بررسی تطبیقی متن مصباح‌الهدایة کاشانی با نهج‌البلاغه برپایة نظریة بینامتنیت ژنت

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار زبان ‌و ‌ادبیات ‌فارسی‌، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، ایران

2 کارشناس ارشد زبان ‌و ‌ادبیات ‌فارسی‌، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، ایران

چکیده

نظریه ترامتنیتِ ژرار ژنت از رویکردهای نوین در خوانش و نقد متون ادبی است. این رویکرد در محور بینامتنیت خود، سه نوع پیوند «آشکارا ـ تعمدی»، «پنهانی ـ تعمدی» و «ضمنی» را در میان دو متن مطرح می‌کند. در حوزة مطالعات ادبی نیز در موضوع اثرپذیری متون از یکدیگر، نکات مهمی در صنعت‌های ادبی مانند اقتباس، تضمین، حل، درج، تلمیح و گاهی سرقت‌های ادبی مطرح می‌شود که همواره اهل بلاغت به آنها توجه داشته‌اند. کتاب مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه از عزالدین محمود کاشانی (متوفی 735 ق) جایگاهی استوار در مطالعات عرفان اسلامی دارد. این اثر برپایة نظریة ژنت در مباحث اصلی عرفانی، تعریف اصطلاحی از واژه‌های عرفانی، هر سه نوع اثرپذیری را از نهج‌البلاغه داشته است. در این مقاله سعی می‌شود از این دیدگاه چهار فصل از کتاب نامبرده بازخوانی شود. با‌توجه‌به آنچه بیان می‌شود می‌توان گفت نهج‌البلاغه اَبَرمتنی است که کاشانی با توجه و توسل به آن، مصباح‌ الهدایه و مفتاح الکفایه را تألیف کرده است. حضور کلام مولا علی (ع) در بیشتر سطرهای این اثر پررنگ و انکارناپذیر است. شیوة تحقیق در این پژوهش تحلیلی ـ توصیفی است که با بررسی تطبیقی و ارائة شواهد انجام می‌شود.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

A Comparative Study of Kashani’s Mesbah al-Hdayah Text with Nahj al-Balaghah based on Genette’s Theory of Intertextuality Based on the theory of genet intertextuality

نویسندگان [English]

  • Taghi Ejieh 1
  • Nafise Aghakhani 2
1 Assistant Professor of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Humanities, University of Isfahan, Iran
2 MA of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Humanities, University of Isfahan, Iran
چکیده [English]

From the modern approaches to reading and criticizing literary texts, the theory of the ‘Gerard Genette’, which, in its interrelated axis, suggests three types of "explicitly deliberate", "hidden-deliberate," and "implicit" links between the two texts. In the field of literary studies, in the subject of the impact of texts from each other, important points in literary techniques such as adaptation, assurance, resolution, insertion, interpretation, and sometimes plagiarism are raised, which have always been the subject of attention from the rhetoric. The book, "Mesbah al-Hadaee and Moftah al-Faha", by Ezeddin Mahmoud Kashani (d. 735 AH), according to his firm position in the studies of Islamic mysticism in mystical topics that are the idiosyncratic terms of mystical expressions. All three types of effects based on the theory of Genette were from the Nahj al-Balaghah. In this paper, we try to revisit the four chapters of this book from this perspective. According to what follows, it can be said that Nahj al-Balaghah is a hypertext that Kashani has approached by authoring Mesbah al-Hdayah and the presence of the words of Imam Ali (as) in most of the lines of Kashani's book is bold and undeniable. The research method in this analytical-descriptive study is done by comparative analysis and providing evidence.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Mesbah al-Hadaei
  • Nahj al-Balaghah
  • Intertextuality
  • Gerard Genet

مقدمه

وجود اصطلاحات در متون عرفانی همانند همة شاخه‌های دانش، موضوعی بدیهی است. افزونی معنا و حتی تفاوت معنا در یک اصطلاح، در زبان عرفان اسلامی ویژگی‌ای فراگیر و معمولی است؛ اما تلاش برای ایجاد یک‌سویی معانی و دست‌یابی به یک مفهومِ برقرار برای یک اصطلاح عرفانی، ازنظر نویسندگان عارفی مانند عزالدین محمود کاشانی (متوفی 735 ق) به دور نمانده است. او در این تلاش، برای همسانی مفاهیم و زدودن تغایرات، باید به متنی تکیه می‌کرد تا خوانش مشترک از یک لفظ یا اصطلاح عرفانی را ممکن کند. تذکر این نکته ضروری است که از دیرباز متصوفه به حدیث و روایت در کنار قرآن کریم توجه داشتند و این شیوة نگرش به سبب‌های فرهنگی و تاریخی، از سنت‌های تألیف آثار بوده است؛ حتی بر آن تأکید شده بود که «جز بر کتاب و حدیث نمی‌توان اعتماد کرد» (زرین‌کوب، 1389: 12). از‌این‌رو شاید یکی از دلایل تفاوت‌ در تعریف‌ اصطلاحات عرفانی در آثار متصوفه، ناآشنایی عمیق بعضی از مشایخ با دو منبع قرآن و حدیث باشد؛ البته در کنار این دلایل، سبب‌های دیگری نیز وجود دارد. عزالدین محمود کاشانی روشی ویژه در این مسیر داشته است. او قصد نداشت تا فقط یافته‌های خود را از عرفان و نهج‌البلاغه گزارش کند؛ کاشانی برپایة آنکه «سرچشمة اصلی علوم عرفانی و مبانی تصوف، باطن پیامبر و روح نبوت و قلب ولایت است» (دهباشی و میرباقری‌فرد، 1384: 51)، با‌توجه‌به شأن امیرالمؤمنین علی (ع) در میان فرقه‌های تصوف و اتکا به متن نهج‌البلاغة ایشانمی‌کوشد تاحدی به این تفاوت‌های معانی در شرح اصطلاحات عرفانی پایان دهد و تعریفی جامع و مانع از آنها ارائه کند؛ سعی و تلاشی که سبب شد تا متن مصباح‌الهدایة او به‌ویژه در فصل‌هایی که در آن به تبیین و تشریح اصطلاحات عرفانی پرداخته است، به آرای مولا علی‌ (ع) در نهج‌البلاغه تشابه یابد. در مصباح‌الهدایه حضور نهج‌البلاغه هم به صورت اقتباس‌ها و استشهادهای آشکار و هم در ورای بیشتر تعریف‌ها و مضمون‌های کاشانی احساس می‌شود. در این پژوهش نگارندگان می‌کوشند تا از نگاه ژرار ژنت، زبان‌شناس برجستة فرانسوی، روش کاشانی را نقد و تحلیل کنند و در ضمن آن، رابطة دو متن مصباح‌ الهدایه و مفتاح الکفایه و نهج‌البلاغه را از منظر بینامتنیت ژنت برای خوانندگان معلوم کنند.

