نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یزد
2 کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یزد
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Khodavandnameh book of poetry has been written by Fathali Khan Sabaye Kashani, the Persian poet of the Literary Restoration School in late twelfth and early thirteenth century. This religious epic which consists of 12000 verses has been composed as an imitation of Ferdowsi’s Shahnameh for describing the life of Prophet of Islam, his miracles and the battles of Imam Ali. Composing this book of poems, the poet has borrowed the words and expressions of Shahnameh. By manipulating the expressions of Shahnameh, the poet sometimes coins new expressions. He has used the marvelous and bombastic language of Shahnameh (Khorasani style) which was the aim of Restoration poets for reviving the ancient language and stopping the deterioration of language. The composer of Khodavandnameh has not shown any innovation in creating the imagery (like metaphor and simile) and he has used the imagery of Shahnameh. This article tries to explain Saba’s imitations of Ferdowsi via mentioning a number of examples in the fields of vocabulary, syntax, imagery (metaphor and simile), expression, idioms etc.
کلیدواژهها [English]
مقدّمه
تقلید و نظیرهسرایی سالها پیش از مکتب بازگشت ادبی شروع شده بود و آثاری به تبعیّت از بزرگان ادب فارسی خلق میشد، به عنوان مثال سنبلستان به تقلید از گلستان سعدی از شجاع گورانی در قرن دهم ه.ق. و یا حملة حیدری در عهد صفویه به تقلید از شاهنامة فردوسی. البته اوج تقلید در مکتب بازگشت رخ داد که برای حفظ آثار باستانی بوده است. به سبب ملال و دلزدگی نسبت به شعر سبک هندی و زبان پیچیده و مبهم و معمّاگونة آن سبک، شعرا چارهای جز بازگشت به سبکهای کهن نداشتند که به قول نیما «بازگشتی از روی عجز به طرف سبکهای مختلف قدیم» بود (اسفندیاری، 1355: 50-51).
«شعرای این دوره میکوشیدند که سخنان پیشینیان را بی کم و کاست و به حد کمال زنده کنند و آثاری به وجود آورند که با گفتههای بزرگان عهد کهن برابری کند» (آرینپور، 1372: 16). با برقراری آرامش فرهنگی در کشور در زمان آقا محمّد خان انجمنهای ادبی راهاندازی شد که تلاش این انجمنها بر آن بود تا شعر فارسی را از انحطاط نجات دهند. شاعران و نویسندگانی که در این انجمنها رفت و آمد داشتند و از پیچیدگی و گنگی سبک هندی دلزده و ملول بودند، تصمیم گرفتند با نگاهی به آثار شاعران بزرگ گذشته سبک آنها را احیا کنند (خاتمی، 1374: 307). بیشترین رونق این انجمنها در زمان فتحعلیشاه قاجار بود که فضای فرهنگی مناسبی وجود داشت و شاعران میکوشیدند با تقلید از سبکهای عراقی و خراسانی به ابتذال و انحطاط سبک هندی پایان دهند. اساس نهضت ادبی بازگشت، بر تقلید بود. آنها نه تنها در صورت و ظاهر از شاعران گذشته تقلید میکردند؛ بلکه در محتوا نیز راه آنها را می پیمودند، چنانکه شفیعی کدکنی گوید: «این عصر، عصر مدیحههای تکراری است و شاعران این دوران، شاعران قرون گذشته هستند» (شفیعی کدکنی، 1380: 19). شایان ذکر است که شعرای قدیم از خود خلاقیّت و ابتکار داشتند و به معنی و مضمون، بیش از وزن و قافیه و سخن آرایی توجه داشتند؛ امّا شعرای دورۀ بازگشت «درحقیقت صنعتکاران ماهر و چیرهدستی بودند که یک مشت الفاظ و عبارات پرآب و تاب و گزاف را.... در قالبهایی میریختند و تحویل صاحب کار میدادند» (همان).
یکی از این شعرا که سهمی در احیای زبان کهن و جلوگیری از انحطاط زبان داشته است، فتحعلیخان صبای کاشانی ملکالشعراء دربار فتحعلیشاه قاجار بود. «وی در احیای نظم فارسی که در شرف زوال بوده کار چندین گویندة بزرگ را به عهده گرفتهاست و اهمّیّتی را که فردوسی و رودکی از لحاظ زنده کردن زبان دارند، حائز شده است» (حمیدی، 1364: 19).
صبای کاشانی بیشتر در زمینة حماسه کار کرد و از فردوسی الگوبرداری کرد و به تقلید از شاهنامة فردوسی «شهنشاهنامه» را در باب فتوحات و جنگهای فتحعلیشاه در چهارهزار بیت سرود و آن چنان از شعر فردوسی الگوبرداری کرد که «بعضی از منتقدان، شهنشاهنامة او را بر شاهنامة فردوسی ترجیح میدهند» (براون، 1369: 272). نیز رضا قلیخان هدایت به تمجید از او پرداخته است: «الحق دست سخنسرایان کهن را بر پشت بسته و در محفل قدرت بر ایشان مصدّر نشسته... و از نو تخم سخن را در این روزگار او کاشته، تجدید شیوه و قانون استادان قدیم را کرده» (هدایت، 1336: ج2/ 573).
ملکالشعرا فتحعلیخان صبای کاشانی اثر دیگرش؛ یعنی خداوندنامه را نیز که حماسهای دینی محسوب میشود، در وزن و بحر شاهنامة فردوسی سرود. خداوندنامه منظومهایست حماسی از نوع دینی که موضوع آن معجزات پیامبر اسلام (ص) و غزوات امیرالمؤمنین علی (ع) است.
