نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه ایلام
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
The difficulties and ambiguities of Khaghani divan are the result of his cultural background and vast knowledge rather than literary techniques and linguistic arts of the poet. Such cultural background works as raw material and helps the poet in creating novel themes, images and expressions. His vast knowledge helps him to not be trapped by repetition in his artistic creations and his poetry gains prominent variety of themes and imageries. In spite of the power of literature and literary texts for explaining various aspects of the life and civilization of the predecessors, the using of coins in Persian literature has not been considered so much. This article is an attempt for describing a corner of difficulties and disambiguating some ambiguities of Khaghani divan. Contemplating on verses and searching in authentic and original sources, this study aims to provide a notable analysis of Khaghaniâs cultural background regarding the mentioned coins in his divan.
کلیدواژهها [English]
1- مقدّمه
دیوان خاقانی از دیرباز به دشواری موصوف بوده است و به همین جهت شروح متعددی بر اشعار او نگاشتهاند. این ویژگی بیش از آن که نتیجۀ شگردهای ادبی و هنرهای زبانی شاعر باشد، نتیجۀ پشتوانۀ فرهنگی و آگاهیهای گوناگون و گستردۀ اوست. در حقیقت، سبک شخصی یا طریق غریب خاقانی چنان است که وی سخت علاقهمند به استفادۀ گسترده از اشارات و باورهای مختلف و متنوّع است؛ از این رو میتوان برجستهترین شاخصِ فکری طریق غریب خاقانی را استفادۀ گسترده از اشارات و باورهای گونهگون دانست.1 خاقانی آگاهانه پشتوانۀ عظیم فرهنگی خود را همچون مادۀ خامی برای خلق مضامین، تعابیر و تصاویر دیگرگون به کار برده است تا سخنش را از ابتذال و تکرار برهاند. او مانند فرمالیستها، مستعملات را فاقد ارزش ادبی میداند و دوری جستن از آنها و نوگویی را اساس هنرورزی خود قرار داده است. ابزارهای او برای نیل به این هدف، چیزی جز پشتوانۀ فرهنگی و توان سخنآفرینی (تخیل و هنر شاعری) نبوده است.2
کاربرد گستردۀ این پشتوانه در دیوان خاقانی سبب گشته تا این میراث بیشبها، بسان مآخذی کارآمد در اختیار پژوهشگران باشد تا ایشان را در شناخت و گشودن زوایای بسیاری از فرهنگ و تاریخ دیروز یاریگر باشد. این نکته نیز گفتی است که وسعت این آگاهیها و استفاده ویژه از آنها شارحان و مخاطبان را به زحمت انداخته است به گونهای که همگان را به سوی فهم اشعار وی راه نیست. خاقانی در بهرهگیری از پشتوانۀ فرهنگی خود بسیار ظریف عمل میکند و آن را در نهایت ظرافت و باریکی به کار میبندد. بدین جهت اشراف پژوهشگر بر این پشتوانه، خود دشواری خاصی دارد که جز با نگاه نکتهسنج و برخورد پرسشگرانه با تک تک اجزای سخن، روی نخواهد داد. در این جستار به روشنگری در باب گوشهای از این اشارات در باب چند سکّه -که بعضاً ناشناخته مانده است- خواهیم پرداخت.
2- پیشینه
نگارنده با وجود جستجوی ویژه، به منبع قابل توجهی در باب سکّهها در ادب پارسی دست نیافت. یک نوشتار که ذکر آن شاید بی فایده نباشد، مقالهای با عنوان «چند واحد پولی در ادبیّات فارسی» است (رک: محمّد صالحی دارانی، 1380: 50-53)؛ جستار دیگر، «سکّهشناسی و تصحیح متون» است که شناخت و استفاده از برخی آگاهیهای سکّهشناسی را برای پیراستهگران متون بایسته میداند (رک: جعفری مذهب، 1387: 113-100).
3- روش پژوهش
جستار حاضر به تببین بخشی از آگاهیهای خاقانی در پیوند با برخی سکّههای کهن میپردازد. بهرهگیری و اشارات خاقانی به هر یک از این سکّهها به طور مستقل مورد پژوهش قرار گرفته و سعی شده است تا از سویی با تأمل پرسشگرایانه در ابیات و از سوی دیگر با جستجو در منابع و مأخذ اصیل و معتبر، تحلیلی قابل توجه از پشتوانۀ فرهنگی خاقانی در این موضوع به دست داده شود. از دیگر متون نیز شواهدی به دست داده و با ارجاع به برخی منابع تحقیقی زمینۀ تفصیل بیشتر مباحث را فراهم ساختهایم.
