نقد تصحیح التدوین فی اخبار قزوین

نویسندگان

دانشگاه تهران

چکیده

«التدوین فی ذکر اهل العلم بقزوین» تالیف ارزشمند و نفیس امام الدین عبدالکریم بن محمد بن عبدالکریم الرافعی القزوینی است. متاسفانه این کتاب چنان که باید و شاید مورد توجه محققان و پژوهشگران قرار نگرفته است. تنها نسخه مصحَّح و چاپی این اثر به اهتمام شیخ بزرگوار جناب عزیزالله عطاردی به طبع رسیده است. نخستین بار مرحوم عطاردی این اثر را در حیدرآباد هندوستان در سال 1362 تصحیح کرد و منتشر ساخت. جدیدترین چاپ آن نیز در سال 1391 توسط انتشارات عطارد روانه بازار شده است. علی رغم تیراژهای متوالی، متاسفانه اغلاط گسترده ای از قبیل بدخوانی، اسقاط کلمه یا بخش هایی از جمله، اغلاط نگارشی، سهو مطبعی و جز آن در این کتاب راه یافته است. از سوی دیگر چاپ جدید این اثر در بسیاری موارد نه تنها از مشکلات چاپ های گذشته نکاسته بلکه نسبت به چاپ های نخستین این اثر به مراتب بی اعتبارتر و مغلوط تر است. این مقاله در پی آن است که با استمداد از نسخ خطی اصیل و موجود این اثر، پاره ای از مشکلات و ابهامات این متن را که تنها به مدد نسخ خطی آن قابل توضیح هستند به مخاطب بنمایاند.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

A Critique of the Correction of al-Tadvin fi Akhbar Qazvin

نویسندگان [English]

  • mohammad mansoor
  • hadi darzi
ut.ac.ir
چکیده [English]

Al-Tadvin fi Zekr-e Ahlol’elm Beqazvin is a valuable and precious book by Imam al-Din Abdulkarim bin Mohammad bin Abdulkarim al-Rafe’ei. Unfortunately, this book has not attracted the attention of scholars and researchers as much as it deserves. The only corrected and printed version of this work has been published by Azizollah Atarodi and is available in the market. For the first time, he corrected and published this book in India’s Heidarabad in 1362. The newest imprint of this book has been published in 1391 by Atarod Publication. In spite of numerous imprints, unfortunately many mistakes such as misreading, omission of words or parts of sentences, writing errors, publishing mistakes, etc can still be seen in this book. On the other hand, the new imprint not only does not decrease the mistakes of previous imprints in many instances but, compared to early imprints, it has more mistakes. By the aid of authentic and available manuscripts of this work, this paper aims to reveal several problems and ambiguities of this text which are only explicable by the aid of its manuscript.

کلیدواژه‌ها [English]

  • error
  • misreading
  • haplography
  • manuscripts
  • Correction
  • criticism

مقدمه

1- مولف

«عبدالکریم بن ابی سعید محمد بن عبدالکریم بن فضل بن حسن فقیه شافعی قزوینی ملقب به امام الدین و مکنّی به ابوالقاسم، از اکابر علمای شافعیّه، در علوم دینی و دیگر علوم متداوله بی عدیل و از تلامذه شیخ منتخب الدین قمی(متوفی به سال585 هـ .ق. )بود»(مدرس تبریزی ،1374 :2 /295). «وی عالمی فاضل متقی در نقلیات از قبیل تفسیر و حدیث و فقه و ادب مهارت کامل داشته آثار بسیاری در کمال خوبی از او باقی هستند»(خوانساری اصفهانی،1398ق: 719).

 

2- تالیفات

کتاب های بسیاری را از تالیفات او شمرده اند اما دقیقترین این کتب که در انتساب آنها بدو شکی نیست عبارتند از: «1- الامالی الشارحة علی مفردات الفاتحه؛ 2- الایجاز فی اخطار المجاز؛ 3- التدوین فی اخبار قزوین أو فی علماء قزوین؛ 4 و 5- شرح صغیر و شرح کبیر بر وجیز امام غزالی که نام این شرح کبیر «فتح العزیز علی کتاب الوجیز» بوده است؛ 6-شرح مسند شافعی؛ 7- المحرر یا محرر التدوین» (مدرس،1374 :2 /295).از جمله آثاری که بدو نسبت داده شده اند عبارتند از: «سواد العینین فی مناقب الغوث ابی العلمین» و «بیان المفتی و المستفی».(دهخدا، 1384: ذیل رافعی).

 

3- اعتبار و صحت کلام و کتاب او

صرف نظر از جایگاه او در فقه و حدیث، صحت کلام او به میزانی بوده است که حتی حکایتی نامعقول نیز از او پذیرفتنی بوده است. از حکایت زیر که در تاریخ گزیده آمده اعتبار کلام او مشخص می گردد: «امام سعید امام الدین رافعی رفع الله درجته در کتاب تدوین در ذکر هبه الله عمر الزادانی آورده است که او منکر نوحه گران بودی و وصیت کرده بود که در وقت وفاتش نوحه گران را در پیش او راه ندهند. اخلاف او فراموش کردند. چون نوحه گر درآمد و آغاز نوحه کرد او از حالت خفتگی با نشستگی آمد. حاضران بترسیدند و نوحه گران را بیرون کردند. هرچند صورت این معنی معقول نیست اما بنا بر آنکه عقل در راه خدائی زیادت مدخلی ندارد و قول امام سعید را اعتباری عظیم است از وی اعتقاد قبول باید کرد»(مستوفی،1387 :806).

 این درجه اعتقاد به امام رافعی در قرن های بعد موجب نقل کرامت های عجیبی از او شده است. برای نمونه: «از جمله کرامات او این است که از غایت فقری که داشته روغن چراغ نداشته و عزیز و محرر که از جمله تصانیف اوست شبها به روشنی انگشتان خود نوشته چه نور اصابع او از نور چراغ بیشتر بوده»(امیرعلیشیر نوائی،1363 :321). اما اهمیت کتاب التدوین وی بدان مرتبه است که در زمینه علم رجال و تاریخ و جغرافیای قزوین و نواحی آن و دیگر موضوعات جزو کتب مرجع و دست اول بوده است و بسیاری از نویسندگان در قرون بعد مطالب آن را - جزا یا کلا- ذکر کرده‎اند. به عنوان مثال حمدالله مستوفی «کتاب مهم و پرارزش التدوین فی تاریخ قزوین را تلخیص کرده و با اضافاتی پر اهمیت به صورت باب ششم کتاب خود قرار داده است»(مستوفی،1387 : ه). 1 و از متاخرین امیرحامد حسین هندی مولف کتاب عبقات الانوار که در چندین مورد به نقل مطالبی از کتاب التدوین پرداخته است و «عالم جلیل آقا رضی قزوینی این کتاب را در دسترس خود داشته و غالب مطالب کتاب معروف خود ضیافة الاخوان را از این کتاب اخذ کرده و نقل نموده است، همچنین مرحوم اعتماد السلطنه نیز در کتاب مرآت البلدان مطالبی از آن نقل کرده است».(الحسینی الارموی،1333 :2).

 

4- قریحه شاعری:

 اشعاری به زبان فارسی و عربی از او نقل شده که در بسیاری از کتب آمده است. از جمله:

«در جامه صوف بسته زنار چه سود
ز آزار کسان راحت خود می طلبی

رخت دلم هرچه بود عشق به یغما ببرد
هر که به میدان عشق گام نهد کام یافت
بار جفاهای یار کوه نداند کشد
وصل شد و هجر ماند آه که در باغ عشق

 

در صومعه رفته دل به بازار چه سود
یک راحت و صدهزار آزار چه سود»
            (خوانساری اصفهانی،1398ق: 720)

صبر نه راهیست خوار، عشق نه کاری است خرد
هر که در ایوان صبر پای نهد دست برد
حلقه زلفین یار باد نیارد شمرد
خار به پیری رسید گل به جوانی بمرد
                  (امیرعلیشیر نوائی،1323: 321)

و از اشعار عربی او:

«اقیما علی باب الرحیم اقیما
هو الرب من یقرع علی الصدق بابه

 

و لاتنیا فی ذکره فتهیما
یجده رئوفا بالعباد رحیما» 2
            (خوانساری اصفهانی،1398ق: 720)

5- تاریخ وفات:

در کتاب ریحانة الادب در باب تاریخ وفات وی چنین آمده است:«رافعی به سال 623 یا 633هـ .ق. در قزوین درگذشت»(مدرس تبریزی،1374 :2 /295) ولی بنا بر تصریح اکثر منابع، تاریخ وفات او سال 623 هـ .ق. است. مستوفی در این باره نوشته است: «وفات او در ذی القعده سنه ثلاث و عشرین و ستمائه در اول مقبره کهنبر مدفون است.

حجه الاسلام امام رافعی
ششصد و بیست و سه از هجرت شمرد

 

آنکه بود او شارح هر مشکلات
ماه ذی قعده ششم بودش وفات».
                (مستوفی،1387: 804-803)

پیشینه پژوهش

با آنکه این کتاب دریایی از علم و فرهنگ اسلامی و ایرانی را در خود جای داده است اما متاسفانه توجه چندانی بدان نشده است جز معدود نوشته هایی که کم و بیش چند سطر از این کتاب را برداشته و دستمایه ای برای نقل قول دیگران ساخته اند. البته برخی از محققان نیز مانند شفیعی کدکنی در برخی از مقالات و پژوهش های خود به برخی مشکلات چاپ موجود اشاره کرده، با بررسی آنها، صورت صحیح را به مخاطب نموده اند. از جمله مراجعه کنید به مقاله «نکته های تازه یافته درباره خاقانی» که در آن شفیعی کدکنی ضمن شرح احوال خاقانی بر پایه کتاب التدوین فی اخبار قزوین به صورت ضمنی به نقد متن چاپی حاضر پرداخته است. باری ممکن است به صورت جسته و گریخته مقالاتی در نقد کتاب حاضر موجود باشد اما نویسندگان، مقاله ای به شکل فعلی و با ساختار این مقاله مشاهده نکرده اند.

