نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه دولتی جهرم ، ایران.
2 کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه ایلام ، ایران.
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Color is considered as a key element in fields such as painting and architecture. In Iranian poetry color is also of high importance. Having wide range of artistic words and also high poetic talent the poet depicts wonderful and imaginative pictures and decorates them with colorful elements of nature.
Old age and Youth are examples of concepts which have been the focus of many poets’ attention and Nezami in particular. These concepts have been beautifully depicted in Nezami’s poems through the color element. The poet has beautifully depicted the young and old generation’s appearance characteristics using his poetic talent and colorful elements of nature. On one hand, white, black and red are examples of the colors used to describe young generation directly or indirectly. On the other hand, old age is described with respect to yellow and white colors. Nezami’s description of youth and old age is well elaborated in this research with aims at analyzing these concepts with regard to the element of color.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
رنگ عنصر زینتبخش جهان، مایة آرامش جهانیان است. اولین نگارگری که در نقشهای خود از این عنصر بهره گرفته، نقّاش عالم هستی خداست. رنگ، علامت و مشخّصة هر چیز و ممیز یک شیء از دیگر اشیا بوده و به کمک آن میتوان سره را از ناسره، پخته را از خام و خوب را از بد تشخیص داد. در انتخاب میوة رسیده از نارس، به مدد رنگ میتوان بهترین و لذیذترین آن را برگزید؛ رنگها رابطة مستقیمی با اعصاب انسان داشته و در اشتهای آدمی نیز تأثیرگذار هستند.
هر کدام از رنگها دارای خصوصیات و ویژگیهایی هستند؛ «جوهانز ایتن» JohannesItten)) در «کتاب رنگ» (The art of colour) گرمی و سردی را یکی از خصوصیات رنگها برمیشمرد. رنگهای سرد آنهایی هستند که در انسان احساس سرما پدید میآورند. این رنگها عبارت است از آبی و سبز؛ امّا رنگهای گرم برعکس رنگهای یاد شده، گرما را القا مینمایند، این رنگها شامل قرمز، زرد و نارنجی میباشند. رنگهای سرد، حالت عقبنشینی و دور شدن، و رنگهای گرمخاصیت نزدیک شدن دارند (ایتن، 1388: 126).
رنگ در هنرهایی چون نقّاشی و معماری مادة اصلی این هنرهاست. در ادبیات و شعر فارسی نیز مقولة رنگ جایگاهی ویژه دارد؛ شاعری مانند نقّاشی هنری است که با تصویر و خیال ارتباط دارد. شاعر به کمک ذخایر واژگانی بنابر قریحة سرشار خود، تابلوهایی خیالی و نگارین ترسیم کرده، در معرض دید خواننده قرار میدهد. کار نقّاش بسی آسانتر از یک شاعر است؛ نقّاش در ترسیم صحنهای زیبا به کمک قلم و آبرنگ که هر دو را به شکل محسوس در کنار خود دارد، تصاویری خیالی خلق میکند؛ امّا مشکل شاعر نداشتن آبرنگ است. او برای جبران این کمبود برای رنگآمیزی تصاویر تخیلی خود، دست به دامان لغات و واژگان میشود.
