نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات عربی، دانشکدۀ زبانهای خارجی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران
2 استاد زبان و ادبیات عربی، دانشکدۀ زبانهای خارجی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران
3 دانشیار زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران.
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Abstract
This study seeks to adapt the narrative of The Apes in Kalila and Dimna with two Persian translations of Nasrallah Monshi and Muhammad Bukhari written in the 6th century AH. The authors have attempted to analyze these two translations in a descriptive-comparative way and to pay particular attention to their method of lexical equivalence. Also, in particular, the translation of the term ‘Yara’ah’ has been taken into account in this narrative, as if one of the translators has failed to translate it. One of the most important results of this research is that Nasrallah Monshi tries to create new templates in the target language for the transfer of concepts expressed in the source language, so that no part of the form and meaning disappears. He has therefore begun to invent new texts. But, Muhammad Bukhari has translated the original Arabic text into Persian as far as possible, and his translation is closer to the Arabic text of Ibn al-Muqaffa’. Also, Muhammad Bukhari also tends to be more in line with Persian equivalents in terms of vocabulary, but Arabicism in Nasrallah Monshi’s translation (the use of Arabic vocabulary, an affirmation of verses, proverbs and greedy poems), is more common.
Introduction
This study is about the correspondence of Bozanagan (Hamdungan) anecdote of Kalila and Dimna with Persian translations by Nasrollah Monshi and Mohammad Ibn Abdullah Bokhari and attempts to provide an analytical view of the lexical equivalents in this anecdote. Among the anecdotes, there must be a brief anecdotal selection that the Arabic vocabulary of two Persian translations was compared in the form of an article.
In addition, we preferred to choose an anecdote with a highlight. This anecdote is a complete in terms of structure and narrative, and there is a notable interpretation (the word ‘idiom’) in which one of the two translators of the Kalila and Dimna has failed in its translation. In translating this anecdote, translators sometimes translate the Arabic word of the source text into a more notional Arabic word for Persian speakers and sometimes use the same word or a Persian word for translation.
Material & Methods
The recognition and extrapolation of the Arabic words in the above translations, the categorization and then the comparison with the Arabic vocabulary of the source text were done to specifically answer the following two questions: How much is the use of Arabic vocabulary in the Persian translation of Kalila and Dimna? Secondly, are the Arabic words of the target text exactly same as Arabic words of the source text? Or, has the translator chosen more Arabic familiar words for them the Persian equivalence of the Arabic words?
The difference of this study with other researches is sentence by sentence analysis about the style difference of two translations. After that, the application of Arabic words in two translations and their differences with Arabic vocabulary of the source text is checked with statistical analysis. Also at the same time, the superiority of each translator against the other one, illustrated over the lexical equality by giving an example.
Discussion of Results & Conclusions
One-third of Arabic words of translations were exactly the same as the Arabic words in the source text, indicating that those words were still used in their original meaning in Persian at that time. Monshi's contribution to the use of these words is more than Bokhari.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
یکی از زمینههای پژوهشهای تطبیقی و مقایسهای بررسی ترجمههای یک متنِ ادبی به زبانهای گوناگون است. در این میان کلیله و دمنه جایگاه برجستهای دارد. «کلیله و دمنه اثری ادبی و اخلاقی است که از قدیمترین و معروفترین متون ادبیات جهان به شمار میرود و تاکنون به بسیاری از زبانهای مختلف عالم ترجمه شده است و به لحاظ کثرت و اهمیت ترجمهها از مبانی ادبیات تطبیقی محسوب میشود» (صالحرامسری، 1369: 5). طه ندا معتقد است ادبیات مؤثرترین وسیله برای آشنایی ملتها با یکدیگر است و «یکی از فواید مطالعه و پژوهش در زمینۀ ادبیات تطبیقی افزونیِ تفاهم و نزدیکشدن ملتها به یکدیگر است» (1380: 17). پژوهش تطبیقی در آثاری مانند کلیله و دمنه که مختص و محدود به جوامع اسلامی نیست، میتواند حتی باعث ارتباط و تفاهم بیشتر بین مسلمانان و دیگران شود. محمد غنیمی هلال و طه ندا از کلیله و دمنه را اثری دانستهاند که جزو موضوعات مهم ادبیات تطبیقی است (هلال، 1373: 226‑230؛ ندا، 1380: 119‑121). این اهمیت تا بدانجاست که محمدجعفر محجوب علت پیدایش ادبیات تطبیقی را کتاب کلیله و دمنه میداند (1349: 20).
زمینههای تحقیق در ادبیات تطبیقی گسترده و متعدد است. مهمترین این زمینهها عبارت است از: «پژوهش در باب وامواژهها، ادبیات ترجمه و بررسی مترجمان بهعنوان واسطههای انتقال پدیدهها و آثار ادبی به دیگر ملتها، بررسی سرگذشت انواع ادبی، مطالعۀ منابع خارجی یک اثر یا نویسنده» (نظری منظم، 1389: 225). معمولاً هر اثری که با ترجمه از زبانی به زبان دیگر و از فرهنگی به فرهنگ دیگر انتقال مییابد، متناسب با ارزشها و فرهنگ سرزمین مقصد دچار تغییراتی میشود. شوقی ضیف عوامل این تغییرات را ـ دستکم در حوزۀ ادب عرب ـ دو مورد کلی میداند: راه ترجمه، عربیزبانشدن ملتهای خاورمیانه (ضیف، 1966 م: 441).بخش عمدهای از پژوهشهای تطبیقیْ لغتپژوهی است. واژهها و اصطلاحات در جابهجایی و کوچ خود از ملتی به ملت دیگر بر میزان روابط و پیوندهای موجود میان ملتها دلالت میکند. ما نیز در این پژوهش با بررسی وامواژههای عربیِ دخیل در ترجمۀ فارسیِ حکایتی از کلیله و دمنه گوشهای از این پیوند و رابطه را روشنتر نشان میدهیم.
این پژوهش در زمینۀ تطبیق حکایت بوزنگان (حمدونگان) کلیله و دمنۀ عربی با ترجمههای فارسی نصرالله منشی و محمد بن عبدالله بخاری است. نویسندگان میکوشند دیدگاهی تحلیلی دربارة معادلهای واژگانی در این حکایت ارائه دهد. از میان حکایتها باید حکایتی کوتاه انتخاب میشد که بتوان واژگان عربی موجود در دو ترجمة فارسی آن را در قالب یک مقاله مقایسه کرد. علاوهبر این ترجیح دادیم حکایتی انتخاب شود که نکتة برجستهای هم در آن باشد. این حکایت ازنظر ساختار و روایت، حکایت کاملی است و تعبیر درخور توجهی (واژة یراعه) در آن است که یکی از دو مترجم کلیله در ترجمة آن به خطا افتاده است. مترجمان در ترجمۀ این حکایت گاهی واژۀ عربی متن مبدأ را به واژۀ عربی مفهومتر برای فارسیزبانان برگردانیدهاند و گاهی از همان واژه و یا از واژهای فارسی در ترجمه استفاده کردهاند. بنابراین نخست بازشناسی و بیروننوشتِ کلمات عربی در ترجمههای یادشده و سپس دستهبندی و آنگاه مقایسه با واژههای عربیِ متن مبدأ صورت گرفته است تا بهطور مشخص به این دو پرسش پاسخ داده شود: 1) میزان استفاده از واژگان عربی در ترجمۀ فارسی کلیله و دمنه چقدر است؟ 2) آیا واژههای عربی متنِ مقصد دقیقاً همان واژههای عربی متن مبدأ است یا مترجم واژههای عربی مأنوستری را برای آنها برگزیده است و یا برابرنهادهای فارسی را معادل آن واژۀ عربی قرار داده است؟
اهمیت ترجمة کلیله و دمنه
داد و ستدهای ادبی میان ادیبان عربی و فارسی با ترجمة آثار پهلوی به زبان عربی در دورة عباسیان و ترجمة آثار عربی به زبان فارسی بعد از اسلام آغاز شد. بیگمان این ترجمهها در تحوّل نثر علمی و ادبی دو زبان تأثیر ژرفی داشت و میتوان گفت نثر ادبی فارسی با ترجمة کلیله و دمنه به پختگی رسید (ممتحن و لک، 1392: 121). اصل کتاب کلیله و دمنه به زبان هندی با نام پنچه تنتره است. برزویه طبیب مروزی به دستور انوشیروان، پادشاه ساسانی آن را به پارسی پهلوی درآورد. پس از آنکه در زمان ساسانیان از زبان سانسکریت به پهلوی ترجمه شد، در نیمۀ قرن دوم هجری، ابنمقفّع متن پهلوی کلیله و دمنه را به عربی ترجمه کرد و این کتاب عربی مأخذ ترجمه به بیشتر زبانها در سراسر جهان شد. متن پهلوی کلیله و دمنه متأسفانه از بین رفته است؛ اما متن عربی آن برای نخستینبار به کوشش سیلوستر دوساسی خاورشناس فرانسوی از روی نسخههای متعددی که فراهم آورده بود، در سال 1816 میلادی در پاریس چاپ شد.
فردوسی در باب کلیله و دمنه ابیاتی سروده و ضمن اشاره به ویژگی حکمتگرایی در کلیله و دمنه معتقد است این کتاب با علم و استدلال، اهل علم را هدایت میکند:
کتابی است ای رای گستردهکام |
|
که آن را به هندی کلیله است نام |
به مُهر است با ارج در گنجِ شاه |
|
به رای و به دانش نماینده راه
|
«در دنیای علم و ادب هیچ کتابی را سراغ نداریم که مانند کلیله و دمنه مستطاب در طول قرون و تمادی شهور و سنین و در نزد ملل مختلف و صاحبان آداب گوناگون تا این اندازه دوام آورده و هنوز هم پس از سیزده چهارده قرن که از ظهور و شهرت آن میگذرد باز تازه و در نزد خاص و عام بلندآوازه است» (بهار، 1356، ج 2: 253). اهمیت آن در خود کتاب چنین ذکر شده است: چند فایده در آن حاصل آمد؛ پند و حکمت و لهو و هزل به هم پیوست تا حکما برای استفادت آن را مطالعت کنند و نادانان برای افسانه خوانند و احداث متعلّمان به ظنّ علم و موعظت نگرند (منشی، 1392: 38‑39). عوفی در لبابالألباب ضمن تعریف از نثر این کتاب، کلیله و دمنه را دستمایۀ همۀ نویسندگان و ادیبان میداند و بر این نکته تأکید میکند که مردم و ادیبان به این کتاب بیش از هر کتابی توجه داشتهاند (1361، ج 1: 93).
