نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه زابل
2 دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه زابل
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Literary orientation and stylistic novelty used by Beihaghi in writing his history has made this work a distinguishable work among all historical works of Persian language. This work bears many advantages with regard to both Persian prose and historiography. It is also an ethical and educational work. Since one of the important features of this eraâs prose is the using of verses and hadiths, the authors of this article aim to investigate descriptively-analytically the stylistic and rhetorical art of Beihaghi with regard to using verses and hadiths in this work. Thus, two main questions are raised: 1) regarding the kind of using verses and hadiths in the prose of that era, which methods have been used more by him? 2) have such verses and hadiths had other functions and usages and how much have they added to the stylistic significance and art of him? The results of this study show that, more than being a decorative element prevalent in that era, these verses and hadiths have been used for political, moral and instructive functions as well as analyzing the personality of people, suspension etc. In this study, some instances of using verses which join to the sequence of prose without any distance and have moral instructive function are pointed out as the most prominent methods of using verses and hadiths.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
بررسی و تحلیل متون ادبی معمولاً برای ارزشیابی هنری و رسیدن به پاسخ این سؤال است که چه عواملی کلام را به اثری هنری و ماندگار مبدّل میسازد. به این منظور همواره چگونگی ابلاغ معنی و اقناع مخاطب، آن هم به شیوهای بدیع، فصیح، دلنشین و موثر، ارزشیابی میشود. از این منظر، تاریخ بیهقی از جمله برجستهترین متون ادبی است که به دلیل قابلیتهای بسیار آن در حوزۀ ادبیات میتواند با ایدههای جدید قابل طرح و بررسی باشد.
مهمترین ارزش ادبی تاریخ بیهقی در تمام بررسیهایی که تاکنون انجام گرفته، شیوة تاریخنگاری او بوده است. دیدگاه بیهقی را نسبت به تاریخنگاری و حقایق تاریخی، در آنچه پیرامون شیوة تاریخنگاریاش در تاریخ بیهقی بیان کرده است، میتوان دریافت. بیهقی شیوة تاریخنگاری خود را بر پایة علم حدیث اسلامی میداند و از نظر وی تاریخنگاری وی با آنچه دیگران به عنوان تاریخ مینویسند، متفاوت است. در شیوة تاریخنگاری او بر خردمندانه و عاقلانه بودن سیر تاریخنگاری تأکید بسیاری میشود (مجوزی، ۱۳۹۱: ۳). این ویژگی تاریخ بیهقی، در کنار استفاده از تمام ظرفیتهای زبانی و شگردهای بیانی، اثر وی را به شاهکاری ادبی مبدّل ساخته است که قابلیت طرح و بررسی در هر حوزه را امکانپذیر میکند. در این مقاله سعی داریم یکی از این شگردهای بیانی را با توجه به شیوة تاریخنگاری وی مورد بررسی قرار دهیم.
«تاریخ بیهقی در قرن پنجم نگاشته شده است، از یک سو در آغاز و ابتدای احیای زبان فارسی نیست که برای ابراز و اثبات غنای زبان فارسی مقیّد به استعمال واژههای پارسی باشد، از جانب دیگر ارتباط وقایع و حوادث تاریخی با اقوام و ملل دیگر نظیر عرب و ترک ایجاب میکند که لغات و عبارات و اسامی عربی و ترکی در تاریخ بیهقی مکرّر به کار رود و حتّی از به کار بردن جملات دعایی عربی و نامهها و خطبههای عربی و اشعار تازی ناگزیر است» (بیهقی، ۱۳۸۰: ۱۷). اقتباس از آیات قرآنی و احادیث نبوی از مهمترین مختصات نثر این دوره به شمار میآید. این شیوه به تقلید از نثر عربی در نثر فارسی راه یافته و به صورت رکنی فنّی و زینتی، در بیشتر اقسام نثر به کار رفته و در طی دو قرن شش و هفت در مسیر تحول و تکامل به نهایت تکلّف و تصنّع رسیده است (خطیبی، ۱۳۸۶: ۱۹۷). از آنجا که یکی از خصیصههای مهم نثر این دوره، استفاده از آیات و احادیث است در این زمینه، در تاریخ بیهقی بررسی مستقلی صورت نگرفته است، موضوع این تحقیق اهمیت پیدا میکند. سعی نگارندگان در این مقاله بر آن بوده تا هنر سبکی بیهقی و بلاغت او را از حیث کاربرد آیات و احادیث در این کتاب مورد بررسی قرار دهند. لذا دو پرسش اصلی مطرح میشود: الف) با توجه به نوع کاربرد آیات و احادیث در نثر آن دوره، بیهقی بیشتر از چه شیوههایی بهره برده است؟ ب) آیا آیات و احادیث به کار رفته در تاریخ بیهقی کاربرد و استفادههای دیگری نیز داشتهاند و تا چه اندازه این کاربرد بر اهمیت و هنر سبکی بیهقی افزوده است؟
پیشینۀ پژوهش
گرچه در مورد تاریخ بیهقی تحقیقات مستقلی انجام شده،(۱) اما در مورد کارکردهای بلاغی و هنری آیات و احادیث در این اثر، پژوهش مستقلی مشاهده نشد.
روش پژوهش
روش تحقیق در این پژوهش، توصیفی- تحلیلی است و جمعآوری اطلاعات به صورت اسنادی و کتابخانهای صورت گرفته است. مبنای کار، بررسی دو تقسیمبندی از کاربرد آیات و احادیث است: الف) تقسیم بندی حسین خطیبی در کتاب «فن نثر» به عنوان کاربردهای مرسوم دورة بیهقی. ب) تقسیمبندی محمد راستگو در کتاب «تجلی قرآن و حدیث در شعر فارسی» به عنوان هدفهای ذوقی، انگیزشی و تأثیرپذیری معنادار نویسنده از کاربرد آیات و احادیث. توضیحات کاملتر در هر بخش به تفصیل ارائه شده است.
تحلیل متن
تأثیرپذیری از قرآن دو گونه است: یکی تأثیرپذیری معنوی در تکامل اخلاق و تعالی فرهنگ جامعه است که نمیتوان آن را با هیچ معیاری سنجید. دیگر تأثیر صوری در ادبیات ماست با دامنهای گسترده (مرزبان راد، ۱۳۷۹: ۲). همین نوع دوم است که در ادبیات مورد توجه و استفادة شاعران و نویسندگان بسیاری قرار گرفته است. کاربرد قرآن و حدیث در ادب فارسی محدودیت ندارد و نمیتوان قالبهای آن را به چند صنعت بدیعی محدود کرد. به همین دلیل است که در هر دوره، تأثیرپذیری متفاوت و در مواردی هدفهای ذوقی و انگیزشی در کاربرد آیات و احادیث، جزء ویژگیهای سبکی شاعران و نویسندگان شده است. نثر بیهقی نیز تحت تأثیر دورۀ خود، نه تنها از کاربرد آیات و احادیث مستثنی نیست بلکه به دلیل ریزبینی و دقت در جزییات نثر و مستندسازی در سیر تاریخنویسی، کاربرد متفاوتی از آیات و احادیث را راهکار خود قرار داده که سبب باورپذیری آن برای خوانندگان این اثر تاریخی شده است. همان گونه که قبلاً در طرح مسأله اشاره شد، سعی بر آن است تا هنر سبکی بیهقی و بلاغت او از حیث کاربرد آیات و احادیث به شیوة توصیفی- تحلیلی در این کتاب بررسی شود. ابتدا به نمونههای مرسوم استفاده از آیات و احادیث دورۀ بیهقی اشارهمیکنیم:
از نیمة دوم قرن پنجم، نویسندگان آیات و احادیث را با مختصات فنّی برای آرایش و زینت کلام اقتباس و استعمال میکردند. با توجه به تقسیمبندی خطیبی، استفاده از آیات و احادیث در این کتاب، از جهات ذیل قابل بررسی است:
نخست، از حیث کیفیت ارتباط لفظی آیات و احادیث با رشتة نثر.
دوم، از حیث کیفیت ارتباط معنوی و مناسبات مختلفی که در آن ملحوظ بوده و مراعات میشده است.
سوم، از نظر تنوع و اقسام مختلف آن (خطیبی، ۱۳۸۶: ۲۰۰).
