جستاری پیرامون «همای»

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه بوعلی سینا ، همدان، ایران.

2 کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بوعلی سینا، ایران.

چکیده

همای مرغ استخوان خوار معروفی است که در راستة شکاریان قرار می­گیرد. شهرت این پرنده در ادبیات فارسی براساس جایگاه اسطوره­ای آن است؛ آنچنان که سایة این پرنده بر سر هر کس می‌افتاد او را سعادتمند می‌دانستند و حتی وی را پادشاه می­کردند. در علم پرنده شناسی این پرنده را در خانوادة کرکس‌ها قرار داده‌اند. هما (هومیا یا هوما یا هومیه و یا هومایه) در اوستا به معنای (خجسته) آمده و در شاهنامه از درفش (همای پیکر) یاد شده است.  همچنین  در اوستا از مرغی به نام «مرغ وارغن» نام برده شده، که فرّ به صورت این پرنده از پیکر جمشید جدا گردیده است. مرغ «وارغن» را  برخی سیمرغ، برخی پرنده‌ای از جنس شاهین و برخی به پیروی از (وُلف ) شاهین و معین هم یکی از معانی همای را «وارغن» آورده است. مرغ وارغن با سیمرغ افسانه­ای خلط شده؛ ولی در حقیقت «مرغ وارغن» همان همای امروزی است. با وجود اینکه همای در فرهنگ ایرانی پرنده‌ای مشهور است؛ اما نوشته‌های بسیار اندک و پراکنده‌ای دربارة‌ آن وجود دارد. 

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

A Research about Homay

نویسندگان [English]

  • E Shafagh 1
  • J Zarei 2
1 Associate Professor of Persian language and literature, University of Bu-Ali Sina, Iran.
2 MA of Persian language and literature, University of Bu-Ali Sina, Iran.
چکیده [English]

Homay is a well-known osprey which belongs to predator group. Popularity of this bird in Persian literature is because of its mythological position, as the shadow of this bird over the head of everyone brings him happiness and even makes him king. In ornithology, this bird is placed in Vulture family.
Homa (Homia, Hooma or Homaie or Homiay) in Avesta means happy. In Shahnameh, there is a reference to “Homay peykar” (Homay body) awl. Also in Avesta, there is a reference to a bird called Warghan, which splendor was separated from Jamshid's body in the form of this bird. Some called Warghan as Symorgh or royal falcon and some, following Professor F. Wolf, called it falcon. Dr. Moien stated that Warghan is one of Homay’s meanings. Warghan bird is mistaken by Symorgh, but in fact Warghan is modern Homay. Although Homay is a famous bird there are scarce writings about it so that in 7 volumes of articles indexd by Iraj Afshar, which include 1908-1998, there is no article about it. This holds true in Iranica Encyclopedia, too. Thus we can say that this is the first article about Homay in Persian language.
 

کلیدواژه‌ها [English]

  • Splendor
  • Homay (Osprey)
  • Homay's shadow
  • Warghan bird
  • Avesta

بیان مسأله

یکی از ارکان مهم پادشاهی فّره ایزدی است. در ادب فارسی بکرّات از فر پادشاهان سخن رفته و در بررسی‌های تاریخ بدفعات موضوع آن مطرح شده است. «فّر به عنوان نمادی که تأئید الهی را در برداشت مؤید قدرت پادشاهی بود. کم و زیاد شدن فّر و امکان دسترسی همگان به آن ویژگی مهم آن بود. دارندة فّر ممکن بود به واسطة شکست، آن را از دست بدهد و یا به مناسبت پیروزی و موفقیت بر قدرت آن بیفزاید» (سودآور، 1384 :140).

برای فر نمادهای مانند؛ شمسة تیموری، دستارچة ایلخانی، دستار ساسانی، قوچ، دیهیم، اَشکال دستار و پرتو مهری(همان، 27) ذکر شده است. هر چند مظاهر فرّ، متعدد بودند و بر حسب موقعیت مناسب­ترین آنها انتخاب می‌شد (همان، 43)؛ اما در این مقاله کند وکاو ما بر سر همای است.

در برخی ملل شاهد حضور جانوران و پرندگانی هستیم که جنبة اسطوره‌ای یا قدسی دارند. شاید بتوان گفت حضور اسطوره­ای پرندگان در ادبیات ملت­ها بیش از سایر جانوران است. در میان پرندگان هم عقاب بیشترین توجه را برانگیخته است. در فرهنگ ایران، سیمرغ پرنده­ای افسانه‌ای و «شاه مرغان» است. همای از دیگر پرندگانی است که در ادبیات ایران مورد توجه شاعران بوده است؛ هرچند که حضور بلبل و طوطی را نیز نباید از نظر دور داشت. همای از نظر علم پرنده‌شناسی در گروه کرکس‌ها قرار می‌گیرد، پرنده‌ای تک‌زی، استخوان خوار و گاه مردارخوار است. در ادبیات فارسی آن را صرفاً پرنده‌ای استخوان‌خوار می‌پندارند. عدم اطّلاع درست از نحوة زیست این پرنده و باورهای غیرعلمی پیرامون آن باعث شده است که شاهد نوشته‌های نادرست دربارة این پرنده باشیم. نام‌گذاری این پرنده به نام‌های عقاب و شاهین دلیلی بر اثبات این مدّعاست. برخی سیمرغ را به همای خوشبختی تعبیر کرده‌اند و در بعضی موارد هم این پرنده را با سیمرغ درآمیخته‌اند. در ایران قدیم می‌پنداشتند که داشتن پر یا استخوانی از همای، سعادت و اقبال می‌آورد. زیر سایة هما قرار گرفتن را نیز به فال نیک می‌گرفتند.

سؤالات اصلی ما در این مقاله عبارت­اند از: 1- آیا سیمرغ و همای با یکدیگر خلط شده­اند؟ 2- آیا «مرغ وارغن» اوستا همان «همای» است؟ 3- ویژگی­های زیستی و فیزیولوژی همای چگونه است؟

 

پیشینیة تحقیق

در مورد همای نوشته­های فراوان و پراکنده­ای وجود دارد. علاوه بر فرهنگ­های لغت فارسی، کتاب­های زیست‌شناسی و جانورشناسی، در کتاب­های که به اساطیر توجه کرده­اند چون «فرهنگ ایران باستان» نوشتة ابراهیم پورداود، «فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی» نوشتة محمد جعفر یاحقی، «اساطیر ایران» نوشته مهرداد بهار و کتاب­هایی چون «عجایب المخلوقات» نوشتة محمدبن احمد طوسی و «فرّخ نامه» ابوبکر مطّهر جمالی یزدی که دربارة جانوران به نگارش در آمده­اند؛ تعداد کتاب­های که اشاراتی به این پرنده داشته­اند، اندک نیست. ما قادر به شمارش و بیان همه آن­ها نیستیم؛ اما آنچه مسلم است این است که بر مبنای هفت جلد فهرست مقالات فارسی، حتی یک مقاله هم دربارة همای نوشته نشده است در دایرة المعارف ایرانیکا نیز وضع چنین است. بنابراین می­توان گفت که این نخستین مقاله‌ای است که به زبان فارسی پیرامون این پرنده نوشته می­شود.

