بازتاب دیدگاه شاعر در نحو منظومه ویس و رامین

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهرکرد

2 کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهرکرد

چکیده

شعر آمیزه‌ای از اندیشه و صور خیال است. اندیشه های شاعر، زبان اوست که در قالب شعر بیان شده است و به ذهن مخاطب متبادر می شود. جهان بینی شاعر و کیفیت تبیین امور، در ساخت جمله های او تأثیر می گذارد. در نتیجه هر کدام از سبک ها و ژانرهای ادبی، الگوهای دستوری مشخصی را برمی گزینند. این الگوهای دستوری در واقع بیان کننده نوع دیدگاه و ذهنیت حاکم بر آن سبک و یا موضوع ادبی هستند. عوامل دستوری که تفاوت های دیدگاه و نگرش مؤلّف را نسبت به موضوع یا مؤلّفه‌ای در متن نشان می دهد، بسیارند اما در این مقاله به دو عامل وجهیّت و متغیرهای زمان در مثنوی ویس و رامین اشاره می شود. هدف این پژوهش، روشن ساختن دیدگاه و نگرش فخرالدین اسعد گرگانی در به کارگیری فعل ها، قیدها، صفت ها و نیز چینش واژگان و انعکاس صدای وی در نحو جمله هاست. نتایج حاصل از تحلیل های انجام شده بیانگر این است که نگرش شاعر تابعی است از غلبه رویداد محوری، و استفاده وی از قیدهای زمان حال، بیانگر واقع گرایی و اطمینان او درباره موضوع داستان است. صفات و خصوصیاتِ فخرالدین، رویکردی مطلق گرا و برابر دارد و از طریق ارجاع کلام به «لحظه سخن گفتن» و کاربرد زمان مضارع و قیدهای تأکید و ایجاب، باور قطعی و مسلّم شاعر نسبت به موضوع عشق و پیامدهای آن نشان داده می شود.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

The Reflection of Poet’s View in the Syntax of Veis va Ramin

نویسندگان [English]

  • M Foruzandeh 1
  • A Banitalebi 2
1 Associate Professor, University of Shahrekurd
2 MA, University of Shahrekurd
چکیده [English]

Poetry is a mixture of thought and imagery. Thoughts of the poet are his language expressed in the form of verse and cross to the mind of the reader. Poet’s worldview and the quality of explaining phenomena affect the structure of his sentences. Consequently, styles and literary genres select certain syntactic patterns. These patterns, indeed, express the perspective and subjectivity governing that style or literary theme. There are numerous syntactic factors which show the differences of author’s perspective and attitude with regard to a subject or component in the text but this article considers two elements of modality and temporal variables in the Mathnavi of Veis va Ramin. This research aims to elucidate the view and attitude of the poet in using verbs, adverbs, adjectives and the organization of the words and reflection of the poet’s voice in the syntax of sentences. The results of this study show that the attitude of the poet is controlled by the dominance of events and his usage of present tense adverbs implies his realism and his confidence in the subject of the tale. The characteristics of Fakhr al-Din have an absolutist and equal attitude, and by referring the discourse to the moment of speaking and using present tense and distinguishing and affirmative adverbs the absolute and definite belief of the poet in love and its consequences are shown.
 

کلیدواژه‌ها [English]

  • Style
  • modality
  • tense variable
  • Veis va Ramin

مقدمه

منظومه دلاویز «ویس و رامین» از داستان های روزگار اشکانیان است که فخرالدین اسعد گرگانی در حدود سال (446هـ.ق.) یا پس از این سال، آن را به بحر هزج سروده است. این مثنوی از لحاظ قدمت، سومین مثنوی موجود و نخستین منظومه عشقی است که از گزند روزگار ایمن مانده و به تمامی به دست ما رسیده است. محمدجعفر محجوب در این زمینه عقیده دارد: «شاعر جوان گرگانی با آن زبان سخنگوی و طبع توانا، تصویر خویش را در وجود رامین منعکس یافته و خود را به جای او گذاشته و کامروایی ها و ناکامی های او را با چنان صداقتی در دفتر آورده که گویی شخص رامین در گوش ویس سرود عشق زمزمه می­کند یا از دوری او فریاد حسرت بر می آورد» (فخرالدین اسعد، 1337: 24؛ مقدمه مصحح). بنابراین زبان ابزار تجلّی اندیشه آدمی و شعر، طریقی برای دریافت و درک مجموعه تخیل­ها و واقعیت­های ذهن شاعر است که از اعماق ذهنیت او نشأت می­گیرد و در تلّقی افراد جامعه تأثیر می­گذارد. زبان، صورت مادی و جسمانی محتوای ایدئولوژی­ها و ذهنیت­هاست. زبان در سطوح مختلف حامل ذهنیتی خاص است که به آن شکل می­دهد و از سوی دیگر از آن شکل می­پذیرد. در نوشتار و گفتار هر گوینده­ای نگرش شخصی و ذهنیت هستی شناختی، ارزش­ها، تلقی­ها، باورها، عواطف و احساسات به طور خودآگاه یا ناخودآگاه نمودار می­شود؛ از این رو شکل­های کنش و واکنش کلامی با ویژگی­های یک وضعیت اجتماعی و فکری مشخص پیوند تنگاتنگی دارد. از نظر ژان ژاک وبر «سبک محصول یک تأثیر است که از طریق تعامل بین متن و خواننده تولید می­شود»(1996: 3 Weber,). کلام گوینده، رانشی اجباری است یعنی واژه­ها، ساخت جمله­ها، لحن و تصویرها، همگی از ناخودآگاه و تجربه زیستی وی بیرون می­آید و کم­کم به کنشی خودانگیخته و هنری بدل می­شود. به عبارت دیگر، سخن مؤلف از اندوخته درونی شده گفتار و از نظام زبانی درونی شده وی برمی­خیزد. موضع­گیری ذهنی و عاطفی گوینده در سطوح مختلف سبک و کلام همانند نظام آوایی، واژگانی، نحوی و بلاغی نمود پیدا می­کند و تصور یک سطح صفر تهی از ذهنیت و ایدئولوژی در هر متنی اگر ناممکن نباشد، حداقل دشوار است. رولان بارت ایدئولوژی را  یک نظام معنایی ثانویه می­داند که معنای ضمنی را به معنای اولیه یا معنای صریح می­افزاید(سجودی، 1387: 185). ذهنیت گوینده در متن به دو صورت صریح و ضمنی بازتاب می یابد: در حالت اول متن­هایی که در آن نگرش گوینده با صراحت و شفافیت منعکس می­شود، از نوع متن‌های گفتمانی­اند که تراکم عناصر ایدئولوژیک در تولید و یا تفسیر متن برجسته است؛ برای مثال زبان شعری ابوالقاسم لاهوتی نمونه یک متن ادبی است که ایدئولوژی سوسیالیستی در آن واضح و آشکار است و این موضوع به یاری کاربرد رمزگان و واژگان نشان­دار حزبی و تعصب­گرایانه نمود می‌یابد. در حالت دوم، متن­هایی که ذهنیت و تلقی گوینده در آنها پوشیده و پنهان است، در شمار معانی ضمنی است. در این گروه از متن­ها، گوینده مفاهیم و ارزش­های ایدئولوژیک را به مدد شگردهای بیانی ضمنی با صناعات ادبی و ابهام­های هنری پوشیده می­دارد. آثار ادبی جهان معاصر عمدتاً تحت تأثیر این تفکر بوده­اند؛ برای مثال در دو دهه اخیر، گسترش موج فمنیسم موجب پدید آمدن رمان­های بحث انگیز در مورد زنان و حقوق اجتماعی آنان شده است. به هر حال از آن جا که تلقی و موضع­گیری گوینده، نظامی از عقاید است که زاویه دید وی را شکل می­دهد، بنابراین بر همه جنبه­های زبانی او تأثیر می­گذارد و تفکرات و گروه‌بندی اجتماعی و در نهایت جهان­بینی او را تفسیر می­کند؛ برای مثال، کاربرد برجسته سه نوع رمزگان «عشق»، «سیاست» و «شریعت» در ویس و رامین بیانگر وابستگی و گرایش شاعر به دستگاه حکومت به ویژه «خواجه ابوالفتح مظفر» حاکم اصفهان، شریعت اسلام و تجربه عشقی و دل سوختگی شاعر در دوران جوانی است. در اثری همچون ویس و رامین که نماینده سبک خراسانی است؛ از یک سو کاربرد ویژه عوامل واژگانی که موجب گسترش عواطف و احساسات عاشقانه شده است و از سوی دیگر پیوند استوار معنایی و محتوایی واحد در متن، سبب درک هر چه بهتر دیدگاه شاعر برای خواننده شده است. همان­طور که حق شناس گفته است: « هر داستانی، تم، پیام یا مضمونی دارد و به اعتبار همان مضمون است که لایه معنایی داستان ارزش ادبی پیدا می­کند. پس چیزی که به این داستان­ها اعتبار می‌بخشد، این است که هر کدام از آنها در کلیت تام خود حکم یک دال زبانی، یک فضای خیالی؛ پیدا می­کنند که از رهگذر آن چیزی دیگر، معنایی دیگر، بازگفته می­شود؛ معنایی که خود مدلول این دال، داستان خیالی یا واقعی است» (حق شناس، 1382: 168). شاعر برای نفوذ دیدگاه خود در مخاطب، زبان عادی را از ابعاد زمانی و مکانی فراتر می­برد و به زبان ادبی تبدیل می­کند. زبان شاعر، هم بازتاب اندیشه و دیدگاه­های او و هم انعکاس دهنده واقعیت­های جامعه است. بنابراین ساختار نحوی جمله­ها در کلام او نقش تعاملی و ارتباطی را ایفا می­کند؛ برای مثال، جمله­های گسسته و مستقل و متناوب در ویس و رامین  بازتاب هیجانات و عواطف پرشور گوینده در کلام است که موجب شتاب و تندی سخن می­شود. ازین رو، بررسی شعر هر شاعر تبیین کننده اوضاع زندگی و نگرش وی درباره آن است. شاعر دیدگاه‌های خویش را با طرحی سامان یافته در شعر خویش وارد می­کند و کلام را در مسیری خاص از ذهن در قالب بیت درمی­آورد. پس در بررسی شعر، در واقع شاعر را بررسی کرده­ایم و به هر روی هر مفهومی که توانسته است ذهن شاعر را به خود معطوف سازد، دیر یا زود از مجرای ذهن او به زبان و سپس به ذهن جامعه نفوذ می­کند. باید گفت بین زبان و ذهن، تعاملی دایمی وجود دارد.«می توان انتظار داشت که زبان انسان ظرفیت های هوشی انسان را مستقیماً منعکس سازد و زبان به طریقی آینه مستقیمم ذهن باشد؛ چیزی که برای دیگر نظام های دانش و باور انسان امکان پذیر نیست»(چامسکی،1384: 4). با توجه به مطالب فوق، این جستار در پی روشن ساختن این پرسش است که تفکر برجسته و برانگیخته فخرالدین در «ویس و رامین» چگونه است و آیا می­توان از نحو و محور همنشینی کلام شاعر به ژرفای اندیشه او پی برد و اگر این امکان صورت پذیر است، به چه نکات و موضوعاتی باید در این زمینه توجه کرد؟  هدف این پژوهش تحلیل مؤلّفه های روشنگر نگرش و تلقی شاعر در جریان داستان و به عبارتی در زندگی است و با بررسی این عوامل می توان به ژرفای ذهن و خصوصیات زبانی وی رسید. اهمیت این پژوهش در این است که با استفاده از چنین مؤلّفه‌هایی به طرز سخن و سرایش شاعر و از طرفی شیوه زندگی و احساسات وی می­توان دست پیدا کرد و چنین تحلیل‌هایی ما را در درک بهتر شعر فارسی یاری می­رساند و با اسرار کلام بزرگان شعر و ادب بیشتر آشنا می­سازد.