بیشترین صورت کاربرد و اقتباس از آیات و احادیث در تاریخ بیهقی، در موارد نخست و دوم به کار رفته است:
۱- از جهت کیفیت ارتباط لفظی آیات و احادیث
در این شیوه، شاعر یا نویسنده عین آیه مورد نظر یا جزئی از آن را با لفظ عربی در کلام خود میگنجاند و به توضیح مفهوم و موضوع مورد نظر میپردازد که با آیه نیز تناسب دارد. «هدف از این ویژگی لفظی غلبة لفظ بر معنا نیست بلکه مراد آن است که نگرش در آن به لفظ برمیگردد و با وفای به معنا در کاملترین وجه همراه است» (مطعنی، ۱۳۸۸: ۱۴۴). میتوان از این شیوه، به عنوان موقعیّتشناسی در سخن یاد کرد که در کتابهای بلاغی بسیار به آن اشاره میشود زیرا یکی از آداب مهم سخنپردازی آن است که سخن فصیح و شیوا را به مقتضای حال و مقام بیان کنند. استفاده از این شیوه منحصر به بیهقی نیست بلکه شاعران و نویسندگان دیگر نیز در آثار خود به وفور از این روش بهره بردهاند. برای روشن شدن مطلب چند نمونه از انواع آن را ذکر میکنیم:
الف) آیات به نوعی در نثر تضمین میشود که گویی دنباله کلام است:
این شیوه با بسامد ۵۳ مورد، بیشترین کاربرد نویسنده از تأثیرپذیری آیات و احادیث است. با دقت در این نکته که «این کاربرد در انواع مختلف اقتباس، دشوارترین و دقیقترین اقسام آن است و بیشتر در مواردی به کار میرود که عبارت عربی بیهیچگونه قطع و انحرافی، معنی عبارت فارسی را پیگرفته و بیان میکند» (خطیبی، ۱۳۸۶: ۲۰۱)، آگاهی و تسلط بسیار بیهقی به کلام قرآن و حدیث آشکار میشود. در این شیوه گاه آیه اقتباس شده در همان معنی و مفهوم قرآن به کار رفته است و گاه هدف بیهقی در سیاق و بافت کلام کاملاً متفاوت با هدف قرآن در متن است.
«مردی بود که از وی رادتر و فراخ کندرویتر و جوانمردتر کم دیدند اما طیرگی ِقوی بر وی مستولی بود و سبکی که آن را ناپسند داشتند و مرد بیعیب نباشد، اَلْکَمالُ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ»(۲) (بیهقی، ۱۳٩۰: ۲۰٩). بیهقی حدیث را در ادامة سخن و در همان معنی و مفهوم حدیث به کار برده است.
«گفت خبر نداری که چه افتاده است؟ گفتم ندارم. گفت اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعُونَ» (بیهقی، ۱۳٩۰: ۲۲۱).
که به بخشی از آیه ۱۵۶ سوره بقره اشاره دارد: «اَلَّذِینَ اِذَا اَصاَبَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُواْ اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَیْهِ رَاجِعُونَ». این آیه بنابر تفاسیر قرآن هنگام مصیبت گفته میشود: «از پیامبر اکرم(ص) روایت کردهاند: اگر کسی به هنگام مصیبت اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنََّا اِلَیْهِ رَاجِعُونَ بگوید خدواند مصیبت او را جبران میکند و به دنبال آن نیکی مقرر میدارد و برایش خَلَفِ شایستهای قرار میدهد که به او خشنود باشد» (زمخشری، ۱۳۸۹: ۲۵۷). بیهقی نیز دقیقاً مضمون آیه را منظور نظر داشته بنابراین آیه را در همان معنی و مفهوم قرآن اقتباس کرده است.
«اگر مادرش جزع نکرد و چنان سخن بگفت، طاعنی نگوید که این نتواند بود، که میان مردان و زنان تفاوت بسیار است، وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشاءُ وَ یَخْتارُ» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۲۴۰). اشاره دارد به آیه: «وَ ربُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشاءُ وَ یَخْتارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ اللهِ وَ تَعالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ» (قصص/۶۸). طبق تفسیر نمونه، این آیه «در حقیقت دلیلی است بر نفی شرک و بطلان عقیدة مشرکان. میفرماید: پروردگار تو هر چه را بخواهد میکند و هر چه را بخواهد بر میگزیند» (مکارم شیرازی و همکاران، ۱۳۸۵: 16/ ۱۵۵). اما هدف بیهقی در سیاق و بافت کلام کاملاً متفاوت با تفسیر آیه است و آن را تنها در معنی و مفهوم لفظی قرآن به کار برده است.
«دلیل روشن و ظاهر است که از این پادشاه ِبزرگ سلطان ابراهیم، آثار ِمحمودی خواهند دید تا سوارانِ نظم و نثر در میدانِ بلاغت درآیند و جولانهایِ غریب نمایند، چنان که پیشینگان را دست در خاک مالند، وَ اللهُ عَزَّ ذِکرُهُ بِفَضْلِهِ وَ قُدْرَتِهِ یُیَسِّرُ ذَلِکَ وَ یُسَهِّلُهُ فَاِنَّه الْقادِرُ عَلَیه وَ مَا ذَلِکَ عَلَی اللهِ بِعَزیزٍ» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۵۲۳).
اشاره به آیه «وَ مَا ذَلِکَ عَلَی اللهِ بِعَزیزٍ: دشوار نیست بلکه بسیار هم بر او آسان است» (ابراهیم/۲۰) دارد. بر اساس تفسیر کشاف، این آیه بیان کنندة آن است که گمراهان تا چه مایه در گمراهی فرو رفته و در کفری که به خدا میورزیدند مرتکب خطای بس بزرگی شده بودند زیرا نشانههای بسیار روشنی در اختیار داشتند که به قدرت آشکار و حکمت خدا دلالت دارد (زمخشری، ۱۳۸۹: ۷۰۱). چنانکه مشاهده میشود بیهقی از آیه با مضمونی در معنی و مفهوم کلام خود استفاده کرده تا احساس خوانندهاش را برانگیزد و در صدق کلام خود نیز اقناع مخاطب را فراهم کرده باشد.
«گروهی گفتند: مرغی چند بریان نزدیک وی بردند و مسموم بود، بخورد از آن مُرد، لا یَعْلَمُ الْغَیْبَ اِلَّا اللُّهُ عَزَّوَجَلَّ» (بیهقی،۱۳۹۰: ۶۵۰).
اقتباس است از آیه: «قُلْ لَّا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ الْغَیْبَ اِلَّا اللهُ وَ مَا یَشْعُرُونَ اَیَّانَ یُبْعَثُونَ» (نمل/۶۵). پیوستگی و هماهنگی آیه در جمله به خوبی رعایت شده و موقعیت آیه در کلام بیهقی به خوبی قابل درک است زیرا از شخصیتی همچون وی که سعی در بیان واقعیّات تاریخ دارد انتظار میرود کلام را این گونه در پرده رها کند و به کمک آیه کنجکاوی در مخاطب ایجاد کند و حقیقت را به قضاوت خواننده بسپارد و خود را در بیان واقعه بیطرف نشان دهد.
«امیر محمود در ساعت بگشت و براند و در نهاد و این قوم را هزیمت کرد ... و گفت: اِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِاَنفُسِهِمْ» (بیهقی، ۱۳٩۰: ۹۷۵).
اشاره دارد به آیه: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ و مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ اَمْرِ اللهِ اِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِاَنفُسِهِمْ وَ اِذا اَرادَ اللهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دونِهِ مِنْ والٍ» (رعد/۱۱). خدا حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد تا زمانی که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند چنان که در تفسیر سورآبادی آمده است: «عذاب که خدای تعالی خواسته بود رسیدن به بنده، معقبات و کس آن را از وی بنتواند گردانیدن زیرا که خواست خدا را ردّ نبود؛ اما معقبات آدمی را نگاه میدارند به فرمان خدا از عذاب مشروط» (سورآبادی، ۱۳۸۰: 2/ ۱۱۹۹). کلام بیهقی کاملاً با معنی آیه و آنچه در تفاسیر ذکر کردهاند یکسان است(۳).