 

نسخ موجود:

عزیزالله عطاردی در تصحیح این کتاب ارزشمند از سه نسخه بهره برده است:

1)نسخه عتیقه با تاریخ تحریر 675 هـ .ق.– یعنی 52 سال بعد از وفات مولف- موجود در کتابخانه طوپقپوسرای اسلامبول. مصحح در باب آن می گوید: «صور علیها المحقق الحجه زمیلنا المغفور له خادم العلم و العلماء السید عبدالعزیز الطباطبائی رضوان الله علیه و استفدنا من المصورة فی مکتبته بقم»( الرافعی القزوینی ،1391: 1/5). این نسخه تقریبا نسخه کامل و صحیح از کتاب التدوین است.کاستی ها و افتادگی های آن بسیار اندک است و اگر احیانا کلمه ای از قلم رونویسگر ساقط شده آن را با ترسیم یک فلش کوچک در حاشیه همان سطر مرقوم ساخته است. ما این نسخه را به شماره 2458 در کتابخانه دانشگاه تهران به دست آورده، آن را با کد «ط» رمزگذاری کرده ایم. این نسخه با آنکه وقف مردم قزوین بوده و آغاز، میان و پایان نسخه با عبارت «وقف للمسلمین بقزوین» مزیّن شده اما باز سر از ترکیه و استامبول درآورده است.

2)نسخه کتابخانه سلیمانیه اسلامبول: مصحح در باب این نسخه افزوده اند:«و هی فی 377 ورقة و فی کل صفحة 27 سطرا بخط جلی کتبها محمد بن احمد المحلی الانصاری فی شهر رجب سنة 890 ».( الرافعی القزوینی ،1391 :1 / 5).این نسخه نیز هرچند با خطی روشن و واضح نگاشته شده اما از ریزش و سقطات خالی نیست و گاهی چندین سطر و صفحه از آن ساقط شده است. در این نسخه نیز کاتب احیانا سقطات سطور را در حاشیه همان سطر مرقوم نموده است. این نسخه در مجموعه نسخ خطی ­است که مجتبی مینوی در بهمن سال 1334 از کتابخانه لاله لی ترکیه عکسبرداری کرده است و در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران  به شماره 203 موجود است. ما از این نسخه با رمز «ل» در تصحیح یاد کرده ایم. ناگفته نماند تعداد اوراق نسخه لاله لی موجود در دست ما 298 برگ است.

3)نسخه کتابخانه ناصریه شهر لکهنو هند: مصحح در باب آن افزوده است:«وقفها العالم الجلیل فخر المحققین میرحامد حسین الموسوی مولف عبقات الانوار رضوان الله علیه»( الرافعی القزوینی ،1391 :1 / 5). فیلمی از این نسخه در دانشگاه تهران موجود است که متاسفانه به علت تیرگی بسیار شدید غیرقابل کپی است و روی جعبه این میکروفیلم عبارت «غیرقابل استفاده» درج شده است. فیلمی دیگر از آن در کتابخانه مرکز فرهنگی هنری خراسان موجود است اما از بخت بد، بخش اعظم این نسخه از آغاز تا اواسط جلد دوم ساقط شده است.

اما چند نسخه دیگر که مرحوم عطاردی از آنها در تصحیح خود یادی نکرده و اکنون در دسترس هستند:

1)نسخه شماره 1058 کتابخانه بغدادلی وهبی«vehbi»:  مرحوم مجتبی مینوی در بهمن سال 1334 از آن عکس تهیه کرده است و این نسخه با شماره 184 در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است. متاسفانه بخش عمده­ای از این نسخه یعنی از آغاز تا احمد بن الحسن بن محمد البزاز ابوحاتم المعروف بابن خاموش الرازی(از صفحه 9 جلد 1 تا صفحه 70 جلد 2 متن چاپی)ساقط شده است.

2)نسخه 1914 – ف تا 1917 – ف: این نسخه در فهرست فیلم نسخه های خطی دانشگاه تهران آمده و تاریخ تحریر آن 666 ه ذکر شده است (دانش پژوه،1370: 298). در فهرستگان نسخه های خطی ایران(فنخا) آن را احتمالا متعلق به قرن 7 دانسته اند و افزوده اند:«این نسخه، عکس نسخه موجود در کتابخانه بلدیه اسکندریه است که علامه قزوینی برای خود تحصیل نموده است لکن وی با دقت خاص خود دریافته که چند برگ اول آن مربوط به کتاب التدوین نیست لذا از یکی 3 از دوستانش در لندن خواسته که ناقصی اول کتاب را از روی نسخه موزه بریتانیا برای وی استنساخ نماید سپس علامه قزوینی مقدار استنساخ شده را به اول نسخه اسکندریه الحاق نموده است»(درایتی،1391 :773).

در باب قدمت این نسخه که منبع مذکور، تاریخ تحریر آن را ده سال پیش از تاریخ تحریر نسخه «ط» ذکر کرده است باید خاطر نشان کرد که سقطات و عثرات موجود در این نسخه به هیچ وجه تاریخ فوق را تایید نمی کند. سهوهای موجود در این نسخه گاهی آن قدر مصرّح است که تاریخ تحریر آن را به قرن های متاخر نزدیک می سازد. حتی در بسیاری از موارد اشتراکات تام و تمام میان این نسخه و نسخه «ل» به صراحت مبین این نکته است که این دو نسخه از روی هم یا از روی یک نسخه صحیح تر مانند نسخه «ط» نگارش شده اند. پس آن چنان که تاریخ تحریر نسخه «ل» رجب 890 ه ذکر شده احتمالا تاریخ تحریر این نسخه نیز در همین حدود است. ما از این نسخه چون دارای مقدمه و حواشی علامه قزوینی است با رمز «ق» یاد کرده ایم.

3- نسخه شماره 24472 کتابخانه رضوی مشهد: تاریخ تحریر این نسخه ذیقعده 1157 ق ذکر شده است(مصطفی درایتی،1391 :773).

 

شیوه تصحیح

متاسفانه مصحح بزرگوار درباره شیوه تصحیح این کتاب ارزشمند هیچ توضیحی نداده اند و در تصحیح این اثر نسخه بدلها نیز ذکر نشده اند. البته بعضا در حواشی صفحات از یک نسخه بدل یاد شده و آن نیز به شکل کلی و فاقد متد علمی است. به عنوان مثال در جمله «و کان دخوله من مملکة آل حسان»( الرافعی القزوینی ، 1391 :1/43) در حاشیه همان صفحه ذیل آل حسان افزوده اند:«أو جسان أو حسنان». متاسفانه در این تصحیح متد علمی و روشمند به کار گرفته نشده است اما آنچنانکه از متن بر می آید ظاهرا طبق شیوه اصالت اقدم یعنی نسخه «ط» به تصحیح این اثر دست یازیده­اند. مع الوصف باز در سرتاسر متن این قاعده رعایت نشده و چه بسیار که خود متن «ط» نیز نادیده انگاشته شده است. به عنوان مثال در ذیل واژه «سجائن» در جمله «و کذلک سهرورد و سجائن...» افزوده اند:«کذا فی الاصل و فی الناصریة:سحاص».( الرافعی القزوینی ، 1391 :1/48). در حالی که در اصل یعنی در نسخه «ط» این واژه به شکل صحیح «سجاس» آمده که نام شهری در کنار شهر سهرورد از توابع استان زنجان است نه «سجائن» که واژه ای مهمل است.

 

چاپ جدید:

این کتاب مجددا به همت عزیز الله عطاردی به وسیله انتشارات عطارد در سال 1391 در 2000 نسخه بازنشر شده است اما متاسفانه نه تنها اغلاط موجود در چاپ های گذشته مرتفع نشده بلکه بسیاری از ضبط ها و کلمات و عبارات صحیح که در تمامی نسخ خطی به همان شکل آمده اند در چاپ جدید به ضبط دیگر تغییر یافته اند.

نقد و بررسی چاپ موجود

برای رفع ابهامات و مشکلات متن چاپی فوق به نسخ خطی مذکور مراجعه شد و با دقت در نسخ و مقابله آنها موارد ذیل مکشوف شد:

1-       سقطات:

در این چاپ خواننده در بسیاری از صفحات کتاب با پدیده سقطات مواجه است. منظور از سقطات، ریزش و اسقاط سهوی یا عمدی بخشی از جمله است که در نسخ خطی آمده ولی در نسخه چاپی حذف شده است و جمله بدون آن ناقص یا مبهم شده است. ما این سقطات را در سه بخش حروف،کلمات و جملات تقسیم بندی کرده ایم.

د-1-1)اسقاط حروف جر و عطف و...: در جملات زیر حروف جر و عطفی که پررنگ شده و داخل نقاب قرار گرفته؛ در تمامی نسخ خطی آمده اما از نسخه چاپی ساقط شده است. ذکر این نکته ضروری است که از این قبیل سقطات در این چاپ علی الخصوص اسقاط حرف عطف «و» به وفور یافت می­شود.

حرف جر:

-«رأیت [فی] فهرست کتبه التی وقفها»(الرافعی،1391: 1/11)

-«فلما فرغ [منهم] خرج نحو الدیلم»(الرافعی،1391: 1/42)

-«و روى الحدیث [عن] سلیمان بن یزید»(الرافعی،1391: 1/15)

حرف عطف:

-«[و] فی الجرح و التعدیل لابن أبی حاتم»(الرافعی،1391: 1/14)

[و] رأیت بخط موسى بن محمد بن یونس الفقیه»(الرافعی،1391: 1/16)

[و] رواه الحافظ أبو بکر الجعابیّ»(الرافعی،1391: 1/16)

[و] المقصورة العتیقة و أمر بابتیاع حوانیت و مستغلات»(الرافعی،1391: 1/43).

-«أن البقعة الملاصقة للمقبرة المعروفة بکُهَنْبَر و تُدعى القریَّة [و] بالفارسیة دِهَک بقزوین». (الرافعی،1391: 1/13). در جمله فوق حرف عطف «واو» در نسخه چاپی و نسخه «ل» افتاده است اما چون در دو نسخه «ط» و «ق» آمده است و ظاهرا اساس کار مصحح نسخه «ط» بوده پس می­بایست حرف عطف ذکر می­شد.

حرف تسویف:

-«قال رسول الله(ص): یفتح علیکم الآفاق و یفتح علیکم مدینة یقال لها قزوین»(الرافعی،1391: 1/13). در جمیع نسخ «ط- ل- ق»، «سیفتح» آمده است. مضمون همین حدیث در کتاب البلدان ابن فقیه – که از منابع اصلی رافعی بوده- بدین صورت آمده است:«و ما قزوین هذه؟ قال :هی مدینة من أرض الدیلم و ستفتح علیکم و یکون بها رباط»(ابن الفقیه،1416: 560) 

اسم موصول:

-«فبلغه فی الطریق خبر قتله فعدل إلى[من] بالدیلم من أصحاب بهرام»(الرافعی،1391: 1/34)

2- کلمات:

در برخی از جملات و سطور متن چاپی، خواننده با اسقاط یک واژه مواجه است.کشف و استنباط واژگان اسقاط شده – جز در موارد معدود- تنها به مدد نسخ خطی این کتاب ممکن است. در ادامه مثال هایی از این نوع اسقاط ذکر می­گردد. ذکر این نکته ضروری است که در مثال های فوق، واژه برجسته شده داخل قلاب در تمامی نسخ خطی آمده اما در نسخ چاپی ساقط شده است.