4- بحث اصلی
4-1- زرّ جوزایی
خاقانی در دیوانش دو بار از «زرّ جوزایی» سخن رانده است، اول در صفاهانیّه مشهورش:
چون زرّ جوزایی اختران سپهرنـد |
|
سخته به میـزان ازکیـای صفاهـان |
و دوم در ضمن قطعهای با ردیف «فرست»:
آفتـابی شـو ز خـاک انگیـز زر |
|
زی عطـارد، زرّ جوزایی فـرست |
سید ضیاءالدّین سجّادی در فرهنگ لغات و تعبیرات دیوان، ذیل زرّ جوزایی مینویسد: «ظاهراً زر ناخالص و کمعیار: جوزایی کمعیار است» (رک: سجّادی، 1382: ذیل زرّ جوزایی). همو در شاعر صبح چنین آورده است: «زرّ جوزایی، زر ناخالص و کمعیار معنی شده» (سجّادی، 1386: 337)3؛ نصرالله امامی در باب این تعبیر مینویسد: «زرّ جوزایی: زر کمعیار و ناخالص. این تعبیر شاید بدان سبب باشد که در نجوم احکامی پهلوی، جوزا دارای فرّه زیانبخشی بوده است» (امامی، 1385الف: 217)؛ میرجلالالدیّن کزّازی به این مقدار بسنده کرده است که: «چنان مینماید که جوزایی، بازخوانده به جوزا، به کنایۀ ایما از درخشان به کار برده شده است» (کزّازی، 1386: 455)؛ محمد استعلامی نیز بر این باور است که: «زرّ جوزایی یعنی زری که تابش آفتاب جوزا – به پندار قدما- از خاک پدید میآورد و ظاهراً در تصور خاقانی باید طلای ممتازی باشد» (استعلامی، 1387: 1103)؛ رسول چهرقانی نیز مینویسد: «ظاهراً نوعی دینار یا زر خالص زرد رنگ بوده است. در منابع دیده نشد. احتمالاً یعنی زر بسیار درخشان به اعتبار درخشش جوزا» (چهرقانی منتظر، 1390: ذیل زرّ جوزایی).
معصومه معدنکن فقط دو شاهد دیوان را ذکر کرده و توضیحی در باب آن نداده است (معدنکن، 1377: 460)؛ عباس ماهیار در ثری تا ثریا (دفتر یکم شرح مشکلات خاقانی: نجوم) به این تعبیر نپرداخته است. در شروح کهنی چون شرح شادی آبادی، شرح عبدالوهاب معموری، ختمالغرایب خواجگی گیلانی، مفتاحالکنوز رضاقلیخان هدایت و شرح مشکلات خاقانی از موسوی سرابی (شرح لغات قصاید خاقانى و منظومه تحفهالعراقین) این ابیات و تعبیر نیامده است.
لغتنامهنویسان تا آنجا که جستجو شد، این تعبیر را برنشمردهاند و در فرهنگهای تازهتر چون فرهنگنامۀ شعری، ذیل فرهنگهای فارسی و فرهنگ بزرگ سخن و ذیل آن نیز نشانی از زرّ جوزایی نمیتوان یافت. همچنین در فرهنگهایی چون فرهنگ اشارات، فرهنگ بازیافتههای ادبی از متون پیشین، فرهنگ اصطلاحات نجومی و واژهنامۀ طلا و جواهرسازی، ذکری از این زر به میان نیامده است. حال آن که در باب این سکّه در شعر خاقانی، به ویژه در بیت استوار قصیدۀ صفاهان، نکاتِ قابل توجهی در میان است که ناگزیر از یادکرد آنها هستیم:
1) در احکام نجومی، سکۀ زر یا همان دینار منسوب به جوزاست (رک: ابوریحان بیرونی، 1386: 337).
2) خاقانی زرّ جوزایی را در معنای زرّ و سکۀ مرغوب و با عیار به کار برده است؛ چنان که در المختارات من الرسائل نیز از «زرّ سرۀ درست اصبهانی جوزایی» و «زرّ درست سلطانی اصفهانی جوزایی» سخن به میان آمده است.
3) بنابر بر شواهد، پیوند زرّ جوزایی و اصفهان از آن روی است که این قسم مسکوک در این دیار ضرب میشده و به احتمال، در برههای از زمان نقد رایج آن سرزمین بوده است. این رای به صراحتِ تمام هم از شاهد دوم خاقانی و هم از عبارات کتاب المختارات –که بدانها اشاره خواهیم کرد- استنباط میشود.
4) در باب پیوند میان زرّ جوزاییِ اختران و میزان ازکیای صفاهان باید گفت سخن خاقانی متوجه رصدخانۀ اصفهان است؛ علاءالدولۀ کاکویه، ابوعلی سینا را مأمور کرد به همراهی شاگرد خود، ابوعبیدۀ جوزجانی، رصدخانهای در اصفهان برپا کند. ابوعلی سینا رصدخانهای در این شهر پدید آورد و آلاتی برای آن ساخت که تا آن زمان بیسابقه بود (رک: امامی، 1385ب: 53 و مصفّی، 1388: ذیل رصدخانۀ اصفهان).