 

پیشینه پژوهش

موضوع انعکاس دیدگاه شاعر یا نویسنده در نحو کلام از جمله تحقیقات جدید ادبی است که جایگاه ویژه­ای در شناخت هر چه بهتر نگرش شاعر دارد و توجه بسیاری از زبانشناسان خارجی را به خود جلب کرده است. از جمله در آثار یسپرسن (1924)، پالمر (1986)، فاولر (1986)، تولان (1988)، هالیدی (1987)، سیمپسون (1993)، لمپرت (2000)، لاینز (1977)، کوئرک (1985)، ژیان لی (1999) و.... در ایران نیز پژوهش­های گوناگونی در این زمینه انجام گرفته است. بحث وجهیت و وجه فعل در مطالعات ایرانیان صرفأ به وجه فعل در زبان فارسی متمایل می شود تا وجه فعل به طور عام. اختلافات موجود در دسته بندی­ها نیز ناشی از این موضوع است. نویسندگانی همچون ناتل خانلری(1352)، قریب و همکاران (1363)، دایی جواد(1354)، طالقانی(1346)، فیروزمنش و همکاران (1364)، دبیرسیاقی(1345)، انوری و احمدی گیوی(1367)، فرشیدورد(1388)، شریعت(1367)، خیامپور(1372) و... به وجهیت به ویژه وجه فعل تنها از جنبه دستوری پرداخته­اند. در مقاله «بررسی مفاهیم وجهی زمان دستوری در زبان فارسی»(عموزاده و رضایی 1391) با کمک از دو فیلمنامه، نقش زمان دستوری در انتقال مفاهیم وجهی بیان می شود. آقاگل زاده و عباسی در مقاله «بررسی وجه فعل در زبان فارسی بر پایه نظریه فضاهای ذهنی»(1391)، با بررسی کاربرد وجه فعل با توجه به نظریه فضاهای ذهنی به این نتیجه رسیده اند که گوینده فارسی زبان سه فضای ذهنی اخباری، التزامی/محتمل و غیر محتمل در ذهن دارد که در این فضاها وجه فعل به شیوه­ای خاص سامان می­یابد. در مقاله «ابعاد معناشناختی "باید" در زبان فارسی» (عموزاده و رضایی، 1389) پس از ارائه مفاهیم اساسی حوزه وجهیت و مرور مختصر پاره­ای از مطالعات در این زمینه، یک ساختار معنایی سه مؤلفه­ای برای جملات دربردارنده «باید» در نظر گرفته شده است و این مقوله در همه انواع کاربردهای وجهی دارای ساختار زیربنایی است. همچنین مقاله «مفهوم ذهنیت در افعال وجهی در زبان فارسی»(نقی‌زاده و همکاران، 1390) به بررسی موضوع وجهیت و انواع آن می­پردازد. مقوله زمان و انواع آن در کتاب های دستور زبان صرفا از جهت صرفی مورد دقت قرار گرفته است و چندان توجهی به ارتباط ساختار معنایی آن با تلقی نویسنده نشده است. در کتاب سبک­شناسی، نظریه‌ها، رویکردها و روش­ها (فتحی، 1391: 291-284) مقوله وجهیت و متغیر زمان و به طور کل بازتاب دیدگاه نویسنده در نحو با دقت بیش­تری مطرح شده است. بر این اساس، در این مختصر توجه خاصی به این کتاب شده و مبنای کار قرار گرفته است.

 

روش پژوهش

روش پژوهش به شیوه فیش برداری و کتابخانه­ای است و برای بررسی، چند بخش از داستان در مدّ نظر قرار گرفته است. در آغاز این پژوهش با استفاده از روش توصیفی، تعاریف مورد نیاز از مباحث وجهیت و زمان ذکر می­شود و پس از آن به تقسیم بندی­های مربوط به وجهیت از جمله «وجه فعل، وجه قید، وجه صفت»، و زمان همچون« مضارع، ماضی و امری» و تغییر فاصله گوینده با واقعیت پرداخته می­شود و در پایان هر بخش، آماری از موضوعات مورد تحلیل ارائه می‌شود تا به این وسیله با شفافیت بیش­تری به جهان­بینی و نگرش شاعر در متن پی ببریم.

 

1) وجهیّت

 وجهیت عبارت است از میزان قاطعیت گوینده در بیان یک گزاره که به طور ضمنی به وسیله عناصر دستوری نشان داده می شود و بیان کننده منظور(کنش غیر زبانی) یا قصد کلی یک گوینده یا درجه پای بندی او به واقعیت یک گزاره یا باورپذیری، اجبار و اشتیاق نسبت به آن است. وجه، مقوله ای است نحوی- معنایی که نظر گوینده را در جمله نسبت به موضوع سخنی که بیان می کند، نشان می دهد. وجه در ساختمان بند از آن جهت اهمیت دارد که حاکی از جهت گیری خاص نویسنده است نسبت به آنچه می گوید. در واقع، وجهیّت عموماً اشاره دارد به تلقی گوینده از چیزی یا عقیده وی درباره میزان درستی مفهوم یک جمله (فتوحی،1391: 285). وحیدیان کامکار می­گوید کلمات وجهی عبارتند از: باید، کاش، اگر، مبادا و عباراتی که به معنای این واژه ها به کار می­رود؛ همچنین فعل­های خواستن و توانستن و فعل‌هایی که در جمله­های مرکب پیرو مقصدی قرار می­گیرند(وحیدیان کامیار،1371: 6). برای مثال جمله (1) حاوی درجه خاصی از احتمال و اذعان گوینده به عدم قطعیت وقوع گزاره است و دارای معنای وجهی(از نوع وجهیّت معرفتی) در کنار محتوای گزاره­ای جمله است. در حالی که جمله (2) دارای این معنای وجهی و یا صورتی از ارزیابی گوینده از گفته نیست:

(1) شاید احمد به مدرسه رفته باشد.

(2) احمد یک ساعت پیش به مدرسه رفت.

وجهیّت از جمله موضوعاتی است که هم زبانشناسان گذشته مانند یسپرسن(1924) و هم متأخران چون پالمر(1986)، فاولر(1986)، تولان(1988)، سیمپسون(1993) و لمپرت(2000) به آن پرداخته اند. لاینز اشاره می کند که وجهیّت به نگرش و عقاید مردم در مورد گزاره های بیان شده و نیز به ادات اختیاری توصیف شده توسط آن گزاره ها اشاره دارد (Lyons, 1977: 541).کوئرک وجهیّت را قضاوت گوینده در مورد اعتبار و صحت گزاره ها می داند (Quirk, 219: 1985). پالمر معتقد است وجهیّت، دستوری شدگی نگرش ها و عقاید گوینده است (Palmer, 1986: 16) و ژیان لی وجهیّت را درجه هایی میان درست و نادرست در نظر می گیرد(Li,1999:21). دستور نظام مند نقش گرا که توسط هلیدی(1994-1985) و متیسن(2004) معرفی شده و گسترش یافته است، بر مبنای نقش قرار دارد و در فرانقش بینافردی به تفصیل وجهیّت و بازنمودهای آن را بررسی می نماید. یار محمدی به نقل از هلیدی، وجهیّت در کلام را یکی از نتایج کارکرد تعاملی زبان می داند و می گوید:«وجهیّت عبارت است از نگرش گوینده یا نویسنده نسبت به توفیق انجام عمل»(یارمحمدی،1372:267-266). راجر فاولر(1999-1938) در تعریف وجهیّت می‌نویسد: «وجهیّت، گرامر تعبیر پنهان است؛ ابزاری است که مردم با آن درجه تعهد و التزام و سرسپردگی خود را نسبت به حقیقت گزاره هایی که می گویند، بیان می کنند. وجهیّت به نگرگاه آنها درباره تمنّا و آرزوی یک حالت از امور اشاره دارد»(Fowler,1986:131). مایکل تولان وجهیّت را در شناخت ایدئولوژی و دیدگاه های مستتر نویسنده در متن به خوبی به کار می‌گیرد. وی نقش وجهیّت را چنین تعبیر می‌کند: «به طور کلی وجهیّت اشاره دارد به امکانات زبانی موجود برای توصیف و توجیه ادعا، عقیده یا تعهدی که فرد با زبان خلق می کند»(Toolan,1988:46).

 بنابراین وجهیّت یکی از توصیف­گرهای اصلی نقش بینا فردی و اجتماعی زبان به شمار می رود. به طور کلی، نظریه وجهیّت را در بررسی ادبیات، «کیفیت های بیان امور» و نیز هر نوع دخالت گوینده در بیان یک موضوع گفته اند که حتی ابعاد زمان و نمود فعل را نیز دربرمی گیرد. وقتی وجهیّت در کلام منعکس می شود، مخاطب احساس می کند صدایی او را مورد خطاب قرار می‌دهد؛ بنابراین وجهیّت، تعامل میان گوینده و مخاطب را افزایش می دهد و زمینه نوعی اعتماد و همدلی یا تعارض را در گفت و گو فراهم می کند.

