نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مازندران
2 کارشناس (ارشد) گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مازندران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Nowadays there are many criticisms based on structural functions. Structuralists are always in search of specific narrative patterns to analyze stories and tales by using those patterns. Among available works, Propp’s work is so important. By analyzing Russian fairy tales he proposed a diagram of thirty one own-workings and he believed that this pattern can be applied to other fairy tales and even to novels. Later on Propp’s method was used by other researchers and sometimes it was criticized.
Ferdowsi’s Shahnameh is such a work in which many stories and quasi-stories are seen. Among them are stories in which Divans play major roles. This article tries to apply Propp’s method for analyzing Divan’s stories and find the relevance of this method for analyzing such stories. Such analysis leads us to this conclusion that such stories can be analyzed on the basis of Propp’s functions and such functions are seen in these stories. With regard to topic and content, the movements present in these stories are of the first kind of Propp’s movements, that is, expansion through own-working H-I (war and struggle). Own-working of “talisman” and “magic” is present in most stories. In some Divan’s stories certain functions are repeated and this matter not only foregrounds the abilities of the hero but also creates a sense of suspension in the story.
کلیدواژهها [English]
1- درآمد
امروزه نقدهای فراوانی را میتوان یافت که بر کارکردهای ساختاری استوارند و پژوهشهای ساختاری در باب روایت و داستان، پیشرفت و کارآیی بسیاری داشته است. پیشینة پژوهشهای ساختارگرایانه به سالهای 1915-1960 میلادی باز میگردد. پیشرفتهای نقد ادبی معاصر، منجر به ایجاد مکتب ساختگرایی با الهام از نظریات زبانشناسانه «فردینان دوسوسور» گردید و بعد از آن پساساختارگرایان با تکیه بر ساختشکنی، در جریان انتقادهایی به ساختارگرایان، به مبانی اندیشه و روش کار خودشان شکل دادند.
اگر نقد ساختاری را در عصر حاضر یکی از مطمئنترین و عملیترین نوع نقد ادبی به شمار آوریم، بناچار مجبور به تفحص در آثار و شیوة کارکرد مهمترین ساختارگرایان در نقد و تحلیل ادبی خواهیم بود. این نوع نقد در ادبیات داستانی پیشرفت و کارآیی بسزایی داشته است؛ اما طبیعی است که هر نوع داستان را باید مطابق با ماهیت اسلوب و نوع ادبی خاص آن در نظر آوریم. تحلیل ساختاری، بویژه بر آثار روایی یکی از شگفتترین دستاوردهای نقد ادبی معاصر است. در حوزه داستانها و قصههای اساطیری و حماسی، بهترین شیوة تحلیل و طبقهبندی ساختاری را در آثار ولادیمیر پراپ روسی و رولان بارت فرانسوی میتوان یافت؛ روش آنها طبقهبندی قصهها و تحلیل رمزگانی هر طبقه است. «میتوان گفت که بررسی ساختاری داستان، به رغم میراثی که از ارسطو تا به امروز به جا مانده تقریباً از کاری که ولادیمیر پراپ1 (1970-1895) روی حکایت پریان روسی انجام داد، شروع شده است»(اسکولز،1383: 91).
پراپ قصهها را همچون یک کل در نظر میگیرد و تنها به یکی از عوامل سازندة آن بسنده نمیکند؛ بلکه تمام عوامل را پیش چشم دارد و بویژه بر ارتباط بین آنها تاکید میورزد. «وی با الهام از اندیشة (پژوهشهای ریختشناسانة گوته)، تحلیل بر اساس کارکرد(=خویشکاری) را اساس کار خود قرار داد. به نظر او تنها در این صورت است که کلّیت پدیده برهم نمیریزد؛ زیرا بنیاد چینش سازههای آنها حفظ و در نظر گرفته میشود. وی مدافع چارچوب سازوار (ارگانیک) روش خود است و از پیروان اندیشة ارگانیسم استحسانی (هنری) است که به اندیشة وحدت ارگانیک یا فرم ارگانیک یا فرم درونی نیز معروف است که مبتنی بر دواصل است: 1- اجزای اثر هنری با هم و با کل مرتبط است. 2-تغییر جزء، تغییر کل را به دنبال دارد.
کتاب «ریختشناسی قصههای پریان» اثر ولادیمیر پراپ، تأثیر شگرفی بر ساختارگرایی شوروی (دهه1960) و ساختارگرایی فرانسه (دهه 1950) نهاد. کلود لوی استروس در مقالة «ساختار و شکل»، روش پراپ در دستهبندی حکایتها را روشی آفریننده و مهم نامیده است. 2
این مقاله بر آن است تا با استفاده از روش ریختشناسی پراپ، به بررسی چند داستان از داستانهای دیوان در شاهنامه -که جزو قصّههای افسانهای و جادویی محسوب میگردند- بپردازد و نمودار خویشکاریهایی که پراپ در قصههای پریان ارائه نموده را در این داستان بررسی نماید؛اما قبل از مرور متن داستان ضروری است، اشارهای به تحلیل ساختاری و همچنین روش ولادیمیر پراپ بنماییم.
1-1-روایت شناسی3
صاحبنظران بر حسب مکتبهای گوناگون، تعاریف متعددی از روایت مطرح کردهاند؛ بعضی مانند رولان بارت، روایت را به معنی عام و کلّی آن در نظر داشته و آن را در تمام جلوههای فرهنگ بشری متجلّی میداند. شاید بتوان روایت را در سادهترین تعریف، بیان متنی دانست که قصهای را بیان میکند و قصهگویی میکند. «روایتها مجموعهای از کنشهایی است که در زمان و مکانی غیر از حال رخ داده و با انتخاب و گزینش راوی در نظامی هدفمند گرد آمده است(تولان،1383: 18).
یکی از عرصههای تحلیل ادبی ساختارگرا، عرصة روایتشناسی است که با انواع روایتها سر و کار دارد. اصطلاح «روایتشناسی» را تزوتان تودوروف Tzvetan Todorov در سال 1969 در کتاب بوطیقای خود پیشنهاد کرد و ژرار ژنت Gerard Genette در سال 1983 در مقالة «سخن تازه روایت داستانی» آن را به عنوان مطالعه و مراعات ساختارهای روایت داستانی تعریف کرد(ر.ک: سیدحسینی،1384: 1159).
روایتشناسان در دهههای اخیر پیشرفتهای زیادی در علم روایتشناسی داشتهاند؛ سعی آنها بر این بود که به الگوهای روایتی مشخص دست یابند تا برای تمام ساختارهای روایتی قابل استفاده باشد. «یکی از مباحث مورد توجه محقّقان روایتشناسی ساختارگرا، یافتن دستور زبان داستان است؛ یعنی قانونمندیها و قواعدی که بر قصهها و داستانها حاکم است. به دلیل آنکه قصههای عامیانه ساختار نسبةً سادهای دارند، میتوان قواعد حاکم بر آنها را شناسایی و طبقهبندی کرد»(اخوت،1371: 33). کار ولادیمیر پراپ در این عرصه از همه مهمتر بود؛ «یاکوبسن بارها بر اهمیت روششناسیک کار پراپ تأکید کرد و معتقد بود که روایتشناسی به معنای دقیق واژه، با کتاب پراپ آغاز شده است» (احمدی،1386: 147). ولادیمیر پراپ مانند بسیاری از روایتشناسان دهههای اخیر، برای تجزیه و تحلیل روایتها از تحلیل زبانشناسی ساختارگرا استفاده کرد.
