تصحیح بیت‌هایی از دیوان انوری ابیوردی بر اساس دست‌نویس مورخ (680 هـ. ق.) کتابخانه مجلس

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانشگاه بوعلی سینا همدان

چکیده

در این جستار، بیست و یک بیت از دیوان انوری بر اساس یکی از کهن­ترین دست‌نویس‌های دیوان وی، یعنی نسخه کتابخانه مجلس که تاریخ تحریر آن (680 هـ.ق.) است، تصحیح شده است. مصححان پیشین در تصحیح دیوان انوری، این دست‌نویس کهن و معتبر را در اختیار نداشته­اند؛ لاجرم از بسیاری ضبط­های اصیل و صواب آن نیز بی­بهره بوده­اند. به همین سبب در این جستار سعی شده است برخی اشکالات و تصحیفاتی که معنای متن اصلی را به نوعی تحت‌الشعاع قرار داده، تا حدود زیادی دیگرگون کرده است، تصحیح شود و از پرداختن به اختلافات جزئی نسخه­ها که فایده­ای ندارد، پرهیز شود.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Anvari based correction bits of handwritten Court Historian (680 AH..) Library of Parliament

نویسنده [English]

  • majid Mansouri
University
چکیده [English]

Anvari based correction bits of handwritten Court Historian (680 AH..) Library of Parliament

کلیدواژه‌ها [English]

  • Correction
  • Distortion
  • stature muezzin
  • spend J
  • glass patient
  • news glass

مقدمه

حکیم انوری ابیوردی، یکی از سه پیامبر شعر فارسی، از جمله شاعرانی است که دیوان اشعارش از همان روزگاران گذشته مورد توجه شاعران، فضلا و ادب­دوستان بوده است؛ به گونه­ای که شرح و تفسیر برخی ابیات آن، یکی از معیارهای سنجش احاطه ادیبان به موضوعات گونه­گون ادب فارسی به شمار می­رفته است. از همان زمان قدیم، دشواری شعر انوری، به خصوص در قصایدش، زمینه­ساز پیدایش شروح مختلف بر دیوان وی شده است. گرچه امروزه توجه و نگاه ادیبان به شعر انوری کمتر شده است، لیک شعر و روش شاعری وی، حلقه اتصال و حد فاصل پیوند غزل­های سعدی و سلمان و برخی شاعران دیگر با سنایی و معزی و ابوالفرج رونی است (ر.ک. شهیدی، 1376: مقدمه، کز).

در این تحقیق برخی ابیات دیوان انوری، بر اساس نسخه کهن کتابخانه مجلس شورای اسلامی که تاریخ تحریر آن (680 هـ.ق.) است، تصحیح شده است.مصححان پیشین دیوان انوری، سعید نفیسی و محمدتقی مدرس رضوی، این دست‌نویس کهن را در اختیار نداشته­اند و تنها سید جعفر شهیدی در شرح لغات و مشکلات انوری ­گاه از آن استفاده کرده است: «نسخه ناتمام دیگری نیز در مجلس شورای ملی است که شماره ثبت آن 86666 است و چنان­که کاتب در صفحه آخر نوشته در 680 هجری قمری تحریر شده. اگر بیت مورد بحث در نسخه مینو و افش یافت نشده است، گاهگاه بر ضبط نسخه مجلس اعتماد کرده است. علامت اختصاری این نسخه (مج) است» (شهیدی، 1376: مقدمه، هـ).

بر اساس همین دست‌نویس کهن از دیوان انوری دو مقاله نیز نوشته شده است: 1- «اشعار نویافته از انوری در نسخه­ای کهن» (شریفی صحی و پورخالقی چترودی، 1391: 43-19). 2- «قصاید انوری و لزوم تصحیح تازه از آن­ها» (کرمی و همکاران، 1392: 150- 135). در مقاله نخست به معرفی چاپ­های دیوان انوری از آغاز تا به امروز پرداخته شده است و در قسمت بعد، نسخه کهن کتابخانه مجلس معرفی شده است و عکس صفحاتی از آن نیز درج شده است و در پایان نیز، اشعار و ابیاتی که در چاپ مدرس و یا نفیسی وجود ندارد، آورده شده است (ر.ک. شریفی صحی و پورخالقی چترودی، 1391: 24- 23). در مقاله دوم نیز ضمن بررسی چاپ­های گونه­گون دیوان انوری، 17 بیت از قصاید انوری بر پایه همین نسخه مجلس تصحیح شده است.

 

تصحیح ابیات

در این­ جستار، بیست و یک بیت از دیوان انوری با توجه به نسخه مجلس تصحیح شده است. اکثر ابیات تصحیح شده در این مقاله، از قطعه ها و غزل­های انوری است و البته چند بیتی هم از قصاید انوری در این بین، تصحیح شده است.