ب) به صورت نقل قول با عباراتی که آیه یا حدیث را از رشته نثر منفک و مجزّا نشان دهد
در بین اقسام اقتباس از آیات و احادیث، تنها در این مورد است که اگر آیه یا حدیث را از رشتة عبارت جدا کنیم، پیوند معانی نخواهد گسست (خطیبی، ۱۳۸۶: ۲۰۲). بنابراین، آیات به شکل نقل قول مستقیم در ادامه جملات میآیند و همچون جملات معترضه قابل حذفند. این کاربرد با بسامد ۱۵ مورد در مرتبة دوم ِتوجه و استفادة بیهقی از آیات و احادیث است. در این کاربرد نیز گاه نویسنده همان هدف و تفسیر قرآن را مورد نظر دارد و گاه آیه را وسیلهای برای بیان اندیشة خود به کار میگیرد. در این صورت ناگفتهها و پیچیدگیهای متن را باید با توجه و کمک از دیگر حوزههای علمی- ادبی مورد بررسی قرار داد. در تقسیمبندی نوع دوم این نکات را به تفصیل بیان میکنیم.
«چون این پادشاه در سخن آمدی، جهانیان بایستی که در نظاره بودندی که در پاشیدی ... تا مقرر گردد خوانندگان را که نه بر گزاف است حدیث پادشاهان، قالَ اللهُ عَزَّوَجَل وَ قَوْلُهُ الحَقٌ: وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللهُ یُؤْتی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۱۷).
که اقتباس ِبخشی از این آیه است «وَ قَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ اِنَّ اللهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قَالواْ اَنّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَ نَحْنُ اَحَقُّ بِاالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ اِنَّ اللهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی العِلْمِ وَ الجِسْمِ وَ اللهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللهُ واسِعٌ عَلیمٌ» (بقره/۲۴۷).
در استفاده از این آیه نکتهای نهفته شده که علی مرزبان راد به آیه اشاره کرده است و میگوید: «در اینجا خطائی از زبان قلم مورخ درباری سر زده است که به سادگی نمیتوان از آن گذشت. آن مورخ نامور با همة فضل و هنر برای خوشایند ممدوحش قیاسی معالفارق نموده است و سلطانی غرق اندر گرداب غرور و آلوده به شرابخواری یعنی مسعود غزنوی را با آیهای از قرآن یاد کرده که وصف سرداری است متنعّم به نعمت خدای توانا با نام طالوت! گرچه هر دو فرمانروا بودند اما فرقشان از طالح است تا صالح!» (مرزبان راد، ۱۳۷۹: ۱۸).
«تقدیر چنان کرده است که ملک را انتقال میافتاده است از این امّت بدان امّت و از این گروه بدان گروه ، بزرگتر گواهی بر این چه میگویم کلام آفریدگار است، جَلَّ جَلالَهُ وَ تَقَدَّسَت اَسْماءَه، که گفته است: قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ المُلْکِ تُؤْتِی المُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزَعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیرُ اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۱۵۱).
این جمله اقتباس از آیه ۲۶ سورة آل عمران است و آیه متناسب و در ادامة معنی و مفهوم جمله آمده است. نکتة بلاغی ِخاصی در تفسیر آیه وجود ندارد(۴) اما وجود برخی جملات در پس و پیش ِآن میتواند کاربرد آیه را هدفمند سازد.
«مردم را گفت که ذات خویش بدان که چون ذات خویش را بدانستی، چیزها را دریافتی و پیغمبر ما عَلَیهِ السَّلام گفته است: مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»(۵) (بیهقی، ۱۳۹۰: ۱۵۴).
بیهقی در اکثر موارد لفظ را برابر با معنا به کار برده است و هر کجا که لازم دیده حاصل سخن خویش را به وسیلة آیات برجسته کند خود قرینة چنین برداشتی را در جملات ذکر میکند. همچنین است در نمونههای بعدی:
«مرد آن مرد است که گفتهاند: اَلْعَفْوُ عِنْدَ الْقُدْرَةِ به کار تواند آورد. قَالَ اللهُ عَز ذکْرُه- وَ قَوْلُهُ الْحَقُّ- اَلْکاظِمیِنَ الْغَیظَ وَ الْعافِینَ عَنِِ النَّاسِ وَ اللهٌ یُحِبُّ المُحْسِنینَ» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۲۲۸). اشاره به جزئی از آیه ۱۳۴ سورة آل عمران دارد.
«فضل گفت: چنین بایستی اکنون گذشت، خلیفه پیغامبر است، عَلَیهِ السَّلام، و طاعت وی فریضه است... خدای عَزَّ وَ جَلَّ میگوید: وَ اَطِیعُواْ اللَّهَ وَ اَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ اُوْلِی الاَمْرِ مِنْکُمْ» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۷۳۸). اقتباس بخشی از آیه ۵۹ سورة نساء است(۶).
۲- از جهت کیفیت ارتباط معنوی آیات و احادیث
در کتاب «ویژگیهای بلاغی بیان قرآنی» از این کیفیت ارتباطی به عنوان یکی از ویژگیهای بیان قرآن یاد شده است؛ «قرآن کریم واژگان جامعتر و سرشار از دلالت را انتخاب میکند و ابزاری برای بیان گزینش میکند که معنایی همیشگی و سرشار دارند به گونهای که دیدگاههای مختلف را گسترش میدهد» (مطعنی، ۱۳۸۸: ۲۸۲). در این شیوه به گونههای تازهای برخورد میکنیم که در آنها هدف فقط اخبار، آگاهی و نقل قول چنانکه در بخش کاربرد لفظی ِآیات اشاره شد، نیست بلکه آیات و احادیث جنبة استشهادی، تأکیدی و تأییدی، ارسال المثل، توصیف و... دارند و شاعر یا نویسنده آنها را به عنوان یک وسیلة مؤثر در اثبات هدف یا تأیید امری به کار میگیرد. در این مورد نیز تنها به نمونهها اشاره میشود و تحلیل و توضیحات کاملتر در تقسیمبندی دوم ارائه میشود.
الف) به منظور تنظیر یا تأکید و تأیید معنی قبل
در این شیوه نویسنده در برابر عبارت فارسی، در جملة دوم معادلی عربی میآورد مانند: «هر یکی را درجتی است رفیع الدرجات بلند کرده؛ وَ الَّذِینَ اُوتُواْ الْعِلْمَ دَرَجات» (خطیبی، ۱۳۸۶: ۲۰۴). عبارت عربی تأکید معادل فارسی خود است. این شیوه از طرفی موجب موّکد کردن سخن و اهمیت خبر میشود و از طرف دیگر موجب زینت کلام و همچنین نشان دهندة تسلط نویسنده به زبان قرآن است.
«آن بود که بودنی بوده است، به سر نشاط باز باید شد که گفتهاند: اَلْمُقَدَّرُ کائِنٌ وَ الْهَمَّ فَضْلٌ»(۷) (بیهقی، ۱۳۹۰: ۹). همانگونه که مشاهده میشود و از معنای حدیث برمیآید، این حدیث در تأکید و تأیید جملة قبل خود به کار رفته است. همچنین موارد ذیل:
«این بوسهل مردی امام زاده و محتشم و فاضل و ادیب بود اما شرارت و زعارتی در طبع وی موکّد شده- وَ لا تَبْدیلَ لِخَلقِ اللهِ– و با آن شرارت دلسوزی نداشت» (بیهقی، ۱۳٩۰: ۲۲۶)، (روم/ ۳۰).
«و قضا کار خویش بخواست کرد. اِذَا اَرادَ اللهُ شَیْئَاً هَیَّأَ اَسْبابَه»(۸) (بیهقی، ۱۳٩۰: ۹۵۰).
ب) استعمال آیه یا حدیث به طریق ارسالالمثل
امثال در قرآن دو گونهاند: ۱- امثال ظاهری که به آن تصریح شود مانند: «مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اِسْتَوقَدَ ناراً...» ۲- امثال مخفی که واژه مَثَل در آن ذکر نشده است. (طاهرخانی، ۱۳۸۳: ۵۱). «مثلها از گستردگی خاصی برخوردارند. حتی آیات و احادیث هم در برخی موارد جنبة مثلی میگیرند و در معانی مجازی به کار میروند. البته در این کاربرد، دایرة معنی وسیعتر و تأثیر آنها بیشتر و مشخصتر است زیرا از جاذبههای مختلف و متنوع برخوردارند. از جمله اعتقادات شنونده، عاطفة جمعی او، زیبایی لفظ، فصاحت در بیان و...» (راشد محصل، ۱۳۸۰ب: ۴۳).
