیف شده است و علّت آن نیز توجه بیش از اندازه عموم مردم به شعر آنها - بیشتر در مورد نظامی- و دیگر، دشواری شعر آنهاست که گاهی، کاتبان نُسخ هنگامی که با واژه­ها و ترکیب­های غریب و پیچیده آنها مواجه شده­اند، جای این ترکیب­ها و واژه­های نامأنوس را با واژه­ها و ترکیب­هایی که به نظر آنها رسیده و با آن آشنایی داشته­اند و معنی و مفهوم آن را نیز می‌فهمیده‌اند، عوض کرده­اند؛ به همین سبب است که در برخی موارد، شارحان و حتّی فرهنگ­نویسان با برخی ترکیبات در شعر قدما مواجه می­شوند که از گزارش معنی و مفهوم آن ترکیب­ها، فرو می­مانند.آنچه در این مقاله از نظر خوانندگان می­گذرد، تصحیح تصحیفی مشابه در سه بیت مختلف از خمسه نظامی است که این تصحیف­ها، تا حدودی در شعر نظامی و حتّی دیوان خاقانی فراگیر است. همچنین به شرح چند بیت از خمسه نظامی که بنوعی با ترنج و نارنج مرتبط است، پرداخته شده است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Correction and Analysis of a Distortion in Three Lines of Makhzanol Asrar and Eghbalnama

نویسندگان [English]

  • M Zolfaghari 1
  • M Mansoori 2
1 Associate Professor of Persian language and literature, University of Arak
2 PhD Candidate of Persian language and literature, University of Tehran.
چکیده [English]

According to many researchers, there are no poets like Khaghani and Nezami whose poetry has been distorted and changed. The reasons for this matter are extensive attention of people to their poetry -especially Nezami’s- and the difficulty of their poetry. In some cases, facing with exotic and complex compounds, the script-writers replaced such compounds with more familiar ones that they themselves knew their meaning. For this reason, there are a number of compounds in the poems of past writers whose meanings cannot be explained by commentators and lexicographers,
This article tries to propose a correction of a similar distortion in three lines of Nezami’s Khamse which is prevalent in Nezami’s poetry and even Khghani’s Divan. It also comments on some lines of Nezami’s Khamse which are, somehow, related to Toranj and Naranj.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Distortion
  • Mossahaff Trope
  • Toys
  • Orange

مقدمه

حکیم نظامی شاعر گرانمایه­ای است که از گذشته تا به اکنون مثنوی­های وی مورد توجّه شاعران و ادیبان پارسی گوی بوده و شاید به همین سبب است که «در هیچ دیوان و دفتری به اندازة دیوان نظامی غلط، سقط و تحریف راه نیافته، زیرا هیچ دیوانی در قدیم به این اندازه استنساخ نشده و هیچ دفتری به این درجه مطبوع عامّه و بیش از گنجایش فکر عامّه نبوده است» (نظامی، 1384: مقدمه شش). «چنانکه مکرّر اشارت رفته به سبب کثرت استنساخ تمام نسخ تازه و کهن نظامی مغلوط و مغشوش است» (وحید دستگردی، 1318: 385).

«در تصحیح و مقابلة سبعة نظامی تقلید از مستشرقان اروپا (اصل قرار دادن یک نسخه و اختلافات سایر نُسَخ را در حاشیه گذاشتن) امکان­پذیر نبود، زیرا غلط، سقط و تحریف از حدّ بیش بود و اگر این تقلید را پیروی می­کردیم، لازم می­شد که در هر صفحه دو یا سه بیت غلط مطابق متن کتاب اصلِ در متن نوشته و چهل یا پنجاه سطر اغلاط و اشتباهات دیگر را از سی نسخه- اگر بگنجد- در ذیل جای دهیم و آنگاه تمیز صحیح از سقیم از عهدۀ ذوق همه کس خارج بود» (نظامی، 1384: مقدمه شش).

نازک­اندیشی و توجّه به ظرایف معنوی و لفظی سخن در شعر نظامی، یکی از عوامل مهمّی است که تصحیفات گسترده را به شعر نظامی وارد کرده است. کاتبانی که در فهم بعضی ابیات نظامی ناتوان بوده­اند؛ تلاش کرده­اند تا با تغییر دادن الفاظ، بیت یا ابیات مختلف را قابل فهم نمایند. در نتیجة همین دستکاری­های ناصواب بسیاری از ظرافت‌های لفظی کلام نظامی نیز از میان رفته است.

در این مقاله به تحلیل تصحیفی مشابه در سه بیت مختلف از مخزن الأسرار و اقبالنامه پرداخته شده است، همچنین با توجّه به اینکه محور اصلی این تحقیق پیرامون تصحیف «نارنج» به «بازیچه» است، از بیان برخی ویژگی­ها و خصوصیات آنها نیز چشم­پوشی نشده است. علاوه بر این، در این مقاله چند بیت از خمسة نظامی را بر اساس نوعی خواستگاری و ازدواج آیینی که در روزگار گذشته مرسوم بوده، شرح و بررسی نموده­ایم که شارحان پیشین تا به حال به این نکته توجّه نداشته­اند. به این نکته نیز باید اشاره نماییم که اکثر مصحّحانی که ضبط­های «بازیچه­رنگ» را به جای» نارنج­رنگ» در متن آورده­اند، با توجّه به اینکه ضبط غالب نسخه­ها «بازیچه­رنگ» بوده، چاره­ای جز احترام به ضبط اکثریت مطلق نسخ نداشته­اند، چه ضبط «نارنج­رنگ» در معدودی از نسخه بدل­ها وجود داشته است.

نگارنده پیش از این در مقاله­ای مجزّا همین تصحیف را در دیوان خاقانی تحلیل و بررسی کرده است،1 به همین سبب ممکن است، برخی شواهد شعری این دو مقاله، برای خوانندگان تکراری باشد، امّا تحلیل و تصحیح این تصحیف در سه بیت از خمسة نظامی، با توجّه به ظرایف و نکاتی که شعر نظامی دارد، تحقیقی جداگانه را طلب می‌نمود که حاصل کار چیزی است که از نظر خوانندگان می­گذرد.