2-1- ریخت شناسی
واژة ریختشناسی یا هیأت شناسی معادل واژة انگلیسی Morphology است؛ یعنی بررسی و شناخت ریختها. این روشها که حاصل جمع اندیشههای ساختارگرایی و یافتههای زبانشناسی است، به بررسی ساختمان و فرم قصه میپردازد. این رویکرد، نخستین بار توسط ولادیمیر پراپ در زمینة مطالعة قصهها مطرح شد. «یکی از نخستین کاربردهای این اصطلاح در دانش گیاهشناسی بود و منظور از آن، بررسی و شناخت اجزاء تشکیل دهندة گیاه و ارتباط آنها با یکدیگر و با کل گیاه، یعنی ساختمان و ساختار گیاه است. پراپ معتقد بود همین روش را میتوان در مطالعه قصهها به کار برد»(پراپ،1386: 17).
«مواد مورد مطالعه ریختشناسی قصهها، همان اجزای سازا و روابط آنها با هم و با کل ساختار است. اولین گام در این زمینه تعیین و شناخت واحدهای ساختاری و چگونگی ترکیب آنهاست و دانش مورد نیاز در آن نیز در درجة اول، زبانشناسی ساختاری است»(قافلهباشی،1386: 121). «یکی از مهمترین دستاوردهای فرمالیستهای روسی، توجه به اشکال از یاد رفته، کمتر شناخته شده و حتی میتوان گفت تحقیر شدة ادبی بود. آنان آثار مهمی در زمینة شناخت این اشکال و به گونهای خاص دربارة حکایتهای کودکان، قصههای فولکوریک و... منتشر کردند. پراپ دستهبندی آثار فولکوریک را بر اساس قواعد صوری آنها انجام داد و از این رو کارش را «ریختشناسی» خواند. او این اصطلاح را به معنای «توصیف حکایتها بر اساس واحدهای تشکیل دهندة آنها و مناسبات این واحدها با یکدیگر و با کل حکایت به کار برد» (احمدی،1386: 144). پراپ همة قصههای عامیانه را شکلهای مختلف داستانی میدانست که روایتهای مختلف و بازآرایی آنها سبب ایجاد کارکردهای متفاوتی شده است.
3-1- قصه
قصّه در لغت به معنی حکایت و سرگذشت است و نوشتهای است که درونمایه آن مربوط به گذشتة دور است و بسیاری از آداب و رسوم کهن در آن آمده و در واقع منعکس کنندة فرهنگ عامّه است. برای قصّه تعاریف مختلفی آوردهاند؛ یونسی در کتاب «هنر داستان نویسی» میگوید: قصّه روایت ساده و بدون طرحی است که اتکای آن به طور عمده بر حوادث و توصیف است و خواننده یا شنونده هنگامی که آن را میخواند و یا بدان گوش فرا میدهد به پیچیدگی خاص و غافلگیری و اوج و فرود مشخصی بر نمیخورد (یونسی،1384: 8). میرصادقی در «ادبیات داستانی» مینویسد: «به آثاری که در آنها تاکید بر حوادث خارقالعاده، بیشتر از تحول و پرورش آدمها و شخصیتهاست، قصّه میگویند. در قصّه محور ماجرا بر حوادث خلقالساعه میگردد»(میرصادقی،1376: 44). در قصّه محور ماجرا بر «حوادث خلق الساعه» میگردد. حوادث، قصّهها را به وجود میآورد و در واقع رکن اساسی و بنیادی آن را تشکیل میدهد، بیآن که در گسترش و بازسازی قهرمانها و آدمهای قصّه نقشی داشته باشد. به عبارت دیگر، شخصیتها و قهرمانها، در قصّه کمتر دگرگونی مییابند و بیشتر دستخوش حوادث و ماجراهای گوناگوناند. «پراپ قصّه را آن گسترش و تطوّری میداند که از شرارت (A) یا کمبود و نیاز (а) شروع میشود و با گذشت از خویشکاریهای میانجی به ازدواج(W) یا به خویشکاریهای دیگری که به عنوان پایان قصّه به کار گرفته شده است، میانجامد (ر.ک: پراپ،1386: 183).
2- روش مطالعاتی پراپ
روش پراپ تجربی و استنتاجی است و تجزیه و تحلیلهای حاصل از آن را میشود تکرار کرد. از سوی دیگر، روش پراپ تنها به ساختار متن میپردازد و متن را جدای از بافت اجتماعی و فرهنگی آن، بررسی میکند. روش ساختاری پراپ خود به خود هدف و غایت نیست و این روش، تنها گام نخست راه است که البته گامی بزرگ محسوب میشود. «یکی از اصلیترین دغدغههای پراپ، تقسیمبندی قصههاست؛ پژوهشگران پیش از او قصهها را بر مبنای موضوع یا درونمایه طبقهبندی میکردند؛ اما پراپ به دنبال تحلیل ساختارگرایانه قصهها بود»(مارتین،1382: 65). او روشهای پیشین را زیر سؤال برد؛ به نظر او تقسیم قصّهها بر اساس موضوع، نه تنها موفقیت آمیز نیست؛ بلکه یکسره به آشفتگی میانجامد. به همین خاطر به سراغ بنمایهها و اجزای قصّهها رفت و آنها را مبنای کارش قرار داد. ««بن مایه» عبارت است از یک مفهوم، یک تصویر یا یک رویداد که در قصّه مرتب تکرار میشود. پراپ دو مفهوم «نقش» و «عمل» را به عنوان بنمایه مطرح میکند»(مقدادی،1378: 281).
1-2-نقشویژه4
تعریف نقشویژه از نظر پراپ عبارتست از: «کنش یک شخصیت بر اساس اهمیتی که در مسیر کنشهای حکایت دارد». دربارة نقشویژهها چهار قانون کلّی حکمفرماست: 1- عناصر ثابت و دائمی حکایت را نقشویژههای شخصیتها تشکیل میدهند. 2- شمارة نقشویژهها در این حکایتها محدود است. 3- جایگزینی و توالی نقشویژهها همواره یکسان است. 4-تمامی حکایتها از دیدگاه ساختاری یک گونه هستند و میتوان آن گونة نهایی را کشف کرد. پراپ بر اساس بررسی یکصد حکایت فولکوریک و قصّههای کودکان، نتیجه گرفت که هرچند افراد و شخصیتهای این قصهها گوناگون و حرفه و کنشهای آنان متنوع است؛ امّا نقشویژههایشان محدود و ثابت است.
«پراپ شخصیتهای حاضر در حکایتها را در هفت دستة کلّی و اصلی تقسیم کرد: 1- قهرمان 2- شاهدخت 3- بخشنده یا پیشگو 4- یاوران و دوستان قهرمان 5- فرستنده که قهرمان را به مأموریت میفرستد. 6- بدکار و شریر 7- قهرمان دروغین یا شیاد. بنابراین نقش ویژهها، پارههای کنش هستند. مواردی چون «طرد شدن، ممنوع کردن، تجاوز یا فریفتن و اطّلاع دادن و... نقشویژههای شخصیتهایند که یکسر مستقل از افرادی که آنها را پیش میبرند در ساز و کار حکایت به کار میآیند» (ر.ک: احمدی،1386: 145-146).
2-2- خویشکاری
پراپ کوچکترین جزء سازنده قصّههای پریان را «خویشکاری» نامید. خویشکاری شخصیتهای قصّه، سازههای بنیادی قصّه هستند و قبل از هر چیز باید آنها را جدا کرد. او پس از تجزیه و تحلیل یکصد قصّه از مجموعه قصههای روسی به سی و یک خویشکاری دست پیدا کرد. به نظر پراپ در تعریف خویشکاری باید دو نکته را در نظر داشت: الف) تعریف نباید متّکی به شخصیتی باشد که آن خویشکاری را انجام میدهد. ب) یک عمل را جدا از مکان آن در سیر داستان نمیتوان تعریف نمود(ر.ک: پراپ،1386: 52).
