نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار زبان و ادبیات فارسی، گروه دروس عمومی، دانشکده علوم پایه، دانشگاه امام علی (ع)، تهران، ایران
2 دانشیار زبان و ادبیات فارسی، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اراک، اراک، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Abstract
Statistical consideration of syntactic issues in verse and prose makes the analysis of verse and prose structure easier and helps us to understand how two poets use acquaintance techniques in conveying the message in their poems. Naser Khosrow and Sanaei are prominent ode composers in Persian literature. Investigating the syntactic structure of two odes composed in Bahr Hazaj shows the frequency of informative form, variety of adjectives, conjunction and simple sentences in Naser Khosrow poems. Meanwhile, the rate of verb transfer, prepositions, and conjunctions has more frequency in Sanaei’s poem. This feature makes Sanaei’s poem more technical. Examination of the lexical arrangement of the poems shows that Naser Khosrow’s poetry is closer to the standard and aimless language. The frequency of words related to the wisdom motif in Naser Khosrow’s poetry and words associated with the Love motif in Sanaei’s poetry are largely related to the dominant aspect in each of these two poems. This case study reveals that the dominant aspect in the formation of the syntactic structure and lexical arrangement of the poems of both poets have a direct and significant relationship. One of the reasons for the significant change in the syntactic structure of Nasser Khosrow's poems with Sanaei’s poems, which distinguishes each style of poetry, is the change in the dominant aspect. This research provides a model for examining the linguistic and literary characteristics of poets that can provide remarkable and authentic results.
Introduction
The syntax is one of the domains determines the style and manner of expression of each literary work and affects its coherence. The system is naturally more abstract than the structure. The structure is the order of coherence in language. In contrast, the syntax is the order of replacement. In analyzing the sentence structure of literary works, one should pay attention to the differences between artistic and rhetorical delicacies and their differences with ordinary language especially in poems where the appropriateness of the subject and various variables such as meter affect its quality. The natural rhetoric of Persian language also gives the poet the opportunity to change the order of the vocabulary, as he wishes, depending on the mood and meter of the poem to emphasize something in order to influence the audience. Vocabulary arrangement, on one hand, is associated with the exterior music of the poem and its sentence and rhythm, and, on the other hand, it is a field of syntactic defamiliarization and poetic liberation.
Material & Methods
Given that there are structural features at all levels of a text, the analysis of some parts of a text represents its overall characteristics. From this point of view, according to the Structuralists’ view and Dr. Shafiei’s opinion, selecting a smaller structure can greatly represent the larger structure. Thus, the selection of an ode, as the smaller structure, from a poet’s divan (collection), as the larger structure, and a careful examination of their syntactic structure reveals the linguistic skills and the syntactic structure of the poet’s divan and identify issues such as defamiliarization and the influence of dominant aspect on the syntactic structure of divan. It can be generalized to the whole work.
Discussion of Results & Conclusions
Taking into account these three points, one ode was chosen from each poet’s divan. Nasser Khosrow's ode is written in fifty lines and in the meter of the 'Mafailon, Mafailon, Mafailon, Faoolon'. Its overall theme is a kind of wise advice. The meter of Sana'i Ghaznavi's is ‘Mafailon, Mafailon, Mafailon, Mafailon’ which has one more ‘Mafailon’ and Contains a longer syllable more than Nasser Khosrow’s ode. For a comparative study of the two odes, this point was examined via statistics and was modified proportionately.
The following conclusions were derived from the analysis of these two odes. The higher frequency of informative form in Naser Khosrow’s poetry has a direct relation with the dominant of rationalism. The rate of changing the place of verbs is higher in Sanaei’s Poetry than Nasser Khosrow’s. This shows that Sanaei’s poetry is more dynamic. The frequency of prepositions and conjunctions in Sanaei’s poetry is greater than that of Naser Khosrow, which indicates Sanaei’s more and varied use of these elements. The higher number of derivative and simple adjectives clearly shows his greater tendency to describe various events and issues and his attention to external phenomena. The higher frequency of vocabulary related to the subject of wisdom such as wise unaware consciousness in Nasser Khosrow’s poems shows his rational mentality. The higher use of words related to the subject of love, such as lover, beloved, desire in Sanaei’s poem indicates his spiritual romantic mentality and that love is dominant in his poems.