«شاعر و نقّاش برای ارائة تصاویر خیالانگیز ابزارهای مشترک به کار میگیرند، مهمترین این ابزارها فرم و رنگ است». (شمیسا و کریمی، 1384: 104). شاعر با تشبیه زلف پرچین و خم یار فرم را در سخن خود نقش میزند و با تشبیه لب به لعل و رخسار یار به سمن، به رنگآمیزی تصاویر شعری مشغول میشود. «معشوق ادب سنّتی معمولاً گلچهرهای سیم اندام است با موی مشکین، ابرو و مژگان و چشمان سیاه، لبان لعل و خط سبز و زنگاری. عاشق سنّتی نیز زردرویی نزار و خمیده قامت است که اشک خونین همواره به چهرة زرگونش جاری است و وجودش در سرخی خون غوطه میخورد» (شمیسا و کریمی، 1384: 104). نظامی در بیشتر آثارش؛ بویژه در «هفتپیکر»، توانائی خاصّی در توصیف تغزّلی و ترسیم تجسّمی عناصر طبیعت دارد. او علاقة وافری به شرح گونهها، رنگها و تناسبات همه جانبة هر چیز بظاهر کم اهمیتی دارد که برای او از اهمیت و گیرائی خاصّی برخوردار است. «توصیف زیبای هفت گنبد، تلفیق کامل رنگ میان هر گنبد با جامه، قائل شدن رنگ برای هر روز هفته و برقرار کردن تناسب رنگ میان هر گنبد که نمایندة یکی از اقلیمهای هفتگانه است با سیارة مربوط به آن، بیانگر این حقیقت است که نظامی بیش از هر شاعری در ادب ما، در نزدیک کردن شعر و کلام به هنرهای تجسّمی توفیق یافته است» (احمدی ملکی، 1378: 24). حیوانات، طبیعت، درخت و هر برگ و رنگی، برای نظامی، انبوهی از تمثیلها و تشبیهها، استعارهها و ایماهای خاص به همراه دارد. او از خالها و تیرهروشنیهای «گور» خرامان و وحشی، آنگونه حرف میزند که گوئی خود آنها را با دقت نگاشته و آراسته است. گوری هموار پشت، با تیرگیهائی قیرگون و روشنیهای شیری رنگ،که به جای بستن زنّار به سبک ترسایان، آذینی از خط سیاه بر کمر و شانه درکشیده و در جای و محّل برقع و روبند، بر روی دیدگان و پیشانی، برقعی از پرند و حریر گلناری زده است:
پشت مالیدهای شوشة زر |
|
شکم انـدودهای به شیر و شکر |
باید یادآور شد که نقّاشی نظامی همیشه آشکارا نیست؛ گاه به کارگیری رنگها از طریق تداعی، گاه از طریق ایهام و کنایه و سرانجام بیشتر از همه از طریق استعاره است (مباشری، 1386: 387). عناصر رنگین طبیعت سازندة مایههای اصلی این رنگهاست. سنگها و فلزّات آبدار و گرانبها (یاقوت، لعل، عقیق، زر، سیم، زمرّد...) گلها و گیاهان (ارغوان، بنفشه، خیری، یاسمن، لاله، نیلوفر، نرگس...) و عناصر رنگارنگ طبیعت در حکم آبرنگی است که شاعر به کمک آنها تابلوی پرروح خود را نقش میزند.
در شعر نظامی شخصیتهای پیر و جوان از جنبههای مختلف قابل تفکیک و جداییاند. جثّه و اندام هر کدام، سرعت عمل و عکسالعملها، نحوة صحبت کردن، ویژگیهای اخلاقی، رنگ مو و بدن همه و همه ممّیز این دو نسل از هم است. به عنوان مثال درتوصیف از شخصیتهای جوان، فامت بلند و اندام راست ایشان به سرو که در ادب فارسی نماد راست قامتی است، مانند میشود و برعکس اندام شخصیتهای پیر به گونهای خمیده و کوژ معرفی شده که سر در حکم یک سایبان سایه بر پشت پای میافکند:
قدی افراخته چو سرو به باغ بپرسید کای پیر سال آزمای چفتهپشتی، نعوذ بالله، کوز |
|
رویی افروخته چو شمع و چراغ فگنده سرت سایه بر پشت پای چون کمانی که برکشند به توز |
از منظر نظامی دوران پرنشاط آدمی از لحظة زادن شروع و تا دوران چهلسالگی ادامه مییابد، در چهل سالگی عقل کامل شده؛ ولی از این دوره به بعد آدمی پلههای نزول و برگشت را در پیش میگیرد:
نشاط عمر باشد تا چهل سال |
|
چهل ساله فرو ریزد پر و بال |
1. رنگهای مرتبط با جوانی
در توصیفات شاعر گنجه جنس شخصیتها، اوصاف این شاعر را تحت تأثیر قرار میدهد؛ آنچه در توصیف مرد جوان و چابک بازگو میشود، چیزی متفاوتتر از اوصاف دخترِ سیاه زلف است. در اوصاف مرد جوان سخن از بلندبالایی، دلیری، چابکی و قدرت بدنی اوست و کمتر ویژگیهای زیباییشناسی رخسار و اندام مطرح میشود؛ امّا در توصیف دوشیزگان جوان، حرف از زیبایی رخسار و اندام، عشوه و ناز و دلبری آنهاست. زلفهای مشکین چون کمند، خالهای سیاه، چشمان نرگس شهلایی، رخسار سفید متمایل به سرخ، لبهای لعل و... پارهای از این اوصافاند. از آن جهت که در توصیف از جنس مردها، معمولاً در خصوص ویژگیهای باطنی شخصیتها بحث میشود و کمتر شاهد توصیفات زیباییشناسی در این جنس هستیم، با تکیه بر اوصاف دخترکان جوان و معشوقکان، جنبهی رنگ را در ظاهر شخصیتهای این جنس (اعم ازجوان یا پیر) از سر میگیریم.