مشهورترین ترجمۀ این کتاب به زبان فارسی، ترجمۀ نصرالله منشی است. «ترجمۀ منشی در زمان خود چنان رواج یافت که در طی قرنهای بعد نهتنها مورد تقلید و اقتباسهای فراوان قرار گرفت، بلکه بارها نیز نویسندگان دیگر متن آن را بدون توجه به متن عربی ابنمقفع هریک به شیوۀ خود تحریر و تهذیب کردند که معروفترین آنها انوار سهیلی حسین واعظ کاشفی است» (بخاری، 1369: 13). ذبیحالله صفا دربارة نثر ابوالمعالی نصرالله منشی چنین میگوید: «این ترجمه با نثر منشیانة بلیغ و استشهادها و تمثیلات لطیفی که در آن به کار رفته و آرایشهایی که دارد، از روزگار قدیم مورد توجه و مراجعة مترسلان قرار گرفت. ابوالمعالی در اثر پایبندشدن به برخی از قیود مانند موازنه در اجزاء جملهها و عبارات و ایراد سجعهای ناقص و آوردن مترادفات متوازن و استشهاد به آیات و امثال و اشعار تازی و پارسی و امثال این امور، کتاب خود را در شمار اولین نمونههای نثر مصنوع پارسی درآورده است» (1363: 401). برای نمونه خطیبی در کتاب فن نثر خود عطفِ متوالی جملات به یکدیگر را از ویژگیهای سبکی کلیله و دمنه میداند (1366: 456‑459).
تا همین دهههای اخیر یگانه متنی که از کتاب ابنمقفع به زبان فارسی وجود داشت، همان ترجمة معروف ابوالمعالی نصرالله منشی بود که مورد اقتباس و تحریر و تهذیب متعدد واقع شده است و کسی از ترجمة دیگر این کتاب به زبان فارسی اطلاعی نداشت. تا آنکه در سال 1961 میلادی آقای فهمی ادهم قرهتای در فهرست نسخههای خطی کتابخانة موزة توپقاپو سرای (استانبول) از دیگر ترجمة فارسی این کتاب بهاجمال اطلاعی داد. ترجمة بخاری که نسخة منحصربهفرد آن (به شناسة: Y Yazmalar 777) در کتابخانة یادشده محفوظ است، به فرمان یکی از اتابکان موصل در نیمة اول قرن ششم هجری انجام یافته و تاریخ کتابت آن نیز بسیار به زمان ترجمه و تحریر آن نزدیک بوده است. محمد بن عبدالله بخاری برخلاف نصرالله منشی گِرد عبارتپردازی و استناد به آیات قرآنی و احادیث و اخبار و ابیات تازی و فارسی نگشته و تنها به نقل عین عبارات ابنمقفع بسنده کرده است؛ او به این معنی اشاره دارد و مینویسد: «هرچند که خاطر در زیادت بسی یاری میداد، اما بر موجب فرمان عالی اعلاه الله (اتابک سیفالدین غازی) بر عین کتاب اختصار کرده آمد» (بخاری، 1369: 21).
پیشینۀ پژوهش
پیش از این پژوهشگران بسیاری دربارۀ کلیله و دمنه و تطبیق آن با کتابهای مشابه، آثاری نوشتهاند. در انجام این مقاله به مطالعۀ کتابهایی مانند ادبیات تطبیقی محمد غنیمی هلال، الأدب المقارن طه ندا و همچنین چند نسخه از کلیله و دمنۀ عربی ابنمقفع و ترجمههای فارسی نصرالله منشی و محمد بن عبدالله بخاری توجه شده است. همچنین مقالات و پایاننامههای زیر مطالعه شد:
ـ «بررسی بعضی اختلافهای کلیله و دمنۀ نصرالله منشی با ترجمۀ عربی ابنمقفع و داستانهای بیدپای و پنجاکیانه»، (حیدری، 1386). در این مقاله پژوهشگر بهطور خلاصه به برخی از کاستیها، نارساییها و لغزشهای ترجمة نصرالله منشی پرداخته است. او تغییراتی را که منشی در ترجمة خود ایجاد کرده است به سه بخش اضافات و حذفیات و اختلافات تقسیم کرده و بیشتر پرداختن به بخش سوم، مدّنظر او بوده است.
ـ «تطبیق کلی ابواب سه ترجمۀ کلیله و دمنه و تحلیل منشأ و موضوعات ابواب آن»، مقالۀ مشترک از حسین صدقی، رسول کاظمزاده و عیسی عزیزیان پرگو (1392) است. در این مقاله نگارندگان به تطبیقِ کلی ابواب کلیله و دمنه با ترجمهها پرداختهاند. سپس منشأ و موضوعات ابواب کلیله و ابواب هندیالأصل و غیرهندی و راز تفاوت ترجمهها را تحلیل کردهاند. هدف آنها معرفی تشابهات و تفاوت ترجمهها، معرفی کلی کلیله و دمنه و تأثیر و تأثر آن بوده است.
ـ «بررسی تشابهات و تفاوتهای لفظی و معنایی کلیله و دمنه در ترجمههای ابنمقفع، نصرالله منشی و محمد بن عبدالله بخاری»، مقالۀ مشترک از حسین صدقی، رسول کاظمزاده و عیسی عزیزیان پرگو (1393) است. موضوع اصلی این مقاله مقایسة تطبیقی تشابهات و تفاوتهای معنایی کلیله و دمنة عربی ابنمقفع با ترجمههای فارسی نصرالله منشی و محمد بن عبدالله بخاری است. این پژوهش به بررسی سه ترجمه ازنظر عنوانِ ابواب و حکایات، شیوة بیان و نتیجهگیری آنها، تعداد حکایات و ابواب، تفاوت در معنا و ابهام معنایی پرداخته است.
ـ پایاننامة «مقایسة تطبیقی دو ترجمة کلیله و دمنة نصرالله منشی و عبدالله بخاری با متن عربی ابنمقفع» (عزیزیان پرگو، 1389) کوششی در زمینۀ بررسی تأثیر و تأثّرهای ادبیات فارسی و عربی از هم و نیز تطبیق کلی و جزئی کلیله و دمنۀ عربی ابنمقفّع با ترجمههای فارسی نصرالله منشی و محمد بن عبدالله بخاری است. نویسنده در این پژوهش ابتدا ابواب و حکایات را با همدیگر مطابقت داده است و در مراحل بعدی، به بررسی تشابهات و اختلافات لفظی و معنایی در جزئیات حکایات پرداخته و آنگاه دیدگاهی تحلیلی دربارة منشأ و موضوع ابواب و نیز راز تفاوت ترجمهها ارائه کرده است.
ـ پایاننامه با عنوان مقایسة دو اثر ادبی کلیله و دمنه نصرالله منشی و داستانهای بیدپای محمد بخاری (ضیایی، 1387). در این اثر، پژوهشگر دو اثر ادبی کلیله و دمنة نصرالله منشی و داستانهای بیدپای محمد بخاری را ازنظر سبکشناختی با هم مقایسه کرده است. پس از بیان نثر فارسی و انواع آن، به بررسی سطح فکری، زبانی، ادبی و ویژگیهای سبکی این دو اثر پرداخته است.
چنانکه گذشت هیچیک از این مقالات و پایاننامهها دو ترجمۀ کلیله و دمنه را ازنظر کاربست واژگان عربی در آن مقایسه نکرده است. نیز هیچکدام بهطور مستقل و تفصیلی به بررسی و تطبیق حکایت بوزنگان با ترجمۀ فارسی آن نپرداخته است. تفاوت این مقاله با دیگر پژوهشها این است که در پژوهشی مستقل و متمرکز و جملهبهجمله ـ و نه به شکلی کلی ـ دیدگاهی تحلیلی دربارۀ تفاوت سبکی دو ترجمه ارائه میکند و آنگاه در یک مقایسه و تحلیل آماری، میزانِ بهکارگیری واژههای عربی در دو ترجمه و تفاوت آنها با واژگان عربی متن مبدأ بررسی میشود؛ همچنین در ضمن آن، با ارائۀ نمونهای برتری یکی از دو مترجم بر دیگری در برابریابیِ واژگانی نشان داده میشود. این سه مورد، ویژگیهای برجستة این پژوهش است که در هیچیک از آثار پیشگفته بدان پرداخته نشده است.