کلیدواژهها [English]
ساختار صرف و نحو یکی از قلمروهایی است که سبک و شیوۀ بیان هر اثر را مشخص میکند و بر انسجام اثر تأثیر دارد. عبدالقاهر جرجانی «بلاغت و تأثیر را منحصر در حوزۀ ساختارهای نحوی زبان میداند و آن را علم معانی النحو میخواند. منظور او از علم معانی نحو، آگاهی شاعر و ادیب است از کاربردهای نحوی زبان و اینکه هر ساختاری، در چه حالتی، چه نقشی میتواند داشته باشد» (شفیعیکدکنی، 1379: 31). نظام بهطور طبیعی انتزاعیتر از ساختار است. «ساختار، ترتیب همنشینی در زبان است؛ یعنی چه چیزی با چه چیزی میآید. نظام، برعکس، ترتیب جانشینی در زبان است؛ یعنی چه چیزی میتواند جای چه چیزی بیاید» (Halliday & Matthiessen, 2004: 23).
یافتههای جدید زبانشناسی امروز مانند نظریۀ نقششناسی هالیدی و آرا و افکار پیروان دستور گشتاری ـ زایشی زمینه را برای آمارگیری و تحلیل ساختهای دستوری متون منظوم و منثور آماده کرده؛ درنتیجه دستیابی به مشخصات سبکی و تفاوتهای ساختاری هر نویسنده آسانتر شده است. بنابر گفتۀ چامسکی «یکی از نتایج مطالعۀ صوری ساخت دستوری پدیدآوردن چارچوبی نحوی است که تجزیه و تحلیل معناشناسی را برتابد. توصیف معنا میتواند با کسب فایده به این چارچوب نحوی رجوع کند، هرچند از ملاحظات معناشناسی ظاهراً هیچ کمکی برای تعیین چارچوب نحوی برنیاید» (چامسکی، 1363: 164)؛ بنابراین میتوان با بررسی ساختهای دستوری به معانی و مقاصد جمله و گویندۀ آن پی برد. ساخت صرفی و نحوی و آرایش واژگان در ارزیابی مقاصد اصلی و ضمنی گوینده مؤثر است. به اعتقاد زبانشناسان، صَرف در هر زبانی به این موضوعات میپردازد: «نخست استخراج تکواژهای دستوری، سپس ردهبندی آنها، خواه در مقولههای مستقل (ضمیر، حرف اضافه، حرف ربط، قید و...) و خواه بهعنوان نشانۀ شناسایی مقولههای قاموسی (اسم، صفت، فعل و حتی مقولههای دستوری مانند قید) و به این ترتیب تعیین مقولههای مختلف زبان» (نجفی، 1387: 96)؛ ازاینرو مقایسۀ صرفی به ارزیابی تفاوت کاربرد هریک از این شاخصها در آثار منظور میپردازد.
در تحلیل ساختار جملات آثار ادبی، باید به تفاوت ظرافتهای هنری و بلاغی و تفاوت آنها با زبان عادی توجه داشت. بهویژه در اشعار که تناسب موضوع و متغیرهای مختلفی مانند وزن بر کیفیت آن اثرگذار است. بلاغت طبیعی زبان فارسی نیز این امکان را در اختیار شاعر و نویسنده قرار میدهد که به دلخواه خود یا به مقتضای حال و وزن شعر، ترتیب واژگان را تغییر دهد تا برای تأثیرگذاری بر مخاطب بر چیزی تأکید کند. آرایش واژگانی از یکسو با موسیقی بیرونی شعر و جمله و آهنگ آن در ارتباط است و ازسوی دیگر عرصۀ نوعی آشناییزدایی نحوی و آزادیخواهی شاعرانه است. به بیان دیگر «رستاخیزی است که در نحو [و صرف] زبان رخ میدهد و این رستاخیز با روح شعر در پیوند است» (سیدقاسم، 1392: 68).