 

ویژگی­های زیستی همای (Gypaetus barbatus)

در کتاب‌های پرنده شناسی Gypaetus barbatus را همای می‌خوانند و در مورد اشتقاق این واژه چنین می‌گویند: «واژه Gypaetus از واژه یونانی gyps که معنای کرکس می‌دهد، مشتق شده است و واژه aetus برای «عقاب» می‌باشد. Barbatus واژه‌ای لاتینی برای «ریشدار» است که یکدسته پر زبر در آروارة پایینش خودنمایی می‌کند. اسامی محلی آن okbab , Argul هستند که معمولاً باشتباه عقاب طلایی نامیده می‌شود. اسم علمی این پرنده «Bearded» (ریشدار) اسم مناسبی به نظر می‌رسد ( RوN،220:2007). در کتابهای پرنده شناسی ویژگی‌های فیزیولوژی هما را اینگونه بیان کرده­اند: «این پرنده 102 تا 115 سانتی متر طول دارد و بزرگترین کرکس، با ویژگی‌ها و طول بدن متفاوت با سایر کرکس‌هاست. بال هما بلند و باریک و زاویه‌دار، دم بلند و لوزی شکل به رنگ تیره است. روتنه و بال‌ها سیاه، زیرتنه قهوه‌ای کمرنگ و سر به طورکلّی نخودی رنگ است. اطراف چشم و ناحیة منقار سیاه‌رنگ است که به موی سیاه ریش مانند در زیر منقار منتهی می‌شود. پرندة نابالغ کاملاً تیره است و این رگه‌ها مشخص‌ترند» (منصوری، 116:1387). طرح بدن در حال پرواز، این پرنده را از سایر لاشخورها متمایز می‌سازد. بیشتر به یک شاهین عظیم شباهت دارد تا به لاشخور (اسکات، بی‌تا، 93). هما کوهستان­های مرتفع و دورافتاده، پرتگاه‌ها و صخره‌های صعب العبور را برای لانه‌سازی و زندگی کردن انتخاب نموده و لانه خود را در نوک بلندترین قله‌ها می‌سازد. در اوایل بهار یک تا دو تخم می­گذارد که یکی به جوجة هما تبدیل می­شود. «هما یک پرندة لاشخور است که از همه گوشت‌های موجود و لاشه‌های پوسیده تغذیه می‌کند. در آفریقا در زمین‌های شخم زده، کرم‌ها و حشرات را جستجو می‌کند و گاهی آشغال‌های نزدیک سکونت گاه­های انسان‌ها را می‌خورد. طعمه‌های زنده بخشی از غذای او را تشکیل می‌دهد» ( RوN،220:2007). استخوان­های بزرگ جانوران شکار شده و مرده نیز غذای او هستند شاید به همین دلیل به مرغ استخوان خوار معروف است (عطوفت شمسی، 243:1386) در ایران به تعداد اندک دیده می­شود. (منصوری، 1387: 16).

همای 

 

ویژگی­های اسطوره­ای و افسانه­ای همای با توجه به فرهنگ­های لغت فارسی­

در فرهنگ­های فارسی و در ذیل واژة همای اینگونه آمده است: «هما: همایون. همای لفظاً؛ یعنی فرخنده و خجسته. Hu-mayā و hu-mâyâبه همین معنی بسیار در اوستا بکار رفته است، پهلوی humâk ،اصلاً این کلمه صفت عقاب است. ولف در فرهنگ شاهنامه، همای را به adler (عقاب) ترجمه کرده است. غالباً در ادبیات فارسی همای را پرنده‌ای دانسته‌اند، فرخنده و خجسته که خوراک او استخوان است و در افسانه‌ها گویند که در کشورهای قدیم هرگاه پادشاهی می‌مُرد و جانشین نداشت، همای را به پرواز درمی‌آوردند، بر سر هر کسی که می‌نشست؛ او را پادشاه می‌کردند. ولف یکی از معانی همای در شاهنامه فردوسی را درفشی می‌داند که صورت عقاب برآن منقوش بوده است. باید دانست که عقاب زرّین نشانة علم ایران بود و در سر لشکریان در روزگار هخامنشیان شاهین شهپر گشوده و در سر نیزة بلندی برافراشته به همه نمودار بود» (برهان، 1376:‌ 2365).

همای پرنده‌ایست شکارچی و «از راستة شکاریان روزانه، دارای جثّه‌ای نسبتاً درشت، پرهای فوقانی و پشت آن خاکستری مایل به سفید و رنگ سینه زرد مایل به حنایی است و در بالای سر چند عدد از پرها قدری بلندتر و از دو طرف تشکیل دو برآمدگی را می‌دهد و در زیر منقارش نیز قسمی از پرها رشد بیشتری دارند که زیبایی خاص به این پرنده می‌دهند. هما با آنکه در طبقه بندی جزء پرندگان شکاری است، غذای آن فقط استخوان است، هما استخوان‌ها را از زمین ربوده و از بالا بر روی صخره‌ها رها می‌کند و پس از قطعه قطعه شدن می‌خورد. هما، عقاب استخوان خوار. قدما این مرغ را موجب سعادت می‌دانستند و می‌پنداشتند که سایه‌اش بر سر هر کسی افتد، او را خوشبخت می‌کند. varegan (شاهین، عقاب) که مظهر فرّ کیانی است» (معین، 1208: 1380).

در لغت نامة دهخدا دربارة هما چنین می‌خوانیم: هما مرغی است که استخوان می‌خورد. پشتش سیاه مایل به خاکستری، سینه­اش حنایی بی‌نقش، دو شاخ مانند شاخ بوم و ریش زیبا و بالهایی از قره قوش بلندتر. در ادبیات فارسی او را مظهر فرّ و شکوه می‌دانند و به فال نیک گیرند. مرغی است مبارک که چون پیدا شود، مردم به تفأل در زیر سایه او روند (دهخدا، 1377: 23522).

هما- humâkمرغ خوب، فرخنده، مرغی نظیر شاهین دارای جثّة بزرگ که خوراکش استخوان است و قدما می‌پنداشتند، سایه‌اش بر سر هرکسی بیفتد به سعادت و کامرانی خواهد رسید. «در میمنت و سعادت به او مثل میزنند» (عمید، 1362: 1975).

