نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایران
2 دانشیار زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایران
3 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهید چمران اهواز، اهواز، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The words in the Persian literary texts have been distorted because of various reasons such as multiple duplications, different orthographies, and illegible manuscripts. The works of a writer or a poet and his/her stylistic attributes, Divans (collections) of other poets, in addition to different manuscripts of a work can have effective roles in their corrections. Aghraz Al-Seyasah Fi A'araz Al-Reyasah written by Zahiri Samarghandi is also among books which have been distorted over time. Jaafar Sheảr by using four manuscripts (one in written, and three in pictorial formats) of Aghraz Al-Seyasah, without taking advantage of all of them, has corrected and published the printed version of the book for the first time in 1349 (AH). Negligence in using the written version in the correction and trusteeship towards pictorial versions of Aghraz Al-Seyasah, hastiness in correction and weaknesses in typesetting have yielded some errors in the book. In the present paper, the authors, by studying the available manuscripts of Aghraz Al-Seyasah Fi A'araz Al-Reyasah, particularly the newly-discovered manuscript in the library of Khangah-e Ahmadi (Shiraz) and referring to other works written by Zahiri Samarghandi (including Sandbad nameh and Ghorrat–al-Alfaz) and Divans of the other poets, have tried to analyze and correct some distortions and falsification errors in the published text of Aghraz Al-Seyasah.
Introduction
Aghraz Al-Seyasah fi A'araz Al-Reyasah written by Zahiri Samarghandi is one of the technical prose texts of the sixth century AH full of rich political, social, legal, educational, and ethical teachings. It has a great deal of Persian and Arabic poetic evidence on various occasions. The methods of governing and other teachings mentioned in this book have made this work particularly attractive among classical Persian prose texts, and have attracted many readers, especially government officials in the past. As a result, it has been repeatedly rewritten by scribes and has undergone many falsifications and distortions. An acquaintance with Zahiri’s style, and in particular, the relatively unknown work of Ghorrat al-Alfaz va Nozhat al-alhahaz,a book on the teaching of writing, vocabulary and rhetoric which has been recently published, can help correct some of the errors in Aghraz Al-Seyasah.
Material & Methods
Considering Zahiriʼs style of writing in his works, and comparing the written manuscripts of Aghraz Al-Seyasah with its printed text, some of the errors in this book have been identified. This article has been written to correct some of these errors. This research is a descriptive-analytic one and with a common method of studies on correction of texts based on manuscripts (especially with an emphasis on the newly-discovered manuscript available at Khanghah-e Ahmadi of Shiraz) and other works of the author.
Discussion of Results & Conclusions
The stylistics and critical correction of the text are mutually interconnected; the more edited the text is, the more detailed examination of the stylistic properties of the work will be performed. On the other hand, familiarity with the stylistic features of a work also contributes to the scientific and critical correction of the work, which has been used in this study.
Also, in this section of the paper, the errors discussed in Aghraz Al-Seyasah are first identified based on the Persian transcript and their English (italic) equivalent within the arc and are arranged in page order. Then, their correct form is suggested based on manuscripts and other documents:
Zinat (ornament) (7) Rotbat (rank). Bakhieh (stitch) (10) Takhteh (board). Rowzani (a small hole) (13) Ruze man (my day). Moayiad (assisted) (44) Moabbad (eternal). Benảyeh mahabbat (building of love) (54) Be pảyeh mehnat (due to misery). Be chashm (by eye) (57) Tajassom (embodiment). St (st) (112) Beniat (basis). Marảier (ropes) (123) Sarảier (secrets). Chon mảr (like snake) (163) Khoon bảr (shedding blood). Baghi (remainder) (267) Ta Bi (two perpositios “until” and “without”). Khod (oneself) (311) Chon (because). Margov (expecting) (312) Mazjur (forbidden). Seiảhat (exploration) (317) Masảhat (extent). Tahfif (wear something by clothes) (334) tajfif (make dry). Ghabz (take) (351) Ghanas (hunt). Atmảr (dates) (368) Athmảr (products). Sanảiea (industries) (368) Manabea (sources). Aineh (Mirror) (377) Abneieh (Buildings). Gar (if) (414) Gu (tell).
The book of Aghraz Al-Seyasah needs to be re-corrected for the following reasons; numerous manuscripts of this work, inaccuracies and distortions made by scribes, the lack of proofreading of all manuscripts in correction and comparison processes, negligence of the respected editor in lending to the basic version, hastiness and weaknesses in typesetting in the printed text of the book, and the existence of the question mark (meaning that the word is not precisely edited) on pages of the book. In this regard, the authors of this paper have corrected some of the errors in this book and have emphasized the critical correction of this work.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
اغراضالسّیاسه فی اعراضالرّیاسة از متون نثر فنی سدة ششم هجری تألیفِ ظهیری سمرقندی سرشار از آموزههای سیاسی، اجتماعی، حکمی، تعلیمی و اخلاقی است که شواهد شعری فارسی و عربی بسیاری را به مناسبتهای گوناگون در خود جای داده است. شیوههای حکمرانی و دیگر آموزههای بهکاررفته در این کتاب سبب شده است این اثر در بین متون نثر فارسی کلاسیک جذابیّت خاصی داشته باشد و خوانندگان بسیاری بهویژه مسئولین مملکتی را در ادوار گذشته به خود جذب کند؛ در نتیجة این امر، بارها کاتبان آن را نسخهنویسی کردند و تصحیفات و تحریفات فراوانی در آن راه یافت. جعفر شعار با در اختیار داشتن یک نسخة خطی (نسخة مشکوة)و سه نسخة عکسی از اغراضالسّیاسه، ولی بدون بهرهگیری از همة نسخهها، به تصحیح این اثر پرداخت و آن را در سال 1349 برای نخستینبار به چاپ رساند. این کتاب در سال 1392 بدون هیچگونه تجدید نظر و بازنگری به چاپ دوم رسید. ظهیری سمرقندی همچنین مؤلف سندبادنامه است که به نثر فنی و مصنوع نوشته شده است. توجه به ویژگیهای سبکی این اثر داستانی میتواند در تصحیح تصحیفات و تحریفات راهیافته به اغراضالسّیاسه نقش مؤثری داشته باشد.غرةالالفاظ و نزهةالالحاظرسالهای در آموزش فنّ نویسندگی، لغت و بلاغت از همین نویسنده است که بهتازگی منتشر شده است؛ آشنایی با سبک و سیاق این اثر ناشناخته میتواند در تصحیح برخی از لغزشهای موجود در اغراضالسّیاسه تأثیرگذار باشد که نگارندگان در این پژوهش ضمن ارجنهادن به کوششهای فراوان مصحّح در تصحیح این اثر، بدان پرداختهاند؛ گرچه «باید پذیرفت که کار اساسی را کسانی کردهاند که برای نخستینبار دامن همّت به کمر زده و به فریاد نسخه یا نسخههایی رسیدهاند که سالها بل قرنها زیر غبار فراموشی از انظار غائب بودهاند» (کیوانی، 1395: 6).
معرفی اجمالی نسخههای خطی و عکسی اغراضالسیّاسه
الف) نسخة عکسی «م» یا اصل (اساس) به شمارة 3844
این نسخة عکسی متعلّق به کتابخانة ایاصوفیا (ترکیه) است. این اثر در کتابخانة مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران موجود است و نسخة اساس مصحّح اغراضالسّیاسه بوده است. این نسخه در 250 برگ و به خطّ نسخ است. هر صفحة آن بهجز صفحة نخست، غالباً 17 سطر دارد و بدون تاریخ کتابت است و به باور جعفر شعار قدیمترین نسخههاست. (نک. ظهیری، 1392 الف: ده). یکی از ویژگیهای این نسخه بیتوجهی و پایبندنبودن کاتب در اِعمال نقطه در واژههاست؛ ضمن اینکه واژههای فراوانی که در شکل نوشتاری، بدون نقطه است، در این نسخه با یک یا چند نقطه نوشته شده که این مسئله نیز لغزشهایی را در متن چاپی اغراضالسّیاسه وارد کرده است. نگارندگان هنگام بهرهگیری از این نسخه در این پژوهش، واژة «اساس» را به کار میبرند.
ب) نسخة عکسی «ل» به شمارة 904
این نسخه به گفتة جعفر شعار متعلّق به کتابخانة لیدن هلند و به خطّ نستعلیق خوب است؛ ولی اشتباهات بسیاری دارد. در سال 948 هجری قمری نگاشته شده و عکسی از آن برای دانشگاه تهران تهیه شده است (نک. همان)؛ اما نگارندگان این مقاله به نسخة اخیر دسترسی نیافتند.
