نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار گروه تصحیح متون، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، تهران، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Qari is one of the parodist in Timurid period. Qari, by imitating from Atame, had collected a book, which its basic subject is about clothes. There is not so much information about Qari. The most basic source for knowing him is his book, for this reason, the first step in knowing Qari, is providing a corrected text of it. Furthermore, this literary work has linguistic, literary, historical, and sociological values. Its textual-criticism encountered difficulties which the basic difficulty is the absence of an arranged version from it and another difficulty is the peculiarity of the terms and the compositions in the book. Qari’s-book was corrected twice: by Mirza-Habib and Taher. The textual-criticism of Taher has new findings. But it has some mistakes. In this article, on the basis of inside-text analysis and the techniques of textual-criticism and on the basis of outside text of resources, we have correct some mistakes. By using inside-text analysis we have tried to solve some of these difficulties which are seen in the text. And on this basis we have obtained some findings about Nezam Qari, his life, his literary-status during his day, his social and anthropological information, his language-news and language points in that period. And then on the basis of outside text references and by using from common and technical. Persian, Turkish and Arabic dictionaries, and Hadith source and by investigating in biographies, itineraries, historical source, geographical text, some of the Qarie’s praised, we have identified the some Proper Nouns, too. Furthermore a number of unknown terms and idioms in the field of clothes have been described in detail by getting help of these sources. Being aware of these Proper Nouns and terms cause to resolve some parts of difficulties and ambiguities.
کلیدواژهها [English]
1ـ مقدمه
برای نگارش فرهنگهای تخصصی، فراهمآوردن متون تصحیحشده ضروری است؛ زیرا فرهنگها برپایة آنها نوشته میشود. فرهنگ البسه ازجمله فرهنگهای مهم است و آثار نظام قاری در گردآوری فرهنگ البسه میتواند مؤثر باشد.
نظام قاری شیرازی،1 شاعر و نویسندة نقیضهسرای نیمة دوم قرن نهم2 است. او به نوشتن کتابی فرهنگگونه دربارة واژهها و اصطلاحات مربوط به البسه مشهور است و به همین سبب او را شاعر البسه3 گفته و شعرش را نیز غزل لباسی4 نامیدهاند. قاری این اثر را به پیروی و تقلید از دیوان اطعمة (در انواع خوراکیها) بسحاق شیرازی، شاعر پارسیگوی نیمة دوم قرن هشتم و اوایل قرن نهم، نوشت.
دربارة جایگاه ادبی و شعر نظام قاری اختلاف نظر بسیار است؛ برخی شعر او را سست و ضعیف دانستهاند که «هیچگونه براعت و ابتکار خاصی ندارد» (براون، 1357، ج4: 468)؛ (صفا، 1366، ج4: 198). به گمان شفیعی کدکنی سبب توفیقنیافتن قاری «شهرت کمتر دایرة لغوی مربوط به جامهها» است (شفیعی کدکنی، 1386: 422 و 423). گروهی دیگر قاری را از «شاعران زبردست» (نفیسی،1363، ج1: 320) و نوآور (ن.ک: زرینکوب، 1346: 184) دانستهاند. آنان با تأکید بر زمینههای انتقادی شعر نظام قاری، شعر او را برهمزنندة سنتهای شعری میدانند (ن.ک: زیرک، 1390: 151) و معتقدند او فقر اقتصادی آن زمان را با طنزی ظریف آشکار میکند (ن.ک: عزّتیپرور، 1377: 152). قاری نیز خود با تفاخری شاعرانه مدعی آوردن شیوهای جدید است که آن را «طرز مخصوص» و «نظم پیچیده» مینامد (قاری یزدی، 1391: 39).
کتاب نظام قاری افزونبر حفظ واژهها و ترکیبهای البسه ازنظر اشارههای ادبی، تاریخی، ادبیات عامه، مَثَلهای تازه و ترکیبسازی و... نیز اهمیت دارد. این کتاب تاکنون سه بار به چاپ رسیده است. در این مقاله پس از معرفی این چاپها، چاپ سوم آن (بهتصحیح رحیم طاهر) بررسی و نقد میشود. تاکنون نقدی دربارة این کتاب نوشته نشده است.
دربارة تصحیح افزونبر نسخههایخطی از منابع دیگری نیز میتوان بهره برد؛ در تصحیح متونی که نسخة صحیح یا کهنی از آنها در دست نیست، این منابع راهگشاست. در این مقاله بخشهایی از کلیات نظام قاری برپایة اطلاعات درونمتنی و برونمتنی تصحیح و توضیح داده میشود. متن کلیات، برخی از دشواریهای متن را حل میکند؛ همچنین باتوجهبه موضوع کتاب نظام قاری، تحقیق در منابع دیگر فارسی و عربی و ترکی مانند فرهنگهای عمومی و تخصصی، تذکرهها، سفرنامهها، منابع تاریخی، متون جغرافیایی در گشودن مشکلات و ابهامات بسیاری از این متن راهگشا خواهد بود.
2ـ پیشینة تصحیح کتاب
کتاب قاری با همت سه تن به چاپ رسیده است؛ 1) میرزا حبیب اصفهانی، استانبول، 1303 قمری؛ 2) محمد مشیری، افست چاپ پیشین، 1359 شمسی؛ 3) رحیم طاهر، 1391.
چاپ میرزا حبیب: میرزا حبیب اصفهانی پس از چاپ دیوان اطعمه، دیوان البسه را نیز منتشر کرد. او این دیوان را برپایة نسخهای منحصر به فرد تصحیح کرد. میرزا حبیب کوشید تا برخی از دشواریهای این اثر را بزداید. او برخی از واژههای دشوار را در پایان دیوان با عنوان «لغات لاینحل و مشتبه در دیوان البسه» آورده است؛ اما منحصر به فرد بودن نسخه و نیز نبودن برخی از اصطلاحات در فرهنگها، پرسشهایی را باقی گذاشته است. مقدمبودن این تصحیح و نیز دقت میرزا حبیب از امتیازهای این تصحیح است.
چاپ محمد مشیری: مشیری در سال 1359 شمسی، دیوان را دوباره چاپ کرد. او آنچنانکه در پیشگفتار (پنج تا هفت) اشاره کرده است، برپایة نسخهای ناقص و نسخة کتابخانة دهخدا و دو نسخة استانبول کوشید تا دشواریهای اثر را بگشاید؛ اما بنابر سخن خود او نسخههای استانبول از نسخة چاپی میرزا حبیب ناقصتر بود و نادرستیهای آشکاری داشت؛ ازاینرو نسخة چاپی میرزا حبیب اساس تصحیح مشیری قرار گرفت. این چاپ با وجود نسخههایی که مصحّح در دست داشت، هیچ برتری بر چاپ پیشین ندارد؛ درحقیقت افست همان چاپ است و هیچ نکتهای بر تصحیح میرزا حبیب نیفزوده است.