-«و إلى خاصة إما بإقلیم [و ناحیة] کتاریخ الشام و امّا ببلدة کتواریخ بغداد»(الرافعی،1391: 1/10).

-«یحبّهم الله و یحبّونه [یُفتح] لهم ثمانیة أبواب الجنة»(الرافعی،1391: 1/17).

-«عن أمیرکا بن زیتارة [ثناالزبیر] ثنا سلیمان بن یزید»(الرافعی،1391: 1/24)

-«روى ابن ثابت فیه عن أحمد بن [محمد بن] داؤد الواعظ».(الرافعی،1391: 1/29).

-«قال قدامة الکاتب و تفسیره:[فی الحدّ] المَرمُوق أی الطرف الذی لا ینبغی أن یُهمل و یُغفل عنه»(الرافعی،1391: 38). در چاپ عطاردی «فی الحدّ» ساقط شده  است. چون بحث مولف در باب وجه تسمیه قزوین است و از سوی دیگر با توجه به توضیح خود مولف بعد از واژه تفسیری «أی» و با توجه به قرینه نسخ که واژه مذکور در آنها آمده است و با توجه شواهد تاریخی زیر :

-«کان حصن قزوین یسمى بالفارسیة کشوین و معناه الحدّ المحفوظ»( ابن فقیه ،1416: 556).

-«کان حصن قزوین یسمّى بالفارسیّة کشوین و تفسیره الحدّ المرموق»(ابن خرداذبه،1889: 261).  «فی الحدّ المرموق» صحیح است.

-«حدث القاضی المحسّن بن علی [بن محمد] التنوخی»(الرافعی،1391: 1/39).

در کتاب موسوعة طبقات الفقهاء نسب او چنین آمده است:« المُحسِّن بن علی بن محمد بن أبی الفهم داود، القاضی أبو علی التنوخی البصری (327ـ 384هـ (ثمّ البغدادی...».(السبحانی ،1418: 4/333). این شرح نسب نشان دهنده آن است که ضبط نسخ خطی کاملا صحیح بوده است و نسخه چاپی دچار کاستی است.

-«ألا ترى إلى ما قدّمنا عن روایة عمر بن عبد العزیز رضی الله عنه، [عن ابیه] عن جده عن النبی صلى الله علیه و سلم».(الرافعی،1391: 1/41).

-«باب الواو، فیه خمسة اسماء،[ الاول]...».(الرافعی،1391 :3/533).

-«من خصائصها... کونها على الأرض مستویة [لیس] بالقرب منها جبل یمنع من وصول الرّیاح الطیّبة إلیها».

(الرافعی،1391: 1/37).جمله فوق بدون فعل ناقص «لیس» معنای کاملی نخواهد داشت.

-«لا یُدرَی أقصد الجوارب الصوفیة و أو جوارب [الصوفیة] من الجلود؟»(الرافعی،1391: 1/38).

د- 1-3)جملات:

در برخی از جملات متن چاپی بدون آنکه مخاطب متوجه باشد، چندین سلسله راویان یا به عبارت دیگر بخش هایی از جمله یا حتی چندین جمله متوالی ساقط شده است. در ادامه به چند نمونه از این دست اشاره می­گردد. عبارت داخل قلاب در تمامی نسخ خطی ذکر شده اما در متن چاپی خبری از آن نیست.

-«ثنا محمد بن مسعود، و محمد بن یونس بن هارون، [قالا نبا اسماعیل بن توبة ثنا عبدالله بن اسوار عن ابی سنان] قال دخل سعید بن جبیر قزوین»(الرافعی،1391: 1/28).

-«و حدّث ابن ثابت عن أبی عبد الله [محمد بن ابی عبدالله]»(الرافعی،1391: 1/30).

-«أنّ قزوین کانت ثغراً و رباطاً للجند المرتبطین هناک، [ثمضمّإلیها رستاق من همدان کبیر القدر کثیر المال یقال له دشتبی همدان] ثم ضمّ الیها رستاق من رساتیق الری یقال له دشتبى الری»(الرافعی،1391: 1/46).

-«أحدها وادی دزج یسقى منها کروم دروب الجوسق و دزج و ارداق [و بعض الکروم بطریق ابهر و اکثر بساتین البلد و یمرّ الی طریق ارداق] فی داخل البلد»(الرافعی،1391: 1/ 48-49).

-«فوجد تحت المحراب المنصوب فی الجدار لوح منقور علیه:[بسم الله الرحمن الرحیم] الحمدُ لله ربّ العالمین»(الرافعی،1391: 1/ 49).

-«سمعتُ أستاذی حسان بن حمزة [البنا یحکی عن ابیه حمزة] بن أبی یعلى البنا»(الرافعی،1391: 1/ 27).

3- اضافات مصحح:

گاه مصحح، حرف یا کلمه یا جمله­ای را که در هیچ نسخه خطی­ای نیامده و هیچ ضرورتی به وجود آن نیست، به متن اضافه کرده است. ما این نوع دخل و تصرف ها در متن مولف را با نام اضافات مصحح، به سه دسته تقسیم کرده، در جملات زیر داخل قلاب قرار داده ایم:

د-2-1)اضافت حرف جر و عطف:

-«ذکر الحدیث [و] کتب إلینا الحسن بن أحمد الحافظ»(الرافعی،1391: 1/ 16).

-«ذکر الله تعالى تنجیکم من عذاب ألیم [و] قرأوا القرآن و شهروا السیوف»(الرافعی،1391: 1/ 17). 

-«رواه یحیى بن عبد الوهاب...عن الواقد بن الخلیل عن أبیه [و] ثنا محمد بن سلیمان»(الرافعی،1391: 1/ 17).

-«یأتی على أحدکم الشهرُ [و] لایأتیها»(الرافعی،1391: 1/ 32).

-«سببه على ما [فیه] حکى أبو حنیفة أحمد بن داود الدینوری فی تاریخه المعروف بالأخبار الطوال» (الرافعی،1391: 1/ 34).

-«أشرف موسى ... فاستحسن مبادرتهم و أعجبه جدّهم فأمر ببناء [و] حصن بقزوین»(الرافعی،1391: 43).

- « أنه لما ظهر العدلُ بقزوین من جهة طاهر بن الحسین صاحب المأمون و الجور بهمدان من جهة عمالها [و] تظلم رجل»(الرافعی،1391: 1/ 47).

د-2-2)اضافت کلمه:

- «عن أبیّ بن  کعب رضی الله [تعالی] عنه»(الرافعی،1391: 1/ 13). واژه ای «تعالی» در هیچیک از نسخ خطی نیامده است.بسیاری از موارد کاربرد این کلمه در جملات مشابه در این چاپ ازین دست است. همچنین در تمام موارد بعد از «صلعم» بعد از نام حضرت محمد مصطفی (ص)، «و آله» نیز افزوده شده است. این امر هرچند مقبول است اما چون دخل و تصرف در متن مولف پسندیده نیست در اینجا ذکر شد. یک نمونه دیگر:

- «عن أنس رضی الله [تعالی] عنه قال قال رسول الله صلى الله علیه [و آله] و سلم»(الرافعی،1391: 1/ 13).

- «ثنا أحمد بن محمد [بن] الشحّام ثنا حجاج بن حمزة»(الرافعی،1391: 1/ 29).

د-2-3)اضافت جمله:

در جملات زیر نیز عبارت داخل قلاب در نسخ خطی نیامده است:

- «عن أبی وائل قال قرأ ابن عباس [رضیاللهعنه] سورة النور»(الرافعی،1391: 1/ 34).

- «أنها کانت[تسمی] بالفارسیة کشوین فعرّبت اللفظة و قیل قزوین»(الرافعی،1391: 1/ 38).

4- تصحیف یا خوانش نادرست:

در برخی جملات، مصحح برخی الفاظ را به درستی قرائت نکرده است و با جابجا کردن نقطه ها و برخی حرف مشابه، واژه­ای دیگر ارائه داده است:

د-3-1) سهوهای مغلق:

- «و الله أکبر من أن یقاوم أن بدا منه اقتهار أو أن ینحل بملکه إمهال و اقصار»(الرافعی،1391: 1/ 9). در تمامی نسخ «یخل» آمده و «ینحل» خوانش نادرست این واژه است.

- «قال أنا أحمد بن محمد بن داود الواعظ»(الرافعی،1391: 1/ 12). در تمامی نسخ «أنبا» آمده است. (برای نمونه ای دیگر بنگرید به الرافعی،1391: 1/ 13).

- «رواه أبو الحسن الصّقلی عن علی بن إسحاق بن خشنام بن رنجلة الرّازی»(الرافعی،1391: 1/26). در تمامی نسخ «الصّیقلی» آمده است. پسوند «الصیقلی» بارها در این کتاب چه چاپ سابق و چه چاپ جدید به کار رفته است اما در برخی از سطور نیز برخلاف تمامی نسخ به شکل «الصقلی» آمده است (ر.ک. الرافعی،1391: 1/ 29). به هر روی منظور، علی بن الحسن بن محمد بن عبدالله الصیقلی ابوالحسن القزوینی الواعظ است که گزارش حیات و ممات او در جلد سوم کتاب التدوین درج شده است (الرافعی،1391: 3/ 198). اما در باب واژه دوم: در نسخه «ل»: «زنجلة» و در نسخ «ل» و «ط» و نسخه چاپی «رنجلة» آمده است. اما کدام یک ازین دو صحیح است؟ «زنجلة» پسوند مشهوری بوده و تهجی آن در کتاب خلاصه تذهیب تهذیب الکمال در ذیل «ابوعمر سهل بن زَنْجَلَة الرازی» بدین شکل آمده است: «سهل بن زَنْجَلَة بِفَتْح الزَّای وَ الْجِیم بَینهمَا نون سَاکِنة الصغدی بِمُعْجَمَة بعد الْمُهْملَة أَبُو عَمْرو الرَّازِیّ الْخیاط الْأَمِیر الْحَافِظ عَن ابْن عُیَیْنَة وَ أبی بکر بن عَیَّاش وَ یحیى الْقطَّان وَ عنهُ قَالَ أَبُو حَاتِم صَدُوق مَاتَ فِی حُدُود الْأَرْبَعین وَ مِائَتَیْنِ ».(صفی الدین الخزرجی،1391 ق : 1/157). پس با این توضیح ضبط نسخه «ل» یعنی «زنجلة» صحیح است.