پ) نسخة عکسی «د»
جعفر شعار بر این باور است که این اثر ظاهراً متعلّق به یکی از کتابخانههای هندوستان است؛ از قرن دهم به بعد نوشته شده است و آقای هیوبرت دارک (خاورشناس انگلیسی و مصحّح سیاستنامه) آن را در اختیار او قرار داده بود. جعفر شعار همچنین به این نکته اشاره کرده است که زمانی نسخة «د» به دستش رسیده که تقریباً نیمی از کتاب، پیش از آن چاپ شده بود؛ یعنی از صفحة 217 به بعد از این نسخه در تصحیح و مقابله استفاده شده است (نک. همان: پانزده، پانویس 3). با توجه به پانویسهای متن چاپی اغراضالسیّاسه مشخص میشود که مصحّح نخستینبار در صفحة 153 در چاپ این اثر از نسخة «د» بهره گرفته است (نک. همان: 153). نگارندگان این مقاله به نسخة اخیر نیز دسترسی نیافتند.
ت) نسخة خطی مشکوةبه شمارة 1072 (متعلّق به کتابخانة شخصی سیّد محمد مشکوة) اهدایی به دانشگاه تهران
این اثر از ظهیری سمرقندی ـ که از کاتب و تاریخ کتابت آن، اطلاعاتی در دست نیست ـ بنابر نوشتة جعفر شعار در 185 برگ و به خطّ تعلیق نگاشته شده است و هر صفحة آن 17 سطر دارد (نک. همان: پانزده). این نسخة خطی مانند دیگر نسخههای خطی یا عکسی از اغراضالسّیاسه، کاملاً خوانا، منقّح و بدون اشتباه نیست و آشفتگیهایی دارد؛ بهگونهای که بخشی از برگهای آغازین آن بهویژه برگهای «6‑5» با برگهای پایانی نسخة اساس (250‑249) و صفحات پایانی متن چاپی اغراضالسیاسه (419‑417) مطابقت دارد. به دیگر سخن گویا برخی از صفحات آغازین با پایانی نسخة خطی مشکوة جابهجا شده است. همچنین چند صفحة پایانی این اثر خطی موجود نیست. به نظر میرسد بهسبب آشفتگیهایی که در این نسخة خطی وجود دارد و باور مصحّح مبنی بر اینکه در قرنهای اخیر نوشته شده و بیشتر در معرض دخل و تصرّف کاتبان قرار گرفته است و نیز بهسبب شتابزدگی در تصحیح، «از این نسخه در تصحیح کتاب استفاده نشده است» (ظهیری، 1392 الف: شانزده). این اثر خطی در کنار نسخة اساس و نسخة نویافتة غیاثی در گشودن شماری از ابهامات و تصحیح برخی از تصحیفات و تحریفات راهیافته به اغراضالسیّاسه میتواند مؤثر باشد. نگارندگان هنگام بهرهگیری از نسخة نامبرده در این پژوهش، نشانة «مش» را به کار میبرند.
ث) معرفی اجمالی نسخة خطی نویافتة غیاثی و مقایسة آن با نسخة عکسی «ل»
نسخة خطی نویافتة غیاثی ـ که نگارندگان این پژوهش آن را با نشانة «غث» نشان میدهند ـ اهدایی دکتر سیّد محمدجواد غیاثی به کتابخانة خانقاه احمدی شیراز در دی 1337 خورشیدی (اواخر جمادیالثانیه و اوایل رجب 1378) است و به شمارة 142 دفتر کل (و به مشخّص [مشخّصة] 31 کا) به ثبت رسیده است. تاریخ و نصایح در برگ مشخصات نسخة نامبرده نیز ثبت شده است (نک. برگ مشخّصات نسخة غث). از کاتب و تاریخ کتابت این نسخة خطی، اطلاعاتی در دست نیست. 175 برگ از متن این اثر و 2 صفحة مربوط به مشخصات آن موجود است و صفحات پایانی آن وجود ندارد؛ بهگونهای که صفحة 349 از نسخة غث ـ که آخرین صفحة نسخة ناقص یاد شده است (نک. نسخة غث: 349) ـ با صفحة 367 از متن چاپشدة اغراضالسّیاسه همخوانی دارد؛ بنابراین تصحیفات و تحریفات یادشده در این پژوهش از صفحة 367 و پس از آن از متن چاپشدة اغراضالسّیاسه بدون ارجاع به نسخة غث بررسی میشود.
با در نظر گرفتن ارجاعات به نسخة «ل» در پانویسهای متن چاپی اغراضالسّیاسه و مقایسة آنها با متن نسخة «غث» میتوان نتیجه گرفت که نسخههای «ل» و «غث» ازنظر متن، شباهت بسیاری با هم دارد که شاید نسخة منبع هر دو در اصل یکی بوده باشد.
برخی از ویژگیهای نگارشی و رسمالخط نسخة غیاثی
ـ نوشتن حرف «چ» بهصورت «ج» و نگاشتن حرف ربط «که» بهشکل «ک» در برخی از موارد: جنانک (348) و جونانک (292).
ـ نوشتن حرف «گ» در بسیاری از موارد بهصورت «ک»: کرفته (12 و 65)؛ روزکار (10، 170، 330)؛ بزرکوار (10)؛ کرک (65)؛ آبکینه (101).
ـ حذفِ «های» بیانِ حرکت در پایان برخی از واژهها هنگام جمع بستن آنها با نشانة جمعِ «ها»: کینِها (170)؛ مناظرِها (200)؛ خانِها (233)؛ نامِها (242)؛ صفحِها (346).
ـ جدانویسی «نشانة نفی» در بعضی از افعال: نهبینی (102)؛ نهایستادند (105)؛ نهبیند (116)؛ نهبندد (143)؛ نهپیوندد (345)؛ نهپسندد (345).
ـ حذف نشانة مد (~) از بالای حرف «آ» در شماری از واژهها: اسمان (330)؛ ان جمله (188)؛ بَران (117، 118) بهجای «بر آن»؛ انوقت (117) بهجای «آن وقت»؛ انچه (101، 102، 243)؛ انکه (9).
ـ نمود مصوّت کوتاه «-ُ» بهصورت «و» در نگارش واژه: خورد (بهجای «خُرد») (137، 263، 280)؛ خوشنود (133)؛ خورسندی (251).
این نسخة خطی، اغلاط املایی نیز دارد؛ مانندِ حواث (183)؛ ارزل (232)؛ رزیله (112 و 263)؛ رزایل (240)؛ نپزیرد (279)؛ هَجم (102) (بهجای «حجم»).
همچنین در این اثر خطی اشتباهات املایی دیگری دیده میشود؛ مانندِ برخواست (114 و 335)؛ برخواستند (230)؛ حقگذاری (134 و 260)؛ شکرگذاری (151). اینگونه اغلاط املایی در نسخههای دیگر نیز کموبیش وجود دارد و به نظر میرسد در دهههای اخیر ملزم به رعایت نگارش درست چنین مواردی شدهاند.
حاشیهنویسی این نسخة خطی بر اهمیت و ارزش آن میافزاید؛ فواید ادبی فراوانی دارد و در بسیاری از موارد ابهام موجود را در برخی از جملات از بین میبرد؛ مانند «قِباله: یعنی برابر» (نسخة غث: حاشیة 219) در عبارتِ «به قِبالة قصر که قطر غربی بود، نگاه کرد...» (ظهیری، 1392 الف: 230) که با واژههایِ تقابل، مقابل و قبال (در معنی «برابر») (نحوی، 1368: ذیلِ قبال) از یک ریشه است. واژة منظور در لغتنامه، فرهنگ معین و ظاهراً بسیاری از فرهنگهای لغت دیگر معنا نشده است و ممکن است این معنا به ذهن بیشتر خوانندگان امروزی نرسد.
همچنین گاهی بالا یا کنار برخی از واژهها در این نسخه، واژة «اصل» یا «اصح» یا واژة دیگری نگاشته شده است (نک. نسخة غث: 110، 313 و...) که مشخص میشود کاتب یا شخص دیگری که این نسخه را در اختیار داشته یا مالک و یا مدرّس آن بوده و یا برای تدریس در مجالس از آن استفاده میکرده است، با بهرهگیری از نسخه یا نسخههای دیگری، به تصحیح نیز اقدام کرده است. به دیگر سخن در مواردی، ادبِ «مقابلهکردن و به عرض رسانیدن نسخههای خطی» (مایل هروی، 1369: 50) بدل با نسخة اساس در این اثر خطی دیده میشود.