لازار دربارۀ تنوع و تغییر آرایش واژگانی میگوید: «جابهجاییها یا بهدلیل وزن کلام صورت میگیرد یا ناشی از تمایل به برجستهکردن یک واژه است» (1384: 12). فتوحی (1391: 272 و 274) نیز تأکید میکند تغییر جایگاه یک عنصر در آرایش واژگانی نشان میدهد موقعیت آن عنصر در نگاه گوینده تغییر کرده است و بهطور کلی تغییر نظم نحوی ممکن است ناشی از نوع نگرش خاص نویسنده باشد؛ ازاینرو بررسی متغیری خاص در یک متن باید با یکساننگهداشتن سایر متغیرها همراه باشد تا بتوان از نمونهها استنتاج علمی و دقیق گرفت. ازسوی دیگر تحلیل آماری یک متن در مقایسه با متون مشابه دیگر معنا مییابد.
«وجه غالب یا مسلط عامل پدیدآورندۀ مرکز و کانون تبلور اثر است و یگانگی یا سامان کلی (گشتالت) آن را تسهیل میکند. این عنصر در پیشزمینه قرار میگیرد و عناصر دیگر را در پسزمینه نگاه میدارد» (سلدن، 1373: 56)؛ درحقیقت وجه غالب گرهگاه ممتازی است که سایر عناصر ساختار حول آن منظم میشود و معنا و جایگاه خود را از رابطهشان با گرهگاه دریافت میکنند و ضامن انسجام ساختار اثر است؛ بنابراین باید گفت: ««وجه غالب» ساختار شعر را ازنظر بافت صدا، ساختار نحوی و صنایع بدیعی دچار تغییرات بنیادی میکند» (teylor, 1980: 17). به نظر میرسد وجه غالب ارتباط و تأثیر مستقیمی بر ساختار نحوی و صرفی هر اثر بهویژه هر اثر ادبی داشته باشد که یکی از اهداف این پژوهش نیز بررسی این موضوع است.
ناصرخسرو (394‑481 ق) شاعری اسماعیلی است که روح فلسفی و کلامی او در دیوانش آشکار است. خردگرایی از مهمترین موضوعات و وجه غالب (Dominant) اشعار اوست که حتی ساختار اندیشگی او را نیز شکل داده است (ایروانی و دیگران، 1397). سنایی غزنوی (529‑467 ق) شاعری است که در دیوانش هم اشعار مدح شاهان دیده میشود و هم شاعری عارف و صوفی و اشعریمسلک است؛ اما بهویژه در دورۀ دوم زندگیاش، ساختارساختارهای عشق (با صبغۀ عارفانه و صوفیانه) بر اشعار او حکمفرماست (ایروانی، 1396).
بررسی و مقایسۀ ساختار صرف و نحوی این دو اثر کمک میکند که دریابیم دو شاعر برای بیان مقصود خود از چه ساختار صرف و نحوی استفاده کردهاند؛ ازسوی دیگر از شگردهای آشناییزدایی صرف و نحوی آنها پرده برمیدارد و تحولات ادبی را از منظر ساختار صرف و نحوی بررسی میکند؛ زیرا «فقط در سطح ساختارهاست که میتوان تحول ادبی را توصیف کرد؛ آگاهی از ساختارها نه فقط مانع از آگاهی از تغییرات نمیشود، بلکه تنها راهی است که برای آگاهییافتن از تغییرات در اختیار داریم» (تودوروف، 1392: 106)؛ بنابراین سؤال پژوهش بدین شرح است:
1) ساختار صرف و نحوی دو شاعر در قصاید چگونه است و هر شاعر از چه ساختار و شگردهایی صرفی و نحوی برای آشناییزدایی در اشعارش بهره برده است؟
2) با توجه به تغییر وجه غالب از «خردگراییِ» ناصرخسرو به «عشق» در اشعار سنایی، این امر چه تأثیری بر ساختار صرف و نحوی هر شاعر داشته است؟
دشوارترین نوع آشناییزدایی آن است که در قلمرو نحو زبان syntax اتفاق میافتد؛ زیرا امکانات نحوی هر زبان و حوزۀ اختیار و انتخاب نحوی هر زبان بهنوعی محدودترین امکانات است (شفیعیکدکنی، 1379: 30). «بدان که نحو چیزی جز این نیست که کلام خود را در جایی قرار دهی که علم نحو اقتضا میکند و در چارچوبی که قوانین و اصول نحو جاری است» (جرجانی، 1984: 127). جرجانی (همان: 106‑145) بخش بزرگی از «نظریۀ نظم» خود را به تغییرات آرایش واژگانی و اثر آن در معنا اختصاص داده است.
