نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه شهیدباهنر کرمان، کرمان، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
One of the important elements in the narrative is "dialogue". Basically, the story of creation happens after the creation of the dialogue and the best possible interpretations could be made through the narrative element. Considering the importance of this element in the analysis of literature, it has been the focus of attention in new theories in linguistics, especially semantics. Pragmatic theory is one of the important branches in the area of semantics which organizes the narrative discourse through text sayings. Speech can be achieved through the work of secondary meanings text. Ferdowsi's Shahnameh is one of the most prominent narrative works of Persian literature that, due to the dramatic aspect of its story, focuses on the element of dialogue. This article, by considering this approach in literary criticism, first, attempts to investigate the theoretical foundations related to dialogue and its relationship with the pragmatic theory. It, then, presents a categorization of working structures and examines the dialogues presented in the story of Bijan and Manijeh.
کلیدواژهها [English]
1ـ مقدمه
یکی از موضوعات جدید در نقد و بررسی گفتگوهای روایت، منظورشناسی است که در حوزۀ دانش زبانشناسی مطرح میشود. منظورشناسی زیرمجموعهای از دانش معنیشناسی در حوزۀ ادبیات است که با نظریههای اصول همکاری گرایس، اصول ادب لیچ، کارگفتار و... پیوند دارد. دو فیلسوف بزرگ، آستن و سرل نظریة کارگفتار را مطرح کردند. این نظریه گفتار را در شرایط تناسب بررسی میکند (ر.ک: یارمحمدی، 1391: 149 ـ 147)؛ این شرطها در کاربرد گفتار در موقعیت، درخور بررسی هستند. معانی جملات در مطالعات معنیشناختی ا. تارسکی (tarski) با انگیزههای هیئتی یا ترکیبی نشانهها و صورتبندی منظم آنها ارتباط دارد. به این ترتیب معنیشناسی، رابطة میان نشانهها و مدلولهای (ملموس یا انتزاعی) آنها را با تعیین شرایط جملات یا عبارات مطالعه میکند (بورشه و دیگران، 1386: 200)؛ بنابراین، زبانشناسان شناختی، دانش زبانی را حاصل کاربرد زبان میدانند که درواقع همان دانش شیوة استفاده از زبان است (croft. 2001: 25-26). برخی از آنها برای جملهها و ساختار گفتار، حوزههای مفهومی در نظر میگیرند که از آن به فضاهای ذهنی یاد میشود؛ کارگفتار (کنشگفتاری) این جملهها در موقعیتهای متفاوت، معنای متفاوتی ارائه میکند (Fauconnier, 1997:11). این بحث در قسمت منظورشناسی برای ساماندهی گفتمان زبان بیان شده است که بهطور جالب با مفهوم معانی ثانویه در علم معانی و رابطۀ آن با ذوق و استحسان در اقتضای حال جمله، ارتباط مییابد.
1ـ1 پیشینۀ تحقیق
نقد کارگفتار منظورشناسانه یکی از موضوعات نقد زبانشناسی است که در تحلیل آثار کمتر به آن توجه شده است. مقالات «منظورشناسی جملههای پرسشی در اشعار اخوان ثالث» از رحیمیان و بتولی آرانی چاپشده در مجلۀ علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز (بهار 1383)، «منظورشناسی جملههای پرسشی در غزلیات سعدی» از باقری و محمودی، چاپشده در مجلۀ بهار ادب (بهار 1392)، «تحلیل متنشناسی زیارت حضرت امام رضا(ع) برپایۀ نظریۀ کنشگفتار» از محمدرضا پهلواننژاد و مهدی رجبزاده چاپشده در مجلۀ مطالعات اسلامی (پاییز و زمستان 1389) در این زمینه سخن گفتهاند.
دربارة داستان بیژن و منیژه از منظر روایتشناسی مقالاتی به انجام رسیده است که در ادامه معرفی میشود: «مقایسة عنصر طرح یا پیرنگ در منظومة بیژن و منیژة فردوسی و خسرو و شیرین نظامی» از ناصر نیکوبخت و خورشید نوروزی در مجلۀ علوم انسانی الزهرا (بهار 1385) و «بازشناسی کهنالگوها و عناصر نمادین در داستان بیژن و منیژه» از طیبه جعفری و زینب چوقادی در مجلۀ فنون ادبی دانشگاه اصفهان (بهار و تابستان 1392).
گفتنی است دربارة عنصر گفتگو از دیدگاه نقد کارگفتار منظورشناسی تاکنون پژوهشی انجام نشده است.