پیشینة پژوهش
برپایة بررسی نگارندگان، تنها مختار کمیلی با مقابلة عباراتی از اغراضالسّیاسه با عبارات دیگری از آن و سندبادنامه و به شیوة تصحیح متن با خودِ متن، برخی از لغزشهای اغراضالسّیاسه را تصحیح کرده است (نک. کمیلی، 1391: 76‑55)؛ بهگونهای که گمانهای ایشان در ترجیح یا تصحیح واژهها درست بوده است.
ضرورت پژوهش
پژوهش دربارة تصحیح اغراضالسّیاسه ضروری است؛ زیرا اغراضالسّیاسه حدود نیم قرن پیش برای نخستینبار تصحیح و در سال 1349 چاپ شد و بنابر سخن مصحّح آن، از نسخة خطی «مش» و نیمة نخست نسخة عکسی «د» با وجود در اختیار داشتن آنها استفاده نشده است (نک. ظهیری، 1392 الف: پانزده و شانزده)؛ همچنین این کتاب در چاپ دوم (1392) نیز بازنگری نشد و هنوز در مقابل برخی از واژههای مبهم یا نامفهوم آن، نشانة پرسش (؟) گذاشته شده است (نک. همان: 23، 107، 112، 219، 419 و...)؛ ازسوی دیگر، نسخة خطی نویافتة غیاثی نیز بسیار مهم است و همة اینها بیانگر ضرورت تصحیح دوبارة این اثر است. همچنین محمدباقر کمالالدّینی در سالهای اخیر سندبادنامه را تصحیح کرد و اثری ناشناخته به نام غرة الالفاظ تألیف ظهیری سمرقندی در سال 1397 چاپ شد. با بهرهگیری از ویژگیهای سبکی این نویسندة سدة ششم هجری میتوان به ضرورت تصحیح برخی از تصحیفات و تحریفات راهیافته به آثار وی بهویژه اغراضالسّیاسه پی برد و بدان پرداخت. شتابزدگی در تصحیح این اثر و ضعف حروفچینی متن چاپی آن نیز از دیگر مواردی است که بر ضرورت تصحیح اشتباهات چاپی موجود در این کتاب تأکید میکند.
گفتنی است مسامحه در امانتداری نسبت به بهرهگیری از نسخههای عکسی بهگونهای است که مشخص نیست اغلب عبارات و جملات درون قلاب ـ که برخی از آنها در نسخة اساس نیست؛ اما در چاپ کتاب آورده شده است ـ از کدام نسخهبدل گرفته شده است. به شواهدی از این نمونه لغزشها در این اثر اشاره میشود:
الف) «هر پادشاه مقبل که مشاورت با اهل حکمت کند، دولت و مملکتش مستقیم و مستدیم ماند، چون دولت و مملکت آن خداوند عالم [اَدامَ اللهُ سُلطانَهُ] که دست زوال از دامن اقبال او منقطع است» (همان: 42).
جملة «اَدامَ اللهُ سُلطانَهُ» که در متن چاپی این اثر درون قلاب گذاشته شده، در نسخة اساس (25ـ پ) ثبت نشده است. در پانویس مربوط به این عبارت در اغراضالسّیاسه (42) نیز ذکر نشده که این جملة معترضه از کدام نسخهبدل گرفته شده؛ درحالیکه جملة منظور در نسخة غث (39) و نسخة مش (23ـ ر) ثبت شده است.
ـ «... میل حرارت به علوّ است و حرکت [او بر خطّ مستقیم، اگر مستوی قامت نبودی حرارت] سوی دماغ به دشواری برآمدی» (ظهیری، 1392 الف: 42).
عبارت درون قلاب در متن مذکور ـ که در متن چاپی اغراضالسّیاسه (42) آمده ـ در نسخة اساس (25ـ پ) نیز ثبت شده است و نیازی به قلاب در متن چاپی نداشت. چنین آشفتگیهایی در بیشتر صفحات کتاب دیده میشود.
ب) مصحّح گاهی در پانویس برخی از صفحات متن چاپی اغراضالسّیاسه، عباراتی را از نسخههای بدل بدون اشاره به آنها آورده است:
ـ «چون روزی چند درگذشت و سرها از سورت شراب گردان گشت از بوعلی...» (ظهیری، 1392 الف: 62، پانویس 6) که در پانویس متن چاپی اغراضالسّیاسه (62)، منبع عبارت اخیر مشخص نیست؛ درحالیکه عبارت یادشده در نسخة غث (56) ثبت شده است.
پ) گاهی عبارتهایی در متن چاپی این اثر دیده میشود که در قلاب نیست و خواننده تنها با مراجعه به نسخة اساس درمییابد که اینگونه افزودهها از نسخههای دیگر گرفته شده است:
ـ «چون رسول بازگشت، یعقوب این معنی با یاران بگفت و جمله [با وی] عهد و میثاق بستند» (ظهیری، 1392 الف: 347).
عبارات «چون رسول بازگشت» و «با وی» در نسخة اساس ثبت نشده و منبع آنها در پانویس متن چاپی اغراضالسّیاسه (347) نیز ذکر نشده است؛ ضمن اینکه عبارت نخست بدون قلاب و عبارت دوم با قلاب مشخص شده است.
تصحیف و تحریف
تصحیف و تحریف در زبان و ادب فارسی بهسبب ویژگیهای خاص حروف الفبا، خط و شیوة کتابت آن بهطور گسترده بازتاب یافته است. «تصحیف: خطاخواندن و تغییردادن واژه با کاستن یا افزودن نقطههای آن» (معین، 1380: ذیلِ تصحیف) است. جویا جهانبخش نیز بر این باور است که کاهش یا افزایش نقطههای واژه سبب تصحیف میشود (نک. جهانبخش، 1378: 45)؛ البته مؤلف لغتنامه بر این عقیده است که تصحیفْ خطاکردن در کتابت و قرائت واژه و روایت آن در کتاب است، و گویند تحریفِ کلمه است از وضع آن و دگرگونی لفظ است که مراد گوینده یا نویسنده تغییر میکند (نک. دهخدا، 1377: ذیلِ تصحیف)؛ برای نمونه واژههای «قنوج» و «فتوح» میتواند تصحیف یکدیگر باشد؛ ولی «تحریف در اصطلاح اهل لغت، تشابه حروف کلمات است بعض دیگر را در نوع و شکل و عدد و ترتیب و اختلاف آنها در حرکات یا حرکت و سکون، به خلافِ تصحیف که آن اختلاف است در نقطهها» (همان: ذیلِ تحریف)؛ یعنی تغییر حرف یا حروف واژه به حرف یا حروفی دیگر به تحریف میانجامد. مثلاً «رعد» و «دعد» میتواند تحریف یکدیگر باشد.
اینک در تصحیح تصحیفات و تحریفات بررسیشده در اغراضالسّیاسه در این پژوهش، از شیوة مرسوم مقالات نوشتهشده دربارة تصحیح متون و تا حدودی از الگوی مقالة فاضلانة «بازنگری اغراضالسّیاسه» (کمیلی، 1391: 76‑55) استفاده میشود و این پژوهش در تکمیل آن صورت میگیرد.
تصحیفات
آینة [آیینة] ابدان یا ابنیة ابدان؟
در مذمّت جنگ که در سختی به بیماری و سفر شباهت دارد، در اغراضالسّیاسه چنین آمده است: «و حرب، سکینة مَنیّت است که در وی اماتت اَحیا و تخریب آینةابدان است و خبردهنده از روزی که صفتِ او «یَومُ لایَنفَع مالٌ وَ لابَنونَ» است؛ حالتی است که ذهاب او را ایاب نیست و نجعت او را رجعت نه» (ظهیری، 1392 الف: 377).
گرچه نسخة اساس (225ـ پ)، «آینه» را ثبت کرده است، در معنا و مفهوم عبارت بالا ابهام و اختلال ایجاد میکند و بهویژه در ترکیبِ «آینة ابدان» نامتناسب و ناسازگار مینماید. ثبت واژة «ابنیه» در نسخة مش (168ـ پ) ترکیبِ «ابنیة ابدان» را معنادار میکند و ابهام موجود را در جمله از بین میبَرد؛ زیرا با توجه به محور همنشینی واژهها و بهویژه تناسبِ واژههای «مَنیّت: موت و مرگ» (دهخدا، 1377: ذیلِ مَنیّت)، «اِماتت» و «تخریب»، وجودِ «ابنیه» در جملة منظور تأیید میشود. پس بخش آغازین جملة منظور از عبارت یادشده بدین صورت تصحیح میشود: و حرب، سکینة مَنیّت است که در وی اماتت اَحیا و تخریب ابنیةابدان است.