1ـ3 هدف پژوهش
هدف از انجام این پژوهش بررسی حکایت بوزنگان و مقایسۀ دو ترجمه ازنظر برابریابی واژگانی و میزان التزام دو مترجم به استفاده از واژگان عربی یا فارسی است که آیا مترجم همان واژۀ عربی متن مبدأ را عیناً در ترجمه منتقل کرده یا واژۀ عربیِ مفهومتری برای فارسیزبانان به کار برده و یا از یک واژۀ فارسی استفاده کرده است؟
حکایت بوزنگان
متن عربی حکایت
و إنّما حِلیَةُ الملوکِ و زینتُهم قرابینُهم أنیَکثُروا و یَصلُحوا، و إنّکَ أرَدتَ ألّایَدنُوَ مِنَ الأسدِ غَیرُک، و إنّما السّلطانُ بأصحابِه و أعوانِه کالبَحر ِبِأمواجِه، و مِنَ الـحُمقِ التماسُ الإخوان بِغَیرِ الوَفاءِ، و الأجر بالرِّیاءِ، و مودّة النِّساءِ بِالغِلظَةِ، ونَفع المرءِ نَفسَه بِضُرِّ النّاسِ، و الفضل و العلم بالدَّعَةِ و الـخَفضِ، ولکن ما غَناءُ هذهِ المقالةِ وجَدا هذا التأنیبِ؟ و أنا أعرف أنَّ الأمرَ فیه کما قالَ الرَّجلُ للطّائرِ: لاتَلتَمِسْ تَقْویمَ ما لایَعتَدِلُ، وَ لاتُبَصِّرْ مَن لایَفهَمُ. فقالَ دمنة: وکیفَ کانَ ذلکَ؟ قالَ کلیلة: زَعَموا أنَّ جَماعةً مِنَ القِرَدَةِ کُنَّ فی جَبَلٍ، فَرَأینَ فی لَیلَةٍ بارِدَةٍ یرَاعَةً فَحَسِبنَها ناراً، فَجَمَعْنَ حَطَبًا فَوَضَعْنَه عَلَیها وَ جَعَلْنَ یَنفُخْنَ بِأفْواهِهِنَّ وَ یُرَوِّحنَ بِأیدیهِنَّ، وَ قُرْبَ ذلکَ الـمَوْضِعِ شَجَرَةٌ عَلیها طائِرٌ، فَقالَ لَـهُنَّ: لاتُتْعِبْنَ أنفُسَکُنَّ فإنَّ الذی تَرَینَ لَیسَ بِنارٍ کَما تَحْسَبْنَ، فَلَمیَسْمَعْنَ مِنهُ وَ لَم یُطِعْنَهُ. فَلَمّاطالَ ذلکَ علیه، نَزَلَ إلیهِنَّ، فَمَرَّ بِهِ رَجُلٌ فَقالَ: أیُّها الطّائِرُ، لاتَلتَمِس تَقْویمَ ما لایَعتَدِلُ، وَتَبْصیرَ مَن لایَفْهَمُ؛ فَإنَّ الحَجَرَ الذی لایُقْدَرُ على قَطْعِهِ لاتُجَـرَّبُ بِهِ السُّیُوفُ، وَ العُودَ الذی لایَنحَنی لایُعالَـجُ حَنْیُه، فإنَّ مَن فَعَلَ ذلکَ نَدِمَ؛ فَلَمْیَلتَفِتْ إلى قَولِه، وَ دَنا مِنهُنَّ لِیُبَصِّرَهُنَّ، فَتَناوَلَهُ بَعْضُهُمْ وَضَرَبَ بِهِ الأرْضَ فَقَتَلَهُ، فَهذا مَثَلُکَ فی قِلَّةِ الانْتِفاعِ بِالـمَوْعِظَةِ (ابنالمقفّع، 2012 م: 101).
ترجمۀ فارسی محمد بن عبدالله بخاری
و بدان که آرایش 1 پادشاه به لشکر و وزیران باشد و به کارگران و تو خواستی که به شیر جز تو هیچکس نزدیک نبود و پیش او جز تو کسی را سخن نرود، و شکوه دولت به سیاست بود همچنانکه سهم دریا در موج است. هرچند ای برادر من بگفتم و سخت بگفتم و سرزنش تو از اندازه ببردم و تو را راه ادب و صحبت ملوک بازنمودم، میدانم که هیچ سود ندارد، چنانکه آن مرد آن پرنده را گفت که به راستکردن آنچه راستی نپذیرد مکوش، و از آن که بیخرد بوَد خرد منیوش که رنج بری و هیچ بری حاصل نگردد. دمنه گفت آن چگونه بوده است؟ کلیله گفت که آوردهاند در حکایات که گروهی از حمدونگان شبتابی دیدند و بر وی گرد آمدند، پنداشتند که آتش است، و از هر سویی هیزم گرد آوردند و برنهادند و دمیدند و هرچند بیش دمیدند، به هیچ مقصودی نرسیدند؛ زیراکه چون رنج بدان جایگاه بری که نشاید، هیچ بری حاصل نگردد. و در همسایگی ایشان مرغی بود. آواز برآورد؛ گفت: ای بیچارگان، عمر خود به باد مدهید و بدین شبتاب رنج مبرید که این آتش نیست. نشنیدند. از درخت به زیر آمد که برود و ایشان را پند دهد.
مردی از آن جایگاه بگذشت و گفت: ای مرغ، رنج مبر بر آن که به راه نیاید و به راستی مکوش آن را که در نهاد او سستی بود. سنگی که بریدن نتوان، بر وی شمشیر آزمودن شرط نیست، و چوبی که خم نگیرد، راستی هم نپذیرد؛ و هرکه رنج بیهوده برد، بهناچار پشیمانی خورد و از کرده کیفر بَرد.
و آن مرغ نیز نپذیرفت و پیش رفت که حمدونگان را از آن کار باز دارد، حمدونهای را خشم آمد، درجست و او را بگرفت و بر زمین زد و بکشت. اکنون ای دمنه، این مثال تو است که نه از ادب خودت سود هست و نه پندت سود میدارد (بخاری، 1369: 121).
ترجمۀ فارسی نصرالله منشی
و زینت و زیب ملوک، خدمتگزاران مهذَّب و چاکران کافی کارداناند. و تو میخواهی که کسی دیگر را در خدمت شیر مجال نیفتد و قربت و اعتماد او بر تو مقصور باشد. و از نادانی است توقّع دوستان مخلص بی وفاداری، و رنجکشی و چشمداشتن ثواب آخرت به ریا در عبادت، و معاشقت زنان به درشتخویی و فظاظت، و طلب منفعت خویش در مضرّت دیگران، و آموختن علم به آسایش و راحت. لکن در این گفتار فایدهای نیست. چون میدانم که در تو اثر نخواهد کرد. و مَثل من با تو چنان است چون آن مرد که آن مرغ را میگفت که رنج مبر در معالجت چیزی که علاج نپذیرد که گفتهاند: «وداءُ النّوکِ لیس له دواء». دمنه پرسید که چگونه؟ گفت: آوردهاند که جماعتی از بوزنگان در کوهی بودند، چون شاه سیارگان به افق مغربی خرامید و جمال جهانآرای را به نقاب ظلام بپوشانید، سپاه زنگ به غیبت او بر لشکر روم چیره گشت و شبی چون کار عاصی روز محشر درآمد. باد شَمال عنان گشاده و رکاب گران کرده بر بوزنگان شبیخون آورد. بیچارگان از سرما رنجور شدند. پناهی میجستند. ناگاه نیپارهای دیدند در طرفی افگنده، گمان بردند که آتش است، هیزم بر آن نهادند و میدمیدند. برابر ایشان مرغی بود بر درخت بانگ میکرد که آن آتش نیست. البته بدو التفات نمینمودند. در این میان مردی آنجا رسید، مرغ را گفت: رنج مبر که به گفتار تو یار نباشند و تو رنجور گردی و در تقویم و تهذیب چنین کسان سعی پیوستن همچنان است که کسی شمشیر بر سنگ آزماید و شکر در زیر آب پنهان کند. مرغ سخن وی نشنود و از درخت فروآمد تا بوزنگان را حدیث نی بهتر معلوم کند، بگرفتند و سرش جدا کردند. و کار تو همین مزاج دارد و هرگز پند نپذیری و عظت ناصحان در گوش نگذاری (منشی، 1392: 116).
نتایج بررسی کلمات
با توجه به تصرفات دو مترجم در کاهش و افزایش کلمات و عبارات در ترجمة فارسی، برای فراهمآوردن فهرست بسامدی کلمات، تنها جملههایی از متن بررسی شد که هر دو مترجم به ترجمة آن پرداختهاند؛ زیرا گاهی برخی از جملات را بخاری یا منشی ترجمه نکرده است.
تعداد کل واژگان این حکایت در ترجمة بخاری حدود 290 واژه است که از این تعداد 277 واژه فارسی و 13 واژه عربی است. همچنین تعداد کل واژههای بهکاررفته در ترجمة منشی حدود 260 واژه است که از این تعداد 216 واژه فارسی و 44 واژه عربی است. جدول زیر درصد این کلمات را با توجه به بسامد آنها نشان میدهد:
جدول 1: بسامد واژگان فارسی و عربی در ترجمة حکایت
نوع کلمات |
ترجمة بخاری |
ترجمة منشی |
کلمات فارسی |
277 |
216 |
کلمات عربی |
13 |
44 |
کل |
290 |
260 |
درصد کلمات فارسی |
5/95 |
83 |
درصد کلمات عربی |
5/4 |
17 |
تحلیل ساختاری و بلاغی
در اینجا جملهبهجملۀ متن عربی را با دو ترجمه تطبیق میدهیم. پیش از مقایسة متن با دو ترجمه، یادکرد این نکته بایسته است که افزودههای مترجمان بر ترجمۀ متن اصلی در میانِ دو کمان قرار گرفته است.
و إنّما حِلیَةُ الملوکِ و زینتُهم قرابینُهم أن یَکثُروا و یَصلُحوا.
جمله خبری است.
تشبیه بلیغ: قرابین شاه به زینت و زیورِ او تشبیه شدهاند.
* ترجمۀ بخاری: و بدان که آرایش پادشاه به لشکر و وزیران باشد و به کارگران.
حکایت با فعل انشاییِ «بدان» آغاز شده است.
بخاری دو فعل أنیَکثُروا و یَصلُحوا را ترجمه نکرده است.
تشبیه بلیغ: لشکر، وزیران و کارگران مانند آرایش برای پادشاه هستند.
** ترجمۀ منشی: و زینت و زیب ملوک، خدمتگزاران مهذَّب و چاکران کافیِ کارداناند.
جمله خبری است.
تشبیه بلیغ: «خدمتگزاران مهذَّب و چاکران کافی کاردان» به «زینت» تشبیه شده است.
و إنّکَ أرَدتَ ألّایَدنُوَ مِنَ الأسدِ غَیرُک.