اَلَّذِینَ یُبایِعُونَ وُلاةَ الاَمرَ، «یَدُ اللهِ فَوقِ اَیدِیهِم فَمَنْ نَکَثَ فَاِنَّمَا یَنْکَثُ عَلَی نَفْسِهِ وَ مَنْ اَوْفَی بِمَا عاهَدَ عَلَیهِ اللهَ فَسَیُؤتِیهِ اَجْراً عَظِیماً»(۹) (بیهقی، ۱۳۹۰: ۴۵۳)، (فتح/ ۱۰).
«و چون توان دانست که در پردﮤ غیب چیست؟ عَسَیَ اَنْ تَکْرَهُواْ شَیْئَاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُمْ» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۹۸۲)، (بقره/ ۲۱۶).
ج) استعمال آیه و حدیث به طریق توصیف یا تشریح معنی قبل
همانگونه که از عنوان برمیآید، توصیف یا تشریح معنای قبل یعنی عبارت عربی در ادامة معنای عبارت فارسی میآید و به توصیف یا تشریح آن میپردازد. به عنوان مثال:
«بسا رازا که آشکار خواهد شد روز قیامت، یَوْمَ لا یَنْفَعُ مَالٌ وَ لا بَنُونَ اِلَّا مَنْ اَتَی الله بِقَلْبٍ سَلیِمٍ» (بیهقی، ۱۳۹۰:۶۵۰)، (شعراء/ 89 و ۸8). «یَوْمَ» توصیفی از روز قیامت است و آیه یَوْمَ لا یَنفَعُ مَالٌ وَ لا بَنُونَ؛ یعنی «مال و فرزندان سودی نمیبخشند مگر شخصی که دلش همراه با مالش سالم باشد یعنی آن را در راه خدا هزینه کرده باشد. و در توضیح: اِلَّا مَنْ اَتَی الله بِقَلْبٍ سَلیِمٍ، سلامت دل به معنای سالم بودن آن از آفات کفر و گناهان است» (زمخشری، ۱۳۸۹: ۴۵۹). البته منظور بیهقی از «یَوْمَ» دقت در تفسیر این آیه نیست بلکه منظور کیفیت آن روز است که تمام حقایق روشن میگردد.
۳- از نظر تنوع و اقسام آن
گاهی اقتباس از آیات و احادیث به صورت نقل تمام یا قسمتی از آیات و احادیث است که به چهار شیوة مختلف در آثار این دوره وجود دارد: ۱- نقل و اقتباس قسمتی از آیه یا حدیث ۲- نقل یک یا چند کلمه از آیه یا حدیث به طریق اشاره و کنایه ۳- اقتباس و نقل تمام آیه برای بیان یک کلمه به طریق ترکیب اضافی۴- به طریق حل معانی آیات و اخبار با حفظ و نقل یک یا چند کلمة مشخص. از این شیوه در تاریخ بیهقی تنها در دو نمونه ذیل استفاده شده است:
به صورت نقل یک یا چند کلمه از آیه یا حدیث به طریق اشاره: «عبدالله همه شب نماز کرد و قرآن خواند. وقت سحر غسل کرد و نماز بامداد به جماعت بگزارد و سوره نُون وَ القَلَمِ و سوره هَلْ اَتَی عَلیَ الْاِنْسانِ در دو رکعت بخواند» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۲۳۸). اشاره به سوره قلم و سوره دهر(سوره انسان) دارد(۱۰).
«بر بام خانه رفتند، پسر سماک را دیدند در نماز، میگریست و این آیت میخواند: اَفَحَسِبتُمْ اَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثَاً» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۷۳۸). اشارهای است به بخشی از آیه ۱۱۵ سوره مومنون.
نتیجۀ حاصل از تقسیمبندی اول نشان از آن دارد که تفاوت در ارتباط لفظی و معنوی کاربرد آیات، کیفیت و تأثیر متفاوتی را در متن ایجاد میکند؛ زیرا هر شیوه هدف متفاوتی را در پی دارد، بنابراین انتخاب را هدفمند و گزینشی میسازد. در بخش کاربرد لفظی آیات، دو شیوۀ «نقل قول» و «تضمین آیه به عنوان دنبالۀ کلام» جنبۀ مثال در متن دارد و نشان دهندة قدرت نویسنده است. در بخش کاربرد معنوی آیات، سعی نویسنده در تکمیل کلام است زیرا شیوههایی چون «تأکید در سخن»، «آوردن ضرب المثل»، «توصیف» و «اشاره» کاربردهایی معنادار هستند. به عنوان مثال، مخاطب میداند مؤکّد کردن سخن نشانۀ اهمیت خبر است، ضربالمثل میتواند شباهت بین دو جریان را نشان دهد و توصیف و اشاره، بیان را آسانتر سازد. این شیوه جایگاه مؤثرتری هم در سخن و هم در مخاطب نسبت به کاربرد لفظی داشته است.
تقسیمبندی دوم: هدفهای ذوقی، انگیزشی و تأثیرپذیری معنادار
آنچه مسلم است بیهقی نویسندۀ تاریخ است و تاریخ ثبت و ضبط همۀ پیروزیها و شکستها، خوشایندها و ناخوشایندهاست. اما عصر سیاستزده و سراسر ناامن بیهقی امکان بیپروایی در سخن را برای وی ممکن نمیسازد. بنابراین نوع شیوۀ بیان بسیار مؤثر است و در ارتباط متن با مخاطب تأثیر بسزایی دارد. آنچه سبب هنر سبکی و بلاغت وی در سخن شده است، تنها ذکر تاریخ نیست بلکه استفادۀ معنادار از تمام ظرفیتهای زبانی و بیانی است واقعیت را ملموس سازد. این امر موجب ادبی شدن و در نتیجه ماندگاری تاریخ وی شده است. در ذیل به برخی از شیوههای معنادار کاربرد آیات و احادیثکه محمد راستگو در کتاب خود از آنها نام برده اشاره میکنیم:
۱- اثر پذیری گزارهای (اقتباس و تضمین)
چنانکه پیش از این اشاره کردیم، کاربرد قرآن و حدیث در ادب فارسی محدودیت ندارد و نمیتوان قالبهای آن را به چند صنعت بدیعی محدود کرد. اثرپذیری گزارهای یکی از شگردهای انگیزشی و تأثیرپذیری معنادار در استفاده از آیات و احادیث است که کاربردهای متفاوتی در تاریخ بیهقی دارد. «در این شیوه گوینده گزارهای یعنی عبارتی قرآنی را با همان ساختار عربی بیهیچ گونه تغییر و دگرگونی یا با اندک تغییری در سخن خود جای میدهد. این گونه بهرهگیری از قرآن و حدیث با قصد و غرضهای گوناگونی انجام میپذیرد: تبرک و تیمّن، تبیین و توضیح، تعلیل و توجیه، تشبیه و تمثیل، تحذیر و تحریض، تزیین و تجمیل، استشهاد و استناد، نکته پردازی و...» (راستگو، ۱۳۷۶: ۳۰).
تبیین و توضیح
گاهی بیهقی در عین کمال ایجاز، حق مطلب را ادا کرده است که نمودار موقعشناسی و توانایی او در نویسندگی است. وی طرحی کلی ولی روشن از موضوع میکشد و با به کاربردن جملهای کوتاه ما را در برابر واقعه قرار میدهد (یوسفی، ۱۳۸۸: ۵۹۴).
برای مثال در حکایت افشین و بودلف، آن جا که احمد بن ابی دواد با دلشوره نزد امیر میرود: «امیر گفت: یا عبدالله چرا دیر آمدی؟... چون این بشنیدم متحیّر شدم ...گفت خبر نداری که چه افتاده است؟ گفتم ندانم گفت: اِنَّا لِلّهِ وَ اِنَّا اِلَیهِ راجِعُونَ» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۲۲۱)، (بقره/ ۱۵۶). بیهقی با ذکر این آیه عمق فاجعه را بیان کرده که جریان افشین تا چه حد حتمی است و به زیبایی به کمک یک آیه توانسته ماجرا را تشریح کند.