1- 1) وجهیّت در فعل

جنبه یا وجه فعل عبارت است از دلالت او بر وقوع یا لاوقوع عمل به شکل اخبار یا احتمال یا امر(خیامپور، 1372: 85). اگر وجهیّت را نگرش سخنگو درباره حقیقت و درستی یک پاره گفتار و میزان قاطعیت گوینده در بیان یک گزاره بدانیم که نوع روابط میان افراد و مناسبات اجتماعی را مشخص می کند و مشخصه جمله محسوب می شود، وجه فعل آن دسته از ابزارهای دستوری است که نگرش گوینده را در فعل بروز می دهد. وجه فعل«صورت یا جنبه هایی از آن است که بر اخبار، احتمال، امر، آرزو، تمنّی، تأکید، امید و برخی امور دیگر دلالت می کند»(فرشیدورد، 1388: 380). وجه عبارت است از مناسبات گوینده یا نویسنده به طرز اجرای عملی که توسط فعل بیان می­شود. هر گاه این مناسبات با وسایل گرامری بیان شود، زمره گرامری وجه به وجود می­آید(شفائی، 1363: 89). به این ترتیب، بحث وجه فعل در دستور زبان فارسی به طور کلی در سه طبقه اخباری، التزامی و امری قرار می گیرد؛ به این معنا که فعل را به اعتبار کیفیت خبری مفهوم آن، اخباری و به اعتبار شرط، احتمال، آرزو، تردید، میل و امثال آن التزامی و چنانچه مفهوم جمله فرمان یا طلبی را دربر گیرد، وجه امری گویند. البته برخی از دستورنویسان وجوه دیگری چون شرطی، مصدری و وصفی را در وجه فعل جایز دانسته اند ولی این وجوه استقلالی از خود ندارند زیرا وجه شرطی از نوع وجه التزامی است و فعل را ملتزم به وجود شرط می کند و ساخت خاصی ندارد؛ وجه وصفی نیز به تبع فعل بعدی، زمان و وجهش مشخص می گردد پس نمی تواند مستقل از وجوه دیگر باشد؛ به عنوان مثال، در جمله «احمد به خانه رفته، ناهار خورد» فعل وصفی «رفته» به تبع فعل «خورد» وجه اخباری دارد و یا در جمله « احمد به خانه رفته، ناهار بخور» فعل وصفی وجه امری دارد. وجه مصدری نیز اصلا فعل نیست زیرا مصدر از انواع اسم به شمار می آید و اگر بتوان برای آن در مواردی وجهی قایل شد، باید آن را از نوع وجه التزامی دانست زیرا یکی از مفاهیم التزام مانند لزوم و اراده را می رساند (انوری و احمدی گیوی،1367: 75). به طور خلاصه بر اساس نظر دستورنویسان، عنصر وجه به قطعی بودن، غیر قطعی بودن و یا امری بودن مفهوم جمله از نظر گوینده اشاره می­کند(مشکوه الدینی، 1366: 61).

بحث وجهیت فعل در سبک شناسی و از دیدگاه معنایی حوزه گسترده تر و ریزبینانه تری را شامل می شود؛ به طور مثال وجهیت فعل نشان می دهد که تلقی گوینده از محتوای گزاره، احتمال دارد، ضرورت دارد، ممکن است، بهتر است، اجازه دارید، اطمینان دارید، انتظار دارید و نظایر این است. با توجه به این مطلب، وجه فعل از دیدگاه سبک شناسی که نمود معنایی جمله را شکل می دهد، به اقسامی نظیر اخباری، التزامی، تمنایی، معرفتی، عاطفی، شرطی، پرسشی، انکاری و...  تقسیم می شود که هر کدام به گونه ای بیانگر دیدگاه گوینده نسبت به موضوع  و شخصیت اوست. برای مثال از دیدگاه سبک شناسی، جمله «یقین دارم مجله ادبی این داستان را چاپ می کند»، دلالت بر اطمینان گوینده درباره صدق گزاره دارد. با عبارت «یقین دارم»، جمله، وجه معرفتی پیدا کرده است و چنانچه به جای آن، عبارت «خیلی ناراحتم» را در جمله جایگزین کنیم، وجه آن عاطفی و با عبارت « آیا می شود؟»، وجه آن پرسشی می‌شود. بنابراین در سبک شناسی، اهمیت نگرش گوینده بر اساس جملات به الگوهای متنوع تر و جزئی­تری تقسیم می‌شود که هر کدام از این نوع گزاره ها می تواند جهت گیری خاص گوینده را نسبت به موضوعی نشان دهد اما در دستور زبان، تقسیم بندی وجه فعل تحت سه مقوله اخباری، التزامی و امری صورت می پذیرد که وجوه اخباری و التزامی به زمان های گوناگونی نظیر انواع ماضی و مضارع طبقه بندی می شود. در تعریفی که شفائی از وجه ارائه می‌دهد، بیشتر منظور او متوجه وجه فعل است و می نویسد: «وجه عبارت است از مناسبات گوینده یا نویسنده، نسبت به طرز اجرای عملی که توسط فعل بیان می شود (شفائی،1363: 88). در زمینه بررسی وجه فعل یکی از افراد برجسته که اختصاصاً به این موضوع پرداخته، پالمر است. به نظر پالمر، تعریف وجه به صورت«نظر و دیدگاه گوینده» (2: 1986  Palmer,) که از سوی لاینز مطرح شده، مناسب­تر از سایر دیدگاه ها به نظر می رسد.

1- 1- 1) وجه اخباری

وجه اخباری آن است که وقوع یا عدم وقوع فعل را با قطعیت و یقین بیان کند و اسناد در آن قابل صدق و کذب باشد (فرشیدورد،1388: 381). دیدگاه دستور سنتی در تعریف وجه اخباری همان دیدگاه معنی شناسی شرایط صدق است که میزان صادق یا کاذب بودن قضایا یا مسلم و نامسلم بودن آنها را می سنجد و بعضی از صیغه های فعل برای خبر دادن از کار یا حالتی آورده می شود. این گونه صیغه ها از «وجه اخباری» شمرده می شوند. در تمامی تعاریف وجه اخباری بر این نکته تأکید شده است که وجه اخباری در صورتی به کار می رود که وقوع یا عدم وقوع فعل از نظر گوینده حتمی باشد.

در بیت های ویس و رامین یکی از پرکاربردترین وجه ها درکنار وجه التزامی و مصدری، وجه اخباری است. در واقع فخرالدین با استفاده ازاین وجه، ارتباط نزدیکی در حین داستان با رخدادها دارد و بسیاری از عقاید و احساسات خویش را در قالب وجه اخباری و جمله های خبری به خواننده انتقال می دهد و یا از زبان شخصیت های داستان به بیان آنها می پردازد؛ برای مثال در قسمت «جنگ موبد و قیصر روم» این گونه می آید که:

شهنشه موبد از قیصر خبر یافت

 

که قیصر دل ز راه مهر برتافت

ز بدراهی نهادی دیگر آورد

 

به خودکامی سر از چنبر برآورد

همه پیمان های کرده بشکست

 

بسی کس های موبد را فروبست

ز روم آمد سپاهی سوی ایران

 

بسی آباد را کردند ویران

نفیر آمد به درگاه شهنشاه

 

به تارک بر فشانان خاک درگاه
                          (فخرالدین­اسعد،1337: 172)

تا پایان این قسمت اکثر افعال به وجه اخباری آمده است و شاعر به بیان وقایع جنگ و روال داستان می پردازد. یا زمانی که فخرالدین زبان به نصیحت و موعظه می گشاید و توجه انسان را به عاقبت اندیشی و زودگذری دنیا معطوف می کند، از وجه اخباری استفاده می نماید:

جهان بر ما کمین دارد شب و روز

 

تو پنداری که ما آهو و او یوز

همی گردیم تازان در چراگاه

 

ز حال آن که از ما شد نه آگاه

همی گوییم داناییم و گربز

 

بود دانا چنین حیران و عاجز

ندانیم از کجا بود آمدنمان

 

و یا زیدر کجا باشد شدنمان

همی بینیم کایدر بر گذاریم

 

ولیکن دیده را باور نداریم

چه نادانیم و چه آشفته راییم

 

که از فانی به باقی نه گراییم
                              (فخرالدین اسعد،1337: 381)

همچنین این وجه در مقدمه و قسمت آغازین ویس و رامین که در مورد ستایش خداوند و حضرت محمد (ص) و ممدوحان شاعر است، کاربرد غالب و مسلط به شمار می آید و فخرالدین با استفاده از وجه اخباری، عقاید دینی و هستی شناسانه خود را در قالب بیت ها بیان می کند.

2- 1- 1) وجه التزامی

 این وجه نشان می دهد جهت گیری و حالت گوینده نسبت به اجرای یک عمل از نوع درخواست، توصیه، اجبار و فرمان است. این وجه از لحاظ شدت و ضعف از خواهش تا فرمان را دربردارد. هرگاه واقع شدن یا واقع نشدن فعل مسلم نباشد، فعل در وجه التزامی آورده می شود. خانلری معتقد است: «فعلی که به وجه التزامی است همیشه به دنبال فعل دیگری می­آید» (ناتل خانلری، 1352: 89). در خصوص این وجه، این نکته در تمامی منابع مشترک است که «وقوع یا عدم وقوع غیر قطعی است». شریعت بر آن است که در وجه التزامی، احتمال صدق و کذب در گفتار وجود ندارد و آن را به احتمال از قبیل آرزو، میل، امید، شرط و امثال آن بیان می­کنند(شریعت،1367: 131).  قابل ذکر است که در این قسمت، وجه امری نیز زیر مجموعه ای از وجه التزامی مورد بررسی قرار می گیرد. در وجه امری کار به صورت حکم و فرمان، خواهش، خواست و تمنّا بیان می شود. در کاربرد وجه امری آنچه اهمیت دارد، نگرش گوینده به اجرای امر و فرمان است. اگر گوینده بخواهد به مخاطب خود نشان دهد که او راه دیگری جز اجرای امر و فرمان او ندارد و امر او غیر قابل چشم پوشی است، از وجه اخباری استفاده می کند اما چنانچه گوینده برای حفظ ادب و یا با توجه به طبقات اجتماعی و دیگر شئون کاربردشناختی بخواهد به شنونده نشان دهد که الزام و اصراری برای اجرای امر و یا درخواست و خواهش او ندارد، از وجه امری بهره می گیرد که در همه صیغه ها، به جز دوم شخص مفرد، همانند وجه التزامی است و تنها تفاوت آن با وجه التزامی در عدم کاربرد شناسه دوم شخص مفرد در وجه امری و کاربرد آن در وجه التزامی است؛ پس می توان وجه امری را کاربرد وجوه اخباری و التزامی برای امر و خواهش دانست. 

