نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید چمران اهواز
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Nezami Ganjavi is one of the great Persian poets that expanded storytelling, poetic language, and imagery in Persian language and poetry. The attention of literary scholars has been paid to his mastership of storytelling, spheres of his thoughts and his poetic images but less focus has been on his poetic language, especially his derivational compounds or compounding. In this essay, this aspect of his poetic language is studied on the basis of Russian formalism attitudes which hold that the specific characteristic of poetic discourse is linguistic defamiliarization. Also it is discussed that one poet may not coin or create a “simple word”, but the art of a great poet like Nezami is creating new compounds and derivational compounds. In Nezami’s works these compounds were created for foregrounding the poetic language and expressing new and different conditions and situations in the story world. In this essay the different compounds in Nezami’s works are classified and analyzed. The conclusion of this essay is that the new compounds and derivational compounds in Nezami’s works are so vast and so interesting that we can say this is his dominant poetic language and his narrative rhetoric.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
توان قصهگویی نظامی گنجوی چندان که باید بر همگان آشکار نیست؛ پژوهشگران داستان هنگامی که مثلاً میخواهند از روایتهای درونهای(Embedding narratives) نمونه بیاورند، از هزار و یک شب یا دکامرون یاد میکنند، بی آنکه به هفتپیکر توجه کنند. توجه به زبان او نیز غالباً بر سبیل اشارت است و بنا بر عادت معهود، معطوف به صناعات بیانی و سویههای استعاری و مجازی و کنایی است. کمترین عنایت به توان شگرف ترکیبسازی زبانیاش بوده است. ممکن است، بگویند وجه غالب زبانِ نظامی تشبیه یا استعاره است؛ این نظر در خصوص صورِخیال و تصویرسازی درست است، ولی وقتی میگوییم وجه غالب زبانی در پنجگنج نظامی ترکیبسازی است، منظور هجوم سازمانیافتة شاعر به زبان است؛ به عبارتی این وجه غالب در روساخت و در سطح اشتقاقی و تصریفی زبان اتفاق افتاده است. ممکن است شاعری باشد که وجه غالب زبانی او در ساحت نحوی باشد؛ مثلاً در بوستان سعدی «ضمایر رقصان» فراوانی دیده میشوند که در جای واقعی دستوری خود قرار نمیگیرند؛ این امر مسلّط و غالب، مربوط است به سطح نحوی کلام. در باب وجه غالب ترکیبسازی زبانی در کار نظامی، منظور غلبة این عنصر در سطح صرفی و اشتقاقی است. نگارنده برای اطمینان یافتن از غلبة عنصرِ ترکیبسازی در کار شاعری نظامی، تمام پنجگنج نظامی را بیت به بیت خوانده است و تمام ترکیبات را، با استقصای کامل، در حدود صد صفحه استخراج کرده است؛ شواهد و ابیاتی که در این مقاله میآید، نمونهای از کار ترکیبسازی این شاعر نوگراست. هر چند هنوز فرهنگنامهای تاریخی از ترکیباتِ اشتقاقی در زبان فارسی در دست نیست تا ترکیباتِ اشتقاقی شعرِ نظامی بر اساس آن بررسی شوند، باورِ نگارنده بر این است که بیشتر این ترکیبات را نظامی ساخته و پرداخته است و وارد زبان فارسی کرده است.
نظامی ترکیباتی آن چنان فراوان و چنان گوشنواز و نظرگیر «ساخته» است که میتوان گفت هنر مسلّط او در ساحت زبان و «بلاغتِ روایت» همین است. با توجه به این هنرِ نظامی، در همین خصوص سخن ژان پل سارتر یادکردنی است: «شاعران از جمله کسانیاند که تن به استعمال زبان نمیدهند، یعنی نمیخواهند آن را چون وسیله به کار برند. [ شاعر] از کلمات استفاده نمیکند؛ بلکه میتوانم بگویم که به آنها استفاده میرساند» (سارتر،16:1363).
برای تمهیدِ ارزشِ زبان در منظومة شعر نظامی بهتر آن است که دیدگاههای شکلگرایان روسی آورده شود. اصحاب نقد فرمالیستی، فصل ممیز و ادبیتِ (Literariness) متون ادبی را وابسته به زبان آنها میدانند. از نظر کسانی همچون شکلوفسکی(Shklovsky) هنر ادبیات برخلاف آنچه نمادگرایان میپنداشتهاند «اندیشیدن در قالب تصاویر» نیست؛ بلکه صناعتِ ادبیات، استوار برآشناییزدایی از رهگذر زبان است (Shklovsky,1965:4-7). شعر و ادبیات اصیل با شکلشکنی خلّاقانة امور معمول و عادی، باعث برجسته شدن کلام و در نتیجه توجه ویژة مخاطب میشوند. بر این مبنا بسیاری از نامزدهای سنتی مربوطِ به ادبیات به حاشیه رانده میشوند. فرمالیستها دیگر ادبیات را نه به عنوان حالتِ احساسی ویژهای تعریف کردند و نه به یاری موضوعات و جستارمایههای خاص تحلیلش کردند و نه با استفاده از استعاره و تصاویر در معنای دقیق کلمه(قاسمیپور، 1385: 8-27). زیرا از نظر آنان این تمهیدات باعث تمایز شعر از سخن عادی نمیشوند؛ آنان «جایگاه ادبیت را در کاربرد ویژة زبان قرار دادند»(Harland,1999:147). از نظر شکلوفسکی این گفته که «هنر اندیشدن در قالب تصاویر است» قوّت و ویژگی هنر ادبیات را نشان نمیدهد؛ اشعار فراوانی را میتوان دید که عاری از تصویرند و نیروی تأثیرگذاریشان وابسته به ضرباهنگِ سخن و شکل آنهاست. بر این اساس، شعرِ اصیل نیرویش را از رهانیدنِ زبان از بندِ سیاقهای عادی سخن به دست میآورد. مثلاً به این نمونهها از اشعار نظامی مینگریم:
وان یاوگیانِ رایگانگرد می گشت به هر بسیچگاهی |
|
پیرامن او گرفته ناورد 1 مونس نه بجز دریغ و آهی
|
در بیت اول منظور از« یاوگیانِ رایگانگرد» حیوانات و وحوش هستند در که گرداگرد مجنون را گرفتهاند. در این مقام خبری از تشبیه و استعاره و مجاز نیست؛ لیکن شاعر با هنرمندی بیمانند، صفت فاعلی مرکّب مرخّمِ «رایگان گرد» را ساخته است، که گویی برای اولین بار با این ویژگی وحوش روبهرو میشویم. شاعر در اینجا با سکّه زدن ترکیبی تازه باعث درنگ مخاطب میشود. در مصرع دومِ بیت دوم نیز شاعر بییاری صورخیال، با پیوند دادن اسم و پسوند مکانی ترکیب پرمعنای «بسیچگاه» را ساخته است که گویای آوارگی مجنون است که جایی برای منزلگزیدن ندارد و همیشه مسافر است. در بیت زیر نیز هنگامی که یارانِ شیرین در تفرجگاهِ خود به سبب دیدن تمثالِ خسرو دچار ترس میشوند، شاعر ترکیبِ «پریزار» را در معنای واقعی، و نه در معنای استعاری، جعل کرده:
پریزار است از این گریزیم |
|
به صحرای دگر افتیم و خیزیم
|
ابیات زیبای زیر نیز چندان از صورخیال برخوردار نیستند:
مزن چندین گره بر زلف و خالت بخشود بر آن غریب همسال |
|
زکاتی ده قضاگردانِ مالت همسالِ تهی نه، بلکه همحال
|
در خصوص منش زبان شعر به طور کلّی، حُکمِ رومن یاکوبسن، یکی از زبانشناسان و نظریهپردازان ادبی روسی، این است: «شعر را میتوان هجوم آگاهانه و سازمانیافته به سوی زبان دانست»( Erlich, 1965:214)؛ مثلاً آنجا که نظامی در وصف شیرین میگوید:
پریپیکر نگارِ پرنیانپوش |
|
بتِ سنگیندلِ سیمینبناگوش
|
فشرده کردن توصیف و گنجاندن آن در حجم تنگ بیت و واجآرایی و آرایشِ صفات از رهگذر تتابعِ اضافات، سببسازِ جدایی کلام از سخن معمولی شده است.