صورت جوزا (دوپیکر، توأمان)
در تاریخ الفی در این باب آمده است: «شیخ به اتّفاق برادر خود، محمود و ابوعبید جوزجانى و جمعى از غلامان خود تغییر وضع داده در زىّ صوفیان از همدان بیرون آمده عازم اصفهان شد. چون به نواحى اصفهان رسید، علاءالدّوله اعیان و اکابر خود را به استقبال فرستاد که شیخ را به اعزاز و اکرام تمام به شهر آوردند و علاءالدّوله مقدم او را عزیز دانسته در مقام خدمتکارى درآمد و شیخ را هر چند تکلیف وزارت نمود، قبول نفرمود امّا هر شب جمعه، شیخ به دیدن علاءالدّوله مىآمد و آن شب تمامى علماى عراق در آن مجلس جمع مىشدند و غیر از سخن علمى قرار بود که در آن شب نگذرد. القصّه، از هر علمى سخن مىگذشت و در تمامى علوم همه علماى آن وقت از شیخ مستفید مىبودند تا آنکه شبى سخن از نجوم مىگذشت و به آن منجر شد که در تقویم کواکب خلل بسیار است و اصلاح آن امرى است ضرورى. بنابراین علاء الدّوله از شیخ التماس رصد نمود. شیخ قبول آن کرد و علاءالدّوله امور مایحتاج امور رصدخانه حواله فرمود و شیخ شروع در رصد کرد و ابوعبید جوزجانى را ناظر آن ساخت و مدت هشت سال در امر رصد مشغول بود و بسیارى از مسائل دقیق و نکات عجیبه که بر قدما ظاهر نشده بود در رصد شیخ به ظهور رسید؛ امّا چون زمانه فرصت نداد آن مهمّ به انجام نرسید، چه در اثناى این حال، میانه ابوسهل حمدونى که از قبل مسعود بن محمود در اصفهان مىبود و میانه علاءالدّوله محاربه واقع شد و اگرچه در این محاربه، ابوسهل حمدونى مغلوب گشت امّا متعاقب آن واقعه، خبر توجّه مسعود بن محمود به اصفهان رسید و این معنى موجب پریشانى خاطر گشت و شیخ از سر رصد بستن باز ماند (تتوی و قزوینی، 1382: 2192-2191).
از دیگر سو اصفهان به عنوان یکی از مهمترین شهرهای ایران در ادوار مختلفی دارالضرب بوده است؛ بر سکّههای دورۀ اسلامی نام این دارالضرب را «الاصبهان» آوردهاند. این امر نخست در زمان بنی عباس صورت گرفته و پیش از آن نام «جی» بر سکّهها آمده است (رک: عقیلی، 1377: 83-82).
5) اصفهان منسوب به برج جوزاست. (رک: ابوریحان بیرونی، 1386: 331)؛ شاعر با توجه به این باورداشت در ابیات آغازین قصیدۀ صفاهان، جوزا را آورده است (صنعت التزام):
نکهت حوراست یا هوای صفاهـان؟ |
|
جبهت جوزاست یا لقای صفاهـان؟ |
6) اکنون علّت نامگذاری این سکّه به جوزایی به طور قطع و به درستی دانسته نیست گرچه در این باب میتوان گمانهایی زد.
7) زرّ جوزاییدر متون دیگری چون نفثه المصدور و المختارات من الرسائل نیز آمده است، در نفثه المصدور میخوانیم: «از عین مُزیَّف مهر کیسه مدوز که جوزایی کمعیار است» (نسوی، 1385: 49)؛ امیرحسن یزدگردی در حاشیۀ این عبارت، ضمن اشاره به سخن خاقانی مینویسد: «چنان که از دو بیت خاقانی برمیآید محتمل است زر جوزا نوعی زر کمعیار یا نبهره بوده باشد» (نسوی، 1385: 223)؛ همین رای را برخی از خاقانیپژوهان نیز نقل کردهاند. (رک: سجّادی، 1382: ذیل زرّ جوزایی و رادمنش، 1389: 134).
اما در المختارات من الرسائل5 چند بار این ترکیب آمده که به صورت تصحیف شدۀ «جوزانی» ثبت شده است: «به پارسی بگوید داماد را تا بگوید به زنی به من ده دختر تو فلانه به امرش و دستوریش و رضاش و به حقّ ولایتی که تو را بر آن است به مَهر نوزده دینار و نیم دینار زرّ سرۀ درست اصبهانی جوزانی و ولی را بگوید به زنی به تو دادم دختر من فلانه به امرش و دستوریش و رضاش و به حق ولایتی که مرا بر آن است به مهر نوزده دینار و نیمدینار زر سرۀ زدۀ درست اصبهانی جوزانی» (المختارات من الرسائل، 1378: 445-444)؛ و: «مزرعۀ عبدالله آباد از استقبال محرّم سنۀ سبعٍ و ثمانین و خمسَ مأئة به ضمان داده شده مدّت سه سال به هفتاد دینار زر جوزانی و پنج دینار رسم تقبّل مهرجان هر سال داخل این ضمان باشد» (المختارات من الرسائل، 1378: 457)؛ «احتیاط کرده شد که در تقویم این قماشات و قیمت این جمله به زر درست سلطانی اصفهانی جوزانی نقد هست» (المختارات من الرسائل، 1378: 461) و: «حدیث ادرار داءٌ قدیمٌ ساکنان حظایر قدس وجه راتب "فأکلا" از گندم سنبله رایجتر دهند که از حظیرۀ اصفهان ادرار خوار را جوی و در نوالۀ حوالهداران چون در حظیرۀ مصلّی جز استخوان نه. اما کار دارالضرب با زر جوزانی از رو[ی] تراجع سرطانی عجب به زر مکر بسته بر گشاده» (المختارات من الرسائل، 1378: 94)6.