«امر و نهی» بیشترین درجه وجه التزامی را در بیت های ویس و رامین به خود اختصاص داده است. چنان که استفاده از صیغه های مختلف فعل کمکی «باید» و افعال امر و نهی به شیوه کهن یعنی استفاده از «م» به جای «ن» نهی، از رایج ترین شیوه های کاربرد وجه التزامی در این مثنوی است:

مکن راما که از گل سیر گردی
مکن راما که تو امروز مستی

 

 

نیابی ویس را آنگه به مردی
ز مستی عهد من بر هم شکستی
                              (فخرالدین اسعد،1337: 262)

همان طور که اشاره شد وجه التزامی یکی از پرکاربردترین وجه فعل ها در ویس و رامین است که شامل وجه امری و نهی و شرطی هم می شود. به سخن دیگر، فخرالدین با استفاده از ساختار شرطی و جمله های پایه و پیرو و با استفاده از کلمات «اگر، شاید و باید» بیشترین کاربرد وجه فعل را به این گونه اختصاص داده است. رحیمیان قیدهای «باید» و «شاید» و کلماتی از قبیل«اگر» را از عوامل وجهی یا به تعبیر خود «وابستگی» می داند(رحیمیان،1378: 58). می‌توان گفت این گونه کلمات در حقیقت، نوعی«نشانگر وجهی» هستند. نشانگرهای وجهی ابزارهایی هستند که گوینده به کمک آنها از تصریح در درستی گزاره اجتناب می کند و بر این اساس، چنین عباراتی نقش مهمی در انتقال مفاهیم وجهی ایفا می کنند.

برای مثال فخرالدین در این بیت ها پیوسته از جمله های شرطی با حرف شرط «اگر» استفاده می کند و مطابق قوانین گذشته شعر فارسی در پایان افعال«ی» شرطی هم آورده می شود:

اگر بی اخترستی چرخ گردان
نبودی این علل­های زمانی
چو این مایه نبودی رستنی را

 

 

 

نگشتی مختلف اوقات گیهان
کزو آید نباتی زندگانی
نبودی جانور روی زمی را
                                 (فخرالدین اسعد،1337 :2)

و یا دراین بیت­ها با استفاده از صرف فعل­های کمکی«بایستن، شایستن»، وجه التزامی در ساختار بیت ایجاد می­شود:

کم از هشتاد زن پیشش نبایند

سزد گر دل بر آن مردم بسوزد
ببرد از بهر دختر هر چه بایست

 

 

 

که کمتر زین ندیمی را نشایند
                                (فخرالدین اسعد،1337: 31)

که عشق اندر دلش آتش فروزد
یکایک آنچه شاهان را بشایست
                                (فخرالدین اسعد،1337: 70)

بیشترین فعل های کمکی که در وجه التزامی کاربرد زیادی در ویس و رامین دارند، عبارتند از: «بایستن، شایستن، توانستن و سزیدن» که به صیغه های مختلف صرف شده اند. در داستان ویس و رامین بدیهی است که کاربرد «امر و نهی» در اختیار نظام قدرت یعنی«شاه موبد» باشد. از آغاز داستان یعنی لحظه­ ای که هنوز ویس زاده نشده تا پایان داستان یعنی لحظه مرگ او، بیشترین کاربرد وجه امر و نهی، مختص همین رابطه است. البته منظور از نظام قدرت شامل رابطه عاشق و معشوق با یکدیگر نیز می شود زیرا در این ارتباط، دو سوی امرکننده و فرمانبر حضور فعال دارند.

بعد از امر و نهی،«اجازه» درجه وجه التزامی دیگری است که کاربرد گسترده­ای در ویس و رامین دارد. برای نمونه:

به بوم ماه وی را نیست دشمن

 

که یارد دشمنانی کرد با من

نه قارن کرد یارد شوی شهرو

 

نه آن مهتر پسر کش نام ویرو

 

دلت بستست بر وی دایه پیر

 

                         (فخرالدین اسعد،1337: 39)

به افسون ساخته مسمار و زنجیر

تو نتوانی که از وی بازگردی

 

و با یار دگر انباز گردی
                       (فخرالدین اسعد،1337: 241)

بدین صورت در بیت های بالا با استفاده از صیغه های مختلف افعال «توانستن و یارستن»، درجه التزامی «اجازه» در ویس و رامین نمایان گشته است. کاربرد این وجه غالباً متوجه عناصر مغلوب و زیردست می شود و همان طور که آمد، «اجازه» در زیر سایه «امر و نهی» پادشاه و معشوق مجال کمتری برای بروز پیدا می کند.

3- 1- 1) وجه تمنّایی

این وجه دربردارنده­ی خواهش و تمنّا و مفاهیمی چون میل، امید، دعا و آرزوست و در زبان فارسی با واژه «کاش» و مترادف های آن مثل « امیدوارم، آرزو دارم، مایلم، کاشکی و... » همراه است. این وجه در ویس و رامین بیشتر با این کلمات و یا افعال ذکر می شود: «چه بودی، چه باشد و کاش» به خصوص فخرالدین از «چه بودی» استفاده قابل ملاحظه ای می‌کند و گاهی در پایان افعال «ی» تمنّی نیز می‌آورد. این وجه به خصوص در هنگام فرا رسیدن لحظه فراق و امید وصال عاشق و معشوق، وجه غالب سخن می شود؛ برای مثال،  در لحظه­ای که باد رخسار دلفروز ویس را از پشت پرده برای رامین هویدا می کند، رامین در دریای عشق و زیبایی معشوق دست و پا می زند و بی خود و سرمست از باده عشق این گونه لب به سخن می گشاید:

همی گفتی چه بودی گر دگر راه
چه بودی گر دگر ره باد بودی
چه بودی گر یکی آهم شنودی
چه بودی کاو رخ زردم بدیدی

 

نمودی بخت نیکم روی آن ماه
ز روی ویس پرده در ربودی
نهان از پرده آن عارض نمودی
فغان و آه پردردم شنیدی
                         (فخرالدین اسعد،1337: 66)

 

 

 

در اینجاست که غلبه تمنّا و آرزوی دیدار دوباره یار، سبب پیوستگی کاربرد وجه تمنّایی در سراسر این بخش می‌شود. در این بیت ها نیز با استفاده از واژه های «کاش و آرزومند» تمنّای وصال یار در ژرفای دل عاشق موج می زند:

دریغا کاش بودی راه دشوار

به دیدار تو باشم آرزومند



 

 

نبودی در میان این بند بسیار
                             (فخرالدین اسعد،1337: 207)

ندارم دل به نادیدنت خرسند
                             (فخرالدین اسعد،1337: 265)

هم­چنین دعا یکی دیگر از گونه های وجه تمنّایی است که این وجه در فعل های ویس و رامین در تمام موارد به طور قیاسی و یا با افزودن « الفی » به فعل و در بعضی موارد با آوردن حرف «مَه» نفی ساخته شده است. کاربرد عمده دعا غالباً در مورد نفرین و لحظات تقابل خوبی و بدی است؛ از جمله:

چو او را بود ناکامی به فرجام

بدو گفت ای گرانمایه خداوند

بدو گفت ای بداندیش و بنفرین
مه خوزان باد وارون جای و بومت

 

 

 

 

مبیناد ایچ کس دیگر ز من کام
                             (فخرالدین اسعد،1337: 72)

مبرّاد از توام یک روز پیوند
                           (فخرالدین اسعد،1337: 164)

مه تو بادی و مه ویس و مه رامین
مه این گفتار و این دیدار شومت
                           (فخرالدین اسعد،1337: 103)

4- 1- 1) وجه معرفتی

وجه معرفتی به آگاهی، باور و شناخت گوینده از موضوع مرتبط است و دلالت بر اطمینان یا عدم اطمینان گوینده درباره صدق یک گزاره دارد. افعال و قیدهای ناظر بر اطمینان قطعی عبارتند از: « مسلم است، یقین دارم،گمان می کنم، باید، یقیناً، قطعاً، مطلقاًً و... » و فعل ها و قیدهای نشان دهنده عدم اطمینان و تردید از این قرارند: «شاید، احتمال دارد، ممکن است، ظاهراً، فرضاً و...» (فتوحی،1391: 288). از نظر پالمر نوع نخست وجهیت، معرفتی نام دارد و قضاوتی است که راجع به امکان تحقق وضعیت یا رخدادی انجام می­شود (Palmer, 1990: 50). هرچند وی به طور مستقیم سخنی از گوینده مداری یا کنشگرمداری این نوع وجهیت به میان نمی­آورد اما از اظهارات وی به خوبی می­توان به اعتقاد وی به گوینده مداری این نوع وجهیت پی برد زیرا بسیاری از پژوهشگران از جمله لاینز، این نوع وجهیت را گوینده مدار شمرده اند. این نوع وجهیّت، که به آن گوینده-محور هم گفته شده است، با آنچه براساس«دانسته ها» و یا«شواهد موجود» ممکن یا ضروری هستند، سر و کار دارد. وجه معرفتی به تعبیر لاینز، دربردارنده «نظر و ارزیابی و درجه تعهد گوینده نسبت به محتوای جمله بر اساس اطلاع و دانش و شواهد موجود می باشد»(Lyons,1977:793). این ارزیابی ضرورتاً نمی تواند حاوی حقیقت قطعی در مورد اوضاع امور در دنیای خارج باشد بلکه تنها نظر گوینده در این مورد را بیان می کند و از این جهت است که اطلاق اصطلاح وجهیّت گوینده-محور برای این نوع وجهیّت قابل توجیه به نظر می رسد. وابستگی بالای وجهیّت معرفتی به نظر گوینده و میزان تعهد او بر اساس قضاوت و شواهدش می تواند این نظر هادلسون را «که این نوع وجهیّت در نمونه اعلای خود ویژگی (ذهنیت) را به همراه دارد» (Huddleston,1984:167) صائب تر نشان می دهد.