یاکوبسن دیدگاههای مهمی دیگری در خصوص منش و ویژگی زبانِ شعر دارد. یکی از مهمترین این دیدگاهها، بحث او در باب گزینشها و امکانات جانشینی(Paradigmatic choices) و محورِ هم نشینی (Syntagmatic chain) زبان شعر است. محور جانشینی مربوط است، به عناصر غایب و محور همنشینی مرتبط است با عناصر حاضر در زنجیرة سخن. در محور همنشینی، شخص سخنگو میتواند از میان «انبارِ» زبان، واژگان گوناگونی را برگزیند و آنها را در رابطة همجواری و همنشینی جدیدی قرار دهد. در این بین کار شاعر بیش از هر چیز تأکید بر محور همنشینی و ترکیبی است؛ بواقع شاعر واژگانی را از انبار و امکانات جانشینی زبان به گونهای غیر منتظره، «احضار» میکند و در محور همنشین جدیدی قرار میدهد. اینجاست که یاکوبسن در باب زبان شعر میگوید: «زبان شاعرانه اصل تعادل را از محور جانشینی به سوی محور همنشینی طرح میافکند» (Bradford,1994:9). در واقع یاکوبسن در اینجا در خصوص شاعران ترکیبساز به قلب مطلب زده است؛ مثلاّ نظامی در بیت زیر، برای بیان موقعیت ناگوار شیرین، ترکیبِ مکانی «طنزگه» را با گزینش واژة «طنز» از امکانات جانشینی زبان و ترکیب و تألیفِ غیر منتظرة آن با پسوند مکانی «گه»، بر ساخته است:
فلک را طنزگه کوی من آمد |
|
شکن خود کار گیسوی من آمد
|
هر شاعری با توجه به نگرش و گزینش خاصی که در قبال جهان و زبان دارد، وجوه و الگوهاییهایی مسلّط را، به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه، در اثرش به خدمت میگیرد؛ در این بین سویه و جنبة مورد توجه خاص شاعر، به صورت وجه غالب (Dominant) در میآید. یاکوبسن وجه غالب را عنصر کانونی هر اثری میداند که بر دیگر عناصر سایه میافکند و در عین حال یکپارچگی اثر را تضمین میکند (یاکوبسن، 1377: 32). در ساحتِ سخنِ شعرِ نظامی، ترکیبسازی وجه غالب آن است. ترکیباتی که نظامی به مدد امکان بالقّوة زبان فارسی ساخته و پرداخته است، در بسیاری موارد، حتی بیرون از جایگاهشان در بافتار شعر، واجد بلاغت هستند؛ ترکیباتی همچون: کارافزا، حیرتآباد، شبافسانه، سنگسا، همبالا، ماتمزدگانه و.... در این خصوص اشارت کوتاه و معنیدار زرّینکوب یاد کردنی است: «اینگونه واژگان زیبا، خوشتراش و دلانگیز هم در جای خود ایجاد حالتی که طرز بیان او را غریب جلوه میدهد، تأثیر خاص دارد و هم میپندارم زنده کردن آنها در نظم و نثر امروز هم، بر غنای گنجینة لغات فارسی مایة بسیار میتواند افزود» (زرّینکوب،229:1372).
نکتة مهم در خصوص ترکیبسازی شاعری همچون نظامی این است که این امکان برای شاعر فراهم نیست که برای ادای مطلب، واژههای بسیط بسازد. ساخته و پرداخته شدن واژههای بسیط مربوط به دستگاه و تاریخ یک زبان است و چگونگی ساخته و پرداخته شدن آنها امری پیچیده است. بنابراین شاید یک فرد ـ حتی یک شاعر ـ نتواند خود به تنهایی واژهای را «جعل» کند و سکّه بزند. از این رو شاعر برای جبران خواستههای خود، واژگانِ بسیطِ از پیش موجود را در معنای مجازی و استعاری به کار میبرد تا قاموس سخن خود را گسترش دهد؛ همچون کاری که شاعران عارف کردهاند و انواع واژگانی ازپیش موجود را به مانند «می»، «رند» و.... در معنا و مفهوم متفاوت به کار بردهاند. لیکن واژههای بسیط به تنهایی گویای همة مقاصد نیستند. شاعر برای بیان وضعیتهای گوناگون نیازمند «ترکیبات واژگانی» هم هست، بنابراین حوزة خلاقیت شاعر در ساحت زبان، ایجاد ترکیبات تازه است با استفاده از واژگانِ بسیطِ از پیش موجود. شاعری مثل نظامی از کنار هم نهادن «هوس» و «نامه» ترکیب جدیدِ «هوسنامه» را میسازد، لیکن در کلِ پنج گنج او واژة بسیطی نیست که ساخته و جعل او باشد؛ با این وصف ترکیبات اشتقاقی فراوانی دیده میشوند که سکة سخن نظامی آنها را ضرب کرده است.
با این همه، فرایند ترکیبسازی نظامی علاوه بر آشکارسازی خودآگاهانه و ناخودآگاهانهی «طرز غریب» و جنبههای زیباشناختی و « آشناییزدایی زبانی» بر مبنای بایستههایی است که هنگام روایتِ رخدادها و سرایش شعر برای «بیان مقصود» پیش میآید. گهگاه شاعر برای رعایتِ ایجازِ مقال ترکیب میسازد؛ مثلاً در اینجا:
از این اندیشه لختی باز میگفت |
|
حکایتهای دلپرداز میگفت
|
منظور ازحکایتهای «دلپرداز»، حکایتهایی است که دل و خاطر را از غم و اندوه خالی کنند. یا اینکه در بیت زیر با ترکیبِ موجزِ «قلمدیدهها» از روایتهایی یاد میکند که قلم شاعرانِ دیگر به آنها رسیده است:
نظامی که در رشته گوهر کشید |
|
قلمدیدهها را قلم در کشید
|
در چنین موقعیتهایی اجزایی همچون حرف ربط، فعل، فاعل و اجزای دیگر حذف میشوند.