صبای کاشانی در سرودن این منظومه وامدار اصطلاحات و ترکیبات و لغات شاهنامة فردوسی است. خداوندنامه سرشار از لغات کهن است. تعبیرات، واژگان، تشبیهات و استعارات همه از فردوسی گرفته شدهاست. صفا میگوید: «در این منظومه نیز صبا کوشیده است، از استاد طوس پیروی کند و به همین سبب بسیاری از اصطلاحات شاهنامه را به عاریت گرفته و در منظومة خود راه دادهاست» (صفا، 1333: 386). با وجود این، در حالی که وی وامدار بدون قید و شرط فردوسی و شاهنامه است، با تفاخر شعر خود را بالاتر از فردوسی دانسته و به تعریض گفته:
ز گویندۀ نو سخن گوش کن |
|
کهن گفتهها را فراموش کن |
یا:
ز مینو روان سخنگوی طوس |
|
شب و روز در درگهم خاکبوس
|
مؤلّف حدیقةالشعرا چنین میگوید: «چهار روز قبل از وفات خود روزی برادر و کسان و اولاد خود را خواسته، صحبت از شعر در میان آورد. آنگاه یکی را گفت از خداوندنامهام قدری بخوان. بخواند. بعد دیگری را گفت از شاهنشاهنامه پارهای برخوان. او نیز برخواند. پس از آن گفت شاهنامة فردوسی را هم بیاورید و بعضی از آن بخوانید. حاضر کرده، گشودند و اتفاقاً اول صفحه این بیت بود که:
شود کوه آهن چو دریای آب |
|
اگر بشنود نام افراسیاب |
به محض شنیدن این شعر حالش دگرگون شد و همانا تفاوت اشعار خود را با استاد دریافت» (دیوان بیگی، 1364: 125).
در این مقاله سعی برآنست تا با ذکر شواهدی از خداوندنامة صبای کاشانی شیوههای تقلید صبا از فردوسی را به تصویر بکشیم و مصادیق آن را نشان دهیم. سپس به تفاوتهای جزئی خداوندنامه و شاهنامه هم اشاره کنیم.
1. قالبگیری از شاهنامه
اولین نمود تقلید صبا از شاهنامة فردوسی در انتخاب نام «خداوندنامه» برای اثر خود در مقابل «شاهنامه» بروز کرد. سپس همان وزن متقارب مثمن محذوف (فعولن فعولن فعولن فعل) را که وزن شاهنامه بود، برای خداوندنامه انتخاب کرد. صبای کاشانی از شاهنامه قالبگیری کردهاست؛ به طوری که وی همانند فردوسی خداوندنامهاش را با تکیه بر «خرد» و مزیّن کردن به نام خداوند آغاز کرده است:
فردوسی:
به نام خداوند جان و خرد |
|
کزین برتر اندیشه برنگذرد
|
صبا:
به نام خداوند بینش نگار |
|
خرد آفرین، آفرینش نگار
|
چند بیت بعد گوید:
خرد را گهر زو گرانمایه گشت |
|
خردمند از او آسمان پایه گشت
|
حتی در قسمت معراج پیامبر از زبان جبرئیل خطاب به پیامبر میگوید:
پس آنگاهم آراست جبریل رد |
|
که ای مر مرا رهنمای خرد
|
بعد از آن به تبعیّت از شاهنامه، که در آفرینش مردم ابیاتی در آن میبینیم، وی نیز با عنوان «آفرینش مردم» ابیاتی افزوده است. در شاهنامه عنوانی مشاهده میکنیم، زیر عنوان «اندر آفرینش آفتاب و ماه » در خداوندنامه نیز شاهد عنوانی هستیم زیر عنوان «در آفرینش آسمانها و ستارگان». در مدح سخن نیز همانند فردوسی ابیاتی سروده است که حتی مفاهیم و مضامین آن با ابیات فردوسی نزدیک و همانند است :
فردوسی:
سخن ماند از تو همی یادگار |
|
سخن را چنین خوار مایه مدار |
صبا گوید:
سخنگو ندارد به دل بیم مرگ |
|
سخن مرگ را آهنین پتک و ترگ |
یا این بیت:
نمرد و نمیرد کسی کش سخن |
|
بود مایة جان و نیروی تن |
فردوسی بهترین موجود را «سخن» میداند:
ز نیکو سخن به چه اندر جهان |
|
به نزد سخن سنج فرخ مهان |
صبا نیز «سخن» را بهترین آفریده قلمداد کردهاست: «ز هر آفریده سخن برتر است» (صبا: برگ 6ب)
حتی وقتی فردوسی سخن را از گوهر بهتر و برتر میپندارد: «سخن بهتر از گوهر شاهوار» (فردوسی، 1382:ج7/469)
صبا نیز میگوید: «سخن ز آفرینش بهین گوهر است» (صبا: برگ 6ب)
در شاهنامه به گفتة فردوسی سخن هرگز از بین نمیرود و فنانشدنی است: «سخن به که ویران نگردد سخن»
در خداوندنامه نیز صبای کاشانی میگوید اگر تنِ سخنگوینده نابود شود، سخن او هرگز فنا نمیپذیرد و باقی میماند:
نه در خاک ماند سخنهای پاک |
|
تن پاک گوینده گو شو به خاک |
دانای طوس در مورد «فراهم آوردن شاهنامه و بنیان نهادن کتاب» ابیاتی سروده و آنجا به نداشتنِ حامی و پشتیبان برای سرودن شاهنامه اشاره کردهاست و از تنگدستی خویش نیز گلایهمند است. تنها یک دوست به نام منصور بن محمد از او حمایت کرده است:
مرا گفت کز من چه آید همی |
|
که جانت سخن برگراید همی |
به چیزی که باشد مرا دسترس |
|
بکوشم نیازت نیارم به کس
|
اما در مقابل، شاعر کاشانی نیز که ابیاتی در مورد نحوة سروده شدن خداوندنامه سروده است، اشاره میکند به اینکه شاهنشاه، فتحعلیشاه پشتیبان او بوده و او را به این کار تشویق کرده است:
برآرا یکی نامة دلنواز |
|
که آید مرا بزم پیرایه ساز
|
در شاهنامه، فردوسی ابیاتی در ستایش سلطان محمود دارد. وقتی به خداوندنامه رجوع میکنیم شاهد ستایش فتحعلیشاه هستیم که در آنجا صبای کاشانی با استفاده از روش ستایش فردوسی در مدح سلطان محمود و با استفاده از همان مضامین و همان واژگان به مدح فتحعلیشاه میپردازد. فردوسی در مدح سلطان محمود گوید:
به تن ژنده پیل و به جان جبرئیل |
|
به کف ابر بهمن به دل رود نیل |
در مقابل آن صبا در مدح فتحعلیشاه خطاب به خداوند گوید:
تو آوردیش دل خداوند نیل |
|
تو جان کردیش خواجة جبرئیل
|
ویا در عدالتگستری و در امن و امان بودن همة موجودات در روزگار شاهنشاه، فردوسی چنین گفته:
جهاندار محمود شاه بزرگ |
|
به آبشخور آرد همی میش و گرگ |
صبا گفته:
از او گرگ بیدار در پاس میش |
|
شبان خفته و ایمن از میش خویش |
صبا در مدح فتحعلیشاه، از پهلوانان و پادشاهان اسطورهای فردوسی؛ همچون: کیومرث، طهمورث، جمشید، افراسیاب، شیده، فریدون و کاووس شاه نام میبرد و آنها را بندۀ فتحعلیشاه میداند. صبا در ادامة قالبگیری خود از شاهنامه که با عنوان «در آغاز پادشاهی کیومرث» سرودههایی دارد، وی نیز ابیاتی را با عنوان «در پدید آوردن پادشاهان که آغاز کیومرث و انجام فتحعلی شاه قاجار است» به این امر اختصاص میدهد (همان، برگ 6 الف).