1ـ2 اهمیت پژوهش
عنصر گفتگو در ادبیات غرب تا اوایل قرن بیستم در رمانها و قصهها، بهجز قصههای طنزآلود و خندهآمیز، ویژگیهای بیان معمولی انسانها را نداشت؛ اما از قرن بیستم به بعد گفتگو در جایگاه عنصر شکلدهندۀ روایت اهمیت یافت (داد، 1378: 254). ناتورالیستها برای نخستینبار زبان گفتگو را به شیوة عادی و طبیعی در داستان به کار بردند (میرصادقی، 1376الف: 471). داستان نویسان، در ایران دوران معاصر کوشیدهاند تا درونمایۀ داستان و شخصیتهای آن را با استفاده از گفتگوهای سازگار با جملههای داستانی و زمینۀ متنی داستان نشان دهند. با پیشرفت رمان توجه به آن فزونی گرفت و نویسندگان بسیاری آثار خود را با گفتگوهای سازگار و هماهنگ با شخصیتها پدید آورند (انوشه، 1376: 1179). همۀ اینها نشان میدهد که عنصر گفتگو در روایت اهمیت بسیاری دارد و باید از دیدگاههای مختلف و تازه در نقد تحلیلی آن بهره برد. شاهنامۀ فردوسی یکی از متون ادبیات کهن است که روایات داستانی نمایشی آن، از عنصر گفتگو بهرة فراوانی برده است؛ مطالعۀ آن از دیدگاه زبانشناسی بهویژه کارگفتار، فرصتی ایجاد میکند تا با نگاهی تازه، شکوه بلاغت در ساختار زبان این اثر بزرگ آشکار گردد.
1-3 روش پژوهش
این جستار باتوجهبه صدای شخصیتهای داستانی، همة گفتگوهای داستان ـ چه صورتهای واقعی و چه ذهنی ـ را نقد و تحلیل میکند. برای تقسیمبندی گفتارها از نظریۀ کارگفتار آستین و شرطهای تناسب سرل در حوزۀ منظورشناسی استفاده میشود. برپایة نظریۀ آستین سه کنش در گفتار مطرح میشود: بیانی، منظوری و تأثیری (صفوی، 1384: 81). کنشهای بیانی یک پارهگفتار وقتی معنادار است که گوینده آن را تولید کند. کنشهای بیانی یا آواییاند یا همدلی که نوع دوم در نوشتار مطرح است و بیشتر با شکلبندی جمله در موقعیت عمل درخور تبیین است (لاینز، 1391: 352). کنشهای منظوری همان عمل گفتار است که قصد گوینده را بهصورت اشاره یا آشکار بیان میکند و کنشهای تأثیری به تأثیراتی میپردازد که یک پارهگفتار بر مخاطب میگذارد (ر.ک: آقاگلزاده، 1391: 8 ـ 7)؛ (همان، 1390: 30 ـ 25).
نظریهپردازان، نظریۀ آستین را نقد کردند. سرل، با نقد این تقسیمبندی، پنج نوع کنشگفتار را پیشنهاد کرد: 1) اظهاری: بیان صادق خبر در جهان خارج است؛ 2) ترغیبی: مخاطب را به پذیرش مطلوببودن جهان خارج طبق خواست گوینده مجبور یا تشویق میکند؛ 3) تعهدی: گوینده را متعهد به انجام کاری در آینده میکند؛ 4) عاطفی: دیدگاه یا حالت روانشناختی گوینده را بیان میکند؛ 5) اعلامی: کنشهای نهادینهای است که تغییراتی را در جهان خارج ایجاد می کنند (Searle, 1975:344-371). طبقهبندی سرل گسترده به نظر میآید؛ اما خود چالشی منتقدانه را میطلبد که در گنجایش این مقاله نیست. البته سرل از یک زاویۀ دیگر، کنشهای گفتاری را به مستقیم و غیرمستقیم تقسیم میکند. این تقسیمبندی برخاسته از رعایت ادب است و با چهار شرط تناسب، درخور بررسی است. شرطهای سرل عبارت است از: شرط محتوایی قضیه، شرط آمادگی، شرط صداقت و شرط اساسی (ر.ک: یارمحمدی، 1391: 149 ـ 147).
این مقاله میکوشد تا برپایة دیدگاههای مرتبط با منظورشناسی کارگفتارها، گفتگوهای داستان بیژن و منیژه را تحلیل کند؛ برای این هدف از نظریۀ کنشهای منظوری آستین و کنشهای غیرمستقیم سرل بهره میبرد که با شرطهای تناسب همراه است.