فرایند دیگری که نظامی براساس آن ترکیب میسازد، این است که به جای یکی از اجزای ترکیبهای معمول، جزء دیگری را از محورِ جانشینی زبان برمیگزیند و در محورِ همنشینی تازهای قرار میدهد؛ به ترکیبات این ابیات مینگریم:
گرد برگشتم از نشیب و فراز |
|
دیدم آن روضة دیدهنواز
|
«چشمنواز» ترکیبی معمولی در زبان فارسی است، لیکن شاعر در تقابل با آن صفت فاعلی «دیدهنواز» را ساخته است. همچنین «بتخانه» ترکیبی معمول و مألوف است در زبان فارسی که بیشتر معنایی واقعی از آن اراده میشود؛ لیکن هنگامی که ندای عقل خطاب به بهرام میگوید که دل از زمین بردار، نظامی در تقابل با آن، ترکیبِ «صنمخانه» را با بارِ معنایی استعاری میسازد که منظور از آن کاخ هفتگنبدان است که زیبارویان در آن جای گرفتهاند.
کز صنمخانههای گنبد خاک |
|
دور شو کز تو دور باد هلاک
|
یا این که در این بیت در تقابلِ «نیکفال»، ترکیبِ «نغزفال» را ساخته است:
بپرسید پرسندة نغزفال |
|
که چون مینماید سرانجام حال
|
در این بیت نیز «پسرو» در تقابل با «پیشرو» ساخته شده است:
همچنان میشد در تک و تاب |
|
پسرو آهسته، پیشرو به شتاب
|
فرایند دیگری که نظامی بر اساس آن ترکیب میسازد، موقعیت خاص داستانی و کلامی است که ایجاب میکند، شاعر برای برای «بیان مقصود» ترکیب بسازد؛ زیرا ترکیباتِ معمول گویای مطلب نیستند؛ برای مثال در بیت زیر:
همه را در بهانهگاه گریز |
|
تیغها کند گشت و تکها تیز
|
این ترکیب مکانی به معنای گریزگاهی است که بهانهای شده است، برای فرار کردن. به عبارت دیگر وضعیت خاص و بغرنجی که لشکریان خاقان ترک دچار آن میشوند و در پی مفرّی هستند تا به بهانة آن بگریزند، سبب سکّه زدن این ترکیب مکانی شده است.
مسألة دیگر در خصوص ترکیباتِ اشتقاقی در کارِ شاعری نظامی این است که از ترکیباتِ جاافتاده معمول و از پیش موجود در زبان فارسی استفاده میکند؛ لیکن وجه معنایی دیگری را از آنها لحاظ میکند و بنابراین چنین ترکیباتی افادة معنای دیگری میکنند، خلاف معنای معمولشان در زبان فارسی. مثلاً در زبان فارسی «نظرگاه» در معنای «جایی» به کار میرود که چشم انسان به آن مینگرد یا این که جایی است که انسان از آن به چشماندازی زیبا مینگرد؛ لیکن نظامی این ترکیب را در معنای «چشم» به کار برده است:
کرد صافی چنانکه درد نماند |
|
در نظرگاه دردمند فشاند
|
حال در چند بخش به انواع ترکیبسازیهای نظامی در پنج گنج میپردازیم. در این بررسی تأکید بر ترکیبات ونددار، ترکیبات حرف ِاضافهدار، ترکیبات مصدری، صفتهای فاعلی و مفعولی مرکب، ترکیبات وصفی، ترکیبات اسمی و انواع ترکیبات معمول با معانی نامعمول است.
1) ترکیباتِ ونددار؛ از ویژگیهای زبان فارسی وجود وندهای فراوان در آن است که گویندگان به فراخور مقام و بنا به اقتضا میتوانند از آنها برای بیان خواستة خود استفاده کنند. وندها به دو دسته تقسیم میشوند: وندهای تصریفی (Inflectional affixes) و وندهای اشتقاقی(Derivational affixes). وندهای تصریفی همچون نشانههای جمع واژة جدید نمیسازند؛ لیکن وندهای اشتقاقی ترکیبات جدیدی میسازند (Crystal, 1998: 187). بسامد ترکیباتِ ونددار در زبان فارسی بسیار فراوان است؛ زیرا امکان پیوستن انواع کلمات به وندها بسیار فراهم است. در این میان نظامی نیز به حکم شاعری و نوجویی، از این امکانِ زایای زبان فارسی برای ادای مقصود بیشترین و بهترین بهرهها را برده است؛ شیرین پس از رهانیدن خود از بند کنیزانِ ملامتگرِ قصر خسرو، میگوید:
دلم از رشک پرخوناب کردند |
|
بدین عبرتگهم پرتاب کردند
|
جایگاهی که شیرین در آن مقام کرده، آنچنان ناخوشایند است که اگر کسی به آنجا نقل مکان کند، سرگذشت و جایگاهش مایة عبرت میشود و چه ترکیبی بهتر از عبرتگه برای بیان این معنی. پسوند «زار» در زبان فارسی برای بیان ترکیباتِ مکانی؛ بویژه ترکیباتِ مکانی گیاهی، به کار میرود، لیکن هنگامی که شیرین و همسالانش به گلگشت میروند و تمثال خسرو را میبینند، میگویند:
پریزار است از این صحرا گریزیم |
|
به صحرای دگر افتیم خیزیم
|
نظامی برای این جایگاهِ شگفتنمون، بنا بر قیاس ترکیبات اشتقاقی مکانی، ترکیبِپریزار را ساخته است که گویای حالت روحیروانی آنهاست. بر همین قیاس برای بیان وضعیتهای خاصِ شخصیتها به کمک وندها چنین ترکیبات جدیدی ساخته است:
پیشش آمد هزار دیوکده از بسی آرزو که در خوان بود |
|
در یکی صد هزار دیو و دده آن نه خوان بود، که آرزودان بود
|
وصف مکانِ ماهان پس از رستن از فریبکاری جن و پریها چنین آمده است:
دید خود را در آن سلامتگاه |
|
کاوّلش دیو برده بود ز راه
|
در پنج گنج نظامی ترکیباتِ وندار خوشساخت و گوشنوازی دیده میشود که برای زبان امروزی هم میتوانند روایی و تداول داشته باشند؛ کاربرد دوبارة این ترکیبات باعث گسترش طول و عرض زبان فارسی میشود. برای نمونه چند ترکیب آورده میشود:
سازمند گشته از تو کار همه چون ز بهرام گور تاج و سریر کنیزی را که همبالای او بود غمی کان با دل نالان توان گفت حاجتگاهی نرفته نگذاشت آن رودکده که جای آب است |
|
ای همه و آفریدگار همه سازور گشت و شد شکوهپذیر به حسن وچابکی همتای او بود به همسالان و همحالان توان گفت الاّ که برفت و دست برداشت از سیل نگر که چون خراب است |
گذشته از این ترکیباتِ ونددار زیبا و خوشساخت، که معانی وندهای آنها همان معانی معمول در زبان متداول زبان فارسی است، در پنج گنج نظامی پسوند «وار» در چندین جا به کار رفته است که افادة معنای «اندازه» و «مقدار» میکند و نه شباهت و مانندگی:
وزان خلعت که اقبالش بریده است |
|
به هفت اختر کلهواری رسیده است
|
این بیت در منقبت پیامبر (ص) است که شاعر میگوید از خلعت و «تشریف» فاخر و شکوهمندی که بخت بدو بخشیده، تنها به اندازة کلاهی به هفت اختر رسیده است. در جاهای دیگر میگوید:
اگر خواهی جهان در پیش کردن از چرم ددان بدستواری |
|
شکمواری نخواهی بیش خوردن بر ناف کشیده چون ازاری
|
در زیر برخی از ترکیباتِ ونددارِ پنج گنجِ نظامی، فهرستوار، آورده میشود:
در خسرو و شیرین: همترازو(10)، شکارستان(22)، حوالتگاه= جای گزارده شدن و حوالت تأیید الهی (22)، کنیزانه(90)، تیرگر= سازندةتیر(100)، دعویگاه(124)، مادگانه= زنانه(210)، هممیدان(227)، قمارستان(260)، علفگاه(280)، مهترانه(281)، دولتگاه(386)، عروسانه(389)، نیایشخانه(394)، نزهتستان(416)؛ در هفتپیکر: خطرگاه= جای خطیر و ورجاوند(13)، بیمگه(49)، فارغانه(123)، نشاطخانه(142)، دستگیرانه(162)، عافیتگاه(246)، حجابگه= جای نهان(303)، فراخیگاه(305)، عیشدان(334)، خرابستان(350)؛ در شرفنامه: داوریگاه(13)، دیوانگه(22)، همخوان= همسفره(79)، ناموسگاه= جایگاه ارجمند، بویژه آستان شاهان (349)، خصومتگه(349)، پرخاشگه= میدان جنگ(471)، خشکسار= بیابان بی آب و علف(501)؛ در اقبالنامه: خوردگاه(160)، افسوسگر= غمخورنده(164)، در مخزن الأسرار: دیرگه= طولانی، دیرنده(3)، زخمهگه(101)، لافگاه(113) در لیلی و مجنون: وادیکده(22)، همزانو(199)، چشمک= چشم زیبا(257)، آهوانه(257).