«پراپ دریافته بود که اگر بسیاری از قصّههای عامیانه و پریان روسی بدقت بررسی شود، عملاً یک داستان بنیادین و مشابه در تمامی آنها یافته خواهد شد. او میکوشد تا نشان دهد چگونه صد قصّة مورد بررسیاش در واقع اَشکال مختلف یک طرح اولیة بنیادین هستند. پراپ با بررسی مجموعهای از صد حکایت با ترکیببندی مشابه، ساختار یک «شاه حکایت» را بیرون کشید»(اسکولز،1383: 102). «پراپ قصّهها را تا آنجا خلاصه میکند که تنها کنشهای شخصیتها مورد توجه قرار میگیرند؛ شخصیت خبیث یا یاریرسان اهمیت ندارند؛ بلکه مهم عملی است که آنها انجام میدهند و آنچه آنها در قصّههای متعدد انجام میدهند، همواره کارکردی مشابه دارد، چنین رویکردی به پراپ اجازه میدهد، یکصد طرح مختلف را در چارچوب یک داستان واحد خلاصه کند» (برتنس،1383: 51-52). البته آنچنان که خود پراپ اذعان دارد، در هر یک از قصّهها لزوماً تمامی این سی و یک کارکرد وجود ندارد. همچنین ممکن است در هر قصّه، یک سلسله ماجرای از پیش نهفته یا یک رشته ماجراهای جدید آغاز شود.
3-2- حرکت در قصه
پراپ میگوید: هر قصه ممکن است، چندین حرکت داشته باشد. گاهی یک حرکت ممکن است، مستقیماً به دنبال حرکت دیگر بیاید؛ اما ممکن هم هست که حرکتها در هم بافته شوند. جدا کردن یک حرکت همواره کار آسانی نیست. هر شر یا کمبود جدیدی که در مسیر قصّه روی میدهد حرکت دیگری آغاز میکند. گاه یک متن میتواند چندین حرکت داشته باشد و تجزیة متن نیز مستلزم تعیین تعداد حرکتها در قصه است. مسألهای که باید به آن توجه داشت، این است که این بسط و گسترش حرکتها همیشه به طور متوالی رخ نمیدهد؛ بلکه ممکن است متداخل باشد، یعنی چند حرکت با هم آغاز یا گاهی یکی متوقف شود و دیگری ادامه پیدا کند.
پراپ ترکیب حرکتها را به صورتهای زیر ذکر میکند:
1) یک حرکت مستقیماً حرکت دیگر را دنبال کند:
1. A──────────W
2. A──────────2W
2) حرکت جدیدی پیش از پایان حرکت اول آغاز میشود:
1. A──────────G........... K ──────────W
2. a─────K
3) ممکن است داستانی به نوبة خود قطع شود و نمودگار نسبةً پیچیدهای بوجود میآید:
................... ....................
1.───── ─────
...................
2.───── ─────
3.──────
4)قصه ممکن است با دو شرارت همزمان آغاز شود و نخستین پیش از دومین کاملاً فیصله یابد
2A 1.───────9K
2................................
──────────1K
5)دو حرکت ممکن است پایان مشترکی داشته باشد:
......................
1.────── } ──────
2.─────
6)گاهی قصهای دو جستجوگر دارد:
...................
2.──────
1.─────── < y } ──────
........................
──────
(ر.ک: پراپ،1386: 184-186).
پراپ تقسیمبندی دیگری نیز از حرکتها در قصّه ارائه داده است و آن تقسیم حرکتها بر اساس موضوع و محتوا است؛ او حرکتها را بر اساس محتوای آنها به چهار دسته تقسیم کرده است:
1)بسط از طریق خویشکاری H-I (جنگ و کشمکش)
2) بسط از طریق خویشکاری M-N (انجام دادن کار دشوار)
3) بسط از طریق دو خویشکاری H-I و M-N (کشمکش و کار دشوار)
4)بسط بدون هیچ یک از این خویشکاریها
پراپ الگوی کلی خویشکاریهای این چهار نوع حرکت را به شرح ذیل میداند:
1-نمودگاری که در بر دارندة خویشکاری کشمکش- پیروزی هستند:
Pr RS LQ EX TUW* DEFGHJIK$ # ABC
2- نمودگاری که در بر دارندة خویشکاری کار مشکل هستند:
Pr RS EX TUW* DEFGLMJNK$ # ABC
3-قصّههایی که هر دو جفت خویشکاری را در بردارند:
LM-NQ EX UW* FH-IK $ # ABC
4- قصّههایی که هیچکدام از این دو جفت خویشکاری در آن نیاید:
Pr RS Q EX TUW* DEFGK$ # ABC
البته برخی از منتقدان به بعضی از نظریههای وی ایراد گرفتند؛ برای نمونه، «پراپ تمام بازیگران شخصیتهای قصّههای پریان را به هفت دسته تقسیم میکند؛ اما گرماس معتقد است با یک تقسیم بندی عملیتر میتوان این بازیگران را به شش کنشگر کاهش داد و به همان نتایجی که مورد نظر پراپ است، دست یافت، بدون اینکه به ساختار قصّه لطمهای وارد شود. از دیگر کسانی که بر پراپ ایراد گرفت، کلود برمون بود. اگرچه برمون اساس روش پراپ را درست میداند، در توالی این خویشکاریها تغییراتی را الزامی میداند. او بر این باور است این توالی که پراپ ارائه داده است، فقط در مورد قصّههای عامیانه که ساختاری ساده دارند، صادق است و نمیتوان آن را برای داستانهای پیچیدة امروزی استفاده کرد؛ بلکه داستانهای امروزی نیاز به خویشکاری با توالی مرکب دارند»(ر.ک: اخوت،1371: 20).
نظام پراپ به رغم کاستیهایش، نقطة شروعی برای نظریهپردازان بعدی شده است و نظریهپردازان بعد از او از روش کار پراپ بسیار تأثیر پذیرفتند. در این میان برمون و گرماس تلاشهای فراوانی برای انطباق نظام پراپ بر نظریة عامی برای روایت، شامل متون ادبی و نیز اساطیر و حکایتهای عامیانهکردهاند. «گرماس روایت شناسی را بر پایة ریختشناسی پراپ استوار کرد؛ اما از ژانر خاصی که مورد بحث پراپ بود، فراتر رفت و کوشید تا «دستور زبان» داستان را بیابد. او به جای هفت دسته شخصیتهای پراپ، سه دسته از تقابلهای دوگانه را پیشنهاد داد که بنا به قاعدههای معناشناسیک شکل میگیرند»5(احمدی،1386: 162). کلود برمون نیز با استفاده از شیوة پراپ در پی یافتن قاعدهای همگانی در روایت داستانی برآمد؛ «اما برخلاف پراپ، بر اهمیت شخصیتهای داستان تأکید کرد و نقش ویژة آنها را چندان مهم ندانسته است. از سوی دیگر بر پراپ ایراد میگیرد که پارهای از کارکردهای درونمایههای داستان را در دستههایی که به آنها ارتباط ندارد، جای داده است»(همان، 170). 6
البته ژرار ژنت و لوی استروس نیز از الگوی پراپ استفاده کردهاند؛ چنانکه «لوی استروس بر همین مبنا پژوهشهای اساطیری خویش را سامان داد. هرچند او بر خلاف پراپ نه با فرمی زیباشناختی؛ بلکه با فرمی منطقی سروکار دارد» (اسکولز،1383: 103). ژرار ژنت نیز در راه پراپ گام نهاد؛ او طی مقالهای طولانی، عناصر روایت را چنین برمیشمرد: 1)نظم. 2)تداوم روایت. 3)تکرار یا بسامد. 4)حالت یا وجه. 5)آوا و لحن(ر.ک: احمدی،1386: 315-317).7
«پراپ در بررسی ریختشناسانة خود فقط قصّههای جادویی روسی را در نظر داشت؛ ولی نتایج حاصل از بررسیهای وی را میتوان به قصههای سایر ملل تعمیم داد و این امر در مورد قصّههای ایرانی نیز صادق است» (حقشناس،1387: 33).