افعال و قیدهای به کار گرفته شده در ویس و رامین که به این وجه دلالت دارند و حاکی از اطمینان قطعی امری هستند، عبارتند از:« همانا، هرگز، باری و باید» و افعال و قیدهایی که بر تردید و عدم اطمینان اشاره دارند عبارتند از:«گمان بردن، ندانستن، مگر در معنای شاید و احتمال، گویی و گفتی، شاید و پنداری». مانند بیت های زیر:

کنون افزون تر از جمشید گشتی
مگر آن روزها کردی فراموش
مگر آگاه گشتی از نهانم

هر آن عاشق که کار مهر ورزد
چنین باید که باشد مهرکاری

 

 

 

 

 

مگر همسایه خورشید گشتی
که تو بودی ز من بی صبر و بی هوش
که من بر تو چگونه مهربانم
                              (فخرالدین اسعد،1337: 272)

دو صد جان پیش وی نانی نیرزد
چنین باید که باشد دوستداری
                              (فخرالدین اسعد،1337: 277)

استفاده از کلمات « باید» و «مگر» در میان کلمات دیگر این وجه چشمگیرتر و پربسامدتر است. فخرالدین در مواضع موعظه و نصیحت و مقدمه­ و مؤخره کتاب که در مورد ستایش خداوند و حضرت محمد(ص) و ممدوحان خود است، نگرشی قاطع و استوار نسبت به آنچه می­گوید، دارد و بیشتر واژه ها و فعل های او جنبه یقینی به خود می گیرد.

5- 1- 1) وجه عاطفی

وجه عاطفی دربردارنده شور، هیجان و احساسات گوینده و نشان دهنده درجه دوستی یا نفرت وی نسبت به موضوع است. بیان احساساتی مانند اندوه، شادی، درد، لذت، ستایش و آفرین، نفرت، کینه و شگفتی و مقوله­هایی از قبیل شرط، تعجب، نفرین و افسوس با این وجه صورت می گیرد. جملات عاطفی صورت مشخصی ندارند بلکه بر حسب معنا تشخیص داده می­شوند؛ به این معنی که هر جمله­ای را که بیانگر عاطفه و احساس گوینده باشد و به قصد اخبار ادا نشده باشد، جمله عاطفی می­خوانند(شمیسا، 1373: 133). کلماتی که بیان کننده وجه عاطفی در ویس و رامین هستند و بیشتر کاربرد دارند، عبارتند از: « دریغا و دریغ است، زه و زهی، چه خوش و چه خوش است و خوشا، وای، عجب است، نیکو است و...».

به نیکی یاد باد آن روزگاری

عجب دارم که بر من چون پسندی

 

 

که بود اندر کنارم چون تو یاری
                         (فخرالدین اسعد،1337: 277)

چنین زاری و چونین مستمندی
                         (فخرالدین اسعد،1337: 278)

یکی از کاربردهای بارز وجه عاطفی در ویس و رامین از طریق افزودن حرف و نشانه عاطفی « الف» در آخر اسم یا صفت به صورت متکرر در بیت محقق می‌شود و این نشانه عاطفی، بیان کننده احساساتی چون نفرین و دشنام، تحسین، تفخیم، دریغ و تعجب است:

خوشا کارا که بودی آشنایی
بدا روزا که بود آن روز پیشین

دریغا ویس من خاتون توران
دریغا ویس من مهر خراسان
دریغا ویس من امید شاهان

 

 

 

 

 

اگر با وی نبودستی جدایی
که عشق اندر دل من گشت شیرین
                              (فخرالدین اسعد،1337: 169)

دریغا ویس من بانوی ایران
دریغا ویس من ماه کهستان
دریغا ویس من اورنگ ماهان
                              (فخرالدین اسعد،1337: 201)

کاربرد این وجه در منظومه­ای عاشقانه همچون ویس و رامین که سرشار از عواطف و هیجانات درونی است، امری بدیهی و پربسامد است و در جای جای داستان، به ویژه هنگامی که سخن شاعر با سخن رامین یکی می شود و از غم عشق حکایت می کند، وجه غالب و مسلط متن را تشکیل می دهد.

6- 1- 1) وجه مصدری

وجه مصدری، فعلی است که به صورت مصدر درآمده باشد. وجه مصدری امروز بیشتر مصدر کوتاه است که در حکم فاعل یا متمم افعال وجه ساز (افعال شبه معین) است اما در قدیم و به ویژه در مثنوی ویس و رامین، مصدر بلند به صورت وجه مصدری به کار می رفته است؛ به طوری که یکی از پرکاربردترین وجه های فعل در ویس و رامین علاوه بر وجه التزامی و اخباری، وجه مصدری است که یا به صورت مصدر مرخم و یا بیشتر به شکل مصدر بلند و تام به کار می رود. درصد قابل توجهی از افعال ویس و رامین به شیوه مصدری ذکر شده است که نشان دهنده توجه و اهمیت دادن شاعر به موضوع و حقیقت مطرح شده در جمله و بیت است تا دیگر چیزها. در واقع غلبه وجه مصدری در سخن فخرالدین، بیانگر رویداد محوری و واقعه پردازی اوست و این که حقیقت عمل و رفتار بیش از کنشگر (فاعل) اهمیت دارد؛ برای مثال:

که نتوان برد مستی را ز مستان
زمین را از گلاب و گل بشستن
دل و سینه به دام اندر کشیدن
دلش زان بند دیرین برگشادن

خوش است اندوه تنهایی کشیدن

ولیکن دل به تو خواهم سپردن

 

گشادن بند سرما از زمستان
بدو بر باد و دریا را ببستن
ز مهر مادر و ویرو بریدن
ز نو بندی دگر بر وی نهادن
                         (فخرالدین اسعد،1337: 101)

اگر باشد امید یار دیدن
                         (فخرالدین اسعد،1337: 270)

تو را باید همی تیمار خوردن
                         (فخرالدین اسعد،1337: 174)

هنگامی که شاعر به ذکر تمثیل و توضیح رویدادی می پردازد و می خواهد توجه­ مخاطب خود را به اصل حادثه و سخن خود و یا عقوبت کار متوجه سازد، از این وجه فعلی استفاده شایان توجهی می کند.

7- 1- 1) وجه پرسشی

یکی دیگر از وجوه فعل، وجه پرسشی است که در آن امری یا چیزی مورد سؤال واقع می شود. غرض اصلی از پرسش، طلب اخبار است اما گاهی برای تأثیر بیشتر کلام، به جای سایر انواع جمله، از جمله پرسشی استفاده می‌کنند (شمیسا، 1373: 111). وجه پرسشی به این دلیل مورد بررسی واقع شد که در مکالمات و گفتگوهای بین شخصیت های داستان به ویژه «ویس و رامین» نقش بسزا و آشکاری دارد اگرچه نسبت به دیگر وجوه فعل کمتر کاربرد یافته است. هنگامی که دو شخصیت داستان با یکدیگر روبه رومی شوند و یا زمان فراق و جدایی بین آنها فرا می رسد، فخرالدین با استفاده از وجه پرسشی کلام را مؤثرتر، عاطفی­تر و هیجان انگیزتر می­کند تا به وسیله طرح پرسش­هایی مخاطب خود را در مقابل وضع و احوال درونی و کنونی شخصیت­ها آگاه و هوشیار سازد. در واقع از مختصات آثار خلاق ادبی، ابهام است زیرا در ادبیات، مسایل عمیق عاطفی و روحی و فلسفی مورد موشکافی قرار می­گیرد. طرح این گونه مسایل معمولا با جملات پرسشی صورت می­گیرد زیرا اولا خود نویسنده نسبت به ماهیت اصلی موضوع و مسئله، علم و اطلاع کافی ندارد و ثانیا جملات پرسشی توجه خواننده را به ماهیت موضوع جلب می­کند و او را از سوی گوینده به تفکر و تعمق دعوت می­نماید (شمیسا،1373: 121). در«نامه هشتم» ویس، پی­درپی سؤالاتی را درباره احوال و رفتار رامین ذکر می­کند که نشانگر دل نگرانی و محبت وی نسبت به رامین است؛ پس شاعر با استفاده از وجه پرسشی زوایای درونی و شخصیتی این دو عاشق و معشوق را آشکار می­سازد:

همی گویم که دید آن بی وفا را ؟
که دید آن ماهروی لشکری را ؟
که دید آن دلربای دلستان را؟
خبر دارید کان دلبند چون است؟
خبر دارید کاو در دل چه دارد؟
دگر با من خورد زنهار یا نه؟
ز نیک و بد چه خواهد کرد با من؟
ز من یاد آورد گوید که چون باد؟
ز کس پرسد که بی او چیست حالم؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

که نشناسد به گیتی جز جفا را ؟
که یزدان آفریدش دلبری را ؟
که جز فتنه نیامد زو جهان را؟
کم است امروز مهرش یا فزون است؟
به من بر رحمت آرد یا نیارد؟
مرا با او بود دیدار یا نه؟
چه گوید مر مرا با دوست و دشمن؟
کسی کاو سال و مه دارد مرا یاد؟
به دل در دارد امّید وصالم ؟
                         (فخرالدین اسعد،1337: 279)

 

8- 1- 1) وجه وصفی

وجه وصفی یا فعل وصفی یا فعل جانشین، صفت مفعولی است که نقش فعل را بازی می کند و با فعلی دیگر که غالباً بعد از آن می آید و با آن معمولاً دارای مسند الیه واحدی است همنشین می گردد (فرشیدورد،1388:381).