در موارد پیشنهادی، سعی شده است برای تأیید حدس و ضبط جدید به مضامین تکراری و ترکیبات مکرر در دیوان انوری استناد شود و البته گاه برای تقویت ضبط­های پیشنهادی، شواهدی از دیگر شاعران و نویسندگان ادب فارسی ذکر شده است.

1.

ز مردمان مشمر خویش را به هیأت و شکل
به حسن ظاهر و باطن مسلّمت نکنند

 

که مردمی نه همین هیکل هیولانیست
که این دو هم ز صفت­های روح حیوانیست حاست
                         (انوری، 1376: 2/ 568)

 

بیت مورد بحث، در تصحیح مدرس رضوی بدون نسخه بدل آمده است. در نسخه مجلس به­ جای «به حسن ظاهر و باطن» آمده است: «به حسّ ظاهر و باطن مسلّمت نکنم» (ص 223). ظاهراً هم همین ضبط درست است و تناسبی تام با «هیولانی و روح حیوانی» دارد. ترکیب «حواس ظاهر و باطن» و شرح آن در منابع مختلف آمده است: «چنان­ که گفته‏اند موت عبارت است از تعطیل حواسّ‏ ظاهر و باطن» (فضل­الله همدانی، 1384: 172). «بازار عنصر و حواس صورت نزد عناصر و حواس ظاهر و باطن، پریشان دید» (روزبهان بقلی، 1366: 75-74 و نیز نک. دهخدا، 1377: ذیل حواس). همچنین در معارف سلطان ولد، فصلی در شرح حواس ظاهر و باطن و خاصیت هر یک از آن­ها آمده است (ر.ک. سلطان ولد، 1377: 277). در بیتی دیگر، انوری ترکیب «حواس ظاهر و باطن» را به کار برده است:

حواس ظاهر و باطن که منهیان دلند

 

یکی ز جمله هر دو گروه نتواند
                        (انوری، 1376: 1/ 143)

 

2.

ای خداوندی که بر درگاه جاهت بنده­وار

 

چرخ و انجم سال­ها اجری و راتب خورده­اند
                         (انوری، 1376: 2/ 613)

 

انوری معمولاً وقتی درگاه ممدوح را در برابر چرخ و انجم قرار می­دهد، هدفش تاکید بر بلندی و سر بر فلک ساییدن کنگره کوشک اوست؛ به همین سبب به نظر می­رسد ضبط نسخه مجلس در این باره، ارجح باشد: «تشویر رتبت خورده­اند» (ص 226). در دو بیت زیر از انوری نیز اندوه و حسادت فلک و چرخ از قدر و جاه ممدوح دیده می­شود:

فلک از رشک رتبت و شرفت

خجل از قدر و رایت چرخ و انجم

 

در ازل جامه رنگ کرده به نیل
                         (انوری، 1376: 1/ 301)

غمی از دست و طبعت ابر و دریا
                         (انوری، 1376: 2/ 514)

 

3.

تا در آن مشرب آن بود شربت

 

که ز دل رنگ رنج بزداید
                         (انوری، 1376: 2/ 640)

 

نسخه مجلس چنین است: «ز دل زنگ رنج بزداید» (ص 235). در متون مختلف، شراب همانند مصقلی دانسته شده است که زنگار غمان و اندهان را از آینه دل آدمی می­زداید: «اگرچه شراب بر روی شرع، دیباچه صحیفه جرایم است و عنوان نامه کبایر اما حکما برانند که در او فواید ابدانی بسیار است و منافع جسمانی بی­شمار که روی کهربایی را از لعل بدخشانی کند و گونه زعفرانی را رنگ ارغوانی دهد، آیینه دل را از زنگ غم بزداید» (نخشبی، 1372: 21). انوری در بیتی دگر همین مضمون را آورده است:

هم مصلحت نبینی رویی به ما نمودن

 

ز آیینه دل ما زنگار غم زدودن
                         (انوری، 1376: 2/ 899)

 

4.

با بر همچو سیم ساده او

 

کارم از عشق چون زربر بود
                         (انوری، 1376: 2/ 842)

 

ضبط «زر تر» به جای «زربر» در نسخه­های (ت، ص) دیده می­شود. (ر.ک. انوری، 1376: حاشیه 7). نسخه مجلس چنین است: «کارم از وصل چون زر تر بود» (ص 256). علی­الظاهر همین هم باید درست باشد: «زر تر: زر پاک، زر بی غش، زر ناب» (دهخدا، 1377: ذیل زر). خاقانی چنین می گوید:

جان من از خشک و تر رفته چو سیم است لیک

 

شعر به وصف تواَم چون زر تر می­رود
                            (خاقانی، 1378: 601)

5.