ازهار و اتمار یا ازهار و اثمار؟
«حکمت در خلقت و آفرینش عالم و آدمی و آراستن او به نعم صُفر و نعم حُمر و اصناف اشجار و انواع ازهار و اتمار و صنایع 1و مشارب و منازل و مناهل آن است تا آدمی و حیوانات از متاع او استمتاع گیرند و از نعمتهای او تمتّع بحاصل گردانند و...» (ظهیری، 1392 الف: 368).
نسخة اساس (221ـ ر)، «اتمار» را ثبت کرده که نادرست و تصحیفِ «اثمار» است؛ ولی در نسخة مش (165ـ پ) واژة «اثمار» به کار رفته است که با مفهوم جملات سازگاری دارد. همچنین کاربرد «اثمار و ازهار» (ظهیری، 1392الف: 18، 23، 403)؛ (ظهیری، 1392ب: 200)، «ازهار و اثمار» (ظهیری، 1392الف: 149)، «اشجار و اثمار» (همان: 356 و 397)، «شجره و ثمره» (همان: 64) و «شجر و ثمر و اوراق و غصون» (همان: 325) از زبان و قلم ظهیری سمرقندی و توجه به سبک و سیاق و معنای جملات، وجود واژة «اثمار» را در عبارت منظور تأیید میکند که برای نمونه به موردی از این ترکیبات عطفی اشاره میشود: «تا ریاح لواقح اعلام نورزد، ریاضِ انس شاهی به شکوفة کامرانی آراسته نگردد و اشجار عدل به اثمار فضل بارور نگردد» (همان: 397).
بخیه یا تخته؟
آتش هیبت تو دود از دودمان دشمنان بر آسمان رسانیده، و رأفت تو شمل عاطفت بر اطراف متظلّمان افکنده، مرشد عدل و هادی فضل تو به دست انصاف جهانداری بخیة وقف ملک گیتی بر روان ابد به مسمار سرمد بردوخته، و حزم پیشبین تو در [«بازارِ» نسخة غث: 8] مَن یَزیدِ تدبیر سلطنت، جانِ خصمان دولت به رایگان فروخته (نک. ظهیری، 1392الف: 10).
«بخیه» در عبارتِ یادشده تصحیفِ «تخته» است. نسخة اساس (8ـ ر)، در رسمالخط، واژهای شبیه به «تخته» را ثبت کرده است؛ با این تفاوت که نقطة حرفِ «ت» در آغاز واژه و نقطة حرف «خ» نگاشته نشده است. همچنین نسخة غث (8) و نسخة مش (8ـ ر) نیز واژة «تخته» را ثبت کردهاند که با مفهوم عبارت منظور سازگاری دارد؛ بهویژه اینکه «به مسمار بردوختن» با واژة «تخته» تناسب دارد و آن را تأیید میکند، همچنین «روان» نیز میتواند ایهامی به «تخت روان» ـ نشانة شکوه و هیبت پادشاه بوده است ـ داشته باشد که مُهر تأیید دیگری بر واژة «تخته» در عبارت یادشده است.
ازسوی دیگر عبارات «آداب عبودیّت از تختة تکلیف برخواندن» (نک. ظهیری، 1392الف: 199) و «تختة وقف مُلک گیتی به مسمار عدل دوختن» (نک. همان: 71 و 318) و «خواندن تختة تکلیف بر معلّم عدل» (نک. همان: 353) از زبان و قلم ظهیری نیز نشانة تأیید واژة «تخته» در عبارت یادشده است که برای پرهیز از طولانیشدن سخن، به یک نمونه از آنها بسنده میشود:
ـ «در مکتب تأدیب پادشاهی، تختة تکلیفِ آدابِ امر و نهی جهانداری، بر معلّمِ عدلِ ما میخواندند» (همان: 353).
بنابراین جملة منظور از عبارت یادشده بدین صورت تصحیح میشود: مرشد عدل و هادی فضل تو به دست انصاف جهانداری تختة وقف ملک گیتی بر روان ابد به مسمار سرمد بردوخته.
بنای محبّت یا بپای [= بهپای] محنت؟
«... هرکه طریق جور و طغیان [و راه بغی] و عصیان سپرد و کمر خلاف [ولینعمت] بندد و شمشیر ظلم کشد و با اولیای نِعَم و اصحاب دولت و اربابالباب و خداوندان همّت، غدر و مکر اندیشد، لگد فاقه را تهیگاهِ او مهیّا شود و مشت ادبار را زنخدان او آماده گردد. بنای محبّت سپرده و به دست فاقه مالیده شود و مقهور و مهجور گردد و از دولت و نعمت بینصیب ماند» (همان: 54).
نسخة اساس (32ـ ر) و نسخة مش (28ـ ر) واژة ناخوانا و بیمعنایی شبیه به «بنای» یا «بپای» را ثبت کردهاند؛ اما نسخة غث (50) واژة نخست ترکیب منظور را «بپای= بهپای» ضبط کرده است. واژة دوم ترکیب یادشده در هر سه نسخه، «محنت» ثبت شده است. پس با استناد به نسخههای خطی و با توجه به سبک و سیاق جملات، «بنای محبّت» تصحیفِ «بپای [= بهپای] محنت» است. همچنین واژههای «لگد»، «مُشت» و «دست» با واژة «پای» تناسب دارد و آن را تأیید میکند. فعلهای «سپَردن» و «مالیده شدن» نیز مُهر تأیید دیگری بر به کار رفتن «محنت» در عبارت یادشده است. پس شکل درستِ جملة منظور به این صورت پیشنهاد میشود: بهپای محنت سپَرده و به دست فاقه مالیده شود.
تحفیف یا تجفیف؟
در توصیف اصوات و الحان و خواص زیر و بم آنها در اغراضالسّیاسه چنین آمدهاست: «... امّا خاصیّت بم آن است که دماغ را ترطیب دهد و خواب را مدد کند و قوّت صفرا [را] تسکین دهد، و خاصیّت زیر آن است که دماغ را تحفیف دهد و گرم کند» (ظهیری، 1392الف: 334ـ 333).
در نسخة غث (315)، واژة «تحفیف: پوشیدن چیزی را به جامه و جز آن» (دهخدا، 1377: ذیلِ تحفیف) ثبت شده که درست نمینماید. نسخة اساس (200ـ ر) و نسخة مش (151ـ ر)، واژة «تجفیف: خشککردن» (دهخدا، 1377: ذیلِ تجفیف) را ثبت کردهاند که با مفهوم متن سازگاری دارد؛ بهویژه اینکه «گرم کند» در پایان عبارت، واژة «تجفیف» را تأیید مینماید. همچنین با توجه به تقابلِ «بم» و «زیر» در جملة منظور، وجود واژة «تجفیف: خشککردن» (همان: ذیلِ تجفیف) ـ که در تقابل با «ترطیب: ترکردن» (همان: ذیلِ ترطیب) است ـ نیز ضروری مینماید تا حلقة تقابل واژگان و همچنین معنای جمله کامل شود؛ بنابراین «تحفیف» در جملة یادشده، تصحیفِ «تجفیف» است و جملة منظور اینگونه تصحیح میشود: ... و خاصیّت زیر آن است که دماغ را تجفیف دهد و گرم کند.