 

تصحیف نارنج به بازیچه در شعر نظامی

1- در مخزن الأسرار آمده است:

عمــر به بازیچــه به سر می­بری
گردش این گنبــد بازیچــه­رنگ2

 

بـازی از انـدازه به در مــی­بـــری
نز پی بازیچه گرفـت این دو رنگ3
                          (نظامی، 1385: 45)

 

سؤالی در اینجا مطرح است که «گنبد بازیچه­رنگ» چه معنی دارد و «بازیچه» چه رنگ دارد و وجه شباهت «گنبد» و «بازیچه» چیست؟ در لغتنامة دهخدا بر پایة بیتی دیگر از نظامی، «بازیچه­رنگ» چنین معنی شده است: «بازیچه­رنگ: بازیچه­لون، بازیچه­گون. بازیچه مانند؛

چه بازیچه کین چرخ بازیچه­رنگ
              

 

نبـــازد درین چاردیـــوار تنگ
         (ر.ک. دهخدا، 1377: ذیل بازیچه)

 

«بازیچه: آلت بازی. آنچه بدان بازی کنند.» (برهان، 1376: ذیل بازیچه)؛ «بازیچه: لاغ، مسخرگی» (آنندراج، 1336: ذیل بازیچه).

وحید دستگردی در شرح بیت دوّم از بیت مخزن­الأسرار که پیش از آن به آن اشاره شد، گوید: «آسمان از آن گنبدِ بازیچه­رنگ است که پی به مبدأ خلقت و حکمت وجود آن نمی­توان برد، پس رنگ و نشان بازیچه و سرسری دارد، یعنی این گنبد بازیچه­رنگ، درنگ تو را در دنیا سرسری و بازیچه ایجاد نکرده، بلکه در آن حکمت­هاست» (نظامی، 1384: 80).

چندان جای شگفتی نیست که معنی بیت این­قدر «بازیچه­دار» باشد و خواننده را دچار سردرگمی کند. در برخی ابیاتِ دیگرِ نظامی و همچنین خاقانی و دیگران به قدری ترکیب­های «گنبد نارنج» و «چرخ نارنج» و «حقّة نارنج» و نظایر آن به کار رفته که به احتمال بسیار می­توان گفت، «گنبد بازیچه­رنگ» در مصراع اوّل بیت مذکور، تصحیف «گنبد نارنج­رنگ» است.

سبب بروز چنین تصحیفی از جانب کاتبان، توجّه نظامی به جنبة صنعت مصحّف بین «نارنج» و «بازیچَ»4 بوده، امّا برخی کاتبان کم­سواد در تشخیص این­که یکی از این کلماتِ مشابه، «نارنج» است و دیگری «بازیچَ»[بازیچه] دچار اشکال شده­اند و هر دو را «بازیچه» پنداشته­اند. علاوه بر این باید توجه داشت که در آن هنگام تعبیر «گنبد نارنج» قدری دور از ذهن بوده است. «در تصحیح متون کهن، قاعده­ای هست که هرچه صورتِ کلمه یا عبارتی غیر عادی­تر باشد، درست­تر است و به اصل نزدیک­تر و این حقیقتی است که هر کس با مسألة تصحیح متون سر و کار داشته باشد، آن را تأیید می­کند» (ر.ک. عطار، 1383: مقدمه 63).

بنا بر رسم­الخط کهن فارسی، «بازیچه» را به صورت «بازیچ» یا حتی «بازیج» و گاه بدون نقطه می­نوشتند؛ چنانکه همین­گونه بوده، «آنچ» و «آنچه» و غیره که «ها»ی بیان حرکت یا غیر ملفوظِ آن گاهی نوشته می­شده و گاهی نوشته نمی­شده است. به همین دلیل به کم­سوادی کاتبان در پیدایش چنین تصحیفاتی، باید اشکال الفبای فارسی و شیوة نگارش قدیم را نیز افزود.

«شباهت و مانندگی در حروف خطّ و نیز نقص خطّ از عواملی است که به نوعی از تصرّف ناآگاهانة کاتبان دامن زده است که اهل فنّ از آن به عنوان تصحیف و تحریف تعبیر می­کنند» (مایل هروی، 1380: 296). «وجود و وفور تصحیفات و تحریفات که در زبان فارسی و دیگر زبان­ها – که در تمدن اسلامی از خطّ اسلامی و الفبای معمول آن استفاده کرده­اند- دیده می­شود، به دلیل نقص­هایی است، در خط فارسی که گریبان­گیر کاتبان گذشته بوده است» (همان).

علّامه قزوینی در خصوص وفور تصحیف و تحریف در زبان فارسی چنین نوشته است: «[الفبای فارسی] حروف متشابه الشکل که تمییز آنها از یکدیگر فقط به گذاردن نقطه است، زیاد دارد...» (قزوینی، 1363: 10/ 134).

با توجّه به این­که تشبیه آسمان به نارنج و ترنج کاربرد چندانی در شعر کهن فارسی نداشته و این تشبیه تنها در دیوان خاقانی و خمسة نظامی از بسامد نسبةً خوبی برخوردار است، ترکیباتی نظیر «گنبد نارنج­رنگ» غریب به نظر رسیده و کاتبان آن را مبدّل به «گنبد بازیچه­رنگ» نموده­اند. «تجربه نشان داده است که کاتبانِ دورة بعد از مؤلف در طول قرون، به علّتِ تحولات واژگانی و نحوی زبان، سعی می­کرده­اند که هر کلمه را به آنچه نزدیک­تر به فهم ایشان است، باز گردانند و عملاً از صورت گفتار مؤلف، دور کنند» (ر.ک. عطار، 1383: مقدمه 63).