2- منظورشناسی پارهگفتارهای گفتگویی در داستان بیژن و منیژه
- اساس هر روایت، شخصیتها هستند و گفتگو جزء جداییناپذیر آنهاست؛ به همین سبب یونسی معتقد است گفتگو در جایگاه مهمترین عنصر داستانی در کنش شخصیتها شایستة طرح است (یونسی، 1351: 326). باختین باور دارد که کلمات و عباراتی که مؤلف به وسیلة اشخاص برای بیان سخن به کار میبرد، موقعیت و شرایطی را ایجاد میکند که شخصیت گویندۀ گفتگو معرفی میشود؛ همچنین زبان داستان زندگی و معنا مییابد (Bakhtin, 1981: 357-358)؛ (باختین، 1384: 105). او معتقد است که نویسندۀ روایت، بهطورکلی شخصیت را برای گفتگو میآفریند و این گفتگو هستی او را پدیدار میکند و به ایجاد کنش میانجامد (اخوت، 1371: 127). در روایت، گفتگو به وسیلة شخصیتها، عمل داستانی را به نمایش میگذارد؛ به همین سبب جزو پیکرۀ روایت است؛ هرچند که از خود استقلالی ندارد (میرصادقی، 1376ب: 464). گادامر فیلسوف معاصر، مهمترین رابطۀ مفسر با متن را گفتگویی میداند که با عناصر متنی آشکار میشود (گادامر، 1388: 7)؛ این گفتگو آشکارترین میانجی بین راوی و خوانندگان یا به بیان بهتر بین مؤلف و خوانندگان است (کرنز، 1999: 117)؛ به همین سبب نقشهای مختلفی برای رسیدن به هدف روایت انجام میدهند (وستلند، 1371: 145). آنطورکه گادامر میگوید، گفتگو کمک میکند حقیقت اثر، خود را آشکار کند (گادامر، 1388: 7). برپایة نظریۀ آستین، کارگفت اصطلاحی است که توان غیربیانی پارهگفتارها را مطالعه میکند (همان: 368). برخی از زبانشناسان بر این باورند که پارهگفتارها به فرهنگ وابسته است؛ اما باید گفت بیشتر، جهانی و حتی بنیادی هستند و بهطورکلی با بیان خبر و طرح پرسش و ایجاد ترغیب تحلیل میشوند (همان: 360 ـ 361). گفتگوها بخشی از ساختارهای کارگفتاری هستند که در تحلیل منظورشناسانۀ روایت مؤثرند. در ادامه سعی میشود با استفاده از کنشهای کارگفتی آستین و شرطهای کارگفتار سرل، منظورشناسی گفتگوها تحلیل شود.
- برپایة نظریۀ منظورشناسی آستین که در راستای اثباتگرایی فلسفی او مطرح شد، پارهگفتارها به دو شکل، درخور بررسیاند؛ پارهگفتارهای گزارشی که به بیان خبر میپردازد و پارهگفتارهای کارگفتی که گوینده برای انجام کاری بیان میکند (لاینز، 1391: 342 ـ 341). در ادامه سعی میشود تا برپایة این تقسیمبندی، داستان بیژن و منیژه بررسی گردد.
2ـ1 پارهگفتارهای کارگفتی
باختین معتقد است که نویسندة داستان، شخصیت را برای گفتگو میآفریند. سخنگفتن به کنش میانجامد؛ پس هر سخن کنشی است و هر کنشی برابر با سخنگفتن است (اخوت، 1371: 126). گفتگوهای کنشی در درون پارهگفتارهایی ارائه میشوند که در قالب دستور، فرمان یا خواهش و... به کار میروند (لاینز، 1391: 358). این کارگفتارها در داستان بیژن و منیژه در چند وجه، شایستة منظورشناسی میشوند:
2ـ1ـ1 کارگفتارهای فکرمدار
در باور میرصادقی گفتگو تنها به معنای مکالمه و صحبتکردن نیست؛ بلکه دادوستد افکار و عقاید است (میرصادقی، 1376ب: 470). نمونة آن را در شاهدهای زیر از داستان بیژن و منیژه میتوان مشاهده کرد که شرط اساسی این گفتگوها، هدایت فکری مخاطب است و چون با لحن پیرانه و کدخداگونه همراه میشود، مخاطب را به تفکر و در ادامه به پذیرش و اعتماد به صداقت گفتار گوینده برمیانگیزد:
- گفتگوی پیران ویسه با افراسیاب دربارة نتایج بد کشتن بیژن:
مکش گفتمت پور کاووس را |
|
که دشمن کنی رستم طوس را... |
اگر خون بیژن بریزی برین |
|
ز توران برآید همان گرد کین |
خردمند شاهی و ما کهترا |
|
تو چشم خرد باز کن بنگرا...
|
- گفتگوی کیخسرو با رستم دربارة تدبیر برای نجات بیژن:
به رستم چنین گفت پس شهریار |
|
که ای نیکپیوند و بهروزگار... |
کنون چارة کار بیژن بجوی |
|
که او را ز توران بد آمد به روی... |
چو رستم ز کیخسرو ایدون شنید |
|
زمین را ببوسید و دم درکشید... |
کلید چنین بند باشد فریب |
|
نه هنگام گرزست و روز نهیب...
|
در هر دو شاهد منظور گوینده تقاضایی برای انجام کاری است که هم شرط آمادگی مخاطب برای پذیرش فراهم است و هم مخاطب شرط اساسی را برای پذیرش و انجام تقاضا دارد؛ درنتیجه، کارگفتار تبادل فکر در ایجاد کنش شخصیتهای داستانی مؤثر واقع میشود.
2ـ1ـ2 کارگفتارهای عاطفی
گفتگو از نگاه دیگر، به مفهوم دادوستد احساسها و اندیشهها میان دو یا چند شخصیت است (انوشه، 1376: 1179). این کارگفتارها برای ترغیب یا برانگیختن عواطف و احساساتی کاربرد دارد. اصلیترین کارگفتارهای عاطفی در داستان بیژن و منیژه در ادامه بیان میشود.
2ـ1ـ2ـ1 کارگفتار همدلی
در این باره نیز مانند کارگفتار فکرمدار، همة شرطها در موقعیت برازنده بین گوینده و مخاطب جریان دارد؛ درنتیجه انتقال احساسی، به شورانگیزی و ایجاد همدلی در شخصیتها و سیر داستان میانجامد.