زینت و رفعت یا رتبت و رفعت؟
زینت او را نهاده منبر و تخت |
|
رفعت او را سپرده عهد و لوی
|
ظهیری سمرقندی ابیات فارسی و عربی فراوانی را به مناسبتهای گوناگون در اغراضالسّیاسه و سندبادنامه به استشهاد آورده و حتی برخی از آنها را در صفحات دیگری (و گاهی با اندکی اختلاف در ضبط) در آثار خود تکرار کرده است. این دو بیت در برگهای آغازین و پایانی نسخة «مش» بهسبب آشفتگی و جابهجایی و همچنین در صفحات آغازین نسخة «غث» یافت نشد. نسخة اساس (11ـ ر)، واژة «زینت» را در بیت نخست ثبت کرده که با توجه به تناسب واژهها و فضای بیتها، درست نمینماید. ازسوی دیگر، نویسندة «بازنگری اغراضالسّیاسه» پیش از نگارندگان با استناد به دیوان ابوالفرج رونی و وجود آرایة موازنه، ضبط «ستاره» را بر «سپهر» در بیت دوم ترجیح داده (نک. کمیلی، 1391: 65)؛ اما بیت نخست را در پژوهش خود نیاورده است. این دو بیت با اندکی تفاوت در اغراضالسّیاسه به صورت زیر تکرار شده است؛ بهگونهای که بهجای «زینت» و «سپهر» بهترتیب «دولت» و «ستاره» نگاشته شده است:
«دولت او را نهاده منبر و تخت |
|
رفعت او را سپرده عهد و لوی |
(اساس: 22ـ پ؛ غث: 33؛ نک. مش: 20ـ پ؛ ظهیری، 1392 الف: 36).
بیتها در مدح ممدوح سروده شده است و آرایة موازنه دارد و با استناد به ضبط بیتِ
«رتبت او نهاده منبر و تخت |
|
رفعت او سپرده عهد و لوی»
|
در دیوان ابوالفرج رونی و سبک و سیاق جملات و تناسب واژههای موجود در بیتها، نامتناسببودن واژة «زینت» در مصراع نخست از بیت یادشده آشکار میشود و درستیِ «رتبت» بهجای آن بهسبب وجود «رفعت» در مصراع دوم، تأیید میگردد. همچنین ترکیبات و عبارات «رفعت و رتبت» (ظهیری، 1392 الف: 125)، «رتبت شریف و درجت منیف» (همان: 177)، «درجت شریف و رتبت منیف» (همان: 271)، «رتبت و درجت» (همان: 177)، «علوّ درجت و سموّ رتبت» (ظهیری، 1392 ب: 241)، «عُلوّ معارج و سُموّ مدارج» (همان: 134)، «رتبت منیف» (ظهیری، 1397: 55)، «مراتب و مدارج» (همان: 23)، «درجت و استعلا» (همان: 20) و ترکیباتی مانند این در آثار ظهیری،وجود واژة «رتبت» را در بیت منظور تأیید میکند؛ به کاربرد یکی از این نمونهها از زبان و قلم ظهیری اشاره میشود:
«چون اوصاف ذات بزرگوار خداوند عالمـ اَدامَ اللهُ مُلکَهُـ که آثار آن در حرم کرم او و بر صحیفة روز و شب ابدالدّهر مؤبد و مخلّد خواهد ماند، و... لاجرم صیتِ نام او ـ مؤبد باد ـ همان رفعت و رتبت یافته است در اصناف دول که ملّت اسلام و دین حنیفی در میان ادیان و ملل» (ظهیری، 1392 الف: 124‑125). پس ضبط درست بیت نخست به صورت زیر پیشنهاد میشود:
رتبت او را نهاده منبر و تخت |
|
رفعت او را سپرده عهد و لوی |
قبض و حِباله یا قَنَص و حِباله؟
به آلت حدّادی، حلّاجی نتوان کرد و به ادوات حلّاجی، نسّاجی ممکن نگردد. ... و هرکه برین منوال در حصول اموال خوض کند، قبض و حِباله از دست بشود و قَبَس 2 و ذُباله 3 از چراغ بیفتد و [«بر» (نسخة غث: 333)] مرکب امانی به صاحب عنانی نرسد و آفتاب دولتش از مشرق مراد به مغرب زوال افول نماید (ظهیری، 1392 الف: 352‑351).
نسخة مش (158ـ ر) واژة «قبض» را ثبت کرده که با «حِباله: پای دام، دام صیاد، دام داهول، نوعی دام» (دهخدا، 1377: ذیلِ حباله) تناسب و سازگاری ندارد و در معنای عبارت، ابهام ایجاد میکند. «قفص» ـ که در نسخة غث (333) ثبت شده است ـ با نخستین خوانش متن تا اندازهای درست مینماید؛ اما ضبط واژة «قَنَص» در نسخة اساس (210ـ پ) به معنای شکار (نک. دهخدا، 1377: ذیلِ قَنَص) معنای عبارت را کامل میکند و در ترکیبهای «قَنَص و حِباله» و «قَبَس و ذُباله» عبارت یادشده را به زیور زنجیرة سجع نیز میآراید؛ ضمن اینکه ظهیری خود در غرةالالفاظ آشنایی با هریک از دسته ترکیبات «قَنَص و حِباله»، «قَبَس و ذُباله» (نک. ظهیری، 1397: 29) و نظیر آنها را از مقدمات و شرایط نویسندگی میداند. به نظر میرسد پیشداوری مصحّح در تصحیح اغراضالسّیاسه سبب شده باشد که وی «قَنَص» را در نسخة اساس (210ـ پ) «قبض» تصوّر کند و یا این اشتباه در حروفچینی واژهها صورت گرفته باشد. پس جملة یادشده از عبارت منظور اینگونه تصحیح میشود: و هرکه برین منوال در حصول اموال خوض کند، قَنَص و حِباله از دست بشود و قَبَس و ذُباله از چراغ بیفتد.
مؤیَّد و مخلَّد یا مؤبَّد و مخلَّد؟
«بِنای هر پادشاهی بر اندازة همّت و بزرگی اوست؛ یعنی چون پادشاه، عالی همّت و قوی رأی بُوَد، افعال او محکم و آثار او مؤکَّد باشد و بر صحایف ایّام مؤیَّد و مخلَّد گردد» (ظهیری، 1392 الف: 43‑44).
در نسخة اساس (26ـ پ)، ترکیب عطفی «مؤیّد و مخلّد» ثبت شده است که واژة «مؤیّد» نمیتواند با «مخلّد» تناسب و سازگاری داشته باشد؛ اما ثبتِ «مؤبّد و مخلّد» در عبارت منظور در نسخة غث (40) و نسخة مش (23ـ پ)، با سبک و سیاق عبارت یادشده سازگار است، بهویژه اینکه ترکیبات عطفی «مؤبّد و مخلّد» (ظهیری، 1392 الف: 125)؛ (ظهیری، 1392 ب: 183)؛ (همان، 1397: 32) و «مخلّد و باقی» (همان، 1392 الف: 133) و جملات دعایی «اَدامَ اللهُ مُلکَهُ» (همان: 124)، «خَلَّدَاللهُ مُلکَهُ» (همان: 154) و مواردی نظیر این در آثار ظهیری نیز واژة «مؤبّد» را در عبارت یادشده تأیید میکند که به نمونهای از این موارد در سندبادنامه اشاره میشود:
«دستور عالی رأی که با فرّ همای بود، پیش تخت شاه رفت و گفت: بنیت شاه که سرمایة غُنیت آفریدگان و گوهر ذات او که با صفات فریشتگان است، در ترقّی درجات معالی و استجماع مآثر حمیده، مؤبّد و مخلّد باد» (همان، 1392 ب: 183)؛ بنابراین بخش پایانی عبارت منظور به این صورت تصحیح میشود: چون پادشاه، عالی همّت و قوی رأی بُوَد، افعال او محکم و آثار او مؤکَّد باشد و بر صحایف ایّام مؤبَّد و مخلَّد گردد.
تحریفات
باقی هوای تو یا تابیهوای تو؟
«و همو گوید: وَجِّهُوا آمالَکُم اِلی مَن تُحِبُّهُ قُلُوبُکُم؛ امیدهای خویش به کسی بردارید که دلهای شما، او را دوست دارد. معنی این کلمه مستنبط است از سخن امیرالمؤمنین، عمر بن الخطاب: «پرهیز کنید از کسی که دلهای شما در وی به چشم دشمنی نگرد» و قَد قالَ صَلَّی اللهُ علیهِ و سلّم: اِن [مِنَ] القُلُوبِ رَوزَنة، اصل هر دو [معنی] از اینجاست، و بحقیقت بباید شناخت که حجاب جسمانی حایل ادراک روحانی نشود، و معنی این سخن گفتهاند:
گر دل به دل رود ز دل خویش بازپرس |
|
باقی هوای تُست کرا زین دیار دل»
|
بیت یادشده در نسخة اساس (157ـ پ) و نسخة مش (122ـ ر) ثبت نشده و مصحّح اغراضالسّیاسه نیز در پانویس مربوط به بیت منظور اشاره کرده است که «این بیت در «م» و «د» نیامده» (ظهیری، 1392الف: 267، پانویس 1) است. ثبت مصراع دوم در نسخة غث (250) بدین صورت است: «تا بی هواء تُست کرا ز این دیار دل».