شیوة پژوهش، تحلیلی ـ توصیفی است که با ارائة شواهد از چهار فصل از باب هشتم کتاب مصباح الهدایه و مفتاح ‌الکفایه و بررسی تطبیقی آنها با سخنان امیرالمومنین علی (ع) در کتاب نهج‌‌البلاغه انجام می‌شود. این چهار فصل عبارت است از: در قناعت، در تواضع، در حلم و مدارا، در عفو و احسان.

پیشینة پژوهش

دربارة نظریة بینامتنیت ژرار ژنت و انواع آن، کتاب‌ها و پایان نامه‌ها و مقالات چندی تألیف شده است. ساختار و تأویل متن از بابک احمدی، بینامتنیت از گراهام آلن و ترجمة پیام یزدانجو و کتاب درآمدی بر بینامتنیتو مقالة «ترامتنیت روابط یک متن با دیگر متن‌ها» هر دو تألیف بهمن نامور مطلق، از آن جمله است. مقالات بسیاری نیز دربارة تطبیق و مقایسة دو اثر متفاوت، باتوجه‌به نظریة ژنت و انواع آن به چاپ رسیده است؛ اما پژوهشی یافت نشد که در آن به‌طور مستقل ارتباط متن دو کتاب برجستة مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه از عزالدین محمود کاشانی و نهج‌البلاغه از مولا علی (ع) بررسی شده باشد.

 

عزالدین محمود کاشانی و نهج‌البلاغه

سرچشمة اصلی علوم و معارف عرفانی و مبانی تصوف پس از قرآن کریم، احادیث نبوی و روایات دینی است که مشایخ تصوف همواره با تمسک به آنها به تبیین و تشریح آرای خود پرداخته‌اند (سجادی، 1372: 7)؛ بنابراین می‌توان گفت برترین شاخص و معیار برای سنجش و تعدیل تعریف‌ها و اصطلاحات واردشده در متون تصوف، همسوگرایی و نزدیکی این اصطلاحات با سرچشمة اصلی خود یعنی قرآن و سنت است. در اوایل مشایخ صوفی نیز گاهی اقرار می‌داشتند که جز بر کتاب و سنت نمی‌توان اعتماد کرد؛ اما بعدها به گمراهی افتادند؛ زیرا خود، دانش درستی در باب کتاب و سنت نداشتند (زرین‌کوب، 1389: 12)؛ بنابراین نخستین و قوی‌ترین عامل برای بروز اختلاف و ناهماهنگی در پیکرة تصوف اسلامی و آثار نقل‌شدة متصوفه، دوری این منابع از سرچشمة اصیل خود، قرآن و سنت نبوی، و اختلاف با آنها بوده است. به همین سبب است که آثار تألیف‌شده در قرن چهارم هجری مانند اللمع ابونصر سراج، قوت‌القلوب ابوطالب مکی، التعرف لمذهب التصوف کلابادی و آثار ابوالرحمن سلمی که مرجع علمی تصوف به شمار می‌رود، تألیف کسانی است که کوشیده‌اند میان تصوف و مذهب سازگاری و تطبیق به وجود آورند (دهباشی و میرباقری‌فرد، 1384: 109). همچنین با مراجعه به منابع حدیث از اهل سنت و شیعه، دومین منبع اصیل تصوف اسلامی پس از قرآن، مشاهده می‌شود که همواره در احادیث و سنن نبوی، شخصیت علی بن ابیطالب ـ «که اکثریت قریب‌به‌اتفاق اهل عرفان و تصوف نسب سلسله‌های خود را به ایشان می‌رسانند» (مطهری، 1387: 551) ـ ملاک و معیار تعریف حق، معرفی شده است؛ بر همین پایه است که در منابع تصوف، انتساب خرقه به آن حضرت هم‌پایة چنین سخنانی است: «قطب فتوت مرتضی علی (ع)و خاتم فتوت هادی (ع)خواهد بود» (کاشفی سبزواری، 1350: 6)؛ بنابراین سخنان ایشان را ملاک و معیار استواری در سنجش و تعدیل تعریف‌های واردشده در متون تصوف اسلامی می‌توان به شمار آورد. از میان مشایخ عرفان در سدة هفتم و هشتم هجری، عزالدین محمود کاشانی (متوفی 735 ق) می‌کوشد تا در مصباح‌ الهدایه و مفتاح ‌الکفایه، از مهم‌ترین متون عرفانی در سدة هشتم هجری، بیش از صد تعریف و اصطلاح ارائه دهد. سپس با مقایسه و تطبیق تعریف‌های پیش از خود از اصطلاحات عرفانی و با توسل و یاری از آرای امام علی (ع) در نهج‌البلاغه تعریفی جامع و مانع از مبانی و اصول عرفان بیان کند. این سعی و تلاش کاشانی سبب شده است تا کلام او در شرح و تفسیر واژه‌های عرفانی تا حدود بسیاری به سخنان مولا علی (ع) در نهج‌البلاغه نزدیک شود. این موضوع با بررسی و مطالعة تطبیقی متن کتاب او با نهج‌البلاغه و برپایة نظریه بینامتنیت ژرار ژنت ـ در این نظریه ارتباط متون با یکدیگر بررسی می‌شود ـ به‌روشنی توجیه‌پذیر و اثبات‌شدنی است.