چنانکه پیش از این گفته شد چون در رسم­الخط کهن غالباً «ها»ی بیان حرکت است نوشته نمی­شد، میان «نارنج» و «بازیچَ» جناس مصحّف برقرار بود و شاعرانی نظیر خاقانی و نظامی این دو واژه را در یک بیت درج می­کردند تا بین آن­ها صنعت جناس مصحّف برقرار باشد؛ امّا کاتبانی که از این دقیقه غافل بوده­اند «بازیچَ» را «بازیچه» ثبت کرده­اند و زمینه را برای تبدیل شدن واژة «نارنج» نیز به «بازیچه» فراهم نموده­اند. «جناس خط یا مصحف آن است که ارکان جناس در کتابت یکی و در تلفّظ و نقطه­گذاری مختلف باشند، مانند کلمات «بیمار» «تیمار»...» (همایی، 1380: 56). «نارنج‌گون» بودن صفت چرخ و گنبد فلک و حقة آسمان است، خاقانی گوید:

هنوزم عقل چون طفلان سَرِ بازیچه می­دارد

ایـن گنبد نارنج­گون بازیچـه دارد ز اندرون

رنگ و بازیچه است کار گنبـد نارنج­رنـگ

چرخ نارنج­صفــــت شیشة کافور شود
          

 

که این نارنج­گون حقّه به بازی کرد حیرانـش
                        (خاقانی، 1378: 210)

ز آه سحرگاهش کنون رو سنگباران تازه کن
                                  (همان، 453)

چند کوشم کز بروتــم نگذرد صفــرای من5
                                  (همان، 320)

که ز انفــاس مریـدان دم سرمــا بیننــد
                                    (همان، 97)

 

مجیرالدّین بیلقانی گوید:

شیشه­سان بر سنگ ازان زد گنبد نارنج­رنگ

 

کز صفت چون شیشه روشن­روی و تاری­گوهرند
                          (بیلقانی، 1358: 71)

 

البته این دو واژه در شعر خاقانی نیز از تصحیف مصون نمانده­اند و در بسیاری از موارد- بیشتر در تصحیح سجادی هرگاه در متن «نارنج» آمده، در حاشیه «بازیچه یا بازیچ» دیده می­شود و بالعکس؛ برای نمونه به این بیت خاقانی توجه شود:

چرخ بازیچه­گـون چـو بازیچــه
             

 

در کف هفت طفل جان شکر است
                         (خاقانی، 1378: 65)

 

در این بیت خاقانی «چرخ بازیچه­گون»، تصحیف «چرخ نارنج­گون» است که خاقانی با توجه به رسم­الخط زمان خود قصد داشته بین «نارنج» و «بازیچَ» صنعت جناس مصحّف برسازد. این تناسب بین «نارنج» و «بازیچه» در منشآت خاقانی نیز آشکارست:

«به یک ترشرویی باز که بنماید، هزار جان شیرین را زهر تلخ در دهان فرو ریزد، ازین زیچی بازیچه نمایی، نارنج صفایی، میگون لبی...» (خاقانی، 1349: 91).

در بیت ذیل از خاقانی نیز «گنبد بازیچ» تصحیف «گنبد نارنج» است:

بازیچه شمر گردش این گنبد بازیچ
           

 

گر طفل نه ای سغبۀ بازیچه چرایی؟
                       (خاقانی، 1378: 434)

 

ترکیب «گنبد نارنج» و ترکیبات شبیه به آن در شعر خاقانی بسیار زیاد به کار رفته است:

[گنبد نارنج­رنگ (ص320)/ گنبد نارنج­گون (453)/ نارنج­گون حقّه (ص210)/ چرخ ترنجی به صبح (46)/ چرخ نارنج­صفت (ص97)/ ز چرخ ترنجی (ص883)/ چرخ نارنج­گون (ص65)/ آسمان شیشۀ نارنج نماید... (ص295)/ فلک... ز خورشید نارنج گیلان نماید (ص130)]

در شعر حکیم نظامی نیز در مواردی که «ترنج» جای «نارنج» را گرفته این ترکیب از تصحیف مصون مانده است:

کردی فلک ترنج پیکر

 

ریحانی او ترنجی از زر
                         (نظامی، 1385: 387)

 

باز می­گردیم بر سر بیت نظامی در مخزن الأسرار. این نکته قدری تأمل برانگیز به نظر می­رسد که ترکیبِ «نارنج­رنگ» و ترکیباتِ مشابه آن، بیشتر از همة شاعران، در شعر خاقانی و نظامی و یک مورد نیز در شعر مجیر دیده می­شود! به نظر می­رسد، خاقانی یکی از نخستین شاعرانی است که صفت «نارنج­گون» را برای «چرخ و گنبد و آسمان» به کار برده و احتمال دارد، هم­عصران و پیروان او چون نظامی و مجیر نیز این ترکیب را از وی گرفته باشند.

همان­گونه که در شاهد منشآت و دیگر شواهد خاقانی و مجیر آمد، یکی از دلایلی که «نارنج» و «بازیچَ» در کنار هم قرار می­گرفته، برساختن جناس مصحّف بین این واژه­ها بوده است. البته تشبیه «گنبد و چرخ» به «نارنج و ترنج» نیز علل خود را دارد که در ادامه، به بررسی آنها نیز خواهیم پرداخت. با توجه به سخنان و شواهدی که پیش از این ذکر کردیم، به نظر می­رسد، نظامی بیت مذکور را به این صورت سروده و نوشته بوده است:

گردش این گنبـــد نارنج رنگ

 

نز پی بازیچَ گرفت این دو رنگ

نکتة دیگری که در باب این بیت سبب گردیده، ضبط «درنگ» جای «دو رنگ» را بگیرد، تکرار قافیه است، یعنی مصحّحان چون قافیة این بیت را غلط پنداشته­اند، ضبط «درنگ» را بر «دو رنگ» مرجح دانسته­اند. حال آنکه یکی از معانی «رنگ»، «مانند و شبیه» است. «رنگ: مثل، مانند، نظیر» (دهخدا، 1376: ذیل رنگ). به همین علت «نارنج­رنگ» هرچند معنی به لون نارنج را نیز دارد، امّا در این بیت به معنی «نارنج مانند» است و در لغتنامه «مشک­رنگ»، «در سیاهی مانند مشک» معنی شده است. (ر.ک. همان)