بیت یادشده در مدح علی بن احمد با ردیفِ «دل» سروده شده است که همراه با دو بیت پیش از آن در دیوان سوزنی سمرقندی به صورت زیر است:
اندر هوای تُست کبار و کرام را |
|
همچون هوای بیخلل و بیغبار دل
|
با توجه به سبک و سیاق عبارت منظور و معنای بیت و فضای قصیده در دیوان سوزنی سمرقندی و به استناد بیت یادشده در نسخة غث (250) و جملة معروفِ «دل به دل راه دارد» که ترجمة «اِن [مِنَ] القُلُوبِ رَوزَنة» است و با توجه به استفهام انکاری بودن مصراع یادشده، میتوان نتیجه گرفت که واژة «باقی» تحریف «تا بی» است و شکل درست بیت ذکرشده اینگونه پیشنهاد میشود:
گر دل به دل رود ز دل خویش بازپرس |
|
تا بی هوای توست که را زین دیار دل؟ |
بچَشْم [= به چشم] یا تجسّم؟
«و الحمدلله که ذات بزرگوار و ساحت شریف خداوند عالم به معالی اخلاق و مکارم اعراق موصوف و مذکور است، بل ذات کریم او جوهر کرم و اصل وفا و مادّت سخاست، و اگر این اوصاف ممکن بودی که به چشم پذرفتندی، جز ذات کریم او نبودی، و اگر علوّ همّت او مصوَّر شدی، جز چشم و ابرو و زلف و خال عروس ایّام نبودی» (ظهیری، 1392الف: 57).
واژة یادشده در رسمالخط در نسخة اساس شبیه به «تجسّم» (نک. نسخة اساس: 34ـ ر) ثبت شده است، با این تفاوت که هیچ نقطهای ندارد و نشانة ساکن یا نقطهگونهای بر روی حرفِ «سین» است و شاید هم نشانة تشدید باشد. نسخة مش (29ـ پ) و نسخة غث (53) نیز «تجسّم پذیرفتندی» را ثبت کردهاند که با مفهوم جملة منظور سازگاری دارد. همچنین «مصوَّر شدی» در عبارت یادشده با «تجسّم پذیرفتندی» تناسب دارد و آن را تأیید میکند. پس واژة «بچَشْم [= به چشم]»، در عبارت بالا تصحیفِ «تجسّم» است و شکل درست جملة منظور از عبارت یادشده بهصورت زیر پیشنهاد میشود: ... و اگر این اوصاف ممکن بودی که تجسّم پذرفتندی، جز ذات کریم او نبودی.
حساب و سیاحت یا حساب و مساحت؟
«صاحبخراج باید که رسوم و معاملتشناس بُوَد و شرط او آن است که بر حساب و سیاحت و معرفت اشکال واقف باشد و در علم ضیاع و عقار و ادراک ربع و نزل و کیل و ذراع و نسبت رُبع و خمس و سدس و عشر و دیگر نسبتها نیکو بداند تا بارِ یکی بر دیگری نیفتد و بر طوایف رعایا و کافّة مردمان وبالی نرود» (ظهیری، 1392 الف: 317).
شکل نوشتار دومین واژة خمیده از عبارت پیشین در نسخة اساس (189ـ ر) چندان روشن نیست؛ اما به «ساحت» یا «سیاحت» شباهت دارد. همچنین واژة «سیاحت» که در عبارت یادشده و در نسخة غث (299) ثبت شده است، معنای عبارت منظور را دچار ابهام و اختلال میکند و با سبک و سیاق متن و واژههای آن سازگاری و تناسب ندارد؛ ولی واژههای «حساب»، «معرفت اشکال» و «علم ضیاع و عقار» و نسبتهای (اصطلاحات) ریاضیِ «رُبع، خمس، سدس و عشر» و واژههای محاسباتی «کیل» و «ذراع» که همگی لازمة صاحبخراج بودن است، با واژة «مساحت» ـ که در نسخة مش (144ـ ر) ثبت شده است ـ سازگاری دارد و آن را تأیید میکند؛ بنابراین «سیاحت» در عبارت منظور، تحریف «مساحت» است و واژة «مساحت» ابهامِ موجود را در عبارت یادشده از بین میبَرَد.
ازسوی دیگر جملة نخست عبارت منظور بهصورت «صاحبخراج باید که رسوم و معاملتشناس بود» در نسخة اساس (189ـ ر) و نسخة غث (299) ثبت شده است که با نخستین خوانش متن درست مینماید؛ اما با توجه به وجود ترکیبات عطفی فراوان در اغراضالسّیاسه و ساخت واژة مرکّب «معاملتشناس= اسم+ بن مضارع» در جملة یادشده، به نظر میرسد باید بن مضارعی پس از واژة «رسوم» بیاید تا این ترکیب نیز بتواند نقش خود را در جمله بهدرستی ادا کند. ثبت واژة مرکّبِ «رسومدان» در نسخة مش (144ـ ر) ـ که ازنظر ساختِ واژه همانندِ واژة مرکّبِ «معاملتشناس» است ـ با سبک و سیاق عبارت منظور سازگاری دارد و کمبود معنای جملة نخست را نیز جبران میکند. پس شکل درستِ جملات منظور به این صورت پیشنهاد میشود: صاحبخراج باید که رسوم[دان] و معاملتشناس بُوَد و شرط او آن است که بر حساب و مساحت و معرفت اشکال واقف باشد.
حسام چون مار یا حسام خونبار؟
«میگوید: لا سُلطانَ اِلّا بالرِّجالِ وَ لا رِجالَ اِلّا بِالمالِ وَ لا مالَ اِلّا بِالعِمارَة وَ لا عِمارَةَ اِلّا بالعَدلِ و حُسنِ السّیرَة، پادشاهی نتوانداشتن مگر به لشکر، و لشکر نتوانکشید مگر به مال، و مال جمع نتوانکردن مگر به آبادانی، و عمارت نتوانکردن مگر به عدل و خُلق نیکو، یعنی سلطنت بیتربیت لشکر جرّار و تقویت سحاب حسام چون مار از ازدحام متعدّیان دولت و تواتر زحام مفسدان مملکت صافی و مستخلص نتوان کرد و ترتیب لشکر و تَهَیُّؤِ عُدّت و اُهبَت و آلت ایشان بیوساطت مال ـ که واسطة عقد امّهات مهمّات عالم است ـ محصَّل نشود» (ظهیری، 1392 الف: 163).
«حسام چون مار» 4 که در متن بالا و در نسخة غث (152) نیز ثبت شده است، با توجه به فضای جنگ و لشکرکشی برای استمرار و ثبات حکومت سازگاری ندارد؛ ولی «حسام خونبار» که در نسخة اساس (96ـ ر) و نسخة مش (78ـ ر) ثبت شده است، با سبک و سیاق عبارت و جملات بالا تناسب دارد. پس «چون 5 مار» تحریفِ «خونبار» است. همچنین واژة «سحاب» با «حسام خونبار» تناسب دارد و آن را تأیید میکند و فضای اغراقآمیزی در صحنههای نبرد و جنگ خونین برای کسب قدرت و حفظ حکومت ایجاد مینماید که با فضای عبارت یادشده نیز سازگاری دارد. پس شکل درست جملة منظور به این صورت پیشنهاد میشود: یعنی سلطنت بیتربیت لشکر جرّار و تقویت سحاب حسام خونبار از ازدحام متعدّیان دولت و تواتر زحام مفسدان مملکت صافی و مستخلص نتوان کرد.
خود یا چون؟
«اِذا عَظُمَتِ القُدرَةُ قَلَّتِ الشَّهوَةُ، چون قدرت، کمال گیرد، شهوت نقصان پذیرد، یعنی چون عامل ارادت، متصرّف عالم شهوت گردد و سلطان همّت باعث نهمت شود، لشکر جوارح و اعضا در جنبش آید و به طلب آن مراد متمنّی در جستوجوی شود و خود بر مقصد و مطلوب، قادر و مستولی گردد، حرکت ضعیف شود و ساکن گردد و باقی مطلوبات نفسانی هم برین قیاس بُوَد» (ظهیری، 1392 الف: 311).