- گفتگوی منیژه با بیژن دربارة اظهار عشق و علاقه:
منیژه بیامد گرفتش به بر |
|
گشاد از میانش کیانی کمر |
بپرسیدش از راه و رنج دراز |
|
که با تو که آمد به جنگ گراز |
تو با اینچنین روی و برز کیان |
|
چرا از کمر رنجه داری میان...
|
2ـ1ـ2ـ2 کارگفتار تقابل و ستیزه
گاهی گفتگوها به صورت ستیزه و تقابل یا کشمکش خودنمایی میکنند؛ در این هنگام در یک محور مفهومی در تقابل با محور دیگر مفهومی میتوانند قرار بگیرند تا به قول کالر تعابیری تازه ارائه دهند (کالر، 1975: 126). شرط اساسی کارگفتار اینگونه پارهگفتارها، ایجاد تعلیق در داستان و برانگیختن مخاطب به انجام کاری ستیزهگرانه است؛ نتیجة آن هدایت ذهن خواننده به سوی نوعی حس درونی برای تأیید درستی گوینده در برابر نادرستی مخاطب است. در ادامه نمونههایی از این کارگفتار بیان میشود.
- گفتگوی خشمگین و تهدیدآمیز افراسیاب با بیژن و دستور به دار آویختن او به گرسیوز که در ظاهر بیان کارگفتار ستیزهجویانه علیه بیژن است؛ اما بهطور غیرمستقیم، منظور، ستیزهجویی و تقابل با کشور ایران است:
ز بیژن چو این گفته بشنید چشم |
|
بر او برفگند و برآورد خشم... |
بفرمود داری زدن پیش در |
|
که باشد ز هر سو بر او رهگذر |
نگونبخت را زنده بر دار کن |
|
وز او نیز با من مگردان سخن... |
- گفتگوی پرخاشگونه و دشنامآمیز کیخسرو با گرگین و دستور انداختن او به سیاهچال؛ درواقع در باطن پارهگفتارها، کارگفتار ستیزه و تقابل با بدخویی بیان شده است:
چو گفتارها یک به دیگر نماند |
|
برآشفت و ز پیش تختش براند... |
بفرمود خسرو به پولادگر |
|
که بند گران ساز و مسمار سر...
|
2ـ1ـ3 کارگفتارهای تهییجی
شخصیتها با گفتگوهای خود، احساسات مخاطبان خود را مهار میکنند یا برمیانگیزند (چهلتن، 1380: 74)؛ در این هنگام گفتگو یک عامل بازدارنده و مخالف است تا حرکت داستان را در یک جا متوقف کند. در این گفتگوها، شرط محتوایی تقاضای صمیمانة گوینده، نه دستوری، از مخاطب مطرح شده است و گوینده قطعیت دارد. شرط آمادگی پذیرش مخاطب نیز فراهم است؛ درنتیجه، این گفتگو شرط اساسی تأثیرگذاشتن بر مخاطب و برانگیختن او را بر انجام کار قطعی میکند. این کارگفتارها در داستان بیژن و منیژه به دو صورت برجسته است که در ادامه بیان میشود.
2ـ1ـ3ـ1 کارگفتار بازدارنده
گفتگوی نصیحتگرایانة گیو با بیژن که منظور، کارگفتار بازداشتن او از فعل نبرد با گرازان در مرز توران است:
به فرزند گفت این جوانی چراست |
|
به نیروی خویش این گمانی چراست... |
به راهی که هرگز نرفتی مپوی |
|
برِ شاه خیره مبر آبروی... |
گفتگوی تقاضامند رستم با بیژن که منظور، کارگفتار بازداشتن او از فعل کشتن گرگین است:
کنون ای خردمند آزادهخوی |
|
مرا هست با تو یکی آرزوی |
به من بخش گرگین میلاد را |
|
ز دل دور کن کین و بیداد را...
|
2ـ1ـ3ـ2 کارگفتار سوقدهنده (هدایتکننده)
این گفتگوها برانگیزانندة شخصیتهای داستانی به انجام کنشهای هیجانانگیز در پیشبرد داستان است.
- گفتگوی گرگین با بیژن که هدف، کارگفتار برانگیزاننده برای هدایت به سوی فعل رفتن جانب اردوگاه منیژه است:
اگر ما به نزدیک آن جشنگاه |
|
شویم و بتازیم یکروزه راه |
بگیریم از ایشان پریچهره چند |
|
به نزدیک خسرو شویم ارجمند |
چو گرگین چنین گفت بیژن جوان |
|
بجوشیدش آن گوهر پهلوان
|
- گفتگوی کیخسرو با رستم که منظور، کارگفتار برانگیزاننده برای هدایت به سوی فعل نجات بیژن از کشور توران است:
به رستم چنین گفت پس شهریار |
|
که ای نیکپیوند و بهروزگار |
ز هر بد تویی پیش ایران سپر |
|
همیشه چو سیمرغ گسترده پر... |
بدین کار گر تو ببندی میان |
|
پذیره نیایدت شیر ژیان...
|
- گفتگوی نمایندة گلهبانان با کیخسرو که هدف، کارگفتار برانگیزاننده برای هدایت به سوی فعل کمککردن به گلهبانان است تا از حملۀ گرازان رها شوند:
ز شهری به داد آمدهستیم دور |
|
که ایران ازین سوی زان سوی تور... |
گراز آمد اکنون فزون از شمار |
|
گرفت آن همه بیشه و مرغزار...
|
همانطورکه از نمونهها برمیآید، رویکرد همة کنشها ترغیبی و برانگیزاننده است.