 

2- نمونة دیگر تصحیف در اقبالنامه نظامی

سوم روز کین طاق بازیچه­رنگ6
             

 

بر آورد بازیچۀ روم و زنـــگ7
                       (نظامی، 1385: 1098)

 

نخستین اشاره دربارة «دو رنگ» است. در بیت پیشین که در تصحیح دستگردی، «درنگ»(11) آمده (ر.ک. نظامی، 1384: 80)؛ ما بر این باوریم که صورت صحیح بیت مخزن الأسرار «دو رنگ» است با توجه به بیتِ بالا از اقبالنامه. اگر اندک تأمّلی صورت گیرد، هر خواننده­ای بآسانی در می­یابد که ساختار دو بیت بالا کاملاً یکسان است. «طاق بازیچه(نارنج) رنگ» در برابر «گنبد بازیچه(نارنج) رنگ» قرار می­گیرد و «بازیچه»ها در مصراع­های دوم نیز در مقابل یکدیگرند. همین­گونه است «روم و زنگ» و «دو رنگ»، که «دو رنگ» صورت دیگری از «روم و زنگ» است که به معنی «شب و روز» آمده است. اکنون اگر به معنی­ای که مرحوم وحید دستگردی برای بیت مخزن الأسرار به دست داده، نگریسته شود، معنی تا حدودی دور از ذهن به نظر خواهد رسید. دیگر این­که صورت صحیح «بازیچه­رنگ»، «نارنج‌رنگ» است و نظامی نیز به جنبة جناس مصحّف «نارنج» و «بازیچَ» توجه داشته است. بنابراین ضبط صواب بیت اقبالنامه این­گونه است:

ســوم روز کین طاق نارنج­رنگ

 

برآورد بازیــچـــۀ روم و زنـــگ

خاتم الشعرا، جامی نیز به این جنبه صنعت بین «نارنج» و «بازیچه» واقف بوده و چنین گفته است:

از بِه آن روز بچربید ترنج ذقنش
             

 

که به بازیچه ز نارنج ترازو می­کرد
                         (جامی، 1341: 415)

 

در ادامه باید متذکر شویم، چون­ که میوه­های «ترنج و نارنج» از لحاظ ظاهری بسیار شبیه به یکدیگر هستند، در برخی موارد جای یکدیگر را می­گیرند و «ترنجی» و نظایر آن به جای «نارنج­گون» می­نشیند:

پس بر فلک ترنجـی از جـــاه

کردی فلک ترنج پیکـر

چرخ ترنجی به صبح ساخته نارنج زر
           

 

چون سیب دو نیمه کرده­ای مــاه
                        (خاقانی، 1357: 150)

ریحــانی او تـرنجـی از زر
                         (نظامی، 1385: 387)

از پی دست ملک، مالــک رق رقــاب
                         (خاقانی، 1378: 46)

 

3- در بیتی دیگر از اقبالنامه چنین آمده است:

چه بازیچه کیـــن چرخ بازیچه­رنگ8
           

 

نبازد دریــــن چاردیـــوار تنــــگ
                       (نظامی، 1385: 1027)

 

پیش از این دلایل «نارنج­رنگ» بودن چرخ و گنبد آسمان بیان شد؛ لیک جهت یادآوری، بیت ذیل از خاقانی نقل می‌شود.

رنگ و بازیچَ است کار گنبـد نارنج رنگ
           

 

چند کوشــم کز بروتم نگذرد صفرای من
                        (خاقانی، 1378: 320)

 

بنابراین می­توان بیت مورد بحث از اقبالنامه را به این صورت تصحیح کرد:

چه بازیچَ کین چرخ نارنج رنگ

 

نبازد درین چاردیـــــوار تنـــگ

می­تواند بود که تناسب «چاردیوار» و «نارنج» به این سبب باشد که «در زمان ما در شهرهای سردسیر، نارنج کم بود. اعیان و تجّار در خانه­های خود نارنجستان داشتند که در زمستان با چادر آن را می­پوشانیدند» (افشار یزدی، 2/ 12؛ به نقل از شمیسا، 1377: 2/ 1072).

در کتاب ارزشمند آثار و احیاء منسوب به رشیدالدّین فضل­الله همدانی دربارة پرورش نارنج و ترنج و میوه­های شبیه به آن­ها در مناطق سردسیر چنین نوشته است:

«و اگر چهاردیواری طولانی بسازند و در میان آن ستون­ها از چوب به مقدار پنج شش گز برآرند و داربند کنند، مانند داربند انگور تا زمستان بالای آن به نی و بوریا می­پوشند و سرگین گاو می­اندایند و چند رده نارنج و ترنج و لیمو بنشانند و آب کاریز گرم در پای آن می­رود و تابستان از بالای آن نی و بوریا باز کنند، البته از آفت سرما ایمن بود» (رشیدالدین فضل الله، 1368: 53).

بنابراین هرچند این توصیة رشیدالدّین فضل­الله برای مصون ماندن درختان گرمسیریِ نارنج و ترنج از یخ بستن در فصل زمستان است، این احتمال ممکن است که در روزگاران گذشته، اماکنی نظیر آنچه امروزه به آن گلخانه گفته می‌شود، وجود داشته بوده است. (ر.ک. رنگچی، 1372: 100). ناصر خسرو در سفرنامه در بازار مصر میوه‌های چهارفصل را هم­زمان دیده و از آن اظهار شگفتی نموده و دلیلی هم برای آن ذکر کرده از ذهن خود:

«روز سیم دی ماه قدیم از سال چهارصد و شانزده عجم، این میوه­ها و سپرغم­ها به یک روز دیدم که ذکر می­رود و هیَ هذه: نیلوفر، نرگس، ترنج، نارنج، لیمو، مرکّب، سیب، یاسمن، شاهسپرغم، بهی، انار، خربوزه... هر که اندیشه کند که این انواع میوه و ریاحین که بعضی خریفی است و بعضی ربیعی و بعضی صیفی و بعضی شتوی چگونه جمع بوده باشد، همانا قبول نکنند... چه ولایت مصر وسعتی دارد عظیم، همه نوع هواست از سردسیر و گرمسیر و از همة اطراف هرچه باشد به شهر آورند و بعضی در بازارها بفروشند» (ناصرخسرو، 1384: 92-93).