بهاء­الدین علی کز چرخ جودش

 

دمی دریا و کان را خوشدلی نیست
                         (انوری، 1376: 2/ 571)

 

نسخه مجلس چنین است: «خرج جودش» (ص 196). از میان نسخه ­بدل­های مدرس رضوی نیز ضبط نسخه (م) «خرج» است. (ر.ک. انوری، 1376: 2/ 571، حاشیه 2). همین بیت در لغتنامه دهخدا، ذیل «خرج» آمده است و در آن به جای «چرخ»، «خرج» آمده است. (ر.ک. دهخدا، 1377: ذیل خرج). بنا بر دلایلی که پس از این بیان می شود، خرج جود صورت درست این ترکیب است. این تصحیف در دیوان انوری تا حدودی فراگیر است و در چند بیت دیگر نیز رخ داده است. در بیت­های زیر، تصحیف «خرج جود» به «چرخ جود»، بدون نسخه بدل در تصحیح مدرس رضوی دیده می­شود:

آن آسمان­محل که ز بس چرخ جود او

ای نداده چرخ جودت تن در این سوی شمار

 

خورشید را چو سایه گدا کرد روزگار
                         (انوری، 1376: 1/ 170)

وی نهاده دخل جاهت پای از آن روی قیاس
                         (انوری، 1376: 1/ 263)

 

در همین بیت، هدف انوری، به کار بردن «خرج» در برابر «دخل» بوده است که در غالب ابیات مورد بحث، قابل مشاهده است:

و آن که از چرخ جود او بشکست

 

خازن کوهسار مُهر دفین
                         (انوری، 1376: 2/ 377)

 

انوری ترکیب «خرج جود» را در چندین بیت دیگر نیز به کار برده است. همه شواهد زیر، مهر تأییدی بر غلط بودن «چرخ جود» در دو بیت ذکر شده است:

دخل مدحش ز شرق تا غرب است

دخل مدح تو دویده ز وضیع و ز شریف

دخل مدح تو از خواص و عوام

با خرج جود تو نه همانا وفا کند

 

خرج جودش ز قاف تا قاف است
                         (انوری، 1376: 2/ 551)

خرج جود تو رسیده به صغار و به کبار
                         (انوری، 1376: 2/ 156)

خرج جود تو بر خصوص و عموم
                         (انوری، 1376: 1/ 347)

این مختصر خزانه و انبار روزگار
                         (انوری، 1376: 1/ 172)

 

قاآنی شیرازی هم در بیتی، ترکیب «خرج جود» را به کار برده است:

نبود مجال پرسش خلق ار به روز حشر

 

یک روزه خرج جود تو آرند در شمر
                          (قاآنی، 1380: 2/ 237)

 

محمدتقی سپهر نیز در ناسخ­التواریخ چنین آورده است: «لاجرم بدانچه سائل خواسته بود، فرمان اجابت می­کرد. کار بدین گونه رفت تا معادل دو کرور تومان زر مسکوک خرج جود او از دخل ایران بر زیادت گشت» (سپهر، 1377: 2/ 916).

همین تصحیف، در بیت زیر به طرز پیچیده­تری راه یافته است:

ملکا خسروا خداوندا
نه به انگشت عدّ و حصر قضا
نه به معیار جزو و کلّ قدر
همه عالم شعار عدل تو داشت

 

این سه نام از تو افتخار گرفت
چرخ جود تو را شمار گرفت
بار حلم تو را عیار گرفت2
ملک عالم همان شعار گرفت
                          (انوری، 1376: 1/ 95).

 

به احتمال قوی، مصحح دیوان انوری، فاعل ابیات دوم و سوم را «چرخ» انگاشته است! یعنی «چرخ نتوانست به انگشت عد و حصر قضا، جود تو را بشمارد و نیز چرخ با معیار جزو و کل قدر نتوانست عیار بار حلم تو را بسنجد»! اکنون که شکی وجود ندارد که «چرخ جود»، مصحّف است، فقط کافی است به جای آن، «خرج جود» بگذاریم. ظاهراً دلیل تصحیف شدن «خرج جود» به «چرخ جود»، بیگانه بودن این ترکیب برای کاتبان و مصححان بوده است. «خرج جود» یعنی خرج کردن به سبب بخشش بیش از حد و خرج کردن به سبب بخشندگی. «خرج» به معنی «مصرف کردن و مصرف شدن» در دیوان انوری استعمال شده است:

از خرج عرق، سرکشان، نزار

وی ز خرج کَفَت مجاهز کان

 

وز دخل ورم، خستگان، سمین
                         (انوری، 1376: 1/ 376)

کرده با آفتاب انبازی
                             (انوری، 1376: 477)

6.