جمله خبری است.
* ترجمۀ بخاری: و تو خواستی که به شیر جز تو هیچکس نزدیک نبود (و پیش او جز تو کسی را سخن نرود).
هر دو جمله خبری است.
سجع متوازی: «نرود» و «نبود» سجع متوازی است؛ زیرا در وزن و روی یکسان هستند.
** ترجمۀ منشی: و تو میخواهی که کسی دیگر را در خدمت شیر مجال نیفتد و قربت و اعتماد او بر تو مقصور باشد.
هر دو جمله خبری است.
سجع مطرّف: «نیفتد» و «باشد» سجع مطرف است؛ زیرا تنها در روی و حرف پایانی مشترک هستند.
و إنّما السّلطانُ بأصحابِه وأعوانِه کالبَحر ِبِأمواجِه.
جمله خبری است.
تشبیه مقید: شکوه شاه را به اصحاب و اعوانش میداند چنانکه سهمگینی و هیبت دریا را به موجهایش. گفتنی است در این تشبیه، هر دو طرف تشبیه مقید است.
* ترجمۀ بخاری: و شکوه دولت به سیاست بود؛ همچنانکه سهم دریا در موج است.
جمله خبری است.
تشبیه مقید: «شکوه دولت به سیاست» به «سهم دریا در موج» تشبیه شده است؛ گفتنی است در این تشبیه، هر دو طرف تشبیه مقید است.
تشبیه مجمل: تشبیه مجمل است؛ زیرا در آن وجهشبه قید نشده است.
تشبیه مرسل: تشبیه از نوعِ مرسل است؛ زیرا در آن ادات تشبیه ذکر شده است.
** ترجمۀ منشی: در متن منشی، این جمله ترجمه نشده است.
و مِنَ الـحُمقِ التماسُ الإخوان بِغَیرِ الوَفاءِ، و الأجر بالرِّیاءِ و مودّة النِّساءِ بِالغِلظَةِ و نَفعِ المرءِ نَفسَه بِضُرِّ النّاسِ، و الفضلِ و العلمِ بالدَّعَةِ و الـخَفض، ولکن ما غَناءُ هذهِ المقالةِ وجَدا هذا التأنیبِ؟
جمله نخست خبری است: و مِنَ الـحُمقِ التماسُ الإخوان بِغَیرِ الوَفاءِ، و... و الخَفض.
جملۀ انشاییِ «ولکن ما غَناءُ هذهِ المقالةِ وجَدا هذا التأنیبِ؟» از نوع استفهامی است که در معنای ثانویۀ خود یعنی نفی به کار رفته است.
جمع: در این عبارت، چند چیز تحتِ یک حکم قرار گرفته است. درواقع «التماسُ الإخوان بِغَیرِ الوَفاءِ، الأجر بالرِّیاءِ، مودّة النِّساءِ بِالغِلظَةِ، نَفعِ المرءِ نَفسَه بِضُرِّ النّاسِ و الفضلِ و العلمِ بالدَّعَةِ و الـخَفض» تحت حکم حماقت و نادانی قرار گرفته است.
تضاد: میان «نفع» و «ضرّ» تضاد وجود دارد.
* ترجمۀ بخاری: بخاری جمله نخست (و مِنَ الحُمقِ التماسُ الإخوان بِغَیرِ الوَفاءِ، و ... و الخَفض) را ترجمه نکرده است.
ولکن ما غَناءُ هذهِ المقالةِ وجَدا هذا التأنیبِ؟ هرچند (ای برادر من بگفتم و سخت بگفتم و سرزنش تو از اندازه ببردم و تو را راه ادب و صحبت ملوک بازنمودم) میدانم که هیچ سود ندارد.
جملۀ خبری: میدانم که هیچ سود ندارد.
** ترجمۀ منشی: و از نادانی است توقّع دوستان مخلص، بی وفاداری و رنجکشی و چشمداشتن ثواب آخرت به ریا در عبادت و معاشقت زنان به درشتخویی و فظاظت و طلب منفعت خویش در مضرّت دیگران و آموختن علم به آسایش و راحت. لکن در این گفتار فایدهای نیست (چون میدانم که در تو اثر نخواهد کرد).
جمله خبری است.
مترجم جملۀ آخر را که در متن عربی، انشایی بوده است بهصورت خبری ترجمه کرده است.
جمع: در این عبارت، چند چیز تحت یک حکم قرار گرفته است. درواقع «توقّع دوستان مخلص بی وفاداری، رنجکشی و چشمداشتن ثواب آخرت با ریا در عبادت، معاشقت زنان با درشتخویی و فظاظت، طلب منفعت خویش در مضرّت دیگران، و آموختن علم با آسایش و راحتی» تحت حکم نادانی قرار گرفته است.
تضاد: میان «منفعت» و «مضرّت» تضاد وجود دارد.
و أنا أعرف أنَّ الأمرَ فیه کما قالَ الرَّجلُ للطّائرِ: لاتَلتَمِس تَقویمَ ما لایَعتَدِل، وَ لاتُبَصِّر مَن لایَفهَم.
جملۀ خبری: و أنا أعرف أنَّ الأمرَ فیه کما قالَ الرَّجلُ للطّائرِ.
جملۀ انشایی از نوع نهی: لاتَلتَمِس تَقویمَ ما لایَعتَدِل، وَ لاتُبَصِّر مَن لایَفهَم.
* ترجمۀ بخاری: چنانکه آن مرد آن پرنده را گفت که به راستکردن آنچه راستی نپذیرد مکوش، و از آنکه بیخرد بُود خرد منیوش (که رنج بری و هیچ بری حاصل نگردد).
جملۀ خبری: چنانکه آن مرد آن پرنده را گفت.
جملۀ انشایی از نوع نهی: به راستکردن آنچه راستی نپذیرد مکوش، و از آنکه بیخرد بُود خرد منیوش.
تضاد: میان «خرد» و «بیخرد» تضاد وجود دارد.
جناس تام مستوفی: «بری» و «بری» جناس تام است؛ زیرا دو کلمه ازنظر ظاهر کاملاً مشابه یکدیگر اما ازنظر معنی کاملاً متفاوت هستند. همچنین دو لفظِ متجانس از دو نوع هستند؛ اولی فعل است و دومی اسم؛ بنابراین جناس تام از نوع مستوفی است.
** ترجمۀ منشی: و مَثل من با تو چنان است چون آن مرد که آن مرغ را میگفت که رنج مبر در معالجت چیزی که علاج نپذیرد (که گفتهاند: «وداءُ النّوکِ لیس له دواء»).
در متن منشی جملۀ «وَ لاتُبَصِّر مَن لایَفهَم» ترجمه نشده است.
جملۀ خبری: و مَثل من با تو چنان است چون آن مرد که آن مرغ را میگفت.
جملۀ خبری: گفتهاند: وداءُ النّوکِ لیس له دواء. «ماقبل این مصراع این است: وَ بَعضُ الدّاءِ مُلتَمَسٌ شِفاهُ. این بیت از قطعهای است که قیس بن خطیم سروده است» (اسفزاری، 1390: 161).
جملۀ انشایی از نوع نهی: رنج مبر در معالجت چیزی که علاج نپذیرد.
تشبیه مقید: «من با تو» به «آن مرد و آن مرغ» تشبیه شده است. تشبیه در این عبارت مجمل است؛ زیرا وجهشبه در آن ذکر نشده است.
جناس اشتقاق: میان «معالجت» و «علاج» جناس اشتقاق وجود دارد.
تشبیه بلیغ: «النوک» (حماقت) به «داء» (درد) تشبیه شده است. تشبیه از نوع تشبیه اضافی است؛ زیرا مشبهبه (داء) به مشبه (النوک) اضافه شده است.
تضاد: میان «داء» و «دواء» تضاد وجود دارد.
فقالَ دمنة: و کیفَ کانَ ذلکَ؟ قالَ کلیلة: زَعَموا أنَّ جَماعةً مِنَ القِرَدَةِ کُنَّ فی جَبَلٍ، فَرَأینَ فی لَیلَةٍ بارِدَةٍ یرَاعَةً فَحَسِبنَها ناراً، فَجَمَعنَ حَطَبًا فَوَضَعنَه عَلَیها وَجَعَلنَ یَنفُخنَ بِأفواهِهِنَّ وَ یُرَوِّحنَ بِأیدیهِنَّ.
جملۀ انشایی از نوع استفهامی: و کیفَ کانَ ذلکَ؟
جملات خبری: فقالَ دمنة، قالَ کلیلة، زَعَموا أنَّ جَماعةً مِنَ القِرَدَةِ، کُنَّ فی جَبَلٍ، فَرَأینَ فی لَیلَةٍ بارِدَةٍ یرَاعَةً، فَحَسِبنَها ناراً، فَجَمَعنَ حَطَبًا، فَوَضَعنَه عَلَیها، وَ جَعَلنَ یَنفُخنَ بِأفواهِهِنَّ، وَ یُرَوِّحنَ بِأیدیهِنَّ.
سجع مطرّف: «أفواههن» و «أیدیهن» سجع مطرف است.
* ترجمۀ بخاری: دمنه گفت آن چگونه بوده است؟ کلیله گفت که آوردهاند در حکایات که گروهی از حمدونگان شبتابی دیدند (و بر وی گرد آمدند)، پنداشتند که آتش است و از هرسویی هیزم گرد آوردند و برنهادند و دمیدند (و هرچند بیش دمیدند، به هیچ مقصودی نرسیدند؛ زیراکه چون رنج بدان جایگاه بری که نشاید هیچ بری حاصل نگردد).
در متن بخاری جملۀ «کُنَّ فی جَبَلٍ»، «فی لَیلَةٍ بارِدَةٍ» و «یُرَوِّحنَ بأیدیهِنَّ» ترجمه نشده است.