هما مرغی است، افسانه‌ای همانند سیمرغ که فرخنده فال و پیک سعادت پنداشته شده، قدما معتقد بوده‌اند که مرغی است استخوان خوار که جانوری نیازارد و هر گاه بر سر کسی نشیند او را پادشاه کند. برای رسیدن به پادشاهی کافی بوده است که سایه­ی همای بر سرکسی بیفتد. به نظر می‌رسد لغت «همایون» در فارسی با نام این پرنده ارتباط داشته باشد. همچنین به نظر برخی نام این پرنده یادآور گیاه معروف «هوم» یا «هوما» است (با تلخیص، یاحقی، 451:1375).

هما واژه‌ای فارسی است و سایة آن، فرد را به مراتب بالا می‌رساند. «هما لفظی است فارسی و به معنای مرغی است که می‌پندارند اگر سایة آن بر سر کسی افتد، به مراتب بالا می‌رسد و به همین جهت به پادشاه و مردم صاحب عزت اطلاق می‌شود» (جُرّ، 2134: ‌1377).

بنا به گفته ابن سیرین به خواب دیدن همای نیز دلیل عزت و کامرانی است (تفلیسی، 1383: 309).

 

همای در اوستا

پورداوود می‌گوید: هومیاhu.mayâ  و هومایا hu-mâyâ به معنی فرخنده و خجسته در اوستا بسیار به کار رفته است.

همچنین در اوستا آمده است که فرّ به شکل مرغی از جمشید بیرون شتافت: «پس از آن که او به سخن نادرست و دروغ دهان بیالود فرّ آشکارا به کالبد مرغی از او بیرون شتافت» (دوستخواه،1371: 490). در پارة بعدی آمده است که فرّ به کالبد مرغ وارغن از جمشید بیرون شتافت. «نخستین بار فرّ بگسست، آن فرّ جمشید، فرّ جم پسر ویونگهان به کالبد مرغ وارغن به بیرون شتافت» (همان) یاحقی معتقد است که مرغ وارغن که فر به شکل آن از جمشید جدا شده است، نوعی مرغ شکاری از جنس شاهین است. « فرّ کیانی و فرّ ایرانی در اوستای قدیم، به صورت مرغ «وارغن» نموده شده که در واقع  نوعی مرغ شکاری از جنس شاهین است» (یاحقی، 270:1375).

در اوستا توصیف­های شگفتی از مرغ وارغن آمده است. در بندهای (38-35) بهرام یشت «بزرگ شهپر» و «مرغکانِ مرغ» خوانده شده است. علاوه بر این پر مرغ وارغن، تونایی ناچیز کردن جادوی دشمن را داراست. اگر کسی استخوان یا پری از این مرغ را با خود داشته باشد، شکست ناپذیر خواهد بود: «پری از مرغ «وارغن»ی بزرگ شهپر بجوی و آن را بر تن خود بسپار و بدان پر، ]جادویی[دشمن را ناچیز کن. کسی که استخوان یا پری از این مرغ دلیر با خود داشته باشد، هیچ مرد توانایی او را از جای بدر نتواند برد» (دوستخواه، 1371: 438).

پر مرغ وارغن به دارندة آن بزرگواری و فّر خواهد بخشید: «آن پر مرغکانِ مرغ بدان کس پناه دهد و بزرگواری و فّر بسیار بخشد» (همان).

همگان از دارنده­ی پر مرغ وارغن هراسان خواهند بود: «آن کس که این پر با اوست، همگان از او هراسانند» (همان).

مرغ وارغن، در میان پرندگان تندترین، بلند پروازترین و سبک پروازترین است: «... وارغن که در میان پرندگان، تندترین و در میان بلندپروازترین، سبک پروازترین است...

... در میان جانواران، تنها اوست که خود را از تیر پران تواند رهانید.

... اوست که در تنگه‌های کوهساران [شهپر] بسپارد، که بر ستیغ کوهها بسپارد، که در ژرفای دره‌ها و بستر رودها بسپارد، که بر شاخساران بسپارد و... » (همان، 435).

اگر همای را همان (مرغ وارغن) بدانیم؛ می‌توانیم بدرستی پیشینة هما را در اوستا و در (مرغ وارغن) جستجو کنیم.

 

همای و عقاید خرافی

زندگی همای  با برخی عقاید خرافی آمیخته شده است. در فرّخ‌نامه جمالی چنین می‌خوانیم: «اگر استخوان پای او را از راست بر خداوند نقرس مالند و ببندند درد بنشاند، و باید که راست به راست و چپ بر چپ نبود تا فایده کند. اگر زهرة او با زهرة باشه و زهرة مرغ آبی به هم بسایند و به ماء‌الطِل بیامیزند و این آب آن است که بر قضیب افتد و در چشم بخار کند و آب دویدن باز دارد. اگر مغز او با مغز کلاغ سیاه و مغز شقراق و مغز گربة سیاه خشک کنند و به هم بیامیزند هر که از آن در چشم کشد، پریان بیند و اگر پر او در خانه دود کند، مار و هوام و کژدم بگریزند» (مطّهر جمالی یزدی، 1386: 84). در مورد چگونگی زاد و ولد آن نیز عقایدی خرافی وجود دارد: «هما مرغیست بچنة کبوتر و منقار آن زرد و بال آن سبز و زمردی و اندک سپیدی دارد و دم آن مَله رنگست و در آن جزیزه (چین) بر هیچ زمین و شاخ درخت ساکن نگردد و همیشه در حرکت است و بمرتبه‌ای اضطراب و جنبش دارند که مادة آن بر پشت نر بیضه گذارد و متعدد نیز نگردد و بیشتر از سالی نیز عمر نکند» (هدایت، 1312: 136).

ابوبکر مطّهر جمالی یزدی نیز در فرّخ نامه می‌گوید: «همای مرغی باشد مبارک و سایة وی فرخنده دارند و آن را به لفظی دیگر «استخوان شکن» گویند، از بهر آنکه کعب پای شتر در منقار گیرد و به یک حرکت خرد کند و بر فرق سر او موی باشد و به تازی آن را «رَخَمه» گویند» (مطّهرجمالی یزدی، 84:1386).

در عجایب المخلوقات محل زندگی این پرنده صاعون معرفی شده است و گفته شده که «هر مدتی ظاهر گردد و گرد شهر می‌گردد و آنگه بر سر شخص نشیند، آن سال فراخی بود. پس اتّفاق کردند بر سر هرکسی نشیند او را ملک کنند و او را پادشاهی دهند. پس روزگاری دراز این همانا پدید شد» (طوسی، 516:1345). جمعی گفته‌اند که آن کرکس است که مردار خورد و از آن جنس بسیار است و همای سعادت معروف است. در تاریخی دیده شده که در جزایر قریب به چین طیور غریب بهم رسند (هدایت، 136:1312).