چاپ رحیم طاهر: طاهر در سال 1391 شمسی بار دیگر این اثر را چاپ کرد و مقدمهای بر آن افزود. نیز نمایههایی در پایان کتاب آورد. او در این تصحیح افزونبر نسخة چاپی میرزا حبیب از دو نسخة دانشگاه استانبول (یکی به شمارة 409، مورخ 972 ق و دیگری 497، مورخ 865 ق) و نیز نسخة خطی دارالکتب قاهره (به شمارة 162، مورخ 879 ق) استفاده کرد. طاهر در این چاپ گذشته از تصحیح دوبارة کار میرزا حبیب، برپایة نسخة 1166 کتابخانة ملی (شاید سدة 10) بخشی را با عنوان «سرودهها و نوشتههای نظام قاری» بر کتاب افزود که برای نخستینبار ارائه شد؛ نیز در ذیل پیوستها، یک قصیده از نسخة قاهره و 26 غزل از نسخة 497 استانبول به کتاب افزود. او در بخش تعلیقات، واژهها و اصطلاحات موجود در نسخة 1166 کتابخانة ملی را آورده است.5 در ادامه ابتدا کاستیهای مقدمه و سپس تصحیح و توضیح و تبیین برخی از نکتههای این کتاب و در پایان نیز کاستیهای بخش نمایه بیان میشود:
3ـ کاستیهای مقدمه
الف) زندگی و شعر نظام قاری
از متن کتاب قاری اطلاعات بسیاری از زندگی او به دست میآید که در مقدمة کتاب به آنها اشاره نشده یا اطلاعاتی ناقص از آنها آمده است؛ برای مثال افزونبر اطلاعات مصحّح دربارة شیرازیبودن قاری، اشارههای دیگری نیز در متن وجود دارد؛ ازجمله اشاره به مکانهایی مانند «خوان اتابک شیراز» (قاری یزدی، 1391: 142، 286، 385)، «گازرگاه سعدی» (همان: 125)، «گلگشت مصلّی» (همان: 174،422)، «نسیمآباد» (همان: 55). همچنین قاری گاه به اصطلاحات شیرازی (همان: 401) یا رسوم شیرازیان (همان: 317) یا شخصیتهای تاریخی- سیاسی شیراز مانند شاه شجاع (همان: 386) اشاره دارد (ن.ک: همان: 266 ذیل «طنطرانی»).
مصحّح دربارة جایگاه ادبی نظام قاری سخنی نگفته است که در بخش مقدمة این مقاله بهطور کوتاه به آن پرداخته شد. اطلاعات دیگری دربارة نظام قاری از متن کتاب به دست میآید؛ مانند شناختهبودن قاری در میان همشهریانش (همان: 284)، باورهای همعصران قاری نسبت به شعر او (همان: 286، 285، 309، 316)، پذیرفتهنشدن شعرش در شیراز (همان: 336).
ب) شناسایینشدن ممدوحان
مصحّح دربارة ممدوحان قاری در مقدمه آورده است: «در قصاید قاری به نام ممدوحانی چون زینالدین علی، رکنالدین مسعود و فخرالدین تورانشاه برمیخوریم؛ اما هویّت تاریخی این شخصیتها روشن نیست» (همان: بیست و پنج).
فخرالدین از ملوک هرمز یکی از این ممدوحان است. ملک فخرالدین فرزند فیروزشاه نوادة تورانشاه اول بود. او در 839 قمری به تحریک پدر بر برادر بزرگترش سیفالدین ـ پدرش را از حکومت بر کنار کرده بود ـ شورید (سمرقندی، 1372، ج2: 694 ـ 696).
ج) یافتههای دیگر درونمتنی
اطلاعات جامعهشناسی و مردمشناسی و زبانشناسی بسیاری از متن کتاب قاری به دست میآید که اشاره به آنها در مقدمة کتاب و توضیح دربارة ابهامات آنها در تعلیقات ضروری است؛ ازجمله:
1) اطلاعاتی دربارة البسه در آن روزگار:نوشتن مصنّفات بر روی البسه بهدست رفوگران (قاری یزدی، 1391: 33)، موزة برجسته بر پا کردن (همان: 87)، لباس را برای تنگخوردن زیر سنگ نهادن (همان: 225)، از کلیله اعتراضکردن (همان: 227)، به فال داشتن جامة فتح و پوشیدن آن در روز قتال (همان: 334)، امتحانکردن اتو توسّط درزی (همان: 346) و...از این جمله است.
2) زبان و باورهای عامیانه: کتاب قاری از منظر زبان و ادبیات عامیانه اهمیت بسیاری دارد؛ ضربالمثلهای بسیار و گاه کمکاربرد یا جدید، اشاره به شماری از شغلها6 یا اصطلاحاتی برخاسته از فرهنگ عامه (قشمشم، آغاپنبه، پهلوانپنبه، امیرنوروز) یا کیفیت برگزاری مراسم شادی، سوگواری، طب کهن، چگونگی شکنجه، آداب بازیها و...از این جمله است.
3) ویژگیهای زبانی: برخی از ویژگیهای زبانی که در مقدمة کتاب به آنها اشاره نشده عبارت است از: ترکیبهایی که گویا از برساختههای نظام قاری است و تازگی دارد و بیشتر در حوزة البسه است: اطلسبران و ارمکبران (همان: 43)، سجیفآسا (همان: 124)، کتانسان (همان: 157)، نمدسان (همان: 203)، درزدوز (همان: 236)، کتانوار (همان: 245)، رخنهزن (همان: 308)، قلمیبافته (همان: 285)، مغولیدوخته و فارسیدوزی (همان: 227)، کند و پوش (همان: 330، 337)، نسیجباف (همان: 222) و...؛ حفظ واژههای ترکی و مغولی دورة قبل مانند: برنجک، قرساق، یاساق، قولق و...؛ حفظ ساختارهای دستوری زبان عربی مانند تطبیق صفت با موصوف: مهمّات لایقه (همان: 249) یا ساخت جمع مؤنّث عربی: لباسات (همان: 251)، نادرات (همان: 329) یا جمع مکسّری مانند افرشه (همان: 255)؛ نیز آمدن حرف تعریف «ال» تعریف بر سر کلمات (همان: 271)؛ ساختن فعلهای مرکب یا عبارتهای فعلی: قراردادن (عهدبستن)، سلامخواندن (سلامرساندن) و... .