ـ سیاه
ماکس لوشر در توصیف از رنگ سیاه ابراز میدارد: «رنگ سیاه نمایانگر مرز مطلقی است که در فراسوی آن زندگی متوقّف میشود. سیاه بیانگر پوچی و نابودی است. این رنگ نشانة ترک علاقه، تسلیم یا انصراف نهایی است» (لوشر، 1384: 97) اما این رنگ در شعر نظامی بدون آنکه صبغة پوچی یا نابودی داشته باشد، ارج و منزلتی خاص دارد. سیاهی رنگی است که هر سالخوردهای حسرت از دست دادن آن را میخورد.
از دیدگاه نظامی رنگ سیاه زدایندة غمهاست. زنگیان سیاه سعادتمندترین انسانهایی هستند که نام و نشانی از غصّه را نمیتوان در آنها پیدا کرد؛ چراکه غم و اندوه عَلَم خود را برای همیشه از هرچه سیاه و تیره باشد، برگردانده است. جوانان نیز مستثنی از این موهبت نیستند. زلف سیاه آنان ارزشمندترین یاورانی است که راه ورود غم را بر آنان میبندد:
سیه مویی جوان را غم زداید |
|
کهدرچشمسیاهانغم نیاید |
از آنجا که دامنة لغات مربوط به رنگ در زبان فارسی محدود و اندک است، شاعر گنجه بیشتر مواقع جهت فرار از تکرارگویی و نیز برای زینتدهی و آرایش کلام، به صورت استعاری معنای این رنگ را در شعر طلب میکند. در ادب فارسی گروهی از قبایل و قومها بر اساس رنگ پوست (یا دلایلی غیر از آن) نماد رنگهایی قرار گرفتهاند. «هندو رمز سیاهی و ظلمت و کفر و زشتی و جسم؛ و ترک رمز سپیدی و سرخی و معنویت و زیبایی روح است» (شمیسا، 1377: ذیل ترک). زنگیان قومی هستند دیرمیر که در سخن سخنوران مصداق سیاهی و تیرگی قرار میگیرند. «حبش یا حبشه ولایت زنگ یا زنگبار است که مردم آن (زنگی) سیاهاند» (همان، ذیل حبش). در بیت ذیل منظور حکیم گنجه از حبش، نه قوم حبش؛ بل موهای سیاه جوانی است:
موی به مویت، ز حبش تا طراز |
|
تازی و ترک آمده در ترکتاز |
در فصلهای پایانی اسکندرنامه، حکیم گنجه نیمنگاهی به گذر عمر و نزدیکی پیری دارد. وی در اثنای کلام به مانند طوطی یادی از هندوستان میکند؛ اما او که حتّی از گنجه پا فراتر نگذاشته، چگونه ممکن است با دیدار از هندوستان، یاد آن در دلش نو شده باشد. منظور او از هندوستان، سرزمین جادوان و قوم هندو نیست. دل وی در دوران پیری یاد هندوستانِ جوانیی را میکند که زلفهای سیاهش یادآور این سرزمیناند:
دلم باز طوطی نهاد آمدهست |
|
که هندوستانش به یادآمدهست |
نظامی در مقالت پانزدهم از مخزنالاسرار سخن خود را به نکوهش رشکبران اختصاص داده و خود که در این ایام دوران میانسالی را سپری میکرده، نسبت به حسادت شعرای کهنسال همعصر خویش واکنش نشان داده و آنان را مدعیانی برمیشمرد که در ایام سفیدمویی دعوی هندو بودن که منظورش همان جوانی است، میکنند:
گرچه جوانیهمه فرزانگی است |
|
هم نه یکی شاخ ز دیوانی است؟ |
مشک، عنبر و غالیه مادههای معطّری هستند که در اکثر موارد استعاره از موی یار قرار میگیرند. شاعر به جای اینکه بگوید موی یار در سیاهی و روحنوازی چون مشک است، زلف او را خود مشک میداند و بدین گونه اغراق هنرمندانه را به ارمغان میآورد. دود نیز به سبب سیاهی و تیرگی و به لحاظ شکل، همرنگ زلف جوان و استعاره از زلف سیاه است:
آتش طبع تو چو کافور خورد کشیده گرد مه مشکین کمندی |
|
مشک ترا طبع چو کافور کرد چراغی بسته بر دود سپندی |