2ـ2 پارهگفتارهای گزارشی یا توصیفی
آستین در این باره، اصطلاح گزارشی را به توصیفی برتری میدهد؛ زیرا معتقد است که همة پارهگفتارهای بیان خبر صادق یا دروغین، بهطور قطعی توصیفی نیستند. در باور او کارگفتارها فقط به بیان وصف یا گزارش نمیپردازند؛ بلکه نویسنده از آنها برای انجام کاری، نه برای گفتن چیزی، بهره میبرد (لاینز،1391: 342). از نظر آستین، کارگفتهای گزارشی بهطور اساسی در پارهگفتارهایی مطرح میشوند که هدفشان چیزی جز توصیف یا گزارش است؛ این کارگفتها به صورتهای مستقیم و غیرمستقیم بیان میشوند (لاینز، 1391: 349 ـ 337) و در راستای تکمیل فرآیند کارگفتهای کنشی عمل میکنند.
در داستان بیژن و منیژه، منظور گوینده از بیان توصیف یا گزارشهای مبالغهآمیز، بزرگنمایی حماسی و ایجاد روحیۀ فاعلانه در شنونده، برای انجام کنشهای پیشبرندۀ داستان، است.
- گفتگوی منیژه با رستم که در پارهگفتارهای گزارشی، حادثۀ گرفتاری بیژن را در چاه افراسیاب بیان میکند از این نوع است؛ منظور از این پارهگفتار ترغیب کنش عاطفی دلسوزی و کمکخواهی است:
چو بیچاره بیژن بدان ژرفچاه |
|
نبیند شب و روز خورشید و ماه |
به غلّ و به مسمار و بند گران |
|
همی مرگ خواهد ز یزدان بران...
|
این نوع پارهگفتارها، گاهی برای تأثیرگذاری ویژگیهای اخلاقی و روحی و فکری شخصیتهای داستانی بر خواننده (موام، 1352: 11) استفاده میشود و در ایجاد کنش عاطفی بسیار مؤثر است. نمونههایی از آن در ادامه بیان میشود.
- گفتگوی راوی با مخاطب که با استفاده از پارهگفتارهای توصیفی، شخصیت رستم را تعریف میکند و منظور آن برانگیختن حس ستودن و شرط اساسی آن ایجاد حس غرور ملی و افتخار به منش شجاعانۀ پهلوانی در مخاطب است:
بیامد به رخش اندر آورد پای |
|
کمر بست و پوشید رومی قبای |
به زین اندر افگند گرز نیا |
|
پر از جنگ سر، دل پر از کیمیا |
به گردون بر افراخته گوش رخش |
|
ز خورشید برتر سر تاجبخش
|
برخی از پارهگفتارهای توصیفی به تعریف موضوعی میپردازند و منظور اصلی آنها برانگیختن حسی در مخاطب و شنونده است. برای نمونه در شواهد زیر منظور اصلی برانگیختن حس شورآفرین عاشقانگی است.
- گفتگوی ندیمه با منیژه در پارهگفتارهای توصیفی تعریف شخصیت بیژن:
چو بیژن چنین گفت شد دایه باز |
|
به گوش منیژه سرایید راز |
که رویش چنین است و بالا چنین |
|
چنین آفریدش جهانآفرین
|
- گفتگوی راوی با مخاطب در پارهگفتارهای توصیفی حضور منیژه بر سر چاه بیژن:
منیژه برهنه به یک چادرا |
|
برهنه دو پای و گشاده سرا... |
خروشان بیامد به نزدیک شاه |
|
یکی دست را اندرو کرد راه |
چو از کوه خورشید سر برزدی |
|
منیژه ز هر در همی نان چدی
|
- گفتگوی گرگین با بیژن در پارهگفتارهای توصیفی تفریحگاه منیژه:
یکی دشت بینی همه سبز و زرد |
|
کز او شاد گردد دل رادمر |
همه بیشه و باغ و آب روان |
|
یکی جایگه ازدر پهلوان... |
منیژه کجا دخت افراسیاب |
|
درفشان کند باغ چون آفتاب...
|
البته همۀ نمونههای ذکرشده، در موقعیتی هستند که شنونده برای پذیرش گفتگو، اشتیاقی درونی دارد.
2ـ3 کارگفتار لحن
یکی از وظایف توضیحی گفتگو اشاره به لحن داستان است. لحن داستان به یاری گفتگو منتقل میشود و گاه حتی شکل یک تحلیل روانی را به خود میگیرد (یونسی، 1351: 389 ـ 380). باختین معتقد است که تغییر در آهنگ سخن بر ارتباط ایجادشده از طریق گفتار تأثیر حساسی دارد (Bakhtin, 1984:201). در تقسیمبندی آستین، کارگفتارهای آوایی باتوجهبه جزئیات کیفیت صدا، سرعت، کشش و... معنی تولید میکند؛ بنابراین یک پارهگفتار مشابه، از زبان چند نفر میتواند معانی متفاوتی را ارائه کند (لاینز، 1391: 350 ـ 348). در داستان بیژن و منیژه، لحن و آهنگ سخن در بیان منظور گوینده مؤثر است. نمونههای آن در ادامه بیان میشود.