2) ترکیباتِ شبهوندار: در زبان فارسی افزون بر وندها، واژگانی هست که در حکم وند عمل میکنند. بنا به تعریف «شبهوندها (موارد میانمرزی) کلمات آزادی هستند که در ترکیب با کلمات دیگر با معنایی بجز معنی اصلی خود به کار میروند. شبهوندها هر گاه معنی اصلی خود را از دست بدهند و یا دیگر به صورت آزاد به کار نروند به وند تبدیل میگردند» (کلباسی، 1380: 145). در زبان فارسی واژگانی همچون خانه، نامه، شاه، آباد و... به عنوان شبهوند عمل میکنند. در پنجگنج نظامی نیز ترکیبات جدید و گهگاه تکرار ناپذیری دیده میشود که به مدد شبهوندها ساخته و پرداخته شدهاند؛ ویژگی این ترکیبات این است که فارغ از جایگاهشان در بافتار شعر، خود به تنهایی واجد بلاغت و زنگی زیباشناختی هستند. در پنجگنج نظامی با استفاده از واژة «نامه» ترکیبات جدید و بدیعی ساخته شده است که به بهترین نحوی گویایی معنای مورد نظر شاعرند؛ مثلاً شاعر برای توصیف منظومههای خود ترکیب «هوسنامه» را میسازد:
ولیکن در جهان امروز کس نیست |
|
که او را در هوسنامه هوس نیست
|
در باب نصوص مقدس ترکیب «روشننامه» را خلق کرده است:
به هفت اورنگ روشن خورد سوگند |
|
به روشننامة گیتیخداوند
|
در خصوص مدایح منتشر شاعران خطاب به پادشاه چنین میگوید:
ملک را ز آفرینشت شرف است |
|
وآفریننامهای به هر طرف است
|
در منظومة اقبال نامه ترکیب «رهنامه» را به معنای نقشة راه ساخته است که بسیار وافی به معناست؛ جای خالی این ترکیب در زبان فارسی امروز محسوس است:
ز رهنامه چون بازجستند راز |
|
سوی بازپسگشتن آمد نیاز
|
در لیلی و مجنون نیز در خصوص مجنون چنین آمده است:
واخر چو به کار خویش در ماند |
|
او نیز رحیلنامه برخواند
|
واژة «آباد» از جمله شبهوندهای مورد عنایت شاعر است که به مدد آن برخی مفاهیم انتزاعی را عینیت میبخشد؛ به عبارتی این شبهوند امور ذهنی و معقول را محسوس میکند، یا مکانهای انتزاعی جدیدی را وارد عرصة جهان میکند. شیرین در باب جایگاه ناگوارش چنین میگوید:
صبورآباد من گشت این سیهسنگ |
|
که از تلخی چو صبر آمد سیه رنگ
|
با استفاده از همین شبهوند این ترکیبات بسیار زیبا را میبینیم:
در آن حیرتآبادِ بی یاوران خردمند را خوبی از داد اوست در آن وحشتآباد فترتپذیر |
|
زدم قرعه بر نام نامآوران پناه خدا ایمنآباد اوست شده دولت شه مرا دستگیر
|
در حکایتی از مخزنالأسرار شحنة مستی بر پیرزنی ظلم روا میدارد و سخنانی ناروا به او میگوید و او را به قتل متهم میکند و پیرزن نیز برای دادخواهی خطاب به سنجر میگوید:
در ستمآباد زبانم نهاد |
|
مُهر ستم بر در خانم نهاد
|
هنگامی که پدر مجنون سراغ فرزند سرگردانش را میگیرد، نشانیاش را چنین میگویند:
تا عاقبتش یکی نشان داد |
|
کانک به فلان عقوبتآباد
|
برخی از دیگر ترکیبات بدیع به مدد شبهوندها در پنجگنج نظامی بدین قرارند؛ در خسرو و شیرین: طاعتخانه(47)، نوشآباد (218)، محنتآباد (402)، سعادتنامه(416)؛ در هفتپیکر: هنرنامه (30)، دانشآباد (202)، نیرنگنامه (217)، نوشنامه= تمثالِ زیبا و دلانگیز (222)، حکمنامه (252)، بهشتنامه (319)؛ در شرفنامه: فسوننامه (241)، عملخانه (257)، هیربدخانه (349)، در مخزن الأسرار: نفسآباد= شُش و ریه (51)، عدمخانه (128)؛ در لیلی و مجنون: وبالخانه (65)، رحیلخانه (189).
3) صفتهای فاعلی مرکّبِ مُرخّم: از دیگر امکانات زبان فارسی برای بیان ویژگیها، صفات و نامیدنِ پدیدهها ساختن صفتهای فاعلی مرکب مرخم است؛ یکی از دلایل کوتاه یا مرخمشدن چنین صفاتی، تابع قانون آسانسازی و اقتصاد زبانی است. در پنجگنج نظامی هم از این فرایند ترکیبسازی استفاده شده است؛ رویکرد شاعر به سوی چنین ترکیباتی، علاوه بر تنگی ساحتِ عرضی واحدهای همچون مصرع و بیت که باعث ایجاز مقال در محور همنشینی میشود، برخاسته از مسائل گوناگونی است که بدانها دست یازیده است. گهگاه برای بیان موقعیتها و ویژگیهای شخصیتها، ترکیبات جدیدی میسازد که به بهترین وجهی گویای حالت آنهاست؛ آگاهی شاعر از وجوه چندمعنایی زبان و تسلّط بر آن، باعث میشود که ترکیب زیبا و بدیعِ «رنگآمیز» را در باب شاپور، هم به معنای نقاش به کار ببرد و هم در معنای چارهگر و حیلهگر:
به پاسخ گفت رنگآمیز شاپور |
|
که: باد از روی خوبت چشم بد دور
|
شاهد این که صفت «رنگآمیز» در معنای چارهساز و حیلهگر به کار رفته، این بیت است:
چو از گفتن فراغت یافت شاپور |
|
دمش در مه گرفت و حیله در حور
|
گهگاه ترکیب مرخمِ فصیحی را در تقابل با ترکیبی معمولی میسازد. ترکیبِ «سنگسا» به گفتة وحید دستگردی، لغت فصیح سنگتراش است.