شب، وقت آسایش و دوران غفلت و بیخبری است. آدمی سر در بالش نرم گذاشته، فارغ از وقایع و مصائب صبحگاه در عالم رویا چرخ میزند. جوانی نیز حکم شب را دارد؛ صاحب این اکسیر (جوانی) در حالی که میتواند در دامن آرام شب، اندوختههای ارزشمندی از عالم روح را به دست آورد، غافلانه به خواب میرود و آنگاه بیدار میشود که سپیدة صبح پیری بر سرش دمیده است.1
سیاهی و سفیدی شب و روز نیز از جنبة رنگ با ویژگیهای ظاهری جوان و پیر ارتباط دارد. ظلمت شب نمایانگر موی سیاه و سفیدی روز مبین روشنی و سپیدی رنگ موهاست. با ادای کلمهی شب، اولین نشانهای که ذهن خواننده را به معنای جوانی سوق میدهد، سیاهی رنگ آن است:
عهد جوانی به سر آمد مخـسب |
|
شب شد و اینک سحر آمد مخسب |
گلها، گیاهان، میوهها، سنگهای قیمتی و... به اعتبار رنگ و شکل، ابزارهای توصیف در دست سخنوران است. نظامی بیشتر مواقع به جای استفاده از رنگها، به کمک این ابزارهای رنگساز، تصاویر شعری را در چشم خواننده تداعی کرده و به تصویر دلخواه رهنمون میکند. بنفشه گلی است که در اوصاف این شاعر تداعیبخش رنگ سیاه میباشد. «این گل به سبب سیاهی و پیچ و تاب استعاره از مو و زلف و ریش و خط است» (شمیسا، 1377: ذیل بنفشه). در بیت ذیل بنفشه به اعتبار رنگ سیاه استعاره از موهای سیاه خسروست:
چو خسرو در بنفشه یاسمن یافت سروبن چونبهشصتسالرسید |
|
ز پیری در جوانی یاس من یافت یاسمـن بر سر بنفشـه دمید |
ـ سفید
نقطة مقابل رنگ سیاه، سفیدی است. «در تحلیل رنگ سفید که اغلب با بیرنگی مرادف است معصومیت غیر قابل لمس و تزکیه را میتوان یافت. رنگ سفید نماد صلح و آزادی بوده، به همین جهت رنگ پرچم صلح سفید است. البته سفید در برخی کشورها چون چین، لباس عزا و ماتم بوده و در قلمرو غزنویان و عباسیان نیز، همین معنا را داشته است. بنابراین سفید در مفهوم مثبت خود، نماد مرگ و وحشت و عناصر فوق طبیعی است». (نیکوبخت و قاسمزاده، 1384: 216)
رخسار محبوب زیبارو مجموعة باصفایی متشکّل از تضادهاست، سیاهی در کنار سفیدی؛ زلفهای سیاه در مقابل رخسار سفید. نظامی در توصیف زیباییهای بانوی همایون بخت، رخسار این حور بهشتی را در سفیدی همچون لشکر رومیانی میداند که نماد سفیدیاند، با این خصوصیت که سپاهی از زنگیان (موهای سیاه) آن را احاطه کرده است:
پسِیک لحظه چون نشست بهجای |
|
برقعاز رخ گشــود و مـوزه زپای
|
آفتاب و قمر نیز، به عنوان عناصر طبیعت، تداعی بخش رخسار روشن و سفید یارِ نوخط و نوجوان است:
شکنگیرگیسوشازمشکناب نوخطی دُر نشانده در کمرش |
|
زده سایه بـر چشمة آفتاب غالیه خط کشیده بر قمرش
|
امّا سفیدی تنها در رخسار محبوب خلاصه نمیشود. تن او نیز مانند گوگرد سفید، غرق در سپیدی و آتشافروز دل عاشقان است.2 شیرین، معشوقة زیبای خسرو، ضمن آنکه نامی شکرین و شیرین دارد، تنش نیز در سفیدی و لطافت گویی شیری است که با شکر آمیخته باشد. لطافت و نرمی قاقم مانندِ بر و پشت، از دیگر مشخّصههای تن عاجمانند اوست:
سپیـد و نرمچون قاقم بر و پشت |
|
کشیده چون دم قاقم ده انگشت
|
ـ سرخ