ثبتِ واژة «خود» در عبارت پیشین در نسخة اساس (184ـ پ)، معنای جملة منظور را مبهم میکند. با توجه به ثبت واژة «چون» در همان عبارت در نسخة غث (292) و نسخة مش (141ـ ر) و به قرینة حرف ربطِ «چون» در جملات پیشین با کارکرد یکسان، میتوان نتیجه گرفت که واژة «خود» در متن بالا تحریف «چون» است. پس شکل درست جملة مرکب منظور از عبارت یادشده به این صورت پیشنهاد میشود: و چون بر مقصد و مطلوب، قادر و مستولی گردد، حرکت ضعیف شود و... .
درهمآوردن دو لشکر یا درهمآمیختن دو لشکر؟
«آواز کوسها به صدا گوش جوزا را کر گردانید و گَرد سُمّ مَرکَبان، دیدة اختران کور کرد، ... هردو لشکردرهم آوردند و تنور معرکه بتافت و آسیای نبرد گردان گشت» (ظهیری، 1392 الف: 407‑406).
با توجه به فضای جنگ بین دو لشکر و اینکه هریک از لشکرها، نهاد جمله و آغازگر جنگ است، «درهم آوردند»، معنای جمله را مبهم میکند. گرچه «درهمآمدند» در نسخة اساس (243ـ ر) ثبت شده است، ضبطِ «درهمآمیختند» در نسخة مش (180ـ ر) با جملات پایانی عبارت ـ که نتیجة «درهمآمیختن دو لشکر» برای جنگ بسیار خونین است ـ سازگارتر است؛ بنابراین «درهم آوردند» در متن منظور تحریف «درهم آمیختند» است و بخش پایانی عبارت یادشده به این شکل تصحیح میشود: ... هردو لشکردرهم آمیختندو تنور معرکه بتافت و آسیای نبرد گردان گشت.
روزنی یا روز من؟
اگر روزنی برندارد شتاب |
|
ور اختر سر اندر نیارد به خواب
|
واژة منظور در بیت نخست در نسخة اساس (نک. نسخة اساس: 10ـ ر) شبیه به «دوزنی» و در نسخة غث (نک. نسخة غث: 11) شبیه به «روزنی» ثبت شده است؛ اما حرف «نـ» در آنها بدون نقطه است و در نسخة مش (9ـ پ)، «روزیی» ثبت شده است که معنایی از ضبط این سه واژه حاصل نمیشود. ازسوی دیگر، واژة «روزنی» در متن چاپی این اثر در معنای بیتها ابهام و اختلال ایجاد میکند؛ زیرا «شتاب برداشتنِ روزن» و یا حتی «روزن برداشتن شتاب!»، معنا و کاربردی در ادب فارسی ندارد؛ اما «روز من» در همین بیت در چاپهای سندبادنامه ابهام موجود را در دو بیت پیشین از بین میبرد؛ بهویژه اینکه واژههای «اختر»، «گیتی» و «سپهر» با واژة «روز» تناسب دارد و آن را تأیید میکند:
«اگر روزِ من بر ندارذ شتاب |
|
ور اختر سراندر نیارذ به خواب |
(ظهیری، 1362: 344)؛ (نک. ظهیری، 1392 ب: 240)
پس «روزنی» در بیت نخست (مورد بحث)، تحریفِ «روز من» است و بیتها اینگونه تصحیح میشود:
اگر روز من برندارد شتاب |
|
ور اختر سر اندر نیارد به خواب |
سـت (؟) و نهاد یا بنیت و نهاد؟
در اغراضالسّیاسه دربارة رشد جنین در شکم مادر چنین آمده است: «در مدّت نُه ماه بیترکیب ادات و استعمال آلت و بینقشبندی قلم و پرگار اشکال مدوّر و مثلّث و مربّع طولی و عرضی پذیرفته و مهبط و منزل نفس نطقی شده، وز آنجا به صحرای ظهور آمده، که این همه ترتیب و ترکیب و سـت (؟) و نهاد در عالم کون و فساد به روزی چند معدود، مهلت مدّت حیات یابد و آنگاه به انعکاس بازگردد و این اجزای مجتمع، متفرّق شود و از عالم انفعال و سرای کون به خطّة فساد و عالم فوت بازگردد» (ظهیری، 1392 الف: 112).
جعفر شعار ضمن امانتداری نسبتبه نسخة اساس (67ـ پ) دربارة ناخوانابودن واژة نامفهوم «ست ؟» در پانویس مربوط به این واژه در اغراضالسّیاسه نوشته است که شاید «بنیت» باشد (نک. ظهیری، 1392الف: 112، پانویس 3). واژة «بنیت» حدس مصحّح این اثرـ که در اینجا کاملاً درست است ـ در نسخة مش (55ـ پ) نیز ثبت شده است و با واژة «نهاد» تناسب دارد و «ترتیب و ترکیب و بنیت و نهاد» را معنادار میکند. همچنین ترکیبهای «دوحة نهاد و جرثومة بنیت» (ظهیری، 1392الف: 182)، «صحّت بنیت و سلامت حواس» (همان: 48)، «صحّت بنیت و سلامت نفس» (همان: 358)، «بنیت و خلقت» (ظهیری، 1392ب: 82)، «طبیعت معکوس و بنیت منکوس» (همان: 84)، «ضعف بنیت» (همان: 112)، «طینت بنیت» (همان، 1392الف: 343) و به کار رفتن «بنیت» در چنین کاربردهایی در سندبادنامه (نک. همان، 1392 ب: 112، 183، 224) نیز واژة «بنیت» را در عبارت منظور تأیید میکند که به نمونهای از این موارد اشاره میشود:
«هر کرا دوحة نهاد به آب رشاد پرورده شده باشد و جرثومة بنیت از هوای لطافت غذا یافته، دستِ تناول از طعمة تطاول کشیده دارد و درِ حُسن عهد و کرم خُلق بر خَلق گشاده و...» (همان، 1392الف: 182).
پس واژة نامفهوم «ست (؟)» در عبارت یادشده، تحریف «بنیت» است و جملة منظور به این صورت تصحیح میشود: ... وز آنجا به صحرای ظهور آمده که این همه ترتیب و ترکیب و بنیت و نهاد در عالم کون و فساد به روزی چند معدود، مهلت مدّت حیات یابد.
ضمایر و مرایر یا ضمایر و سرایر؟
و [ما] در مواضی روزگار، از منازعان او بودهایم و او را به انواع رنجها نموده، امروز [«جو= چو» (نسخة مش: 60ـ ر)] بر ما قادر گردد، انتقام آن از ما طلب کند و حُجُبِ ضمایر و نُقُبِ مرایر از مادّت تعدّی و تجاوز ما خالی و فارغ گرداند. صواب آن بُوَد که سوی او قصّه نویسیم و استمالت گدشته 6 و عذرِ کردهها تمهید کنیم، باشد که از بأس او ایمن گردیم (نک. ظهیری، 1392الف: 123‑122).
«مرایر» به معنای «طنابهای تافته و ریسمانهای محکم» (دهخدا، 1377: ذیلِ مرایر) در عبارت پیشین درست نمینماید و با مفهوم عبارت منظور سازگاری ندارد. نسخة اساس (73ـ پ) و نسخة مش (60ـ ر) و نسخة غث (118)، واژة «سرایر»، «جمعِ سریره، به معنای راز» (دهخدا، 1377: ذیلِ سرایر و سریره) را ثبت کردهاند که با سبک و سیاق عبارت یادشده سازگاری دارد. همچنین واژة «ضمایر» با «سرایر» تناسب دارد و آن را تأیید میکند؛ ضمن اینکه مصحّح محترم نیز در پانویس مربوط به این واژه در اغراضالسّیاسه چنین نوشته است: «ل: سرایر» (ظهیری، 1392الف: 123، پانویس 2)؛ اما ضبط نادرست واژة منظور را بر شکل درست آن ترجیح داده است. همچنین ترکیبات «عقاید ضمایر و قواعد سرایر» (همان، 1397: 51) و «جراید سرایر و صحایف ضمایر» (همان: 52) و همنشینی «سرایر» و «ضمایر» در ترکیبات پیشین از زبان و قلم ظهیری نیز درستی واژة «سرایر» را در جملة یادشده تأیید میکند که به یکی از نمونهها در سندبادنامه اشاره میشود: «به فلان جای حکیمی است دانا و منجّمی است استاد که علم تنجیم و معرفت تقویم، نیکو بداند و از مکنونات و مضموناتِ خاطر خبر دهد. نادیده بداند و ناشنید برخواند. در مُکَوَّنات و ُمغَیَّبات سخن گوید و از سرایر و ضمایر نشان دهد» (ظهیری، 1392 ب: 173)
بنابراین جملة منظور از عبارت یادشده به این صورت تصحیح میشود: ... و حُجُبِ ضمایر و نُقُبِ سرایر از مادّت تعدّی و تجاوز ما خالی و فارغ گرداند.