4ـ تصحیح بیتها و جملههایی از کتاب
در اینجا چند بیت از شعر قاری تصحیح میشود؛7 البته بهسبب نبودن نسخهای صحیح برای تصحیح ابیات از شگردهای دیگری مانند بیتهای همسان با بیت در دیوان، وزن، پیوند عمودی ابیات و... استفاده شد:
الف) تصحیح متن برپایة اطلاعات درونمتنی
*ارغوانی روی او بطّانهاش گلگون بود |
|
گر بیابندش به جامه خانة قاری دوید
|
مصراع دوم به این صورت بیمعنی است. این بیت برگرفته از قطعهای به پیروی از حافظ8 است؛ در بیتی از آن آمده است:
پیشوازی نرمدست از بقچهای غائب شده است |
|
|
|
تا نپوشانید این حق و به باطل مگروید |
|
موضوع قطعه، گمشدن پیشوازی (نوعی قبای جلوباز) نرمدست (تنک و نازک) از بقچهای است. شاعر در بیتهای بعد با دادن نشانی این پیشوازی نرمدست غائب، درپی یافتن آن است. در لغتنامه ذیل ارغوانی، صورت صحیح بیت آمده است:
ارغوانی روی او بطّانهاش گلگون بود |
|
گر بیابیدش به جامهخانة قاری برید |
* «بعد از حمد و درود و درود نامحدود بر مسندنشین مقام محمود...» (همان: 283).
مصحّح «ودود» (نامی از نامهای خدا) را «و درود» خوانده است که در اینجا جایگاهی ندارد؛ بهویژه آنکه «درود» بار دیگر در این جمله آمده و زمینة سخن نیز پایان حمد خدا و آغاز نعت نبی(ص) است.
* به ذوق تلتک... و چکچک حلّاج |
|
به چرخ قز که فغانش رسید بر گردون
|
مصراع نخست به این صورت بیمعنی و ناقص است؛ گویا صورت صحیح مصرع چنین است: به ذوق تکتک ندّاف و چکچک حلّاج.
یکی از بازیهای زبانی قاری، کاربرد اصواتِ ابزاری است که با شغلهای مربوط به البسه (ندّافی، حلّاجی و...) در ارتباط است؛9 این مضمون در مصرع دیگری از قاری نیز آمده است: چه گفت تکتک ندّاف و چکچک حلّاج (همان: 331).
* ببر شیوة بوشی قرارم از شوخی |
|
ربود طرّة دستار دل به طرّاری
|
مصراع نخست دو اشکال دارد؛ اختلال در وزن و ابهام در اصطلاحِ «بوشی» که دربارة آن توضیحی در کتاب نیامده است.
در مصراع نخست، بهجای «ببر»، «ببرد» صحیح است. بوشیّ نیز «واژهای است فارسی معرّب، بهمعنی حجاب، غطاء، رداء» (الدسوقی، 1992، ج1: 608). «این واژه مشتق است از شهری در مصر با نام بوش که این جامه آنجا ساخته میشود و امروزه فراموش شده است؛ اما ظاهراً نوعی جامة پشمی است و این واژه بهخطا از پارچههای ساخت حماة دانسته شده است؛ سپس عبایی را که در آن شهر ساخته میشد، بوش نامیدهاند» (دوزی، 1971: 80)؛ بنابراین صورت صحیح بیت چنین است:
ببرد شیوة بوشی قرارم از شوخی |
|
ربود طرّة دستار دل به طرّاری |
مصحّح برخی از بیتها را با نادرستی وزن در متن آورده است و بااینکه در پاورقی به این نادرستی اشاره میکند، در حل آن کوششی نکرده است؛ برای مثال در مصراع دوم بیت زیر «کسی» بهجای «کی» صحیح است:
مگر بخت یک دست رختم دهد |
|
کی بستة صوف پیشم نهد |
به نطع کاوه قرین بود در بدایت حال |
|
گه بار، گاه فریدون به روی آن بنشست
|
در بیت بالا نیز بهجای «گه بار، گاه» در مصرع دوم، «که بارگاه» صحیح است.
یاران حضور قلب به دینار و درهم است |
|
|
|
آن کس را که نیست درهم و دینار در هم است
|
|
«کس» در مصراع دوم اضافه است؛ صورت صحیح چنین است: آن را که نیست درهم و دینار در هم است.
نمونههایی از این نوع بسیار است: «همچو» بهجای «همچون» (همان: 203/ بیت 84)، «شیرینهباف»10 بهجای «شیرینباف» (همان: 208/ بیت 186)، «زه و از» بهجای «زهوار» (همان: 296/ بیت 3)، «انگله ماده است و گوی نر است» بهجای «انگله ماده و گوی نر است» (همان: 318/ بیت 3)، «بسوخت» بهجای «سوخت» (همان: 332/ بیت 2) «سبالش» بهجای «بالش» (همان: 334/ بیت 9)، «همرهان» بهجای «همراهان» (همان: 386/ بیت پایانی).
بنابراین دربارة اختلال در وزن که مصحّح در مقدمه آن را یکی از اشکالات موجود در شعر قاری میداند (همان: چهل)، پیش از تصحیح درست دیوان نمیتوان نظری بیان کرد.
ب) برتری ضبطهای چاپ پیشین بر چاپ طاهر
رحیمطاهر بسیاری از ضبطهای چاپ میرزا حبیبالله اصفهانی را به نادرستی تغییر داده و آنها را با نشانة اختصاری «مج» در پاورقی بیان کرده است؛ ازاینرو در قسمتهای بسیاری ضبط نسخهبدلها بر متن برتری دارد؛ این برتری ناصواب درحالی است که مصحّح خود به صحیحتربودن ضبطهای این نسخه آگاه است: «نسخة مجلس در میان نسخهبدلهای دیگر درمجموع بهتر است؛ حتی گاه ضبط این نسخة چاپی بر ضبط نسخة اساس رجحان دارد» (همان: چهل و شش ـ چهل و هفت).