البته الزامات وزن و قافیه و موضوع هم در رقمخوردن آرایش واژگانی تأثیر دارد؛ ولی در این پژوهش سعی شده است وزن شبیه یا نزدیک به هم انتخاب شود تا تأثیر این شناسه به حداقل برسد.
میتوان گفت جرجانی برای هر جمله دو معنا قائل است: «1) معنای گزارهای یا منطقی که با الفاظ و معانی از راه قواعد دستوری شکل میگیرد؛ 2) معنای کارکردی و بلاغی که از راه بعضی ویژگیهای دستوری شکل میگیرد؛ ویژگیهایی مثل جایگاه واژهها در جمله و تقدیم و تأخرشان» (سید قاسم، 1393: 120). ساخت اطلاعاتی به کهنه و نو بودن اطلاعات از نظر خواننده بازمیگردد. اطلاع کهنه بخشی از جمله است که مخاطب پیشتر از آن مطلع است و اطلاع نو بخشی است که او نمیداند و انتظار میکشد تا بشنود یا بخواند (همان: 120).
از نظر کاربردشناسان زبان و نقشگرایانی مانند هالیدی، آرایش واژگانی با مفهوم اطلاع «نو» و «کهنه» ارتباط دارد. اطلاع نو و کهنه به اقتضای حال مخاطب است. اطلاع کهنه بخشی از جمله است که مخاطب پیشتر از آن مطلع است و اطلاع نو بخشی از جمله است که او نمیداند و انتظار میکشد که بشنود یا بخواند. بهشکل بینشان، جمله با اطلاع کهنه آغاز و با اطلاع نو تمام میشود و هرگاه گوینده یا نویسنده از این ساخت خارج شود، قصد دارد توجه مخاطب را به چیزی جلب کند (همان، 1392: 65).
«در هر موقعیتی، سخنور میتواند با استفاده از ساخت مبتدا ـ خبری و ساخت اطلاعاتی، تأثیر بلاغی شگفتانگیزی تولید کند؛ مثلاً میتوان از این دو نظام برای تحقیر دیگری یا ایجاد حس گناه در او و امثال این استفاده کرد» (Halliday & Matthiessen, 2004: 93).
با توجه به اینکه ویژگیهای ساختاری در همۀ سطوح یک اثر وجود دارد، بررسی قسمتی از اثر تا حد بسیاری ویژگیهای کل آن اثر را بازنمایی میکند. در این باره دکتر شفیعی کدکنی میگوید: «وجه غالب از کوچکترین عناصر ساختاری یک متن میتواند خود را آشکار کند و تا گستردهترین عوامل مایگانی و ساختاری در یک یا چندین دوره، سیطرة خود را محفوظ نگه دارد و بر مجموعه فرهنگ یک قوم چیرگی خود را گسترش دهد» (شفیعی کدکنی، 1391: 165).
از این منظر، با توجه به دیدگاه ساختارگرایان و بیان دکتر شفیعی کدکنی، انتخاب ساختاری کوچکتر میتواند تا حد بسیاری ساختارهای بزرگتر را بازنمایی کند. ازاینرو انتخاب یک قصیده از هر شاعر ـ در جایگاه ساختاری کوچک از دیوان (ساختار بزرگتر) ـ و بررسی دقیق ساختار نحوی آنها شگردهای زبانی و ساختار صرف و نحوی دیوان شاعر را آشکار میکند تا مسائلی مانند آشناییزدایی و تأثیر وجه غالب بر ساختار صرف و نحوی دیوان مشخص شود و میتوان آن را به کل اثر تعمیم داد.
با توجه به این موارد از دیوان هر شاعر یک قصیده انتخاب شد. قصیدة ناصرخسرو در پنجاه بیت و در وزن «مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل یا فعولان/ فعولن» سروده شده است. درونمایۀ کلی آن نوعی پند و اندرز خردمدار است که ناصرخسرو به خوانندگان بیان میکند و آنها را به تأمل وامیدارد.