جملۀ انشایی: آن چگونه بوده است؟
جملات خبری: دمنه گفت: کلیله گفت که آوردهاند در حکایات که گروهی از حمدونگان شبتابی دیدند و بر وی گِرد آمدند؛ پنداشتند که آتش است و از هرسویی هیزم گرد آوردند و برنهادند و دمیدند و هرچند بیش دمیدند، به هیچ مقصودی نرسیدند؛ زیراکه چون رنج بدان جایگاه بری که نشاید هیچ بری حاصل نگردد.
سجع مطرّف: بین فعلهای این چند جمله سجع مطرف وجود دارد؛ زیرا تنها در حرف روی متشابه هستند.
** ترجمۀ منشی: دمنه پرسید که چگونه؟ گفت: آوردهاند که جماعتی از بوزنگان در کوهی بودند؛ (چون شاه سیّارگان به افق مغربی خرامید و جمال جهانآرای را به نقاب ظلام بپوشانید، سپاه زنگ به غیبت او بر لشکر روم چیره گشت و شبی چون کار عاصی روز محشر درآمد. باد شَمال عنانگشاده و رکاب گرانکرده بر بوزنگان شبیخون آورد. بیچارگان از سرما رنجور شدند. پناهی میجستند.) ناگاه نیپارهای دیدند (در طرفی افگنده)؛ گمان بردند که آتش است؛ هیزم بر آن نهادند و میدمیدند.
جملۀ انشایی از نوع استفهامی: چگونه؟
جملات خبری: دمنه پرسید؛ گفت آوردهاند که جماعتی از بوزنگان در کوهی بودند، چون شاه سیارگان به افق مغربی خرامید و جمال جهانآرای را به نقاب ظلام بپوشانید، سپاه زنگ به غیبت او بر لشکر روم چیره گشت و شبی چون کار عاصی روز محشر درآمد. باد شَمال عنانگشاده و رکاب گرانکرده بر بوزنگان شبیخون آورد؛ بیچارگان از سرما رنجور شدند؛ پناهی میجستند؛ ناگاه یراعهای دیدند در طرفی افگنده؛ گمان بردند که آتش است؛ هیزم بر آن نهادند و میدمیدند.
منشی نیز جملۀ «یُرَوِّحنَ بأیدیهِنَّ» را ترجمه نکرده است.
استعارۀ مصرّحه: «شاه سیارگان» برای «خورشید» استعاره آمده است.
استعارۀ تصریحیه تبعیه: در این جمله، «خرامید» استعاره تصریحیه تبعیه است؛ زیرا لفظ مستعار فعل است. درواقع غروبکردن به خرامیدن تشبیه شده است.
استعارۀ مصرّحه: «سپاه زنگ» برای «شب» استعاره آمده است.
استعارۀ مصرّحه: «لشکر روم» برای «روز» استعاره آمده است.
تشبیه حسی به عقلی: شب به کار عاصی تشبیه شده است.
تضاد: بین «شب» و «روز» تضاد وجود دارد.
استعارۀ مکنیه: باد شمال به انسانی تشبیه شده که عنان گشاده و رکاب گران کرده و شبیخون آورده است. در این استعاره مشبه همراه با لوازم مشبهبه ذکر شده و مشبهبه و ادات تشبیه حذف شده است.
کنایه: «عنانگشاده» کنایه از به سرعت وزیدن است.
وَ قُربَ ذلکَ الموضِعِ شَجَرَةٌ عَلیها طائِرٌ، فَقالَ لَهُنَّ: لاتُتعِبنَ أنفُسَکُنَّ فإنَّ الذی تَرَینَ لَیسَ بِنارٍ کَما تَحسَبنَ، فَلَمیَسمَعنَ مِنهُ وَ لَمیُطِعنَهُ. فَلَمّا طالَ ذلکَ علیه، نَزَلَ إلیهِنَّ.
جملۀ انشایی از نوع نهی: لاتُتعِبنَ أنفُسَکُنَّ.
جملات خبری: وَ قُربَ ذلکَ الموضِعِ شَجَرَةٌ عَلیها طائِرٌ، فَقالَ لَهُنَّ، فإنَّ الذی تَرَینَ لَیسَ بِنارٍ کَما تَحسَبنَ، فَلَمیَسمَعنَ مِنهُ، وَ لَم یُطِعنَهُ. فَلَمّا طالَ ذلکَ علیه، نَزَلَ إلیهِنَّ.
* ترجمۀ بخاری: و در همسایگی ایشان مرغی بود. آواز برآورد. گفت: ای بیچارگان عمر خود به باد مدهید (و بدین شبتاب رنج مبرید) که این آتش نیست. نشنیدند. از درخت به زیر آمد که برود (و ایشان را پند دهد).
در متن بخاری «شَجَرَةٌ عَلَیها» و «لَمیُطِعنَهُ فَلَمّا طالَ ذلِکَ عَلَیه» ترجمه نشده است.
جملۀ انشایی از نوع ندا و نهی: ای بیچارگان عمر خود به باد مدهید و بدین شبتاب رنج مبرید که این آتش نیست.
جملات خبری: در همسایگی ایشان مرغی بود، آواز برآورد، گفت که این آتش نیست؛ نشنیدند. از درخت به زیر آمد که برود و ایشان را پند دهد.
سجع متوازی: «مدهید» و «مبرید» سجع متوازی است؛ زیرا در وزن و روی یکسان هستند.
کنایه: به باد دادن عمر کنایه از هدردادن عمر است.
** ترجمۀ منشی: برابر ایشان مرغی بود بر درخت بانگ میکرد که آن آتش نیست. البته بدو التفات نمینمودند.
جملات خبری است.
جملات «فَلَم یَسمَعنَ مِنهُ» و «فَلَمّا طالَ ذلکَ علیه، نَزَلَ إلیهِنَّ» در متن منشی ترجمه نشده است.
فَمَرَّ بِهِ رَجُلٌ فَقالَ: أیُّها الطّائِرُ، لاتَلتَمِس تَقویمَ ما لایَعتَدِل، وَ تَبصیرَ مَن لایَفهَم؛ فَإنَّ الحَجَرَ الذی لایُقدَر على قَطعِهِ لاتُجَرَّبُ بِهِ السُّیُوفُ، وَ العُودَ الذی لایَنحَنی لایُعالـَجُ حَنیُه، فإنَّ مَن فَعَلَ ذلکَ نَدِمَ.
جملۀ انشایی از نوع ندا، نهی و شرط: أیُّها الطّائِرُ، لاتَلتَمِس تَقویمَ ما لایَعتَدِل وَتَبصیرَ مَن لایَفهَم. فإنَّ مَن فَعَلَ ذلکَ نَدِمَ.
جملات خبری: فَمَرَّ بِهِ رَجُلٌ، فَقالَ ...، فَإنَّ الحَجَرَ الذی لایُقدَر على قَطعِهِ لاتُجَرَّبُ بِهِ السُّیُوفُ، وَ العُودَ الذی لایَنحَنی لایُعالَـجُ حَنیُه.
تشبیه ضمنی: در این عبارت برای روشنترکردن این موضوعِ تلاش برای هدایت و بیناکردن فردی که به راهنمایی انسان اهمیتی نمیدهد، از مثل در قالب تشبیه ضمنی استفاده شده است؛ مشبه: ما لایَعتَدِل و مَن لایَفهَم؛ مشبهبه: الحَجَرَ الذی لایُقدَر على قَطعِهِ لاتُجَرَّبُ بِهِ السُّیُوفُ، وَ العُودَ الذی لایَنحَنی لایُعالَـجُ حَنیُه.
* ترجمۀ بخاری: مردی از آن جایگاه بگذشت و گفت: ای مرغ، (رنج مبر بر آنکه به راه نیاید) و به راستی مکوش آن را که در نهاد او سستی بود. سنگی که بریدن نتوان، بر وی شمشیر آزمودن شرط نیست و چوبی که خم نگیرد، راستی هم نپذیرد و هرکه رنج بیهوده برد، بهناچار پشیمانی خورد (و از کرده کیفر برد).
در متن بخاری عبارت «و تَبصیرَ مَن لایَفهَم» ترجمه نشده است.
جملات انشایی از نوع ندا، نهی؛ نهی: گفت: ای مرغ، رنج مبر بر آنکه به راه نیاید، و به راستی مکوش آن را که در نهاد او سستی بود.
جملات خبری: مردی از آن جایگاه بگذشت، گفت: ای مرغ، رنج مبر بر آنکه به راه نیاید و به راستی مکوش آن را که در نهاد او سستی بود. سنگی که بریدن نتوان، بر وی شمشیر آزمودن شرط نیست و چوبی که خم نگیرد، راستی هم نپذیرد و هرکه رنج بیهوده برد، بهناچار پشیمانی خورَد و از کرده کیفر برد.
تشبیه ضمنی: در این عبارت از مثل در قالب تشبیه ضمنی استفاده شده است؛ مشبه: آنکه به راه نیاید و در نهاد او سستی بود؛ مشبهبه: سنگی که بریدن نتوان، بر وی شمشیر آزمودن شرط نیست و چوبی که خم نگیرد، راستی هم نپذیرد.
سجع متوازی: دو فعل «خورَد» و «بَرَد» سجع متوازی است؛ زیرا در وزن و روی یکسان است.
تضاد: میان «خمگرفتن» و «راستیپذیرفتن» تضاد وجود دارد.
** ترجمۀ منشی: در این میان مردی آنجا رسید، مرغ را گفت: (رنج مبر که به گفتار تو یار نباشند و تو رنجور گردی) و در تقویم و تهذیب چنین کسان سعی پیوستن همچنان است که کسی شمشیر بر سنگ آزماید (و شکر در زیر آب پنهان کند).
جملات «لاتَلتَمِس تَقویمَ ما لایَعتَدِل وَتَبصیرَ مَن لا یَفهَم» و «لایُقدَر على قَطعِهِ» و «العُودَ الذی لایَنحَنی لایُعالَـجُ حَنیُه فإنَّ مَن فَعَلَ ذلکَ نَدِمَ» در متن منشی ترجمه نشده است.