-«فی کتاب الأمصار، ثنا محمّد بن جعفر نباالجرّاحنبامخلدبنمحمّدبنبکیرنبا  عبد الله بن هیثم الزّهری عن جدّه أبی عقیل»(الرافعی،1391: 1/ 26). در تمامی نسخ عبارت پررنگ فوق به شکل «الجرّاحبنمخلدثنامحمّد بنبکیرثنا» آمده است. همچنین واژه «هیثم» به شکل «هشیم» آمده است. نسب «الجراح» بدین شکل ذکر شده است: «الجراح بن مخلد العجلی البصری القزاز روى عن ابن عیینة و روح بن عبادة و أبی داود الطیالسی و معاذ بن هشام و سلیمان بن حرب و أبی عاصم النبیل و محمد بن عمر و الرومی و خلق و عنه أبو داود فی کتاب القدر و الترمذی و ابن أبی عاصم و أبو عروبة و عبدان و أبو بکر بن أبی داود و ابن صاعد و جماعه ذکره ابن حبان فی الثقات. مات قریبا من سنة 25 »(ابن حجر العسقلانی،1325 :2/66)

اما در باب محمد بن بکیر و هشیم باید افزود:« محمد بن بکیر الحضرمی الأصبهانی و هو ابن بکیر بن واصل روى عن شریک و خالد الواسطی و هشیم و أبی معشر و عبد الله بن وهب»(ابن عساکر، 1419: 52/ 162). با توجه به این توضیحات مشخص می شود که «مخلد بن محمد بن بکیر» در متن چاپی نادرست بوده و «جراح بن مخلد ثنا محمد بن بکیر» صحیح است و همچنین «هشیم» صحیح است نه «هیثم» چون با توجه به جمله فوق «محمد بن بکیر» از «هشیم» روایت می کرده نه از «هیثم». از سوی دیگر در همین کتاب چنین آمده است:«عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْجَرَّاحِ ثَنَا هُشَیْمٌ عَنْ کَوْثَرَ بْنِ حَکِیمٍ عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ...». (الرافعی،1391: 1/ 206).

-«سمعتُ أستاذی حسان بن حمزة البنا»(الرافعی،1391: 27). این واژه در نسخ به شکل های زیر آمده است: «ل:حسیان أو حسنان»، «ط:حستان»،«ق:حسثان» و نسخه چاپی «حسان». در متن چاپی در چند سطر بعد باز مصحح همین شخص را به شکل «حسان بن حمزه» آورده در حالی که در تمامی نسخ فقط «حمزه» آمده است. یعنی قول پدر را به پسر نسبت داده است. احتمالا این واژه «جستان» بوده آنچنان که حکومت «جستانیان» و «جستان بن وهسودان» در کتب تاریخی و لغت نامه ذکر شده است: «جستان ابن  وهسودان:یکی از سلاطین سلسله جستانیان گیلان بوده و در سال 289 ق به همدستی حسن بن علی  معروف  به  داعی  و ملقب  به  ناصر کبیر سپاهی آراست  و به  خونخواهی محمد بن  زید به  طبرستان  تاخت. وی  ظاهرا از سال  250 ق در سلطنت  گیلان و دیلم  بوده  است»(دهخدا،1384:ذیل جستان)

-«... لقی الله بمثل تراب الأرض خطیئة غفر الله له و لایُبالی»(الرافعی،1391: 1/ 28). در نسخ خطی« قراب» آمده است. شاید تغییر «قراب» به «تراب» به سبب پی نبردن معنا بوده است. منظور این است که اگر بنده در گناه و روسیاهی مثل کلاغ زمین به دیدار خدواند برود، خداوند او را خواهد بخشید. با این توضیح مشخص می شود که «تراب» هیچ وجهی در اینجا نخواهد داشت.

ابن المجالد الصنعانی»(الرافعی،1391: 1/ 30). در تمامی نسخ «ابی المجالد» آمده است. در کتاب البلدان حدیثی از این شخص روایت شده که بر ضبط نسخ خطی صحّه می­گذارد:« قال أبو مجالد الصنعانی: قزوین و عسقلان العروسان شهداؤهما تزف إلى الله یوم القیامة»(ابن الفقیه، 1416: 560)

-«أورده الشیخ الحافظ فی ثواب الأعمال»(الرافعی،1391: 1/ 30). در نسخه «ق»، «ابوالشیخ»، در نسخه «ط» و نسخه چاپی «الشیخ» آمده است. در نسخه «ل» نیز این بخش ساقط شده است.کدام یک از این دو صحیح است: «الشیخ» یا «ابوالشیخ»؟ ابتدا ببینیم مولف کتاب «ثواب الاعمال» کیست؟ «او أبو محمد عبد الرحمن بن أبى حاتم محمد بن إدریس از کبار ائمه است که کتاب های بسیاری از جمله کتاب الجرح و التعدیل و ثواب‏ الأعمال‏ و غیره از تالیفات اوست و در قرن چهارم در ری وفات یافته است‏ (سمعانی، 1382ق: ‏4 /286). او با کنیه ابوالشیخ معروف بوده و در آثار مختلف از جمله الأنساب (سمعانی، 1382ق: ‏12/41-42) با این کنیه ذکر شده است. جالب است که در همین کتاب ما نحن فیه دو بار دیگر از او یاد شده است و در هر دو جا کنیۀ او ابوالشیخ آمده است(ر.ک. الرافعی،1391: 1/92 و 2/231).

-«کنا بقزوین فی مسجد التوت و معنا الدشتکی و حمدویة العطار»(الرافعی،1391: 1/ 30). در تمامی نسخ «حمکویة» آمده است. در جلد دوم همین چاپ، از وی به صورت «أحمد بن حمکویه العطار» یاد شده است: «روی الحدیث عن محمد بن حمید و موسی بن نصر و ذکر الخلیل الحافظ ان جده احمد یروی عنه...».(الرافعی،1391: 2/84). 

-«یقال رجل قاس أی صلب أی من أقْسَانَّ العودُ إذا اشتدَّ و قسا»(الرافعی،1391: 1/ 40). در تمامی نسخ «عسا» آمده است. «اشتدّ و عسا» عبارتی معروف در معاجم عربی است:«اقْسَأَنَ‏ العُودُ، کاطْمَأَنَّ، قُسَأْنِینَةً، کطْمَأْنِینَةٍ، یَبِسَ و اشْتَدَّ و عَسَا».(زبیدی،1205 : 18/ 456)

-«ذکر الحافظ أبوإسحاق الحَمْریّ المغربیّ المعروف بابن قُرْقُول»(الرافعی،1391: 1/ 41).در نسخه «ط» که ظاهرا اساس کار مصحح بوده «الحَمْزیّ» آمده است. پس چرا مصحح به ضبط نسخه اساس خود هم دقت نکرده است؟ منظور از «ابنُ‏ قُرْقُول» أَبوإسحق إبراهیم بن یوسف بن إبراهیم بن عبد اللَّه بن بادیس بن القائد الحمزیّ است که در المریةَ الأَنْدَلُس  در سال 505 زاده شد و در سال  569 درگذشت. مولف تاج العروس تلفظ آن را بر وزن عُصْفُور ضبط کرده و افزوده است: «مصنِّفُ مَطَالع الأَنْوار، تلْمیذُ القاضِی عِیَاض»(زبیدی،1205 : 15/ 615)

-«وادى ارنوک یُسقی منه کروم...»(الرافعی،1391: 1/48). در تمامی نسخ «ارنزک» آمده است. در کتاب سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین درباره این رودخانه چنین آمده است: «رودخانه ارنزک ( اَرَنْزَج): سرچشمه رودخانه در حدود بیست کیلومتری شمال شهر و در حوالی قریه « میزوج» قرار دارد. عمده آب آن بهاره است و در تابستان آب کمی از آن می‎گذرد»(ورجاوند،1377: 1/16)

5- سهوهای مبرز:

-« ستفتح على أمتی مدینتان، أحدهما من أرض الدّیلم»(الرافعی،1391: 1/ 26). در تمامی نسخ خطی در این جمله و جمله بعدی «أحدیهما» آمده است که کاملا با متن تناسب دارد و به «مدینتان» باز می­گردد. پس ضبط نسخه چاپی خوانشی نادرست از این صورت است. البته در چند سطر بعد در همان صفحه همین واژه به شکل «أحدیهما» آمده است.

-«أنَّ أحوال الدیلم لم تزل مُذَبْذَبة لم تکن لهم شریعة محصلة و لا طاعة مستقرة»(الرافعی،1391: 1/ 34).

در نسخه «ل» و در نسخه چاپی «مذبدبة» در نسخه «ق» «مدبدبة» و در نسخه «ط»، «مذبذبة» آمده است. در کتاب المسالک و الممالک این جمله چنین آمده است: «و احوال الدیلم لم تزل مذبذبة لانه لا شریعة لهم محصّلة و لا طاعة فیهم مستقرّة».(ابن خرداذبه،1889: 1/ 261). ناگفته نماند«رجل‏ مُذَبْذَبٌ‏ و مُتَذَبْذِبٌ‏ أی متردد بین أمرین و بین رجلین لایثبت على صحابته لأحد» (کتاب العین ،1409: ‏8 / 178)

-«رأیتُ یخط الفقیه الحجازی بن شعبویه»(الرافعی،1391: 1/ 26). در تمامی نسخ «بخط» آمده است.

-«لو کان عندنا مثل هذه الأرض لحصل من الجریب الواحد کذا و کذا لغزارة میاهها».(الرافعی،1391: 1/ 37).در تمامی نسخ «الأراضی» و «میاهنا» آمده است.

-«و للاطناب فی مثل هذا مجال لمن یعنیه»(الرافعی،1391: 1/ 37). در تمامی نسخ «یبغیه» آمده است.

-«رأیت لأبی العُمیس محمد بن إسماعیل المکی فضلاً یصف فیه الری و قزوین مدحاً و ذماً» (الرافعی،1391: 1/ 37). در تمامی نسخ «فصلاً» آمده است.