وزن قصیدة سنایی غزنوی (بهکوشش علیمحمد صابری و دیگران) «مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن» است که یک رکن «مفاعیلن» و یک هجای بلند از قصیدۀ ناصرخسرو بیشتر دارد. برای مقایسۀ ساختارشناسانۀ دو قصیده با مشورت خبرگان آمار، این نکته در آمارگیری لحاظ و با نسبتی تعدیل شد. 1
با توجه به اینکه تعداد ابیات قصیدۀ ناصرخسرو پنجاه بیت و قصیدۀ سنایی 63 بیت است، بررسی همة ابیات از مجال یک مقاله خارج است و سعی میشود 20 بیت نخست هر قصیده بررسی و نتیجه تعمیم داده شود.
قصیدة ناصرخسرو
نبینی بر درخت این جهان بار |
|
مگر هشیار مرد، ای مرد هشیار |
درخت این جهان را سوی دانا |
|
خردمند است بار و بیخرد خار |
نهان اندر بدان نیکان چناناند |
|
که خرما در میان خار بسیار |
مرا گویی اگر دانا و حرّی |
|
به یمگان چون نشینی خوار و بییار؟ |
به زنهار خدایم من به یمگان |
|
نکو بنگر، گرفتارم مپندار |
نگوید کس که سیم و گوهر و لعل |
|
به سنگ اندر گرفتارند یا خوار |
اگر خوار است و بیمقدار یمگان |
|
مرا اینجا بسی عزّ است و مقدار |
اگرچه مار خوار و ناستوده است |
|
عزیز است و ستوده مهرۀ مار |
نشد بیقدر و قیمت سوی مردم |
|
ز بیقدری صدف لؤلؤی شهوار |
گل خوشبوی پاکیزه است اگر چند |
|
نروید جز که در سرگین و شدیار |
توی بار درخت این جهان نیز |
|
درختی راستی بارت ز گفتار |
تو خواهی بار شیرین باش بیخار |
|
به فعل اکنون و خواهی خار بیبار |
اگر بار خرد داری وگر نی |
|
سپیداری سپیداری سپیدار |
نماند جز درختی را خردمند |
|
که بارش گوهر است و برگ دینار |
به از دینار و گوهر علم و حکمت |
|
کرا دل روشن است و چشم بیدار |
درختت گر ز حکمت بار دارد |
|
به گفتار آی و بار خویش میبار |
اگر شیرین و پرمغز است بارت |
|
تو را خوب است چون گفتار کردار |
وگر گفتار بیکردار داری |
|
چو زر اندود دیناری به دیدار |
به پیکان سخن بر پیش دانا |
|
زبانت تیر بس، لبهات سوفار |
سخن را جای باید جست ازیرا |
|
به میدان در، رود خوش اسپ رهوار
|
قصیدة سنایی
مکن در جسم و جان منزل که این دونست و آن والا |
|
قدم زین هر دو بیرون نِه، نه اینجا باش و نه آنجا |
به هرچ از راه دور افتی، چه کفر آن حرف و چه ایمان |
|
به هرچ از دوست وامانی، چه زشت آن نقش و چه زیبا |
گواه رهرو آن باشد که سردش یابی از دوزخ |
|
نشان عاشق آن باشد که خشکش بینی از دریا |
نبود از خواری آدم که خالی گشت ازو جنّت |
|
نبود از عاجزی وامق که عَذرا ماند ازو عَذرا |
سخن کز روی دین گویی چه عبرانی چه سریانی |
|
مکان کز بهر حق جویی چه جابلقا چه جابلسا |
شهادتگوی آن باشد که هم ز اوّل در آشامد |
|
همه دریای هستی را بدان حرف نهنگآسا |
نیابی خار و خاشاکی در این ره، چون به فرّاشی |
|
کمر بست و به فرق استاد در حرف شهادت «لا» |
چو «لا» از حدّ انسانی فکندت در ره حیرت |
|
پس از نور الوهیت به «الله» آی از «الّا» |
ز راه دین توان آمد به صحرای نیاز، ار نی |
|
به معنی کی رسد مردم، گذر ناکرده بر اسما؟ |