نمونههایی از این خطاها در ادامه بیان میشود:
* «و معذلک مدّتی این حجاب دامنگیرم شده بود که به نوعی از جامه در میان مردم خاص گردم» (همان: 4). قاری در این جمله سبب نگارش کتابش را بیان میکند. نسخهبدل «حجاب»، «خیال» است که باتوجهبه زمینة معنایی سخن بر آن برتری دارد؛ چراکه چنانکه از شعر او برمیآید خاصشدن قاری در میان مردم از نظر او حجاب نیست؛ بلکه قاری بارها به شهرهبودن خود و شعرش در میان مردم اشاره دارد و با افتخار از آن یاد میکند:
قاری از وصف جامهها دایم |
|
در بر مردم است رویشناس |
ز دنیا میرود قاری چو کرباس کفن، ساده |
|
ولیکن شعر رنگینش بماند تا جهان باشد |
تشریفها که بر قد اشعار دوختم |
|
آوازهاش به محفل هر انجمن رسان |
* اوصاف شمله بر علم زر نوشتهاند |
|
القاب بندقی به سرو سر نوشتهاند
|
نسخهبدلِ «سراسر» بهمعنای نوعی قماش نفیس بهجای «سر و سر» صحیح است. این واژه با «شَمله» (شالی که بر سر و دوش اندازند) و «بُندُقی» (جامة کتان گرانبها) نیز پیوند دارد. در جدول زیر نمونههای دیگری نیز بیان شده است:
صورت غلط/ صفحه |
صورت صحیح |
صورت غلط/ صفحه |
صورت صحیح |
مظهره/ 34 |
مطهره |
ناخوابیده/ 34 |
خوابیده |
دیبایی/ 182 |
دیبا یا |
نامه/ 279 |
جامه11 |
ج) تحریفها، تصحیفها و غلطهای چاپی
در برخی از بیتها و جملهها، تحریف و تصحیف یا غلطهایی دیده میشود که افزونبر اختلال در وزن، موجب ابهام در معنی نیز هست؛ شواهد در جدول زیر از این دست است:
صورت غلط/ صفحه |
صورت صحیح |
صورت غلط/ صفحه |
صورت صحیح |
غضب/ 12 |
غضبت |
یا/ 12، 34 |
تا |
شهیر/ 20 |
شهپر |
اصغر/ 25 |
اصفر |
دارت/ 44 |
داردت |
معمور/ 48 |
مأمور |
اخیار/ 49 |
احبار |
برخودار/ 66 |
برخوردار |
نخرم/ 87 |
بحرام |
نهادم/ 142 |
ننهادم |
خان اتابک/ 142، 256 |
خوان اتابک |
مرورارید/ 146 |
مروارید |
قتیل/ 211 |
قتل |
یافته/ 218 |
تافته |
صندل یاف/ 231 |
صندلباف |
مستعمان/ 261 |
مستمعان |
بردند/ 287 |
بودند |
بدهند/ 286 |
بدهد |
شما/ 298 |
نسا |
روشه/ 302 |
روضه |
خهود/ 303 |
خود |
نامحدود/ 305 |
نامعدود |
قوث/ 307 |
قوت |
خصو/ 308 |
خصم |
روسی کتّان/ 312 |
روسی و کتّان |
ار/312 |
از |
آودهام/ 314 |
آوردهام |
محذومان/ 315 |
مخدومان |
حشیشی/ 328، 320، 350 |
خشیشی |
منزل/ 320 |
منازل |
ما چه/ 337 |
پاچه |
برد داریه/ 338 |
برد و داریه |
پینه/ 360 |
پنبه |
بتایند/ 368 |
بتابند |
سفت/ 385 |
صفت |
غرل/ 394 |
غزل |
تبریز/ 397 |
تیریز |
گفش/ 399 |
کفش |
سدّعی/ چهارده |
مدّعی |
ترکیبانی/ سی و یک |
ترکیباتی |
بیشتر/ چهل |
پیشتر |
بک/ چهل و سه |
یک |
د) حرکتگذاری نادرست
برخی از واژههای ناآشنا برای خوانندة امروز، بهویژه اصطلاحات مربوط به البسه، حرکتگذاری نشده و برخی از حرکتهای عبارات عربی و فارسی نیز نادرست است. برخی از این نادرستیها نشان میدهد که مصحّح دربارة واژه جستوجویی نکرده است؛ برای نمونه در صفحات 34 و 37، واژة «مِسحیّ»، «مَسحِیّ» ضبط شده و در صفحة 336 نیز این واژه به اشتباه «محی» آمده است (ن.ک: دزی، 1359: 381 ـ 382). نمونههای دیگری از این نوع اشتباه در جدول زیر آمده است:
صورت غلط/ صفحه |
صورت صحیح |
صورت غلط/ صفحه |
صورت صحیح |
عافِیِتِهِ/ 4 |
عافِیَتِهِ |
لاکَمخاَ/ 33 |
لاکَمخا |
المَحال/ 166 |
المُحال |
برِ/ 122 |
بر (با سکون «ر») |
اَرمک/ 201 |
اُرمَک |
فَاصنّع/ 242 |
فَاصنَع |
الِّذی/ 263 |
الَّذی |
مدّول/ 284 |
مدوّل |
اَصِله/ 292 |
اصلِهِ |
اَرخِته/ 533 |
اَرَخته |
المنفَوش/ سی و چهار |
المنفُوش |
|
|
هـ) ویرایش
کتاب ویرایش مناسبی ندارد؛ برای مثال فاصلههای نادرستی که در میان حروف یا واژههاست، موجب بدخوانی متن میشود: «رو به» بهجای «روبه» (قاری یزدی، 1391: 208)، «سر ما» بهجای «سرما» (همان: 217)، «خود رنگ» بهجای «خودرنگ»12(همان: 261)، «در زیان» بهجای «درزیان» (همان: 417) و... .
5ـ نکتههایی در باب چند اصطلاح مبهم در تعلیقات
5ـ1 شناسایی چند اصطلاح در حوزة البسه
* بَتّ: در بیتی از مثنویای در «رزم صوف و کمخا» آمده است:
کشیده بت و شال و خفری رده |
|
ملای مله جمله بر هم زده
|
در تعلیقات این بیت، به نقل از لغتنامه دربارة «بت» آمده است: «لیف جولاهگان؛ آهار جولاهان که جامه بدان تر کنند و شوی نیز گویند» (همان: 515). این معنی دربارة «بتّ» با عناصر دیگر بیت، یعنی شال (پارچة پشمی)، خَفری (قالی ستبر) و مَلَّه/ مَلِّه/ مَلَه/ مَلِه (نسیجی از پنبه شبیه به کرباس) که همگی اسمهای اقمشه و البسهاند، تناسبی در نوع ندارد.