جمله انشایی از نوع نهی: رنج مبر که به گفتار تو یار نباشند.
جملات خبری: در این میان مردی آنجا رسید، مرغ را گفت: رنج مبر که به گفتار تو یار نباشند و تو رنجور گردی و در تقویم و تهذیب چنین کسان سعیپیوستن همچنان است که کسی شمشیر بر سنگ آزماید و شکر در زیر آب پنهان کند.
تشبیه ضمنی: در این عبارت از مثل در قالب تشبیه ضمنی استفاده شده است. مشبه: در تقویم و تهذیب چنین کسان سعی پیوستن؛ مشبهبه: کسی شمشیر بر سنگ آزماید و شکر در زیر آب پنهان کند.
فَلَم یَلتَفِت إلى قَولِه، دَنا مِنهُنَّ لِیُبَصِّرُهُنَّ، فَتَناوَلَهُ بَعضُهم وَضَرَبَ بِهِ الأرضَ فَقَتَلَهُ، فَهذا مَثَلُکَ فی قِلَّةِ الانتِفاعِ بِالموعِظَةِ.
همة جملات خبری است.
تشبیه مفصل: در این تشبیه، همۀ ارکان تشبیه ذکر شده که عبارت است از: مشبه: کاف در «مَثَلُکَ»؛ مشبهبه: طائر؛ وجهشبه: فی قِلَّةِ الانتِفاعِ بِالمَوعِظَةِ؛ ادات تشبیه: مَثَل.
* ترجمۀ بخاری: و آن مرغ نیز نپذیرفت و پیش رفت که حمدونگان را از آن کار باز دارد. حمدونهای را خشم آمد، درجَست و او را بگرفت و بر زمین زد و بکشت. اکنون ای دمنه، این مثالِ تو است که (نه از ادب خودت سود هست) و نه پندت سود میدارد.
جملۀ انشایی از نوع ندا: اکنون ای دمنه، این مثال تو است.
همة جملات خبری است.
تشبیه مفصل: مشبه: تو؛ مشبهبه: مرغ؛ ادات تشبیه: مثال؛ وجهشبه: نه از ادب خودت سود هست و نه پندت سود میدارد.
** ترجمۀ منشی: مرغ سخن وی نشنود و از درخت فروآمد تا بوزنگان را حدیث نی بهتر معلوم کند. بگرفتند (و سرش جدا کردند). و کار تو همین مزاج دارد و هرگز پند نپذیری (و عظت ناصحان در گوش نگذاری).
همة جملات خبری است.
استعارۀ مکنیه: خرد به انسانی تشبیه شده است که زبان دارد. در این استعاره مشبه و یکی از لوازم مشبهبه ذکر شده است و مشبهبه و ادات تشبیه حذف شده است.
نتیجة مقایسة دو ترجمه براساس مباحث بالا
با توجه به تحلیل این جملات مشخص میشود که هر دو مترجم تقریباً به یک اندازه از آرایهها و صنایع بدیعی و بیانی استفاده کردهاند. با وجود این، نگارش بخاری ساده و دور از تکلف، ولی نثر منشی متصنعانه است.
بررسی واژگانی
در این بخش یکایک کلمات عربیِ متنِ مبدأ با دو ترجمه مقایسه شده است. نیز برابرنهادۀ واژۀ عربی در لغتنامههای عربی به فارسی ـ که ازنظر زمانی بر ترجمهها مقدم است ـ ذکر گردیده است. همچنین اگر مترجمان در ترجمۀ خود واژهای عربی آوردهاند، معادل عربیِ واژۀ متن عربیِ کلیله در لغتنامههای عربی کهن عرضه شده است.
جدول 2: مقایسة واژگان متن مبدأ و دو ترجمه
ردیف |
کلمة عربی در متن مبدأ |
برابرنهاده در ترجمۀ بخاری |
برابرنهاده در ترجمۀ منشی |
معادل لغتنامههای کهن عربی به فارسی |
معادل لغتنامههای کهن عربی به عربی |
1 |
حِلیَة و زینة |
آرایش |
زینت و زیب |
زیور |
ما یُزَیَنُ بِه مِن مَصوغِ المعدِنیّات أو الحجارة |
2 |
ملوک |
پادشاه |
ملوک |
(ملک) پادشاه |
|
3 |
یَکثُروا |
ـــ |
کافی 2 |
کَثُرَ: بسیار شد |
کثرة: نقیضُ القِلَّة، نماء العدد؛ کَثُر الشیءُ، فَهُوَ کثیر |
4 |
یَصلُحوا |
ـــ |
مهذَّب، کافی و کاردان |
نیکو و آراسته میشود |
الصَّلاح ضِدُّ الفَساد؛ صَلُحَ: وهو صالح وصَلیح فی أمورِه وأعمالِه. |
5 |
أرَدتَ |
خواستی |
میخواهی |
أراد: خواست |
|
6 |
لایَدنُو |
نزدیک نبوَد |
قربت و اعتماد (نباشد) |
دَنا: نزدیک شد |
دَنا: قَرُبَ |
7 |
أسد |
شیر |
شیر |
شیر |
|
8 |
غَیر |
جز |
(کسی) دیگر |
سوا |
|
9 |
سلطان |
دولت |
ـــ |
پادشاه، پادشاهی، حجت |
الحُجَّةُ و البُرهانُ |
10 |
بَحر |
دریا |
ـــ |
دریا |
|
11 |
أمواج |
موج |
ـــ |
موج |
|
12 |
حُمق |
ـــ |
نادانی |
کمخردی، نابخردی، کانائی |
|
13 |
التماس |
ـــ |
توقّع |
طلب |
الطلب |
14 |
إخوان |
ـــ |
دوستان مخلص |
أصدقاء، برادران، دوستان، یاران |
جَمعُ الأخ. هُمُ الإخوان إذا لمیکونوا لأب. |
15 |
وَفاء |
ـــ |
وفاداری |
پیمان |
|
16 |
أجر |
ـــ |
ثواب |
مزد |
الجزاء علی العمل، الثواب |
17 |
ریاء |
ـــ |
ریا |
دورویی |
|
18 |
مودّة |
ـــ |
معاشقت |
دوستی |
الوُدُّ: الحُبُّ |
19 |
نِساء |
ـــ |
زنان |
زنان |
|
20 |
غِلظَة |
ـــ |
درشتخویی و فظاظت |
درشتخویی |
غِلَظُ: ضِدُّ الرِّقَّةِ |
21 |
نَفع |
ـــ |
منفعت |
منفعت |
ضِدُّ الضُرّ |
22 |
نَفس |
ـــ |
خویش |
تن، جان، روان، دل |
|
23 |
ضُرّ |
ـــ |
مضرّت |
مضرّت، زیان |
ضِدُّ النَّفع |
24 |
علم |
ـــ |
علم |
علم |
|
25 |
دَعَة |
ـــ |
آسایش |
تنآسانی |
|
26 |
خَفض |
ـــ |
راحت |
آسانی، عیش، نیکوهش |
الدَّعة، الخصب، اللین |
27 |
غَناء |
ـــ |
فایده |
منفعت، کفایت |
النَّفع |
28 |
مقالة |
ـــ |
گفتار |
قول |
|
29 |
جَدا |
سود |
ـــ |
بینیازی، سود، بخشش |
|
30 |
تأنیب |
سرزنش |
ـــ |
سرزنش، نکوهش |
|
31 |
قالَ |
گفت |
میگفت |
گفت |
|
32 |
رَجل |
مرد |
مرد |
مرد |
|
33 |
طائر |
پرنده |
مرغ |
پرنده |
|
34 |
تَقْویم |
راستکردن |
ـــ |
راستکردن |
قَوَّمتُه: عَدَّلتُه |
35 |
لایَعتَدِلُ |
راستی نپذیرد |
ـــ |
اعتَدَلَ: استَقام |
اعتَدَلَ: کُلُّ ما تَناسَبَ، استَقامَ الأمرُ |
36 |
قالَ |
گفت |
پرسید |
گفت |
|
37 |
کیفَ |
چگونه |
چگونه |
چگونه |
|
38 |
کانَ |
بوده است |
ـــ |
بود |
|
39 |
قالَ |
گفت |
گفت |
گفت |
|
40 |
زَعَموا |
آوردهاند |
آوردهاند |
زَعَمَ: اندیشیدن کار |
|
41 |
جَماعة |
گروه |
جماعت |
گروه، انبوهی |
|
42 |
قِرَدَة |
حمدونگان |
بوزنگان |
کَپی |
|
43 |
کُنَّ |
ـــ |
بودند |
بودند |
|
44 |
جَبَل |
ـــ |
کوه |
کوه |
|
45 |
رَأینَ |
ـــ |
دیدند |
رأی: دید |
|
46 |
یرَاعَة |
شبتاب |
نیپاره |
نی، شبتاب |
|
47 |
حَسِبنَ |
پنداشتند |
ـــ |
حَسِبَ: پنداشت |
|
48 |
نار |
آتش |
آتش |
آتش |
|
49 |
جَمَعْنَ |
گرد آوردند |
ـــ |
جَمَعَ: گردکردن، گردآوردن |
|
50 |
حَطَب |
هیزم |
هیزم |
هیزم |
|
51 |
وَضَعْنَ |
بر نهادند |
نهادند |
وَضَعَ: نهادن، گذاشتن |
|
52 |
یَنفُخْنَ |
دمیدند |
میدمیدند |
یَنفُخُ: دمیدن |
|
53 |
قُرْب |
همسایگی |
برابر |
نزدیکی |
|
54 |
شَجَرَة |
درخت |
درخت |
درخت |
|
55 |
طائِر |
مرغ |
مرغ |
پرنده |
|
56 |
لَیسَ |
نیست |
نیست |
نیست |
|
57 |
لَمیَسْمَعْنَ |
نشنیدند |
ـــ |
سَمِعَ: شنید |
سَمِعَ: أصغی |
58 |
نَزَلَ |
به زیر آمد |
ـــ |
فرود آمد |
|
59 |
مَرَّ |
بگذشت |
ـــ |
بگذشت |
|
60 |
تَقْویم |
راستی |
تقویم و تهذیب |
راستکردن |
التَعدیل |
61 |
لایَعتَدِلُ |
در نهاد او سستی بود |
ـــ |
اعتَدَلَ: استَقام |
|
62 |
حَجَرَ |
سنگ |
سنگ |
سنگ |
|
63 |
لایُقْدَرُ |
نتوان |
ـــ |
قَدَرَ: توانست |
|
64 |
قَطْع |
بریدن |
ـــ |
بریدن |
|
65 |
تُجَـرَّبُ |
آزمودن |
آزماید |
تجریب: آزمودن |
|
66 |
سُیُوف |
شمشیر |
شمشیر |
شمشیر |
|
67 |
العُودَ |
چوب |
ـــ |
چوب، بربط |
|
68 |
لایَنحَنی |
خم نگیرد |
ـــ |
یَنحَنی: خمانیدن، دوتا شدن |
|
69 |
نَدِمَ |
پشیمانی خورد |
ـــ |
پشیمان شد |
|
70 |
قَول |
ـــ |
سخن |
گفتار |
|
71 |
دَنا |
پیش رفت |
ـــ |
نزدیکی، نزدیک شد به وی |
|
72 |
تَناوَلَ |
بگرفت |
بگرفتند |
برداشت، گرفت |
|
73 |
ضَرَبَ |
زد |
ـــ |
بزد |
|
74 |
أرْض |
زمین |
ـــ |
زمین |
|
75 |
قَتَلَ |
بکشت |
ـــ |
بکشت |
|
76 |
مَثَل |
مثال |
ـــ |
داستان |
|
77 |
انْتِفاع |
سود |
ـــ |
سود، سود بردن |
الحُجَّة، الصِّفَة |
78 |
مَوْعِظَة |
پند |
پند و عظت |
پند |
النُّصح والتذکیر بالعواقب |
دستۀ اول: واژۀ فارسی در برابر واژة عربی متن مبدأ؛ مانند شیر در برابر أسد.