 

همای در «همای و همایون»

«همای و همایون» نخستین منظومه از مثنوی­های پنجگانة خواجوی کرمانی، معروف به «نخلبند شاعران» از شاعران بزرگ و توانای قرن هشتم است. این منظومه که شاعر آن را در سی سالگی (719) آغاز کرده و آن را پس از 13 سال ، به سال(732) هجری به پایان رسانید(صفا: 159،1382) «همای و همایون» از نوع آثار بزمی و عاشقانه است و موضوع اصلی آن داستان عشق همای (پسر پادشاه شام) و همایون (دختر خاقان چین) و شرح ماجراهایی است که برای آنان پیش می­آید. تعداد ابیات آن بالغ بر 4435 بیت در بحر متقارب است. در این منظومه نیز به ایهام از همای سعادت و همای پسر پادشاه شام یاد شده است:

به فال همایون و فر همای

 

بر افراخت چتر همایون همای
             (خواجوی کرمانی، 1348: 88)

 

علاوه بر اینکه همای را پرنده‌ای معروف می‌شناسیم؛ homây در «فروردین یشت» اوستا دختر «کی گشتاسب» و خواهر اسفندیار است. همای، نام یکی از موبدان و بزرگان ایرانی در زمان بهرام گور است که ایرانیان او را به پیامبری نزد خاقان چین که به ایران لشکر کشیده بوده فرستادند. نام این موبد در شاهنامه آمده است (شهیدی مازندرانی، 1377: 760). همای در هفت پیکر نظامی گنجوی نام دختر قیصر روم است و زن بهرام گور (معین، 2295:1363).

 

همای در ادبیات فارسی

در ادبیات فارسی همای به عنوان مظهر سعادت بخشی و فر حضور دارد. در واقع می­توان حضور همای در ادبیات فارسی را در سه بخش 1- ادبیات حماسی با توجه با شاهنامه فارسی و آمیختگی‌های همای با سیمرغ، 2- ادبیات عرفانی با توجه به منطق الطیر عطار نیشابوری و 3- ادبیات غنایی با توجه به دیوان­های شاعران فارسی زبان بررسی کرد. 

 

همای در ادبیات حماسی

در بررسی همای در ادبیات حماسی چند نکته قابل توجه است: 1- نشان درفش ایرانیان، 2- ویژگی­های ظاهری سیمرغ و همای و3- فر همای.

ولف یکی از معانی همای در شاهنامه فردوسی را درفشی می‌داند که صورت عقاب بر آن منقوش بوده است. (برهان، 2365:1376) استاد پورداود نیز عقاب را نقش علم ایرانیان ذکر کرده است و همای را که در حقیقت پرنده‌ای متفاوت با عقاب است به معنای عقاب آورده است (پور داود،313:1380).

درحالی که مطابق شاهنامة فردوسی نقش پرچم ایرانیان همای بوده است نه عقاب. فردوسی از درفش همای پیکر یاد کرده است:

درفشی پس پشت پیکر همای

 

سپهبد همی داشت برپیل جای
                       (فردوسی، 313:1385)

و در جای دیگری می­گوید:

پس هر درفشی، درفشی به پای

 

چه از اژدها و چه پیکر همای
                                  (همان، 525)

بنابراین، سخن ولف که همای را به عقاب تعبیر کرده است، پذیرفتنی نیست. یاحقی نیز  بدون توجه به (درفش همای پیکر) از درفش عقاب پیکر نام می‌برد. «عقاب زرّین، از قدیم نشانة علم ایرانیان بوده و در شاهنامه مکرر از درفش عقاب پیکر ایران یاد شده است» (یاحقی، 271:1375).

شاید آنچه باعث چنین برداشت­های شده است، نقش عقاب در فرهنگ­های مختلف است. عقاب پرندة تیز پرواز آسمان‌هاست. قدرت این پرنده در شکار حیوانات باعث شده بود که روی عَلَم‌های بسیاری از کشورها از جمله روم، تصویر آن نصب شود. انس و الفت پادشاهان با عقاب هم قابل توجه است. عادت پادشاهان روم آن بود که هنگام حرکت، شاهین­ها (عقاب‌ها) بر فراز سر آنان حرکت کنند و این علامت بزرگی آنها به شمار می‌آمد. (یاحقی، 270:1375). در ادبیات فارسی نیز عقاب نماد قدرت و اقتدار و پادشاهی است و چون پادشاهان از این پرنده به هنگام شکار استفاده می‌کردند؛ لذا کتب متعددی تحت عنوان «بازنامه» تألیف شده است (همان،271). عقاب از پرندگان مقدّس در نزد آمریکایی‌ها است. سرخ پوستان امریکا از پر عقاب در کلاه­های خود استفاده می‌کنند (بنوا، 1379: 44). در اساطیر مصری نیز بین باز و پادشاهی نسبتی وجود دارد (هارت، 1374: 37).

آنچه باعث شده در این سخنان تردید کنیم، هویت نامعلوم همای (مرغ وارغن) و استفاده از نام‌های مختلف برای این پرنده است. معین وارغن را به شاهین و عقاب تعبیر  کرده است (معین، 1380: 1208) وحیدی مرغ وارغن را به شاهین سپید، سیمرغ، همای خوشبختی و مرغ دولت تعبیر نموده است (وحیدی، 91:1372) یاحقی هم مرغ وارغن را مرغی شکاری از جنس شاهین دانسته‌اند (یاحقی، 270:1375).

به نظر می‌رسد که هویت (مرغ وارغن) اوستا با سیمرغ افسانه‌ای خلط شده است. سیمرغ مرغی است که در البرز کوه جای دارد و بسیار بزرگ است که چون در آسمان پدیدار می‌شود، همچون ابری به نظر می‌رسد. سیمرغ دانا و سخنگوست و پر وی خاصیت دارویی دارد (شعار و انوری، 139:1382).

در داستان رستم و اسفندیار پر سیمرغ باعث مداوای زخم­ها وجراحت­های رستم و رخش شده است:

بران خستگی­ها بمالید پر

 

هم اندر زمان گشت با زیب و فر
                       (فردوسی، 747:1385)

سیمرغ در اوستا به صورت meregho-saena سئنه (saena) آمده است. ««سئن» یا «مرغو سئن» و در پهلوی «سن مورو» و در فارسی «سیمرغ» یا «سیرنگ» نام مرغی افسانه­ای است که در اوستا و کتاب­های پهلوی آشیانة او بر فراز درخت «ویسپوبیش» در میان دریای فراخ کرت و در شاهنامه بر فراز البرز کوه است» (دوستخواه،1371: 1014). یاحقی «مرغ سئنه» را شاهین یا عقاب می­داند و نام­های دیگر آن را آله، چرغ، شهباز و باز عنوان می­کند و می­گوید به دلیل «تقدس به شاه مرغان شهرت یافته است» (یاحقی، 270:1375) در حالی که می­دانیم مرغ سئنه سیمرغ است که به شاه مرغان شهرت دارد.