- مکالمۀ کیخسرو و بیژن برای دستور مبارزه با گرازان: (لحن فرمان همراه با ستایشی، برانگیزاننده است.)
بدو گفت خسرو که ای پرهنر |
|
همیشه به پیش بدیها سپر...
|
- مکالمۀ بیژن و منیژه برای ابراز عشق که با لحنی پرسشگونه و برای دلجویی از بیژن بیان شده است:
بپرسیدش از راه و رنج دراز |
|
که با تو که آمد به جنگ گراز |
چرا اینچنین روی بالا و برز |
|
برنجانی ای خوبچهر به گرز...
|
- مکالمۀ بیژن و افراسیاب دربارة عمل بیژن (حریمشکنی توران) که خشم افراسیاب را با لحنی کنایهآمیز بیان کرده است:
به گرسیوز اندر یکی بنگرید |
|
کز ایران چه دیدیم خواهیم دید |
نبینی که این بدمنش ریمنا |
|
فزونی سگالد همی بر منا...
|
این نوع کارگفتار افزونبر گفتگوی حضوری، باتوجهبه لحن پیغام شفاهی یا نوشتاری نیز درخور بررسی است؛ نمونههایی در ادامه بیان میشود.
- مکالمۀ گرگین با رستم برای کمکخواهی که با لحنی التماسآمیز و درعینحال پشیمانگونه بیان شده است:
فرستاد نزدیک رستم پیام |
|
که ای تیغ بخت و وفا را نیام... |
نگه کن بدین گنبد گوژپشت |
|
که خیره چراغ دلم را بکشت |
به تاریکی اندر مرا ره نمود |
|
نوشته چنین بود بود آنچه بود... |
شوم پیش بیژن بغلتم به خاک |
|
مگر بازیابم من آن کیش پاک |
چو پیغام گرگین به رستم رسید |
|
یکی باد سرد از جگر بر کشید...
|
نامۀ کیخسرو به رستم و برانگیختن او برای نجات بیژن که با لحنی ستایشگرانه و قدرشناسانه بیان شده است:
به رستم یکی نامه فرمود شاه |
|
نوشتن ز مهتر سوی نیکخواه... |
تویی از نیاکان مرا یادگار |
|
همیشه کمربستۀ کارزار |
بسا دشمنان کز تو بیجان شده است |
|
بسا بوم و بر کز تو ویران شده است |
گشایندۀ بند بسته تویی |
|
کیان را سپهر خجسته تویی... |
کنون این یکی کار بایسته پیش |
|
فراز آمد و اینت شایسته خویش...
|
در همة شواهد بالا، از لحن محکم گوینده معلوم است که شرط محتوایی، بر انجام عمل خواستهشده از مخاطب بنا شده است؛ گوینده یقین دارد که مخاطب شرط آمادگی را دارد و کار خواستهشده را انجام میدهد؛ منظور گوینده حقیقی است و شرط صداقت (همراه با چاشنی اغراق) با آن سازگار است؛ البته شرط اساسی تقاضا ایجاد کنش قطعی در مخاطب است که مؤثر واقع میشود.
برخی از پارهگفتارها مخفیکارانهاند؛ بنابراین با لحنی سست و غیرطبیعی بیان میشوند. در گفتگویهای زیر در داستان بیژن و منیژه، بیصداقتی کلام گویندگان از طریق فریبکاریهای بیانی، به مخاطب گوشزد میشود؛ درنتیجه باورپذیری مخاطب کاهش مییابد؛ بهگونهایکه به یقین میرسد اتفاقات، آنطورکه نقل میشوند، رخ ندادهاند. این موضوع به برانگیختن حس انزجار مخاطب نسبت به شخصیتهای دروغزن میانجامد. نمونههای زیر از آن جمله است.
- گفتگوی بیژن با افراسیاب و داستانپردازیهای دروغگویانة او دربارة دیدارش با منیژه به میانجیگری پری جادویی:
بگویم تو را سربهسر داستان |
|
چو گردی به گفتار همداستان... |
به زیر یکی سرو رفتم به خواب |
|
که تا سایه دارد مرا ز آفتاب |
پریای بیامد بگسترد پر |
|
مرا اندر آورد خفته به بر... |
مرا ناگهان در عماری نشاند |
|
بران خوبچهره فسونی بخواند...
|
در این پارهگفتارها، بیژن میکوشد تا با لحنی صادقنما با استفاده از قصهپردازیهای فریبکارانه مثل جادوی پریان، بر شنونده تأثیر گذارد؛ اما موفق نمیشود و با پاسخ خشمگین افراسیاب روبرو میگردد.