متن دیگری که در آن به این سکه اشاره شده است، دیوان کمال الدین اسماعیل است که در آن، جوزایی به صورت تصحیفشدۀ «حورایی» ثبت شده است:
اگر نظر به دو رویی کنند هر دو یکی است |
|
چه اقچۀ دوبتی و چه زر حورایی
|
با این حال مصحح این دیوان ضمن آوردن بیت صفاهانیۀ خاقانی یادآور شده است که ظاهراً در این بیت کمال نیز باید زرّ جوزایی باشد (کمالالدین اسماعیل، 1348: 1000).
4-2- زرّ ششسری
آن می و جام بین به هم گویی دست شعوذه |
|
کرده ز سیم دهدهی صرۀ زرّ ششسری |
«زرّ ششسری» یا «ششسری» را فرهنگنویسان زرّ خالص تمام عیّار دانستهاند (جمالالدین انجو، 1359: قوام فاروقی، 1386؛ بهار، 1380؛ تبریزی، 1362؛ دهخدا، 1373؛ بلیانی، 1364؛ معین، 1385 و طباطبائی، 1388: ذیل مدخلهای زر، زرّ ششسری، ششسری).
صاحب غیاث اللغات مینویسد: «در ایام سابق بتی از جایی برآمده بود که شش سر داشت و همه جسم آن طلای خالص، پس آن را شکسته و مسکوک ساختند. در شرح خاقانی نوشته که اشرفی مسدس شکل، یعنی قرص آن شش پهلو باشد» (رامپوری، 1363: ذیل زرّ ششسری و«ششسری)؛ این شرح خاقانی ظاهراً شرح عبدالوهاب معموری است؛ معموری در شرحش مینویسد: «زرّ ششسری به یک روایت زری است که بت ششسر بر آن نقش کردهاند. و به روایت دیگر ششپهلو میبوده است (معموری، بیتا: 196)؛ و: «اقچۀ زر ششسری دو روایت است: یکی آنکه بتی بوده هفتسر که کفّار آن را پرستش میکردهاند و زر به غایت تمام عیّار بوده و دیگر اینکه زر در زمان سابق شش سو بوده و هنوز نیز میباشد و آن زر را در قدیم شش سوی میگفتهاند (معموری، بیتا: 188).
خواجگی گیلانی مینویسد: «زرّ ششسری، زرّ شش دانگ تمام عیّار است. میگویند: فلان شش دانگ است؛ یعنی تمام عیار است. یا زر ششگوشه که در آن وقت بوده است. (گیلانی، بیتا: 6)؛ موسوی سرابی نیز در شرح خود نوشته است: «زرّ ششسری، در اصطلاح پیشینیان عبارت از زرّ کامل عیار است، همچنان که در پیش ما حدّ زرّ کامل دوازده عیار است (مهدویفر، 1391: 1047)؛ در فرهنگ رشیدی ذیل ششسری آمده است: «زرّ خالص، زیرا که در زمان یکی از ملوک اسلام، بت ششسر از کفار به دست آمده، چون شکستند و سکّه زدند، زرّ خالص برآم. و بعضی گفتهاند که سکۀ آن سه بت یک طرف داشت و سه بت در طرف دیگر و چون طلای کامل عیار داشت، بدین مناسبت هر زر خالص را گویند» (رشیدی، 1385: ذیل ششسری)؛ به گمان نگارنده قسمت دوم گزارش این فرهنگ خود برگرفته از ابیات خاقانی در ختمالغرایب است که از آن یاد خواهیم کرد. هدایت و دهخدا نیز تنها قسمت اول گفتۀ رشیدی را نقل کردهاند (رک: هدایت، 1288 و دهخدا، 1373: ذیل «ششسری»).
حقیقت آن است که زرّ ششسری یا ششسری، سکّۀ معروفی بوده که در هر روی آن سه تصویر نقش میکردهاند؛ این سکّه در دورۀ بیزانس و در زمان رومانوس چهارم (1071-1067م) در قسطنطنیّه از طلای خالص و به قطر بیست و هفت میلیمتر ضرب شده روی آن تصویر مسیح مقدس در وسط، رومانوس در طرف چپ و همسر او (اودوسیا) در طرف راست قرار دارد. در پشت سکّه نیز پسر بزرگ اودوسیا در میان برادرانش، کنستانتین و آندرهنیکوس، ایستاده نقش شده است (رک: زنجانی، 1362: 312-311).