 

نظریة ژرار ژنت

یکی از نظریه‌های مهم در حوزة نقد ادبی و خوانش متون، نظریة ترامتنیت (Transtextualite) از نظریه‌پرداز بزرگ فرانسوی، ژرار ژنت (1930 م) است. برپایة این نظریه، هیچ متنی ابداعی و مستقل از متون دیگر نیست و هر متن، منابعِ الهام گوناگونی دارد که در متن منظور حل شده است؛ بنابراین هر نوشته‌ای، بینامتنی برآمده از متن‌های پیش از خود است که در متن‌های بعد از خود نیز حضور خواهد داشت. آرای ژرار ژنت پیش از او در اندیشه‌های زبان‌شناختی و نشانه‌شناسی فردیناند دوسوسور (1913‑1857 م) و منطق گفتگویی میخائیل میخائیلویچ باختین (1975‑1895 م) مطرح شده بود و بعدها نیز در اواخر دهة شصت، مبانی نظری آن در آرای ژولیا کریستوا (1941 م) پی‌ریزی شد (مکاریک، 1385: 72). با ظهور ژنت و سه کتاب معروفش با عنوان‌های الواح بازنوشته، آستانه‌ها و مقدمه‌ای بر سرمتنیت، این نظریه به صورت کامل‌تر و منسجم‌تری در عرصة نقد ادبی حضور یافت. نظریة ترامتنیت ژنت بر آن است که هر چیز پنهان یا آشکار، متن را در ارتباط با متن‌های دیگر قرار می‌دهد. او این نظریه را بر پنج محور اصلی بنیان می‌نهد: بینامتنیت (Intertextualite)، پیرامتنیت (Paratextualite)، فرامتنیت (Metatextualite)، سرمتنیت (Arcitextualite)، بیش‌متنیت (Hypertextualite). او هربار باتوجه‌به یکی از این محورها، ارتباط متن را با سایر متون بررسی می‌کند (نامور ‌مطلق، 1386: 85).

در این تقسیم‌بندی، دستة اول یعنی بینامتنیت به تبیین و تشریح کاربرد و حضور آگاهانة همه یا پاره‌ای از یک متن در متنی دیگر می‌پردازد (احمدی، 1388: 320). در این شیوه بخشی از متنِ «الف» به شکل‌های گوناگون در متنِ «ب» حضور می‌یابد. ژنت، بینامتنیت را به سه نوع صریح ـ تعمدی، پنهان ـ تعمدی و ضمنی تقسیم می‌کند که در ادامه به‌طور گسترده به آن پرداخته می‌شود. در دستة دوم یعنی پیرامتنیت، شکل ارائه‌دهندة متن ادبی مانند عنوان‌های اصلی، فصل‌ها و پی‌نوشت‌ها بررسی می‌شود که درواقع به جهت‌دهی و کنترلِ درک و دریافت‌های خواننده از متن می‌پردازد (آلن، 1392: 150). در فرامتنیت، با تفسیرهایی که متن «ب» از متن «الف» ارائه می‌دهد، پیوند دو متن منظور بررسی می‌شود. در سرمتنیت نیز به روابط طولی میان یک متن با متنی که اثر به آن تعلق دارد، توجه خواهد شد. در قسم آخر از این تقسیم‌بندی یعنی بیش‌متنیت، مواردی بررسی می‌‌شود که به اتحاد دو متن می‌‌انجامد؛ مانند تأثیرها و تأثرها و موارد الهام‌بخش متن اولیه در متن ادبی منظور (نامور مطلق، 1386: 95‑85).

موضوع این پژوهش، بررسی ارتباط دو متن مصباح‌‌ الهدایه و مفتاح‌ الکفایه و کتاب نهج‌البلاغه مولا علی (ع) ازنظر محور بینامتنیت ژنت است؛ به همین سبب از پرداختن به سایر دسته‌های نظریة ترامتنیت پرهیز می‌شود. در ادامه با ذکر شواهدی از این دو کتاب، اقسام بینامتنیت در این دو متن توضیح داده می‌شود. ژنت محور بینامتنیت را به سه گونة فرعی و اصلیِ آشکارا ـ تعمدی، پنهان ـ تعمدی و ضمنی تقسیم کرده است. نکتة درخور توجه آن است که هریک از این سه گونه در متون بلاغی گذشتگانِ فارسی‌زبان نیز به صورتی جزئی‌تر و دقیق‌تر و در قالب عنوان‌های دیگری مانند تضمین و اقتباس، سرقت‌های ادبی و کنایه و تلمیح مطرح شده است. نگارندگان این پژوهش کوشیده‌اند تا برای کامل‌کردن بحث و نزدیک‌کردن اصول بینامتنیت ژنت به ذهن خواننده، اشاره‌ای کوتاه به این موضوعات نیز داشته باشند.

بینامتنیت آشکارا ـ تعمدی

در بینامتنیت آشکار، مؤلفِ متأخر (متن ب) بدون آنکه قصد پنهان‌کردن داشته باشد، همه یا بخشی از متن مؤلفِ اول (متن الف) را در ضمن کلام خود می‌گنجاند و گاهی با گیومه و یا ارجاع و گاهی بدون ارجاع  آن را از قسمت‌های دیگر متن متمایز می‌کند؛ بنابراین عبارت وارد‌شده به صورت نقل‌قول در متن منظور حضور می‌یابد و خواننده به‌راحتی آن را در‌می‌یابد. در بلاغت اسلامی این نوع بینامتنیت با عنوان «تضمین» شناخته می‌شود؛ البته برای آن، گونه‌هایی فرعی و جزئی‌تر مانند اقتباس، حل، درج و... نیز تعریف کرده‌اند. این تقسیم‌بندی جزئیِ بلاغیون، بیانگر توجه دقیق و جزئی‌نگر ایشان به نقد ادبی و شیوه‌های اثرپذیری متون از یکدیگر است (صباغی، 1391: 63). برای مثال رادویانی در تعریف تضمین، از علمای بنام فارسی‌زبان در ترجمان البلاغه اینچنین سخن می‌گوید: «تضمین آنست کی شاعر را بیتی شعر از شعر دیگران خوش آیذ، و آن را بمیان قصیده خویش اندر آرذ بر سبیل مهمان نه دزدیده. و رسم این عمل آن بوذ که شاعر از نخست بگوید کی این بیت از کسی دیگرست...» (رادویانی، 1362: 103). این تعریف رادویانی با همان تعریف ژنت از بینامتنیتِ آشکار و تعمدی تطابق و هم‌پوشانی دارد.