کنون چون زنان پیش من بسته دست |
|
همی خواب گویی بهکردار مست
|
- گفتگوی گرگین با گیو و خیالبافیها و دروغپردازیهایش دربارة بیژن و تعقیب گور و ناپدید شدنش:
بدو گفت گرگین که باز آر هوش |
|
سخن بشنو و پهن بگشای گوش... |
برآمد یکی گور زان مرغزار |
|
کزان خوب تر کس نبیند نگار |
بر بیژن آمد چو پیلی نژند |
|
بر او اندر افگند بیژن کمند |
فگندن همان بود و رفتن همان |
|
دوان گور و بیژن پس اندر دمان... |
بکردار دریا زمین بردمید |
|
کمندافکن و گور شد ناپدید
|
او در پیشگاه شاه خود را میبازد و پارهگفتارهایی با لحنی سست و هراسان، فریبکاری او را آشکار میکند:
زبان پر ز یافه روان پر گناه |
|
رخان زرد و لرزان تن از بیم شاه |
چو گفتارها یک به دیگر نماند |
|
برآشفت وز پیش تختش براند...
|
در این گفتگوها، همة شرطهای سرل، واژگونه عمل کردهاند؛ در شرط محتوایی، گویندگان با استفاده از لحن قصهگویانه و حقیقتنما، عملی را ادعا میکنند که انجام ندادهاند. آنها فقط میخواهند خود را صادق نشان دهند؛ اما شنوندگان در ادامۀ داستان دربارۀ سخن آنها تردید میکنند و درنتیجه به پارهگفتارها، واکنش نپذیرفتن و تأثیر وارونه نشان میدهند.
2ـ4 کارگفتار فضا
گفتگو گاهی فضای داستان را طبیعی و جاندار میکند. متن داستان را تنظیم و صحنة داستان را بهخوبی نشان میدهد (انوشه، 1376: 1179). فضای داستان بهطورکلی دربرگیرندۀ شرایط مکانی و زمانی ویژهای است که داستان در آن واقع میشود و بهطور اساسی با گفتگو به خواننده منتقل میشود؛ بنابراین گفتگو باید بیگمان با محیط داستان سازگار باشد (یونسی، 1351: 374 ـ 372). گفتگو در متن روایت، افزونبر پیشبرد عمل داستان، معرفی شخصیتها و بیان درونمایه، معانی ثانویۀ دیگری را نیز ارائه میکند که در موقعیت گفتار به پذیرش حقیقتمانندی داستان و باورپذیری ذهن خواننده میتواند بیانجامد (کادن، 1380: 247). ارتباط کلامی هیچگاه خارج از پیوند آن با موقعیت ملموس و موجود خود، درک نمیشود و درخور توضیح نیست (تودوروف، 1377: 90)؛ بنابراین متن، واحد سازندۀ بافتی است که باتوجهبه موقعیتی ویژه در آن تولید میشود؛ تغییر میکند و بهروز میشود تا بر خواننده تأثیر گذارد (لاینز، 1391: 372 ـ 371). نظریۀ کارگفت در این وضعیت به درون پارهگفتارها یا گفتگوها میآید تا توان غیربیانی ویژهای را بیان کند که از بافت برخاسته است. در این گفتگوها عملی خواسته نمیشود؛ اما شرط اساسی گوینده این است که ذهن مخاطب برای درک یک محتوای ویژه آماده شود و هدف ثانویۀ او انتقال باورها و اعتقادات خود است.
در داستان بیژن و منیژه، اعتقاد به خداوند و یاریگری او در همۀ لحظههای زندگی در بافت اعتقادی ایران اسلامی نهفته است و در این داستان بهطور کامل برجسته شده است. هسوخاست مسیحی (وفات 399) معتقد است: «شناختی که ما از طریق عبادت خدا پیدا میکنیم تجربهای است که مستقیم ما را به خدا مرتبط میکند» (به نقل از آرمسترانگ، 1383: 255). این باور در اعتقادات ایران همیشه مطرح بوده است. در آیین زرتشت پرستش یک وظیفة دینی است: «... به گیتی نخست به دین استواربودن و آن را به کار بستن و آن را ستایشنمودن» (آسموسن، 1386: 3 و 4).
پرستش آشکارا در آیات بسیاری از قرآن کریم و احادیث بزرگان تأکید شده است: «فاذا قضیتم الصلوه فاذکروا الله قیاماً و قعوداً...» (نساء: 103).
در گفتگوی بیژن با خدا، اعتقاد به نیایش در فضای فرهنگ مذهبی ایران ریشه دارد:
بپیچید بر خویشتن بیژنا |
|
به یزدان بنالید آهرمنا |
چنین گفت کای کردگار ار مرا |
|
رهایی نخواهد بدن ز ایدرا ...
|
پیامرسانی باد در زیرنگاشتهای ادبیات فارسی موجود است. باد صبا در اشعار شاعران مختلف پیامرسان است؛ برای نمونه در شعر حافظ شیرازی آمده است:
«ای هدهد صبا به سبا میفرستمت |
|
بنگر که از کجا به کجا میفرستمت» |
در این داستان، پارهگفتار گفتگویی بین بیژن و باد آمده است که باد مسئولیت خبررسانی را به عهده دارد:
همیگفت اگر بر سرم کردگار |
|
نوشتهست مردن به بد روزگار... |
ایا باد بگذر به ایران زمین |
|
پیامی بر از من به شاه گزین...