چشمش از بیشها جفا داند

 

زلفش از کارها شکار کند
                         (انوری، 1376: 2/ 834)

 

نسخه مجلس چنین است: «چشمش از بیشها جفا داند» (ص 262). بر ارباب فن پوشیده نیست که تصحیفی در کار نیست فقط در دست‌نویس‌های کهن، های بیان حرکت نوشته نمی­شده است و مثلاً «خانه­ها» را «خانها» می­نوشته­اند؛ بنابراین با علم به این­که در اغلب دست‌نویس‌ها «چ، ژ، پ» به صورت «ج، ز، ب» نوشته می­شده است، «پیشه­ها» نیز «بیشها» کتابت می­شده است و مصرع نخست باید چنین تصحیح شود: «چشمش از پیشه­ها جفا داند». انوری در بیتی دیگر، صفت «جفاپیشه» را برای یارش آورده است:

سلامٌ علیک ای جفاپیشه یار

 

کجایی و چون داری احوال کار؟
                         (انوری، 1376: 2/ 857)

 

7.

گفتم که فرو گویم با تو طرفی زین غم

 

ز اندیشه غم خون شد هم زهره نمی­دارم
                         (انوری، 1376: 2/ 878)

 

نسخه مجلس چنین است: «ز اندیشه دلم خون شد» (ص 267). بر اساس تصحیح مدرس رضوی، فاعلی برای فعل «خون شد» وجود ندارد و همین امر بیت را نامفهوم کرده است اما با توجه به ضبط نسخه مجلس، بیت معنای اصلی خود را باز می­یابد. امیرخسرو دهلوی چنین گفته است:

سودای سر زلفت کاندر دل و جان دارم

 

ز اندیشه دلم خون شد تا چند نهان دارم؟
                    (خسرو دهلوی، 1387: 877)

 

8.

رای وصلت خواستم زو هجر گفت

 

این حریف این نقش کمتر می­زند
                         (انوری، 1376: 2/ 832)

 

نسخه مجلس چنین است: «رای وصلت خواستم زد هجر گفت» (ص 269). «زو» (از او) در مصرع نخست، مرجعی در ابیات پس و پیش ندارد و همین امر جمله را از نظر نحوی آشفتگی کرده است؛ بنابراین می­توان با پذیرفتن صورت این بیت در نسخه مجلس، اشکال بیت را برطرف کرد (درباره رای زدن: ر.ک. دهخدا، 1377: ذیل رای زدن).

9.

بدرود شب دوش که چون ماه برآمد
زیر و زبر از غایت مستی و چو بنشست
بودیم به هم در شده با قامت موزون
ما بی سر و سامان ز خرابی و زمانه
شب روز شود بعد نسیم سحر و دوش

 

ناخوانده نگارم ز در حجره در آمد
مجلس همه از ولوله زیر و زبر آمد...
وان قامت موزون ز قیامت بتر آمد
فریاد همی کرد که شبتان به سر آمد
شد روز دلم شب، چو نسیم سحر آمد
                         (انوری، 1376: 2/ 822)

 

نسخه مجلس چنین است: «بودیم به هم در شده تا قامت موذن / وان قامت موذن ز قیامت بتر آمد» (ص 271). شفیعی کدکنی همین غزل را در کتاب مفلس کیمیافروش، دقیقاً منطبق بر تصحیح مدرس رضوی، آورده است. ایشان در بخش تعلیقات بر همین غزل، درباره بیت مذکور، در شرح «بتر آمدن» چنین نوشته­اند: «بتر آمدن: چیره شدن، غالب آمدن، در متون معاصر انوری به معنی ضد آن (شکست خوردن) نیز استعمال شده است» (شفیعی کدکنی، 1384: 321). البته اگر استاد شفیعی کدکنی صورت درست این بیت را دریافته بودند، دیگر به چنین توجیهاتی نیاز پیدا نمی­شد. بدون شک، صورت درست و ضبط صواب بیت انوری همان است که در نسخه مجلس آمده است. البته باید توجه داشت که «مؤَذّن» در هر دو مصراع اول و دوم باید بر وزن فع­لن خوانده شود. همین نکته، از عللی است که بیت انوری را دستخوش تصحیف کرده است. در لغتنامه دهخدا چنین آمده است: «مؤْذن [مُ­ ؤْ ذَ]: در شعر ذیل از منوچهری ظاهراً تلفظی از مُؤَذّن است به ضرورت شعری: نعایم پیش او چون چار خاطب/ به پیش چار خاطب چار مؤذن» (دهخدا، 1377: ذیل مؤذن). این تلفظ از مؤَذّن در متون مختلف مشهود است و فقط در بیت مذکور از منوچهری چنین اتفاقی رخ نداده است. در دیوان خاقانی به کرّات مؤْذن با تخفیف تشدید «ذ» آمده است. اینک یک نمونه:

آن مؤذن سرخ­چشم سرمست

 

قامت به سر زبان برآورد
                            (خاقانی، 1378: 506)

در مجموع، مفهوم بیت این است که از شب تا به سحر با معشوق در آغوش هم خفته بودیم. وقتی که بانگ موذن خبر از طلوع خورشید و جدایی داد، این بانگ حتی از فرا رسیدن قیامت هم برایم سخت­تر بود. سنایی غزنوی در غزلی زیبا و البته بسیار شبیه به غزل انوری، همین مضمون را چنین گفته است:

آمد بر من جان و جهانم
برخاستمش به بر گرفتم
از قدّ بلند و زلف پشتش3
چون سر بنهاد در کنارم
فریاد مرا ز بانگ
مؤذن

 

انس دل و راحت روانم
بفزود هزار جان به جانم
گفتم که مگر به آسمانم
رفت از بر من جهان و جانم
من بنده بانگ پاسبانم
                             (سنایی، 1385: 937)

 

و البته خود انوری در جایی دیگر، تناسبی جالب توجه بین «قامت موذن» و «قیامت» ساخته است:

چون که شایسته سجاده و تسبیح نی­ام
تو اگر معتکف توبه همی باشی باش
رو تو و قامت موذن که مرا زین مستی

 

باشد ای دوست که شایسته زنّار شوم...
من همی معتکف خانه خمّار شوم
تا قیامت سر آن نیست که هشیار شوم
                         (انوری، 1376: 2/ 893)

10.

وز پی نفی عقل و راحت روح

 

راح صافی چو عقل و روح بیار
                         (انوری، 1376: 2/ 856)

 

نسخه مجلس چنین است: «وز پی نَقل عقل و راحت روح» (ص 273) و ظاهراً همین ضبط درست است. نوعی اعنات­القرینه در بیت بین «نقل و عقل» و «راحت و روح» وجود دارد؛ ضمناً از نظر معنایی، نقل، مرجح به نظر می­رسد. حمیدالدین بلخی در مقامات حمیدی چنین آورده است: «به وقتی آمدی که عقل از دماغ­ها نقل کرده است و ارواح صحرایی از اشباح سودایی گریزان شده» (حمید الدین بلخی، 1372: 191 و نیز نک. 146).

11.

تیر مژه بر کمان ابرو

 

بر کرده عتاب و داوری را4
                         (انوری، 1376: 2/ 768)

 

نسخه مجلس چنین است: «پر کرده عتاب و داوری را» (ص 273). «عتاب و داوری را بر کردن» معنی محصلی ندارد و ظاهراً ضبط نسخه مجلس مناسب­تر است. معنی بیت بر اساس نسخه مجلس چنین می­شود: تیر مژه را بر کمان ابروانش بزه کرده، عتاب و داوری را همانند دو پر در این تیر نشانده است تا به خطا نرود. (نیز نک. شماره 21 در همین مقاله).

12.

چون در رکاب عهد و وفا می­رود دلم

 

بیهوده است جور و جفا چند زین کند
                         (انوری، 1376: 2/ 835)

 

نسخه مجلس چنین است: «بیهوده اسب جور و جفا چند زین کند» (ص 275). صورت بیت در تصحیح مدرس رضوی به این سبب دچار اشکال است که مرجعی برای فعل «زین کردن» وجود ندارد؛ ضمناً جور و جفا را نمی­توان زین کرد و چنین ترکیبی نارساست. با پذیرفتن ضبط بیت در نسخه مجلس می­توان این اشکال را برطرف کرد. انوری در جای دیگری ترکیب «اسب جور» را آورده است:

امروز بر اسب جور با من

 

هر گوشه همی کنی سواری
                         (انوری، 1376: 2/ 925)

 

بیت زیر نیز کاملاً منطبق با بیت مورد بحث است؛ فقط جای «اسب جور» را «اسب جفا» گرفته است:

پایی از غم در رکاب آورده­ام

 

بیش از این اسب جفا را زین مکن
                         (انوری، 1376: 2/ 902)

 

13.

شیشه صبر من که بادا پر
قلم کوته و صریر خوشش

 

پیش من شیشه شراب من است
زخمه و نغمه رباب من است
                         (انوری، 1376: 2/ 558)

 

استاد شفیعی کدکنی نیز در کتاب مفلس کیمیافروش بیت را عیناً بر اساس تصحیح مدرس رضوی آورده است (ر.ک. شفیعی کدکنی، 1384: 190). نسخه مجلس چنین است: «شیشه حِبر من که بادا پر» (ص 225) که ضبط قابل تأملی است و ظاهراً بر سایر نسخ ارجح است. همین قطعه و وجه سروده شدن آن در تاریخ گزیده نیز دیده می­شود. (ر.ک. حمدالله مستوفی، 1364: 714). در مجمل فصیحی نیز کل این قطعه و وجه سرایش آن که تا حدی با مطلب تاریخ گزیده تفاوت دارد، آمده است. بیت مورد بحث، در آنجا نیز با ضبط تاریخ گزیده و نسخه مجلس منطبق است (ر.ک. خوافی، 1386: 2/ 718). آنچه اهمیت دارد این است که بیت مذکور در تاریخ گزیده و مجمل فصیحی با ضبط نسخه مجلس یکسان است و این نکته، تأییدی بر درستی آن محسوب می‌شود. «حبر» ضبط درست است که در فرهنگ­ها به معنی «دوات» آمده است و در این صورت است که ارتباط بین اجزای دو بیت پیشین بهتر آشکار می­شود. همین مضمون دقیقاً در شعر ناصرخسرو نیز آمده است:

تو به پیاله نبید خور که مرا بس

 

حبر سیاه و قلم، نبید و پیاله
                       (ناصرخسرو، 1384: 417)

 

ضمناً «حبر» و «قلم» در متون گونه­گون به هم عطف می­شوند، اینک یک نمونه:

ای عطارد بس از این کاغذ و از حبر و قلم

 

زفتی و لاف و تکبر حیَل و پرهنری
                           (مولوی، 1386: 1185)

 

14.