وی چند صفحه بعد دربارة همان شهر مصر چنین نوشته است:

«اگر کسی خواهد که به مصر باغی سازد، در هر فصل که باشد بتواند ساخت، چه هر درخت که خواهد مدام حاصل تواند کرد و بنشاند خواه مثمر و محمل، خواه بی­ثمر و کسان باشند که دلّال آن باشند و از هر چه خواهی درحال حاضر کنند و آن چنان است که ایشان درخت­ها در تغارها کشته باشند و بر پشت­بام­ها نهاده و بسیار بام­های ایشان باغ باشد و از آن اکثر پر بار باشد: از نارنج و ترنج و نار و سیب و به و گل و ریاحین و سپرغم­ها و اگر کسی خواهد حمّالان بروند و آن تغارها بر چوب بندند، همچنان با درخت و به هر جا نقل کنند...» (همان، 108).

ظاهر امر این است که در آن روزگار، برای پرورش دادن این قبیل گل­ها و میوه­ها آن­ها را در درون گلدان­های بزرگ می‌کاشته­اند و در فصول سرما به داخل خانه­ها یا مکان­های سرپوشیده می­برده­اند:

«و اگر [نارنج را] در طشتی سفالین که آن را به عربی مرکن گویند، بکارند تا به وقتی که آفتاب باشد به آفتاب نهند و به وقتی که هوا سرد بود در خانه برند بهتر بود و جایی که سردسیر بود چون رسته باشد زمستان در زمین ننهند و چون بدین وجه کنند از سرما ایمن بود و عمارت و آب آن به ترتیب توان دادن زودتر بزرگ شود و سلیم ماند» (رشیدالدّین فضل الله، 1368: 52).

 

مانندگی آسمان و فلک به ترنج و نارنج مجذوم

در اشعار شاعران مختلف زبان فارسی، غالباً «ماه» به «ترنج» تشبیه می­شود و «خورشید» به «نارنج». وجه شباهت نیز این است که ماه دارای لکه­های متعددی است و ظاهری ترنجیده و آبله­گون دارد. خورشید نیز با توجه به ظاهر درخشندة خود به نارنج شبیه است. علاوه بر این، گاه آسمان و فلک به ترنج و نارنج ماننده می­شوند؛ هم از لحاظ رنگ و هم از نظر ظاهر. اکثراً آسمان شب با توجه به ستارگان، به ترنج تشبیه می­شود و آسمان روز با توجه به یکنواختی به نارنج تشبیه می­شود و در هر دو ممکن است که مقصود از این نارنج و ترنج، ترنج و نارنج نارسیده باشد (ر.ک. سیف و منصوری، 1389: 35). بنابراین یکی از دلایل تشبیه آسمان (در روز و شب) و ماه و خورشید به ترنج و نارنج، برجستگی­ها و فرورفتگی­های سطح پوست این دو میوه است و شاعران این میوه­ها را مبتلا به بیماری جذام می‌دانسته‌اند:

رخ عدوت چو نارنگ زرد و آژده بـاد

تا که ترنـج را خـزان شکل جذام داده بر

مجذوم­چون ­ترنجست ابرص چو سیب­دشمن

 

به سوزنی که نه آتـش گـدازد و نه رنـگ
                       (فاریابی، 1337: 181)

در یرقان شده­ست زر همچو ترنج از اصفـری
                        (خاقانی، 1378: 429)

کش جوهر حسـامت معلول کرده جوهـر
                                  (همان، 194)

 

در خصوص تشبیه آسمان به ترنج نیز باید گفت که در غالب این موارد، غرض تشبیه آسمان در شب است و ناهمواری­های سطح فلک نیز همان ستارگان‌اند که با طلوع خورشید از میان می­روند. خاقانی گوید:

در ده از آن چکیــده خون ز آبلة تن رزان

 

کآبلــة رخ فلک برد عروس خـاوری
                                  (همان، 427)

 

ترنج و نارنج زرّین و آیین ازدواج و دلدادگی

از نکات دیگر دربارة «نارنج» و «نارنج و ترنج زرین»، ارتباط اینها است با نوعی ازدواج آیینی در گذشته که اگر زنی- در برخی موارد مردان نیز- تصمیم داشت از مردی خواستگاری کند و شوی یا همسر خود را برگزیند، به وی «نارنج و ترنج» زرّین و غیر زرّین و چیزهایی از این قبیل می­داد یا پرتاب می­کرد، اگر دختر یا مرد به ازدواج راضی بود، آن را بر می­داشت یا می­گرفت و می­بوسید، در غیر این صورت به آن اعتنایی نمی­کرد یا آن را پس می­فرستاد. در لغتنامه دهخدا ذیل «ترنج زدن» چنین آمده است9:

«ترنج زدن: صاحب آنندراج در ذیل ترنج و نارنج زدن عروس بر داماد آرد: رسم است در ولایت که چون داماد عروس را به خانه خواهد که بیاورد، بر سر دروازه که می­رسد، داماد بر عروس و عروس بر داماد ترنج می­زند، چنانکه از مردم ایران به تحقیق رسیده و این ترنج را از طلا می­سازند... در هندوستان زدن ثمرها مثل این، روز چهارم بعد از عروسی است و در قدیم­الایام رسم بوده که دختر پادشاهی چون به سنّ تمیز می­رسید، بر لب بامی بر می­آمد و پادشاه زاده­هایی که از اطراف به خواستگاری می­آمدند، پای دیوار حلقه می­بستند، هر که را خوش می­کرد، ترنج طلا از بالای بام بر سرش می­زد، به همان جوان عقد او می­بستند و صاحب نگارستان می­نویسد که گشتاسب از پدر رنجیده در لباس مجهول به به روم شتافت در آن وقت تورة سلاطین آن بود که چون دختر را وقت شوهر شدی، هجوم خلایق را جمع آوردندی تا دختر را یکی منظور ساخته ترنج طلا به جانب او انداختی قضا را در آن ایام همین هجوم بود. دختر قیصر واله جمال گشتاسب شده ترنج بر او انداخت:

نشان سنگ جفا سازدش ز محرم راز

ای آفتاب دم شب وصل از وفـا مزن

 

عروس دهر به­هر کس که زد به­مهر ترنج
              (بابا فغانی، به نقل از آنندراج)

زنهــار این ترنـــج طلا را به مــا مزن»

 

 (محسن تأثیر، به نقل از آنندراج دهخدا، 1377: ذیل ترنج)

«در حبیب السیر و روضة الصفا، کتایون با انداختن ترنج به سوی گشتاسب که در بین خواستگاران ایستاده است، او را بر می­گزیند» (آیدنلو، 1387: 16).

«در یکی از افسانه­های شهر کرد که دختران در میدان شهر انجمن می­کنند تا سه پسر حاکم با پرتاب کردن نارنج، همسران خویش را برگزینند» (همان، 17).

اکنون با توجه به این شروح می­پردازیم به دو بیت خسرو و شیرین:

چو یوسف زین ترنج ار سر نتابـی
سحرگه مست شو سنگـی بر انداز
          

 

چو نارنج از زلیخـــا زخم یابـی
ز نارنج و ترنج این خوان بپرداز
                         (نظامی، 1385: 233)

 

برات زنجانی در شرح بیت نخست گفته: «اگر مانند حضرت یوسف از لذّات این دنیا سر نپیچی، مانند نارنج زلیخا ضربت می­خوری. یعنی زلیخا از لذات دنیا سرنپیچید و ضرر دید؛ امّا یوسف سر پیچید و سود برد» (نظامی، 1376: 537).

پیش از همه باید گفت که یکی از تناسبات «ترنج» و «زلیخا» دست بریدن زنان مصر است. دربارة سخن برات زنجانی باید بیفزاییم که درست است که در بیت مذکور، سخن از ترک تعلّقات است، لیک با توجه به اشاره­ای که پیش ازین آمد که «زنان با انداختن ترنج و نارنج زرّین از مردان خواستگاری می­کردند»، بیت اشاره دارد به «خواستگاری و خواهانی زلیخا یوسف را» که بنا بر شعر نظامی می­توان این طریق خواستگاری آیینی زلیخا از یوسف را فهمید؛ هر چند در روایات و داستان­ها، سخنی از این نیست که زلیخا به وسیلة ترنج زرین نسبت به یوسف ابراز تمایل و عشق­ورزی کرد، امّا نظامی که نسبت به اساطیر و آداب و رسوم ایران باستان و حتّی یونان آشنایی دارد، برای ساختن تناسب بین «ترنج یا نارنج دادن زلیخا مر زنان زیباروی مصر را...» و نوع ازدواج آیینی و اساطیری با «پرتاب ترنج و نارنج زرّین»، دست به این ابتکار هنری زده است.

بنابراین معنی بیت با توجه به این پیش فرض­ها چنین است: (یوسف: نماد انسان کامل، زلیخا: نماد دنیای فریبکار، ترنج: نماد مایۀ فریب و زیبایی دنیا نیز می­تواند باشد، نارنج: نماد انسان بیگناه)

«اگر مانند یوسف(ع) از ترنجِ خواستگاری زلیخا(با توجه به شرحی که پیش ازین آمد) سر باز نزنی و ازدواجِ با زلیخا (دنیا) را بپذیری، چونان نارنج(در بیشتر روایات، ترنج) از دست زلیخا(دنیا) مجروح می­شوی».

تناسب دیگری که بین سر شکستن و ترنج و نارنج زرّین وجود دارد این است که گاه پادشاهان ترنج و نارنج زرین به دست می­گرفته­اند (ر.ک. کریستین­سن، 1377: 487).

چرخ ترنجی به­صبح ساخته نارنج زر
             

 

از پـی دست ملک مالک رق رقاب
                         (خاقانی، 1378: 46)

 

و ظاهراً این میوه­های زرّین که پادشاهان را می­ساخته­اند، میان تهی بوده است. فردوسی در این باره چنین گوید:

همــه بــار زریــن ترنـج و بهــی
               

 

میـــان ترنــج و بهی­هـــا تهــی
                      (فردوسی، 1382: 631)

 

و محتمل است که پادشاهان در هنگام خشم، این میوه­های زرّین را که پیوسته در مشت داشته­اند و با توجّه به میان تهی بودن، وزن اندکی نیز داشته­اند، بر سر اطرافیان خود می­زده­اند و آنها را مجروح می­کرده­اند.

که خورشید نارنج زرّین به دسـت
                 

 

ترنـج فلک را بـدو سر شکســت7
                         (نظامی، 1387: 890)

 

در بیت مورد بحث از نظامی، چون دختران غالباً از روی بام به طرف خواستگارانی که در پایین دست آنها بودند ترنج زر پرتاب می­کردند، احتمال مجروح شدن و شکسته سر شدن خواستگاران وجود داشته؛ به این دلیل است که نظامی عقیده دارد: «اگر همانند یوسف سر خویش را از ترنج زرّین زلیخا عقب نکشی، سر شکسته خواهی شد».