«بت» (در فارسی «پت») و جمع آن بُتُوت یا بِتات یا أبُتّ است. صاحب لسانالعرب آن را از جنس وَبَر (سمور) یا صوف (پشم) میداند. دزی نیز باتوجهبه این مستزاد:
مَن یک ذا بتّ فهذا بتیّ |
مقیّظ مصیّف مشتّی |
نسجته من نعجات ستّ13 |
آن را از جنس پشم یا پوست برّه میداند (دزی، 1395: 53). صاحب المحکم و المحیط الأعظم آن را «جامة ضخیم مهلهل (دارای بافتی با چشمههای باز) چهارگوش سبز» میداند (ابنسیّده، 2000، ج9: 468).
آنگونهکه از احادیث و سخنان بزرگان برمیآید، «بت» از جامههای درویشان بوده است. در حدیثی از حضرت علی(ع) آمده است: «طایفهای به نزد ایشان آمدند؛ آن حضرت به قنبر فرمودند: بَتِّتهُم، یعنی بتوت را به ایشان عطا کن»؛ نیز در حدیثی از امام حسن(ع) آمده است: «کجا هستند کسانی که خزوز (جِ خزّ: جامهای از پشم خزّ) و حبرات (جِ حِبَرَة: نوعی نسیج یمانی موجدار) را انداختند و بتوت و نُمَرات (جِ نَمِرَة: چادر پشمین) را پوشیدند؟»؛ نیز سفیان گفته است: «قلبم را در میان بتوت و عباء مییابم»؛ همچنین در دارالنّدوه ابلیس در شکل پیری جلیل که بتّ (جامة چهارگوش ضخیم یا طیلسانی از خز) بر تن داشت، ظاهر شد (ابنالأثیر، 1367، ج1: 92).
* بُرُنجُک: در تعلیقات مصحّح به نقل از نسخة «مل» دربارة «برنجک» آورده است: معجر (قاری یزدی، 1391: 514). او این واژه را چنین حرکتگذاری کرده است:
بِرِنجک خود و دامَک سر سبک |
|
رسیدند هر دو دل از غم تنک
|
قاری نیز در شرح لغاتی که در پایان کتابش آورده است این معنی را تأیید میکند؛ اما در باب تلفظ و جنس آن سخنی نمیگوید.
تلفظ این واژة ترکی و معرب «بُرُنجُک» است؛ بهمعنی نوعی جامة حریر نازک شفاف که با آن سر را میپوشانند و در ردیف شفّ (جامة تنک) و استبرق (دیبا) است (تیمور، 1994، ج2: 157). کاشغری نیز این معنی را تأیید میکند: «هِیَ خِمارُ المَرأَةِ» (1333، ج1: 420).
* صوف مُربَّع: بهنوشتة مصحّح، «صوف مربّع» در فرهنگها ضبط نشده است؛ قاری در شرح لغات و ترکیبات کتابش دربارة وجه تسمیة آن چنین آورده است: «در وجه تسمیّة صوف مربّع چند وجه گفتهاند؛ فقیر را این به خاطر میآید که مربّع به آنش میخوانند که جامهپوشنده، مربّع [چهارزانو] نشیند» (قاری یزدی، 1391: 391).
«صوف مربّع» چنانکه از بهای آن در مقایسه با البسة دیگر برمیآید، جامهای قیمتی بوده (ن.ک: ابنایّاس، 1984: 667) و ازجمله البسهای است که بزرگان به یکدیگر هدیه میدادهاند (مقریزی، 2002: 492)؛ (ابنتغری، 1971، ج15: 85)؛ (حکمت، 1386: 36).
این جامه انواعی دارد؛ یک نوع با نام «صوف مربّع اعلی» از اجناس نفیس بوده است (خواندمیر، 1372: 283) و نوع دیگر، «صوف مربّع مُعلَم» (معلم: نقشدار و مخطّط) که آن را «خمیصه» مینامند و از لباسهایی بوده است که پیامبر(ص) میپوشیدهاند (غدیری، 1998: 167)؛ «صوفیانِ منتهی» نیز صوف مربّع میپوشیدهاند14 (جیلانی، 1984: 26).
از آثار نظام قاری دربارة صوف مربّع میتوان دریافت که افزونبر بهایی بودنش،15 موجدار نیز بوده است:
موج در صوف مربّع نگر ای اهل تمیز |
|
دل به دریا فکن و زر به بهایش بشمار
|
* صوف قُبْرُسی: نوع دیگری از صوف در کتاب قاری صوف قبرسی است که برای مصحّح کتاب ناشناخته است (ن.ک: همان: 456). قُبْرُسی منسوب به قبرس، جزیرهای در دریای روم است که جامة قبرسی (الثّیاب القبرسیّة) یا همان کتان به آنجا منسوب است (سمعانی، 1399، ج10: 326). بناکتی (2007: 289) این نوع صوف را «الصّوف القبرصی» نوعی نیکو از صوف میداند که از قبرس میآوردهاند. این پوشش از هدایای شاهان به یکدیگر بوده است (ن.ک: ابنأیّاس، 1984، ج4: 442). آنگونهکه از شعر قاری برمیآید، صوف قبرسی نوعی صوف گرانبها و ارزشمند است: «که صوف قبرسی و جل به هم نخواهد ماند» (قاری یزدی، 1391: 92).
* داریه: مصحّح به نقل از لغتنامه داریه را مصحّف دورویه و بهمعنای دایره دانسته است (همان: 492)؛ اما این معنا نه به البسه بلکه به موسیقی مربوط است.
گرمای گرم اگر نبود نیز داریه |
|
تن را ز وصل پیرهنی ناگزیر نیست
|
«داریه» در این بیت قاری واژهای فارسی است که اصل آن «داریی» و به معنی نوعی پارچة حریری با رشتههای پنبهای است (الدسوقی، 1992، ج1: 1120). شعر نظام قاری نیز تأییدکنندة این معنی است. نکتة دیگر که در باب داریه از شعر قاری برمیآید، آن است که این پارچه را در سپاهان میبافتهاند (قاری یزدی، 1391: 129):
از پیرهن و داریه [و] زوده،16 ز فارس |
|
تا به حدّی است مرا میل سپاهان که مپرس |
* فَرّاء: در بیتی از قاری آمده است:
قبای قاقم ای فرّا به قدّ صوف کوتاه است |
|
|
|
مگر از قندس آری وصلهای بر دامنش دوزی
|
|
در تعلیقات این بیت دربارة «فَرّا» آمده است: «این کلمه در بیت بهجهت رعایت وزن، مشدّد آمده و معنای آن بهتحقیق روشن نیست؛ اما بدون تشدید بهمعنی گورخر و حِمار الوحش است» (همان: 504).