در مصباح‌الهدایه، کاربرد این نوع بینامتنیت از نهج‌البلاغه، مانند سایر متون منظور او، بسامد بسیاری دارد؛ زیرا همانطور که پیشتر اشاره شد کاشانی کوشیده است با استناد به کلام بزرگان و مشایخ صوفیه به تعریفی جامع از هر اصطلاح دست یابد؛ بنابراین نقل‌قول‌ها در نثر او بسیار است. برای مثال کاشانی در شرح و تفسیر خود از قناعت اینچنین می‌آورد: «و در تفسیر این آیت که «فَلَنُحییَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَهً» گفته‌اند مراد از این حیات طیّبه، قناعت است» (کاشانی، 1387: 244). کاشانی این نقل‌قول را از نهج‌البلاغه آورده است؛ بی‌آنکه به اصل عبارت در نهج‌البلاغه ارجاع دهد: «و سئل عن قوله تعالی: «فَلَنُحییَنَّهُ حَیاةًً طَیِّبَهً» فَقالَ: هِیَ القَناعَةُ» (نهج‌البلاغه، حکمت 229). کاشانی با لفظ «گفته‌اند» به این بهره‌گیری و بینامتن خود از متنی دیگر اشاره کرده؛ ولی نامی از صاحب سخن یعنی امام علی (ع) نبرده است. از دیدگاه ترامتنیت ژنت این بینامتنی، صریح و تعمدی و بدون ارجاع است. علمای بلاغت فارسی این نوع بهره‌گیری را در ذیل تضمین بیان می‌کنند که نوعی درج مطلب از متنی گذشته، بدون اعمال تغییر و دست‌کاری در ترتیب کلمات آن است (هدایت، 1355: 83). کاشانی در ادامة تعریف خود از قناعت می‌گوید: «امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ آن را به سیف قاطع نسبت کرده که اَلقَناعَةَ سَیفٌ لا یَنبُو» و به‌طور آشکارا و تعمدی به نقل سخن دیگری از امام علی (ع) پرداخته است. این اشارة کاشانی نیز بیانگر توجه ویژة او به آرای مولا علی در شرح اصطلاحات عرفانی است. مرجع این سخن در متن کتاب نهج‌البلاغه نیامده است؛ ولی در کتاب غررالحکم و دررالکلم موجود است (تمیمی آمدی، 1410، ج 1: 52).

مثال دیگر از این بینامتنیت را در تعریف کاشانی از اصطلاح «کبر» می‌توان دید: «از امیرالمؤمنین علی ـ علیه السّلام ـ نقل است که وقتی متکبری را گفت: اَوَّلُکَ نُطفَه مَذِرَهٌ و آخِرُکَ جیفَهٌ قَذِرَهٌ... فَفیمَ الکِبرُ؟: اول تو نطفه‌ای ناپاک و پایانت لاشه‌ای پلید است... پس به چه چیزی تکبر می‌ورزی؟» (کاشانی، 1387: 256). نویسنده با ارجاع به صاحب سخن، متن را از این حکمت نهج‌البلاغه برگرفته است: «ما لِابنِ آدَمَ و الفَخر: أوَّلُهُ نُطفَهٌ، وَ آخِرُهُ جِیفَهٌ: فرزند آدم را با فخرفروشی چه کار؟ او که در آغاز نطفه‌ای گندیده، و در پایان مرداری بدبوست» (نهج‌البلاغه، حکمت 454). این مثال نیز در تعریف ژنت در ذیل بینامتنیتِ صریح و آشکار و باارجاع می‌گنجد؛ ولی ازنظر پیش‌گامان بلاغت فارسی این نوع بهره‌گیری با تضمین متفاوت است و آن را «حل یا تحلیل» دانسته‌اند که عبارت است از درج جمله یا عبارتی از گذشتگان در کلام خود با خارج‌کردن عبارت از وزن یا صورت اصلی آن (حلبی، 1371: 53). کاشانی در این بهره‌گیری، واژه‌ها را از صورت اصلی آن خارج کرده و نوعی نقل به مضمون ارائه داده است.

نمونة دیگر را در تعریف و تفسیر کاشانی از «تواضع» می‌توان دید؛ آنجا که با ذکر «چنانکه گفته‌اند» از سخن امام علی (ع) در نهج‌البلاغه یاد کرده است و می‌گوید: «در این موضع، فقرا را کبر به معنی عدم التفات به اغنیا، از تواضع بهتر؛ چنانکه گفته‌اند: ما اَحسَنَ عَطفَ الاَغنِیاءِ عَلَی الفُقَراءِ رَغبَهً فی ثوابِ اللهَ و اَحسَنَ مِن ذالِکَ تیهُ الفُقَراءِ عَلَی الاَغنِیاءِ ثِقَهً بِاللهِ: چه نیکوست مهربانی ثروتمندان به فقیران به خاطر تمایل در پاداش الهی و چه نیکوتر از آن، بزرگ‌منشی فقیران بر ثروتمندان است به خاطر اطمینان به خدا» (کاشانی، 1387: 247). در این نمونه نیز تعریف را با کمی تغییر از کلام مولا علی (ع) از نهج‌البلاغه آورده است که حضرت فرمودند: «ما أحسَنَ تَواضُعَ الاَغنِیاءِ لِلفُقَراءِ طَلَباً لِما عِندَ اللهِ! وَ أحسَنُ مِنهُ تِیهُ الفُقَراءِ عَلَی الأغنِیاءِ اتِّکالاً عَلَی اللهِ: چه نیکوست فروتنی توانگران در برابر مستمندان، برای به دست آوردن پاداش الهی، و نیکوتر از آن، خویشتن‌داری مستمندان در برابر توانگران برای توکل به خدا» (نهج‌البلاغه، حکمت 406).

در فصل هفتم و در باب عفو و احسان نیز نمونة این نوع از بینامتنیت دیده می‌شود؛ آنجا که کاشانی می‌گوید: «عفو آن است که از بدی درگذاری و احسان، آنکه در مقابله بدی، نیکی به کار داری. و از جملة مکارم اخلاق، عفو و احسان است؛ چنانکه در خبر است: اِنَّ مِن مَکارِمِ الاَخلاقِ اَن تَعفُوَ عَمَّن ظَلَمَکَ و تَصِلَ مَن قَطَعَکَ و تُعطِیَ مَن حَرَمَکَ». او با اشاره‌ای، آشکارا به سخنان امام علی (ع) در باب نشانه‌های متقین نظر دارد که حضرت فرمودند: از نشانه‌های انسان پرهیزکار آن است که در رویارویی با وی، او را این‌گونه می‌یابی که «یَعفُو عَمَّن ظَلَمَهُ، وَ یُعطِی مَن حَرَمَهُ، وَ یَصِلُ مَن قَطَعَهُ» (نهج‌البلاغه، خطبة 193).