یکی دیگر از وجه فعل هایی که می توان شواهدی از آن را در بیت های ویس و رامین یافت، وجه وصفی است. گاهی به دلیل کاربرد کوتاه و موجز جمله ها و پی در پی آمدن آنها و اصل «اقتصاد زبانی»، فعل ها به شکل وصفی ذکر می شود. بدین نحو که در مصراع یا بیت اول، فعل به شکل کامل آورده می شود اما در بیت ها بعد شاعر به قرینه معنوی یا لفظی فعل ها را به صورت وصفی بیان می کند. بسامد چنین کاربردی در ویس و رامین آن طورکه وجه غالب فعلی به شمار آید، نیست اما در قسمت هایی از داستان کاربرد بسزایی می یابد:

تو را در دل درخت مهربانی
برهنه گشته و بی بار مانده

گهی از بهر او خوابش رمیده

چو گوری بودم اندر مرغزاران

یکی بت را خدای خویش کرده
گرفته هر یکی راه نگونسار

 

 

 

 

 

 

به چه ماند به اشجار خزانی
گل و برگش برفته خار مانده
                         (فخرالدین اسعد،1337: 271)

گهی خارش به دست اندر خلیده
                         (فخرالدین اسعد،1337: 270)

ندیده دام و داس دام­داران
                         (فخرالدین اسعد،1337: 261)

یکی خورشید و مه را سجده برده
که آن ره را به دوزخ بوده هنجار
                            (فخرالدین اسعد،1337: 5)

 

در پایان این بخش می­توان گفت وجه اخباری و التزامی دو وجه مسلط و غالب بر افعال ویس و رامین هستند؛ در حقیقت شاعر هر جا که می خواهد اندیشه، موضوع، واقعیت و یا نصیحتی را به روشنی و آشکارا برای خواننده مطرح سازد، از وجه اخباری بهره می­گیرد و هر جا پای احساسات و روابط و گفتگو­های عاشق و معشوق و غلبه هیجانات و انگیزه های درونی و فردی به میان می آید، وجه التزامی کارآمد و نمایان تر است. پس از این دو وجه مسلط، وجه مصدری و پرسشی از دیگر وجوه پرکاربرد و آشکار به کار گرفته شده در ویس و رامین هستند. همان طور که ذکر شد، دلیل گزینش ساختار دستوری(وجه مصدری) در ساختار بیت ها، این است که حقیقت عمل و حادثه ای که برای شخصیت پیش می آید، بیش از فاعل اهمیت دارد. بر اساس تحلیل وجه فعل در بخش«نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن» که شامل 440 بیت می شود این نتایج به دست آمده است:

وجه فعل

تعداد

بسامد

اخباری

213

4/48%

التزامی

199

2/45%

مصدری

53

12%

پرسشی

47

6/10%

وصفی

30

8/6%

معرفتی

24

4/5%

عاطفی

13

3%

تمنّایی

6

3/1%

2- 1) وجهیّت در قید

قیدها نیز حامل دیدگاه گوینده درباره موضوعند و شدت و ضعف تلقی، باور و دل بستگی وی را به عقاید و ایدئولوژی ها نشان می دهند. از طریق بررسی قیدها همچنین میزان واقع گرایی و منطق بودن یا آرمان گرایی و احساساتی بودن، سبک گوینده را می توان بازشناسی کرد. بسامد بالای قیدهای قطعیت و تأکید و ایجاب، بیانگر باور قطعی و مسلم مؤلّف به موضوع است(فتوحی،1391: 289). در طرف دیگر، به هر میزان که این قیدهای قطعیت و باورمندی شاعر به سوی احتمال برود، محتوای سخن مشمول تردید شاعر در مورد موضوع و ایده ای خواهد شد.

بیشترین کاربرد وجهیّت قید در ویس و رامین مختص این گونه کلمات است:«بسی، بیشتر، همه، سراسر، چه مایه، سر به سر، یکسر، همواره، جمله، همیشه، گاه و بی گاه، یکایک و یک به یک، سخت (در معنی بسیار)، پاک (در معنی همه و تمام)، همانا، هرآیینه، هرگز، مگر در معنی شاید و تردید، نیک در معنی کاملاً و بسیار». همان طور که مشاهده می شود، بیشترین وجهیّت در قیدهای ویس و رامین، مربوط به حوزه «مقدار» و «زمان» است و اکثر این قیدها از شمول و کلیت بالایی برخوردارند؛ چه از لحاظ زمانی و چه از لحاظ مقدار و اندازه. پس می توان نتیجه گرفت کاربرد این قیدها سبک فخرالدین را به سمت اغراق و کلی نگری سوق داده و نشان دهنده احساس و عاطفه یک رویه و قاطع و ثبات پذیر شاعر در برخورد با حقیقت عشق و زندگی و پیامدهای آنهاست. برای مثال شاعر در این بیت حالت و احساس ویس را در عشق با آوردن قید «همواره» ثابت و تردید ناپذیر بیان می کند:

کجا در عشق همواره چنینم

 

بدان شادم که در خوابت ببینم
                         (فخرالدین اسعد،1337:
267)

شاعر در بیت های زیر با آوردن قید «همیشه» حال و روزگار عاشق را با دیدی قطعی توصیف می کند:

همیشه بی خور و بی خواب باشد
همیشه تا برآید ماه و خورشید

 

 

میان موج و آب و باد باشد
مرا باشد به مهرت آز و امّید
                          (فخرالدین اسعد،1337: 271)

این دیدگاه کلی نگر و قاطع شاعر نه تنها در مورد عشق بلکه در ارتباط با دیگر حوادث و موضوع های داستان نیز سایه افکنده است؛ برای مثال زمانی که موبد به سوی دز می آید تا از نبودن رامین در آنجا اطمینان حاصل کند، شاعر از این قید ها استفاده می کند:

سراسر بندها چونان که او بست

 

یکایک دید نابرده بدو دست
                              (فخرالدین اسعد،1337: 213)

یا در بیت های زیر کاربرد این گونه قیدها بیانگر دیدگاه و تلقی شمول گرا و ثابت و نیز باور مسلم شاعر درباره عقاید و افکار هستی شناسانه و جهان نگری اوست:

خداوندا تو خود دانی که گردون

 

کند هر ساعتی کاری دگرگون

ز آغاز جهان تا روز فرجام

 

برفتن سر به سر یکسان نهد گام

 

قضا پردخته بود از کار ایشان

 

                          (فخرالدین اسعد،1337: 228)

نبشته یک به یک گفتار ایشان

 

هزاران گونه از هر جنس جانور

 

                            (فخرالدین اسعد،1337: 30)

همیشه حال گردانند یکسر
                              (فخرالدین اسعد،1337: 3)

بنابراین در سخن فخرالدین وجه مسلط و مؤثر در کاربرد قید، کلی گرایی و قطعیت است. همین موضوع سبب شده سبک سخن ویس و رامین به سمت شمول گرایی، آرمان گرایی و احساساتی بودن سوق داده شود و باور شاعر نسبت به رویدادها و حوادث یک رویه و مثبت تلقی شود.

3-1) وجهیّت در صفت

صفت، توضیحی درباره اسم می دهد و آن جا که این توضیح بیانگر دیدگاه و قضاوت نویسنده درباره یک موضوع باشد؛ حاوی وجهیّت است. درجات صفت بیانی(مطلق، برابر، تفضیلی، عالی) از لحاظ بیان کیفیت موضوع یا مقایسه آن با امری دیگر، دربردارنده دیدگاه مطلق گوینده درباره موضوع یا برابر انگاری، برتر انگاری و ابر انگاری است(فتوحی،1391: 290). درجه وجهیّت در صفت و قید همچنین با کمک عناصر دستوری دیگر افزایش یا کاهش می‌یابد. این امر به وسیله قید یا صفت دیگر صورت می گیرد. قیدها و گروه های قیدی که میزان دلالت را در صفت یا قید دیگر کاهش یا افزایش می دهند، غالباً از قیدهای مقدار یا کیفیتند که بر فراوانی و شدت و عینیت و کمال دلالت می‌کنند (فرشیدورد، 1388: 265).

درجات صفات بیانی در ویس و رامین به این ترتیب است: برابرانگاری، مطلق، تفضیلی، عالی. صفت بیانی در شعر فخرالدین از لحاظ درجه برابرانگاری قابل توجه و اهمیت است؛ به این دلیل که سبک فخرالدین سبکی تشبیهی است و حروف اضافه تشبیهی از قبیل: «چون، مانند، بسان، همانند، به کردار و...» کاربرد بسیاری در بیت های ویس و رامین دارند و درصد بالایی از تشبیه های فخرالدین از نوع مرسل است که حروف و ادات تشبیهی در آنها ذکر می شود. بنابراین درجه برابرانگاری در صفات فخرالدین به واسطه کاربرد چنین حروفی کاملا ًآشکار و نمایان است. در واقع این درجه صفت بیانی، روشنگر دیدگاه تشابه جوی و یکسان نگر شاعری است که به دنبال شناخت پدیده ها، برجسته کردن جزئیات، عینیت گرایی و مصداق جویی برای مفاهیم ذهنی و انتزاعی است؛ برای مثال:

به تنهایی مرو را پیش خود خواند

 

بسان ماه نو بر گاه بنشاند

 

چو خورشید بتان ویس دلارام

 

                           (فخرالدین اسعد،1337: 25)

تن خود دید همچون مرغ در دام

 

خجسته ویس چون آن شمع ها دید

 

                           (فخرالدین اسعد،1337: 50)

کبوتر وار دلش از تن بپرّید

 

به آتشگاه می ماند درونم

 

                           (فخرالدین اسعد،1337: 21)

به کوه برف می ماند برونم

 

جهان آشفته چون آشفته دریا

 

                         (فخرالدین اسعد،1337: 314)

نوان در موجش این دل کشتی آسا
                         (فخرالدین اسعد،1337: 327)

علاوه بر ساختار تشبیهی، شاعر به وسیله کلماتی که بر مفهوم  برابری دلالت دارند، این رابطه را در میان دو طرف مورد نظر خود ایجاد می کند. کلماتی نظیر:« چنان، همان قدر و... »:

چو قد ویس بت پیکر چنان شد

 

که هم­بالای سرو بوستان شد

 

چنان گریم که گرید ابر آذار

 

                                (فخرالدین اسعد،1337: 30)

چنان نالم که نالد کبگ کهسار

چنان جوشم که جوشد بحر از باد

 

چنان لرزم که لرزد سرو و شمشاد
                                (فخرالدین اسعد،1337: 283)