وزن «فَعّال» یکی از وزنهایی است که در زبان عربی برای ساخت معانیای دربارة پیشهها به کار میرود. «فرّاء» در این بیت با تشدید «را» به معنی پوستیندوز و دباغ است. این واژه از ریشة «فرو» است و در لغتنامه خود مدخل نیست؛ اما ذیل مدخلهای «پوستینفروش»، «پوستپیرا» و... آمده است.17
* قَرساق: مصحّح دربارة «قرساق» آورده است: «این کلمه در فرهنگهای لغت ضبط نشده؛ اما در نسخة «مل» آمده است: قرساق، مویینهای است» (همان: 465).
این واژه در لغتنامه ذیل «فنک» آمده است: فنک «اسم فارسی قرساق است». کاشغری نیز این معنی را تأیید میکند: «قَرساق: الفَنَک» (1333، ج1: 393). این واژه در فرهنگ فارسی معین به صورت «قارساق» هم آمده است.
* کلاه شلغمی: در دیباچة کلیات نظام قاری، در مقایسة دیوان اطعمه با دیوان البسه چنین آمده است: «اگر آنجا شلغم بلغمی است، اینجا کلاه شلغمی است» (قاری یزدی، 1391: 5). به نوشتة مصحّح، ترکیب کلاه شلغمی «در فرهنگهای لغت یافت نشد» (همان: 437)؛ اما این ترکیب در ذیل شلغمی در لغتنامه آمده است: «کلاه شلغمی: نوعی کلاه مدوّر، مشابه شکل شلغم».18
قاری در بخشی از متن کتاب آرایشنامه (همان: 258) از کلیات نظام قاری، هنگامهای را توصیف میکند که البسه در آن گرد آمدهاند؛ هنگامهای از «طاسبازان عرقچین و کلاه شلغمی»، «مسخرگان کلاه روباه»، «کشتیگیران نمد و لعبتبازان خیمهها»، «آتشبازان اطلس قرمزی» و «رسنبازان شریت و چماقبازان دکمههای پا دراز»؛ چنانکه از متن برمیآید، کلاه شلغمی نیز مانند همنشینان دیگر از لوازم بزم و مسخرگی بوده است.
* مُشَرَّف: یکی دیگر از واژههای ناشناخته برای مصحّح مشرّف است؛ به نوشتة او این واژه «در فرهنگهای لغت یافت نشد، گویا نام پارچه یا جامه است» (همان: 512). این واژه در نمایة البسه در پایان کتاب هم نیامده است.
مُشَرَّف گِل سرخ است. جامة رنگشده با این گِل را مشرّف مینامند (العلی، 2003: 186). در تهذیباللّغة(ازهری، 2001، ج11: 234) نام دیگر این جامه عُمَریّة است؛ نیز به نقل از لیث در همین کتاب، شرف نام درختی سرخرنگ است که بدان الدّاربَرنَیان میگویند و جامة رنگشده با آن را مشرّف مینامند.
5ـ2 توضیح چند اسم خاص
* گازریگهِ سعدی
در بیتی از قاری آمده است:
ز گازریگه سعدی همیرسد گازر |
|
مسافر بر و بحر است عزّتش دارید
|
در تعلیقات این بیت آمده است: «ز گازری که [!]...: شاعر در موارد بسیاری به «سعدی» که نام محلّی در شیراز بوده و امروزه به آن محل «سعدیّه» گویند، اشاره میکند» (همان: 510)؛ اما هیچ اشارهای به ارتباط سعدیّه با گازر و گازری نمیشود.
اشارهای که در این بیت آمده است، در برخی منابع کهن سابقه دارد: «مقبرة سعدی زاویهای دارد نیکو با باغی نمکین که او خود در زمان حیات خویش بنا کرده و محلّ آن نزدیک سرچشمة نهر معروف رکنآباد است و شیخ در آنجا حوضچههایی از مرمر برآورده که برای شستن لباس میباشد. مردمان از شهر به زیارت شیخ آمده، پس از خوردن غذا در سفرهخانة شیخ و شستن لباسها مراجعت میکنند و من خود نیز چنین کردم» (ابنبطوطه، 1376، ج1: 265 و 266). این مضمون باز هم در شعر قاری سابقه دارد:19
غسل گازرگه سعدی و مصلّی مدفن |
|
ختم شیخ احمد نسّاج ندا خواهد بود
|
نیز در ضمن غزلی از قاری به پیروی غزلی از خجندی آمده است:
به گازرگه، لباس شعر قاری |
|
ز روح پاک سعدی شد مطهّر |
من اینجا جامهها کردم نمازی |
|
خجندی گر در او میشست دفتر
|
مصراع چهارم به این بیت شیخ کمالالدین خجندی اشاره دارد (1372: 204):
کمال این گفته گر سعدی شنیدی |
|
فروشستی به گازرگاه دفتر |
* کتاب نمدی
برکسوندار نباید که بود صاحب ریش |
|
در کتاب نمدی یافتهاند این اخبار
|
مصحّح در تعلیقات بیت بالا چنین آورده است: «شاعر در دیوان خود بیتی از درویش اشرف نمدپوش میآورد و نقیضة بیت او را میسراید، اما نگارنده در منابع مورد مراجعة خود به نام نمدی یا درویش اشرف نمدپوش برنخورد».
گفتنی است این فرد از شاعران قرن نهم است؛ نامش اشرف و درویشمسلک و نمدپوش بود و با مردم آمیزشی نداشت. اشرف منسوب به فرقة نعمتاللهی بود. او دواوین اربعه و نیز خمسهای به پیروی از نظامی دارد و افزونبر آنها، صد کلمة حضرت علی(ع) را به پارسی منظوم درآورده است (ن.ک: اوحدی بلیانی، 1389، ج4: 2103)؛ (تربیت، بیتا، ج1: 147 ـ 149)؛ (مدرّس، 1369، ج1: 128)؛ (نخجوانی، 1339: 120 ـ 126).20
6ـ کاستی در نمایهها
نمایهها کاستیهای گوناگونی دارد؛ ازجمله اصطلاحات یا اعلام افتاده از نمایهها عبارت است از: جوزق (قاری یزدی، 1391: 291)، شیخ احمد نسّاج (همان: 294)، داریه (همان: 297)، زیلوچه (همان: 300)، جنید (همان: 307)، بسطام (همان: 313)، صندلباف (همان: 231) و... . ضربالمثلهای بسیاری نیز در این کتاب آمده که فراهمآوردن فهرستی از آنها ضروری است. گفتنی است این ضربالمثلها تازگیهایی نیز دارد21 و گاه فهم آنها نیازمند توضیحی است که در بخش تعلیقات نیامده است.22
7ـ نتیجهگیری
در تصحیح آثاری مانند کلیات نظام قاری که از آنها نسخهای نیکو و صحیح در دست نیست، استفاده از تحلیلهای درونمتنی و جستوجو در منابع برونمتنی و کاربرد شگردهای دیگر برای تصحیح متن راهگشاست. استفاده از منابع برونمتنی در تصحیح که با زبانها و دانشهای دیگر ارتباط مییابد، تصحیح متن را در جایگاه فنی میانرشتهای مطرح میکند.