به نظر نگارندگان، قصّههای شاهنامه نیز که جزو قصههای ایرانی و دارای محتوای حماسی و اساطیریاند، قابل تحلیل بر اساس نظریة ساختاری پراپ هستند؛ «داستانهای اساطیری و حماسی به سبب فرم و ساخت ویژهای که دارند نیازمند آنگونه تحلیل و طبقهبندی ساختاری هستند که بیشتر مورد نظر کسانی چون پراپ، لوی استروس و بارت بوده است. این ساخت ویژه در داستانهای حماسی و اساطیری در واقع همان خصیصة بیزمانی و تکرارپذیری الگوهای اساطیری را موجب میشود»(ر.ک: طالبیان، 1386: 103).
3- شاهنــامه و قصههای «دیوان»
ادب شفاهی، بسان آثار ارزشمند مکتوب در گذر سالیان دراز، فرهنگ و اندیشههای کهن نیاکان ما را در سینه و حافظه زنان و مردان این سرزمین پرورانده و به ما رسانده است. قصههای شاهنامه که برخی از آنها شفاهاً و زبان به زبان گشته تا به فردوسی رسیده است8 گنجینة عظیمی از اعتقادات و باورها و آداب قوم ایرانی است که برای رسیدن به این ذخایر ارزشمند، بررسی علمی و تجزیه و تحلیل دقیق ساختاری این قصّهها ضروری مینماید. در میان تمامی شاهنامه، قصّههای9 آن مؤثّرتر، باارزشتر و دلنشینتر از قسمتهای تاریخی آن است؛ برخی از این قصهها عبارتند از: ضحاک و فریدون، سیاوش، رستم و سهراب، رستم و اسفندیار، بیژن و منیژه و.... در این قصّهها، عناصری چون پیام، درونمایه، و شخصیت، به زمان و مکان محدود نمیشود و در هر دوره و زمانی تازه، نو و گیرا است. این داستانها به جدیدترین تکنیکها و شیوههای قصّهپردازی پهلو میزند و تعابیر و توصیفهای آن بسیار استادانه است.
در برخی از قصّههای شاهنامه، دیوان10 از شخصیتهای مهم و تأثیرگذار به شمار میآیند. «دیوان گروهی از پروردگاران آریایی بودهاند که پس از ظهور زرتشت گمراه کننده و مردود شناخته شدند. این وارونگی از آنجاست که چون زرتشت دین بهی را در ایران بگسترد، آیین پیشین؛ یعنی هند و ایران را آیین دیوپرستی نامید و دیوان در شمار اهریمنان جای گرفتهاند و پایگاه ایزدانة خود را از دست دادهاند؛ اما در دیگر زبانهای هند و اروپایی هنوز دیو در معنای باستانیاش به کار برده میشود»(ر.ک: کزّازی،1385،ج1: 183-184) و (ر.ک: اوشیدری،1378: ذیل واژه دیو).
دیوان از قدیمیترین دشمنان ایرانند که پیوسته در پی آزار ایرانیان بودند و زیانهای سختی وارد آوردهاند. در اسطورهها و حماسههای ایرانی از کیومرث تا گشتاسب از دیو سخن رفته است. نخستین بار در زمان پادشاهی کیومرث به اهریمن اشاره شد و آن زمانی است که کیومرث، فرزندش را به جنگ میفرستد و او در جنگ با دیو (اهریمن) کشته میشود. این روایت نشان میدهد که از نظر ایرانیان نسب دیوان به اهریمن میرسد.
دیوان در شاهنامه غالباً با آدمیان تفاوت چندانی ندارند یا در پوشش و خوراک آنها اندکی فرق است و یا اینکه هیأت ظاهری آنها مختصر اختلافی دارد؛ چه غالباً زشتچهره و گاه با دندانهای دراز و پوششی از پوست سگ یا خرس توصیف شدهاند. «دیوان در شاهنامه گاهی با ابلیس، اهریمن و جنّ مترادف آمده است و گاهی هم در معنی رمزی به معنی آفریدة اهریمنی، نمادی برای مردم بد و نابخرد به کار رفته است:
تو مر دیو را مردم بد شناس |
|
کسی کو ندارد ز یزدان سپاس |
حماسهسرای ایران در نامة باستان اعمال و کارهایی را به دیوان نسبت داده است که حکایت از پایههای قوی و غنی زندگی متمدنی دارد که گویا سر رشتة این امور متعدد و متنوّع در حوزههای رسالت و دانش، رامشگری و جادویی، سپاهیگری و فریبندگی، مهندسی و معماری در دست آنان بوده است» (گلی،1386: 156/157). برخی از دیوانی که در شاهنامه از آنها نام برده شده عبارتند از: ارژنگ، اکوان، اولاد، پولاد غندی، بید، دیو سپید و سنجه و....
نگارندگان این پژوهش بر آنند که قصّة دیوها را که به نوعی از قصههای افسانهای به حساب میآیند، بر مبنای روش پراپ بررسی نمایند. لذا سه قصّه از این قصّهها را در شاهنامه مورد نقد و بررسی قرار میدهیم تا ببینیم نتایج مورد نظر پراپ تا چه اندازه در این نوع قصّهها در شاهنامه مصداق دارد.
4-تحلیل قصّهها
1-4-تحلیل قصّة خزروان دیو11
کیومرث پادشاه ایران بود و دد و دام تحت فرمانروایی او بودند و از او اطاعت می کردند او پسری زیبارو به نام سیامک داشت که کیومرث بسیار او را گرامی میداشت.(1) کیومرث هیچ دشمنی نداشت جز یک اهریمن بدکنش. این اهریمن، بچهای داشت که مانند گرگی سترگ بود او سپاهی دور خود جمع کرد تا به کیومرث حمله کند و فرمانروایی را از او بگیرد.(2) کیومرث از این قضیه بیخبر بود. وقتی خبر به سیامک رسید به خشم آمد لباس رزم پوشید(3) چون آن زمان زره جنگی وجود نداشت، لباس از چرم پلنگ پوشید و به جنگ آن دیو که خزروان نام داشت، رفتد و سپاه رو درروی هم قرار گرفتند. سیامک به نبرد تن به تن با خزروان دیو پرداخت(4) دیو سیاه چنگ بر پشت او زد و او را بر زمین انداخت و سینهاش را درید و بدینسان سیامک به دست خزروان کشته شد. وقتی خبر به کیومرث رسید بسیار گریست و بر مرگ فرزند سوگواری کرد. کیومرث خواست تا انتقام سیامک را بگیرد. او از سیامک، نوهای داشت به نام هوشنگ، او را فرا خواند(5) و لشکری را که از دد و دام و مرغ و پری جمع کرده بود به او سپرد و او را به جنگ دیو فرستاد(6) و خودش از پشت سپاه حرکت کرد. دو سپاه با هم در آویختند(7) و سپاه هوشنگ، لشکر دیوان را تار و مار کردند، هوشنگ به جنگ خزروان رفت(8) و او را به خاک افکند و نابود کرد.(9) بدینسان انتقام پدرش سیامک را گرفت. |
(1) a وضعیت آغازین.........
(2) A شرارت
(3) #C عزیمت - قهرمان برای انجام مأموریت از منزل خارج میشود.
(4) 9D قهرمان و شریر در فضایی باز نبرد میکنند.