|
گاهی این نوع کارگفتارها در سطوح مختلف ذهن و برای بیان احساسات و نظرات استفاده میشود؛ حال یا از طریق گفتاری است که شاید مخاطبی داشته باشد یا از طریق گفتار بدون مخاطب است (میرصادقی، 1376ب: 410) که در مرحلة پیش از گفتار مطرح میشود (بیات، 1387: 78 ـ 77) و منظور ثانوی از آن آشکارکردن احساسات و نظراتی است که به ساختار نهایی داستان ارتباط دارد (مقدادی، 1378: 192). این پارهگفتارها بسیار با بافت فرهنگی پیوند دارند و از آشکارشدن علنی و عینی پرهیز داده میشوند. نمونة زیر از این جمله است.
- گفتگوی ذهنی افراسیاب با خودش دربارة دلدادگی منیژه به بیژن که دشمن او به شمار میرفت.
دیدگاه مردسالاری قرنها بر متون ادبی ایرانی سایه افکنده است. در این گذشتۀ ادبی، مردان جامعه به زن بیشتر به دیدۀ حقارت مینگریستند؛ البته قدرت مردسالارانه، بیشتر در زیر احکام شرعی به نمایش گذاشته میشد (عنبرسوز، 232: 1390). در پارهگفتارهای زیر، کارگفتار چیرگی نگاه مردسالارانۀ حاکم بر بافت، با بیان خشمآلود افراسیاب دربارة دخترش آشکار است:
به دست از مژه خون مژگان برفت |
|
برآشفت و این داستان بازگفت |
که را از پس پرده دختر بود |
|
اگر تاج دارد بداختر بود |
کرا دختر آید به جای پسر |
|
به از گور داماد ناید به در...
|
3ـ نتیجهگیری
گفتگو تجزیهکنندۀ راویها و شخصیتها و آشکارترین میانجی بین راوی و خوانندگان است. گفتگو کمک میکند تا تحلیلگر، از طریق این رابطه و رابطۀ درونمتنی آن با عناصر دیگر متنی، روایت را تفسیر کند. به همین سبب است که پیشرفت داستان را وابسته به عمقبخشیدن به گفتگو دانستهاند. بهطورکلی گفتگو بر مدار یک هیئت گفتمانی چرخش دارد که متن آن را القا میکند تا معانی ثانویه و جامعتری را به مخاطب منتقل کند.
نظریة منظورشناسی در نقد زبانشناسانه، یکی از حوزههای نظریهای مرتبط با گفتگوست که برای ساماندهی گفتمان زبان طراحی شده است. منظورشناسی دربارة معانی ثانویة پارهگفتارهاست. کارگفتارها، کلیدیترین واحدهای ساختاری زبان است که با گفتگوها، جملهها، پارهگفتارها و گفتمان میتوان آنها را تحلیل کرد. کارگفتارهای گفتگویی در روایتهای داستانی، افزونبر تولید کنش و حرکت در متن، خواننده را از طریق دانش منظورشناسی به درک و فهم معانی ممکن و موجود ثانوی و پنهان در متن هدایت میکند. داستان بیژن و منیژه یکی از داستانهای نمایشی حماسۀ بزرگ فردوسی است که با داستانپردازی و شورانگیزیاش، برای بیان منظورخود از کارگفتارهای متنوعی بهره گرفته است:
- کارگفتی: ایجادکنندۀ کنشهای داستانی است و رویکردی ترغیبی دارد. نمونههایی مانند فکرمداری و عاطفی و هیجانبرانگیز در این حوزه درخور تحلیل است.
- گزارشی: بیشتر با شرح حادثه یا رویداد همراه است و موجب مبالغه و شورآفرینی در داستان و خواننده میشود. شرط اساسی این کارگفتارها نیز کوشش نویسنده برای برانگیزاندن حسی ویژه در مخاطب است که او را به کنشی خاص هدایت میکند.
- لحنی: گاهی به صورت آشکار و مستقیم مطرح میشود و در آن شخصیتها رودرروی هم قرار میگیرند و مکالمۀ صادقی را ارائه میکنند که انواع لحنهای خشم، صمیمیت، تقاضا یا فرمان و غیره را در بر دارد.
- فضامند: بهطورکلی به سطوح ذهنی بیرون از متن روزنه گشودهاند تا فضای ذهنی خواننده را با معانی اندیشهمحور فرامتنی، مثل باورها، اعتقادات و ارجاعات فرهنگی پیوند دهند.
سرانجام سخن اینکه پارهگفتارهای گفتگویی در این داستان بهطورکلی جنبة زینتی ندارند؛ بلکه با نقشآفرینی، عمل داستان را در مسیر معینی پیش میبرند و با از بین بردن تنشهای پیشآمده در روند حوادث، عمل داستان را به نتیجه میرسانند. کارگفتارهای این داستان نیز، بیشتر ترغیبی و توصیفی هستند. این کارگفتارها به کمک لحن و فضامندی، افزونبر آشکارکردن معانی ثانویه، گفتمان کلی متن را در ذهن خواننده ساماندهی میکنند.