الف) اطلاعات درونمتنی: اطلاعات درونمتنی که در این مقاله استفاده شد، برپایة کارکرد به سه بخش تقسیم میشود:
1) گشودن دشواریهای متن و تصحیح آن با یافتن همسانهای معنایی و لفظی در متن و نیز توجه به وزن در تصحیح ابیات؛
2) توضیحاتی برآمده از متن دربارة نظام قاری، زندگی و جایگاه ادبی او در روزگار خود و زدودن برخی از ابهامهای متن با کمک این یافتهها؛
3) یافتههای میانرشتهای برآمده از متن:
- یافتههای جامعهشناسی و مردمشناسی؛ در این اثر اطلاعاتی دربارة مشاغل آن روزگار، بهویژه کیفیت هنر خیاطی، باورهای عامیانه، کیفیت برگزاری مراسم مختلف به دست میآید. تحلیل این یافتهها افزونبر آگاهیهایی که از عصر تیموری بهویژه دربارة زندگی قاری به دست میدهد به خوانش آسانتر متن و زدودن ابهامهای آن میانجامد.
- یافتههای زبانشناسی؛ ترکیبهای برساختة نظام قاری، ساختن فعلهای مرکب یا عبارتهای فعلی تازه، حفظ واژههای ترکی و مغولی دورة قبل، تغییرات آوایی واژهها، ضربالمثلها، حفظ ساختارهای دستور زبان عربی از این جمله است.
ب) منابع برونمتنی: نویسنده با استفاده از فرهنگهای عمومی و تخصصی فارسی، عربی، ترکی و نیز جستوجو در متون دیگری مانند منابع حدیثی، تذکرهها، سفرنامهها، منابع تاریخی و متون جغرافیایی به شناسایی ممدوحان (فخرالدین)، اعلام انسانی (نمدی) و اعلام جغرافیایی (گازریگه سعدی) پرداخت. همچنین شماری از اصطلاحات ناشناخته در حوزة البسه (بَتّ، بُرُنجُک، صوف مربّع، صوف قُبرُسی، داریه، فرّاء، قَرساق، کلاه شلغمی و مُشَرَّف) بهطور گسترده شرح و ابهامات متن نیز زدوده شد.
این کتاب تاکنون سه بار به چاپ رسیده است. چاپ نخست آن به همت میرزا حبیب باتوجهبه سال چاپ و نیز نبود امکانات امروزی پژوهش و فراتر از آن دقتهای مصحّح، یکی از چاپهای درخور اعتماد است. بار دیگر مشیری آن را منتشر کرد؛ این چاپ افست چاپ پیشین است و هیچ افزودهای بر آن ندارد. چاپ سوم را رحیم طاهر با افزودههایی ارزشمند منتشر کرد؛ اما شمار بسیار خطاها و کاستیها از ارزش این چاپ کاست. تحریفها، تصحیفها، غلطهای چاپی، نادرستی در حرکتگذاری واژهها بهویژه اصطلاحات مربوط به البسه، ویرایش نامطلوب کتاب، برتری ضبطهای چاپ میرزا حبیب بر این چاپ، کاستی در مقدمه و نمایهها، ضرورت تصحیح دوبارة این اثر را برپایة این منابع نشان میدهد.
پینوشتها
1. برخی قاری را یزدی دانسته (فتوحییزدی، 1382: 22) و برخی شیرازی گفتهاند؛شفیعی کدکنی با استناد به سخن صاحب بدایعالأفکار و نیز شعرهای قاری به لهجة شیرازی، او را شیرازی میخواند (شفیعی کدکنی، 1384: 82). بسامد بسیار واژة شیراز در کتاب قاری و اشاره به مناطق مختلف شیراز تأییدکنندة شیرازیبودن اوست. قاری در ضمن مناظرهای به این مسئله اشاره میکند: «مرا از شیراز و شیرازی، رگ و ریشه بودی» (قاری یزدی، 1391: 287).
2. زمان و چگونگی زندگی نظام قاری چندان مشخص نیست؛ براون معتقد است که «باتوجهبه دورة حیات شاعرانی که نظام قاری اشعارشان را پارودی کرده، میتوان استنباط کرد که سال مرگش حدود سالهای 886 تا 893 ق است» (براون، 1357، ج4: 467).
3. قاری نیز شعرش را «شعر/ بیت البسه» گفته (قاری یزدی، 1391: 57، 58، 61، 112، 133، 243، 285، 339) و خود را «نظّام/ ناظم/ شاعر البسه» (همان: 233، 249، 245) خوانده است.
4. ر.ک: زرینکوب، 1346: 184.
5. ویژگیهای نسخههای خطی موجود از آثار نظام قاری عبارت است از: 1) نسخة شمارة 497 دانشگاه استانبول: مجموعهای است که شعر قاری را از برگ 188 تا 223 در بر دارد؛ 15 سطری، کاتب: سلطانعلی، مورّخ 865 قمری، همزمان با زمان حیات شاعر؛ 2) نسخة شمارة 162 دارالکتب قاهره: مجموعهای که از برگ 330 تا 339 آن، شعر قاری است؛ مورّخ 879 قمری؛ 3) نسخة شمارة 409 دانشگاه استانبول: این نسخه دارای 208 برگ است که 158 برگ آن شامل دیوان البسه است؛ 12 سطری به خط نستعلیق، مورّخ 972 قمری. این نسخه جامعترین نسخهای است که تا این زمان از کتاب قاری در دست است؛ 4) نسخة شمارة 1166 کتابخانة ملّی: این نسخه شامل دو بخش است: بخش نخست کنزالإشتهای اطعمه و بخش دوم سرودهها و نوشتههای قاری است؛ 151 برگ دارد که 55 برگ آن سرودهها و نوشتههای قاری است، 15 سطری، به خط نستعلیق و شاید در قرن 10 نوشته شده باشد؛ به خط محمدیحیی است. در پایان این نسخه شماری از واژهها و اصطلاحات مربوط به البسه آمده است؛ 5) نسخهای از ترکیببند قاری در کتابخانة علوم پزشکی تهران به شمارة 7/238موجود است. این نسخه ترکیببندی با خط تحریری است و 13 صفحه دارد (برای آگاهی بیشتر ن.ک: درایتی، 1389: 423).