 در اوستا بال‌های بزرگ سیمرغ و ابر بارور که در پهنة آسمان گسترده می‌شود، شبیه به هم هستند. در کرده پانزدهم از بهرام یشت صراحتاً نام سیمرغ بیان شده است: «بشد که پیروزی و فرّ [بهرام] ،این خانه و گلة گاوان را فراگیرد؛ همان سان که «سیمرغ» و ابر بارور کوه­ها را فرا می‌گیرند» (دوستخواه، 349:1371).

در حالی که مرغ وارغن، در میان پرندگان تندترین، بلند پروازترین و سبک پروازترین است: «... وارغن که در میان پرندگان، تندترین و در میان بلندپروازترین، سبک پروازترین است...»

در ادبیات فارسی همای یکی از مظاهر فرّ، به شمار آورد. فر را اینگونه تعریف کرده­اند: «فر، فره، خره این لغت در پهلوی xvarreh و در پازند xvareh و در فارسی خره و خوره گردیده. کلمة مذکور در پارسی باستان به صورت فرنه farna آمده و در پارسی فر، فره گردید و لغات فرخ، فرخنده، فرخان، و فرهی از همین ریشه است» (معین، 412:1338). اگر به باورهای پیشینیان رجوع کنیم، خواهیم دید که آنان پادشاهان را ظلّ الله می‌دانسته‌اند. پس می‌توان مفهوم فره را در اساطیر ایرانی در حالت تکامل یافته خود نیرویی دانست، آسمانی که در نزد شاهان جای دارد و اگر شاهان خطایی کنند فره از ایشان روی گردان می‌شود. فر نه مستقیماً بر شاهان؛ بلکه بر جانوری فرود می‌آمد و تا آن جانور از آنِ پادشاه بود، سلطنت او استوار بود (بهار، 61:1352).

اگر منظور از مرغ وارغن، همان سیمرغ است، ما در ویژگی‌های آن‌ها تفاوت­هایی می­بینیم. مثلاً در ویژگی سیمرغ دارا بودن فر را نمی‌بینیم (پورنامداریان، 78:1374) در حالی که در اوستا صراحتاً آمده است که فرّ به صورت (مرغ وارغن) از پیکر جمشید جدا شده است.

در فرهنگ­های لغت و در ذیل واژة همای، سعادت بخشی و فرخندگی از ویژگی‌های این پرنده به شمار آمده است. هما در افسانه‌ها رمز سعادت، دولت و پادشاهی شناخته شده است و سعادت بخشی او جز بدیهیات به شمار رفته است (شفیعی کدکنی، 1383: 162). در ادب فارسی و در دیوان شاعران، بسیار به این موضوع اشاره شده است.

وحیدی سیمرغ را مرغوسئن= سن موردک، سن مورد- مرغ وارِغَنْ= نُماد ایزد وِرث رِغْنَ = وَرَهَرام= بهرام= ایزد پیروزی= شاهین سپید= همای خوشبختی= مرغ دولت ترجمه کرده‌اند (وحیدی، 91:1372).

اگر مرغ سئنه همان سیمرغ شاهنامه است، چرا وحیدی «مرغ وارغن» را هم ردیف سیمرغ دانسته است؟ مرغ سئنه(سیمرغ) و مرغ وارغن دو مرغ جداگانه­اند که در اوستا از آن­ها نام برده شده است؛ توصیفاتی که در اوستا برای مرغ وارغن ذکر شده متناسب با سیمرغ غول پیکر نیست، مثلاً تیزپروازی جزء ویژگی‌های مرغ وارغن است، در حالی که سیمرغ چون ابر پهنه آسمان را فرا می­گیرد.

اگر بپذیریم که نقش عَلَم ایرانیان همای بوده است نه عقاب و همچنان که قبلا ً گفتیم ویژگی های مرغ وارغن با سیمرغ همخوانی ندارد؛ باید گفت مراد از مرغ وارغن همان همای امروزی است نه سیمرغ.

همای در ادبیات عرفانی

همای در ادبیات عرفانی نیز جایگاهی ویژه دارد. حضور او را در منطق الطیر می­بینیم که به نقش خود در به پادشاهی رساندن دیگران اشاره می‌کند:

پیش جمع آمد همای سایه بخش
زان همای بس همایون آمد او

 

خسروان را ظل او سرمایه بخش
کز همه در همت افزون آمد او
                           (عطار، 273:1383)

همای متذکر می­گردد که از آنجا به این مقام رسیده است که سگ نفس خود را خوار داشته و به استخوان خواری عادت داده است:

نفس سگ را خوار دارم لاجرم
پادشاهان ســـایه پرورد من انــد
نفس سگ را استخوانی می‌دهم

 

عزت از من یافت افریدون و جم
هر گدای طبع نی مــرد من انــد
روح را زین سگ امانی می‌دهم
                                         (همان)

همای به «خسرو نشانی» خود اشاره می‌کند و هدهد او رامورد خطاب قرار داده و به او می‌گوید: «اگر سایة تو پادشاهی می‌بخشد، پس خود پادشاهی پایدار نیست، در حال خود تأمّل کن و تبه روزی خویش را بنگر» (فروزانفر، 358:1339)

نیستت خسرو نشانی این زمان
من گرفتم خود که شاهان جهان
لیک فردا در بلا عمر دراز
سایة تو گر ندیدی شهریار

 

همچو سگ با استخوانی این زمان
جمله از ظل تو خیزند این زمان
جمله از شاهی خود مانند باز
در بلا کی ماندی روز شمار؟
                                  (همان، 274)

همای در منطق الطیر عطار نمودار کسانی است که شیفتة نفوذ و تأثیرخود در اجتماع می‌شوند و از راه زهد و گوشه نشینی می‌خواهند در ارباب جاه نفوذ داشته باشند. (شفیعی کدکنی، 178:1383؛ یاحقی، 452:1375).

همای که پرنده‌ای تک زیست ومنزوی است؛ در ادب عرفانی نیز مظهر گوشه‌نشینی و استخوان خواری و قناعت است (فتوحی، 231:1385).