باز چون در خورد همّت می­کنم
قیمت یک بوس او صد بدره زر

 

سر فدای تیغ نهمت می­کنم
گر کنم با او خصومت می­کنم
                         (انوری، 1376: 2/ 890)

 

نسخه مجلس چنین است: «یار چون درخورد همّت می­کنم» (ص 279). «باز» تصحیف «یار» است و در این صورت است که بیت معنی اصلی خود را پیدا می­کند و با بیت بعد تناسب می­یابد. ترکیب «یار کردن» به معنی انتخاب معشوقه و همسر در سایر متون نمونه­هایی دارد. در این رباعی از احمد غزالی که در مرصادالعباد آمده، «یار دیگر کردن» به معنی انتخاب یار جدید آمده است:

همسنگ زمین و آسمان غم خوردم
آهو به مَثَل رام شود با مردم

 

نه سیر شدم نه یار دیگر کردم
تو می­نشوی، هزار حیلت کردم
(نجم رازی، 1386: 70)

 

15.

چون به یک نوع از جفا تن در دهیم

 

تازه صد نوع دگرگون می­کنی
                         (انوری، 1376: 2/ 938)

 

نسخه مجلس چنین است: «چون به یک نوع از جفا تن در دهم/ ناز، صد نوع دگرگون می­کنی» (ص 297). ظاهراً همین ضبط نسخه مجلس درست است. انوری در بیتی دیگر همین مضمون را آورده است:

ناز تنهات بود عادت و بس

 

خوش خوش اکنون جفا درافزودی
                         (انوری، 1376: 2/ 919)

16.

عشقت به کار بردم و بردم چنانک دانـــی

 

عمری به باد دادی و دادی چنانک دادی
                         (انوری، 1376: 2/ 917)

 

نسخه مجلس چنین است: «عشقت به خاک بردم و بردم چنانک دانی/ عمرم به باد دادی و دادی چنانک دادی» (ص 301) و همین ضبط مرجح به نظر می­رسد. در این صورت، تناسب بین خاک و باد بر زیبایی بیت می­فزاید.

17.

محرم پسته لبت نشدم

 

تا نگفتم طفیلی و مگسم
                         (انوری، 1376: 2/ 884)

 

پسته در این بیت ارتباط چندانی با مگس و طفیلی ندارد. در نسخه مجلس چنین است: «محرم رستی لبش نشدم» (ص 313). «رُستی»5 به جای «پسته» ضبط قابل تأملی است و به نظر می­رسد همین نیز باید درست باشد. در این صورت است که تناسب اجزای بیت با هم تقویت می­شود. امیرخسرو دهلوی در بیتی بسیار نزدیک به همین بیت انوری، چنین گفته است:

دلم که خوان خلیلش به چشم درناید

 

طفیلی مگسان لب چو قند تو باد
                    (خسرو دهلوی، 1387: 474)

 

خاقانی نیز در بیتی بین خوان، طفیل و مگس تناسب ایجاد کرده است:

بر سر خوان جهان خرمگسانند طفیل

 

پرّ طاووس مگس­ران به خراسان یابم
                            (خاقانی، 1378: 296)

 

18.

با یکی مردک کنّاس همی گفتم دی
صنعت و حرفت ما هر دو تو می­دانی چیست
گفت از عیب خود و از هنر ما مشناس
کارفرمای دهد رونق کار من و تو

 

تو چه ­دانی که ز غبن تو دلم چون خسته ست
آن ز چه تیزرو و این ز چه روی آهسته ست
اینک ما را ز خیار آتش وزنی جسته ست
داند آن کس که دمی با من و تو بنشسته ست
                         (انوری، 1376: 2/ 562)

 

در نسخه مجلس چنین است: «آنک ما را ز خیار آتش رزقی جسته ست» (ص 187). با توجه به مضمون و محتوای بیت، همین ضبط مرجح است. در اینجا قصد نداریم درباره ضبط «آتش از خیار جستن و یا آتش از چنار جستن» و ترجیح یکی از آن ها بر دیگری بحث کنیم. «آتش وزن» در مصرع دوم از بیت سوم، معنی محصلی ندارد. در این­جا مقصود مرد کنّاس این است که خداوند رزق و روزی من و تو (انوری) را در کنّاسی و شاعری قرار داده است. جالب توجه است که مردک کنّاس در این قطعه، شاعری را عیب و کنّاسی را هنر دانسته است!