استشهادهای کاشانی به سخنان امیرالمؤمنین علی (ع)در قالب بینامتنیتِ آشکارا و تعمدی به همین نمونه‌ها محدود نمی‌شود و در جای‌جای مصباح‌الهدایة او حضور متن نهج‌البلاغه در بطن کلام کاشانی دریافت می‌شود. نکتة مهم در این باره، ‌نداشتن تمایل یا دقت کاشانی در نام‌بردن از شخصیت علی بن ابیطالب (ع) در استشهاد‌هاست. موضوعی که خلاف آن را در سایر نقل‌قول‌ها و استشهادهای او به کلام بزرگان و مشایخ صوفی‌مسلک می‌توان دید. کاشانی در این چهار فصل، بیش از نیمی از مطالب خود را از کلام امام علی (ع) نقل کرده است؛ ولی کمتر از سایرین به نام صاحب سخن خود (علی بن ابیطالب) اشاره می‌کند؛ او برای ارجاع، به ذکر عباراتی مانند «چنانکه گفته‌اند»، «گفته‌اند»، «در خبر است»، «آورده‌اند که» بسنده می‌کند. علت اصلی این موضوع روشن نیست؛ ولی شاید بتوان دلیل آن را در آرا و عقاید عزالدین کاشانی جستجو کرد و به آن نسبت داد. کاشانی در اصول عقاید، مانند بیشتر شافعیه، پیرو اشعریان و معتقد به رؤیت خداوند در قیامت است. او در فروع مذهب، سنی شافعی است و در باب هفتم از کتاب خود، فرایض نماز و روزه را مطابق فقه شافعی شرح می‌دهد. این در حالی است که در تسنّن و تشیّع تعصبی ندارد و افزون‌بر ذکر نام حضرت علی (ع) از سایر امامان شیعه نیز با احترام یاد می‌کند و به احادیث آنان تمسک می‌جوید. کاشانی در قسمتی از کتاب خود، مولا علی (ع) را بر دیگر صحابه ترجیح و تفضیل می‌نهد و در باطن، او را از همه بیشتر دوست می‌دارد؛ اما اظهار آن را واجب نمی‌داند؛ همچنان که در کتاب خود می‌آورد: «پس عقیدة صحیحه سلیمه آن است که همه را دوست دارد و از ترجیح و تفضیل امساک کند. و اگر در باطن او ازجهت فضیلت، محبت یکی راجح بُوَد، آن را پنهان دارد؛ اما مشاجرتی که میان امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام و معاویه افتاده است اعتقاد کنیم که امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در اجتهادِ خلافت، محقّ و مصیب بود و مباشرت امر خلافت را مستحق و متعیّن بود. و معاویه، مخطی و مبطل و مذنب و غیرمستحق (کاشانی، 1387: 29). چه‌بسا اعتقاد کاشانی به تسنّن و در عین حال حبّ قلبی او نسبت به مولا علی (ع)سبب شده باشد تا کاشانی در برخی از اقتباس‌ها و استشهادهای خود، التزام و تقیدی به ذکر نام آن حضرت نداشته باشد.

بینامتنیت پنهان‌ ـ تعمدی

در این نوع بینامتنیت نویسندة متأخر (متن ب) قسمتی از متن اولیه (نویسندة الف) را بدون اشاره به عاریتی‌بودن و یا ذکر منبع، در متن خود جاسازی می‌کند. این پنهان‌کاریِ نویسنده در ذکر نام صاحب سخن به سبب ضرورت‌های ادبی نیست؛ بلکه دلایلی فراادبی دارد. سرقت های ادبی ـ هنری یکی از مهم‌ترین انواع بینامتنیت پنهان ـ تعمدی است که عبارت است از استفاده از متنی دیگر بدون اجازه و یا بی ذکر و ارائة مرجع سخن آن (نامور مطلق، 1386: 88). در منابع بلاغت اسلامی، این نوع از بینامتنیت به سه دستة نسخ یا انتحال، مسخ یا اغاره، سلخ یا المام تقسیم شده است و در ذیل عنوان سرقت‌های ادبی مطرح می‌شود. در نسخ یا انتحال، هر دو لفظ و معنی عیناً و بدون تصرف و تغییر، سرقت می‌شود. در مسخ یا اغاره هردو لفظ و معنی باهم و به شکل تغییر و تبدیل صورت اصلی در متن وارد می‌شود. در دستة سوم یعنی سلخ و المام، نویسنده تنها معنی و مضمون را فرامی‌گیرد و با حفظ موضوع، آن را به لفظی دیگر بیرون می‌آورد (همایی، 1374: 225).