نکته: نظامی به عنوان فردی آگاه به آیین­های کهن و اساطیر، می­دانسته است که در اصل آیین خواستگاری غالباً با ترنج انجام می­شده و بعدها نارنج و چیزهای دیگر به آن افزوده شده است. «در برخی از داستانهای ایرانی و غیر ایرانی که همانندهای این دو آیینِ ویژة عشقبازی و ازدواج دیده می­شود، ابزارها و عناصر دیگری جایگزین «ترنج زر» شده است و خواستگاران و عشّاق (غالباً دختران و در چند نمونه، مردان) به جای ترنج؛ به، نارنج، سیب... به همدیگر می‌دهند، یا پرتاب می­کنند» (آیدنلو، 1387: 16). به همین سبب است که نظامی در بیت مذکور، جای ترنجی را که زلیخا به زنان مصری می­دهد با «نارنج» عوض کرده است تا تناسب بین اجزای کلام بر هم نریزد. همچنین نظامی با ایهام بین اجزای کلام و توجه به این نوع «ازدواج آیینی» گوید:

چو شاهنشاه صبح آمد بر اورنگ
برآمد یوسفـــی نارنج در دست
            

 

سپاه روم زد بر لشکــر زنــگ
ترنـــج مَه زلیخـاوار بشکست10
                                  (همان، 199)

 

در لیلی و مجنون در قسمت «عاشق شدن لیلی و مجنون به یکدیگر» چنین آمده است:

هر روز که صبح بر دمیـدی
کردی فلـک ترنــج پیکــر
لیلـــی ز سر ترنـج­بـــازی
چون بر کف او ترنج دیدند
زان تازه ترنـــج نورسیــده
            

 

یوسف رخ مشرقی رسیدی
ریحانـی او ترنجــی از زر
کردی ز زنخ ترنج­ســـازی
از عشق چو نار می­کفیدنـد
نظّاره ترنــج و کف بریـده
                         (نظامی، 1385: 387)

 

سخن پیرامون بیت چهارم است. هر خواننده­ای با خواندن این بیت به یاد داستان زلیخا و ترنج نهادن وی در کف زنان مصری خواهد افتاد. امّا معنی و فحوای این بیت به آن داستان تنها ایهام دارد و معنی اصلی بیت چیز دیگری است. در لغتنامه دهخدا «ترنج­بازی» در بیت سوم به این صورت معنی شده است: «ظاهراً بازی با ترنج که به شکل گوی است. ترنج زدن» (دهخدا، 1377: ذیل ترنج).

بنابراین از بیت سوم به بعد مفهومی چنین دارد: «لیلی به قصد خواستگاری آیینی که غالباً با استفاده از ترنج زرّین بود و غالباً پیش­قدم آن نیز زنان بودند، زنخدان خود را به منزلة همین ترنج زریّن قرار داد. خواستگاران لیلی وقتی که دیدند لیلی ترنج(زنخ) در دست به دنبال انتخاب معشوق خویشتن است، به سبب مفتون شدن بر وی همانند انار می­کَفتند تا لیلی آن ترنج (زنخ) را به جانب آنها بیفکند و آنان را به عنوان معشوق خویش بر گزیند. (برخی) نظّارگیان نیز به سبب شیفته شدن بر این ترنج زرّین( زنخ لیلی) همچون زنان مصریان دست از ترنج باز نشناختند».

 

نتیجه‌گیری

تصحیف «نارنج» به «بازیچه» بیشتر در شعر خاقانی و نظامی مشهود است. پیدایش این تصحیف نیز دلایل خود را دارد که از همه مهم­تر می­توان به شباهت بسیار نوشتاری این دو واژه اشاره کرد و اینکه در روزگاران گذشته، در نگارش خط فارسی، نقطه­گذاری تا حدود بسیار زیادی دچار اشکال بوده، چنانکه برای مثال، «جیم» را به صورت «چ» می­نوشتند. دیگر اینکه نوشتن «ه»ی بیان حرکت یا غیر ملفوظ در واژگانی چونان «بازیچه و آنچه و...» متداول نبوده و با توجه به همین خصوصیت نوشتاری، شاعرانی چون نظامی و خاقانی سعی داشته­اند، فیمابین کلمات «نارنج» و «بازیچَ» صنعت مصحّف یا مضارعه برسازند؛ لیکن کاتبانی که پس از سالیان، خواستند «ه»ی بیان حرکت را به کلماتی از دست «بازیچَ» اضافه کنند، «نارنج» را نیز «بازیچَ» خیال کردند و آن را به شکل «بازیچه» در آوردند.

علاوه بر همة اینها ترکیب «گنبد نارنج رنگ» و ترکیباتی از این قبیل برای آنها دشوار و دور از ذهن به نظر می­رسیده، به همین سبب، ترکیبات مذکور را به صورت «گنبد بازیچه رنگ و...» درآورده­اند تا از نظر خود بیت را به شکل قابل فهم­تری در آورند.

بعلاوه با در نظر داشتن نوعی ویژه از خواستگاری آیینی در گذشته که دختران با پرتاب نارنج و ترنج زریّن معشوق خویش را بر می­گزیدند، می­توان برای گزارش برخی ابیات شاعرانی نظیر نظامی، معنایی بهتر و نزدیک به آنچه منظور نظر نظامی بوده، به دست داد.

 

پی‌نوشت‌ها

1- (ر.ک. سیف و منصوری، 1389: 23-46).

2- همچنین (ر.ک. نظامی، 1384: 80 ؛ نظامی، 1384: 307 ؛ نظامی، 1344: 53 ؛ نظامی، 1383: 57).

3- همچنین «درنگ» آمده در این تصحیح­ها: (نظامی، 1344: 53 ؛ نظامی، 1383: 57).

4- ممکن است که تلفظ این واژه در برخی لهجه­های آن روزگار «بازیچِ» بوده باشد!

5- از موارد استفادۀ «نارنج» صفرا شکنی بوده است. (ر.ک. مؤمنی تنکابنی، بی­تا: 235).

6- در تصحیح برات زنجانی، بخش نسخه بدل­ها، در یکی از نسخه­ها، «نارنج­رنگ» آمده است. (ر.ک. نظامی، 1381: 350)؛ همچنین در تصحیح برتلس در یکی از نسخه بدل­های وی، به جای «بازیچه»، «نارنج»(بدون نقطه) آمده است. ‌ نظامی، 1363: 120)؛ نظامی،1381: 73 ؛ نظامی، 1376: 157 ؛ نظامی، 1376: 1256 ؛ نظامی، 1383: 1028).