استشهاد و استناد
بیهقی به منظور نشان دادن صداقت و تأیید سخن خود از آیات کمک گرفته است. «وقتی استشهاد مورد نظر است، چه بسا که نویسنده و شاعر از یک آیه یا حدیث ِخاص، برداشتهایی متفاوت میکند و برابر ادعای خود آیه یا حدیثی را که با صراحت یا تأویل، با آن در ارتباط است گواه میگیرد» (راشدمحصل، ۱۳۸۰ الف: ۵۴). مثلاً در ادامة قصیده متنبی در مدح سیف الدوله آورده است: «اگر این مرد با این هنر نبودی، کی زهره داشتی متنبّی که وی را چنین سخن گفتی» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۵۲۳). و علت آوردن اشعاری از دقیقی را اینگونه بیان میکند: «تا خوانندگان این تاریخ چون بدینجا رسند و بر این واقف شوند، فاﺋده گیرند. وَ اللهُ عَزَّ ذِکْرُه بِفَضْلِهِ وَ قُدْرَتِهِ یُیَسِّرُ ذَلِکَ وَ یُسَهِّلُهُ فَاِنَّه الْقادِرُ عَلَیْه وَ مَا ذَلِکَ عَلَی اللهُ بِعَزیزٍ» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۵۲۳)، (ابراهیم/ ۲۰). بنابراین با توجه به قرائنی که در متن یاد شد میتوان نتیجه گرفت که از حقانیّت آیه در صداقت سخن خود بهره برده است.
کاربرد سیاسی
بخش بزرگی از گفتار ما صرفاً بیان حقایق نیست بلکه در برگیرنده ارزیابیهاست. مثلا برخی معنیشناسان به تفاوتهای عاطفی موجود میان واژههایی نظیر «سیاستباز» و «دولتمرد»، «مخفی» و «نهان»، «لیبرالیسم» و «آزادیخواهی» و نظایر آن اشاره کردهاند که مفاهیم منفی و مثبت یک پدیده هستند. نقش چنین واژههایی در زبان، تأثیرگذاری بر نگرش مخاطبان است. در دنیای سیاست گزینش برخی واژهها صرفاً به دلیل اثرات احتمالی آنها صورت میگیرد (پالمر، ۱۳۸۱: ۶۹). در تاریخ بیهقی توجه نویسنده در بسیاری از قسمتهای متن به لایههای پنهان معنایی و ناگفتههاست. در فضای سیاستزده و ناامن، گویی قلم باهوش ابوالفضل بیهقی، چارهای جزبیقراریهای متنی ندارد (کاکاوند، ۱۳۸۸: ۱۴).
در نامه سران تگیناباد به امیر مسعود آنان برای پی عذرخواهی از آنچه از روی مصلحت رفته بود و برای اثبات حسن نیّت، از تمام چینش جملات و مخصوصاً آیات، بهرهگیری کاملاً سیاسی کردهاند تا با استفاده از این شیوه خیانت خود را پنهان کنند، چنانکه نامه با نام خدا و یک جملة دعایی در حق امیر آغاز میشود: «بِسْمِ اللهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحیِمْ، زندگانی خداوند عالم، سلطان اَعظم، وَلیَّالنَّعِم دراز باد در بزرگی و دولت و پادشاهی و نصرت و رسیدن به امانی و نَهمت در دنیا و آخرت» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۳). این مقدمة کوتاه نیّتی سیاسی را در خود نهان دارد و نویسندگان نامه فضا را آن قدر برای خود تهدیدآمیز میبینند که مجبور میشوند به صراحت بنویسند «دل ها بر طاعت است و نیّت ها درست». اما آن را نیز کافی نمیبینند و در نهایت متوسل به ذکر آیهای میشوند که در ضمن آن اطاعت از پادشاهان را بر خود واجب میدانند: «وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمِینَ وَ الصَّلوةُ عَلی رَسولِهِ مُحَمَّدٍ وَ آِلهِ اَجْمَعیِنَ» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۳). البته آنان با اینکه مورد سرزنش امیر مسعود هستند در نامه خود را خوار نمیکنند و همه حوادث رخ داده را به تقدیر الهی نسبت میدهند: «وَ قَضایِ اِیزَد، عَزَّوَجَلَّ، چنان رود که وی خواهد و گوید و فرماید نه چنان که مراد آدمی در آن باشد» و در ادامه به مسعود یادآور میشوند که خداوند حکومت را از محمد گرفت و به او داد، از او هم خواهد گرفت و به دیگری خواهد سپرد: «و مُلکِ روی زمین از فضلِ وی رسد ازین بدان و از آن بدین اِلی اَنْ یَرِثَ اللهُ اَلْاَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْهَا وَ هُوَ خَیْرُ الْوارِثینَ» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۳؛ پهلوان نژاد و ناصری، ۱۳۸۷: ۵۰) که اقتباسی است از آیه ۴۰سوره مریم.
کاربرد اخلاقی
تاریخ بیهقی کتابی اخلاقی و پندآموز و متضمن اخلاق فردی و اجتماعی است و نویسنده در آن بیتوجهی به مال و منال دنیا را در مواضع مختلف کتاب گوشزد میکند یا با ذکر حکایات و شواهد، به خواننده درس پرهیزگاری و زهد میدهد (بیهقی، ۱۳۸۰: ۳۰). در بیشتر موارد استفاده از آیه یا حدیث در حقیقت تلقین حکمت و پند و تعلیم است. این کاربرد غالباً نویسنده و شاعر را از اطناب بینیاز میکند زیرا آیات و احادیث، خیرالکلام هستند و در عین اختصار، نهایت فصاحت و بلاغت را دارند. بیهقی با ذکر بعضی از داستانهای اخلاقی، عواطف عالی انسانی خود را به منتهی درجه ابراز داشتهاست (فرزام، ۱۳۸۸: ۳۲۲).
بیهقی در تقسیمبندی دوّم بیشترین کاربرد از آیات و احادیث را با بسامد ۱۱ مورد، در مضامین اخلاقی و پندآموز داشته است.
«پیغمبر ما، علیه السّلام گفته است: مَنْ عَرَفَ نَفْسَه فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه، و این لفظی است کوتاه با معانی بسیار که هر کس که خویشتن را نتواند شناخت دیگر چیزها را چگونه توان دانست؟... در زیر این کلمۀ بزرگ ِسبک و سخن ِکوتاه بسیار فایده است که هر کس که او خویشتن را بشناخت که او زنده است و آخر به مرگ ناچیز شود و باز به قدرت ِآفریدگار، جلَّ جلاله ناچار از گور برخیزد و آفریدگار خویش را بدانست و مقرر گشت که آفریدگار چون آفریده نباشد، او را دین ِراست و اعتقاد ِدرست حاصل گشت» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۱۵۴). همین طور «اَلْمُومِنُ مِرآةُ الْمُومِنِ»(۱۱) (بیهقی، ۱۳۹۰: ۱۵۸): مؤمن اگر نقصی در برادر مؤمن خود بیند آینهوار با او مینماید.
«خردمند آن است که دست در قناعت زند که برهنه آمده است و برهنه خواهد گذشت و در خبر آمده است: مَنْ اَصْبَحَ آمِناً فِی سِرْبِه مُعَافَی فِی بَدَنِه وَ عِنْدَه قُوتُ یَوْمِه فَکَانَّما حازَ الدُنّیا بِحَذافِیرِها(۱۲)» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۴۸۹). حدیث در مضمون بیارزشی و گذرا بودن دنیا به کار رفته است.
آنگاه که دارا بن قابوس گفت: «بزرگ غبنی بود که این محمود رایگانی از شما بجست، باری بروید از بنه وی چیزی بربایید. مردم بسیار از حرص زر و جامه بی فرمان و رضای مقدّمان بتاختند و در بنه امیر محمود و لشکر افتادند... امیر محمود در ساعت بگشت و براند و در نهاد و این قوم را هزیمت کرد... و گفت: اِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ ما بِاَنْفُسِهِمْ» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۹۷۵)، (رعد/ ۱۱).
«بوسهل میل رفتن نداشت. امیر ستیزه بسیار کرد، بوسهل بترسید و تن در داد و چون توان دانست که در پردة غیب چیست؟ عَسَی اَنْ تَکْرَهُواْ شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌَ لَکُمْ. شاید که تو چیزی را ناخوش داری و آن برای تو بهتر باشد. اگر به بُست نرفته بودی و امیر محمد بر این پادشاه دست یافته به ماریکَلَه، نخست کسی که میان او به دو نیم کردندی بوسهل بودی، به حکم دندانی که بر وی داشت»(۱۳) (بیهقی، ۱۳۹۰: ۹۸۲)، (بقره/ ۲۱۶).