-«والله لو ملکوا قزوین ساعة لبغوا علىّ من تحت سریری هذا »(الرافعی،1391: 1/ 40). در تمامی نسخ «لنبعوا» آمده است. فعل «بغوا» با عبارت «تحت سریری» چه تناسبی دارد؟ این در حالی است که «فعل «نبعوا» در کاربرد «نَبَعَ‏ المَاءُ مِنَ الأَرْض» به معنی «بیرون آمد آب از زمین» ‏(زمخشری،1386 : 96) مشهور بوده و با کنایه ای زیبا به کار رفته است.

-«فنظر القائد إلى ذلک المکان فرأى فیه خللاً، فقال لرجل من أصحابه «أین کش وین» (الرافعی،1391: 1/ 40). در تمامی نسخ «این» آمده است.با توجه به قرینه درون جمله «ذلک المکان فرأى فیه خللا» و با توجه به  شواهد موجود در منابع مولف، حرف استفهام «أین» عربی در اینجا مدخلی ندارد و صحیح صفت اشاره فارسی است. در کتاب البلدان جمله­ای آمده که در آن اسامی برخی قراء از ترکیب صفت اشاره فارسی ساخته شده و موید نظر ماست:«یقال: إنهم نزلوا قریة یقال لها سسین، فقالوا: جش این. ثم دخلوا قریة یقال لها فاسقین، فقالوا: بس این. ثم دخلوا قریة سروین، فأندر صاحب الجیش قال: سروین» (ابن الفقیه، 1416: 556).

-«فسمّوا موضع نزولهم «اسمرد»(الرافعی،1391: 1/ 42). در تمامی نسخ «اسبمُرد» آمده است. با توجه به این توضیح مولف «و نفقت هناک دوابهم من شدة البرد» (الرافعی،1391: 1/ 42) اسبمرد صحیح است. خود مصحح نیز در تعلیقات نوشته اند:«و أسمرد الآن اسم قریة فی منطقة رودبار و یتلفظها الناس اسبمرد. و هی نفس کلمة «أسب مرد» التی جاءت فی التدوین باسم أسمرد».(الرافعی،1391: 3/ 617). این در حالی است که در التدوین نیز اسبمرد آمده است نه اسمرد.

-«نه مسلمان بییم و نه کِریتْ دهیم» (الرافعی،1391: 1/ 45).  در نسخ «ط و ق» «کِزیتْ » و در نسخه «ل» «کریت» آمده است. مصحح ضبط اساس را فرو گذاشته است و ضبط نسخه فرع را برگزیده است. در لغت نامه آمده است:«معرب آن جزیه است از لغت های آرامی است که دیرگاهی است در زبان فارسی درآمده»(دهخدا،1384: ذیل گزیت)

-«یُنفذ خلیفة له مقیم فی قریة اسفقنان» (الرافعی،1391: 1/ 46).  در تمامی نسخ «فیقیم»آمده است.

-«قد لاتجد الماء سنتین إلى خمس و تشتهر کرومها» (الرافعی،1391: 1/ 48). در تمامی نسخ «تثمر» آمده که با متن تناسب تمام دارد .

أعلمها أن ذمتها مرتهن به و أرسم لهما أن لایدخل البلد أحد مستأنفاً و لا یخرج إلا بجواز» (الرافعی،1391: 1/ 39). در تمامی نسخ «أعلمهما» و «دمهما» آمده است. با توجه به قرینه سایر ضمایر «علیهما، تهددهما، طالبهما و لهما» و با توجه به جمله پیشین « اکتب الساعة إلى صاحبی» پس ضبط نسخ صحیح است.

-«فلأنهم فی الأصل بعیدا من التنعم و الترفّه» (الرافعی،1391: 1/ 41). در تمامی نسخ «بُعَداعن» آمده که با متن تناسب تام دارد چون سخن مولف در باب قوم ترک و دیلم است.

-« أکسیة فارس و خلل أصبهان و سقلاطون بغداد و سَمُّور بلغار»(الرافعی،1391: 1/ 38). «خلل» در جمله فوق با توجه به واژگان «اکسیه»، «سقلاطون» و «سمور» که انواع قماش هستند بی ارتباط و بی معنی است. در تمامی نسخ «حُلل» آمدهاست. «حُلَّة یعنى ازار و رداء، حُلَل جمع‏» (زمخشری،1386: 63). در کتاب نهایة الارب فی فنون الادب در ذکر خصائص البلاد چنین آمده است:«و من خصائصها فی الملابس، یقال: برود الیمن و وشى صنعاء و ریط الشام و قصب مصر و دیباج الرّوم و قزّ السّوس و حریر الصین و أکسیة فارس و حلل أصبهان و سقلاطون بغداد و عمائم الأبلّة و منیّر الرىّ و ملحم مرو و تکک أرمینیة و منادیل الدّامغان و جوارب قزوین و من خصائصها فی الأوبار، یقال: سنجاب خرخیز و سمّور بلغار و ثعالب الخزر و فنک کاشغر و حواصل  هراة و قاقم تغزغز»(النویری، 1423 : 1/ 369 ).

 

6- اعلام

6-1 اعلام انسانی

-«تاریخ ... واسط لأسلم ابنسهل و اصبهان لأبی بکر ابن مردویة و ابن مندة» (رافعی،1391: 1/ 10). در تمامی نسخ به دنبال نام «اسلم ابن سهل» صفت «بَحشَل » نیز یاد شده- هرچند بدون نقطه و ناخوانا- در حالی که در چاپ عطاردی این واژه نیامده است. «ابوالحسن اَسلَم بن سَهْل بَحْشَل واسِطی رَزّاز، مؤلفِ تاریخ واسط (در لغت به معنای مردی بسیار سیاه رنگ) از زندگی او جز نام برخی از راویانی که او از ایشان به نقل حدیث پرداخته، از جمله وَهْب بن بَقّیَه (239-155هـ .ق.) اطلاع دیگری در دست نیست. این اثر اگر جزو نخستین آثار از این نوع نباشد، از کهن ترین جلوه های ساده و ابتدایی حرکتی است که اندک زمانی بعد به برجسته ترین نوع آثار در تاریخ و تراجم تبدیل شد»(دانشنامه جهان اسلام،1375: 1/595). 

-«و [تاریخ] هراة لأبی إسحاق بن معین» (الرافعی،1391: 1/ 14). در تمامی نسخ «یاسین» آمده است و همین ضبط صحیح است.کتاب لسان المیزان در باب مولف تاریخ هرات و اعتبار او چنین آورده است: «احمد بن محمد بن یاسین أبو إسحاق الهروی الحداد صاحب تاریخ هراة سمع عثمان الدارمی و معاذ بن المثنى و عنه أبو علی المنصور الخالدی و خلق مات سنة أربع و ثلاثین و مائتین قال السلمی سألت الدارقطنی عن أبی إسحاق بن یاسین الهروی فقال شر من أبی بشر المروزی و کذبهما و قال الإدریسی کان یحفظ سمعت أهل بلده یطعنون فیه و لا یرضونه انتهى و قال الخلیلی لیس بالقوی روى نسخا لا یتابع علیها» (العسقلانی،1390 : 1/ 291) .

-«ثنا أبونعیم ثنا بشربنسلیمان» (الرافعی،1391: 1/ 12). در تمامی نسخ «بشیربن سلمان» آمده است. در کتاب الجرح و التعدیل که مولف التدوین در مقدمه خود از آن نام برده و یقینا جزء منابع او بوده است درباره «بشیر بن سلمان» چنین آمده است:« بشیر بن سلمان أبو إسماعیل النهدی والد الحکم بن بشیر روى عن مجاهد و عکرمة و أبی حازم روى عنه ابن عیینة و وکیع و أبو نعیم» (ابن ابی حاتم، 1952: 2/374) و این درست برابر با همان چیزی است که رافعی خود ذکر کرده است:« هُوَ أَبُو إِسْمَاعِیلَ النَّهْدِیُّ الْکُوفِیُّ رَوَى عَنْ مُجَاهِدٍ وَعِکْرِمَةَ وَ أِبی حَازِمٍ وَ الْقَاسِمُ بْنُ صَفْوَانَ رَوَى عَنْهُ الثَّوْرِیُّ وَ وَکِیعٌ وَ ابْنُ عُیَیْنَةَ وَ أَبُو نُعَیْمٍ الْفَضْلُ بْنُ دُکَیْنٍ وَ قَدْ أَخْرَجَ عَنْهُ مُسْلِمٌ» (الرافعی،1391: 1/ 12). تنها با این تفاوت که مصحح او را به شکل ناصحیح «بِشْرُ بْنُ سَلْمَانَ» آورده است.

-«عنبَسَة عن الحسن بن أبی الحسن البصریّ عن أنس بن مالک» (الرافعی،1391: 1/ 16). در نسخه «ل» ظاهرا «عسبت» و در نسخ «ط» و «ق» «عنبَسة» و در نسخه چاپی «عنبثة» آمده است. ضبط نسخ «ط» و «ق» صحیح است. در کتاب تهذیب التهذیب در باب او چنین آمده است:«عنبسة بن سعید القطان الواسطی و یقال النضری روى عن الحسن البصری و شهر بن حوشب و أشعث بن جابر و هشام بن عروة و غیرهم و عنه بن أخیه سعید بن أبی الربیع السمان و إسماعیل بن صبیح البکری و عبد الوهاب الثقفی و آخرون»(العسقلانی، 1325: 8/ 157)

-«رواه علی بن شعبة العسکری» (الرافعی،1391: 1/ 14). در تمامی نسخ «سعید» آمده اما مصحح «شعبة» ضبط کرده است. جالب است که در جلد سوم همین کتاب شرح حال و ورود او به قزوین ذکر شده است و از او به صورت «علی بن سعید العسکری» یاد شده است:«علی بْن سعید بْن عَبْد اللَّه العسکری أَبُو الحسن نزیل قزوین قَالَ الخلیل بن عَبْدِ اللَّهِ الحافظ و کان ذا فهم و علم بهذا الشأن و له معجم الصحابة متداول بین العلماء ...» (الرافعی،1391: 3 /209).