این رنگ نمایندة آتش، قدرت، ایثار و عشق است. اعراب جاهلی «رنگ قرمز را دوست نمیداشتند مثلاً سال قرمز (السنة الحمراء) به معنی خشکسال بود و مرگ سرخ (میتة حمراء) بدترین نوع مرگ بود. امّا هنگامی که زبان عربی به مناطق دیگر انتقال یافت، تصوّرات اهل زبان نیز از رنگها دگرگون شد و رنگ سرخ که بدترین رنگها بود، مظهر زیبایی و جمال گردید». (شفیعی کدکنی، 1386: 107) به گونهای که در ادبیات عرب و ایرانی، سرخی و لطافت رخسار محبوب جوان به گلی سرخ مانند میشود. گاه این همانندی فراتر از حد رفته و در قالب تشبیه تفضیل، بسی نیک رنگتر و لطیفتر از گل فرض میشود، به گونهای که گلاب با دیدن آن رخسار عرق شرم میریزد:
رخی چون گل و آب گل ریخته رخی چون تازه گلهای دلاویز |
|
میان لاغر و سینـه انگیخته گلاب از شرم آن گل ها عرقریز
|
البته گل رخسار معشوقک جوان، سرخ یکدست نیست. در دل چهرة سرخفام او، چون گل لاله نقشی از سیاهیست. چنین به نظر میرسد که گونهها و لبان آتشین یار، گلبرگهای لاله و خال و چشمان سیاه او نقش سیاه این گل باشد:
جوابش داد سرو لاله رخسار |
|
که:دایمباد دولت برجهاندار |
2. رنگهای مرتبط با پیری
در زبان فارسی گرچه دایرة واژگان ساده (نامرکب) در زمینة رنگها چندان گسترده نیست، با استفاده از صفات (مانند تیره، روشن، سیر، آسمانی) و افزودن آن به اسم رنگ، یا ساختن صفت با افزودن حرف «ی» به آخر نامهای برخی چیزها (مانند گل، فیروزه، نارنج، نقره، بلوط، زغال، لاجورد، خاکستر) دایرة واژگان رنگها توسعه یافته و انواع و درجات مختلفی از رنگها رادر برگرفته است. (انوشه، 1381، 2/ 687). در شعر و ادب فارسی نیز شاعران برای رنگآمیزی تصاویر شعری خود معمولاً از استعاره مدد میگیرند. نظامی گنجهای سرآمد فنّ بیان و استعاره، بیش از دیگران از این ابزار جهت رنگآمیزی شعری استفاده میکند؛ در این قسمت به رنگ و عناصر رنگساز در توصیفات نظامی از پیری اشاره میشود.
ـ سفید
از دیدگاه نظامی سفید رنگی است که به سوی عدم و فنا راه دارد و گواه این مدّعا سفیدی موی کهنسال است. تا زمانی که رنگ زلف سیاه و تیره است، جوان امیدوارانه و با هیجانی بیمثال به زندگی خود ادامه میدهد؛ امّا تغییر رنگ مو و روشنی آن، ریشة امیدواری را در دل او می خشکاند؛ چراکه موی سفید پیام آور اجل و انقطاع حیات است:
ز هستی تا عدم مویی امید است دولتاگر دولتجمشیدیاست |
|
مگر کان موی خود موی سپید است موی سپید آیت نومیـدی است
|
کافور نماد سفیدی است و «در اشعار شاعران، مشک به کافور بدل شدن و عنبر، کافور گشتن، کنایه از سپید شدن موی و فرا رسیدن روزگار پیری است» (انوشه، 1381: 2/ 255). شاعر گنجه با تداعی رنگ کافور، از پیری سخن میگوید که کلاه و موی سرش هر دو سفیدند:
همایون یکی پیر با فرّ و هوش |
|
کلاه و سرش هر دو کافورپوش
|
البته موهای سفید نظامی نیز کافور را به یادش میاندازد:
سپهر با قد خم گشته میکند لحدم |
|
بیاض موی ز کافور میدهد خبرم
|
شهر طراز عنصر رنگساز در شعر شعرا از جمله نظامی است. این شهر از آنِ قومی است که در ادب ایران زمین نماد سفیدیاند و در بیت ذیل استعاره از موی سفید میباشد:
موی به مویت ز حبش تا طراز |
|
تازی و ترک آمده در ترکتاز
|
شاعر گنجه در ارتباط با رنگ موی جوان و پیر تمثیلی زیبا و بدیع میآفریند؛ همة ابرها بارانزا نیستند، در میان آنها تنها ابرهای سیاهند که ارمغانده و پیامآور بارش برف و بارانند. جوانی نیز چنین حکمی را دارد؛ سیاهی موی جوان مانند ابر سیاه، وعده ده ریزش برف پیری است:
عهد جـوانی به سـر آمد، مخـسب |
|
شب شدواینکسحرآمد مخسب...