۲- اثر پذیری تطبیقی
در این شیوه «گوینده آیه یا حدیثی را بر موردی که به ظاهر چندان با هم پیوندی ندارند تطبیق میدهد بیآنکه معنی ظاهری و اصلی آن را نقد و رد یا تأویل و توجیه کند. تطبیق نه چارهجویی است و نه حتی ژرفکاوی و باطنپژوهی بلکه گونهای نکتهپردازی و ذوقانگیزی است برای پیوند دادن دو چیز و تطبیق یکی از آنها بر دیگری؛ دو چیز که ظاهراً با هم پیوندی ندارند» (راستگو، ۱۳۷۶: ۶۰). همانطور که پیش از این اشاره شد، بیهقی در کتاب خود کاربردهایی عمیقتر، از این تأثیر پذیریها را در تاریخش در نظر داشته که در این مورد میتوان به نمونههای زیر اشاره کرد:
تعلیق (Suspense) در آیات
Suspense که در فارسی به «تعلیق»، «دلهره» و «اضطراب» ترجمه شده است، یکی از عناصر ساختار نمایشی است به معنای معلق و پا در هوا نگهداشتن نتیجۀ امری که تماشاگر شدیداً مشتاق سردرآوردن از آن است. از طرفی تعلیق یکی از وجوه گرهافکنی یا پیچیدگی است. هم در نحوة جریان گفتار اشخاص بازی و هم در کیفیت بیان رویدادهای داستان، با ناتمام گذاشتن هر پارهگفتار و یا هر رویداد، یعنی با قطع کردن مسئله در لحظهای ناتمام و نقطة پایان نگذاشتن بر آن نیز میتوان تعلیق را به دست آورد (مکی، ۱۳۹۰ : ۲۳۲-۲۳۵).
بیهقی در مواردی آیات و احادیث را به شیوة تعلیق به کار گرفته است. نویسنده با این عنصر نمایشی از یک طرف مخاطب را نسبت به نتیجة داستان کنجکاو میکند و از طرف دیگر به آسانی بسیاری از ناگفتنیها را بیان میکند. موارد ذیل نمونههایی از این کاربرد هستند:
- در پی جواب نامه زندانی کردن امیر محمد به قلعه کوهتیز، به قرینة این جمله که امیر گفت: «برادر راه رشد خویش بندید و پنداشت که مگر با تدبیر ما بندگان ]سلطان محمود[ تقدیر آفریدگار برابر بود» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۸) یعنی محمود جانشینی محمد را میخواست ولی تقدیر چیز دیگری را رقم زد، و این جمله که امیرمسعود در کار امیر محمد گفت: «تدبیر برادر چنان که باید ساخت بسازیم که ما را از وی عزیزتر کس نیست تا این جمله شناخته آید، اِنْ شَاءَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۸) باید گفت آیه در مفهوم تقدیرگرایی است و خواستة امیر برای امیر محمد نویدبخش است اما مقایسة این دو جمله ذهن، مخاطب را به تعلیق میکشاند: آیا ممکن است خواستة امیر و تقدیر مثل جملة اول تغییر کند؟ شدّت تعلیق زمانی بیشتر میشود که بیهقی آن را ادامه میدهد؛ آنجا که امیر محمد نامه را میخواند، بیهقی با مقدمهچینی و آوردن جملاتی همچون: «لختی تاریکی در وی پدید آمد»، «آن بود که بودنی بوده است» و نهایتاً با ذکر حدیث «اَلْمُقَدَّرُ کائِنٌ وَ الْهَمَّ فَضْلٌ» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۹)، (بودنی باشنده است و اندوه زاید) تعلیق را برای مخاطب به اوج میرساند.
- در خطبه مقایسة پادشاهان، بیهقی از طرفی میگوید: «تقدیر چنان کرده است که ملک را انتقال میافتاده است از این امّت بدان امّت و از این گروه بدان گروه. بزرگتر گواهی بر این چه می گویم کلام آفریدگار است: قُلِ الْلَهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزَعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیرُ اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۱۵۱)، (آل عمران/ ۲۶) و با این مضامین و آیه، به انتقال حکومت از یک پادشاه به پادشاه دیگر بر اساس تقدیر و قضای خدا، نوعی مشروعیت میبخشد و آن را بحق میخواند؛ از طرفی دیگر میگوید: «هر چند این قاعده درست و راست است و ناچار است راضی بودن به قضای خدای، عَزَّوَجَلَّ» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۱۵۱) و با آوردن این عبارت سبب ایجاد تعلیق در جمله میشود و ذهن مخاطب را به کاوش میکشد و آن را بین دو دیدگاه رها میکند؛ یا از طرفی، از پادشاهی سخن به میان میآورد که: «بندگان را از او راحت خواهد بود و ایمنی و زمین را برکت و آبادانی و قاعدههای استوار مینهد... تا آن مدّت که ایزد، عَزَّوَجَلَّ، تقدیر کرده باشد تَبارَکَ اللهُ اَحْسَنُ الْخالِقینَ» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۱۵۲)، (مومنون/ ۱۴) و به کمک آیه شایستگی آن پادشاه را اثبات میکند؛ از طرف دیگر وقایع بعد از رحلت پیامبر را مثال میآورد: «او را یاران بر چه جمله داد که پس از وفات وی چه کردند و اسلام به کدام درجه رسانیدند... و تا رستخیز این شریعت خواهد بود هر روز قویتر و بالاتر، وَ لَوکَرِهَ الْمُشرِکُونَ» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۱۵۲)، (توبه/ ۳۳). برای مخاطب احساس تعلیق ایجاد میشود چون این مطالب را قبل از پرداختن به تاریخ دوران حکومت مسعود، به عنوان سرلوحه و سرگذشتی که در تاریخ وجود داشته، آورده است و بنابراین با مقایسهای کوتاه میان این داستانها و حکومت غزنوی که شباهتی میان آنها دیده میشود، میتوان این تعلیق را احساس کرد. همان طور که دیده میشود، بیهقی اوج این احساساترا به کمک آیات بیان میکند.
- بیهقی در جریان مرگ شاه خاتون، دختر قدرخان و نامزد سلطان مسعود آورده است: «قصّهها گفتند به حدیث مرگ وی. گروهی گفتند: اسهالی وی را افتاد و بمرد. گروهی گفتند: مرغی چند بریان نزدیک وی بردند و مسموم بود، بخورد از آن مرد، لا یَعْلَمُ الْغَیْبَ اِلَّا اللهُ عَزَّوَجَلَّ» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۶۵۰). اینکه بیهقی هیچ یک از گفتهها را تأیید یا رد نکرده یا هیچ نظر احتمالی دیگری را ذکر نکرده، جای سؤال و تعلیق در جمله ایجاد میکند:
الف) بیهقی بیش از این، از این واقیعت تاریخی آگاهی نداشته بنابراین نظری نداده است و فقط به مقتضای جمله، آیه: لایَعْلَمُ الْغَیْبَ اِلَّا اللهُ را ذکر کرده و منظوری دیگر نداشته است.
ب) تعلیق در جمله در این نکته نهفته است که اگر واقعیت این بوده چه دلیلی داشته بیهقی بعد از آوردن گفتههای دیگران، بدون اینکه نظری بدهد شش جمله پیدرپی با مضامینی متناسب موضوع بیاورد:
۱- لا یَعْلَمُ الْغَیْبُ الَّا اللهُ ۲- بسا رازا که آشکار خواهد شد روز قیامت ۳- یَوْمَ لایَنْفَعُ مَالٌ وَ لا بَنُونَ ۴- اِلَّا مَنْ اَتَی اللهُ بِقَلْبٍ سَلیمٍ ۵- سخت بزرگ حماقتی دانم که کسی از بهر جاه و حطام دنیا را خطر ریختن خون مسلمانان کند ۶- وَ اللهُ عَزَّ ذِکْرُه یَعْصِمُنا وَ جَمیعَ الْمُسلِمینَ مِنَ الْحَرامِ وَ الشَّرَهِ وَ مُتابَعِة الْهَوی بِمَنِّهِ وَ سِعَةِ فَضْلِهِ(۱۴) (بیهقی، ۱۳۹۰: ۶۵۰). در صورتی که میتوانست یک جمله یا یک آیه با این مضامین، به مقتضای جملهاش بیاورد. بنابراین، این احتمال به وجود میآید که شاید بیهقی از جریان آگاهی داشته ولی به دلایلی، از ذکر آن در تاریخش خودداری کرده و تنها به بیان آیه «لایَعْلَمُ الْغَیْبَ اِلَّا اللهُ» بسنده کرده و سپس با شش جمله و آیه در این مضمون، سخن خود را با تأکید همراه نموده است.