درون جوهر صفرا همه کفرست و شیطانی |
|
گرت سودای دین باشد قدم بیرون نِه از صفرا |
چه مانی بهر مرداری چو زاغان اندرین پستی |
|
قفس بشکن چو طاووسان، یکی بر پر برین بالا |
عروس حضرت قرآن، نقاب آنگه براندازد |
|
که دارالملک ایمان را مجرّد بیند از غوغا |
عجب نبود گر از قرآن نصیبت نیست جز نقشی |
|
که از خورشید جز گرمی نیابد چشم نابینا |
بمیر ای دوست پیش از مرگ، اگر می زندگی خواهی |
|
که ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما |
به تیغ عشق شو کشته که تا عمر ابد یابی |
|
که از شمشیر بویحیی نشان ندهد کسی اَحیا |
چه داری مهر بدمهری کزو بیجان شد اسکندر؟ |
|
چه بازی عشق با یاری کزو بیملک شد دارا؟ |
گرت سودای آن باشد کزین سودا برون آیی |
|
زهی سودا که خواهی یافت فردا از چنین سودا |
سر اندر راه مُلکی نه که هر ساعت همیباشی |
|
تو همچون گوی سرگردان و ره چون پهنه بیپهنا |
تو در کشتی فکن خود را مپای از بهر تسبیحی |
|
که خود روحالقدس گوید که «بسمالله مجریها» |
اگر دینت همیباید ز دنیادار، دل بگسل |
|
که حرصش با تو هر ساعت بود بیحرف و بیآوا
|
ساختار بیت نخستین در دو قصیده مشابه هم است. هر دو با فعل نهی شروع میشود و با صفت پایان مییابد.
دو بیت نخست قصیدۀ سنایی ساختار نحوی خبری بسیار ساده و واضحی دارد. ابتدا جملهای بیان میشود و سپس برای توضیح بیشتر چند واژه برای تأکید، استدلال و مشخصکردن مقصود شاعر بیان میشود: «مکن در جسم و جان منزل» جملۀ نهی ساده و جملۀ «که این دون است و آن والا» برای توضیح جملۀ قبل است؛ در مصرع بعد نیز این ساختار مشاهده میشود. در بیت دوم، هر مصراع یک جملۀ خبری ساده است که با عبارتی تأکیدی ادامه مییابد.
بیت نخست قصیدۀ ناصرخسرو با جملۀ خبری و یک شبهجملۀ تأکیدی آغاز میشود. بیت دوم با جملهای مستقل و خبری با تأکید بر مفهوم خردمندی آغاز میشود و به یک جمله با فعل محذوف به قرینۀ لفظی در مصرع دوم پایان مییابد.
هر مصرع بیت سوم و چهارم سنایی متشکل از جملۀ پایه و پیرو است و ساختاری یکسان دارد. بیت سوم قصیدۀ ناصرخسرو دو جملۀ مستقل ساده است که ساختار یک تشبیه مرکب را تشکیل میدهد.
سنایی در بیت پنجم دقیقاً ساختار بیت دوم را به کار برده است؛ جملۀ خبری ساده و دو تسویه با «چه».
ناصرخسرو در بیت چهارم و پنجم دیالوگی را مطرح میکند و در آن، علت تنهابودن در یمگان را در سه جمله یادآور میشود. در این دو بیت، شعر او حالت روایی دارد. ناصرخسرو در بیت ششم با تمثیلی قصد خود را واضحتر بیان میکند. بیت نهم و دهم شعر ناصرخسرو جملۀ خبری مستقل است. درواقع، سه بیت 7 و 8 و 9 تمثیلی برای سخن ناصرخسرو در بیت 6 و جواب پرسش مخاطب است.
ساختار بیت ششم و هفتم سنایی آمیزهای از جملههای ساده و مرکب مستقل خبری است. بیت هشتم شعر سنایی هم ساختاری شبیه شرط و جواب شرط منطقی مییابد. بیت 9 و 10 شعر سنایی نوعی استدلال برای تأکید بر پیمودن راه دین برای رسیدن به رستگاری است و... .