-«رواه عن داود جماعة، منهم الحارث بن أبی أمامة» (الرافعی،1391: 1/ 14). در تمامی نسخ «أسامة» آمده است. منظور از «داود» «داؤد بن المحبر بن قحذم» مولف کتاب «العقل» است که در کتاب التدوین بارها از او یاد شده است.یکی از راویان احادیث منقول از «داود»، «حارث بن ابی اسامة» بوده که باز بارها در کتاب التدوین از او یاد شده اما مصحح اسم او را برخلاف تمام نسخ خطی به شکل «ابی امامة» آورده است. در ادامه چند مثال از ابی اسامة و داود بن محبر در کنار هم آورده می­شوند؛ مشاهده این موارد نشان عدم یکدستی متن مصحَّح است: «عن أبی مُحَمَّد جعفر بن مُحَمَّد بن نصیر الخلدی عن أبی مُحَمَّد الحارث بنُ مُحَمَّدِ بنِ أَبِی أُسَامَةَ عن داؤد بن المحبر و روی دعاء الاستفتاح و صلاة» (الرافعی،1391: 1/525 ). «وَ سَمِعَ أَبَا الْحَسَنِ الْقَطَّانَ فِی إِمْلائِهِ أَنْبَأَ الْحَارِثُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ أبی أسامة ثنا داؤد بنُ الْمُحَبَّرِ» (الرافعی،1391: 2/178 ). برای مطالعه شرح احوال شخص مذکور به کتاب تاریخ بغداد (الخطیب البغدادی،1417 :8 /214 ) مراجعه شود.

-« عن القاسم بن الحکم الغزی » (الرافعی،1391: 1/ 15). در نسخ «ط» و «ل» «العُرَنیّ » و در نسخه «ق» «العُزنیّ» و در نسخه چاپی «الغزی» آمده است. توضیحات سمعانی ذیل واژه «العرنی» پرده از چهره این ابهام کنار می­زند: «بضم العین المهملة و فتح الراء و فی آخرها النون، هذه النسبة إلى بطن عرنة، و النسبة إلیها «عرنى» و «عرینى»، و هی واد بین عرفات و منى، ... و المنتسب إلیها الحسن العرنی، ...و أبو أحمد القاسم بن الحکم بن کثیر العرنی، قاضى همذان، یروى عن مسعر بن کدام و زکریا بن أبى زائدة و سلمة ابن نبیط و سعید بن عبید و عبید الله بن الولید الوصافی، روى عنه محمد ابن سلام و أبو حجر عمر بن رافع و غیرهما...»(السمعانی،1382 ق: 9 / 281).در کتاب الجرح و التعدیل نیز که یکی از منابع رافعی بوده « القاسم بن الحکم العرنى» ضبط شده است (ر.ک. ابن ابی حاتم، 1952 م : 7 / 109).

-«ثم مصّر سعیدُ بن العاص قزوین، و کان قد ولّاه علیها الولیدبنعتبةبنأبیمعیط حین کان والیاً على الکوفة من قبل أمیر المؤمنین عثمان» (الرافعی،1391: 1/ 43).  در نسخ «ق» و «ل» «عقبة» و در نسخه «ط» ظاهرا «عتبة» آمده است.اما کدامیک ازین دو صحیح است؟ مصحح «ولید بن عقبة بن ابی معیط» را با «ولید بن عتبة بن ربیعة» اشتباه کرده و به جای هم به کار برده است: «ولید بن‏ عقبة بن ابى معیط، برادر رضاعى عثمان بن عفان بود که در دوران خلافت او  به حکومت کوفه گمارده شد. وى در حال مستى به نماز صبح ایستاد و به جاى دو رکعت، چهار رکعت خواند، او در محراب مسجد به هنگام نماز قى کرد که برخى از بزرگان مدینه از این امر نزد عثمان شکایت کرده و خواستار تعزیر او شدند اما خلیفه راضى نشد و على (ع) شخصا حدّ الهى را در مورد او اجرا کرد».(زبیر بن بکار،1386 :533).در کتاب البلدان که یکی از مصادر رافعی بوده بدین شکل به این فرد اشاره شده است:«و ولی الولید بن عقبة بن أبی معیط بن أبی عمرو بن أمیة الکوفة لعثمان بن عفان، فغزا الدیلم مما یلی قزوین، و غزا آذربیجان و جیلان و موقان و الببر و طیلسان ثم انصرف».(ابن الفقیه، 1416: 558).

و ولید بن عتبة بن ربیعة همان کسی است که أمیر المؤمنین على علیه السلام در جنگ بدر او را کشت. پدر او «عتبة بن ربیعة بن عبدشمس مکنی به ابوالولید از بزرگان قریش در عصر جاهلی بود. اسلام را دریافت و در جنگ بدر با مشرکان بود و چون سری بزرگ داشت خودی که برای او مناسب باشد یافت نشد و پارچه­ای بر سر خود بست. وی در این جنگ به سال 2 ق به قتل رسید»(دهخدا،1384: ذیل عتبه بن ربیعه). پس با توجه به این توضیحات و ضبط نسخ، مصحح در این مورد دچار سهو شده و ولید بن عقبة بن ابی معیط را با ولید بن عتبة بن ربیعه یکی پنداشته است.

6-2- اعلام جغرافیایی:

-« أن البراء غزا بعد فتح قزوین و ابهر و الطیلسان و زنجان» (الرافعی،1391: 1/ 44). در نسخ «ل»، «ق» و «ط» «البَبْرَ و الطّیلسان» و در نسخه چاپی «و ابهر و الطیلسان» آمده است. در کتاب البلدان «غزا الجیل و الببر و الطیلسان و فتح زنجان عنوة» (ابن الفقیه، 1416: 558) آمده است. شیخ عطاردی واژه «الببر» را به شکل «ابهر» خوانده است در حالی که این دو واژه «الببر و الطیلسان» آنچنان که از منابع فهمیده می شود به دو قوم و امت اشاره دارد.در کتاب البیان و التبیین آمده است:« و لست أعنی من الأمم مثل الببر و الطیلسان‏ و مثل موقان و جیلان‏ و مثل الزنج و أشباه الزنج» (جاحظ،2002 : 1/130 ). در کتاب البلدان که یکی از مصادر رافعی بوده به این دو اشاره شده است:«الببر و الطیلسان و الطالقان و خراسان- إلّا أهل خوارزم- من ولد اشتق بن إبراهیم علیه السلام» (ابن الفقیه، 1416: 558).

-«أجول فلا أدری لعلّ مَنیّتی      بذ کان او ذاکان او بالجبرندق» (الرافعی،1391: 1/ 46). تمامی نسخ «بدَکّان أو راکان أو بالجرندق» آورده­اند. این روستاها هنوز هم به همین نام در منطقه قاقازان قزوین وجود دارند.

-«هذه القرى من الناحیة المعروفة باهروذ» (الرافعی،1391: 1/ 46). در نسخه «ط» «ابهرروذ» و در نسخ «ل و ق» «ابهررود» و در نسخه چاپی «اهروذ» آمده است. «اهروذ» تصحیفی از «ابهرروذ» است.این رود به دلیل جاری شدن از ابهر به این نام خوانده شده و هنوز هم در این منطقه مشهور است.برای نمونه­ای دیگر از کاربرد این واژه به همین صورت مصحف بنگرید به(الرافعی،1391: 1/ 48). در کتاب مینودر یا باب الجنه قزوین در باب این رود چنین آمده است:«ابهررود:نام یکی از بخش­ های پنجگانه شهرستان زنجان است و نیز نام رودخانه­ای است که در این بخش جاری است و قسمت عمدۀ آبادی های آنرا مشروب می­نماید» (گلریز، 1368 : 1038)

-«و کذلک سهرورذ و سجائن و قد یُنسب إلى قزوین فی الوثائق الیوم أیضاً» (الرافعی،1391: 1/ 48). در همه نسخ «سجاس» و در نسخه چاپی «سجائن» آمده است. سجاس نام شهری در نزدیکی شهر سهرورد از توابع زنجان است که اکنون نیز به این نام شناخته می­شود.

-«عدّ فی البنیان من قرى قزوین جیکانو باجرون و زنجان» (الرافعی،1391: 1/ 48). ضبط این دو واژه در نسخ متفاوت است. در نسخه «ط» «جیکان و باجرود» در نسخ «ل و ق» «جیلان و باجرود» و در نسخه چاپی «جیکان و باجرون» آمده است.چنانکه مشاهده می­شود مصحح به نسخه اساس هم اعتنایی نکرده است.

 

7- تحریف:

1- استاد شفیعی کدکنی در باب نام این کتاب می­گوید: «مصحح با اینکه مولف صراحتا نام کتاب خود را در آغاز کتاب و در پایان کتاب به شکل«التدوین فی ذکر اهل العلم بقزوین» ذکر کرده 4 به «التدوین فی اخبار قزوین» تبدیل کرده و با این نام منتشر ساخته است». 5 البته این نکته را باید خاطر نشان ساخت که نام این کتاب در منابع مختلف برخلاف تصریح خود مولف، به اشکال مختلف روایت شده است علی الخصوص در تالیفات معاصران. به عنوان مثال در مقدمه کتاب «فهرست اسماء الرجال المذکورة احوالهم فی کتاب التدوین» نام این کتاب به شکل «التدوین فی ذکر اخبار قزوین» آمده است (الحسینی الارموی،1333 :2).

در همان کتاب در نامه علامه قزوینی از این کتاب به صورت «التدوین فی تاریخ قزوین»یاد شده است (الحسینی الارموی،1333 :4) و در مقدمه کتاب تاریخ گزیده از این کتاب به شکل «التدوین فی تاریخ قزوین» نام برده شده است(مستوفی،1387 : ه). البته کسانی نیز در قرن های اخیر بوده اند که نام کتاب را به شکل صحیح آن ذکر کرده اند. از جمله امیر حامد حسین هندی مولف کتاب عبقات الانوار می نویسد:«و ابوالفضل عبدالکریم بن محمد بن عبدالکریم بن الفضل بن الحسن بن الحسین بن رافع الرافعی القزوینی در کتاب التدوین فی ذکر اهل العلم بقزوین که به الطاف نامتناهیه الهیه در این اوان بشارت نشان به دست این کثیر العصیان آمده گفته...» (الحسینی الارموی،1333 :12).

2-در آغاز تراجم اشخاص «از محمدون حرف الاف فی آبائهم» عدد قرار داده به گونه ای که در مجلد سوم این عدد به 3398 می­رسد. مخاطبی که به نسخ خطی این اثر دسترسی ندارد می­پندارد که این شماره گذاری از آن مولف کتاب است. اگرچه این شماره گذاری ممکن است موجب سهولت دستیابی به افراد در این کتاب شود اما این گونه دخل و تصرف در متن کتاب بدون حداقل اشاره­ای شایسته­ نیست. ناگفته نماند که این شماره گذاری، در چاپ جدید اعمال شده است.