 

همای در ادبیات غنایی

حضور همای در ادبیات غنایی از چند منظر قابل توجه است: 1- اشاره به استخوان خواری و قناعت همای، 2- اشاره به سعادت بخشی، فر و سایة همای، 3- تقابل همای با سایر پرندگان؛ بویژه جغد و باز. در این بخش به بیان نمونه­های از دیوان­های شعر شاعران فارسی­گوی پرداخته­ایم؛ البته به علت محدودیت مقاله ناچار بوده­ایم، از میان نمونه­های فراوان کلاسیک، نمونه­هایی هم از ادب معاصر که در این سه زمینه برجسته­تر بوده­اند، انتخاب کنیم. این مسأله باعث شده است در برخی نمونه­ها علاوه بر اینکه توالی تاریخی حضور شاعران بخوبی رعایت نشده، بیتی از شاعری کلاسیک در کنار بیتی از یک شاعر معاصر قرار گیرد.

1- اشاره به استخوان خواری و قناعت همای

در ادبیات فارسی بارها به استخوان‌خواری همای اشاره شده و شاعران هما، استخوان خواری هما و قناعت این پرنده را با کمک آرایة مراعات النظیر به تصویر کشیده­اند.

خاقانی در بیت زیر و در شکایت از روزگار، علاوه بر رعایت تناسب بین هما و استخوان، زاغ را نماد حرص می‌داند. در چنین زمانه­ای کمترین چیزها که ریزه و استخوان باشد به دست نمی­آید:

زاغ حرص و همای همت را

 

ریزه و استخوان نمی­یابم
                        (خاقانی، 1388: 292)

 

معروفترین سخنی که در زمینة استخوان خواری هما آمده، بیتی است از سعدی در گلستان:

همای بر همه مرغان از آن شرف دارد

 

که استخوان خورد و جانور نیازارد
                         (سعدی، 1384: 88)

 

عراقی در بیت زیر ضمن توجه به تناسب بین هما، سایه هما و استخوان خواری هما، علت عدم وصال با معشوق را پوسیده استخوان بودنش ذکر می­کند:

بر من همای وصلت سایه از آن نیفکند

 

که از محنت فراقت پوسیده استخوانم
                          (عراقی، 123:1381)

کلیم­کاشانی علت بی استخوان نماندن همای را قناعت او می‌داند:

نمی­خورد روزی کسی که قانع شد

 

همای هرگز بی‌استخوان نمی‌ماند
                       (کاشانی، 1362: 179)

استخوان‌خواری هما به صورت موضوعی دستمایة شاعران شده است تا این موضوع را در کنار سایر واژگان مرتبط با هما از جمله سعادت­بخشی و سایة هما قرار دهند. صائب خود را در به دولت رساندن دیگران چون هما می­داند با این تفاوت که او بی چیز و فقیر است:

از سایه­ام اگرچه به دولت رسند خلق

 

یک مشت استخوان نبود چون هما مرا
                         (برهان، 1376: 221)

 

قاآنی در بیت زیبای زیر، خود را به علت در اوج کمال بودن به همای و به علت سکونت در قاف قناعت به سیمرغ تشبیه کرده است. (هر چند همای به قناعت مشهور است نه سیمرغ) قاف قناعت نیز تشبیه دیگر این بیت است. همحروفی حرف قاف زیبایی این بیت در او چندان کرده است.

من آن همای اوجِِ کمالم که بُد مُدام

 

سیمرغ وار قاف قناعت مقر مرا
                           (قاآنی، 1336: 25)

پروین، کسی را روشن ضمیر می­داند که با وجود نعمت­های رنگارنگ دنیایی، روزی او استخوان (غذای اندک و بی ارزش) است:

روشن ضمیر آنکه از این خـوان گونه‌گــون

 

قسمت همــای وار بجز استخوان نداشت
                        (اعتصامی، بی‌تا:101)

2- اشاره به سعادت بخشی، فر و سایة همای

سایه و فرّ از جمله واژگانی هستند که با پرنده هما در ارتباطند. در ادب فارسی به این نکات فراوان اشاره شده است.

در بیت زیر همای حملی کنایه از خورشید است. وقتی در برج حمل قرار می­گیرد. نظامی درخشش و نورانیت خورشید در برج حمل را به فر همای تشبیه کرده است.

فر همای حملی داشتی

 

اوج هوای ازلی داشتی
                         (نظامی، 1387: 357)

انوری در مدح سیدمجدالدین اباطالب بن نعمه با استفاده از اغراق ممدوح را کسی می­داند که همای بر خاک درش رشک می­برد:

آنکه از ابر کَفش آب خورد کشت امید

 

وآنکه از خاک درش رشک برد فر همای
                          (انوری، بی‌تا، 294)

سعدی در باب اول بوستان و در «حکایت در تدبیر و تأخیر سیاست» می­گوید امید و طمع من این بود که بختم بال همای را بر سرم بیندازد؛ اما خردم به من گفت همای سعادت نمی­بخشد اگر سعادت می­خواهی به سایة بوبکر سعد بیا:

طمع بود در بخت نیک اخترم
خردگفت دولت نبخشد همای

 

که بال همای افگند بر سرم
گراقبال خواهی در این سایه آی
                            (سعدی،50:1381)

سیف فرغانی با توجه به هما و سایه او، عشق به معشوق را به هما تشبیه کرده و آرزو کرده است که سایة این عشق از آشیان دلش خالی نشود:

همای عشق ترا هست آشیانه دلم

 

مباد سایه این مرغ از آشیان خالی
                          (فرغانی،252:1364)

حافظ می‌گوید به همای که سایه­اش خوشبختی می­آورد، بگو بر دیاری که ارزش­ها جا به جا شده و ارزش طوطی کمتر از زغن است، سایه میفکن:

همای گو مفکن سایة شرف هرگز

 

بر آن دیار که طوطی کم از زغن است
                           (حافظ، 1383: 86)

در بیت زیر حافظ با کمک آرایه­ی اغراق خطاب به معشوق می­گوید:

جلوگاه طایر اقبال گردد هر کجـا

 

سایه اندازد همایِ چترِ گردون ســای تـو
                                  (همان، 250)

حافظ معتقد است که دولت را باید از مرغ همایون(همای) طلبید نه از زاغ و زغن:

دولت از مرغ همایون طلب و سایه او

 

زانکه با زاغ و زغن شهپر دولت نبود
                                   (همان، 85)

در بیت زیر قرار گرفتن در سایه فر هما باعث می شود شخص به مقام والایی دست پیدا کند:

هر که او در سایة فرّ هما مأوا گرفت

 

گرچه گنجشکی بود شهباز گردد عاقبت
             (شاه نعمت الله ولی، بی­تا :86)

 

وحشی ضمن ارزش گذاری به پر عقاب، خرسند است که لااقل فر هما و سایه او باقی مانده است:

گر ریخت پرّ عقابی، فر هما بماند

 