دستۀ دوم: واژهای عربی در برابر واژة عربی متن مبدأ؛ این واژه ممکن است عیناً همان واژة عربی متن مبدأ باشد؛ مانند ملوک، و ممکن است واژة عربی دیگری باشد بهجز آنچه در متن مبدأ آمده است؛ مانند ثواب برای أجر، و ممکن است ترکیبی از این دو باشد، مانند تقویم و تهذیب برای تقویم.
دستۀ سوم: ترکیب فارسی ـ عربی در برابر واژة عربی متن مبدأ؛ این ترکیبات شامل ترکیب وصفی، ترکیب عطفی و اسم مرکب است. جزءِ عربی این ترکیب ممکن است عیناً همان باشد که در متن مبدأ آمده است؛ مانند دوستان مخلص برای إخوان، درشتخویی و فظاظت برای غلظة، وفاداری برای وفاء.
اکنون به بررسی تفصیلی موارد بالا میپردازیم:
دستۀ نخست برابرنهادههای کاملاً فارسی است؛ برای مثال در حکایت، واژة «حَسِبنَ» به کار رفته که بخاری واژة «پنداشتند» را در برابر آن نهاده است؛ بنابراین میتوان گفت این برابرنهادههای فارسی در قرن ششم کاربرد داشته است. گفتنی است واژگانِ این دسته بیشترین بسامد را نسبتبه دو دستة دیگر دارد.
یک بخش از این برابرنهادهها در واژهنامههای عربی به فارسیِ در دسترس تا آن دوره ـ مانند دستور اللغة المسمّی بالخلاص، فرهنگ تازی به پارسی (بخش نخست)، مقدمةالأدب (پیشرو ادب)، تاجالمصادر، تکملةالأصناف، الاسمی فی الاسماء، قانون ادب و کتاب المصادر ـ آمده است. این بخش در ستونی جداگانه در جدول بالا آمده است؛ بنابراین شاید مترجم در معادلیابی این واژگان به کتابهای لغتِ پیش از خود یا همروزگار خود مراجعه کرده باشد؛ مانند واژة «تأنیب» که بخاری به معنای «سرزنش» ترجمه کرده و در آن واژهنامهها هم به همین معنی به کار رفته است. این کلمات و معادل آنها عبارت است از:
ملوک (جمع ملِک): پادشاه؛ أردتَ: خواستی؛ أسد: شیر؛ بحر: دریا؛ نساء: زنان؛ غِلظه: درشتخویی؛ جدا: سود؛ تأنیب: سرزنش؛ قال: گفت؛ رجل: مرد؛ طائر: پرنده؛ تقویم: راستکردن؛ کیف: چگونه؛ جبل: کوه؛ جماعه: گروهی؛ کُنَّ: بودند؛ رأینَ: دیدند؛ یراعه: شبتاب، نی؛ حَسبنَ: پنداشتند؛ نار: آتش؛ جَمَعنَ: گرد آوردند؛ حطب: هیزم؛ وَضَعن (+ علی): برنهادند، (بر) نهادند؛ یَنفُخنَ: دمیدند؛ شجرة: درخت؛ لیس: نیست؛ لمیَسمَعنَ: نشنیدند؛ مَرَّ: بگذشت؛ حجر: سنگ؛ لا یُقْدَرُ: نتوان؛ قَطع: بریدن؛ تُجَرَّب: آزمودن؛ سیوف (جمع سیف): شمشیر؛ عود: چوب؛ تناول: بگرفت؛ ضَرَبَ: زد؛ أرض: زمین؛ قَتَلَ: بکشت؛ انتفاع: سود؛ موعظة: پند.
از این موارد 36 معادل فارسی ازآنِ بخاری و 23 معادل ازآنِ منشی است. معلوم است که برخی از معادلها مشترک است.
بخش دیگر کلماتی است که مترجم برای ترجمة آنها از معادلهای بهکاررفته در کتابهای لغت استفاده نکرده است. همة این کلمات در واژهنامههای در دسترس تا آن دوره جستجو شد؛ ولی معادلهای فارسی که دو مترجم به کار بردهاند، در هیجکدام از آن فرهنگها ذکر نشده بود و یا آن واژه به همان شکل یافت نشد؛ برای مثال واژة «حُمق» به معنی «کمخردی، بیخردی، نابخردی، کانائی» ذکر شده (فروزانفر، 1319: 293)، ولی در ترجمة نصرالله منشی «نادانی» آمده است؛ بنابراین میتوان گفت که دو مترجم معادلهای جدیدی برای این واژگان آورده و به معادلگزینی و گاهی واژهسازی دست زدهاند. این واژهها و معادل آنها عبارت است از:
حلیة یا زینة: آرایش، زیب؛ ألاّ یَدنُوَ: که نزدیک نبود؛ غیر: جز، (کسی) دیگر؛ حُمق: نادانی؛ نفس: خویش؛ دعة: آسایش؛ مقالة: گفتار؛ طائر: مرغ؛ لایَعتدل: راستی نپذیرد؛ قال: پرسید؛ زعموا: آوردهاند؛ قردة: بوزنگان، حمدونگان؛ قُرب: همسایگی، برابر؛ نَزَلَ: به زیر آمد؛ تقویم: راستی؛ لایَعتَدِل: در نهاد او سستی بود؛ لایَنحَنی: خم نگیرد؛ نَدِمَ: پشیمانی خورد؛ قول: سخن؛ دنا (+ من): پیش رفت.
از این موارد 13 معادل فارسی ازآنِ منشی و 12 معادل ازآنِ بخاری است. معلوم است که گاهی هریک از مترجمان، معادل خاص خود را نهادهاند.
جدول 3: واژگان دستة اول
* |
کل واژگان |
معادل فارسی موجود در واژهنامهها |
معادل فارسی برساختۀ مترجمان |
تعداد |
60 |
40 |
20 |
درصد |
100 |
%67 |
%33 |
دستۀ دوم برابرنهادههای عربی در متن مقصد است؛ این دسته چنانکه گذشت خود به سه بخش تقسیم میشود:
بخش اول کلماتی در متن عربی است که مترجم عیناً همان کلمات را برای معادل یا برابرنهادۀ آنها آورده است؛ بنابراین مشخص میشود که اینگونه کلمات ازنظر مترجم به همان معنایی که در زبان مبدأ کاربرد داشته، در زبان مقصد هم به کار میرفته است. در حکایت منظور 7 واژۀ زیر در این دسته قرار میگیرد:
بخاری (1 واژه): موج (در برابر «امواج»)
منشی (6 واژه): زینة (زینت)، ملوک (ملوک)، ریاء (ریا)، علم (علم)، لکن (لکن)، جَماعة (جماعت)
افزونبر این، منشی در دو مورد عین کلمة عربیِ متن مبدأ را در ترکیب به کار برده است: وَفاء (وفاداری)، تَقْویم (تقویم و تهذیب).
میبینیم که بیشترین کاربرد واژگان این بخش ازآنِ نصرالله منشی است و در ترجمۀ بخاری تنها یک مورد (واژة موج در مقابل کلمة امواج) به کار رفته است.
بخش دوم واژگانی است که مترجم برای واژة عربی متن مبدأ، برابرنهادة عربی دیگری را برگزیده است؛ یعنی هر دو واژه عربی است؛ اما متفاوت از یکدیگر. گویا ازنظر مترجم، معادل عربی (واژة دوم) برای فارسیزبانان آن دوره مأنوستر بوده است تا اصل عربیِ آن (واژۀ اول). واژگانی که در این دسته قرار میگیرد عبارت است از:
سلطان: دولت؛ (أن) یَکثُروا: کافی (بودن)؛ (أن) یَصلُحوا: مهذَّب (بودن)؛ التماس: توقّع؛ أجر: ثواب؛ مودّة: معاشقت؛ غِلظة: فظاظت؛ نفع: منفعت؛ ضُرّ: مضرّت؛ خَفض: راحت؛ غناء: فایده؛ تقویم: تهذیب؛ مثل: مثال؛ موعظة: عِظَت.