به هر بقعه شدندی سنگسایان |
|
بماندندی درو انگشتخایان
|
گاهی نیز به سبب علاقة شاعر به تکرار واژهها، لازم میآید که تکرار، بازگویی صرفی نباشد؛ بلکه واژة مکرّر با یک جزءِ فعلی ترکیب میشود و صفت فاعلی مرکب مرخّم جدیدی ساخته میشود:
بت تنهانشین ماه تهیرو |
|
تهی از خویشتن، تنها ز خسرو
|
صفتهای فاعلی مرکّب مرخّم، همچنان که از عنوانشان برمیآید، بیش و پیش از هر چیز برای توصیف ویژگیها و صفات افراد و اشیا به کار میروند. نکتة مهم در کار شاعری نظامی در این باب، وصف و بیان حالات افراد و وضعیت اشیاست به مدد ترکیباتی تازه و خوشساخت که توجه مخاطب را برمیانگیزند؛ در باب کسانی که باعث مزاحمت و وقتکشی دیگران میشوند، چنین میگوید:
پیر یکی روز در این کار و بار |
|
کارفزایش در افزود کار
|
در تقابل با صفت معمول غمخوار، صفت «غمپرداز» را به کار میبرد:
ملک دانسته بود از رای پر نور |
|
که غمپرداز شیرین است شاپور
|
در جای دیگری در خصوص حکایتهای عاشقانه و هوسناک چنین میگوید:
حکایتهای مهرانگیز میگفت |
|
که بر بانگ حکایت خوش توان خفت
|
شاعر به کمک فعل «نواختن» ترکیبات بسیار بدیع و زیبایی ساخته است که به شایستگی گویای وضعیت پدیدهها و شخصیتهاست؛ بهرام گور خطاب به ایرانیان میگوید:
مصلحان را نظرنواز شوم |
|
مصلحت را به پیشواز شوم
|
ترکیب «نظرنواز» را در معنای عنایت و توجه به آرا و عقاید دیگران به کار برده است. در جای دیگری در خصوص باغی که که دیدنش باعث نوازش چشم میشود، میگوید:
گرد برگشتم از نشیب و فراز |
|
دیدم آن روضة دیدهنواز
|
گهگاه نیز ترکیباتی را ساخته است که ممکن است چندان در زبان فارسی روایی نیابند؛ مثلِ ترکیبِ «پایینپرست» در معنای خدمتگزارِ زیردست:
زدیگر کنیزان پایینپرست |
|
جز او کس نشد محرم آبدست
|
گاهی نیز ترکیباتی میسازد که به اصطلاح به آنها واژههای مرکّب برونمرکز(exocentric Compounds) میگویند. در تعریف چنین واژههای مرکبی این طور آمده است: « واژههاییاند که هستة معناییشان درون واژة مرکّب قرار ندارد. به بیان سادهتر، اجزای این نوع از ترکیبها در خدمت توصیف مفهومی بیرونی قرار دارند» (افراشی،87:1386). مثلاً ترکیب «زمینخیز» در معنای سبزهها و درختان و گیاهان، در خدمت مفهومی بیرونی قرار دارد:
زمینخیزهایی کزان بوم رُست |
|
به رنگ و به رونق دلاویز و چست
|
ترکیب «جایآفریننده» کنایه از خداوند، از همین قسم است:
طلب کردن جای او رای نیست |
|
که جایآفریننده را جای نیست
|
برخی از دیگر صفتهای فاعلی مرکّب مُرخّم بدیعِ پنجگنج نظامی عبارتند از؛ در خسر و شیرین: مویبین= تیزبین(20)، گرانخیز(129)، عبرتنما(216)، نافرجامگو= کسی که ناگهان خبر بد بیاورد(255)؛ در هفت پیکر: کاهلکوش(53)، ابلهگیر(183)، آرزوخواه= کامجو (185)، جانآهنج(359)؛ در شرفنامه: حکمکش= انسان که حکم خدا را برمیتابد(9)، توبهسوز(169)، ناتوانانواز(383)؛ در مخزنالاسرار: یکیگوی= موحّد(10)، توبهفریب(59)، در لیلی و مجنون: بالاطلب(23)، رحیلیاب(78)، سیهکوش= سیاهنما، کسی که اوضاع را بد جلوه دهد(144)،آشناسوز(171).
در پنجگنج نظامی صفتهای فاعلی مرکّب مرخّم تازهساختی هست که در معنای صفت مفعولی به کار رفتهاند. برای مثال نظامی در توصیف صندوقچهای که گرد بر آن نشسته باشد و فرسوده شده باشد، چنین میگوید:
بسا دُرج که بینی گردفرسای |
|
بود یاقوت یا پیروزه را جای
|
این ترکیب در معنای «گردفرسود» به کار رفته است. در توصیف و حمد خدای، نقاش ازل، میگوید:
هرکسی نقشبند پردة تست |
|
همه هیچند، کرده کردة تست
|
«نقشبند» در این مقام در ژرفساخت در معنای آفریدههایی است که بر پردة جهان نقش بستهاند. در وصف حال خود، خویشتن را «پناهپرور»، یعنی پروردهشدة درگاه حق، معرفی میکند:
ای نظامی پناهپرور تو |
|
از در کس مرانش از در تو
|
در توصیف میوههایی که بازاریان، کال آنها را میچینند و در خانه «رسیده» میشوند، ترکیب «خانهرس» را ساخته است در معنای میوهای که دست طبیعت آن را نپرورده، بلکه به گونهای مصنوعی رسیده شدهاست:
کند سوقیی سیب را خانهرس |
|
ولی خوش نیاید به دندان کس |
4) صفتهای مفعولی مرکّبِ مرخّم: در پنجگنج نظامی بسامد ترکیبات مفعولی مرکب مرّخم کمتر از صفتهای فاعلی مرکّب مرخّم است؛ این مسأله در کلیت زبان فارسی هم مشهود است. «پیرگنجه» همان مقدار اندکی هم که از این قسم ترکیبات آفریده است، خوشآهنگ و نظرگیرند و برخی از آنها هم چنان خوشساخت هستند و بهقاعده ساخته شدهاند که کاملاّ امروزی مینمایند؛ همچون ترکیبِ «دلبرده» به معنای عاشق یا کسی که دلش را از دست داه است:
کرم زین بیش کن با مردة خویش |
|
مکن بیداد بر دلبردة خویش
|
ترکیب «دلبر» در زبان و ادبیات فارسی معمول و جا افتاده است؛ لیکن ترکیب «دلبرده» از همان فعل و همان اسم، روایی نداشته است. با این وصف، مجردِ کاربرد این ترکیب در زبان، فارغ از جایگاهش در حوصلة این شعر، گویای چگونگی روابط و مناسباتِ غنایی و احوالِ انسانی است. گهگاه این قسم ترکیبات را به وجهی کنایی ساخته است. شیرین هنگامی که به قصر خسرو میرود، کنیزکانی را میبیند که به سبب اشتغال به «آن کارهای دیگر» سزاوار ملامتاند؛ بنابراین آنان را به این گونه وصف میکند:
بدان مشکوی که فرمودی رسیدم |
|
درو مشتی ملامتدیده دیدم
|
ترکیب «گوشپیچیدگان»ـ یادگار شیوهی تأدیب نوآموزان مکتبخانههاـ در معنای تأدیبشدگان، نیز به وجهی کنایی به کار رفته است:
گوشپیچیدگان مکتبِ «کُن» |
|
چون درآموختند لوح این سخن
|
نظامی در لیلی و مجنون «هوس» را در معنای عشق به کار برده، و در باب زائرانِ مجنون چنین گفته است:
هر جا که هوسرسیدهای بود |
|
تا دیده برو نزد، نیاسود
|
5) ترکیبات وصفی: نوجویی و طرز غریب نظامی باعث شده است تا در گسترة فراخِ روایتها همواره شخصیتها، پدیدهها، جانوران، وضعیتها و موقعیتها را با صفاتی بدیع و نظرگیر همراه کند؛ صفاتی چنان تازه و خوشساخت که باعث برجستگی داستان و سخنِ روایت میشوند. چنین واژههای مرکب یا ترکیبات خوشساختی از اجزای گوناگونی تشکیل میشوند؛ ساخت آنها به مانند صفتهای فاعلی نیست که مرکب از اسم یا صفت بهعلاوة فعل مرّخم باشد. این واژههای مرکب تابع قوانین ترکیبسازی زبان فارسی هستند؛ اما نکتة مهم در کار نظامی آن است که آنها را از محور غایب یا همنشینی زبان «احضار» و در بستر جدیدی همنشینشان کرده است. در این مقام، ترکیبات وصفی بدیع نظامی را بر اساس تقسیمبندیای که در کتاب ساخت اشتقاقی واژه در زبان فارسی امروز آمده است، بیان میکنیم.
از ترکیبِ اسم+ اسم، صفت مرکّب جدید ساخته است؛ در وصف خسرو در کتاب خسرو و شیرین چنین آمده است:
به اندک عمر شد دریادرونی |
|
به هر فنّی که گفتی، ذوفنونی
|
در وصف شیرین نیز از ترکیب دو اسم این صفت بدیع را ساخته است:
چو سیاره شتابآهنگ میبود |
|
ز ره رفتن به روز و شب نیاسود
|
واژة «حالت» از واژگان مورد علاقة شاعر است که چندین جا از ترکیب آن با دیگر اسامی ترکیبات بدیعی را ساخته است؛ در باب افراد اهلدل و اهلِ دردِ عشق چنین داد سخن داده است:
که صاحبحالتان یکباره مردند |
|
ز بی سوزی همه چون یخ فسردند
|
بسامد ترکیبات وصفی جدید در پنجگنج نظامی که یک جزء آنها صفت باشد، بسیار بیشتر است از ترکیباتی که هر دو جزءآنها صفت باشد. حال به ترکیباتی وصفی میپردازیم که مرکب از صفت+ اسم هستند. در خسرو شیرین چنین آمده است:
نشاطی نیمرغبت مینمودند |
|
بتدریج اندک اندک میفزودند
|
این بیت در وصف یاران شیرین است که همراه او به تفرّج و گلگشت رفتهاند. نظامی حال و احوال آنها را به گونهای نمایشی بازنمایی میکند؛ بدین قرار که آنان ابتدا در آن نزهتگه تمایل و رغبت درونی خود را برای نشاط و پایکوبی بروز نمیدادهاند؛ لیکن کمی بیشتر که نشاط میفرمودهاند، «رویشان باز میشده است» و گستاخوار، دست میافشاندهاند و پای میکوبیدهاند. جملگی این معانی، حاصل اعجازِ همنشین شدن «نیم» به علاوة «رغبت» است. در خصوص گروه دیگری از زیبارویان که پنهانی و به دور از چشم عاشق، میخواهند معشوق را به او برسانند، چنین آمده است:
فرض گشت آن نهفتهکاران را |
|
که به یاری رسانند یاران را
|
از صفتِ «تنگ» بهعلاوه اسمِ «بار» (در معنای اجازه یافتن به درگاه کسان) ترکیب فصیح و بلیغِ «تنگبار» را ساخته است که به بهترین وجهی گویای آستان شکوهمند خداوندی است که کس را بدان دسترس نیست:
وجود تو از حضرت تنگبار |
|
کند پیک ادراک را سنگسار
|
اجزای تشکیل دهندة برخی از صفات مرکب متشکّل از صفت + صفت است. نظامی در توصیف روزگار که هم دیرگاهی از آن گذشته است و هم به آرامی میگذرد، ترکیب وصفی «کهنلنگ» را ساخته است:
فلک بااین همه ناموس و نیرنگ |
|
شب و روز ابلقی دارد کهنلنگ
|
به عنوان نمونه چند تا از دیگر ترکیبات وصفی بدیع پنجگنج نظامی را ذکر میکنیم؛ در خسر و شیرین: چشمآشنا= دوستگونه(66)، تیزدولت= کسی که در پی سعادتی زودیاب است (173)، آشفتهنام( 188)، هوسجفت(304)، عجبکار (401)؛ در شرفنامه: آلودهکام(38)، آفرینشپناه= کسی که جهان در پناه اوست (105)، نازکآغوش(361)، بیشداد= کسی که عدل و دادش بیش از دیگران است(34)، سگمشغله(226)؛ در لیلی و مجنون: واجبصدقه(43).