19.

عمر تو گوهری گران­مایه است
بیش بر یاد ژاژ عمر مده

 

تو یکی شاعری گران­سایه
ای گران­سایه آن گران­مایه
                         (انوری، 1376: 2/ 724)

 

نسخه مجلس چنین است: «بیش بر باد ژاژ عمر مده» (ص 188). ابیات پیشین این قطعه در مذمت و نکوهش شعر و شاعری است. انوری در نصیحت خویشتن می­گوید «ای بزرگ­مرد! بعد از این، عمر گران­مایه خود را در هرزه­درایی شعر، به باد مده». البته می­توان به صورت اضافی نیز متن را خواند: «بیش بر باد ژاژ، عمر مده». معزی گفته است:

کسی که باد خلاف تو دارد اندر سر

 

رسد به خانه آن ژاژ، باد استیصال
                              (معزی، 1389: 452)

 

20.

کردگارا مشته رندی ده جهان را خوش­تراش

 

تا که از قومی که هم ایشان و ما هم تیشه­ایم
                         (انوری، 1376: 2/ 696)

 

نسخه مجلس چنین است: «تا کی از قومی که هم ایشان و هم ما تیشه­ایم» (ص 188). ترکیب «تا کی از...» در سایر متون کهن نیز به کار رفته است و معنای تقریبی آن چنین است: «تا به کی چنین ادامه دارد؟». نظامی در مخزن­الاسرار چنین گفته است:

تا  کی از این راه نو روزگار

 

پرده آن راه قدیمی بیار
                                 (نظامی، 1387: 6)

 

21.

تا به تاج هدهد و طاوس در کین عدوت

 

نیزهای پر ز دست و تیغ­های آخته
                         (انوری، 1376: 2/ 430)

 

نسخه مجلس چنین است: «تیرهای پر زده­ست و تیغ­های آخته» (ص 193). نیزه با پر تناسبی ندارد. شاعر ضمن صنعت لف و نشر، می­خواهد بگوید پرهای سر هدهد یا شانه ­به­ سر همانند شمشیرهای از نیام برآمده و رو به بالا گرفته است و پرهای سر طاووس همانند تیرهایی است که در انتهای آن پر نشانده باشند.

 

نتیجه­

امروزه با توجه به دست‌نویس‌هایی که به مرور زمان یافت می­شود یا بر اساس نسخه­هایی که مصححان به دلایل مختلف از آن­ها بی­خبر بوده­اند و یا به آن­ها دسترسی نداشته­اند، می­توان آثار مختلف ادبیات فارسی را دوباره تصحیح کرد و بسیاری خطاها و تصحیف­های آن­ها را اصلاح کرد. دیوان انوری ابیوردی از همین آثار است که هرچند چندین بار به چاپ رسیده است اما با توجه به نسخه­هایی که به تازگی از دیوان وی یافت شده است و نیز با توجه به این­که نزدیک پنجاه و پنج سال از آخرین تصحیح انتقادی دیوان او یعنی تصحیح مرحوم مدرس رضوی می­گذرد، تصحیح مجدد آن لازم و بایسته به نظر می­رسد. در این جستار بر پایه یک نسخه گزیده و البته کهن از دیوان انوری، پیشنهادهایی برای تصحیح بیست و یک بیت از دیوان وی ذکر شد که از این رهگذر می­توان دریافت هنوز هم توجه به دست‌نویس‌های اصیل و کهن می­تواند یکی از معیارها و ملاک­های تصحیح آثار کهن ادبی باشد.

 

پی­نوشت­ها

1. این ابیات انوری در راحه­الصدور راوندی، بدون نسخه بدل برای «چرخ جود»، به این صورت آمده است:

نه به انگشت حدّ و قصر قضا
نه به معیار کلّ و جزو قدر

 

چرخ جود تو را شمار گرفت
بار حلم تو را عیار گرفت
                            (راوندی، 1386: 199)

2. ظاهراً باید «زلف پستش باشد» نه «زلف پشتش»! به معنی زلفی که نزدیک به زمین آمده است و تا حدود زمین به پستی و پایینی گراییده است. خسرو دهلوی گفته است:

زلف پستش کارفرمای اجل

دل من به خاک جویی و نیابی­اش از این پس

 

چشم مستش چاشنی­گیر بلاست
                    (خسرو دهلوی، 1387: 195)

که بماند پای در گل ز غبار زلف پستت
                    (خسرو دهلوی، 1387: 145)

 

امیرمعزی نیز در رباعی زیر، «موی پست» را، با «مست و دست» قافیه کرده است:

از جور قد بلند و موی پستش
گریان به کلیسیا شوم بنشینم

 

وز کافری نرگس بی می مستش
ناقوس به یک دست و به دستی دستش
                              (معزی، 1389: 627)

 

3. عطار در مختارنامه مضمون «تیر مژه بر کمان ابرو» را آورده است:

تیر مژه از کمان ابرو آخر

 

چند اندازی که بر دلم می­آید
                              (عطار، 1386: 266)

 

4. درباره «رستی» و «رستی خوردن»، نک. به تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی بر اسرارالتوحید (محمد بن منور، 1388: 2/550-549) و تعلیقات غلامحسین یوسفی بر قابوس­نامه (عنصرالمعالی، 1378: 481-480).