صنایع و مشارب یامنابع و مشارب؟
«حکمت در خلقت و آفرینش عالم و آدمی و آراستن او به نعم صُفر و نعم حُمر و اصناف اشجار و انواع ازهار و اتمار و صنایعو مشارب و منازل و مناهل آن است تا آدمی و حیوانات از متاع او استمتاع گیرند و...» (همان، 1397 الف: 368).
گرچه واژة «صنایع» در عبارت پیشین در نسخة اساس (221ـ ر) ثبت شده، نادرست و تحریفِ «منابع» است. ثبت واژة «منابع» در نسخة مش (165ـ پ) در عبارت یادشده با سبک و سیاق جملات و متن سازگاری دارد، بهویژه اینکه واژههای «مشارب»، «منازل» و «مناهل»، با واژة «منابع» تناسب دارد و آن را تأیید میکند.
همچنین ترکیبات عطفی «منابع و مشارع» (ظهیری، 1392ب: 89؛ همان: 7؛ همان، 1397: 17)، «مشارع و مناهل» (همان، 1362: 304؛ همان، 1397: 19؛ نک. 1392 الف: 199)، «مناهل و منابع» (همان: 384)، «منبع و مَنهَل» (نک. همان، 1392 ب: 118) و «مشرب و منهل» (نک. همان، 1392الف: 46) که از زبان و قلم ظهیری جاری شده است، وجود واژة «منابع» را در عبارت منظور تأیید میکند که برای رعایت اختصار به یک نمونه از این موارد اشاره میشود: «در رزادیق و رساتیق میگشت و مشارع و مناهل مینوَشت» (همان، 1362: 304).
بنابراین شکل درست جملات آغازین از عبارت یادشده ـ که دچار تصحیف و تحریف شده است ـ اینگونه تصحیح میشود: حکمت در خلقت و آفرینش عالم و آدمی و آراستن او به نعم صُفر و نعم حُمر و اصناف اشجار و انواع ازهار و اثمار و منابعو مشارب و منازل و مناهل آن است تا آدمی و حیوانات از متاع او استمتاع گیرند و ... .
گر یا گو؟
دوش خوابی دیدهام گر نیک دیدی نیک باد |
|
خواب نه بل حالتی کان از عجایب برتر است
|
وجودِ واژة «گر» در مصراع نخست، معنای بیت را دچار ابهام میکند. این بیت در هیچیک از نسخههای خطی و عکسی در دسترس نگارندگان یافت نشده است. جعفر شعار در پانویس اغراضالسّیاسه به این نکته اشاره کرده که قطعه شعرِ صفحات 415 و 414 تنها در نسخة «ل» ضبط شده است (نک. همان: 415، پانویس 1). شکلِ درستِ بیت منظور ـ که تحریفِ مَطلع قطعهای از دیوان انوری است و در مدح سلطان سنجر سروده شده ـ به این شکل است:
«دوش خوابی دیدهام گو نیک دیدی نیک باد |
|
خواب نه بل حالتی کان از عجایب برتر است» |
(انوری، 1376الف: 519؛ همان، 1376 ب، ج 2 : 539)
فعلِ «گو» در این بیت در دیوان انوری، ابهام موجود را در معنای بیت از بین میبَرد؛ زیرا هنوز هم بسیاری از مردم هنگامی که خوابی برایشان تعریف میشود، در آغاز شنیدن داستان مربوط به خواب میگویند: «خیر است»، «انشاءالله خیر باشد» که چنین جملاتی وجودِ فعلِ «گو» را در بیتِ منظور تأیید میکند و با سبک محاورهای این بیت از انوری نیز سازگاری دارد؛ بنابراین «گر» در بیت یادشده تحریفِ «گو» است و شکل درست مصراع نخست اینگونه تصحیح میشود: دوش خوابی دیدهام گو نیک دیدی نیک باد.
مرجوّ یا مزجور؟
«تَقَرَّبتَ اِلَینا بِما باعَدَکَ الله، وَ لا ثَوابَ لِمَن خالَفَ اَمرَاللهِ، نزدیکی میجویی به ما بدانچه ترا دور کند از خدای و پاداش نیکی نبود آن را که فرمان خدای را خلاف کند و این معنی، مَنهیّ عقل و مَرجوّ خِرَد است» (ظهیری، 1392 الف: 312).
واژة «مَرجوّ» که در عبارت پیشین و در نسخة غث (293) ثبت شده است، معنای جملة پایانی را دچار ابهام و اختلال میکند؛ زیرا با توجه به تناسب «عقل» و «خِرَد»، بهجای واژة «مَرجوّ» در جملة پایانی باید واژهای باشد که با «مَنهی» ترادف یا تناسب داشته باشد. همچنین واژة «مرحوز» که در عبارت یادشده در نسخة اساس (185ـ پ) ثبت شده است، در هیچیک از فرهنگهای لغتی که نگارندگان در اختیار داشتند، یافت نشد. «مزجور» که در عبارت یادشده در نسخة مش (141ـ پ) به معنای «زجرشده، راندهشده» (دهخدا، 1377: ذیلِ مزجور) ثبت شده است، با «مَنهی: نهیشده» تناسب دارد و آن را تأیید میکند. پس «مرحوز» ـ که در نسخة اساس (185ـ پ) ضبط شده ـ تصحیف «مزجور» است و شکل درست آن در نسخة مش (141ـ پ) به ثبت رسیده است. گفتنی است که مصحّح اغراضالسّیاسه در پانویس مربوط به عبارت منظور (312) به هیچ نشانی یا نسخهبدلی برای این واژهها اشاره نکرده است. ازسوی دیگر ظهیری خود در غرةالالفاظ آشنایی با دسته ترکیبات مترادف یا دارای معانی نزدیک به هم مانند «موانع و زواجر» (ظهیری، 1397: 7 و 13) و «زجر و منع» (همان: 36) را برای مقدمات نویسندگی ضروری میداند که این دسته از واژهها نیز وجود واژة «مزجور» را در عبارت منظور تأیید میکند. همچنین ترکیب «ناهی و زاجر» در عبارت زیر در اغراضالسّیاسه نیز بیانگر تأیید واژة «مزجور» در عبارت یادشده است:
«پس خدای تعالی بدین معنی با کتاب، شمشیر فرستاد و با ریاست، سیاست فرمود تا نادانان متهوّر و بیباکان جایر را ناهی و زاجر باشد و ارباب ضلالت و جهالت را از فساد و قبایح، مانع و دافع بود» (ظهیری، 1392 الف: 263). پس جملة پایانی عبارت یادشده اینگونه تصحیح میشود: این معنی، مَنهیّ عقل و مَزجور خِرَد است.
نتیجهگیری
رسمالخطهای گوناگون، نسخهنویسیهای بسیار و مکرّر، نسخههای ناخوانا با غلطهای فراوان از اغراضالسّیاسه، کمدقتی و کمحوصلگی و دخل و تصرف برخی از کاتبان سبب ایجاد تصحیفات و تحریفاتی در متن این اثر شده است. همچنین شتابزدگی در تصحیح اغراضالسّیاسه، ضعف حروفچینی متن چاپی آن، بهرهنگرفتن مصحّح از همة نسخههای خطی و عکسی این اثر در تصحیح و مقابله، مسامحه در امانتداری نسبتبه نسخههای عکسی (بهویژه نسخة اساس) در تصحیح و مسائل دیگری از این قبیل سبب ورود تصحیفات و تحریفاتی به متن چاپی اغراضالسّیاسه شده است. ازسوی دیگر بهرهگیری از همة نسخههای خطی اغراضالسّیاسه، تصحیح متن این اثر با خود متن، آشنایی با ویژگیهای سبکی ظهیری سمرقندی، مراجعه به آثار دیگر وی (سندبادنامه و غرةالالفاظ) و دیوانهای برخی از شاعران، سبب تصحیح لغزشهایی در اغراضالسّیاسه میشود که نگارندگان در این پژوهش به این موارد پرداختهاند.
پینوشت
واژة «گدشته» در عبارت منظور که بهشکل «کذشته» در نسخههای «اساس: 73ـ پ» و «غث: 118» و بهشکل «کدشته» (مش: 60ـ ر) نگاشته شده، رسمالخط کهنِ واژة «گذشته» است.