عبدالله عقیلی به نقل از کاتالوگ سکّهشناسی (شمارۀ 288 مؤسسۀ سکّهشناسی دکتر بوسه) متذکر شده که یک طرف این سکّه، رومانوس چهارم و ملکۀ اودسیا در دو طرف مسیح و طرف دیگر سکّه، میکائیل هفتم وسط اندرانیک و قسطنطنین، فرزندان روماس نقش شده است (رک: سجّادی، 1382: ذیل زرّ ششسری و مهدویفر، 1390: 37)؛ در بیت دیگری از دیوان آمده است:
شاهد طارم فلک رست ز دیو هفت سر |
|
ریخت به هر دریچهای اقچۀ زرّ ششسری |
در ختمالغرایب با روشنگری بیشتری میخوانیم:
آنم که به دار ضرب عالم |
|
هیچ است عیار من دو جو کم |
و نیز:
خاقانی را به چشم هستی |
|
دیدار زر است بتپرستی |
نظامی نیز در مخزنالاسرار به این سکّه اشاره کرده و پیداست که مرد نواحی شروان و گنجه (ظاهراً به علت تماس و ارتباط با مسیحیان نواحی پیرامون) با این سکّه آشنایی داشتهاند:
تن بشکن نُهدریی گو مباش |
|
زر بفکن ششسریی گو مباش |
مجیر بیلقانی نیز در بیتی از این سکّه سخن به میان آورده است:
سکّهشان برد آسمان تا همچو زرّ ششسری |
|
همدم جوقی همه مردار مردمپیکرند |
4-3- سیم قل هواللّهی
دلم مرغی است در قل بسته چون سنگ |
|
چو سیم قل هو اللّهی مصفا |
شادی آبادی آورده است: «سیمهای قل هواللّهی تختهای مدوّر از نقره است که بر آن سورت اخلاص نقش کنند و در حمایل کشند و در گلوی طفلان آویزند تا از آفات ایمن مانند» (شادی آبادی، بیتا: 213)؛ عبدالوهاب معموری نوشته است: «از سیم هیکل میسازند و جهت حرز در آن قل هو الله مینگارند» (معموری، بیتا: 208)؛ عبدالرسولی به نقل از یکی از شرح آوردهاست: «در زمان خلافت فاروق قل هو الله را سکّه ساختند و سیم آن عیار صافی داشته است» (خاقانی شروانی، 1316: 562)؛ در واژنامۀ توصیفی طلا و جواهرسازی نیز چنین میخوانیم: «سکّۀ نقرهای که در قدیم سورۀ اخلاص را بر آن نقش می کردند و برای دفع بلا و چشمزخم به گردن کودکان میآویختند. (طباطبائی، 1388: ذیل سیم قل هو اللّهی).
کزّازی نوشته است: «این سیم، درهمی بوده است که حجاج یوسف ضرب کرد و قل هواللّه را بر آن نقش کرد» (کزّازی، 1386: 536)؛ اگرچه کزّازی، هیچ مأخذ و سندی برای این سخن یاد نکرده است اما المقریزی در رسالۀ نقود الأسلامیه به این درهمها اشاره کرده و آورده است: «و نقش علی احد وجه الدرهم قل هو الله احد و علی الأخر لا اله الا الله و طوق الدرهم علی وجهیه بطوق و کتب فی الطوق الواحد ضرب هذا الدرهم بمدینه کذا و فی الطوق الآخر محمد رسول الله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون و قیل الذی نقش فیها قل هو الله احد هو الحجاج» (المقریزی، 1298: 7 و 1419: 162)؛ ضرب این سکّهها را توسط حجاج در عراق به امر عبدالملک ابن مروان نوشتهاند. (رک: الجبری، 1409: 78-80 و المناوی، 1981: 146-145 و 80، 76، 64)8.
ابناثیر در تاریخ کامل، این واقعه را در سال 76 دانسته و آورده است: «حجاج درمها زد و این آیه در آنها نگارگری کرد: قل هو الله احدٌ. مردم پاس گرامیداشت قرآن، این را ناخوش داشتند، زیرا جُنُب و حایض بدان دست میسودند. وی فرمان داد که جز او کسی درم نزند (رک: ابن اثیر، 1384: 6/ 2633-2632)؛ در تاریخ گزیده نیز آمده است: «به فرمان عبدالملک در سنة ست و سبعین، زر و نقره کم عیار ده هفت مسکوک کردند. قل هو الله احد نقش سکّه بود. پیشتر از او در عرب زر و نقره مسکوک نکرده بودند. اهل عجم را سکّه به پارسی و پهلوی بود و اهل روم و مغرب را به رومی و عیار هر شهر به نوعی بودی. عبدالملک همه را با یک عیار آوردی» (حمدالله مستوفی، 1387: 275-274 و رک: ثواقب، 1379: 269-266).در بیت دیگری نیز آمده است:
شب ز انجم گرد بر گرد حمایل طفلوار |
|
سیمهای قل هو اللهی عیان انگیخته |
سنایی نیز گفته است:
به دست رد و قبول تو چون به دست کریم |
|
عزیز و خوارم چون سیم قل هو اللهی |
4-4- زرّ جعفری
از خلق جعفر دومش آفریده عقل |
|
چون زرّ جعفری همه موزون و معنوی |
زرّ جعفری، سکّههای طلایی (دینار) بود که به دستور جعفر بن یحیی بن خالد بن برمک از طلای خالص ضرب میکردهاند. جعفر برمکی در سال 180 ق مأمور سرکوبی شورش شام شد. وی توانست این فتنه را از بین ببرد و امنیت را در آن سامان برقرار سازد. جعفر پس از برآوردن این مهم، مورد توجه ویژۀ هارون الرشید قرار گرفت و لقب سلطان را به دست آورد. موقعیت او در دربار هارون بدان پایه بود که حتی نام او بر روی سکّهها ضرب میشد (اکبری، 1386: 28- و نیز، رک: طبری، 1363: 5271-5270) فراهانی در شرح مشکلات انوری مینویسد: «آنچه در تواریخ مسطور است آن است که قبل از وزارت جعفر برمک، زر را مغشوش و ممزوج به مس و امثال آن سکّه میکردند؛ چون او وزیر شد حکم کرد که طلا را خالص کنند و بعد از آن سکّه زنند و لهذا زر خالص را منسوب بدو ساختند» (رک: حسینی فراهانی، 1340: 194 و نیز، رک: شهیدی، 1364: 515-514؛ معین، 1385: ذیل زر؛ تبریزی، 1362: ذیل زرّ جعفری؛ سجّادی، 1382: ذیل جعفری)؛ در تاریخ گزیده میخوانیم: «جعفر بفرمود تا زر و نقره صافی کرده مضروب کنند؛ چه پیش از آن مغشوش ضرب کردند؛ زر جعفری بدو منسوب است» (حمدالله مستوفی، 1387: 281)؛ اینکه گفتهاند این زر، منسوب به مردی کیمیایی جعفر نام است، اصلی ندارد (رک: قوام فاروقی، 1385: ذیل زرّ جعفری و بلیانی، 1384: ذیل زرّ جعفری)؛ در غیاث اللغات آمده است: «زرّ خالص است منسوب به جعفر کیمیاگر اما آنچه در تواریخ است آنکه قبل از جعفر برمکی -که وزیر هارون رشید بود- زر مغشوش سکّه میکردند. چون او وزیر شد فرمود طلا را خالص کنند و بر آن سکّه زنند» (رامپوری، 1363: ذیل زرّ جعفری)؛ هدایت در انجمنآرا مینویسد: «زرّ جعفری، زرّ خالص است و به جعفر برمکی نسبت دهن». (هدایت، 1288: ذیل زرّ جعفری)؛ در بیت دیگری آمده است:
یک خانه دارم از زرّ رکنی و جعفری |
|
ز آن کس که رکن خانۀ دین خواند جعفرش |
و نیز:
ور نه ترازوی فلک زرگر قلبکار شد |
|
نقد عراق چون کند زرّ خلاص جعفری |
از زرّ جعفری در منابع متعددی یاد شده است؛ از جمله در دیوان منوچهری:
نرگس به سان کفۀ سیمین ترازویی است |
|
چون زرّ جعفری به میانش درافکنی |
نظامی در بیتی با تعبیر مجازی «زرد گل جعفری» از این سکۀ طلا یاد کرده است:
شمع کن این زرد گل جعفری |
|
تا چو چراغ از گل خود بر خوری |
انوری نیز در بیتی گفته است:
هجو گویم بلخ را هیهات یا رب زینهار |
|
خود توان گفتن که زنگارست زرّ جعفری |
4-5- زرّ رکنی
یک خانه دارم از زرّ رکنی و جعفری |
|
ز آن کس که رکن خانۀ دین خواند جعفرش |
«زرّ رکنی» را منسوب به رکنالدین دانستهاند، شخصی کیمیاگر که زرّ خالص را رایج کرده است. همچنین احتمال دادهاند که منسوب به رکنالدوله یا رکنالدین نامی از حکام و فرمانروایان بوده باشد (رک: سجّادی، 1382: ذیل رکنی و زرّ رکنی؛ دهخدا، 1373 و هدایت، 1288: ذیل زرّ رکنی)؛ به نظر میرسد این سکۀ باعیّار منسوب به رکنالدولۀ دیلمی از آمرای آلبویه باشد (معین، 1385: ذیل زر و طباطبائی، 1388: ذیل زرّ رکنی).