(5) ¹B قهرمان به کمک فراخوانده میشود و به مأموریت اعزام میگردد. (6) #C عزیمت - قهرمان برای انجام ماموریت از منزل خارج میشود. (7) H نبرد در فضای باز (8) 9D قهرمان و شریر در فضایی باز نبرد میکنند. (9) I پیروزی یافتن بر شریر |
این قصّه دارای یک حرکت است و آن عبارت از این است که «دیوی به نام خزروان با کیومرث دشمنی دارد. پسر کیومرث(= سیامک) به جنگ دیو میرود و کشته میشود. هوشنگ - پسر سیامک- برای گرفتن انتقام به جنگ خزروان دیو میرود و او را نابود میکند»
این حرکت از نوع حرکت دوّم پراپ است؛ یعنی شرارتی در قصّه پدیدار میشود، قهرمان به چارهسازی میپردازد و موفّق نمیشود و شرارت شدّت مییابد، قهرمان یاریرسان به کمک فراخواند میشود و شرارت را التیام میبخشد. به زبانی دیگر حرکت جدیدی پیش از پایان حرکت اول، آغاز میشود که پس از انجام آن، دنبالة حرکت اوّل ادامه مییابد.
نمودار این حرکت بدین شکل است:
A C# D9 B1 C# H D9 I
این حرکت از نظر محتوی از نوع نمودار اوّل خویشکاریهای پراپ؛ یعنی «بسط با کشمکش و جنگ» (H-I). که پراپ نمودار این نوع خویشکاری را بدینگونه ارائه کرده است:
$pr Rs LQ Ex Tuw DEFGHJIK # ABC
با مقایسة نمودار حرکت قصّة خزروان، با نمودار پراپ میبینیم، این نمودار، نمودار کاملی از تمام خویشکاریها، آنگونه که پراپ ارائه کرده است، نیست؛ امّا تقریباً منطبق بر آن است و جابهجایی در عناصر آن دیده نمیشود. نباید از نظر دور داشت که پراپ با تجزیه و تحلیل یکصد قصه توانست به این سی و یک خویشکاری دست یابد و طبق گفتة خود وی، هیچ گاه قصّهای یافت نمیشود که تمام این سی و یک خویشکاری همزمان در آن به کار رفته باشد.
2-4-تحلیل قصّة اکوان دیو12
روزی کیخسرو (پادشاه ایران )جشنی بر پا کرد و تمام بزرگان و دلاوران ایران مانند گودرز و رستم و گستهم و گیو و رهام و گرگین دعوت کرد و به شادخواری مشغول بودند(1) در همین هنگام چوپانی به درگاه کیخسرو آمد و پیغام آورد که گوری به گلّهام حمله کرد(2) که مانند شیری قوی است و رنگش همانند خورشید طلایی رنگ است و خط سیاهی از یال تا دم او کشیده شده است. کیخسرو فهمید که آنچه چوپان نشانی می دهد یک گور نیست پس به رستم گفت این کار سخت را نیز تو باید انجام دهی(3) برو ببین این موجود شاید اهریمن باشد. رستم گفت هر چه می خواهد باشد – چه دیو چه شیر و چه اژدها- هیچ کس نمیتواند از شمشیر من رهایی یابد. رستم سوار رخش شد و به سوی مکانی که چوپان گوسفندش را نگه میداشت، رفت(4) و سه روز به دنبالش گشت؛ امّا او را نیافت روز چهارم آن گور را دید که مانند بادی میدود با رخش به دنبالش رفت و وقتی نزدیک شد با خود گفت بهتر است او را زنده به نزد شاه ببرم بنابراین کمندش را انداخت تا سرش را به بند بکشد(5) اما در یک لحظه گور ناپدید شد. رستم دانست که آن گور نیست این همان اکوان دیو هست که از آن سخن میگفتهاند. اکوان دیو دوباره ظاهر شد و رستم بسرعت تیری به سویش افکند؛ اما دیو دوباره ناپدید شد.خلاصه به همین منوال رستم چند شبانه روز در پی اکوان دیو گشت تا اینکه خسته و گرسنه شد. کنار چشمهای از رخش پیاده شد. او و رخش کمی آب نوشیدند و رستم در کنار چشمه دراز کشید تا کمی استراحت نماید. از بس خسته شده بود خیلی زود خوابش برد اکوان دیو که رستم را خفته دید بسرعت به سمت او رفت (6)و زمینی که رستم آنجا خوابیده بود را گردتا گرد برید و بدین شکل رستم را بلند کرد و به آسمان برد(7) رستم وقتی چشم باز کرد خود رادرآسمان دید و غمگین شد. اکوان دیو به رستم گفت کار تو تمام است حالا میتوانی یک درخواست داشته باشی بگو که من تو را در کوهستان بیندازم یا دریا. رستم با خود اندیشید اگر درکوه رهایش کند کشته خواهد شد؛ بهتر است که در دریا بیفتد، اما باز با خودش فکرکرد که اگر به این دیو بد خو بگوید او را در دریا بیندازد دیو بر عکس عمل خواهد کرد؛ زیرا بد طینت است و کار دیو همیشه بر عکس است پس نقشه ای کشید و به دیو گفت که از دانای چنین شنید اگر کسی در دریا بمیرد بهشت را نخواهد دید. پس مرا در کوه بینداز اکوان دیو وقتی حرفهای رستم را شنید (همانگونه که رستم می اندیشید) بر عکس خواسته رستم عمل کرد و رستم را در دریا انداخت(8) تا ماهیان او را بخورند(8) رستم تا وارد دریا شد، سریع شمشیرش را درآورد و به جنگ نهنگانی رفت که برای خوردنش آمده بودند(9) و آنها را ضرب و شتم کرده(10) و کم کم راه خشکی را پیدا کرد و خداوند را آفرین گفت و لباس و زرهش را درآورد و در آفتاب خشک کرد و به کنار چشمهای که آنجا خوابیده بود بازگشت؛ اما رخش را آنجا پیدا نکرد و آشفته به راه افتاد و به محل نگهداری اسبان افراسیاب رسید. گله دار را دید که خوابیده است و رخش را میان اسبان یافت کمندی افکند و او راگرفت و سوار شد و به راه افتاد نگهبانان گله افراسیاب وقتی متوجه رستم شدند(11) با تیر و کمان به جنگ او رفتند(12) رستم نیز بر آنها تاخت و عدهای از آنها را کشت.(13) در همان هنگام افراسیاب با خدم و حشم به محل نگهداری اسبان آمد؛ اما از چوپانان و اسبان اثری نیافت یکی از چوپان نزد افراسیاب آمد و آنچه اتفاق افتاد را تعریف کرد. افراسیاب چون خود را خوار و ذلیل شده دید دستور داد به دنبال رستم بروند و او را بکشند(14).چندین سپاه آماده کردند و درپی رستم روان شدند. وقتی نزدیک او رسیدند(15) رستم با تیر اندازی پیاپی تعداد زیادی از آنها را کشت سپس با گرز به آنها حمله کرد و عده ای دیگر را نابود کرد و سپاه افراسیاب را منهدم کرد(16) و آنها پا به فرار گذاشتند رستم آنها را تعقیب کرد. در همین حین اکوان دیو دوباره رستم را دید؟(17) و گفت تو از جنگ سیر نمی شوی ؟چگونه از دریا و نهنگ گریختی ؟رستم وقتی اکوان دیو را دید کمندی افکند؟(18) و دیو را در کمند آورد و سریع گرزش را بلند کرد و بر سر دیو کوبید و بعد خنجرش را بیرون کشید و سر دیو را از تنش جدا کرد (19) و به ایران بازگشت(20) |
(1) a وضعیت آغازین.........
(2) A شرارت
(3) ¹B قهرمان به کمک فراخوانده میشود و به مأموریت اعزام میگردد.
(4) #C عزیمت - قهرمان برای انجام مأموریت از منزل خارج میشود
(5) H نبرد در فضای باز
(6) A شرارت
(7) 11A شریر کسی یا چیزی را افسون یا طلسم میکند.