کاربرد این نوع از بینامتنیت در چهار فصلِ بررسی‌شده در این پژوهش، کمتر از نوع اول آن دیده می‌شود. حضور متن نهج‌البلاغه را در میان برخی از جمله‌ها و عبارت‌های کاشانی می‌توان دریافت و چنانچه کسی با سخنان امیرالمؤمنین آشنایی داشته باشد، به‌آسانی این پیوند و ارتباط را در دو متن درمی‌یابد. در این شواهد، کاشانی به هر دلیلی به مرجع سخن و تعریف خود اشاره‌ای نداشته و به صورت پنهان از متن دیگر، نهج‌البلاغه، برای ادای معنی خود بهره برده است. بارزترین نمونه از بینامتنیت پنهان ـ تعمدی را در سرآغاز فصل چهارم از باب هشتم و در تشریح و تفسیرهای او از اصطلاح قناعت می‌توان دریافت؛ او در وصف قناعت اینچنین می‌آورد: «و آن عبارت است از وقوف نفس بر حدّ قلّت و کفایت و طمع از طلب کثرت و زیادت. و هر نفس که بدین صفت متّصف شد و بدین خُلق متخلّق گشت، خیر دنیا و آخرت و گنج غنا و فراغت بر وی مسلّم داشتند و راحت ابدی و عزّ سرمدی نصیب او گردانیدند» (کاشانی، 1387: 244). با کمی تأمل و ژرف‌نگری حضور پنهان قسمت‌هایی از خطبة امام علی‌ (ع) را در عبارات کاشانی می‌توان دریافت؛ حضرت فرمودند: «لا تَسأَلُوا فِیها فَوقَ الکَفافِ، وَ لا تَطلُبُوا مِنها أکثَرَ مِنَ البَلاغِ: بیش از کفاف و نیاز خود از آن [دنیا] نخواهید و بیشتر از آنچه نیاز دارید طلب نکنید» (نهج‌البلاغه، خطبة 45). درواقع «حدّ قلّت و کفایت» همان تعبیر «پرهیز از بیشتر از کفاف و نیاز» در کلام مولا علی (ع) و قطع طمع از طلب کثرت و زیادت همان توصیة حضرت بر نداشتن فزون‌طلبی است. درستی این استدلال زمانی به اثبات می‌رسد که در ادامة متن، تعبیرهای دیگر کاشانی ازجمله «گنج غنا و فراغت» نیز در این حکمت نهج‌البلاغه دریافت می‌شود: «وَ لا کَنزَ أغنَی مِنَ القَناعَهِ... وَ مَن اقتَصَرَ عَلَی بُلغَهِ الکَفافِ فَقَدِ انتَظَم الرّاحَهَ، وَ تَبَوَّأ خَفضَ الدَّعَهِ: هیچ گنجی بی‌نیاز‌کننده‌تر از قناعت نیست... و کسی که به اندازة کفایت زندگی از دنیا بردارد به آسایش دست یابد، و آسوده‌خاطر گردد» (نهج‌البلاغه، حکمت371). کاشانی نیز در ادامه اندر بیان آثار قناعت‌ورزی به بقیة حکمت متوسل می‌شود به‌طوری‌که تعبیر «راحت ابدی و عزّ سرمدّی» همان آسایش و آسودگی خاطر و آثاری است که حضرت در سرانجام کلام خود برای انسان قانع بیان می‌کند.

نمونة دوم از بینامتنیتِ پنهان و تعمدی در توصیف‌های کاشانی از فضیلت قناعت است که می‌گوید: «در فضیلت قناعت، همین خاصیت کافی بود که شخص را از قید طمع و ذل توقّع آزاد گرداند» (کاشانی، 1387: 244). به نظر می‌رسد در این تعریف نیز کاشانی مضمون «آزادی از قید طمع و ذل توقّع» را از سه حکمت نهج‌البلاغه در کلام خود وارد کرده باشد. امام علی (ع) بارها در کلام خود به زبونی و اسارت انسان طمع‌کار و پادشاهی انسان قانع اشاره کرده‌اند؛ برای مثال حضرت می‌فرماید: «اَلطَّامِعُ فِی وِثاقِ الذُّلِّ: طمع‌کار همواره زبون و خوار است» (نهج‌البلاغه، حکمت 226) و یا «کَفَی بِالقَناعَهِ مُلکاً: آدمی را قناعت برای پادشاهی کافی است» (همان، حکمت 229) و یا در جایی دیگر از طمع‌کاری به بردگی تعبیر کرده‌اند: «الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ: طمع‌ورزی، بردگی همیشگی است» و این همان قیدی است که کاشانی، انسان قانع را از آن رها می‌داند.

مثال دیگر، توصیف کاشانی از تخصیص کبر و عظمت به ذات باری تعالی و هبوط و حقارت ستیزه‌گر با خداوند در این دو صفت است: «و کبر و عظمت خاصّ صفت حق است؛ هرکه با او منازعت کند در آن، شکسته شود». شبیه این عبارت و توصیف او را در فرمان‌های امام علی‌ (ع) و در سرآغاز خطبه 192 از نهج‌البلاغه می‌توان دریافت که فرموده‌اند: «اَلحَمدُلِلّهِ الَّذی لَبِسَ العِزَّ وَ الکِبرِیاءَ، وَ اختارَهُما لِنَفسِهِ دونَ خَلقِهِ... وَ جَعَلَ اللَّعنَهَ عَلَی مَن نازَعَهُ فِیهِما مِن عِبادِهِ: سپاس و ستایش خدای را که لباس عزت و کبریا پوشیده و این دو را مخصوص خویش و نه ویژة مخلوقش قرار داده است. ... و لعنت و نفرین را مخصوص بنده‌ای ساخته است که دربارة این دو با او به ستیزه برخیزد» (نهج‌البلاغه، خطبة 192). همانطور که بیان شد، قصد کاشانی در نوشتار، پنهان‌کاری نیست؛ ولی حضور متن نهج‌البلاغه و اندیشه‌های امام علی (ع) را در امثال این عبارت‌های کاشانی به‌روشنی می‌توان دریافت.

در متون بلاغی گذشتگان، این نوع از بینامتنیت در حوزة نقد ادبی همسو و هم‌سنگ با انواع سرقت‌های ادبی دانسته شده است؛ ولی با‌توجه‌به شواهد مثال از این نوع بینامتنیت در کتاب مصباح‌الهدایه، به دو دلیل نمی‌توان آشکارا کاشانی را به سرقت ادبی متهم کرد؛ زیرا همان‌طور که پیشتر اشاره شد، کاشانی کوشیده است تا با نزدیک‌شدن به سرچشمة اصلی عرفان اسلامی بعد از قرآن کریم (احادیث پیامبر و اهل بیت) و به‌ویژه استمداد و توسل به آرای امیرالمؤمنین، به تعریفی جامع از اصطلاحات عرفانی دست یابد. دیگر آنکه تأکید و توصیة علمای بلاغت و بزرگانی مانند نظامی عروضی به دبیران و شاعران برای «خواندن کلام ربّ العزّه و اخبار مصطفی و آثار صحابه» (نظامی عروضی، 1364: 22) و همچنین ملازمت اهل تصوف و عرفان با متون مقدسی مثل قرآن کریم و نهج‌البلاغه بستر را برای بروز چنین بینامتنیتی بین متون فراهم می‌کند؛ بنابراین پیروی و استقبال شاعران و نویسندگانی مانند عزالدین محمود کاشانی از آرای گذشتگان، به‌ویژه نهج‌البلاغه، را بر سرقت ادبی نمی‌توان حمل کرد. 