|
سیماب (عنصر مایع سفید رنگ) و یاسمن(گل سفید) از دیگر عناصر رنگساز در شعر نظامی است که با مقولة پیری ارتباط دارد. با بالا رفتن سن، رفته رفته یاسمن بر سبزهزار سر دمیده و جایگزین بنفشه میشود. با سیمابگون شدن موها نیز، رغبت و هوس در دل جوان خاموش میشود، طوری که نه تنها تمایل خود را نسبت به زیبارویان از دست میدهد؛ بلکه حتی خود نیز از معشوقکان گریزان میشود:
سروبن چون بهشصتسال رسید جوانی گفت پیری را: چه تدبیـر |
|
یاســمن بر سـر بنــفشه دمـید کهیار از منگریزد چونشوم پیر؟
|
_ زرد
رنگ زرد در هنرها و شاخههای مختلف خیالی معانی متفاوتی دارد. این رنگ «در زمینههای نقّاشی هنرمندان قدیم، سمبولی از ماوراء، دنیای شگفتانگیز خورشید و نور و هالة نورانی قدّیسین آیت قداست آنها بود» (ایتن، 1384: 93)؛ امّا این رنگ در ادبیات ما، چندان وقع و ارزشی ندارد. «مفهوم منفی این رنگ که نشان از ضعف و بیماری است نشأت گرفته از بیماری به نام یرقان است که در گذشته منجر به مرگ هزاران نفر میشد. رنگ زرد در شعر و نثر فارسی برای ترس، غم، خزان، بیماری، پیری، ناتوانی و دوران طولانی رنج عاشق به کار رفته است» (نیکوبخت و قاسمزاده، 1384: 219). در شعر نظامی رنگ زرد در تقابل با سرخی قرار دارد؛ همچنانکه سیاهی در تضاد با سفیدی است. زردی چهره نشانة ضعف و پیری و سرخی رخسار گویای سلامتی و جوانی است. رنگ سرخ مقدّم بر زرد بوده، و سرانجامِ چهرة سرخ، زردی خزان و ضعف پیری میباشد:
بنال، ای کــهن بلبل سالخــورد |
|
که رخسارة سرخ گل گشت زرد...
|
حکیم گنجه در بیشتر مواقع به واسطة ملازمات گلها، تصاویر مربوط به پیری و جوانی را رنگآمیزی میکند. لاله، گل سرخ و ارغوان مایههای رنگ سرخ و گل زرد و خیری مایههای گل زرد را تشکیل میدهند که در تقابل با یکدیگر قرار دارند:
پیرزنـی ره بـه جـوانـمرد یـافت |
|
لالة او چونگل خود زرد یافت
|
ترکیبات زرد شدن گل لاله، سرخی انداختن گل سرخ، خیری شدن لالة خودروی و نظایر آن گویای ضعف و پیری است که با آمدن خزان پیری گلهای رنگین طراوتشان را از دست داده و زرد و پژمرده میشوند. البته برای بازگرداندن سرخی رخسار و مقابله با خزان پیری هم راهکاری وجود دارد. تنها به وسیلة آب ارغوانرنگ (می) است که میتوان رونقی تازه به رخسار بخشید.4 البته منظور نظامی از این می، نه می مادی؛ بلکه بادة سرمستی از معرفت الهی است:
من که سرسبزیم نماند چو بید بنال ای کهن بلبــل سالخـورد |
|
لاله زرد و بنفشه گشت سپید که رخسارة سرخ گل گشت زرد |
3. فضیلت جوانی بر پیری با تمجید از رنگ سیاه
دورة جوانی، از زیباترین و باطراوتترین ایام زندگی انسان است. اگر عمر انسان و تمام لحظات زندگانی او را از ابتدا تا انتها به چهار فصل سال تشبیه کنیم، زیباترین فصل زندگی که بهار میباشد، به دوران جوانی تعلّق میگیرد. شاعر گنجه به شکلها و شیوههای مختلف با یادکرد ویژگیهای جوانی، این برهه از زندگی را بر دورة پیری ترجیح میدهد. مطالعة ابیاتی که از زبان خود شاعر، نه دیگران درخصوص جوانی و پیری نقل میشود، مصداق خوبی است برایاثبات این مدّعا (فضیلت جوانی). ناگفته پیداست که شاعر گنجه، اندیشة خود را در بیشتر موارد، به شکل صریح و واضح بیان نمیکند. زبان استعاری این شاعر او را وادار میکند برای فرار از مکّرر گویی و نیز به جهت وسعت دامنة توصیفات، با توسّل به سخن کنایی و استعاری به شکلی ناپیدا و مضمر حرف دل خود را بزند. در ادامه به تحلیل و بررسی مواردی از این دو صورت بیانی میپردازیم.