(8) 10A شریر کسی را به دریا میاندازد
(9) A شرارت (10) I پیروزی
(11) A شرارت (12) H نبرد در فضای باز (13) 1I پیروزی
(14) A شرارت (15) H نبرد در فضای باز
(16) 6I پیروزی در میدان جنگ
(17) A شرارت
(18) H نبرد در فضای باز (19) 6I پیروزی در میدان جنگ (20) $ بازگشت |
خلاصة حرکت قصّه
«روزی به کیخسرو خبر رسید که گوری به گله زده است. رستم برای شکار گور میرود و در مییابد که آن گور اکوان دیو است، دیو از چشمان رستم ناپدید میشود و وقتی رستم به خواب رفت او را برمیدارد و به آسمان میبرد و در دریا میاندازد. رستم از دست نهنگان رهایی مییابد و رخش را نجات میدهد و در همین حین با سپاه افراسیاب مبارزه میکند و آنها را شکست میدهد و بعد با اکوان دیو میجنگد و او را میکشد»
این حرکت از نظر دستهبندی حرکتهای پراپ، از نوع حرکت اوّل است؛ یعنی یک حرکت مستقیماً حرکت دیگر را دنبال میکند. در این نوع حرکت شرارتی در داستان پدید میآید و قهرمان آن را چارهسازی میکند سپس شرارت دیگری رخ میدهد و باز هم قهرمان آن را التیام میبخشد و بدین ترتیب تا آخر قصه. این توع ترکیب، سادهترین ترکیب حرکتی است.
نمودار این حرکت اینگونه است:
A B1 C # H A11 A10 A H I1A H I6 A H I1 $
این حرکت نیز از نظر محتوا جزو حرکتهای (H-I) یعنی کشمکش و جنگ است. با مقایسة نمودار قصه با نمودار ارائه شدة پراپ میبینیم که عناصر نموداری این حرکت مطابق نمودار پراپ است و ترتیب خویشکاریها به هم نخورده است. هرچند میبینیم که برخی از خویشکاریهای مد نظر پراپ در این حرکت دیده نمیشود و چنانکه دربارة قصة قبلی توضیح داده شد، لزوماً تمامی سی و یک کارکرد در هر حرکت وجود ندارد و هر قصه تنها میتواند با تعدادی از خویشکاریهای مورد نظر، مطابق باشد.
3-4- تحلیل قصّة دیو سپید13
روزی کیکاوس (پادشاه ایران ) به تخت نشسته بود و مشغول میگساری بود(1)که دیوی در لباس آوازه خوانی ظاهر شد و شعری در وصف مازندران خواند و از آن تعریف ها کرد کاووس که وصف زیباییهای مازندران را شنید هوس لشکر کشی به مازندران در سر گرفت(2) وقتی خبر به بزرگان ایران رسید، بسیار ناراحت شدند؛ زیرا مازندران پر از دیو بود. اما کسی جرأت حرف زدن نداشت بزرگان ایران مانند طوس وگودرز و گیو خرّاد و رهّام جمع شدند و تصمیم گرفتند به زال خبر دهند تا مگر زال او را از تصمیم خود منصرف کند. پیکی نزد زال فرستادند و او را به دربار فرا خواندند. وقتی زال به دربار شاه آمد همه بزرگان به استقبال او رفتند و با هم نزد کاوس حاضر شدند و زال شروع به سخن گفتن از خطرات رفتن به مازندران و جنگ با دیو کرد و از کاووس خواست تصمیمش را عوض کند(3) اما کاووس پاسخ داد من از همة پادشاهان قبل از خودم برترم به مازندران حمله میکنم و همه دیوها را رام خودم خواهم کرد تو با رستم در اینجا بمان و ایران را حفظ کن. روز دیگر کاووس با سپاهی بزرگ به همراه طوس و گودرز به سوی مازندران به راه افتاد. وقتی نزدیک کوه اسپروز رسیدند جایگاهی برای استراحت آماده کردند و کاووس مشغول استراحت شد.کاووس فردا سپاهی آماده کرد و گفت به مازندران حملهور شوید و همه چیز را نابود کنید.گیو با سپاهی به غارت مازندرن پرداخت. پس از یک هفته خبر به شاه مازندران رسید. شاه مازندران یکی از دیوان به نام سنجه را نزد دیو سپید فرستاد و خبر غارت کاووس را به او داد(4) وقتی پیغام به دیو سپید رسید، گفت: ناراحت نباشید با سپاهی انبوه آنها را نابود خواهم کرد. وقتی شب شد دیو سپید با سپاهش مانند ابری آسمان را سیاه کردند چشمها تیره و سیاه شد(5) کم کم چشم کاووس نابینا شد برخی از سپاهیانش هم توان دیدن نداشتند(6) بدین سان لشکر ایران اسیر دیوان شدند و گنج ها به غنیمت دیوان در آمد کاووس که نابینا و در بند شده بود بناچار پیکی نزد رستم فرستاد و از او خواست تا برای آزادی او بیاید(7)خبر در بند شدن کاووس توسط دیو سپید به رستم رسید رستم لباس رزم پوشید و سوار بر رخش به راه افتاد(8) و شبانه روز در حرکت بود. پس از چندی استراحت در بیشهای اتراق کرد در آنجا لانه شیری بود. وقتی رستم به خواب رفت شیر به سمت او آمد(9) اما رخش به شیر حمله کرد و دو دستش بر سر شیر زد و پشتش را به دندان گرفت و شیر را از پای در آورد(10) رستم وقتی جسد شیر را دید رخش را تیمار کرد و دوباره به راهش ادامه داد و وارد صحرایی خشک شد و پس از تشنگی بر زمین افتاد(11) در همان زمان میشی ظاهر شد. رستم متوجه شد که باید آبی در اطراف باشد که این میش در اینجا پیدا شده است. به کمک میش چشمه را پیدا کرد و از مرگ نجات یافت(12) رستم دوباره به راه افتاد و به دشتی رسید. در آنجا اژدهایی زندگی می کرد. وقتی رستم مشغول استراحت شد اژدها به سراغش رفت(13) و یکی دو بار قصد حمله داشت که رخش جلویش را گرفت وقتی رستم از خواب بر خاست و اژدها را دید شمشیرش را در آورد اژدها به او حمله ور شد و در هم آویختند(14) رخش وقتی دید زور رستم به اژدها نمی رسد کتف اژدها رابه دندان گرفت رستم سریع برخاست و با شمشیر سر اژدها را برید(15)رستم دوباره به راه افتاد تا به نزدیک چشمهای رسید که خوانی از شراب پهن است و رستم مشغول نوشیدن و آواز خواندن شد. صدای او به گوش زن جادوگر رسید.زن جادوگر خود را آراسته کرد و نزد رستم آمد تا او را فریب دهد(16).رستم از اینکه خدا به او اینهمه نعمت داد یزدان را ستایش کرد تا رستم نام یزدان را به زبان آورد چهره زن جادو سیاه شد(17).تا چنین دید سریع با خنجرش او را به دو نیم کرد(18) و به راه افتاد و به جایی رسید که سراسر تاریکی بود بر رخش نشست و بسرعت تاخت تا از آنجا خارج شد(19) و وارد مرغزاری شد و به استراحت پرداخت و رخش را برای چرا رها کرد. نگهبان دشت وقتی چنین دید شروع به سر و صدا کرد رستم نیز برآشفت و دو گوش او را کند. دشتبان نزد اولاد(پهلوان آن مکان) رفت و ماجرا را گفت(20) اولاد به جنگ رستم آمد(21) و رستم بسیاری از یاران اولاد را کشت(22) و خود او را در بند کرد و از اولاد خواست تا جایگاه دیو سپید و پولاد غندی و بید را به او نشان دهد و اینکه کاووس کجا در اسارت است؟اولاد قبول کرد و راه را به او نشان داد(23) رستم شب را خوابید و فردا به مازندران حمله کرد(24) ابتدا سراغ ارژنگ دیو رفت و سرش را از تنش جدا کرد وقتی دیوهای دیگر چنین دیدند پا به فرار گذاشتند.بعد او به شهری که کاووس درآنجا بود نهاد و جایگاه کاووس و دیگر اسیران را پیدا کرد و نزد آنها رفت.کاووس آنها را در آغوش گرفت(25) و به محل پنهان شدن دیو سپید را که در غاری بود به او نشان داد(26) و گفت تو باید دیو سپید رابکشی و با خون دل و مغز او چشمان ما را بینا کنی رستم به راه افتاد و به غار بیبن رسید که گرداگرد آن پر از دیو بود اولاد به او گفت: وقتی آفتاب گرم شد، دیوها به خواب می روند آنگاه میتوانی بر آنها پیروز شوی زمانی که آفتاب بالا آمد رستم بر دیو ها حمله ور شد(27) و سر آنها را یکی یکی از تن جدا کرد و به سوی دیو سپید رفت، وارد غار شد؛ ولی تن دیو آنقدر سیاه بود که ناپدید بود پس از اندکی توانست دیو را ببیند که بسیار بزرگ و غول آسا و تیره بود و سوی رستم حمله ور شد رستم با شمشیرش یک ران و پای او را انداخت رستم و دیو سپید با هم گلاویز شدند و همدیگر را زخمی کردند. رستم با استعانت از یزدان دیو را بر زمین زد و با خنجر دلش را درید و جگرش را بیرون کشید و خون او همة غار را لبریز کرد(28) آنگاه به سوی کاووس رفت و خون دیو را در چشمان او چکاند و چشمانش را بینا ساخت(29) و سایر پهلوانان را نیز از بند رها کرد بدین سان ایرانیان به جشن و پایکوبی پرداختند. |
(1) a وضعیت آغازین.........