6) ترکیبات اسمی: در پنجگنج نظامی بسامد ترکیبات اسمی نسبت به انواع ترکیبات واژگانی وصفی کمتر است. این امر بدان سبب است که امکان پیوستن ساختهای اسمی به همدیگر کمتر فراهم است. امکان پیوستن یک جزء فعلی، یک وند یا یک صفت با یک اسم، بیشتر از امکان پیوستن دو جزء اسمی به همدیگر است. جزءهای فعلی و وصفی که به اسم میپیوندند. برای توصیف، تعیین و تحدید معنای آن به کار میروند؛ لیکن ممکن است، حاصل پیوستن دو اسم به هم، اسم یا پدیدهای جدید باشد. مثلاّ نظامی برای نامیدن جانوری شگرف از ترکیب دو اسم «نهنگ» و «اژدها» اسم مرکب «نهنگاژدها» را ساخته است:
دگر کاندرین آب سیماب فام |
|
نهنگاژدهاییست قصّاصه نام
|
از جمله معانی واژة «باره» در متون کهن فارسی قصر، کاخ و قلعه است. شیرین هنگامی که از قصر خسرو بیرون میرود و در وادیکدهای برای او منزلگهی میسازند، جایگاه خود را محلّی وصف میکند که باره و قلعهای از آتش است؛ البته نباید معنای مجازی این ترکیب را از نظر دور داشت:
چه کرد آن رهزن خونخوارة من |
|
جز آتشبارهای دربارة من
|
در جای دیگری در وصف چند دیو، در تقابل با گردباد، ترکیب اسمی «دیوباد» را در همان معنا ساخته است:
همه چون دیوباد خاکانداز |
|
بلکه چون دیوچه سیاه و دراز
|
یکی از بهترین ترکیبات اسمی که نظامی در کل پنجگنج خود ساخته است، ترکیب زیبای «شبافسانه» است. این ترکیب گویای پارة مهمّی از زندگی و تاریخ جامعة داستانپرداز و نقّالپرور ایران و همچنین شبپاسهای هزار ویک شب است، که شبهای خوش و ناخوش خود را با افسانه و قصه، بنا به اقتضا گاه کوتاه و گاه دراز، میکردهاند:
تنی چند را از رقیبان راه |
|
زبهر شبافسانه بنشاند شاه
|
هنگامی هم که میخواهد هول و دهشت این جهان را بنمایاند و بگوید که روز و شبِ دنیا، همچون پوستینة قاقم و قندز، نرم و راحترسان نیست، آن را چونان درندهای مرکّب از پلنگ و اژدها معرفی میکند:
روز و شب از قاقم و قندز جداست |
|
این دلهی پیسه نهنگاژدهاست
|
در اقبالنامه از ترکیب اسم صوت و اسم، ترکیب اسمی ساخته است: «گاوهو» (197) در معنای «بانگ زدن بر گاو» برای راندن آن هنگام شخم و خرمنکوبی؛ یا ترکیب «شبناله» (254). در لیلی و مجنون با استفاده از ساز و کار جناس مرکب، «سپندیار» را در معنای «سپند»ی که فرد را در برابرِ چشمِ شورِ دنیا نگه میدارد و «یاری» میرساند، در تقابل با سپندیار یا همان اسفندیار قرار میدهد و چه زیبا گفته است:
مادر که سپندیار دادم |
|
با درع سپندیار زادم
|
علاوه بر موارد مذکورـ که در زیرِ عناوین نامبرده آورده شدندـ در پنجگنج نظامی نمونههای دیگری هم از ترکیبات حرفِ اضافهدار و مصدری هست که باز برساختة خود نظامی هستند. نمونهوار از این قسم ترکیبات هم چندتا آورده میشود. در شرفنامه: بانیاز= متموّل و بینیاز (7)، نابهرهمند(25)؛ در هفتپیکر: بامایه= مالدار یا مایهدار(38)، نازاده= صفت مفعولی در معنای فاعلی: گاو نازا و خشک (101)؛ در خسرو و شیرین: نازنده= مرده (205)، بیپرده= ناحفاظ و دور از عفاف؛ در مخزن الأسرار: ناساختگی= دشمنی و عداوت.
ترکیبات مصدری موجود در پنجگنج نظامی از سه جزء ساخته شدهاند که بیشترینة آنها هم در اصل صفتهای فاعلی مرکبی مرخمی هستند که «یای» مصدری به آنها اضافه شده است؛ بدین معنی که بر اساس فرایندی پایگانی ساخته شدهاند؛ یعنی «کلمة غیر بسیطی که از این فرایند حاصل میشود، خود میتواند در ساخت کلمة غیر بسیط دیگر پایه قرار گیرد» (کلباسی، 1380: 36). مثلاّ در خسرو و شیرین ترکیب «صورتکار»( در معنای پیکرتراش) دو جزء است که از آن ترکیب مصدری « صورتکاری» ( 238) ساخته شده است؛ کارآشوبی= مداخله و دوبههمزنی و مزاحمت (272)، در هفتپیکر: مردماندوزی (102)، بیشدانی (35)؛ در اقبالنامه: کمرخوانی= آواز خواندن در کوه و کمر که صدا در آن میپیچد(287)؛ در شرفنامه: رهسودگی (324)؛ در مخزن الاسرار: دهرنکوهی(153)، گرانگوشی= نشنیده گرفتن (166).
7) انواع ترکیبات معمول با معانی نامعمول: از فرایندهای دیگری که نظامی برای گستراندن قاموس زبانی خود بهره برده است، تزریق وجوه «معانی دیگر» به ترکیبات معمول، از پیشموجود و جا افتاده است. در این خصوص گفتنی است که این قسم ترکیبپردازی، معلول دور بودن شاعر از مرکزیت زبان فارسی و ندانستگی او از ظرایف معانی این زبان و بر سبیل مسامحات نیست؛ بلکه محصول همان «شیوة غریب» اوست. حمیدیان در این همین معنیـ لیکن در باب دشوار بودن زبان نظامیـ سخنی یادکردنی دارد: « تاکنون بیش از حدّ کاسه و کوزة دشواریهای شعر نظامی را بر سر دور بودن او و همشیوگانش (مهمتر از همه خاقانی) از کانون اصلی زبان دری شکستهاند. بنده فکر نمیکنم، نظامی هیچگونه ضعف و کاستی زبانی در سنجش با شاعران طراز اوّل خراسان داشته باشد... اگرچه نظامی در بسیاری جاها میکوشد تا با ساختن ترکیبات مزجی و بیشترین بهرهگیری از توان ترکیبی زبان فارسی تا حدودی از تنگناهای لفظ برهد... اما گاهی خود این ترکیبات نیز برای خواننده مشکل و دست کم مکثی برای درک مفهوم ترکیب پدید میآورد» (حمیدیان،100:1373). از این رو، شاعر به سبب نوجویی و کنجکاوی در باب سویههای گوناگونِ معنایی ترکیبات، وجه معنایی دیگری را از ترکیب لحاظ میکند و در معنایی خلاف عرف زبان به کار میبرد؛ مثلاّ در باب مناعت طبع انسان چنین گفته است:
سروری به که یار من باشد |
|
سرپرستی چه کار من باشد
|
در این مقام شاعر « سرپرستی» را در معنای خدمتگزاری، اطاعت و پرستش بزرگان به کار برده است. در جای دیگری نیز همین معنا را از این ترکیب ارده کرده است:
به خرسندی بر آور پر که رستی |
|
بلایی محکم آمد سرپرستی
|
در جای دیگری ترکیب معمول «خویشتندار» را به معنای خودپسند و خودمدار به کار برده است؛ آنجا که شیرین در خطابی عتابگونه به خسرومیگوید:
نداری جز مراد خویشتن کار |
|
نباید بود از این سان خویشتندار
|