تقدیرگرایی
از برخی آیات که بیهقی در تاریخش به کار برده عقیده و اعتقاد مذهبی او به تقدیر را میتوان دریافت. تقدیرگرایی یکی دیگر از مضامینی است که وی در تأثیرپذیری تطبیقی از آیات، به آن توجه داشته است. «تقدیرگرایی بیهقی جبرگونه است. اگر هم گاهی رنگ اختیار به خود گرفته به دلیل تفکر مذهبیاش به جبر ختم میشود. تجزیه و تحلیل شکستها و ناکامیها در تاریخ بیهقی، اختیار انسان را بیان میکند ولی نهایتاً بیهقی به علت تفکر مذهبیاش گویی یکباره به خود میآید که به تأسی از اندیشة اشعریت خود میبایست نظر خود را در اراده و مشیت خداوند در امور چه خیر و چه شر ابراز نماید» (مجوزی، ۱۳۹۰: ۴۷۴). اما با توجه به آنکه بیهقی مورّخ است نه متکلّم، نمیتوان انتظار داشت همة اعتقادات کلامی او در تاریخ بیهقی آمده باشد (مشیدی، ۱۳۸۹: ۵۰). نمونههایی از جبر و تقدیرگرایی بیهقی:
«دریغا و بسیار بار دریغا که آن روضههای رضوانی بر جای نیست که این تاریخ بدان چیزی نادر شدی، و نومید نیستم از فضل ایزد، عَزَّ ذِکْرِهُ که آن به من باز رسد... وَ ما ذَلِکَ عَلَی اللهِ بِعَزِیزٍ» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۴۴۶)، (ابراهیم/ ۲۰).
«چگونه دفع توانستی کرد قضای آمده را که در علم غیب چنان بود که سلجوقیان بدین محل خواهند رسید، یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ وَ یَحْکُمُ ما یُریدُ : خداوند آنچه خواهد میکند و آنچه اراده فرماید فرمان دهد» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۷۱۱) بخشی از آیه۲۷ سورۀ ابراهیم و بخشی از آیه۱ سورۀ مائده.
- در جنگ سلطان مسعود با سلجوقیان، بگتغدی به خاطر آنکه او را در جلسه مشورت این جنگ نخوانده بودند آزرده خاطر شد: «این هم از اتفاق های بد بود که بگتغدی را نخوانده و بیازرد... و هر چه میرفت ناپسندیده بود که قضا کار خویش بخواست کرد؛ اِذَا اَرَادَ اللهُ شَیْئاً هَیَّأَ اَسْبابَهُ: چون خداوند چیزی را بخواهد اسباب آن را فراهم فرماید. چون در کار جنگ بماندند امیر با بوسهل زوزنی و با وزیر خالی کرد و گفت: این کار از حد میبگذرد، تدبیر چیست؟ وزیر گفت: بگتغدی را باید خواند اگر غلامان را به مَثَل بگوید باید مرد بمیرند» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۹۵۰). همان گونه که دیده میشود عبارت «قضا کار خویش بخواست کرد، اِذَا اَرَادَ اللهُ شَیْئَاً هَیَّأَ اَسْبابَهُ» بهرهگیری مناسب بیهقی از تقدیرگرایی را نشان میدهد.
۳- تأثیرپذیری تأویلی
قید و بندهای جامعة استبدادی زمان بیهقی در متن تاریخی او به صورت پیچشها و تناقضات معنایی آشکار میشود و متن را سرشار از مقاصد ناگفته و گفتههای کنایی میسازد. دریافتن معنای حقیقی متن تاریخ بیهقی بدون تحلیل این پیچشهای معنایی امکانپذیر نیست. اثرپذیری تأویلی میتواند یکی از راهکارهای تحلیل در تاریخ بیهقی باشد. «در این شیوه شاعر یا نویسنده آیه یا حدیثی را دست مایه اثر خویش میسازد یعنی با ذوقورزی و نکتهیابی و با پنهانپژوهی و مویشکافی از لایههای برونی و پیامهای پیدای سخن درمیگذرد و به لایههای درونی و پیامهای پنهانی آن راه مییابد و به اینگونه از آیه و حدیثطرح و تفسیری نو و پیغامی دیگر رهاورد خواننده میسازد» (راستگو، ۱۳۷۶: ۵۵).
یکی از ویژگی های سبکی بیهقی در هنر نویسندگیاش پروردن شخصیتهای داستانی است که با به کار بردن آیات، احادیث، اشعار عربی و فارسی و بهرهگیری تأویلی به تأثیرگذاری آن افزوده است. وی با استفاده از این ویژگی سبکی، به تحلیل روانشناختیِ شخصیتِ افراد پرداخته است که نمونه بارز آن را میتوان در معرفی شخصیت بوسهل مشاهده کرد: «این بوسهل مردی امامزاده و محتشم و فاضل بود اما شرارت و زعارتی در طبع وی موکّد شده- وَ لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللهِ» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۲۲۶)، (روم/ ۳۰). بیهقی با این آیه بد طینتی بوسهل را نشان میدهد و به کمک آیه توانسته صفت زعارت و شرارت را در شخصیت بوسهل برجسته سازد. برای توصیف شخصیتی چون بوسهل، بیهقی بسیار زیبا پله پله مطلب را جلو میبرد: «این بوسهل مردی امامزاده و محتشم و فاضل بود». سپس با آوردن «اما» همة صفات نیکوی بوسهل را نزد مخاطب کمرنگ میکند و با «شرارت و زعارت» کم کم صفات پلید او را برجسته میکند و با «مؤکّد شده» به صراحت آن را عنوان میکند اما با همة اینها، فکر میکند که هنوز هم او را آن گونه که باید وصف نکرده است؛ پس با آوردن «وَ لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللهِ» عمق تندخویی و شخصیت منفی بوسهل را به ما نشان میدهد و میگوید بوسهل این چنین آفریده شده است و تغییری برای شخصیتش وجود ندارد. همچنین آنجا که میگوید: «مرد آن است که گفته اند: اَلْعَفوُ عِنْدَ الْقُدْرَةِ به کار تواند آورد. قَالَ اللهُ عَزَّ ذِکْرُه –وَ قَوْلُهُ الْحَقَّ– اَلْکَاظِمینَ الغَیظَ وَ الْعافیِنَ عَنِ النّاسِ وَ اللهُ یُحِبُّ المُحْسِنینَ» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۲۲۷- 228)، (آل عمران/ ۱۳۴)، در واقع به کمک آیات جنبههای منفیِ شخصیت بوسهل را معرفی میکند که مبیّن خشم و حسد بیش از حد وی و پایبند نبودن او به آداب شریعت یعنی عدم بخشش و ترحم است و این که در حال قدرت بر خشم خود بر نیامده است (چرمگی عمرانی، ۱۳۸۹: ۱۰۷).
نمونه دیگر در داستان عبدالله زبیر است که بیانگر قدرت بیهقی و هنر او در پروردن شخصیّت داستان (حسنک) و مؤثر کردن و تأکید آن در ذهن خواننده است. بیهقی با آوردن اشعاری و ذکر داستان عبدالله زبیر اوج تأثیر و اندوه خود را از مرگ حسنک و در عین حال عزّت و احترام نسبت به او را پس از مرگ به خواننده القا میکند. آیاتی همچون: «هَلْ اَتَی عَلَی الْاِنْسانِ» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۲۳۸)، که بخشی از سوره الدهر در شأن اهل بیت پیامبر گرامی اسلام به عنوان مظهر ایثار است این مفهوم را مؤکّد میکند. همچنین آن جا که میگوید: «اگر مادرش جزع نکرد و چنان سخن بگفت، طاعنی نگوید که این نتواند بود که میان مردان و زنان تفاوت بسیار است، وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۲۴۰)، (قصص/ ۶۸) به کمک آیات به توصیف شخصیتهای تاریخی میپردازد.