جاوید سایة او بر فرق مــا بمــاند
                (وحشی بافقی، 1353: 185)

در بیت زیر وحشی با جانبخشی به دل؛ به دل توصیه می­کند که طلب سایة همای شرف سخت است و دل نباید زود خسته شود:

دلا اگر طلبی سایة همایِ شرف

 

مشو ملول گرت چرخ ناتوان دارد
                                         (همان)

بیدل دهلوی در بیت زیر موی پریشان بینوایان را به سایة هما تشبیه کرده است:

جنون بینوایان هر کجا بخت آزما گردد

 

به سر موی پریشان سایة بال هما گردد
                         (دهلوی، 607:1384)

زیباترین بیت در این زمینه بیت معروفی است از شهریار که در آن حضرت علی(ع) به همای رحمت تشبیه شده است که به ماسوا سایة خوشبختی و سعادت را افکنده است:

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

 

که به ما سوا فکندی همه سایة هما را
                          (شهریار، بی تا: 76)

3- تقابل همای با سایر پرندگان بویژه جغد و باز

در ادبیات فارسی هما پرنده‌ای فرخنده و جغد پرنده‌ای شوم است. تقابل صفات این دو پرنده در بسیاری از اشعار فارسی گواهی بر این مدّعا است. در این اشعار جغد نماد شومی و نحوست و همای نماد فرخندگی و سعادت است.

در بیت زیر ناصر خسرو جغد را به عنوان مظهر شومی در تقابل با همای قرار داده است:

جغدک چون همای نام نهادی

 

ناید هرگز ز جغد شوم، همایی
                   (ناصرخسرو، 125:1335)

سعدی توجه به جغد با وجود حضور هما را کوته نظری و سست رایی می­شمارد:

تو کوته نظر بودی و سست رأی

 

که مشغول گشتی به جغد از همای
                            (سعدی،94:1381)

سعدی بی هنر و هنرمند را چون بوم و همای می‌داند و می‌گوید، حتی اگر همای معدوم هم شود کسی زیر سایة جغد نمی‌رود:

کس نیاید بزیر سایة بوم

 

ور همای از جهان شود معدوم
                           (سعدی، 56:1384)

خواجوی کرمانی در بیت زیر همای را بر باز ترجیح می­دهد:

باز هر چند که در دست شهان دارد جای

 

نیست در سایه‌اش آن یمن که در پر همای
            (خواجوی کرمانی، بی تا: 743)

طالع فرخنده ، همای را خجسته کرده است وگرنه بوم هم دارای پر و بال است:

شد از نتیجة طالع خجسته ظل هما

 

وگرنه همچو هما بود بوم را پر و بال
                 (وحشی بافقی، 240:1353)

 

فرخی در توصیف فضای خفقان آلود زمانش می­گوید؛ خفقان و شومی و بدی آنقدر زیاد شده است که اگر فر هما نیز شوم شود نباید تعجب کرد:

بس ناله جغد کاندر این بوم آید

 

نشکفت اگر فر هما شوم آید
                  (فرخی یزدی، 135:1357)

تا هما سایه بر سر کسی نیفکند حتی جغد هم به ویرانة او پا نمی‌گذارد:

تا نشود آن هما سایه فکن بر سرم

 

پا نگذارد ز ننگ جغد به ویرانه‌ام
               (فروغی بسطامی، 131:1336)

برخی شاعران هم هما، مگس، بوتیمار و کلاغ را در تقابل با یکدیگر قرار داده‌اند.

در طنز نیشدار مولانا که احتمالاً شخص خاصی را مدّ نظر دارد، اگر مگس تأویل به رأی نکند، بخت و اقبال او را به مقام همایی می رساند:

گر مگس تأویل بگذارد به رای

 

آن مگس را بخت گرداند هما
                           (مولوی، 52:1385)

اوحدی بندة سالکی را توصیف می‌کند که چون منّیت او از وی جدا شود، به آنچنان مقام و مرتبه‌ای می‌رسد که اگر بر زمین بگذرد آسمان می‌شود و اگر به مگس نگاه کند، همای می­گردد:

بر زمین بگذری، سما گردد

 

در مگس بنگری، هما گردد
              (اوحدی اصفهانی،621:1340)

رهی معیری در توصیف معشوق، او را در فرخندگی به همای و در اسیر غم شدن به بوتیمار تشبیه کرده است:

تو همای سعادتی ز چه روی

 

صید غم گشته­ای چو بوتیمار؟
                          (معیری،330:1381)

در بیت زیر کلاغ نماد زشتی و همای نماد خوبی است:

در هر قبیله بیش وکم وخوب و زشت هست

 

مرغی کلاغ لاشخور و دیگری هماست
                       (اعتصامی، بی تا:330)

نتیجه‌

همای، پرنده‌ای است که در فرهنگ  پیش از اسلام در پرچم‌ها و درفش‌های ایرانیان دیده می‌شود. به نظر می‌رسد، ایرانیان براساس اعتقادات خود که همای را فرخنده می‌پنداشتند؛ از نقش و پیکر این پرنده در درفش‌های خود استفاده می‌کردند و آن را به فال نیک می‌گرفتند. «مرغ وارغن» که در اوستا از آن نام برده شده است، همان «همای» است نه سیمرغ؛ زیرا ویژگی­های این دو پرنده با هم همخوانی ندارد و تنها به سبب برخی ویژگی­های مشترک است که این دو را با هم در آمیخته­اند. بنابراین قول بزرگانی چون معین، ولف و پورداوود را باید به دیدة تردید نگریست. از آنجا که شکل ظاهری همای با پرندگانی چون کرکس، عقاب و شاهین شباهت‌هایی دارد؛ لذا همین شباهت‌ها باعث شده است که در فرهنگ‌های لغت شاهد اسامی سایر پرندگان شکاری در کنار این پرنده باشیم. گفتنی است که عدم اطلاع درست از نحوة زیست این پرنده و افسانه­های که پیرامون آن تنیده شده است، در ایجاد چنین اشتباهاتی نمی­تواند بی‌تأثیر باشد. بر خلاف آنچه شهرت یافته همای فقط استخوان نمی­خورد؛ بلکه مردار هم بخشی از غذای این پرنده را تشکیل می‌دهد.