در خصوص چنین ترکیباتی گفتنی است که شاعر در جاهای دیگری همینها را با معانی معمولشان هم به کار برده است. ذهن جستجوگر شاعر باعث میشود که ترکیبی را افزون بر معنای معمول و مألوفاش، در دو معنای متفاوت دیگر به کار ببرد؛ مثلاً ترکیب ونددار «تنومند» را در ابیات زیر به ترتیب، در معنای «توجه به خواستههای تن» و «تندرست» به کار برده است:
زنده چون برق میر تا خندی رنجور تن است یا تنومند |
|
جانخدایی به از تنومندی هستم به جمالش آرزومند
|
نکتة گفتنی دیگر این است که ترکیبات و واژگان گاهی از معنای واقعی و اصلی خود دور میشوند و در معنای مجازی و کنایی به کار میبرند؛ لیکن شاعران بنا به اقتضای حکم زبانسازی، آن ترکیبات را برمیگردانند به همان معنای اصلی که این امر از اسباب و عوامل آشناییزدایی است. ترکیب «هماهنگ» در زبان فارسی امروز در معنای «همراه، منسجم و متحد» است، لیکن نظامی آن را در چند جا به معنای واقعی «همخوان و همآواز» به کار برده است:
در آن پرده که شیرین ساختی ساز |
|
هماهنگیش کردی شه به آواز
|
در جای دیگری گوید:
که بیّاعی دُر نه سرهنگی است |
|
پسند نوا در هماهنگی است
|
البته همین ترکیب را در جای دیگری به کاربرده است که که هم معنای واقعی آن مورد نظر است و هم معنای مجازی:
در این پرده با آسمان جنگ نیست |
|
که این پرده با کس هماهنگ نیست
|
ترکیب حرف اضافهدار «بیچاره» در زبان فارسی در معنای «بدبخت» است؛ لیکن نظامی آن را در معنای واقعی «فاقد چاره و راهِ حل» به کار برده است:
همه چارهای کرد در کوه و دشت |
|
چو مرگ آمد، از مرگ بیچاره گشت
|
فرایند ترکیبپردازی دیگر نظامی، لحاظ کردن معانی مجازی و کنایی ترکیباتِ از پیش موجود است. ممکن است کاربرد چنین ترکیباتی در زبان نیز به طریقی مجازی و کنایی باشد؛ در این بین شاعر نیز وجه مجازی و کنایی دیگری را از ترکیبِ دمِدست اختیار میکند. در زبان فارسی ترکیب «خونخوار» در معنای «جانی و قاتل» است؛ نظامی این ترکیب دمِدستی را در معنای «آزردهخاطر و غمگین» به کار برده است؛ آن جا که شاپور پیام شیرین را برای خسرو میبرد:
سوی خسرو شدی پیوسته شاپور |
|
به صد حیلت پیامی دادی از دور
|
وجه معنایی دیگر ِترکیبِ چشمزخم در قاموس شعر نظامی «حرکت چشم و لحظه» است:
به اندازة آنکه یک دم زنند |
|
به یک چشمزخمی که بر هم زنند
|
معنای معمول صفت فاعلی «مهرانگیز» مشخص است؛ لیکن نظامی معنای دیگری را هم از آن اراده کرده است که همانا «برآرندة آفتاب» است؛ هنگامی که واژه یا ترکیبی در شعر با توجه به دو امر حاضر دو معنای شناور بدهد، در اصطلاح علم بدیع به آن «استخدام»- یکی از انواع ایهام- میگویند. در بیت زیر «مهرانگیز» با توجه به آن شخص پیر در معنای«محبتآمیز» است و با عنایت به صبح در معنای «برآرندة آفتاب» است:
سوی خرگاه راند مرکب تیز |
|
دید پیری چو صبح مهرانگیز
|
نکتة مهم درخصوص این قسم ترکیبات این است که بنا بر شواهد موجود از متون کهن پارسی و از خود پنجگنج، نظامی این ترکیبات را - علاوه بر معنای نامعمولشان- در معنای معمولشان هم به کار برده است؛ لیکن در پنجگنج نظامی ترکیباتی هست که نظامی یا همروزگارانش به کار بردهاند که امروزه - و البته در گذر زمان - معانیای متفاوت از کاربرد او دارند. مثلاً «خردهبینی» را ما امروزه در معنای «ایرادگیری» به کار میبریم، در صورتی که نظامی در معنای «تأمّل، ریزبینی و دقّت» به کار برده است:
که طفلی خرد با آن نازنینی |
|
کند در کار از این سان خردهبینی
|
بر همین منوال ترکیب «طرفدار» را در معنای «گوشهنشین و عزلتگزین» به کار برده است:
نظامی چون مسیحا شو طرفدار |
|
جهان بگذار بر مشتی علفخوار
|
«دستآویز» ترکیب دیگری است که نظامی به همین شیوه در معنای «دستدرازی و تجاوز» به کار برده است و سپس در زبان فارسی وجه معنایی دیگری از آن، یعنی «بهانه» لحاظ شده است:
نه هر دستی که تیغ تیز دارد |
|
به خون خلق دستآویز دارد
|
در پایان نمونهوار چندتا از این نوع ترکیبات، به همراه معنای نامعمولشان در نزد نظامی، آورده میشود؛ در خسرو و شیرین: بیمایگان= مستمندان (431)؛ در هفتپیکر: نوازنده= لطفکننده (2)، خردهکاری= ظرافت در کار(77)، راهدار= دزد (100)، سربلندان= سران و بزرگان قوم(346)؛ در شرفنامه: سرین= جانب سر، پایین= جانب پا (37)، نسنجیده= تحفهها و اموال فراوان و بی وزن(184)، چیرهدست= غالب و قاهر(106)؛ در شرفنامه: سنگسار= جایی که فراوان سنگ دارد(175).
نتیجهگیری
با بررسی و مطالعة دقیق آثار ادبی و با توجه به نظریههای ادبی و الگوهای سبکشناسی، میتوان وجوه غالب و مسلّط آثار شاعران و نویسندگان را مشخص کرد؛ براین اساس وجه غالبِ زبان در شعر نظامی ترکیب سازی است که شاعر به اقتضای مقام و از برکت نبوغ خاص هنری خود سخن خویش را برجسته کرده است. نکتة مهم درخصوص کار شاعری نظامی آن است که تمام خلاقیت ترکیبسازی خود را در ساحتِ تنگمیدان مصرع و بیت قالببندی کرده است و مقصود خود را در این عرصههای تنگحوصله گنجانده است. بسامد امر ترکیبسازی در آثار او آن چنان زیاد است که در کل پهنة وسیع ادبیات فارسی مقامی رفیع و ویژه به او بخشیده است. البته فصاحت و بلاغت پارهای از ترکیبات نظامی چنان متعالی است که ممکن است در زبان «اربابِ عوام» روایی نیابند و در همان جایگاه متن ادبی باقی بمانند؛ لیکن بسیاری از آنها را میتوان در زمینهها و بافتارهای گوناگون سخن به کار برد. با توجه به اهمیت و اعتبارِ ترکیباتِ اشتقاقی در زبان فارسی، پیشنهاد میشود که متون کهن و معاصر ادبی، بر این اساس بررسی شوند و در صورت امکان فرهنگنامهای تاریخی فراهم آید. چندین فایده بر این کار مترتب است؛ هم گنجینة این ترکیبات برای استفاده در زبان معیار امروزی و دیگر گونههای زبانی فراهم میآید و هم میتوان از آن نتایجِ سبکشناختی گرفت.
پی نوشتها
1- لازم است یادآوری شود که در این مقاله در پایان ابیات نقل شده از آثار نظامی، به جای ذکر عنوان کامل آنها از حرف یا دو حرف آغازین هر اثری استفاده شده است؛ مثلاً مخزن الاسرار: «م»، خسرو و شیرین: «خ»، هفتپیکر: «هف»، لیلی و مجنون: «ل»، اقبالنامه: «الف»، شرفنامه: «ش».