از زرّ رکنی در متون دیگری نیز یاد شده است؛ از جمله در مخزن الاسرار نظامی با لفظ «رکنی»:
رکنی تو رکن دلم را شکست |
|
خردم از این خرده که بر من نشست |
فرخی از این سکّه در کنار سکۀ جعفری یاد کرده است:
از بخشش تو عالم پر جعفری و رکنی |
|
وز خلعت تو گیتی پر رومی و بهایی |
4-6- زرّ ری
نام خوی چون زرّ ری تازه |
|
کار ری ز آن چو نقد خوی بعیار |
«زرّ ری مشهور بوده از آن جهت که ری از قدیم دارالضرب داشته و مسکوکات آن معروف بودهاست» (سجّادی، 1382: ذیل زرّ ری)؛ سابقۀ دارالضرب بودن ری به دورۀ اشکانیان میرسد؛ در حقیقت ری (رگا؛ ارشکیه) یکی از مراکز مهم حکومتی آن دوران بود که تیرداد اول (211-248پ.م) آن را پایتخت خود قرار داد (رک: بیانی، 1353: 22و18، 17)؛ ری پس از تسلط اعراب نیز همواره یکی از ضرابخانههای بسیار معتبر دورۀ اسلامی بود که در آن جا انواع مسکوکات زرّین و سیمین و پشیز به وفور ضرب میشد. این امر تا زمان ابوسعید ایلخانی (736-717ق) ادامه داشته است (رک: عقیلی، 1377: 206-204)؛ با این حال معصومه معدنکن بر این باور است که «زرّ ری» -و نیز «نقد خوی»- در این بیت نشانۀ وجود «شَهرَوا» در عصر خاقانی است؛ شَهرَوا، پولی است که ارزش حقیقی آن کمتر از بهای اسمی آن بوده، بنابراین در غیر محلی که ضرب میشده رواج نداشته است (معدنکن، 1377: 466و461 و نیز، رک: دهخدا، 1373: ذیل شهروا)10.
4-7- اقچه (آقچه)
از تک و تازم ندامت است که آخر |
|
نیستی است آنچه حاصل تک و تاز است |
آقچه یا اقچه نوعی سکّه بوده که برخی آن را اشرفی و روپیه دانستهاند ولی باید توجه داشت این واژه توسعاً در معنای سکّه و مسکوک بوده است. از برخی منابع چنین برمیآید که واحد پولی معمول در دورۀ سلجوقیان نیز بوده است. (رک: دولت آبادی، 1386: ذیل آقچه)؛ در فرهنگ بزرگ سخن به صراحت آمده است: نوعی سکۀ طلا و نقره که در دورۀ سلجوقی و مغول معمول بوده است (انوری، 1386: ذیل آقچه)؛ اشرفزاده مینویسد: آقچه، مسکوکهای کوچکی است که بیشتر برای نثار از آن استفاده میکردهاند (رک: اشرفزاده، 1386: ذیل اقچۀ زر)؛ در ابیات دیگری نیز آمده است که:
سحر بین سعر شعرها بشکن شاهد طارم فلک رست ز دیو هفت سر |
|
کان طلب، اقچه سوی گاز فرست ریخت به هر دریچهای اقچه زر ششسری |
خاقانی در ختم الغرایب نیز گفته است:
پس چون به مشبّکش نهی سر |
|
دامانش کـنی پر اقچة زر |
در جام جم اوحدی نیز میخوانیم:
دل دربان بلا به نرم کنی |
|
بر خود او را به اقچه گرم کنی |
نتیجه
عمده دشواریها و ابهامات دیوان خاقانی بازبسته به پشتوانۀ فرهنگی شاعر است که به عنوان بنمایۀ بسیاری از مضامین، تعابیر و تصاویر بدیع خود از آنها سود جسته است. اگر چه شارحان دیوان و دیگر پژوهشگران گره بسیاری از این ابهامات را گشودهاند اما همچنان ابهامات قابل توجهی در سخن خاقانی وجود دارد. گوشهای از این اشارت و پشتوانۀ فرهنگی، اشارۀ خاقانی به برخی از سکّههای قدیم است. فرهنگنویسان و بسیاری از شارحان خاقانی به درستی این سکّهها را بررسی نکردهاند. در این میان، یکی از ابهامات و نکات ناگفته و مهم دیوان، اشارۀ شاعر به نوعی سکّه با عنوان جوزایی است. خاقانی از این سکّه در دو موضع از دیوان خود و در پیوند با اصفهان یاد کرده است. به نظر میرسد این سکّۀ زر دارای عیار قابل قبولی بوده و گویا در سدههای ششم و هفتم در شهر اصفهان ضرب میشده که به تعبیر خاقانی «نقد آنجایی» (نقد اصفهانی) بوده است.
پینوشتها
1) پشتوانۀ فرهنگی خاقانی در سایۀ مطالعات طولانی و سالیان سیاحت در آفاق و انفس و همچنین زیستن و همدمی با علما حاصل آمده است. شاعر کتابخانۀ کاملی نیز داشته است و در نامهای صریحاً به کتابهای نفیس بسیاری که در اختیار داشته است اشاره میکند (رک: خاقانی شروانی، 1384: 272).
2) شاعر در نامهای به بیان این اندیشۀ نوآیین خود میپردازد: «چون الفاظ از کثرت استعمال دستزده و پایمال شده است، حقیقت است که اصحاب خواطر لامعه و قریحۀ ناصعه به هر عهد، دست تصرّف در الفاظ خاص بریزند و آن را چندان در قوانین کتابت به کار دارند که معهود و مألوف شود و اگر بدل نقیر و قطمیر، فتیل و فسیط که هم از دانۀ خرما باشد، در عبارت آورند چه عجب؟ و به عوض عجر و بجر، صفاق و مراق که هم بدان معنی نسبت دارد، مثل سازند چه زیان؟ و من کهتر نمیگویم که آن الفاظ امثال را به کلی قذف و حذف کنند و در سلک مقالات و سبک رسالات و نسج منثورات و حوک منظومات به کار ندارند؛ امّا غرض آن است که مستعملات بیشتر حشو و ناقص مینماید... و غایت شعوذۀ خاطر آن است که مصنوع را مطبوع نمایند و الفاظ دور از طبع را به قبول و اسماع طباع نزدیک گردانند، چنان که مراست در رسایل و قصاید (خاقانی شروانی، 1384: 175-174).