1- اسکات، درک .(بی تا). پرندگان ایران، انتشارات سازمان حفاظت محیط زیست.
2- اعتصامی، پروین .(بی تا). کلیات دیوان پروین اعتصامی، به کوشش حسن برازان، بی‌نا.
3- انوری، علی بن محمد(بی تا)، دیوان انوری، به کوشش سعید نفیسی، مؤسسه مطبوعاتی پیروز.
4- اوحدی، رکن الدین .(1340). کلیات اوحدی اصفهانی معروف به مراغی، با تصحیح و مقابل و مقدمه سعید نفیسی، تهران: مؤسسة چاپ و انتشارات امیرکبیر.
5- برهان، محمدحسین بن خلف .(1376). برهان قاطع، به کوشش محمدمعین، جلد چهارم، تهران: انتشارات امیرکبیر.
6- بنوا، گ­لوک .(1379). جهان اسطوره شناسی، ترجمة جلال ستاری، جلد سوم، تهران: نشر مرکز.
7- بیدل دهلوی، عبدالقادربن عبدالخالق .(1384). دیوان، تصحیح خلیل الله خلیلی، دو جلد، تهران: نشر سیمای دانش.
8- بهار، مهرداد .(1352). اساطیر ایران، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
9- پورداود، ابراهیم .(1380). فرهنگ ایران باستان، تهران: انتشارات اساطیر.
10- پورنامداریان، تقی .(1374). دیدار با سیمرغ، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
11- تفلیسی، دانیال ابوالفضل جیش بن محمد ابراهیم .(1383). تعبیر خواب کامل امام صادق(ع)- ابن سیرین، تصحیح مجید بابکی، قم: انتشارات مشهور.
12- جُرّ، خلیل .(1377). فرهنگ لاروس، ترجمة حمید طبیبیان، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
13- حافظ، شمس الدین محمد .(1383). دیوان، براساس نسخة محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران: انتشارات آسیم.
14- خاقانی، بدیل بن علی .(1388). دیوان، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران: انتشارات زوار.
15- خواجوی کرمانی .(1362). همای و همایون، با تصحیح کمال عینی، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
16- دوستخواه، جلیل .(1371). اوستا: کهن ترین سروده‌ها و متنهای ایرانی، دو جلد، تهران: انتشارات مروارید.
17- دهخدا، علی اکبر .(1377). لغت نامه دهخدا، جلد پانزدهم، تهران: موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
18- زنجانی، برات .(1387). احوال و آثار و شرح مخزن الاسرار نظامی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
19- سعدی، مصلح بن عبدالله .(1381). بوستان سعدی، تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی.
20- ----------------- .(1384). گلستان، بکوشش خلیل خطیب رهبر، تهران: انتشارات صفی علیشاه.
21- سودآور، ابوالعلا .(1384). فرّة ایزدی در آئین پادشاهی ایران، تهران: انتشارات نی.
22- سیف فرغانی، محمد .(1364). دیوان، تصحیح ذبیح الله صفا، تهران: انتشارات فردوس.
23- شعار، جعفر و حسن انوری .(1382). رزم نامة رستم واسفندیار، تهران: نشر قطره.
24- شفیعی کدکنی، محمد رضا .(1383). منطق الطیر عطار، انتشارات سخن.
25- شهریار، محمد حسین .(بی تا). کلیات دیوان شهریار،ادارة فرهنگ و هنر آذربایجان شرقی.
26- شهیدی مازندرانی، حسین .(1377). فرهنگ شاهنامه، نیشابور: نشر بلخ.
27- صائب، محمد علی .(1370 ). دیوان، به کوشش محمد قهرمان، جلد اول، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
28- صفا، ذبیح الله .(1382). تاریخ ادبیات در ایران، جلد دوم، تهران: انتشارات فردوس.
29- طوسی، محمدبن احمد .(1345). عجایب المخلوقات، به اهتمام منوچهر ستوده، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
30- عراقی، ابراهیم بن بزرگمهر .(1381). دیوان، با مقدمه وتصحیح پروین قائمی، تهران: انتشارات پیمان.
31- عطوفت شمسی، مسعود .(1386). دایرة المعارف حیوانات ایران، تهران: انتشارات بدرقه جاویدان (عطوفت).
32- عمید، حسن .(1362). فرهنگ عمید، تهران: انتشارات امیرکبیر.
33- فتوحی، محمود .(1385). بلاغت تصویر، تهران: انتشارات سخن.
34- فرّخی یزدی،محمد.(1357). دیوان، با تصحیح و مقدمة حسین مکّی، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر.
35- فردوسی، ابوالقاسم.(1385). شاهنامة فردوسی،به کوشش سعید حمیدیان، تهران: نشر قطره.
36- فروزانفر، بدیع الزمان .(1339-1340). شرح احوال و نقد و تحلیل آثار شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری، انتشارات انجمن آثار ملی.
37- فروغی، عباس بن موسی .(1336). دیوان، به کوشش حسین نخعی، تهران: انتشارات امیرکبیر.
38- قاآنی شیرازی، حبیب اله بن محمد .(1336). دیوان، تهران: انتشارات امیرکبیر.
39- کلیم، ابوطالب .(1362). دیوان، با مقدمة مهدی افشار، تهران: انتشارات زرین.
40- مطّهرجمالی یزدی، ابوبکر .(1386). فرّخ نامه، تهران: امیرکبیر.
41- معیری، محمد حسین .(1381). کلیات رهی معیری، به کوشش رضا سجادی، تهران: انتشارات زوار.
42- معین، محمد .(1363). فرهنگ فارسی، جلد ششم، تهران: انتشارات امیرکبیر.
43- --------- .(1380). فرهنگ معین، نشر سرایش.
44- --------- .(1338). مزدیسنا و تأثیر آن بر ادب فارسی، جلد اول، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
45- منصوری، جمشید .(1387). راهنمای پرندگان ایران، تهران: انتشارات فرزانه.
46- مولوی، جلال الدین محمدبن محمد .(1385). مثنوی معنوی، تصحیح رینولد نیکلسون، تهران: انتشارات هرمس.
47 - ناصرخسرو .(1335). دیوان، با تصحیح نصرالله تقوی، تهران: مؤسسه مطبوعاتی امیرکبیر.
48- نعمت الله ولی، نعمت الله بن عبد الله .(بی تا). دیوان، با مقدمه سعید نفیسی، بی جا.
 49- وحشی بافقی، کمال الدین .(1353). دیوان، تهران: مؤسسة انتشارات امیرکبیر.
50- وحیدی، حسین .(1372). «سیمرغ (مرغ فرمانروا)»، فصلنامة هستی، شمار3، سال اول، آبان.
51- ‌هارت، جرج .(1374). اسطوره‌های مصری، ترجمة عباس مخبر، تهران: نشر مرکز.
52- هدایت، صادق .(1312). نیرنگستان، تهران: انتشارات امیرکبیر.
53- یاحقی، محمدجعفر .(1375). فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، انتشارات سروش.
54-BIRDS OF PREY OF THE INDIAN SUBCONTINENT RISHAD NAOROGI     ،(2007)with illustration by N.John Schmih, om books International،India