(2) A شرارت
(3) 1Y نهی از کاری
(4) E1 خبرگیری شریر از احوال قهرمان
(5) A شرارت
(6) 11A شریر کسی یا چیزی را افسون یا طلسم میکند.
(7) ¹B قهرمان به کمک فراخوانده میشود (8)#C عزیمت - قهرمان برای انجام مأموریت از منزل خارج میشود
(9) A شرارت
(10)I5 پیروزی بدون جنگ
(11) A شرارت
(12) N انجام کار دشوار
(13) A شرارت
(14) H نبرد در فضای باز
(15) 6I پیروزی در میدان جنگ
(16) 3η فریبکاری شریر
(17) EX رسوا شدن شریر (18) I پیروزی (19) N انجام کار دشوار
(20) E1 خبرگیری شریر از احوال قهرمان (21) A19 اعلان جنگ از سوی شریر (22) H نبرد در فضای باز
(23) G3 قهرمان راهنمایی می شود (24) #C عزیمت - قهرمان برای انجام مأموریت
(25)E4 آزاد کردن اسیر (26) G4 راه به قهرمان نشان داده می شود
(27) H نبرد در فضای باز
(28) I پیروزی در نبر تن به تن
(29) K5 مصیبت با استفاده از یک عامل جادویی التیام می یابد. |
خلاصة حرکت: «کیکاوس به تحریک دیو قصد فتح مازندران می کند و در آنجا اسیر دیو سپید میشود. رستم برای نجات وی عازم میشود؛ اما با مشکلات فراوان روبه رو میشود و در هفت خان با شرارتهای جدیدی برخورد میکند و با پیروزی بیرون میآید و در نهایت با پیروزی بر دیو سپید کاووس را نجات میدهد»
این حرکت قصه، دارای کشمکشهای بیشتری نسبت به قصههای قبلی است و قهرمان قصه هر بار از یک مرحله به مرحله بعدی میرسد. به عبارت دیگر در این حرکت، چندین شرارت ایجاد میشود و قهرمان آنها را کارسازی میکند؛ لذا میبینیم که برخی از عناصر خویشکاریها در نمودار تکرار شدهاند؛ اما روال و ترتیب نمودار بهم نخورده است. به هر روی این حرکت نیز از نوع حرکت اول پراپ است؛ یعنی یک حرکت مستقیماً حرکت دیگری را دنبال میکند. البته در این قصه شرارتهای زیادی برای قهرمان ایجاد میشود. به عبارت دیگر شرارتی در قصه پدیدار میشود، قهرمان آن را چارهسازی میکند. سپس شرارت جدیدی رخ میدهد و باز قهرمان آن را التیام میبخشد و به همین منوال تا آخر حرکت اصلی چندین شرارت چارهسازی میشود.
نمودار حرکتی قصه چنین است:
A A11 B1 C #A I5 A N A H I1 EX I N A11 H G3 G4 H I K5
این حرکت از نظر محتوی جزو حرکت از نوع بسط از طریق دو خویشکاری (H-I) و (M-N) یعنی کشمکش و جنگ و کار دشوار است. نموداری که پراپ از این نوع حرکت ارائه میدهد، چنین است:
LM-NQ EX UW* FH-IK $ # ABC
در این نمودار، همان عناصر خویشکاری پراپ با همان توالی دیده میشود. البته یکی دو مورد از عناصر خویشکاریها با هم جابهجا شدهاند. این انحرافات اصل توالی خویشکاریها را نقض نمیکند و توالی جدید به وجود نمیآورد. به گفتة پراپ بعضی از خویشکاریها میتوانند جای خود را تغییر دهند. مثلاً بازشناختن قهرمان و رسوا ساختن قهرمان دروغین، ازدواج و مجازات، ممکن است جایشان را با هم عوض کنند(ر.ک: پراپ،1386: 211). از سوی دیگر «این انحرافات استنتاج ما را درباره وحدت نوعی(تیپولوژیکی) و وحدت ریختشناختی قصّهها، دیگرگون نمیسازند، اینها فقط نوسانات هستند، نه نظام ترکیبی و ساختمانی جدید و یا محورهای جدید»(همان، 212).
با بررسی و تجزیه و تحلیل سه قصه از قصّههای دیوان بر اساس نظریة پراپ درمییابیم که:
1- حرکتهای موجود در این قصهها از نظر موضوع و محتوی بیشتر از نوع اول حرکتهای پراپ یعنی: «بسط از طریق خویشکاری H-I (جنگ و کشمکش)» هستند که این امر با عنایت به اینکه شاهنامه کتابی است، حماسی که در آن نمایندگان خیر و شر همواره رودرروی هم قرار میگیرند و در ستیز هستند، قابل توجیه است. سراسر داستانهای شاهنامه مملو از کشمکشها و جنگهاست؛ جدال خیر و شر به عنوان درونمایة اصلی شاهنامه فردوسی در قالب بیشتر قصهها رسوخ یافته و این اثر حماسی- اسطورهای را سرشار از صحنههای نبرد و مبارزه نیروهای اهورایی و اهریمنی نموده است. البته شاید با بررسی تمام قصههای شاهنامه، انواع دیگر حرکتها مانند «بسط از طریق کار دشوار» یا «بسط بدون هیچ یک از این خویشکاریها» نیز یافت شود. اما آنچه مسلّم است حرکت از نوع «جنگ و کشمکش»، پرکاربردترین نوع حرکت در قصههای شاهنامه است.
2- خویشکاری «طلسم» یا «افسون» در تمام این قصهها حضور دارد که شرور از آن در جهت انجام شرارتهای خود استفاده میکند.
3- چنان که دیده شد بعضی از کارکردها در برخی از قصهها، تکرار شده است(در هفت خان رستم در چندین مرحله با شرارتی روبه رو میشود و آن را رفع میکند). «باید گفت یکی از عناصر برجستة قصّههای جادویی، تکرار است که معمولاً در قالبی سهگانه رخ میدهد این امر علاوه بر تأکید بر اهمیت حادثهای که رخ میدهد و تواناییهای خاص قهرمان، نوعی حالت تعلیق در قصه به وجود میآورد. البته گاه قصه گویان این بسامد و تکرار را به هفت بار میرسانند»(ر.ک: حقشناس،1387: 37).