3) به قرینۀ این عبارت میتوان گفت سجّادی تحت تأثیر نظر یزدگری در نفثة المصدور بوده است (رک: نسوی، 1385: 49).
4) در متن سجّادی این بیت، چند بیت بعد آمده است. ضبط براساس متن عبدالرسولی و نسخههای مجلس و پاریس است (رک: خاقانی شروانی، 1316: 358 و 1374: 354)؛ کزازی نیز بیت را در همین موضع، ثبت کرده است (رک: خاقانی شروانی، 1375: 425).
5) کتاب المختارات من الرسائل، مجموعهای کهن است در برگیرندۀ دو رسالۀ منثور (فراقنامه و داستان پیل و چکاو) به همراه 479 نامه، مثال، منشور، حکم، محضر، فرمان، عهدنامه، صیغ عقود و نمونههای ترسلی در موضوعات مختلف که نسخۀ خطی آن مورّخ به سال 693 و متعلق به کتابخانۀ وزیری است (رک: المختارات من الرسائل، 1378: 3و1)؛ ذکر برخی سکّههای رایج از محاسن و فواید المختارات شمرده شده است؛ بنابر رای زامباور در سالهای 553و538، 524، 517، 513، 511 در اصفهان سکّه ضرب میشده است. قطران تبریزی که پیشتر از خاقانی میزیسته از درمهای سپاهانی یاد کرده است:
شود باز آسمان یکسر پر از دیبای کاشانی |
|
همه دینارها گردد درمهای سپاهانی |
6) ایرج افشار بعدها در باب این تصحیف مینویسد: «در مجموعۀ ترسلات و منشأت موسوم به المختارات من الرسائل از سکّهای نام میرود که با نسبت جوزانی به چاپ رسیده است. اما صورت درست آن جوزائی است که یکبار هم در نسخۀ خطی چنان آمده است. جز این چون نویسنده در عبارت صفحۀ 94 تناسب میان جوزا و سرطان را مورد نظر داشته است؛ اقوی دلالتی است بر صحت جوزائی. این نسبت در شعر خاقانی هم دیده میشود:
چون زر جوزائی اختران سپهرند |
|
سخته به میزان ازکیای صفاهان |
در این ایام که قصیدۀ اصفهان خاقانی را برای مقالۀ ختمالغرایب (مندرج در مجلۀ معارف) میخواندم متوجه به اشتباه خود در المختارات شدم» (افشار، 1379: 46).
7) در مجمع الفصحا نیز ابیاتی از شباهنگ رازی آمده است:
ز زر ششسری آکند گه کانون و مجمر را در ترازو تا شد این تابنده زر ششسری |
|
ز سیم دهدهی اندود گه البرز و ثهلان را پر ز سیم دهدهی گشت این سپنجی روزگار |
و نیز از مصور مشهدی:
گهی افشاند زر ششسری بر کوه و برزن |
|
گهی پاشید سیم دهدهی بر دشت و بر صحرا |
8) ابناثیر مینویسد: «در این سال [سال 76 ق] عبدالملک بن مروان دینار و درم ساخت. وی نخستین کس بود که زدن سکّه را در اسلام پدید آورد. انگیزۀ زدن آن این بود که در بالای نامههای خود به رومیان مینوشت: قل هو الله احدٌ. آنگاه پیامبر و تاریخ را یاد میکرد. پادشاه روم برای وی نوشت: شما در نامههای خود چنین و چنان پدید آوردهاید؛ از این کار دست بردارید وگرنه در دینارهای ما چیزها دربارۀ پیامبر شما نگارگری میشود که هیچ نپسندید. این کار بر وی گران آمد، خالد بن یزید را فراخواند و با وی به کنکاش نشست. خالد گفت: دینارهای ایشان را ناروا ساز و برای مردم سکّههایی بزن که در آن یاد خدای بزرگ باشد» (ابن اثیر، 1384: ج6: 2632)؛ صاحب مجملالتواریخ نیز سال 76 را ذکر کرده است: «و او در سال هفتاد و شش نقش زر و درم فرمود کردن و پیش از او در اسلام نبود» (رک: مجملالتواریخ، 1389: 304-303).
9) در منابع دیگری چون تنسوخنامه و تاریخ شاهی قراختائیان نیز از این سکّه سخن به میان آمده است (رک: نصیر الدین طوسی، 1363: 101 و تاریخ شاهی قراختائیان، 1355: 245-147)
10) عقیلی از اصطلاح «دولتشهری» سود جسته است: سکّههایی که در شهرهای نیمهمستقل زده میشد و فقط در همان شهر محل ضرب رواج داشت (رک: عقیلی، 1389: 73).