3- مصحح، سطور متوالی را از هم جدا ساخته به گونه­ای که مخاطب دچار گسست معنایی می­گردد. مصحح بعد از اینکه در آغاز تراجم یک شماره قرار داده برای آرایش متن، توالی پاراگراف را که در تمامی نسخ به یک شکل آمده به هم زده و ادامه جمله را به سطر بعد منتقل ساخته است (نـک. الرافعی،1391: 3/ 533 ؛  1/98). در این نمونه اخیر سطور آغازین ذیل «شهر بن حوشب» متعلق به شخص قبلی یعنی «شمر بن عطیة» بوده ولی مصحح آن را سهوا جابه جا نموده است.

به چند نمونه از تحریفات یا دیگر گزینی های مصحح اشاره می­گردد:

-«الفصل الثانی» (الرافعی،1391: 1/ 33).  تمام نسخ «القسم» آورده­اند.

-«خیر خراسان نیشابور و هرات»(الرافعی،1391: 1/ 33). در تمامی نسخ «نیسابور و هریو» آمده است.

-«هما ابنا ملوح لبطن من بنی یافث»(الرافعی،1391: 1/ 38). در نسخه «ل» «ملوح بن یقطن (بدون اعجام) من بنی بافث» در نسخه «ق» «فلّوح بن یقطن (بدون اعجام) من بنی نافث» در نسخه «ط» «فلّوح بن یَقطُن من بنی ثاقب» و در نسخ چاپی «ملوح لبطن من بنی یافث» آمده است.در کتاب معجم البلدان بنای کرمان به کرمان بن فلّوج بن لنطی نسبت داده شده است:«سمیت کرمان بکرمان بن فلوج‏ بن لنطی بن یافث بن نوح علیه السّلام»(حموی،1955 : ‏4 / 454 ). در تاریخ طبری نیز از «بنی یقطن»نام برده شده است.(ابن جریر طبری،1879: 1/144) پس با این توضیح عبارت فوق به شکل« فلّوج بن یقطن من بنی یافث» صحیح است.

-«یذکر أن کثیر بن شهاب الحارثی أنبا عبد الرحمن هو الذی فتح قزوین المرة الثانیة»(الرافعی،1391: 1/ 45).

در نسخ خطی «ابا عبدالرحمن» و در نسخه چاپی «انبا عبدالرحمن» آمده است.در کتاب الاصابة نسب «أبا عبد الرحمن کثیر بن شهاب الحارثی» بدین شکل ذکر شده است:«کثیر بن شهاب بن الحصین بن یزید بن قنان بن سلمة بن وهب بن عبدالله بن ربیعة بن الحارث بن کعب، ابوعبدالرحمن الحارثی»(العسقلانی، 1429: 9/ 242). پس کنیه او «ابو عبدالرحمن» است و «انبا» صحیح نیست.

-«و علی ماذا جرت و أن القهر و الاستیلاء فی المرّة الثانیة الی ما أفضى؟»(الرافعی،1391: 1/ 45).  در نسخ «ط» و «ل» «الی مَ» در نسخه «ق» «الامَ» و در نسخه چاپی «الی ما» آمده است.ناگفته نماند که «إلَام‏» به معنی «تا کی»، و مترادف (الى مَتَى) است(بستانی،1375: 120).

السِّد المعروف بدهل بند»(الرافعی،1391: 1/ 49).

در نسخ خطی «السکر» و در نسخ چاپی «السد» آمده است. «السکر» دقیقا به معنای سد و بند است ولی مشخص نیست چرا مصحح آن را به «سد» تغییر داده است (برای نمونه دیگر از این تحریف ر.ک.الرافعی،1391: 1/ 49 ).

-«ذکر ما رآه و أباحه من ماء و ادبنی  دزج و اربرک» (الرافعی،1391: 1/ 49). در تمامی نسخ «وادیَیْ» و در نسخه چاپی «و ادبنی» آمده است.یقینا هیچ ارتباطی میان «و ادبنی» و جمله فوق وجود ندارد. در نسخ «ط» و «ل» «ارنزک» و در نسخه «ق» همان واژه بدون اعجام و در نسخه چاپی «ارنوک » آمده است که تصحیفی از «ارنزک» است. «وادیَیْ» اشاره دارد به دو رودخانه مشهور «دزج و ارنوک».در کتاب سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین درباره این رودخانه چنین آمده است:«چنانکه از نوشته البلدان بر می آید در قرن سوم دو رودخانه شهر را مشروب می­کرده است که جز «ارنزک» و «دیزج» رودخانه های دیگری نمی­تواند باشد»(ورجاوند،1377 :5 )

-«و منها القناة الخمار تاشیّة استنبطها الأمیر الزاهد خمار تاش ابن عبد الله فی أیامه»(الرافعی،1391: 1/ 50).در تمامی نسخ « انبطها» آمده است.

-«ذکروا أنه أصاب طبقات الصحن الکبیر خلل فأصلحها و أعادها أبو أحمد الکسائی»(الرافعی،1391: 1/ 51). در نسخ «ط» و «ل» «طیقان» و در نسخه «ق» و در نسخه چاپی «طبقات» آمده است.درستی ضبط نسخ «ط» و «ل» مشخص است.«طیقان» و «طاقات» جمع واژه «طاق» است(البستانی،1375 :575).یک نمونه دیگر از کاربرد همین واژه به شکل بالا را در (الرافعی،1391: 1/ 51) ببینید.

-«إذا مدح الرجل بغیر صناعته فقد قنص أی کسُرَ و دُقّ»(الرافعی،1391: 1/14).

در تمامی نسخ «وهص» آمده است. این در حالی است که «وهص» دقیقا به معنای مورد نظر مولف به کار رفته است «وَهَصَ‏ الشی‏ءَ: آن چیز نرم را شکست و کوبید».(بستانی،1375 : 998 ) اما «قنص» به معنی «شکار کرد» است.

-«قد یشیر به إلى النظم إلى الله تعالى کما فسر به قوله تعالى: «لِّلّذِینَ 6 أحْسَنُوا الحُسْنَى وَ زِیَادَةٌ» (الرافعی،1391: 22). در تمامی نسخ «النظر» آمده است.این جمله توضیحی است در باب حدیثی که مولف از حضرت محمد(ص) در مناقب قزوین نقل کرده است و در توضیح آخرین جمله آن «فطوبى للشّهید 7 فیها مع ماله عند الله من المزید» (الرافعی،1391: 1/ 21) به آیه قرآن اشاره کرده است. پس با این توضیح «النظر» صحیح است نه «النظم».

-«ثم ضم الیها رستاق من رساتیق الری یقال له دستبى الری» (الرافعی،1391: 1/ 46) و «قال وددت أنّ منزلی بدستبى»(الرافعی،1391: 1/ 32).  در تمامی نسخ «دشتبی» آمده است. شیخ عطاردی در حاشیه همان صفحه افزوده اند:«دستبی ناحیة کبیرة فی اطراف ساوة بینها و بین قزوین و همدان». دشتبی مخفف واژه دشتآبی و نام منطقه­ای باستانی در اطراف قزوین بوده است.این منطقه امروزه نیز به همین نام در استان قزوین مشهور است.هرچند قرائت دشتبی به شکل دستبی در بسیاری از کتب تاریخی به کار رفته از جمله :« و لم تزل دستبى على قسمیها: بعضها إلى الری و بعضها إلى همذان » (ابن الفقیه،1416 : 560) ولیکن می توان اذعان کرد که در بسیاری از کتب تاریخی دیگر همین شکل دشتبی به کار رفته است به عنوان مثال:« و کانت دشتبى مقسومة بین الرىّ و همذان فقسم منها یدعى الرازىّ و قسم یدعى الهمذانىّ و کانت مغازى المسلمین فى اوّل الاسلام دشتبى و ابهر» (ابن خرداذبه،1889: 261).پس با این دلیل نمی­توان ضبط مصرح نسخ خطی را فروهشت و به ضبط مشهور دست یازید.

-« أهلها أسرع إلى الدعاء و أثبت عند اللقاء و أعلم بالحروب و أسرع فی الخطوب» (الرافعی،1391: 1/ 37). در نسخ «ط» و «ق»، «خطوب» و در نسخه «ل» و نسخه چاپی «الخطور» آمده است.پرواضح است که با توجه به سجع جمله حروب صحیح است نه خطور.«خُطُوب» جمع «خَطْب» به معنی کار بزرگ است.(البستانی،1375: 367)

-«انبا إبراهیم بن محمد بن الحسن، ثنا إسحاق بن زریق برأس العین، انبا عثمان بن عبد الرحمن الحرّانی» (الرافعی،1391: 1/ 17). در هر دو مورد فوق به جای واژه «انبا»، در تمامی نسخ «ثنا» آمده است.

یکون أن یکنّى بالمرّتین عن النّوعین».(الرافعی،1391: 1/ 18). در تمامی نسخ «یمکن» آمده است.

اغلاط مطبعی:

این نوع اغلاط که دریافت و کشف آنها بسیار آسان است در این کتاب و به ویژه در این چاپ اخیر به وفور یافت می­شود. چون این نوع اغلاط هنوز هم دامن گیر بسیاری از آثار چاپی هستند فقط به چند مورد بسنده می­گردد.

-«فیه خطوط جماعة من الأئمة المعروفین من البلدیین» (الرافعی،1391: 1/ 49).= البلدین

-«ینفذ خلیفة له مقیم فی قربة اسفقنان» (الرافعی،1391: 1/ 46).= قریة

-«سایر الحال بناه موسی بن بغا» (الرافعی،1391: 1/ 43).=المحال

-«منها فتاة استنبطها» (الرافعی،1391: 1/ 51).=قناة

 

نتیجه

با توجه به مطالب و نکات مطرح شده در این مقاله می­توان خطاهای موجود در این کتاب را به چند دسته تقسیم و تفکیک کرد:

1- اسقاط و زیادت (فراتر از نسخ خطی)

2- فتور در خوانش واژگان

3- فتور در اعلام انسانی و جغرافیایی

نکته مهم دیگر که علی رغم زحمات شبانه روزی استاد عزیز الله عطاردی نمی­توان آن را نادیده گرفت این است که تصحیح ایشان بر پایه متد علمی و دقیق نیست. به گونه ای که خواننده در این کتاب اصلا با نسخه بدلها رو به رو نمی‎شود و نمی­داند یک واژه دارای چند ضبط بوده و احیانا کدام ضبط متعلق به کدام نسخه است؛ به عبارت دیگر خواننده در بررسی اصالت و صحت یک نسخه در این تصحیح هیچ جایی ندارد و باید گفته های مصحح را از بن جان بپذیرد حال آنکه ممکن است در آن خبط و خطایی روی داده باشد.