2. تقلید از دیدگاه واژگان و نحو
صبا از زبان فخیم و پرطنطنه و باشکوه فردوسی (سبک خراسانی) استفاده کرده است که طبیعتاً هدف شاعران بازگشت نیز همین بوده تا زبان کهن را احیا و از انحطاط زبان جلوگیری کنند و از زبان پیچیدۀ آن روزگار به زبان ساده و پرشکوه کهن بازگشت کنند. صبا از قواعد آن زبان پیروی کرد که به پارهای از آن قواعد اشاره میشود:
1 - بسامد کم کلمات عربی: سبک خداوند نامه صبا، به تبعیّت از شاهنامه فردوسی سبک خراسانی است، به همین دلیل بسامد لغات عربی در آن کم است. «در سبک خراسانی به جای بسیاری از لغات عربی امروزی معمولاً معادل فارسی آنها به کار میرود» (شمیسا، 1374: 211).
2- کلمات مهجور مثل:
تُنبُل (صبا: برگ 115ب)، گواژه (همان 119ب)، لفج (همان 121 الف)، خبیره (همان 143ب)، پروز (همان 154ب)، بیغاره (115 الف)، آژده (همان163 الف).
3- الف اطلاق
همیداشت شیر خدا شیونا |
|
که ای جان من برخی آن تنا
|
به سفت اندرش مشک گون پرچما |
|
همه پیچ پیچ خم اندر خما |
4- اسکان ضمیر
محمد به ما ده که تا خون وی |
|
بریزیم و برْهیم از افسون وی |
همانگونه که مشاهده میکنیم کلمة « برْهیم » با «را» ی ساکن آمده است. یا بیت زیر:
پس از سوختنْشان روان تباه |
|
سپارم به دوزخ چو دود سیاه |
کلمة «سوختنْشان» با نون ساکن ذکر شده است و یا در بیت زیر که در فعل «بریزندش» دو حرف پشت سر هم با ساکن تلفظ میشود:
سپارندشان تا بریزنْدْش خون |
|
یلی یالش آرند از کین نگون |
و سکته در کلماتی چون ؛آوردْشان، کینْش و.... به طور کل بسامد چنین کلماتی در خداوندنامه بالاست و بوفور یافت میشود.
5- حذف صامت یا مصوت
عداس آن پرستندۀ پاک کیش |
|
ستاده بر آن دو سالار خویش
|
در بیت فوق «ستاده» مخفف «ایستاده» است.یا در بیت زیر که «استوار» به صورت «ستوار» آمده است :
ز پیروزگر کردگار مهین |
|
به پیروزی آریم ستوار دین |
و یا آوردن کلماتی همچون: بنگه، پیرامن، فتاده، آگه، جبریل، جایگه، پیمبر، فروخت (افراخت)، بُرو(ابرو) و....
6- قید «ایدر»
دگر گفت جبریل کش بازگوی |
|
که ز ایدر به بنگاه خود بازپوی |
فرود آی ایدر ز زین بر به خاک |
|
به گفتش گزیدم به زین خاک پاک |
7- کاربرد حرف اضافه مضاعف
به رخ فرخجسته پری را همال |
|
به کش اندرش چون پری پر و یال |
در آنجا یکی مرد دیدم که شید |
|
به دیـدارش انــدر بـه آزرم دیــد
|
از این پس به پا بر به روز شمار |
|
ستــاده هراســان و پـوزش گـزار |
8- «ی» در انتهای مصوتهای «ا» و «و»
خدای، اژدهای، پای، رای، کیمیای، جای، پیشوای، رهنمای، برگرای، جانفزای، بنمای، نیای، روی، موی، جوی، اوی، بازگوی.