ـ سخن صریح
یکی از مضامین مهم در شعر شاعران؛ بویژه در شعر نظامی توجّه به مدح و تمجید از جوانی است. گرچه شاعر در اواخر دورة حیات با رسیدن به قلّة رفیع سخنوری میتوانست از خود و پیری خود تمجید کند، ولی نه از مطلق پیری و نه از دوران پیری خود، لب به مدح میگشاید. او در ستایش جوانی به کمک الف مبالغه، روزهای جوانی را بهترین روزهای دوران زندگی میداند:
خوشــا ملکا که ملک زندگانیست جوانی شد و زندگانی نماند |
|
بـها روزا که آن روز جوانیست جهان گو ممان چون جوانینماند |
جایی دیگر گوید:
گرچه جوانی همه خود آتش است |
|
پیری تلخ است وجوانی خوش است
|
نظامی در کراهیت و ناپسندی پیری ابیاتی ذکر کرده که قابل توجه است. موی سفید منشاء حرمان و ناامیدی و مملو از صدها عیب و کاستی است. با گذر سن، مغزِ روشن و فعّال تحلیل رفته و نسیان و فراموشی جایگزین عقل مشحّذ و تیز میشود:
عیــب جــوانی نپــذیرفتهانــد ز پیری دگرگون شود رای نغز |
|
پیری و صد عیب، چنین گفتهاند فراموشکاری درآیــد به مغز |
ـ سخن مضمر
شاعر گنجه برای بازگویی اندیشههای خود در خصوص جوانی و پیری و فضیلت جوانی بر پیری، بیشتر اوقات به ابزارهای پوشیدة کلام متوسّل میشود. وی به کمک تمثیل با تمجید و تعریف از هر چیز تازه و نو و با تقبیح اشیاء کهنه، در ابیات مختلف، دوران جوانی را بر پیری فضیلت میدهد. شاعر گنجه که در خلق مخزنالاسرار، دوران میانسالی را طی میکرده، در مذمّت حاسدان سفیدمو زبان به طعن میگشاید. «شعرایی که در عصر جوانی نظامی پیر بودهاند و از آنان شکایت میکند، احتمال قوی میرود که خاقانی و رشیدالدّین وطواط و ظهیر فاریابی و امثال آنان از اساتید باشند؛ زیرا شعرای حد وسط قابل طرفیت و مقابله با چنین استاد بزرگ نیستند» (وحید دستگردی، 1317: 570). وی جهت تمجید و تعریف از خود و نیز برای قدح و سرکوب حاسدان مسنّ، در قالب تمثیلهای متعدد چیزهای تر و تازه را بسی نیکوتر و زیباتر از کهنه میداند. او خود را چون گلی تازه و نودمیده معرفی میکند که با وجود عمر اندک، مایة آرامش اهل ذوق است و در مقابل، حاسدانش چونان خاری که سالیان متمادی رشد کرده باشد آسیب رسانی بیش به حساب نمیآیند:
هر چه کهنتـر ، بـترنـد ایـن گــروه |
|
هیچ نه جز بانگ، چو بانوی کوه...