7- در برهان قاطع، ترکیب «بازیچة روم و زنگ» آمده است که محتمل است این ترکیب را از شعر نظامی گرفته باشد: «بازیچة روم و زنگ: مسخرة روز و شب را گویند و کنایه از دنیا و روزگار هم هست، به اعتبار شب و روز» (برهان ، 1376: ذیل بازیچة روم و زنگ).

8- به جای «چرخ بازیچه­رنگ» در (نظامی، 1383: 966)، «نارنج­رنگ» آمده؛ همچنین در یکی از نسخه بدل‌های اقبالنامه به تصحیح برتلس، «چرخ تارنج­رنگ» بوده. (ر.ک. نظامی، 1363: 15)؛ نظامی، 1381: 16 ؛ همچنین نظامی، 1376: 23؛ نظامی،1376: 1174).

9- سجاد آیدنلو در مقالة «چند بن­مایه و آیین مهمّ ازدواج در ادب حماسی ایران»، در قسمتی از مقالة خود با عنوان «ترنج زر و عشق­بازی و ازدواج» به بررسی این آیین در برخی آثار پرداخته و ظاهراً این سخنان صاحب آنندراج را ندیده­اند و طبعاً به آن اشاره­­ای نکرده­اند. (ر.ک. آیدنلو: 1387: 41-17).

10- ترنج فلک در بیت فوق استعاره از «ماه» است و کلّ بیت نظامی به این معنی است که ماه رفت و خورشید در آمد.

 

1- آیدنلو، سجاد. (1387). «چند بن مایه و آیین مهمّ ازدواج در ادب حماسی ایران»، مجلة دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد، شماره 160، ص 23-1
2- برهان، محمّد حسین بن خلف. (1376). برهان قاط ع، به اهتمام محمّد معین، تهران: امیرکبیر.
3- بیلقانی، مجیرالدین. (1358). دیوان، به تصحیح و تعلیق محمد آبادی، تبریز: چاپخانة شفق.
4- پادشاه، محمد: (1336). فرهنگ آنندراج، تهران: خیام.
5- جامی، نورالدین عبدالرحمان. (1341). دیوان، به کوشش هاشم رضی، بی­جا: پیروز.
6- خاقانی، افضل­الدین.(1378). دیوان، به کوشش ضیاء­الدین سجادی، تهران: زوّار.
7- -------- . (1349). منشآت، به تصحیح و تحشیة محمّد روشن، تهران: دانشگاه تهران.
8- دهخدا، علی اکبر. (1377). لغت­نامه، تهران، دانشگاه تهران.
9- رشید­الدین فضل­الله. (1368). آثار و احیاء، به اهتمام منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران: مؤسسة مطالعات دانشگاه مک گیل با همکاری دانشگاه تهران.
10- رنگچی، غلامحسین. (1372). گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی، تهران: مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه).
11- سیف، عبدالرضا؛ منصوری، مجید. (1389). «تصحیح و تحلیل چند تصحیف در شعر خاقانی»، پژوهشنامة زبان و ادب فارسی (گوهر گویا)، سال چهارم، شماره اوّل، پیاپی 13، ص 23-46.
12- شمیسا، سیروس. (1377). فرهنگ اشارات ادبیات فارسی، تهران: فردوسی.
13- عطار، محمّد بن ابراهیم. (1383). منطق­الطیر، مقدمه و تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: سخن.
14- فاریابی، ظهیر. (1337). دیوان، به کوشش تقی بینش، مشهد: چاپخانة طوس.
15- قزوینی، محمد. (1363). یادداشت­های قزوینی، به کوشش ایرج فشار، تهران: علمی.
16- کریستین­سن، آرتور. (1377). ایران در زمان ساسانیان، ترجمة رشید یاسمی، تهران: دنیای کتاب.
17- مؤمن تنکابنی: (بی­تا). تحفة حکیم مؤمن، تهران: کتاب­فروشی محمودی.
18- مایل هروی، نجیب. (1380). تاریخ نسخه­پردازی و تصحیح انتقادی نسخه­های خطی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
19- ناصرخسرو. (1384). سفرنامه، به تصحیح محمد دبیرسیاقی، تهران: زوار.
20- نظامی، الیاس بن یوسف .(1381). اقبالنامه، تصحیح و شرح برات زنجانی، تهران: دانشگاه تهران.
21- --------   .(1376). اقبالنامه، به تصحیح حسن وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان، تهران: قطره.
22- --------   (1363). اقبالنامه، به تصحیح ی. ای. برتلس، به کوشش ف. بابایف، تهران: میر(گوتنبرگ).
23- --------   .(1376). خسرو و شیرین، به تصحیح برات زنجانی، تهران: دانشگاه تهران.
24- --------   .(1385). خمسة نظامی گنجوی، بر اساس چاپ مسکو باکو، تهران: هرمس.
25- --------   .(1383). خمسة نظامی گنجوی، بر اساس نسخة سعدلو و مقابله با نسخة آکادمی شوروی و وحید دستگردی، به تصحیح سامیه بصیر مژدهی، بازنگریستة بهاء الدین خرمشاهی، تهران: دوستان.
26- --------   .(1376). خمسة نظامی گنجوی، به تصحیح محمدجعفر معین­فر، تهران: امیرکبیر.
27- --------   .(1380). شرفنامه، تصحیح و شرح برات زنجانی، تهران: دانشگاه تهران.
28- --------   .(1384). مخزن الأسرار، شرح برات زنجانی، تهران: دانشگاه تهران.
29- --------   (1344). مخزن الأسرار، به تصحیح حسین پژمان بختیاری، تهران: کتابخانة سنایی.
30- --------   .(1384). مخزن الأسرار، به تصحیح حسن وحید دستگردی، تهران: زوار.
31- --------   .(1376). مخزن الأسرار، تصحیح و شرح ناصر نیکوبخت، تهران: چشمه.
32- وحید دستگردی، حسن. (1318). «حکیم نظامی گنجوی»، ارمغان، سال بیستم، شماره 7-8، ص 400-385.
33- همایی، جلال الدین. (1380). فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران: هما.