نکته دیگر یکدست نبودن متن است. به عنوان مثال یک اسم در آغاز کتاب به یک شکل آمده است و در جلد های دیگر به شکل دیگر ثبت شده است. این گونه بی دقتی ها در چاپ های متوالی این اثر خواننده را در بهت و سرگردانی فرو می­برد.

نکته دیگر اینکه تا حدودی منابع کار رافعی در مسایل جغرافیایی و رجالی مشخص بوده و خود بارها به آنها در مقدمه و متن کتاب اشاره کرده است. به عنوان مثال بارها به کتاب البلدان اشاره کرده است و این نشان دهنده اهمیت این کتاب برای مولف بوده است اما مصحح اصلا نه به این کتاب و نه به سایر کتب مانند مسالک و ممالک خرداذبه نپرداخته است چون اگر بدانها توجه می­کرد، بسیاری از مشکلات چاپ موجود در آنها مرتفع شده بود.

نکته دیگر در نسخ استفاده شده برای تصحیح است. مصحح در کار خود از سه نسخه کتابخانه های طوپقپوسرای و لاله لی استامبول و ناصریه هند استفاده کرده است در حالی که از نخستین نسخه این کتاب که در اوان سال 1320 ش از کتابخانه بلدیه اسکندریه وارد ایران شده یادی نکرده است. مزیت این نسخه آن چنان که در متن مقاله اشاره شد، مرصع بودن به حواشی و توضیحات علامه قزوینی است. این نسخه می­توانست در بسیاری از موارد در حل مشکلات این کتاب به مصحح یاری رساند اما چرا مصحح آن را در اختیار نداشته است؟آیا وجود سه نسخه سابق الذکر را برای تصحیح مکفی می­دیده است؟ ناگفته نماند که از این سه نسخه نیز بخش اعظم نسخه ناصریه از آغاز تا مجلد دوم ساقط شده است و عملا مصحح تا مجلد دوم به دو نسخه بیشتر دسترسی نداشته است.

 

پی نوشت ها

1- برای آشنایی بیشتر با این کتاب مراجعه کنید به مقاله سیری در التدوین فی اخبار قزوین،مرتضی ذکاوی ساوی،آینه پژوهش،مهر و آبان 1374،شماره 34

2- بایستید بر درگاه خداوند رحیم بایستید؛ و در یادش سستی مکنید تا سرگردان نشوید.

او پروردگاری است که هر کس درگاه او را با صدق بکوبد او را مهربان و بخشنده به بندگان می یابد.

3- علامه قزوینی در توضیحاتی بر این نسخه مرقوم کرده اند:«از طرف اول قریب 20 صفحه ناقص است که چنانکه ملاحضه می‎شود آقای تقی زاده بخواهش راقم این سطور محمد بن عبدالوهاب بن عبدالعلی قزوینی گلیزَوَری از روی نسخه بریتیش میوزیوم استنساخ کرده اند و من اینجا الحاق کرده ام.(نسخه عکسی 2 دانشکده ادبیات دانشگاه تهران)

4- «سمیته کتاب التدوین فی ذکر اهل العلم بقزوین...» (التدوین فی اخبار قزوین، 1391: 1 / 11) و در پایان نسخه «ط» که نسخه اساس مصحح بوده باز کاتب به همین نام از این کتاب یاد می­کند.

5- نگارنده شخصا این مطلب را در کلاس درس دانشگاه تهران از ایشان شنیده است.

6- نسخه چاپی:الذین.«یونس 10-26»

7- نسخه چاپی:للشهدا

منابع
1- ابن ابی حاتم الرازی، عبدالرحمن بن محمد. (1952 م). الجرح و التعدیل. عن النسخة کوبریتی و دارالکتب المصریه. حیدرآباد دکن: دایره المعارف العثمانیه.
2- ابن الفقیه،ابی عبدالله احمد بن محمد الهمذانی.(1416ق). البلدان. تصحیح یوسف الهادی. بیروت: عالم الکتب.
3- ابن حجر العسقلانی، احمد بن علی.(1325 ق). تهذیب التهذیب. تحقیق دائرة المعارف النظامیة فی الهند. بیروت: دار صادر.
4- ---------------------------. (1390ق).  لسان المیزان. المحقق:دائرة المعارف النظامیه فی الهند بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.
5- ---------------------------. (1429 ق). الاصابة فی تمیز الصحابة. تصحیح عبدالله الترکی. القاهره: مرکز هجر للبحوث.
6- ابن خرداذبه، ابی القاسم ع‍ب‍ی‍دال‍ل‍ه ‌ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه.(1889). المسالک و الممالک. بیروت: دارصادر.
7- ابن عساکر، الحافظ أبی القاسم.( 1419ق (.تاریخ مدینة دمشق. تحقیق علی شیری. بیروت: دار الفکر.
8- البستانى، فواد افرام.(1375).فرهنگ ابجدى. تهران: اسلامی.
9- الجاحظ، أبو عثمان عمرو بن بحر.(2002م). البیان و التبیین. تحقیق الدکتور علی بوملحم. بیروت: دار و مکتبة الهلال.
10- الحسینی الارموی، میرجلال الدین.(1333). فهرست اسماء الرجال المذکورة احوالهم فی کتاب التدوین. تهران: چاپ رنگین.
11- امیر علیشیرنوائی، علیشیر بن کیچکنه.( 1363). مجالس النفائس. تصحیح علی اصغر حکمت. تهران: کتابخانه منوچهری.
12- حموى، یاقوت بن عبدالله.(1955). معجم البلدان. بیروت: دار صادر.
13- الخزرجی، صفی الدین احمد بن عبدالله.(‎۱۳۹۱ق). خلاصه تذهیب تهذیب الکمال. تصحیح محمود عبدالوهاب فاید. القاهرة: مکتبة القاهره  
14- الخطیب البغدادی، احمد بن علی. (1417 ق ). تاریخ بغداد أو مدینة السلام. تصحیح عطا مصطفی عبدالقادر. بیروت: دار الکتب العلمیه.
15- خوانساری اصفهانی، محمد باقر بن زین العابدین.( 1398ق ).روضات الجنات فی أحوال العلماء و السادات. قم : اسماعیلیان.
16- دانش پژوه، محمدتقی.(1348).فهرست میکروفیلم های کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران،تهران:انتشارات دانشگاه تهران.
17- دانشنامه جهان اسلام.(1386). تهران: بنیاد دایرة ‌المعارف اسلامی.
18- درایتی، مصطفی.(۱۳۹۰). فهرستگان نسخه‌های خطی ایران (فنخا)‏. تهران: سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران‏‫.
19- دهخدا، علی اکبر.(1384). لغت نامه.تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
20- ذکاوی ساوی، مرتضی.(1374).سیری در التدوین فی اخبار قزوین. آینه پژوهش،شماره 34 ،ص.ص. 52-46.
21- الرافعی القزوینی،عبدالکریم بن محمد.(1391). التدوین فی اخبار قزوین. تصحیح عزیز الله عطاردی. تهران: انتشارات عطارد.
22- زبیدى، مرتضى.(1205 ق). تاج العروس من جواهر القاموس. تصحیح علی شیری. بیروت: دار الفکر .
23- زبیر بن بکار.(1386). الأخبار الموفقیات‏. مترجم اصغر قائدان.‏ تهران: شرکت چاپ و نشر بین الملل.
24- زمخشرى، محمود بن عمر.(1386). مقدمة الأدب. چاپ عکسی از روی چاپ لیپزیک آلمان با مقدمه دکتر مهدی محقق. تهران: موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران-دانشگاه مک گیل.
25- السبحانی، جعفر.(1418 ق). موسوعة طبقات الفقهاء. قم: موسسه امام صادق علیه السلام.
26- السمعانی، أبو سعد عبد الکریم بن محمد بن منصور التمیمی.(1382 ق). ‏الأنساب. تصحیح عبد الرحمن معلمی. حیدر آباد: دائرة المعارف العثمانیة.
27- شفیعی کدکنی، محمدرضا.(1381). نکته های تازه یافته درباره خاقانی. مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز. سال 45،ش 185 : 6-1.
28- الطبری، أبى جعفر محمد بن جریر.(1879). تاریخ الامم و الملوک. نخبة من العلماء الاجلاء. مدینة لیدن: بریل.
29- فراهیدى،‏ خلیل بن احمد.[بی تا]. کتاب العین. قم: نشر هجرت.
30- گلریز، محمد علی.(1368).مینودر یا باب الجنه قزوین. قزوین: نشر طه.
31- مدرس تبریزی، محمد علی.( 1374). ریحانه الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه أو اللقب. تهران: کتابفروشی خیام.
32- مستوفی، حمدالله.(1387).تاریخ گزیده. تصحیح عبدالحسین نوائی. تهران: امیرکبیر .
33- موسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامی.(1380). دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل. تهران:  موسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامی.
34- النویری، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب.(1423 ق). نهایة الأرب فی فنون الأدب. نسخة مصورة عن طبعة دارالکتب. قاهره: دارالکتب و الوثائق القومیة.
35- ورجاوند، پرویز.(1377).سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین. تهران: نشر نی.
 
 نسخ خطی:
36- نسخه خطی با تاریخ تحریر 675، به شماره  2458 محفوظ در کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، نسخه اصل: متعلق به کتابخانه طوپ قپوسرای.
37- نسخه خطی به شماره 1914- ف تا 1917- ف محفوظ در کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، نسخه اصل: نسخه علامه قزوینی( نسخه بلدیه اسکندریه).
38- نسخه خطی به شماره 5147- ف محفوظ در کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران،نسخه اصل: کتابخانه ناصریه شهر لکهنو هند.
39- نسخه خطی کتابخانه سلیمانیه اسلامبول، به شماره49 و شماره فیلم 203 محفوظ در کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران،اصل: متعلق به کتابخانه لاله لی به شماره 2010.
40- نسخه شماره  184 محفوظ در کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، اصل متعلق به کتابخانه بغدادلی وهبی«vehbi» به شماره 1058.