9- حرف تأکید «مر» قبل از مفعول
پس آنگاهم آراست جبریل رد |
|
که ای مر مرا رهنمای خرد |
10- پیشواژک «همی»
براقش همیخواند جبریل نام |
|
که زین نام دید از خداوند کام
|
11- قید «ایدون»
هم ایدون فرود آی ای شهریار |
|
نماز آر بر مهربان کردگار |
12- صفت و موصوف مقلوب
ذکر صفت و موصوف به شکل مقلوب، بیشتر در حماسه رخ میدهد که این به دلیل ضرورت سبک حماسی است که زبان را پرطنطنه میکند. ابتدا نمونههایی از آن در خداوندنامه که در شاهنامه نیز آمده است: ژرف دریا (صبا: برگ 118الف)، شیرین سخن (همان، برگ 122الف)، پران عقاب (همان، برگ 129الف)، فرخ پسر (همان، برگ 146الف)، فرخ پدر (همان، برگ151ب)، تاریک میغ (همان، برگ 144الف) تابنده شید (همان، برگ146الف)، خرّم بهشت (همان، برگ 43الف)، جنگی نهنگ (همان، برگ 158ب)، شرزه شیر (همان، برگ 117ب)، آهنین کوه (همان، برگ 125 الف)، روشن چراغ (همان، برگ 130ب)، گردان سپهر (همان، برگ 158ب)، بلند آسمان (همان، برگ160ب)، پاک دین (همان، برگ134ب). و نمونههایی که فقط در خداوندنامه آمده: نغز کاخ (همان، برگ 124الف)، تازه باغ (همان، برگ130ب)، پاک زهرا (همان، برگ 142الف)، سوزنده آتش (همان، برگ 155ب) فرخجسته چکامه (همان، برگ130الف) ناپسنده نگار (همان، برگ 131الف) یگانه خدای (همان، برگ 139ب)، دلکش نوا (همان، برگ 122الف)، جوشنده شیر (همان، برگ 137ب).
13- افعال کهن
برآهیختند (همان، برگ 154ب)، بیوبارد (همان، برگ 114الف)، بشکرد (همان، برگ 125ب)، آخت (همان، برگ131ب)، پژوهید (همان، برگ 132ب)، بتوفید (همان، برگ 149الف)، برگرایید (همان، برگ 118الف)، نمازبرد (همان، برگ 118الف)، برگاشتند (همان، برگ 125ب)، بپیچید (همان، برگ 129ب).
14- فعل «نمانم» در معنای «نگذارم و اجازه ندهم »
فردوسی: «نمانم که یازد بدین شاه چنگ»( فردوسی، 1382: ج3/152)
و نمونههایی در خداوندنامه: «بمان تا بزرگان فرازند یال» (صبا: برگ 114ب)
«نمانم به دل رنج جانکاه خویش» (همان، برگ116 الف)
و: «نماندی که خون ریزدش بر زمین» (همان، برگ 118ب) یا در بیت زیر :
چرا مینمانی که این خون پاک |
|
کند لعل و شنگرف ، خارا و خاک |
3. اصطلاحات و تعبیرات و واژگان شاهنامه
یکی از موارد همسانیِ سبک دو یا چند شاعر، شباهت زبان شعری آنهاست و این محقّق نمیشود، مگر با به کارگیری واژگان مشترک شعری. گفتیم در سبک بازگشت، شاعران از امکانات زبانی و لغوی سبکهای عراقی و خراسانی استفاده کردند و زبان را به سوی سادگی سوق دادند. در این مورد صبای کاشانی، بسیاری از لغات شاهنامه را به کار گرفت تا خداوندنامه را بسراید. غلامرضایی ضمن اشاره به این که فتحعلیخان صبا در مثنوی به فردوسی نظر داشته میگوید: «لغات را به شیوۀ شاعران سبک خراسانی استعمال میکند» (غلامرضایی،1377: 448). تعدادی از کلمات وام گرفتة صبا از فردوسی را به عنوان نمونه ذکر میکنیم:
پزشک (صبا: برگ130ب)، پروز (همان، 133ب)، آژیر (همان، 149ب)، خبیره (همان، 116ب)، آبچین (همان، 117 الف)، لفج (همان، 121 الف)، شاه رش (همان، 148 الف)، پژمان (همان، 148ب)، کژاغند (همان، 154 ب)، پرستار (همان، 113الف) انوشه (همان، 116ب)، فرهنگ (همان، 119الف)، فر (همانجا)، هنجار (همان، 119ب)، غو (همان، 153الف)، بیغاره (همان، 154الف)، زورمند (همانجا)، غرم (همان، 155الف)، پرند (همانجا)، تکاور (همان، 156ب)، آژده (همان، 163الف)، تُنبُل (همان، 115ب)، جگرگاه (همان، 116الف)، گواژه (همان، 119ب)، انجمن (همان، 121الف)، شارسان (همان، 130الف).
گاهی نیز صبا ترکیبات و تعبیرات شاهنامه را به کار میگیرد: ژنده پیل، درنده گرگ، خداوند هوش، دریای نیل، دریای آب، دریای قیر، بلندآسمان، سپهر بلند، فرّخ سروش، فرّخ پدر، فرّخ پسر، فرّخ جوان، فرّخ نیا، سپنجی سرا، یزدان پاک، کافورمو، گردْماه، نیکخواه، کینپژوه، نیکاختر، گردان سپهر، نامورنامه، نراژدها، نشستنگه، جای آرام، تابنده شید، تاریک میغ، رزمآزمای، جنگآزمای، مایهور، تابنده هور، شاه گردنفراز، گرد دلیر، اژدهای دمان، ناوردجوی، نیکی دهش، جهانبان، شیر پرخاشجوی، شیر ژیان، شیران جنگی، شیر اوژن، دشت کین، کوه آهن، کیهان خدیو، اورنگ زرین، ژرف دریا، نامة باستان، گُرم و گداز، کفکافکن، دمآهنج، تاج و گاه، تاج گوهرنگار، پاسخگزار، پیل مست، اخترگرا، دژآگاه، درفش همایون، شرزه شیر، نبرده سوار، نبرده جوان، پرّان عقاب، جهاندارشاه، جهان شهریار، نامورشهریار، خم خام، خوارمایه سپاه، دانش پژوه، پرّوپای، یزدانشناس، گو شیرگیر، بسیارمغز، خسرو پاکتن، آفتاب بلند، جنگی نهنگ، ستارهشمر، خنجرگذار، خرّم بهشت.