بینامتنیت ضمنی

 در بینامتنیت ضمنی، مؤلفِ متأخر (متن ب) بدون آنکه قصد پنهان‌کاری بینامتن خود را داشته باشد، نشانه‌هایی را در قالب اشارات ضمنی در متن می‌گنجاند که  به کمک آنها مرجع اصلی سخن را می‌توان شناخت. این دسته از بینامتنیت را حدوسط دو نوع اول آن (بینامتنیت آشکارا‌ ـ‌ تعمدی و پنهان ـ‌ تعمدی) می‌توان دانست که در آن نویسنده نه سعی در پنهان‌کاری دارد و نه آشکارا مرجع الهام‌گیری خود را مشخص می‌کند و خواننده (چنانچه با متن متقدم (متن الف) آگاهی داشته باشد) به‌آسانی می‌تواند به روابط بینامتنی هر دو متن پی برد (نامور مطلق، 1386: 89). اشاره‌ به مکان‌ها، رخدادها و اشخاص، کنایه‌ها و تلمیح‌ها از مهم‌ترین شکل‌های این نوع بینامتنیت است که دست‌نوشته‌های گذشتگان در قالب آنها در متون پیش رو حضور می‌یابد. در متون بلاغی ادب فارسی نیز، این تأثیرپذیری با عنوان کنایه، تلمیح و وام‌گیری و بازآفرینی مطرح می‌شود که با آنها آگاهی‌ها و دانش قبلی نویسنده مجال بروز و نمایش می‌یابد.

نمونه‌هایی از این نوع بینامتنیت را نیز در چهار فصلِ بررسی‌شده برای پژوهش می‌توان یافت؛ نمونة آن وقتی است که عزالدین کاشانی در توصیف‌های خود از قناعت، به نزدیکی آن با خشنودی و رضای خداوند اشاره می‌کند و به‌طور تلمیحی و در ضمن کلام خود به آرای مولا علی (ع) در باب قناعت اشاره دارد. در مصباح‌الهدایه اینچنین آمده است: «و قناعت مقدمة رضاست. و هرکه قانع شد مستعد نزول حال رضا گشت» (کاشانی، 1387: 244). کاشانی قناعت را مقدمه و شرط رسیدن به رضا می‌داند و حضرت امیر نیز قناعت به کفاف زندگی را نزدیک به رضاء عن الله معرفی می‌کند و می‌فرماید: «طُوبَی لِمَن... قَنِعَ بِالکَفافِ وَ رَضِیَ عَنِ اللهِ: خوشا به حال کسی که با قناعت زندگی کند و از خدا راضی باشد» (نهج‌البلاغه، حکمت 44).

کاشانی در باب تواضع و حلم و مدارا نیز به آموزه‌های نهج‌البلاغه متوسل می‌شود و در ضمن تعریف‌هایی که از دو واژة تواضع و غضب ارائه می‌دهد، به‌طور ضمنی و تلمیحی به تفسیرهای امام علی (ع) اشاره می‌کند. در نظر کاشانی تواضع هنگامی پسندیده است که برای خدا باشد. در غیر این صورت، فروتنیِ شخص از روی طمع و احتیاج، نوعی ضعت به معنای خفت و خواری است و درنتیجه آن را زشت و ناپسند می‌شمرد: «و تواضع با خلق چنان پسندیده بود که خاصِّ خدای را بود... نه از‌آن‌روی که بدیشان طمع و احتیاج دارد و از سر منقصت و مسکنت پیش ایشان تذلّل نماید؛ چه این معنی را ضعت خوانند، نه تواضع» (کاشانی، 1387: 247). حضرت امیرالمؤمنین نیز در کلام خود زشتی این عمل را در قالب یک جملة تعجبی بیان فرموده‌اند تا زشتی این عمل برجسته شود. چنانچه خواننده پیشتر با این توصیة امام علی (ع)به امام حسن (ع) دربارة روزی مقدر بندگان آشنا باشد، به ارتباط این دو سخن پی خواهد برد. حضرت فرمودند: «فَإن أنتَ لَم تَأتِهِ أتَاکَ. مَا أقبَحَ الخُضُوعَ عِندَ الحاجَهِ: و اگر تو به‌سوی آن (روزی خود) نروی او به‌سوی تو خواهد آمد. و چه زشت است فروتنی به هنگام نیاز» (نهج‌البلاغه، نامة 31). کاشانی به‌طور آشکار به این سخن حضرت اشاره نکرده است؛ ولی مانند مثال‌های بینامتنیت پنهانی ـ تعمدی نیز نمی‌کوشد تا واژه‌ها و تعابیر امام علی (ع) را در کلام خود پنهان کند. او با اشاره‌ها و قراینی مانند «خوانند» به این وام‌گیری قول خود از دیگران اشاره کرده است.

نمونه دیگر از این نوع بینامتنیت در تفسیرهای کاشانی از واژة «غضب» دیده می‌شود. او معتقد است ظهور خشم و غضب صوفی کامل، تنها برای خداوند و در رویارویی و مشاهدة هتک حرمت‌های الهی پدیدار می‌شود. او غضب را در این صورت جایز و مطلوب می‌داند: «بل غضب او وقتی پدید آید که از هتک حرمات الهی چیزی مشاهده کند» (کاشانی، 1387: 248). به نظر می‌رسد کاشانی در این عبارت نیز به خطبه و حکمتی از نهج‌البلاغه توجه داشته است. امام علی (ع) غضب و خشم شخص برای خداوند را نیکو دانسته و از حمایت و یاری خداوند برای او سخن می‌گوید: «مَن أحَدَّ سِنانَ الغَضَبِ للّهِ قَوِیَ عَلَی قَتلِ أشِدّاءِ الباطِلِ: آن‌ کس که پیکان خشم خویش را به خاطر خداوند تیز سازد، بر کشتن آنان که به باطل نیرومند شده‌اند، توانا گردد» و یا آنجا که به ابوذر فرمودند: «یا أباذَرٍ، إنَّکَ غَضِبتَ لِلّهِ، فارجُ مَن غَضِبتَ لَهُ: ای اباذر! همانا تو برای خداوند به خشم آمدی؛ پس امید به کسی داشته باش که به خاطر او غضبناک شدی» (نهج‌البلاغه، خطبة 130).