از این موارد 12 معادل عربی ازآنِ منشی و تنها 2 معادل ازآنِ بخاری است.
برای بررسی واژگان عربی این بخش از فرهنگهای عربی به عربی مانند لسانالعرب، الصحاح و تاجالعروس استفاده شده است. دو مترجم برای ترجمة واژگان این دسته نیز از معنای بهکاررفته در کتابهای لغتِ یادشده استفاده نکردهاند و در مقابل همة این کلمات (به استثنای کلمات همخانواده و بهجز واژۀ أجر: ثواب) معادلانگاشتههای جدیدی آوردهاند. گفتنی است در لغتنامههای عربی به فارسیِ آن دوران نیز چنین معادلهایی یافت نشد (بهجز نفع: منفعت و ضُرّ: مضرّت).
بخش سوم آمیزهای از دو بخش پیشین است؛ یعنی مترجم (نصرالله منشی) در برابر یک واژة عربی در متن مبدأ، از دو واژة عربی استفاده کرده است: لایَدنُو: قربت و اعتماد (نباشد)؛ تقویم: تقویم و تهذیب.
جدول 4: واژگان دستة دوم
* |
کل واژگان |
عیناً همان معادل عربی |
معادل عربی دیگر |
تعداد |
21 |
7 |
14 |
درصد |
100 |
%33 |
%67 |
دستۀ سوم برابرنهادههایی است که ترکیبی از فارسی و عربی است؛ ما در گزارش این دسته، ترکیبهای عطفی تفسیری (زینت و زیب، درشتخویی و فظاظت، پند و عظت) را نیاوردهایم:
(أن) یَصلُحوا: مهذَّب، کافی و کاردان (+ اند)؛ إخوان: دوستان مخلص؛ وَفاء: وفاداری
بررسی واژة یراعه
در برگردان برخی از عبارات و واژههای کلیله و دمنه، کاستیها و ناراستیهایی دیده میشود. جایگاه علمی و ادبی مترجمان و مصحّحان بر کسی پوشیده نیست؛ ولی در مباحثة علمی، مسامحه روا نیست. در اینجا به یکی از آن نادرستیها (ترجمۀ واژة یراعه) که در این حکایت دیده میشود، اشاره میکنیم:
متن عربی کلیله: رأینَ فی لیلةٍ باردةٍ یراعةً فَحَسَبنَها ناراً (ابنمقفّع، 2012 م: 101).
ترجمة بخاری: گروهی از حمدونگان شبتابی دیدند و بر وی گرد آمدند، پنداشتند که آتش است (بخاری، 1369: 122).
ترجمۀ منشی: جماعتی از بوزنگان در کوهی بودند، پناهی میجستند. ناگاه یراعهای دیدند در طرفی افگنده؛ گمان بردند که آتش است (منشی، 1392: 116).
منشی در ادامۀ همین داستان آورده است: «و از درخت فروآمد تا بوزنگان را حدیث یراعه بهتر معلوم کند» (همان: 117). در حکایتی دیگر نیز چنین آورده است: «چشم و گوش به ظنّ و تخمین بسیار حکمهای خطا کند، چنانکه کسی در تاریکی شب یراعهای بیند، پندارد که آتش است و بر وی مشتبه گردد، چون در دست گرفت مقرّر شود که باد پیموده است» (همان: 321).
براساس حواشی مینوی، مصحّحِ بلامنازع کلیله، در نسخۀ اساس در این داستان بهجای دو بار کلمۀ «یراعه» بهترتیب کلمههای «نیپاره» و «نی» آمده است: «یراعه کرم شبتاب مراد است، در نسخۀ اساس نیپاره و نی آمده است. یراعه به معنی نی نیز هست و قلم را که از نی باشد بدین سبب یراعه گویند. آیا امکان دارد که نصرالله منشی سهواً چنین ترجمه کرده باشد؟» (همان: 117، حاشیۀ 1 و 6). وی گویا از روی احتیاط صورت «یراعه» را رجحان داده که هم در متن عربی و هم در یکی از نسخ قدیم فارسی کلیله موجود است (همان: 321، حاشیۀ 2؛ نیز نگ: جهانبخش، 1387: 56).
زان پس کلیلهپژوهان هریک برای تخطئه یا توجیه ترجمة منشی نکتههایی بازگفتهاند. مطلب مهم این است که ثابت شود منشی از «یراعه» همان نی و نیپاره را دریافته است. دلیل نخست اینکه «ترجمۀ یراعه به نیپاره در کلیله و دمنۀ منظوم قانعی طوسی هم (که بر مبنای همین ترجمۀ نصرالله منشی بوده است) دیده میشود:
از ایشان یکی پارۀ نی بدید |
|
چو روشن نمودش فغان برکشید»
|
دوم آنکه گفتهاند صفتِ «در طرفی افگنده» در ترجمۀ منشی نشان میدهد که «افکندهشده جاندار نبوده است و درنتیجه مراد نویسنده، کرم نبوده است» (زنجانی، 1387: 106).
با این وصف برخی بر صحت ترجمة منشی اصرار دارند و معتقدند یراعه در متن عربی کلیله میتواند به معنی نی و چوب باشد. این افراد برای مدعای خود به دو گزاره استناد میکنند؛ یکی اینکه در کتاب عجایبالمخلوقات آمده است: «بعضی از چوبها، آب وی را نپوساند و در آسیاها افکنند. چون کهن شود بشکافند، در شب تاریک مثل آتش افروزد» (همدانی، 1375: 330). و دوم آنکه نظامی گفته است:
چو پوسیده چوبی که در کنج باغ |
|
فروزنده باشد به شب چون چراغ
|
این بدان معنی است که نظامی نیز میدانسته که هم کرم شبتاب و هم چوبِ پوسیده در تاریکی، نور پدید میآورد. کرمک شبتاب حشرهای است که در زیر پوست درختان کهنه و در لایههای مجوّف نی لانه میکند. بعد از مرگ، مادة فسفری بدن حشره به درختان میچسبد و در تاریکی نورانی دیده میشود (زنجانی، 1387: 107).
اما آنان که میگویند منشی در این ترجمه به خطا رفته است به جملهای از قاضی نظامالدین اصفهانی، از ادبای ذولسانین قرن هفتم هجری، استناد میکنند که وی در رسالةالطیر به مناسبتی از «یراعه» (کرم شبتاب) یاد میکند و به خطای مترجم کلیله و دمنه در ترجمۀ این واژه اشاره میکند: «و هَل تُریک الیراعة فی اللیل البَهیم سِوی نار تَستَطیر، و قدأخطأ فی تفسیرِها بالقلم مترجمُ کلیلهَ، والمرءُ یَقَعُ ویَطیرُ؛ و آیا یراعه در شب تار جز آتشی نورافشان، (چیز دیگری) به تو مینمایاند، و مترجم کلیله که این یراعه را به «قلم» برگردانیده، به یقین به خطا افتاده است و البته آدمی (هم فرومیافتد و بسان مرغان) گاه فرود میآید و گاه پر میکشد» (ابنالرسول، 1381: 170؛ و همان، 1385: 96). نیز خوشبختانه در میان اندک ابیات باقیمانده از ترجمۀ منظوم رودکی از کلیله، ترجمۀ محل شاهد در دسترس است و نشان میدهد که رودکی یراعه را درست گردانیده بوده است: 3
شب زمستان بود، کَپّی سرد یافت |
|
کرمک شبتاب ناگاهی بتافت |
نتیجهگیری
-محمد بخاری تا حد امکان اصل متن عربی را به فارسی برگردانیده و ترجمۀ او به متن عربی ابنمقفّع نزدیکتر از ترجمۀ منشی است.
- یکسومِ برابرنهادههای فارسیِ مترجمان در واژهنامههای عربی به فارسیِ پیش از خود یا همروزگار خود یافت نشد. سهم واژهگزینیِ هریک از دو مترجم در این باره تقریباً برابر است. این بدان معنی است که مترجمان کلیله خود را در این باره صاحبنظر و بینیاز از کتاب لغت میدانستهاند؛ بنابراین میتوان گفت تدوین یک کتاب لغت از عربی به فارسی براساس این دست ترجمههای کهن ضروری است.
- نصرالله منشی و محمد بخاری هرگز درپی آن نیستند که بسان مترجمان امروزی به کمک فرهنگ لغت، واژهها را یکبهیک به زبان دیگر برگردانند؛ بلکه از فهم و استنتاج لغوی خود و شیوهها و شگردهای ترجمه با مهارت بسیاری بهره گرفتهاند.
- بخاری در برابریابی واژگان، بیشتر به معادلهای فارسی گرایش دارد و تنها 5/4 درصد واژههایش عربی است؛ ولی در ترجمۀ منشی واژگان و عبارات عربیِ بیشتری (17 درصد) دیده میشود.
- یکسومِ واژههای عربیِ ترجمهها عیناً همان واژههای عربی متن مبدأ است و این نشان میدهد که آن واژهها در آن روزگار هنوز به معنای اصلی خود در زبان فارسی به کار میرفته است. سهم منشی در بهکارگیری این واژگان بهمراتب بیش از بخاری است.
- تناسب آهنگینی بین الفاظ و معانی جملات کلیله و دمنه وجود دارد. منشی گاهی به یک واژه بسنده نمیکند و از مترادفات متوازن و عطف تفسیری بهره میبرد. این تناسب، بهترین نمودار مهارت اوست.
- در ترجمۀ واژۀ «یراعه» نصرالله منشی به خطا افتاده؛ ولی محمد بخاری آن را بهدرستی ترجمه کرده است.
- هیچکدام از ترجمهها دقیقاً با متن عربی همپوشی ندارد؛ بنابراین تحقیق دوباره دربارة نسخههای عربی کلیله و دمنه بر مبنای این دو ترجمۀ کهن ضروری مینماید.