اکنون بهصورت آماری به مقایسۀ مقولههای صرفی و نحوی در دو قصیدۀ نامبرده پرداخته میشود. بدین منظور شاخصهای دستوری با شمارش دقیق در قالب جدول ذکر میشود و سپس تحلیل هریک برای مقایسۀ ساختار و نیز تأثیر وجه غالب بر ساختار زبانیِ (فقط صرف و نحوی) شعر دو شاعر آورده میشود. در این میان از ذکر مقولههایی که نتیجۀ مشخصی ندارد، پرهیز شده است. نکتۀ مهم این است که معیار و شیوۀ تقسیمبندی جملات بیشتر براساس دستور وحیدیان کامیار است که برپایة دستور ساختاری تألیف شده است.
جدول شمارة 1: فراوانی تقدیم عناصر زبانی در جمله
شاخص مدّنظر (به تعداد) |
ناصرخسرو |
سنایی |
تقدیم نهاد |
11 |
7.56 |
تقدیم مفعول |
4 |
6.9 |
تقدیم فعل |
5 |
5.5 |
تقدیم مسند |
14 |
9.63 |
تقدیم قید |
2 |
4.13 |
تقدیم متمم |
7 |
11.69 |
تقدیم صفت |
1 |
1.38 |
تقدیم مضاف الیه |
3 |
0 |
تقدیم نهاد بر ادات شرط |
1 |
0 |
جایگاه آغازین جمله مهمترین امکان بلاغی در آرایش واژگانی است. مبتدا یا آغازۀ پیام، به باور جرجانی (1984: 106‑108) کانون توجه جمله است. با توجه به پیشآیی (تقدم) آزاد واژگان در زبان فارسی و عربی، پیشآیی عناصر جمله و مبتدا قرارگرفتن آنها موضوعی نویسندهمحور است؛ درنتیجه جایگاه آغازین نوعی ظرفیت بالقوه بلاغی دارد. جایگاه آغازین جمله حداکثر برجستگی را دارد و هرچه به پایان جمله پیش میرویم، این برجستگی کاهش مییابد (راسخ مهند، 1385). کانون (focus) یا عنصر مؤکد در زبان فارسی دو جایگاه دارد؛ جایگاه اصلی که بینشان است و جایگاه آغاز جمله که نشاندار است (رضایی و طیب، 1385).
برپایة جدول شمارۀ 1، 11 جمله در شعر ناصرخسرو و 7.56 جمله در شعر سنایی با نهاد آغاز میشود و این درواقع حالت بینشان نهاد است؛ بنابراین شعر ناصرخسرو به حالت بینشان و معیار نزدیکتر است.
پیشآیی مسند ازنظر تأثیر تا حدی شبیه چیزی است که در ردهشناسی به آن اسنادیشدگی میگویند (راسخ مهند، 1385). مسند به دلایل بسیاری بر نهاد مقدم میشود: الف) اهمیت مسند و جلب توجه شاعر به مفهوم منظورش که با نوعی آشناییزدایی برای مخاطب همراه است؛ مانند «نهان اندر بدان نیکان چناناند» در شعر ناصرخسرو و «که خالی گشت ازو جنّت» در شعر سنایی.
ب) تأکید شاعر بر مدعای خود: «توی بار درخت این جهان نیز» و «عجب نبود گر از قرآن نصیبت نیست جز نقشی» که البته تمام موارد پیشآیی مسندها به اهمیت آن در نظر شاعر برمیگردد. البته بسامد پیشآیی مسند در شعر ناصرخسرو بیشتر از شعر سنایی است که تأکید او بر بیان مستقیم پیام و لحن تحکمآمیز او را نشان میدهد.