درجه بعد صفت بیانی به کار برده شده در سخن فخرالدین، از نوع صفت آزاد یا مطلق است؛ بدین معنی که بیشتر صفات بیانی که فخرالدین در بیت های خود آورده، از دیدگاهی مطلق گرا و ساده نشأت گرفته است؛ برای مثال در بیت های زیر به طور متوالی صفات بیانی مطلق و ساده در توصیف ویس آورده شده است:

ز بی دل بنده ای بی خواب و بی خور
ز نالان عاشق بیمار و مهجور
ز پیچان چاکری سوزان بر آتش
جز گریان خادمی بدبخت مسکین
ز پی خسته دلی خسته روانی

 

 

 

 

 

سپرده دل به شاهی چون مه و خور

به کام دشمنان وزکام دل دور
جهانش تیره گشته بخت سرکش
روان از دیدگانش سیل خونین
عقیقین دیده ای زرّین رخانی
                         (فخرالدین اسعد،1337: 360)

در درجه بعد، صفات تفضیلی بیشترین میزان وجهیّت صفت را به خود اختصاص داده است که این صفات یا با نشانه صفت تفضیلی«تر» ذکر شده است یا شامل برخی صفات تفضیلی می شود که مستقیماً از صفات تفضیلی ایران باستان مشتق شده اند و بدون پسوند «تر» کاربرد دارند؛ برای مثال کلمات: «افزون: افزون تر، کم:کم تر، بیش: بیشتر، به: بهتر، که:کهتر، مه: مهتر»:

نه دارم من شفیع از ایزدم بیش

نیی ای دل تو کم از باغبانی

 

 

نه  خواهشگر فزون از نامه خویش
                         (فخرالدین اسعد،1337: 281)

نه مهر تو کم است از گلستانی
                      (فخرالدین گرگانی،1337: 280)

در بخش مقدمه و مؤخره کتاب که شامل ستایش خدا و پیامبر و ممدوحان است، به ویژه در مدح «خواجه ابونصر بن منصور بن محمد» شاعر برای بزرگداشت ممدوحان خود گاهی با استفاده از وجه صفت تفضیلی پا به عرصه مبالغه گویی در مورد محاسن و خوی و خصلت آنها می گذارد و آنان را به این شیوه برتری می دهد:

به رادی هست از حاتم فزون­تر

 

به ­مردی بهتر است از رستم زر

چو نثر هر زبانش خوش­تر آید

 

به نظم آن زبان معجز نماید

چو با کهتر ز خود سازد پدروار

 

چو با مهتر، همی سازد پسروار

بود با همسران مثل برادر

 

نباشد زاد مردی زین فزون­تر
                         (فخرالدین اسعد،1337: 13-12)

 

صفت عالی هم با پسوند « ترین » کمترین میزان کاربرد را در میان صفات بیانی به خود اختصاص داده است؛ البته گاهی به طور اندک صفت تفضیلی در معنای صفت عالی به کار می رود اما با این حال، شمار کاربرد صفت عالی بسیار ناچیز است؛ برای مثال:

چنان گردد جهان بر چشم شهرو

 

که دشمن تر کسی باشدش ویرو
                           (فخرالدین اسعد،1337: 42)

 

در اینجا نتیجه­ای که از بررسی 440بیت از بخش «نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن» در زمینه کاربرد انواع وجه صفت به دست آمده، ذکر می شود:

وجه صفت

تعداد

بسامد

ساده

75

17%

برابر

163

37%

تفضیلی

18

4%

عالی

2

4/0%

بنابراین براساس جدول بالا، بیشترین درجه وجهیّت در صفت به درجه برابرانگاری تعلق دارد و بعد از آن صفات مطلق بسامد بالاتری داشته است که در واقع این تحلیل، روشنگر دیدگاه تشابه­جوی و برابرنگر شاعری است که به دنبال درک واقعیات و مصداق جویی برای مفاهیم ذهنی و انتزاعی است.

درجه وجهیّت در صفات ویس و رامین با کمک عناصر دستوری همچون قید یا صفت دیگر کاهش و افزایش می‌یابد که بر اساس آنچه در قسمت وجه قید گفته شد، غالباً قیدهای به کار رفته همراه صفات، از نوع قید مقدار و زمان هستند و « استفاده از قیدهای مقدار بر فراوانی و شدت دلالت دارد و وقتی صفت را مقید سازند، آنها را تقویت می‌نمایند؛ از این رو به آنها « شدت افزا» هم می گوییم»(فرشیدورد، 266:1388).

از قیدها یا صفات شدت افزا و تقویت کننده که همراه صفات در ویس و رامین آمده اند، به این موارد می توان اشاره کرد:« همه، صد چندین و نظایر آن، هزاران و هزار و نظایر آن، پُر و بسیار، چه، چندان، سخت، بس و بسی، صعب، چند، افزون، نیک، چه مایه، بیمّر، هرآینه، پاک و... »؛ بنابراین بر اساس آنچه گفته شد، فخرالدین بیش از آن­که درجات صفات بیانی را در مدّ نظر داشته باشد و بخواهد با آنها میزان باورمندی و قطعیت خود را در مورد موضوعی مطرح کند، از قیدها و صفت های تقویت کننده و شدت افزا استفاده می کند تا بدین وسیله موضع گیری قاطعانه خود را درباره موضوع مطرح شده بیان کند. عموماً این قیدهای شدت افزا از نوع مقدار و اندازه هستند؛ چنان­که استفاده از عناصر و قیدهای ضعیف ساز همچون: « لختی و لختکی، اندکی، کم، هیچ و... » در ویس و رامین نسبت به عناصر شدت افزا درصد کمتری دارد و شاعر توجه­ ویژه­ای به عناصر تقویت کننده داشته است. در چنین وضعیتی شاعر شعر خود را در خدمت بیان احساسات و نگرش های شخصی و درونی شده خویش که در زندگی تجربه کرده، در می آورد.

 

2) زمان

عامل زمان در جمله، نشان دهنده میزان فاصله گوینده یا نویسنده با موضوع است. تغییر فاصله گوینده با واقعیت، زاویه دید و ذهنیت وی را تغییر می دهد؛ از این رو، عامل زمان متغیر مهمی در میزان واقع گرایی متن و شیوه نگاه مؤلّف به امور به شمار می رود؛ مثلاً فعل مضارع ارتباط فوری و بی واسطه با واقعیت دارد و زمان حال بیشتر از گذشته قطعیت دارد و ساخت های مختلف گذشته نیز به همان نسبت که از حال فاصله می گیرد، فاصله گوینده و دیدگاه وی را بیشتر می کند. زمان های گذشته نقلی، بعید و ابعد برای گزارش زمان های دور و غیر واقعی و طراحی فضای تخیلی کارایی بیشتری دارند. کاربرد گذشته نقلی استمراری و ساخت مجهول، به تصویر فضاهای رؤیایی و وهم آلود کمک می کند و با ایجاد فاصله میان راوی و مخاطب با زمان و مکان وقوع، قطعیت را از میان برمی دارد. آنچه میزان قطعیت و واقع‌گرایی کلام را بالا می برد، ارجاع کلام به «لحظه سخن گفتن» به وسیله زمان دستوری و قیدها و عناصر کیفی است (فتوحی، 1391: 291). از سوی دیگر پیاپی آمدن انواع فعل­ها در داستان، می­تواند تعلیق و کشش، تمرکز بر کردارها و وجوه شخصیتی، بزرگ یا کوچک نمایی پدیده­های جهان داستان و برجسته سازی مضمون را به بار آورد که این موضوع به دلیل ایجاز و کوتاهی جملات ویس و رامین به طور برجسته دیده می شود. پیوستگی زمانی حوادث داستان و استفاده از قیدهای زمان در جهت ترتیب و توالی رویدادها به خصوص در بخش روایی و داستانی متن، سبب واقع گرایی و حقیقت نگری و پرهیز از طراحی فضاهای رؤیایی و خیالی در آن شده است. شاعر به کمک توالی و پیوستگی زمانی رویدادها در پی افزایش میزان قطعیت کلام و کاهش فاصله وقایع با مخاطب خود است چنان که در کنار کاربرد عمده افعال مضارع، قیدها و صفت ها و ضمایر اشاره نزدیک که زمان حال را در داستان غلبه می­دهد، پیوستگی زمانی رویدادها نقش عمده­ای در باورپذیری و نزدیکی آنها به واقعیت دارد.

در اینجا چند نمونه از بیت های ویس و رامین برای روشن شدن ترتیب زمان فعل ها آورده می شود:

به نیک و بد جهان بر ما سرآید

 

وزان پس خود جهان دیگر آید

ز ما ماند به گیتی در فسانه

 

درآن گیتی خدای جاودانه

فسان ما همه گیتی بخوانند

 

یکایک خوب و زشت ما بدانند

تو خود دانی که از ما کیست بدنام

 

کجا از نام بد جوید همه کام

من آن بودم به پاکی کم تو دیدی

 

به خوبی از جهانم برگزیدی

ندیده کام جز تو مرد بر من
ج

 

زمانه نافشانده گرد بر من

 

 

                         (فخرالدین اسعد،1337: 261)

با توجه به نمونه بیت های بالا، در بررسی زمان افعال به کار گرفته شده در منظومه ویس و رامین می توان گفت که پرکاربردترین زمان افعال به ترتیب: مضارع اخباری، مضارع التزامی،گذشته ساده،گذشته نقلی، امر و گذشته استمراری است. بنابراین بر اساس نتایج به دست آمده و با توجه به نمونه بیت های فوق، فاصله شاعر با موضوع عاشقانه مورد بحث داستان و اصل رویدادها کم است و این امر، نشان از عاشق پیشگی شاعر و تجربه تلخ عشقی او در زندگی دارد و وی به خاطر درک این واقعیت و احساس در عمر خویش، رابطه و فاصله خود را با شخصیت ها و حوادث داستان صمیمی و نزدیک می داند و به این دلیل از مضارع اخباری و قیدهای زمان و صفت ها و ضمیرهای اشاره نزدیک استفاده بسیار می­کند. کاربرد فعل مضارع اخباری سبب پویایی، جان بخشی و نمایشی شدن داستان می­شود و خواننده لحظه به لحظه در جریان داستان قرار می­گیرد و درون او احساس هم ذات پنداری با شخصیت­های داستان ایجاد می‌شود، گویی که خود را در صحنه حاضر می­بیند. هم چنین با استفاده از فعل امری زمان حوادث و رویدادهای داستان را هر چه بیشتر به حال نزدیک می کند و از زمان گذشته ساده یا مطلق هم در راستای همین هدف خود یعنی نزدیکی به واقعیت یا حادثه بهره می گیرد؛ به این صورت که همراه فعل گذشته ساده، قیدهای زمانی همچون« کنون، حالا و...» می آورد و وقوع رویداد داستانی را به زمان حال نزدیک می کند؛ برای مثال:

مرا در دام رسوایی فگندی
 

مرا بفریفتی وز ره ببردی
 

 

 

کنون در چاه تنهایی فگندی

کنون زنهار با جانم بخوردی
                              (فخرالدین اسعد،1337: 261)

همان طور که در بخش وجهیّت قید گفته شد، استفاده قابل توجه فخرالدین از قیدهای زمان به خصوص آن ها که به زمان حال دلالت دارند سبب شده است که در کل، واقع گرایی و اطمینان شاعر درباره موضوع داستان و تصویر فضاهای عاشقانه و گزارش حوادث و رویدادها هرچه بیشتر شود و رابطه خواننده را با اصل و جریان داستان نزدیک سازد تا بدین وسیله خواننده فاصله خود را با عواطف و احساسات شخصیت ها و حوادثی که برای آنها پیش می آید، نزدیک بداند و در غم و شادی آنها شریک شود و هیچ گونه احساس غریبی و بیگانگی نکند. یکی از نکات قابل توجه در بررسی زمان افعال ویس و رامین و به طور کل افعال شعرای گذشته این است که نشانه های فعل به خصوص مضارع اخباری و مضارع التزامی با آنها همراه نیست یا این­که این دو زمان به جای یکدیگر بسیار به کار می روند و باید آنها را براساس معنای متن و ساختار بیت شناخت. در مثنوی ویس و رامین، کاربرد فعل مضارع التزامی به جای مضارع اخباری به طور مکرر اتفاق افتاده و نشانه های این دو زمان در ساختار بیت حذف شده است؛ برای مثال:

همه ساله همی سوزم برآذر
نه از بند و نه از زندان بترسند

 

 

ز درد دایه و ویس و برادر
نه از دوزخ نه از یزدان بترسند 
                              (فخرالدین اسعد،1337: 173)

«بترسند» فعل مضارع التزامی است و در معنای مضارع اخباری یعنی «می ترسند» به کار رفته است. این گونه کاربرد افعال به فراوانی در ویس و رامین مشاهده می شود.

در اینجا نتیجه ای از بررسی 440بیت از بخش «نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن»  که در قسمت های گذشته مورد بررسی واقع شد، در زمینه بسامد کاربرد زمان های مختلف آورده می شود:

زمان فعل

تعداد

بسامد

مضارع اخباری

198

45%

مضارع التزامی

150

34%

گذشته ساده

147

4/33%

گذشته نقلی

48

9/10%

امری

35

9/7%

گذشته استمراری

11

5/2%

مستقبل

2

4/0%

این جدول نشان می دهد که فاصله فخرالدین با واقعیت و درک حقیقت عشق و  نیز رابطه و فاصله وی با شخصیت‌ها و حوادث داستان صمیمی و نزدیک است زیرا بسامد بالای افعال مضارع اخباری و التزامی بیان کننده این موضوع است.

 

نتیجه

ساختار نحوی بیت های فخرالدین بازتاب اندیشه شمول گرا و دیدگاه کلی نگر و قاطع وی در برخورد با زندگی است. از طرف دیگر غلبه عشق و عاطفه در درون او موجب نزدیکی و پیوند احساس او با شخصیت های داستان به ویژه «رامین» شده است؛ به طوری که در بخش هایی از داستان، سخن رامین، سخن او می شود. در نظر فخرالدین، حقیقت عمل و حادثه بیش از فاعل اهمیت دارد و چنین نگرشی تابعی از غلبه رویدادمحوری در نگاه شاعر است. استفاده قابل توجه فخرالدین از قیدهای زمان به خصوص آنها که به زمان حال دلالت دارند، سبب شده که در کل، واقع گرایی و اطمینان شاعر درباره موضوع داستان و تصویر فضاهای عاشقانه و گزارش حوادث و رویدادها هرچه بیشتر شود و رابطه خواننده را با اصل و جریان داستان نزدیک سازد تا بدین وسیله خواننده فاصله خود را با عواطف و احساسات شخصیت ها و حوادثی که برای آنها پیش می آید، نزدیک بداند. فخرالدین از طریق ارجاع کلام به «لحظه سخن گفتن»، میزان قطعیت و واقع گرایی شعر خود را بالا می برد و به وسیله زمان مضارع و قیدهای قطعیت و تأکید و ایجاب، باور قطعی و مسلم خود را نسبت به موضوع عشق و پیامدهای آن نشان می دهد. کاربرد این قیدها سبک فخرالدین را به سمت اغراق و کلی نگری سوق داده است. در همین راستا وی هر جا که می خواسته اندیشه، موضوع، واقعیت و یا نصیحتی را به روشنی و آشکارا برای خواننده مطرح سازد، از وجه اخباری بهره می گیرد و هرجا که پای احساسات و روابط و گفتگوهای عاشق و معشوق و غلبه هیجانات و انگیزه های درونی و فردی به میان می آید، وجه التزامی کارآمد و نمایان تر است. در انتساب صفات و خصوصیات، فخرالدین رویکردی  برابر و مطلق گرا دارد که روشنگر دیدگاه او درباره برابری عاشق و معشوق است.

1- آقاگل زاده، فردوس؛ عباسی، زهرا .(1391). بررسی وجه فعل در زبان فارسی بر پایه نظریه فضاهای ذهنی، ادب پژوهی، دوره 6، ش 20: 154- 135.
2- انوری حسن؛ احمدی گیوی، حسن .(1367). دستورزبان فارسی، تهران: فاطمی.
3- چامسکی، نوام .(1378). ذهن و زبان، ترجمه کوروش صفوی، تهران: هرمس.
4- حق شناس، علی محمد.(1382). زبان و ادب فارسی در گذرگاه سنت و مدرنیته، تهران: آگه.
5- خیامپور، عبدالرسول.(1372). دستور زبان فارسی، تبریز: کتابفروشی تهران.
6- دایی جواد، رضا.(1354). دستور زبان فارسی و راهنمای تجزیه و ترکیب، اصفهان: مشعل.
7- دبیر سیاقی، محمد.(1345). دستور زبان فارسی، تهران: علمی.
8- رحیمیان، جلال.(1378). وجه فعل در فارسی امروز، مجلّةعلوماجتماعیوانسانیدانشگاه شیراز، دوره 14، ش 2: 52-41.
9- سجودی، فرزان.(1387). نشانه شناسی کاربردی، تهران: هرمس.
10- شریعت، محمدجواد.(1367). دستور زبان فارسی، تهران: اساطیر.
11- شفائی، احمد.(1363). مبانی علمی دستور زبان فارسی، تهران: نوین.
12- شمیسا، سیروس.(1373). معانی، تهران: میترا.
13- طالقانی، سیدکمال.(1346). اصول دستور زبان، اصفهان: مشعل.
14- عموزاده، محمد؛ رضایی، حدائق .(1389). ابعاد معنا شناختی باید در زبان فارسی، پژوهش‌های زبانی، دوره 1، ش 1: 78- 57.
15- --------------------- .(1391). بررسی مفاهیم وجهی زمان دستوری در زبان فارسی، پژوهش‌های زبانی، دوره 3، ش 1: 79- 53.
16- فتوحی، محمود.(1391). سبک شناسی (نظریه‌ها، رویکردها و روش‌ها)، تهران: سخن.
17- فرشیدورد، خسرو.(1388). دستور مفصل امروز، تهران: سخن.
18- فخرالدین اسعد.(1337). ویس و رامین، به اهتمام محمد جعفر محجوب، تهران: بنگاه نشر اندیشه.
19- فیروزمنش، هوشنگ؛ فقیه، مسیح؛ سرکشیکی، منیژه.(1364). دستور زبان فارسی؛ راهنمای تجزیه و ترکیب، تهران: فاطمی.
20- قریب، عبدالعظیم؛ بهار، محمدتقی؛ فروزانفر، بدیع الزمان؛ همایی، جلال؛ یاسمی، رشید.(1363). دستورزبان فارسی(پنج استاد)، تهران: اشرفی.
21- مشکوه الدینی،مهدی.(1366).دستور زبان بر پایه نظریه گشتاری، مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد.
22- ناتل خانلری، پرویز.(1352). دستور زبان فارسی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
23- نقی‌زاده، محمود؛ توانگر، منوچهر؛ عموزاده، محمد .(1390). بررسی مفهوم ذهنیت در افعال وجهی در زبان فارسی، پژوهش‌های زبان شناسی، دوره 3، ش 1: 20-1.
24- وحیدیان کامیار، تقی.(1371). وجه التزامی و زمان های فعل، مجله زبانشناسی، سال 11، ش 2: 10-2.
25- یارمحمدی، لطف الله .(1372). شانزدهمقالهدرزبانشناسیکاربردیوترجمه، شیراز: نوید شیراز.
26-Fowler,Roger.(1986). Linguistic criticism. Oxford: Oxford University  Press.
27-Halliday,M.A.K.(1987). An introduction to functional grammar. London: Arnold.
28-Huddleston,R.(1984). Introduction to the Grammar of English. Cambridge: Cambridge University Press.
(1977). Semantics. Cambridge: Cambridge University Press. 24-Lyons,J.
29-Li, J. (1999). Modality and Meaning of Modal Auxiliaries. Journal of Foreign
Languages. (4): 19-23.
30-Palmer, F. R. (1986). Mood and Modality. Cambridge: Cambridge University Press.
31---------------. (1990). Modality and the English Modals. London: Longman.
32-Quirk, R. et al.(1985). A comprehensive Grammar of the English Language. London: Longman.
33-Toolan,Michael.(1988).Language in Literature:An Introduction to Stylistics. London: Arnold.   
34- Weber,Jean-Jacques.(1996). Towards Contextualized stylistics: An overview in weber. The stylistic Reader. London:Arnold: 1-8.