4- پراپ تأکید دارد که توالی کارکردها در یک قصه یکسان است. این امر در مورد قصههای شاهنامه نیز صدق میکند؛ ولی جابهجاییهایی در توالی کارکردها دیده میشود که این امر با توجه به سبک و سلیقة هر قصهگو طبیعی مینماید.
5- برخی خویشکاریهایی که پراپ از آنها نام برده است (31 مورد)، در این قصهها یافت نشده است و این به آن دلیل است که پراپ آن سی و یک خویشکاری را از بررسی یکصد قصه کشف و استخراج کرده است در حالی که هر قصه تنها میتواند با تعدادی از خویشکاریهای مورد نظر، مطابق باشد.
5- نتیجه گیری
ساختارگرایان همواره در پی آن بودند که به الگوهای روایتی مشخص دست یابند تا به کمک آنها، قصهها و داستانها را مورد بررسی قرار دهند. از بین آثار به وجود آمده، کار ولادیمیر پراپ از همه مهمتر بود؛ وی با تجزیه و تحلیل قصّههای روسی پریان، نموداری شامل سی و یک خویشکاری ارائه کرد و معتقد بود، این الگو را میتوان در مورد سایر قصّههای عامیانه و حتی رمانها به کار برد. روش پراپ بعدها توسط محقّقان دیگر مورد استفاده قرار گرفت و گاهی نقدهایی بر آن وارد شد.
شاهنامة فردوسی از جمله آثاری است که در آن داستانها و داستانوارههای فراوانی دیده میشود؛ در برخی از این قصهها، دیوان از نقشورزان اصلی هستند. در این مقاله سعی شد تا نمودار خویشکاریهای پراپ و روش ریختشناسانة وی در قصّة دیوان انجام گیرد تا مشخص گردد نظریة پراپ تا چه اندازه بر این قصهها انطباق دارد.
بررسیها و تجزیه و تحلیل این قصهها نشان داده است که الگوی پراپ با نمودار این قصهها همخوانی دارد، هرچند در برخی از قسمتهای قصهها توالی خویشکاریهای مورد نظر پراپ رعایت نشده است یا در روند حرکتها تداخلی دیده میشود؛ اما آنچه مسلّم است اینقصهها با نظریة پراپ همسویی دارد و بسیاری از کارکردها و کنشهای بررسی شده در قصّة دیوان، کم و بیش با الگوی ریختشناسی پراپ یکسان است. بنابراین میتوان قصههایی نظیر قصههای شاهنامه را با الگوهای رایج در این زمینه که مهمترین آنها شیوة ولادیمیر پراپ است، تجزیه و تحلیل و دستهبندی کرد.
پی نوشتها
1- پراپ استاد مردم شناسی دانشگاه لنینگراد بود؛ آثارش عبارتند از ریختشناسی حکایت 1928، سرچشمة تاریخی حکایت1946، شعر حماسی روسی1955، جشنهای روستایی روسی1963. نخستین عنوان شاهکار پراپ است که به بسیاری از زبانها ترجمه شده است و تأثیر قاطعی بر مباحث ساختارگرایی و نیز بر پژوهشهای فولکور و هنر مردمی داشته است(احمدی،1386: 144). پراپ فرمالیست بود و میتوان گفت نماینده موضع فرمالیستی در دل ساختارگرایی ادبی است. فرمالیسم از زمانی که شکل گرفت، از لحاظ پیچیدگی و غنا رشد کرده است، برخی مواضع افراطی را رها کرده و برخی دیگر را محدود و مشروط کرده است. اما نشان داده است که بسیار توانمند است و پژوهشگران صاحب دانش و شور فکری را به خود جلب کرده است(ر.ک: اسکولز،1383: 92).
فرمالیسم مکتبی بود که با پایهگذاری «انجمن پژوهش زبان ادبی» OPOIAZ در سال 1916 در پترزبورگ شکل گرفت(احمدی، 1386: 39).
2- در این باره نگاه کنید به «ساختار و تاویل متن» بابک احمدی ص 147.
3- روایت معادل واژه Narrative انگلیسی است؛ ریشة آن narre یا narrara لاتین و Gnarus یونانی به معنی دانش و شناخت است که خود آن از ریشهی Gna هند و اروپایی است ازین رو روایت به معنی یافتن دانش است(ر.ک: احمدی،1386: 176). در زبان فارسی، روایت به معنی حدیث، خبر و نقل کردن است.
4- «گرماس» مفهوم نقش ویژه را یکسر کنار گذاشت و به جای آن از مفهوم «پیرفت» یاری گرفت(احمدی،1386: 162).
5- در این باره نگاه کنید به کتاب« ساختار و تأویل متن» از بابک احمدی ص160-165.
6- جهت آگاهی بیشتر دربارة نظریات «برمون» نگاه کنید به کتاب «ساختار و تاویل متن» از بابک احمدی ص166-171.
7- برای آشنایی بیشتر با نظریات ژرار ژنت در این باب رجوع کنید به کتاب« ساختار و تاویل متن» از بابک احمدی، ص 308-324.
8- روایتهای شاهنامه برگرفته از سنّتهای داستانی مشترک حماسی و اساطیری ایران است که مدتها به صورت شفاهی رواج داشته و در دورة ساسانیان نخستین نشانههای تدوین مکتوب آنها دیده میشود. چنانکه شاهنامة منثور ابومنصوری- که از منابع اصلی شاهنامه فردوسی است- نیز از روایات شفاهی جمعآوری شده بود؛ ریاحی در این باره مینویسند: ابومنصور معمری وزیر و پیشکار ابومنصور عبدالرّزاق از طرف او مأموریتِ دعوت از «خداوندان کتب» و دانشمندان و موبدان را داشت. چهارتن از موبدان سالخورده برگزیده شدند:
1- ماخ پیر خراسانی از هرات 2- یزدان داد پسر شاپور از سیستان 3- ماهوی خورشید پسر بهرام از نیشابور 4- شادان برزین از طوس (ریاحی،1372: 173).
«کار سادهتر و آسانتر این بود که یکی از سیرالملوکها که نسخ آنها فراوان بود و در همان سالها حمزة اصفهانی، هشت جلد از آنها را در دست داشت، به وسیلة یک ادیب عربیدان ترجمه شود؛ اما کار را سرسری نگرفتند، چهار موبد سالخورده از چهار شهر گردآمدند و گذشته از منابع مکتوب به زبان پهلوی، از روایات شفاهی مهم که به خاطر داشتهاند، بهره جستند و کتابی نوشتند که طبعاً لغات عربی در آن به نسبت آثار دیگر آن عصر کمتر به کار رفته بود»(ریاحی،1380: 60).
9- برخی از محققان بر آنند که مجموعه داستانها و داستانوارههای موجود در شاهنامه به 345 قصّه میرسد(ر.ک: طالبیان، 1386: 106).
10- واژة «دیو» یکی از واژگان کهن هند و ایرانی است. واژة دیو از «دئو» (daeva) در اصل به معنی خدا و روشنی است(رضی،1381: 895). محققان هندی این واژه را از ریشة دِوتا/ دیوتا از اولاد زنی به نام دیتی (daitya) به معنی روشن و درخشان میدانند(ستوده،1374: 450).
11- واژه خزروان مرکب از خزر + وان احتمالاً در معنی نگبان خزر است. فردوسی آن را پور اهریمن، بچه دیو و دیو سیاه خوانده است(گلی،1386: 167).
12- محققان آن را از ریشة «اکمنه» (akamana) در اوستا گرفته و از جمله شش دیو بزرگ و شر آفرینی میدانند که نام آنها در وندیداد آمده است(رضی،1381،ج1: 909). در پهلوی اکومن (akoman) در معنی اندیشة پلید، سر دسته کماریگان در مقابل وهومن whuman به معنی اندیشه نیک، سر دسته امشاسپندان است(کزّازی،1383،ج4: 728).
13- دیوی که به سبب موهای سفیدش به این نام معروف شده است و سر نرّه دیوان شاه مازندران بود.