گاه نیز با اندکی تصرّف در تعبیرات شاهنامه، دست به تعبیرآفرینی میزند؛ فردوسی گوید : «فروزنده خورشید» صبا میگوید: «فروزنده شید» یا فردوسی: «خجسته سروش» در مقابل صبا میگوید: «فرخجسته سروش» که این روش به دلیل گنجاندن در وزن نیز بوده است؛ امّا اصل تعبیر را از فردوسی به وام گرفته است. یا مثلاً ؛ فردوسی تعابیر «اژدهای دمان، شیر دمان و پیل دمان» را به کار گرفته و صبای کاشانی در مقابل آن تعبیر «نهنگ دمان» را آفریده است یا در مقابل «اخترگرا» صبا میگوید: «ستارهگرا» یا به جای «شیران جنگی» که تعبیر فردوسی است. صبا میگوید: «پیلان جنگی». گاهی نیز به تبعیّت از ترکیبآفرینی فردوسی و به همان شیوه، خود خلق ترکیب و تعبیر میکند:
پیلافکن (صبا: برگ 158الف)، اهریمنسرشت (همان، 129ب)، پریشاننورد (همان، 118ب)، خسروانی خورش (همان،127ب)، پیلتن باره (همان، 142ب)، هامونسپار (همان، 144الف)، آتشین اژدها (همان، 153الف)، جوشان نهنگ (همان، 129الف)، خاراشکاف (همان، 155الف)، آهنگسل(همان، 137ب).
وی در بیتی نام سه دیو افسانهای شاهنامه «ارژنگ، غندی و بید» را به کار میگیرد:
به دنبال او شیبه شد با ولید |
|
بکردار ارژنگ و غندی و بید |
4. تقلید از صور خیال فردوسی (تشبیه واستعاره)
سرایندۀ خداوندنامه نه تنها از واژگان و تعابیر شاهنامه استفاده میکند و آنها را در زبان خود که در واقع زبان فردوسی است، به کار میگیرد؛ بلکه ابتکاری در خلق صور خیال از جمله «استعاره و تشبیه» وتصویرسازی از خود بروز نمیدهد و به تقلید روی میآورد. به نمونه شواهدی از تشبیهات و استعارههای صبا که به تقلید از فردوسی است؛ اشاره میکنیم:
4-1. مشبّهٌبه مشترک:
-«دریای خون»: از مصادیق تشبیه خیالی است:
چو این یال و شاخت نگون آورم |
|
ز تو دشت، دریای خون آورم
|
فردوسی گوید:
چو دریای خون شد همه دشت و راغ |
|
جهان چون شب و تیغها چون چراغ |
- « غرّنده میغ»
چو خورشید شبگیر برشد ز تیغ |
|
سواران بکردار غرّنده میغ |
نشســتنــد بر بــاد کیهــان نــورد |
|
بتوفید این گنبد گِردْگَرد |
فردوسی:
نشست از بر رخش و رخشنده تیغ |
|
کشید و بیامد چو غرّنده میغ |
- «گرگ درّنده»
فردوسی:
سوی کوه یکسر برفتند پاک |
|
چو گرگ درنده همه خشمناک
|
صبا:
که دعثور در جنگ، اهریمن است |
|
و یا گرگ درّنده در جوشن است |
-« درّنده گرگ»
فردوسی:
سراپردة سبز دیدم بزرگ |
|
سپاهی بکردار درّنده گرگ |
صبا:
ز گفتار شیر خدا حرمله |
|
بکردار درّنده گرگ یله
|
جای دیگر گوید: «که بود او چو درّندهگرگی به طیش» (همان، برگ 158الف)
-« دود»:
بناگه یکی ابر پیچان چو دود |
|
برآمد به پهنای چرخ کبود |
وجه شبه در بیت فوق «سیاهی» است. فردوسی هفت بار «چو دود» به کار برده و وجهشبه در همة این موارد، سرعت و شتاب است. مثلاً:
فرستاده پاسخ بیاورد زود |
|
بر رستم زال زر شد چو دود
|
به هر حال صبا، ترکیب را از شاهنامه به عاریت گرفتهاست؛ امّا با وجه شبهی دیگر. در بیت زیر، صبا چهار تشبیه به کاربرده که آنها را فراوان در شاهنامه مشاهده میکنیم:
اگر شرزه شیرید اگر ژنده پیل |
|
اگر کوه آهن اگر رود نیل |
- « تابنده هور»
فردوسی:
همان پیل بُد روز جنگ او به زور |
|
چو دریا دل و رخ چو تابنده هور |
صبا:
برآمد ز یثرب چو تابنده هور |
|
چو آتش به آب کُدر راند بور
|
-« شیران»
فردوسی:
چو شیران جنگی برآویختند |
|
چو جوی روان خون همیریختند |
صبا:
به گاز و به چنگال، یک بر دگر |
|
چو شیران دریدند از کین جگر
|
- «شیر ژیان»:
فردوسی: «چو شیر ژیان رستم کینهخواه» (فردوسی، 1382: ج5، ص318)
صبا: «گروهی به یثرب چو شیر ژیان» (صبا: برگ 151ب)
-«به کردار شیر»:
فردوسی: «زدش بر زمین بر به کردار شیر» (فردوسی، 1382: ج2، ص111)
صبا: «کشیدند هرّا به کردار شیر» (صبا: برگ 155الف)
«چو نر اژدها»
فردوسی: «چو نر اژدها شد به چنگش زبون» (فردوسی، 1382: ج6، ص358)
صبا:
پس آن دیوساران چو نر اژدهای |
|
به پیرامن گنج راز خدای
|
حتّی «دیوسار» در بیت فوق را نیز از فردوسی در داستان کک کوهزاد به عاریت گرفتهاست:
فردوسی:
یکی نعره زد همچو ابر بهار |
|
که ای مرد خیره سر دیوسار
|
-«سرو بلند»:
فردوسی: «زریر اندرآمد چو سرو بلند» (فردوسی، 1382: ج6، ص358)
صبا: «یکیمرد دیدم چو سرو بلند» (صبا: برگ 122ب)
- «روشنچراغ»:
فردوسی:
بدینگونه تا شید از پشت راغ |
|
برآمد، جهان شد چو روشنچراغ
|
صبا:
همه تخم هاشم چو روشن چراغ |
|
به رامش خرامان به هر تازه باغ
|
گاهی نیز صبای کاشانی به تقلید از فردوسی چند تشبیه پیدرپی میآورد:
فردوسی:
به بــالا بکــردار آزاده ســرو |
|
به رخ چـون بهــار و به رفتن تذرو
|
صبا:
بهرخ فرخجسته پری را همال |
|
به کش اندرش چون پری پرّ و یال
|
و یا همین روش در این مصراع: «بهرخ لالهگون و به لب لعلرنگ» (همان، برگ 122الف)
4-2. استعاره
در استعارهآفرینی نیز در خداوندنامه به نمونههای زیر از استعارة مصرّحه برمیخوریم که وامگرفته از شاهنامه است:
- «جهانبان»: استعاره از پادشاه و شخص بزرگ
فردوسی: «جهانبان نشست از بر تخت عاج» (فردوسی، 1382: ج7/533)
صبا: «جهانبان، جهانبین سوی چرخ راند» (صبا: برگ 151ب)
- «آب گرم»: استعاره از اشک
فردوسی: «فروریخت از دیدگان آب گرم» (فردوسی، 1382: ج3/155)
صبا: «به رُخشان ز بینندگان آب گرم» (صبا: برگ 122 الف)
- «جنگی نهنگ»: استعاره از پهلوان و دلیر
فردوسی:
وزآن پس بیازید چون شیر چنگ |
|
گرفت آن بر و یال جنگی نهنگ
|
صبا:
سراینده دهقان سراید چنین |
|
که هفتاد جنگی نهنگ گزین |
- «شیر و پلنگ»: استعاره ازدلاور و پهلوان و شجاع
فردوسی: «به پیکار شیر و پلنگ آمده» (فردوسی، 1382: ج1/134)
صبا : «سپاهی برانی ز شیر و پلنگ» (صبا: برگ161 الف)
-آفتاب زمین: استعاره از شخص بزرگ و مؤثّر و نوربخش
فردوسی:
چو دیدند کردند زو آفرین |
|
بدان فرّهمند آفتاب زمین |
صبا:
چو دید اُمّ معبد شگفتی چنین |
|
بنالید کای آفتاب زمین |
- «اژدها» : استعاره از جنگاور دلیر و بیباک و همچنین شخص خطرناک
فردوسی:
بر آن محضر اژدها ناگزیر |
|
گواهی نبشتند برنا و پیر
|
صبا:
سرودند کاین اژدهای رها |
|
که با او نتابد به کین اژدها
|
اژدها در مصراع اوّل استعاره از جنگاور است.
- «پلنگ» : استعاره از اسب و باره
فردوسی:
به بند کمرش اندر آورد چنگ |
|
جدا کردش از پشت زین پلنگ |
صبا:
چو دیدند او را به زین پلنگ |
|
همان آتش آبگونش به چنگ
|
در تصویرسازی نیز صبا مقلّد فردوسی است، مثل توصیف و تصویرسازی طلوع خورشید از زبان دو شاعر :
فردوسی:
چو خورشید بر گنبد لاجورد |
|
سراپــردهای زد ز دیبـــای زرد
|
صبا :
بگستــرد از این پردۀ لاجورد |
|
بـه هامـون فروزنـده دیبـای زرد
|
5. تضمین قسمتی از بیت
تقلید صبای کاشانی از فردوسی طوسی تا آنجا پیش رفته است که حتّی ابیات و مصراعهایی در خداوندنامه یافت میشود که فقط یک یا دو کلمة آن با ابیاتی از فردوسی تفاوت دارد که این ناشی از تأثیر بسیار شعر و زبان فردوسی بر شعر و زبان صبای کاشانی است؛ زیرا صبا آنقدر زیر تأثیر شعر فردوسیست و با شعر او انس دارد که واژگان و عبارات و حتّی مصراعهای شاهنامه را در گنجینة ذهن خود دارد و خواسته یا ناخواسته بر فکر و قلم صبا جاری میشود.
بنابراین چنین مصراعها و ابیاتی را که بسیار نزدیک به هم هستند یا باید «تضمین» بدانیم یا «توارد»؛ البتّه آن تواردی که شاعری، شعر دیگری را خوانده و سرودههای او، ملکة ذهن شاعر مقلّد شدهاست و در حین سرودن ناخواسته وارد شعرش میشود. ابیات زیر از این نوعند:
فردوسی:
دریغ است ایران که ویران شود |
|
کنام پلنگان و شیران شود
|
صبا:
و یا زی سرایی که ویران شود |
|
کنام پلنگان و شیران شود
|
فردوسی:
سپهبد به اسب اندر آورد پای |
|
تو گفتی که گردون برآمد ز جای
|
صبا:
پیمبر به ارغون درآورد پای |
|
تو گفتی دو گیتی برآمد زجای
|
یا در جای دیگر فردوسی گوید:
چو خسرو ز دور آن سپه را بدید |
|
بپژمرد و شمشیر کین برکشید
|
صبا:
چو شیر خدا چهر نوفل بدید |
|
بزد دست و شمشیر کین برکشید
|
شاهد دیگر آنجاست که فردوسی گوید:
سرش را همانگه ز تن دور کرد |
|
دد و دام را از تنش سور کرد
|
در مقابل، صبا با یکی دو کلمه اختلاف چنین سروده:
سرش را به خنجر ز تن دور کرد |
|
به گرگان ز تاری تنش سور کرد |
یا این دو مصراع:
فردوسی: «که تخم سخن را پراکندهام» (فردوسی، 1382:ج 9/739)
صبا: «که تخم بزه بس پراکندهام» (صبا: برگ 160ب)
در دو مصراع زیر نیز شاهد این مسأله هستیم:
فردوسی: «نیایشکنان پیش یزدان پاک» (فردوسی، 1382:ج5/312)
صبا: «نیایشکنان پیش آن شهریار» (صبا: برگ130ب)
و یا این دو مصراع که اختلاف آنها فقط در فعل است که البتّه فعل آنها هم از یک مصدر است:
فردوسی: «نشستنگه شهریاران بُدی» (فردوسی، 1382:ج2/93)
صبا: «نشستنگه شهریاران بُود» (صبا: برگ 123 الف)
در چند بیت از خداوندنامه مربوط به تصمیمگیری بزرگان قریش در شورای «دارالنّدوه» که شخصی در مورد کشتن پیامبر هشدار میدهد صبای کاشانی به تقلید ابیاتی از فردوسی که مربوط به نبرد رستم وسهراب است، ابیاتی میسراید. ابتدا ابیات فردوسی را میآوریم:
کنون گر تو در آب ماهی شوی |
|
و یا چون شب اندر سیاهی شوی |
وگر چون ستاره شوی بر سپهر |
|
ببـرّی ز روی زمیـن پـاک مــهر
|
بخواهد هم از تو پدر کین من |
|
چو بیند که خشت است بالین من
|
صبا به همین شیوه و سبک چنین میسراید:
اگر تن به بنگــاه ماهی بریــد |
|
اگر ماهفش بآسمان بسپریــد |
در این زیر و بالا نبرد آورنــد |
|
زن و مردتان را به گرد آورنـد |
به خنجر تن آرندتان چاک چاک |
|
نمانند در پویه پیتان به خاک
|
یا در جایی دیگر فردوسی گفته: «برانگیخت از جای شبرنگ را» (فردوسی، 1382:ج6/393)
صبا: «برانگیخت از جای شبرنگ خویش» (صبا: برگ 144 الف)
شواهد دیگر:
فردوسی: «جهاندار، نیکیدهش را بخواند» (فردوسی، 1382: ج6/ 386)
صبا: «به مقداد، نیکیدهش را بخواند» (صبا: برگ 151ب)
فردوسی: «همه خویش و پیوند افراسیاب» (فردوسی، 1382: ج3/158)
صبا: «همه خویش وپیوند آن شهریار» (صبا: برگ 159ب)
فردوسی: «نجنباندت کوه آهن ز جای» (فردوسی، 1382: ج9/698)
صبا: «نجنبید چون کوه آهن زجای» (صبا: برگ 142ب)
فردوسی: «نشست از بر اشقری همچو باد» (فردوسی، 1382: ج1/243)
صبا: «نشست از بر پیلتن باره چست» (صبا: برگ 142ب)
در مصراع فوق مشاهده میکنیم که صبا به جای «اشقری» «پیلتن باره» و به جای «باد» که نشان از سرعت کار دارد، «چست» گنجاندهاست. به طور کل اگر نیک بنگریم، این نمونه مصراعها و ابیات را در خداوندنامه میتوانیم بیابیم که با ابیاتی از شاهنامه تشابه دارد و همانطور که گفتیم، به خاطر تقلید صبا از فردوسی یا تضمین است یا توارد.
6. اصطلاحات و تعبیرات و واژگان بزمی
فردوسی گاهگاهی به فراخور مطلب از واژگان بزمی نیز در حماسة خود بهره میگیرد و رنگی از غنا به حماسهاش میبخشد. صبای کاشانی به تبعیّت از این شیوه نیز پرداخته است و درخداوندنامه به چنین واژگانی نیز برمیخوریم. در قسمت «داستان عروسی حضرت فاطمه (س) و خواستگاری از وی» چنین فضایی را مشاهده میکنیم:
کنون ای عروسان کاخ سپهر |
|
به رامش فروزید تابندهچــهر |
ابـر زلـفــکـان گـره بر گـره |
|
فزایـید زیـور فــره در فــره |
به هر پرچم مشکگون تن به تن |
|
به شادی درآرید پیچ و شکن |
سرانگشت، بیجاده رنـگ آوریـد |
|
چو ناهید آهنگ چنگ آورید |
سمـن عارضـان بهشتـی سرشـت |
|
هــم آریـد آگـه به باغ بهشت |
واژگان و عباراتی؛ همچون: عروس، تابندهچهر، پرچم مشکگون، زلفکان گره برگره، زیور، آهنگ چنگ، سمن عارضان و... مورد استفادۀ شاعر قرارگرفته تا کاملاً فضایی بزمی ایجاد شود؛ حتّی در این بخش در چند بیت پایینتر صبا «سخن» را نیز به «عروس» تشبیه میکند و با استفاده از واژگان «دلبری، آراستن» آنچنان سخن میراند تا همه چیز رنگ عاشقانه داشته باشد:
که اینک عروسان گفت دری |
|
خود آراستـــه از در دلبـــری |
عروس سخن را به چینی پرند |
|
چنین راستــان گشته پیرایهبند |
یا در قسمتی دیگر از خداوندنامه به واژگانی مثل؛ ساغر، بگماز، سمنعارض و چمان برمیخوریم:
بـپـیـچیـد زی بنگه خویشتـن |
|
به بگماز و رامش کنید انجمن |
چمانی بخواهید و ساغر کشید |
|
سمن عارضان را به بر درکشید
|
صبا همة این واژگان بزمی را از فردوسی به وام میگیرد و حتّی از شیوۀ سخنسرایی او استفاده میکند، آن چنان که حتّی در تشبیه نیز همانند شاعرطوس، این شیوه را به کار میگیرد:
به رخ لالهگون و به لب لعلرنگ |
|
یکی خوش گشاده یکی نغز تنگ |
7. مستندکردن سرودهها
در شاهنامه، فردوسی گفتهها و سرودههای خویش را به منبعی ارجاع میدهد. گاهی میگوید: «ز موبد شنیدم» گاهی «ز بلبل شنیدم» و گاهی از گفتار دهقان سخن میگوید: «ز دهقان کنون بشنو این داستان». در خداوندنامه نیز چنین شیوهای مشاهده میشود؛ بویژه اینکه مطالب خداوندنامه به واقعیّت بازمیگردد و باید مستند باشد. بر این اساس، صبای کاشانی نیز همانند فردوسی طوسی به این منابع اشاره و اقوال و گفتههایش را مستند میکند و با عنوانکردن صفات و قیدهایی مثل: «راستگفتار، راستان، بیکژ و کاست» به مخاطب از مستند بودن گفتههایش اطمینان میبخشد:
چنین راستان نامه آراستند |
|
روانهای تاریدلان کاستند
|
و یا این بیت:
کنون بیکژ و کاست از راستان |
|
یکی فرخجسته زنم داستان |
در ابیات زیراشاره میکند که خود این مطالب را در منابع موثّق خوانده است:
ز پیر طبـرسـی و دیـگر مــهان |
|
که بر راستی رانده راز جهان |
چنین خواندم این راز و راندمْش باز |
|
بـدیـن نامـور نامة دلـنـواز |
چنیــن خوانــدم از نامة نامــدار |
|
ز پنجم خداونـد از هشت و چار |
و در بیت زیر تأکید میکند مطالبی که میسراید هیچ کم و کاستی در آن نیست و مستند است:
چنین رانده این راز، دانای طوس |
|
نباشد در آن کاستی و فسوس |
و یا بیت زیر که بیت فردوسی را تداعی میکند:
بسی راست گفتار از باستان |
|
چنین گفته از گفتة باستان
|
بیت فردوسی چنین است:
ز بلبل شنیدم یکی داستان |
|
که برخواند از گفتة باستان
|
ابیاتی از این دست در خداوندنامه بسیار یافت میشود و هرجا صبا قصد دارد، داستانی را به تصویر بکشد با یاری گرفتن از این شیوه به گفتهها و سرودههایش مهر سندیّت میزند.
یکی از تفاوتهایی که حماسة دینیِ «خداوندنامه» با حماسة تاریخی و اسطورهای «شاهنامه» دارد، این است که بر خلاف قهرمانان و پهلوانان شاهنامه که نام خود را از یکدیگر کتمان میکنند، پهلوانان خداوندنامه نه تنها کتمان نام نمیکنند؛ بلکه برای تفاخر نام نیاکان و اجداد خود را نیز ابراز میدارند، البتّه این مسأله به این بازمیگردد که پهلوانان در حماسههای تاریخی و اسطورهای، نمادین و غیرواقعی هستند؛ امّا در حماسههای دینی واقعیّت وجودی دارند و در اسطورة اقوام کهن معتقد بودند که اسم، معرّف کامل مسمّاست. اگر کسی اسم کسی را بداند، بدین معناست که شناخت کاملی از او داشته و بر او تسلّط دارد.
بنابراین، در حماسة دینی به دلیل واقعیّت وجودی پهلوانان که اسطورههای واقعی میباشند کتمان نام یا نامپوشی مشاهده نمیشود. بعنوان شاهد نمونههایی از ابیات فردوسی و صبا را در مقابل هم قرار میدهیم:
بدو گفت خندان که نام تو چیست |
|
تن بی سرت را که خواهد گریست؟
|
تهمتن چــنین داد پـاسـخ کـه نام |
|
چه پرسی کزین پس نبینی تو کام |
مــرا مــام من نام مــرگ تو کــرد |
|
زمانه مرا پتگ ترگ تو کرد
|
سرآغازشان عتبه از تخم و نام |
|
پژوهید و از آگهی یافت کام
|
در مصراع دوّم بیت فوق مشاهده میکنیم که «عُتبه» نام پهلوانان را دانسته ، به نام آنها پیبرده و آنها را شناختهاست. یا در ابیات زیر که پهلوان حماسة دینی برخلاف حماسة اسطورهای و تاریخی نام خود و اجداد خود را بازگو میکند:
چو تنگ اندرآمد به همْشان نبرد |
|
پژوهندهشد عُتبــه از آن سـه مرد |
که نــام نیاکـان بـرانیـد بـاز |
|
کـه دارم بـه دانـایــی آن نیـــاز |
عبیده سرودش که ای پیـلزور |
|
منم حارث شیـبه را پــاک پــور |
همان شیردل گُرد با دیـن و داد |
|
بــرادر پــدر حــمزۀ پاکـــــزاد |
دگر پـور فــرّخ بـرادر پـدرْم |
|
علی آنکه شیران به چنگش چو غرم |
نتیجه
صبای کاشانی در خلق اثر خویش از تمام امکانات شاهنامه استفاده کرده و چه در کلیّات و قالبگیری و چه در جزئیّات، به تقلید از شاهنامه پرداخته است. درصد بالایی از واژگان و تعابیر خداوندنامه وامگرفته از شاهنامه است. اگر تعبیر و ترکیبی نو هم در خداوندنامه یافت شود، در اصل، صبا شیوۀ ترکیبآفرینی را از فردوسی گرفته است. هیچ ابتکاری در اثر صبای کاشانی به چشم نمیخورد و هرچه هست تقلید محض است. چنانچه تفاوتهایی جزئی در آن بیابیم، نشأتگرفته از تفاوتی است که ماهیّت حماسة دینی با حماسة تاریخی و اسطورهای دارد. در خداوندنامه به ابیات ناب میرسیم که شاعر به فردوسی نزدیک شده است؛ امّا هیچگاه به شکوه و عظمت لحن حماسی شاهنامه و ابیات شاهکارش نمیرسد. صبای کاشانی در صور خیال از جمله تشبیه و استعاره، راه و شیوۀ فردوسی را در پیش گرفته و تشبیهات و استعارات فردوسی و شاهنامه را در خداوندنامه به کار گرفته است. همة تشبیهات، حسّی است. نیز با استعارهها و تشبیهاتی مواجه می شویم که نه در شاهنامه است و نه ابتکار خود صبا، بلکه صبا آنها را از شاعران دیگرِ سبکهای عراقی و خراسانی به وام گرفته است.