1- انوری، علی بن محمد. (1376). دیوان. تصحیح محمدتقی مدرس رضوی. تهران: علمی و فرهنگی.
2- -------------. دیوان. دست‌نویس شماره 13503 کتابخانه مجلس شورای اسلامی. بی­نام کاتب. تاریخ تحریر 680 هـ.ق.
3- حمدالله مستوفی. (1364). تاریخ گزیده. به اهتمام عبدالحسین نوایی. تهران: امیرکبیر.
4- حمیدالدین بلخی. (1372). مقامات حمیدی. تصحیح رضا انزابی نژاد. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
5- خاقانی، افضل الدین بدیل. (1378). دیوان. تصحیح ضیاء‌الدین سجادی. تهران: زوار.
6- خسرو دهلوی. (1387). دیوان. تصحیح اقبال صلاح­الدین و تجدید نظر سید وزیرالحسن عابدی. تهران: نگاه.
7- خوافی، احمد بن محمد. (1386). مجمل فصیحی. تصحیح محسن ناجی نصرآبادی. تهران: اساطیر.
8- دهخدا، علی اکبر. (1377). لغت­نامه. تهران: دانشگاه تهران.
9- راوندی، محمد بن علی. (1386). راحه­الصدور و آیه­السرور. تصحیح محمد اقبال. تهران: اساطیر.
10- روزبهان بقلی. (1366). عبهرالعاشقین. تصحیح هانری کربن و محمد معین. تهران: منوچهری.
11- سپهر، محمدتقی. (1377). ناسخ ­التواریخ. به اهتمام جمشید کیانفر. تهران: اساطیر.
12- سلطان ولد، محمد بن محمد. (1377). معارف. به کوشش نجیب مایل هروی. تهران: مولی.
13- سنایی، مجدود بن آدم. (1385). دیوان. تصحیح محمدتقی مدرس رضوی. تهران: سنایی.
14- شریفی صحی، محسن و پورخالقی چترودی، مهدخت. (1391). اشعار نویافته از انوری در نسخه­ای کهن. جستارهای ادبی، سال 45، شماره 179، ص.ص. 43- 19.
15- شفیعی کدکنی، محمدرضا. (1384). مفلس کیمیافروش (نقد و تحلیل شعر انوری). تهران: سخن.
16- شهیدی، سید جعفر. (1376). شرح لغات و مشکلات دیوان انوری ابیوردی. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
17- عطار، فریدالدین محمد. (1386). مختارنامه. تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: سخن.
18- عنصرالمعالی، کیکاوس بن اسکندر. (1378). قابوس­نامه. تصحیح غلامحسین یوسفی. تهران: علمی و فرهنگی.
19- فضل الله همدانى‏، رشید الدین. (1384). جامع التواریخ (تاریخ هند و سند و کشمیر). تصحیح محمد روشن. تهران: میراث مکتوب.
20- قاآنی، حبیب­الله بن محمدعلی. (1380). دیوان. تصحیح امیر صانعی خوانساری. تهران: نگاه.
21- کرمی، محمدحسین و همکاران. (1392). قصاید انوری و لزوم تصحیح تازه از آن­ها. شعرپژوهی شیراز (بوستان ادب)، دوره 5، شماره 4، ص.ص. 150- 135.
22- محمد بن منور. (1388). اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید. تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران: آگه.
23- معزی، محمد بن عبدالملک. (1389). دیوان. تصحیح عباس اقبال آشتیانی. تهران: اساطیر.
24- مولوی، جلال‌الدین محمد. (1386). کلیات شمس. بر اساس چاپ بدیع‌الزمان فروزانفر. تهران: هرمس.
25- ناصرخسرو، ابومعین. (1384). دیوان. تصحیح مجتبی مینوی و مهدی محقق. تهران: دانشگاه تهران.
26- نجم رازی، عبدالله بن محمد. (1386). مرصاد العباد. تصحیح محمدامین ریاحی. تهران: علمی و فرهنگی.
27- نظامی، الیاس بن یوسف. (1387). خمسه نظامی. بر اساس چاپ مسکو-باکو. تهران: هرمس.
28- نخشبی، ضیاء. (1372). طوطی­نامه. تصحیح فتح­الله مجتبایی و غلامعلی آریا. تهران: منوچهری.