|
همچنین شاعر با تمجید از رنگ سیاه که گویای دوران جوانی است، به شکل پوشیده از این دوران یاد میکند و از اینکه آن را از دست داده، حسرت میخورد. آنچه از فحوای کلام حکیم نامآور گنجه در ذکر رنگهای سفید و سـیاه ـ فارغ از منظومة هفتپیکرـ برمیآید، چربش و سنگینی ارج سیاهی بر سفیدی است. البته هدف شاعر از تمجید و تعریف این رنگ، برتری ذاتی این رنگ نیست؛ بلکه او با منزلتبخشی بدین رنگ، به صورت پوشیـده از زیباییهای جـوانی تـعریف وتمـجید میکند. چنانکه بعد از ستایش رنگ سیاه، شاهد هستیم که سخن خود را به سمت گذر عمر سوق میدهد. اجسامی که با رنگ تیره و سیاه مشخّصند، نیک و ارزشمندند و برعکس اشیای روشن و سفید رنگ دردسرآور و بیارزشند. این ارج و ارزشمندی را میتوان در محک و مو دنبال کرد. سنگ محک، به سبب تشخیص سره از ناسره، ارزشمندترین سنگی است که رنگ سیاه مختصِ آن است. زلف سیاه نیز در رنگ و رایحه مانند غالیه بوده و ارمغان ده طراوت به جوان است:
مــوی سیه غالیة ســر بود |
|
سنـگ سیـه صیـرفی زر بود
|
رنگ سیاه رنگی غمزداست. دو قشر از انسانها در جهان، بیغم و اندوه زندگی را به سر میبرند: جوانان و زنگیان. وجه تشابهی که این دو با یکدیگر دارند، برخورداری هر دو از رنگ سیاه است. جوانان به اعتبار رنگ مو و زنگیان به اعتبار رنگ چهره:
سیه مویی جوان را غم زداید |
|
که در چشم سیاهان غم نیاید
|
نتیجه
نظامی با خلق و ابداع مضامین نو، تصاویر و تعابیر خاص و شیوة بیان کاملاً تصویری جریانی جدید در شعر عصر خویش به وجود میآورد. وی با تحمّل رنج همه جا میکوشد با بهرهگیری از صور خیال مخصوصاً استعاره سخن خود را به شکلهای خیالی بیاراید. توصیفات این شاعر از ویژگیهای زیباییشناختی و ظاهری جوان و پیر با توجه به ارتباطش با مقولة رنگ از جایگاه ویژهای برخوردار است. رنگهای سرخ و سیاه به سبب ارتباطشان با رخسار و رنگ مو که هر دو از ویژگیهای ظاهری جوان میباشند با اوصاف جوانی منطبقاند. در مقابل، رنگ زرد که با بیماری یرقان و ضعف و ناتوانمندی مرتبط است، دلالت بر پیری دارد. رنگ سفید نیز در هر دو نسل نمود دارد؛ به لحاظ شفافیت و سفیدی رخسار در جوان و به لحاظ سفیدی زلف در پیر. عناصر رنگساز در توصیف از جوانی و پیری معمولاً برگرفته از طبیعت و مظاهر مختلف آن است. کافور، بنفشه، یاسمن، آفتاب، قمر، لاله، خیری نمونههای این عناصرند که به لحاظ رنگ با جوان و پیر مرتبطاند. ضمن آن که ترکیبات زرد شدن گل لاله، سرخی انداختن گل سرخ، خیری شدن لالة خودروی و نظایر آن نیز که اشاره به ضعف پیری دارد، الهام گرفته از طبیعت و جلوههای آن است. قبایل و قومیتهای مختلف که بر اساس رنگ پوست (و یا غیر آن) در ادب فارسی از همدیگر قابل تمییزاند، در شعر نظامی به صورت استعاری ممیز دو نسل پیر و جوان قرار میگیرد. هندوان، قوم حبش و زنگیان به سبب سیهچردگی و ارتباطشان با رنگ سیاه استعاره از موی سیاه جوان بوده و رومیان و قوم طراز نماد سفیدی و زلف سپید پیر میباشند. نظامی در تمجید از جوانی و ترجیح این دوران بر پیری، به شکل ناپیدا و مضمر به توصیف رنگ سیاه که از جلوههای جوانی است، میپردازد و سیاهی را رنگی میداند که غم و انده را از دل برمیکند. در جهان دو قشر از انسانها بیغم و اندوه زندگی را به سر میبرند یکی زنگیان و دیگر جوانان. این دو قشر به سبب بهرهمندی از رنگ سیاه که رنگی غمزداست در طول زندگی غم واندوه را تجربه نمیکنند.
پینوشتها
1.صبح پیری شد و از خواب نگشتی بیدار 2. نمود اندر هزیمت شاه را پشـت |
|
بر تو شد جامة احرام ز غفلت کفنی به گوگرد سفید آتش همیکشت |
3. پیر گفت: چندین سالخیره غم خورم که چون پیر شوم خوبرویان مرا نخواهند اکنون که پیر شدم خود ایشان را نخواهم. (عنصرالمعالی، 1378: 56).
4. بیا ساقی آن آب چون ارغوان |
|
کزو پیر فرتوت گردد جـوان
|