در جریان ذِکر سیل غزنین: «گروهی از گلهداران در میانِ رودِ غزنین فرود آمده بودند و گاوان بدانجا بداشته هر چند گفتند: از آنجا برخیزید که محال بُوَد بر گذر سیل بودن، فرمان نمیبردند تا باران قویتر شد. کاهلوار برخاستند. پیغامبر ما محمّد مصطفی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم گفته است: نَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الْاَخْرَسیَنِ الْاَصَمَّیْنِ»(۱۵) (بیهقی، ۱۳۹۰: ۴۱۰) نیز بیهقی به کمک حدیث، تفسیر و تشریح کاملی از شخصیت آن گله داران ارائه کرده است.
یکی دیگر از موارد تأثیرپذیری تأویلی از آیات، در مذاکرة صلح اعیان ری است. زمانیکه مسعود در میان مردم ری لب به سخن میگشاید، بیهقی برای اینکه بار دیگر تثبیت و قوت حکومت مسعود را به مخاطب متذکّر شود و آن را برجسته ساخته باشد، در بین سخن مسعود فضا را مناسب میبیند و به کمک آیه «وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلمِ وَ الْجِسمِ وَ اللهُ یُؤْتی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ»،(۱۶) این مطلب را مؤکّد میکند. مخاطب قرینة این برداشت را میتواند در ادامه سخن دریافت کند: «امیر گفت: ما رفتنیایم که شغلی بزرگ در پیش داریم و اصل آن است» (بیهقی، ۱۳۹۰: ۱۷).
نمودار ۱
نمودار ۲
نتیجه
استفاده از آیات و احادیث، یکی از مهمترین ویژگیهای سبکی قرن پنجم است که اهمیت ویژهای در تاریخ تطوّر نثر فارسی دارد. در سراسر تاریخ بیهقی به عنوان یکی از کتب قرن پنجم، عبارات عربی به وفور مشاهده میشود. در این نوشتار به بررسی کلیة آیات و احادیث به کار رفته در تاریخ بیهقی پرداختیم و نتیجة این بررسی توصیفی- تحلیلی بیانگر آن است که بیهقی از آیات و احادیث بیشتر برای زینت و آراستن کتابش استفاده کرده است. نمونه بارز آن، آیات و عباراتی است که در پیوستن به رشتۀ نثر بیهیچگونه فاصله و استعمال کلمهای که عبارت عربی را از نثر فارسی مجزّا نشان دهد، به کار رفته است. کاربرد دشوارترین و دقیقترین این نوع اقتباس، نشان از آگاهی و تسلط فراوان بیهقی به کلام قرآن و حدیث و باطن و ظاهر آن است. همان گونه که اشاره شد کاربردهای دیگری هم در تاریخ بیهقی به چشم میخورد مانند کاربردهای سیاسی از آیات، ایجاد تعلیق، تحلیل شخصیت افراد، اخلاقی و پندآموز، تقدیرگرایی، استشهاد و استناد و... . بیشترین کاربرد در مضامین اخلاقی و پندآموز است که نشان از ضرورت بالایی دارد که بیهقی در فضای کتاب تاریخش آن را احساس کرده است. زیباترین موارد ِاستفاده در کاربرد آیات و احادیث برای تحلیل شخصیت افراد است. چنان که از نتیجة این تحقیق برمیآید یکی از شگردهای سبکی و هنر نویسندگی وی که بر اهمیت و ارزش والای تاریخش افزوده است، استفاده از آیات و احادیث است. بیهقی با استفاده از این شگرد سبکی، توانسته از یک طرف وقایع تاریخی را به خوبی بیان کند و از طرف دیگر بر ارزش نثر خویش بیفزاید. توجه نویسنده در بسیاری از قسمتهای متن به لایههای پنهان معنایی و مقاصد ِمتنی ناگفته است که باید بیشتر آن را پشت کلمات و در ناگفتههای متن جستجو کرد. فضای سیاست زده و ناامن، نویسنده را بر آن داشته تا با استفاده از هر شیوه و شگردی این واقعیات تاریخی را به ثبت برساند.
پی نوشتها
۱- برای اطلاعات بیشتر ر.ک: گلیزاده، پروین؛ یاری، علی. (۱۳۸۸). «بررسی قابلیتهای نمایشی داستان حسنک وزیر در تاریخ بیهقی»، جستارهای ادبی، ش ۱۶۶: 86- 69.
- صحرایی، قاسم و همکاران. (۱۳۹۰). «لحن، صحنهپردازی و فضا ابزار انتقاد و اعتراض بیهقی»، پژوهش های زبان و ادبیات فارسی، ش 3: 94- 75.
- فلاح، غلامعلی، پورهادی، آتنا. (۱۳۹۰). «زبان و روایت در تاریخ بیهقی»، فصلنامۀ زبان و ادبیات فارسی، ش ۷۱: 85- 59. مقالات بسیار دیگر، در زمینه تاریخ بیهقی.
۲- منابعی که از این عبارت به عنوان حدیث نام بردهاند: طبریآملیکبیر، ۱۴۱۵: ۸۵؛ هاشمی خوئی و همکاران، 1400: 17/ 100.
۳- همچنین در صفحات: 1103، 1099، 996، 925، 918، 889، 873، 870، 759، 711، 694، 693، 688، 683، 630، 509، 455، 453، 449، 446، 440، 419، 266، 265، 262، 257، 243، 223، 220، 206، 182، 152، 40، 26، 8.
۴- برای مطالعة بیشتر ر.ک: زمخشری، 1389: 1/ 426.
۵- برخی منابع که از این عبارت به عنوان حدیث نام بردهاند: کلینی رازی، ۱۳۶۳: 1/۱۴۲؛ 6/ ۵۸؛ خوانساری، ۱۳۶۶: 1/ ۲۹۷؛ 2/ ۲۶؛ 7/ ۳۸۷؛ مجلسی، بیتا: 2/ 32؛ 57/ 324؛ 58/ 99- 91؛ 66/ 293.
۶- همچنین در صفحات: 690، 515، 451، 450، 447، 410، 158.
۷- منابعی که از این عبارت به عنوان حدیث نام بردهاند: ابن ابی جمهور، ۱۴۰۵: 1/ ۲۹۱ و 4/ ۳۴۲؛ قمی مشهدی، ۱۳۶۸: 7/ ۳۷۴).
۸- برخی منابع که از این عبارت به عنوان حدیث نام بردهاند: مازندرانی، ۱۳۸۲: 4/ ۲۶۹؛ هاشمی خوئی و همکاران، ۱۴۰۰: 17/ ۱۲۰.
۹- آنها که بیعت میکنند با والیان امر، دست خدا بالای دست ایشان است. پس هر که بیعت را میشکند بر نفس خود شکست آورده و هر که وفا به عهد نموده از خدا مزد بسیار خواهد یافت (فتح/۱۰).
۱۰- در شأن نزول سورة قلم در تفسیر زمخشری چنین آمده است: «سوگند خوردن به قلم برای بزرگداشت آن است چرا که آفرینش و سامان دادن به آن دال بر حکمت بزرگی است و از چنان فواید و منافعی برخوردار است که در وصف نمیگنجد» (زمخشری، ۱۳۸۹: ۷۱۵).
۱۱- برخی منابع که از این عبارت به عنوان حدیث نام بردهاند: مجلسی، بی تا: 71/ ۲۷۰؛ پاینده، ۱۳۸۵: ۵۲۷).
۱۲- منبعی که از این عبارت به عنوان حدیث نام برده است: (پاینده، ۱۳۸۵:۴۸۰).
۱۳- همچنین در صفحات: 738، 699، 690، 677، 209، 206.
۱۴- جملهای دعایی است: و خداوند، یاد وی گرامی باد، ما را و همه مسلمانان را از حرام و آز و پیروی خواهش نفس به احسان و فراخی بخشش خود نگه دارد.
۱۵- منبعی که از این عبارت به عنوان حدیث نام برده است: (دامادی، ۱۳۷۷: ص ۷۰).
۱۶- و بفزود او را فراخی اندر دانش و تن و خدای بدهد پادشاهی آن را که بخواهد» (بقره/۲۴۷).