مقصود کاشانی از تألیف این چهار فصل جمع‌آوری سخنان گذشته و دست‌یافتن به تعریفی کامل و جامع از آنهاست؛ بنابراین کاربرد این نوع بینامتنیت، نسبت به دیگر انواع آن (آشکارا ـ تعمدی و پنهانی ـ تعمدی) بسامد کمتری دارد و کاشانی کمتر در قالب کنایه و یا تلمیح به سخنان امیرالمؤمنین اشاره می‌کند. حضور نهج‌البلاغه بیشتر به صورت آشکارا و تعمدی و در قالب نقل‌قول در کلام او می‌گنجد و یا ـ با‌توجه‌به پشتوانة مطالعات او در قرآن و سنت و کلام بزرگان دینی ـ در تعریف و تفسیرهای او از مباحث عرفانی و به‌طور پنهانی دریافت می‌شود.

 

نتیجه‌گیری

مصباح‌ الهدایه و مفتاح‌ الکفایه یکی از برجسته‌ترین متون در عرفان ادب فارسی است که از بطن متون پیشینِ ادبیات و فرهنگ اسلامی متولد شده است. عزالدین محمود کاشانی در تألیف این کتاب کوشیده است تا با جمع‌آوری سخنان مشایخ عرفان، به تفسیری جامع و مانع از مبانی و اصطلاحات عرفانی دست یابد و همین تلاش او به ارتباط تنگاتنگ کلامش با گذشتگان و حضور متون گذشته در کتاب او انجامیده است. مطالعه و بررسی بسترهای الهام‌گیری و ارتباط متون با یکدیگر برپایة نظریه ژرار ژنت نشان می‌دهد که سخنان امام علی (ع) در نهج‌البلاغه مهم‌ترین متنی است که به‌طور مستقیم و غیرمستقیم در کتاب مصباح‌الهدایه حضور یافته است. توجه ویژة کاشانی به این کتاب ارزشمند باعث شده است که او در سه محور اصلی بینامتنیت ژنت نمونه‌های بسیاری از آرای امام علی (ع) را در متن خود وارد کند؛ این حضور نهج‌البلاغه در تعریف و تفسیر‌های شخص کاشانی نیز مشاهده شود. در محور بینامتنیت آشکارا‌ ـ تعمدی، نهج‌البلاغه برخلاف سایر نقل‌قول‌های مشایخ صوفی، دامنه‌ای وسیع‌تر و حضوری پررنگ‌تر دارد؛ زیرا کاشانی چه با ارجاع به منبع سخن یعنی امیرالمؤمنین و چه بدون ارجاع، به کلام حضرت نظر داشته است و سرچشمة بیشتر نقل‌قول‌ها در متن نهج‌البلاغه یافت می‌شود. در بینامتنیت پنهانی ـ تعمدی نیز کاشانی در اندیشة سرقت‌های ادبی و انتساب سخنان علی (ع) به خود نبوده است؛ ولی بیشتر واژه‌ها، تعابیر و مضمون‌های ایشان را در کلام خود گنجانده است. حضور نمونه‌های بینامتنیت ضمنی و تلمیحی نیز در کنار دو نوع دیگر آن در جای‌جای کتاب او آشکار است. با‌توجه‌به آنچه بیان شد، از نهج‌البلاغه در جایگاه اَبَرمتنی می‌توان یاد کرد که حضور آن در کتاب مصباح الهدایه و مفتاح‌ الکفایة کاشانی انکارناپذیر است؛ بنابراین نهج‌البلاغه معیار و میزانی محکم در سنجش و تعدیل تعریف‌های متصوفه معرفی می‌شود که کاشانی به کمک آن توانسته است درک و فهم مبانی و اصطلاحات عرفانی را بر خواننده آسان کند و به مقصود خود، ارائة تعریف جامع و مانع، دست یابد.

 
1- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی.
2- آلن، گراهام (1392). بینامتنیّت، ترجمه پیام یزدان‌جو، تهران: مرکز، چاپ چهارم.
3- احمدی، بابک (1388). ساختار و تأویل متن، تهران: مرکز، چاپ یازدهم.
4- تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد (1410 ق). غرر الحکم و درر الکلم، مصحِّح سید مهدی رجایی، قم: دارالکتاب الاسلامی.
5- حلبی، علی‌اصغر (1371). تأثیر قرآن و حدیث در ادبیات فارسی، تهران: اساطیر.
6- دهباشی، مهدی؛ میرباقری‌فرد، سید علی‌اصغر (1384). تاریخ تصوف، تهران: سمت.
7- رادویانی، محمد بن عمر (1362). ترجمان البلاغه، به تصحیح و اهتمام احمد آتش، تهران: اساطیر.
8- زرین‌کوب، عبدالحسین (1389). دنبالة جست‌و‌جو در تصوف ایران، تهران: امیرکبیر.
9- صباغی، علی (1391). «بررسی تطبیقی محورهای سه‌گانه بینامتنیت ژنت و بخش‌هایی از نظریه بلاغت اسلامی»، فصلنامه پژوهش‌های ادبی، سال نهم، شمارة 38، 59‑72.
10- کاشانی، عزالدین محمود (1387). مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، با مقدمه و تصحیح عفت کرباسی و محمدرضا برزگر خالقی، تهران: زوار.
11- کاشفی سبزواری، واعظ (1350). فتوت‌نامه سلطانی، به اهتمام محمدجعفر محجوب، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
12- مطهری، مرتضی (1387). خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران: صدرا.
13- مکاریک، ایرنا ریما (1385). دانشنامه نظریه‌های ادبی معاصر، ترجمه مهران مهاجر و محمد نبوی، تهران: آگه، چاپ دوم.
14- نامور مطلق، بهمن (1390). درآمدی بر بینامتنیّت: نظریه‌ها و کاربردها، تهران: سخن.
15- ----------- (1386). «ترامتنیّت مطالعه روابط یک متن با دیگر متن‌ها»، پژوهشنامه علوم انسانی، شمارة 56، 98‑83.
16- نظامی عروضی، احمد بن عمر بن علی (1364). چهارمقاله، تصحیح قزوینی، تهران: اشراق.
17- هدایت، رضاقلی‌خان (1355). مدارج البلاغه در علم بدیع، تهران: معرفت.
18- همایی، جلال‌الدین (1374). فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران: هما.