6. فراوانی اصطلاحات مربوط به مشاغل، نمایهای جداگانه در کتاب میطلبد: الچی، باورچی، بتکچی، برغوچی، برکسوندار، بقچهکش، پاپوشدوز، پریخوان، پشمینهفروش، جامهدوز، چکمهدوز، حلّاج، خردهفروش، خفّاف، خیّاط، خمیصهدوز، درزی، دلاّل، دوابیکش، رکابدار یا رکیبدار، سمسار، غاشیهکش، قالبکزن، قپوچی، قراجی، قصّار، کفّاش، کلاهدوز، کمساندوز، گازر، مباشر، محرّر، مستوفی، مشّاطه، منادیزن، مهندس، ندّاف، نقّاش، نمدساز، نمدفروش و... .
7. گفتنی است نگارندة مقاله، کلیات نظام قاری را بهطور کامل مطالعه کرد. خطاها و سهوهای فراوانی در تصحیح این کتاب دیده میشود؛ اما به سبب بسیاری تعداد به چند نمونة برجسته بسنده شد.
8. این بیت در قطعة حافظ (1375: 1073) چنین است:
دختری شبگرد تیز و تلخ و گلرنگ است و مست |
|
|
|
گر بیابیدش به سوی خانة حافظ برید |
|
9. نیز (قاری یزدی، 1391: 340):
کجاست شقشق مدفون و خشخش مخفی |
|
که حال خویش بگویم به نالة بم و زیر |
یا
از آن سو خشخش مخفی از این سو شقشق مدفون |
|
|
|
شنو این رمز از قاری سؤال است آن جواب است این
|
|
10. در لغتنامه نیز این بیت از قاری ذیل «شیرینهباف» با همین صورت آمده است.
11. بیت بحثشده چنین است:
همچو چادر سفیدرو باشید |
|
نه سیه نامه همچو چشمآویز |
«چشمآویز» پوششی سیاه و شبکهدار است که از موی دم اسب میبافند و زنان آن را مانند نقاب در برابر چشم میآویزند. مصراع دوم به این صورت بیمعناست. نسخة «مج» بهجای «نامه»، «جامه» آورده است که باتوجهبه اینکه «چشمآویز» نوعی جامه است، درست به نظر میرسد. دهخدا نیز ذیل «چشمآویز» ضبط «مج» را تأیید میکند.
12. «خودرنگ» نوعی پارچه به رنگ خاکی است.
13. ای کسانی که بتّ میپوشید، این بتّ متعلّق به من است؛ در زمستان و تابستان هنگامیکه خورشید نخستین پرتو خود را میافشاند، آن را میپوشم؛ من آن را از شش برّه بافتهام (دزی، 1359: 52).
14. یکی از وجوه تسمیة اهل تصوف پوشیدن جامة صوف است؛ صوفیان مبتدی صوف گوسفند، صوفیان متوسط صوف بز و صوفیان منتهی صوف مربّع میپوشیدهاند (ن.ک: جیلانی، 1971: 26 و 38).
15.
هرکه با قاری کند دعوی به شعر البسه |
|
بحث با صوف مربّع از جل خر میکند
|
16. این مصراع در چاپ طاهر «از پیرهن و داریة زوده ز فارس» و در چاپ میرزا حبیب «از پیرهن و داریة و زوده ز فارس» آمده است که هر دو صورت نادرستی دارد. «زوده» پارچة نازکی است که از آن پیرهن میسازند.
17. برخی بر این باورند که پدر ابومحمد حسین بن مسعود فرّاء بَغَوی، محدّث و فقیه شافعی قرن پنجم و ششم قمری به این شغل میپرداخته است و او را به سبب شغل پدر ابنفرّاء نامیدهاند (ن.ک: ذهبی، 1964، ج1: 86)؛ اما برخی دیگر معتقدند «فرّاء» (اسم خاصِّ بغوی) مشتق از «فری» به معنای قطع است و بغوی را بهسبب دقت و مویشکافی، فرّاء میخواندهاند (مدرّس، 1369، ج4: 316)؛ همچنین چون ثعالبی از پوست روباه (ثعلب) پوستیندوزی میکرده، فرّاء (از ریشة فرو) نامیده شده است (همان، ج1: 365).
18. شلجم معرّب شلغم است. «الشّلجمیّ: Lenticular؛ یعنی دو قوس از دایره بر سطحی محیط شود که هر دو از نصف دایره طولشان بیشتر شود و انحداب یا کوژیاش در دو سوی باشد (تهانوی، 1996: ذیل الشّلجمیّ). خواجهنصیر نیز در تنسوخنامه دربارة آن چنین میگوید: «آنکه میل به پهنی دارد، آن را شلجمی گویند» (خواجهنصیر، 1363: 93).
19. نیز دربارة «گازرگاه سعدی» ن.ک: قاری یزدی، 1391: 55، 174، 331، 342 و 422.
20. و نیز دربارة همو ر.ک: مدرّس، 1369، ج1: 128.
21. ازجملة این مثلهاست: «گرمکردن حمّام از بانگ خروس» (همان: 311) و یا بیت زیر:
ولیک در مَثَل است اینکه ریش اگر تنک است |
|
|
|
به هر طریق بتابد یکی شتای دگر
|
|
22. برای نمونه، مصراع دوم این بیت:
پوستینا پس سرما ز خودت اندازند |
|
چون مبارک چو شوی مرده، کنند آزادت
|
ضربالمثلی است که دربارة آن در تعلیقات توضیحی نیامده است. معنای آن چنین است: کاری را پس از گذشتن وقتش انجامدادن، بیهودهکاری. دهخدا نظیر دیگری برای آن آورده است: «مبارک مرده آزاده میکند: نظیر روغن چراغ ریخته وقف امامزاده» (دهخدا، 1383، ج3: 1397). این ضربالمثل در متون دیگر هم آمده است: «حکمی که از سر قدرت نبود، مبارک مرده آزادکردن باشد» (ابوالرّجا، 1363: 22). در لغتنامه ذیل «مبارک» در حکایت این مثل چنین آمده است: مردی غلامی داشت مبارکنام که شب و روز او را در شکنجه میداشت، چون او بمرد، گفت: مبارک را آزاد کردم و این مَثَل گردید.