در دانش ردهشناسی به پیشآیی فعل، حالت مبتداشدگی فعل میگویند و آمدن فعل به آغاز جمله را نشانۀ تقابلدهنده (تقابلی) میدانند؛ یعنی این ساخت در پاسخ کسی به کار میرود که وقوع فعل را قبول ندارد (همان). دلایل پیشآیی فعل عبارت است از: الف) اهمیت خبری فعل و تأکید بر آن: «نبینی بر درخت این جهان بار مگر هشیار مرد» و «مکن در جسم و جان منزل» و...؛ ب) قطعیتبخشی به فعل: «نبود از خواری آدم که خالی گشت ازو جنّت/ نبود از عاجزی وامق که عَذرا ماند ازو عَذرا»؛ درونمایۀ این بیت (بهویژه در مصراع نخست) در باور اشعریمسلکی و عرفانی سنایی ریشه دارد که همۀ این حوادث را مشیت الهی و مقدرشده از پیش میداند و ذکر فعل «نبود» تأکیدی بر قطعیت این باور اوست. در «نماند جز درختی را خردمند/ که بارش گوهر است و برگ دینار» تأکید بسیار ناصرخسرو بر عنصر خرد است. او ارزش والای خردمند را با پیشآیی فعل «نماند» و ادات استثنا و حصر «جز» در ساخت نحوی جمله نشان میدهد و با این تأکید سعی در قطعی جلوهدادن آن در نظر مخاطب دارد؛ البته مفهوم و معنای گرفتهشده از بیت هم تبلور باور خردگرایانه و ارجمندی خردمند و کمارزشی بیخرد است؛ باید گفت این موضوع مهمترین درونمایة شعر ناصرخسرو است که در ساختار نحوی هم اثرگذار بوده است.
در دانش ردهشناسی پیشآیی (مبتدا قرارگرفتن) مفعول را نوعی قلب نحوی میشمرند. در اشعار هر دو شاعر دلیل این امر بیشتر اهمیت و حساسیت مفعول است که سبب پیشآیی آن در جمله میشود. بسامد پیشآیی مفعول در شعر سنایی بیشتر از شعر ناصرخسرو است و با توجه به قلب نحوی آن، از شیوههای آشناییزدایی سنایی در ساخت نحوی است.
پیشآیی قید و متمم نیز در دانش ردهشناسی، نوعی قلب نحوی به شمار میرود. برپایۀ جدول شمارۀ 10، سنایی بیش از ناصرخسرو، نهاد را به نفع قید و متمم عقب میراند که دلیل آن اهمیت برجستهکردن متمم است.
پیشآیی نهاد، فعل، مسند و مضافالیه در شعر ناصرخسرو و پیشآیی مفعول، قید، متمم و صفت در شعر سنایی بیشتر دیده میشود.
جدول شمارۀ 2: فراوانی تأخیر اجزای جمله
شاخص (تأخیر اجزا) |
ناصرخسرو |
سنایی |
نهاد |
9 |
4.83 |
مسند |
4 |
0.69 |
قید |
3 |
2.76 |
متمم و متمم قیدی |
7 |
11.73 |
مفعول |
1 |
0.69 |
کل |
24 |
20.7 |
در این بررسی فعل را نقطۀ آغاز تأخیر قرار میدهیم؛ زیرا در نحو معیار فارسی، فعل نقطۀ پایانی جمله است. تأخیر اجزای مختلف در شعر ناصرخسرو بیش از شعر سنایی است؛ بنابراین هرچه پس از فعل میآید، با تأخیر همراه است. پسآیی نهاد در شعر ناصرخسرو بیش از شعر سنایی است و این امر بیشتر بهدلیل اهمیت مضمونی است که ناصرخسرو از نهاد برمیگیرد و نهاد اهمیت کمتری نسبت به مضمون دارد:
سخن را جای باید جست ازیرا |
|
به میدان در، رود خوش اسپ رهوار |
در این بیت بیشترین اهمیت بر کیفیت راهرفتن اسب در میدان است و نه نهاد. این امر با وجه غالب خردگرایی ارتباط دارد که شاعر را مجاب کرده است برای بیان پیام خود از این شگرد زبانی بهره جوید.
میزان پسآیی مسند در شعر ناصرخسرو بیش از شعر سنایی است؛ ناصرخسرو بیشتر برای تأکید و برجستهکردن مفهوم منظور خود از آن بهره برده است؛ مانند «درخت این جهان را سوی دانا/ خردمند است بار و بیخرد خار».
قید و متمم بیش از دیگر عناصر اصلی جمله تغییر دارند. این دو عنصر اطلاعی فرعی و تکمیلیاند که در جمله حرکت آزادانهتری دارند و بهآسانی پس از فعل قرار میگیرند. میزان پسآیی متمم و متمم قیدی در شعر سنایی بیشتر از شعر ناصرخسرو است. درواقع رایجترین خلاف هنجار در آرایش واژگانی در شعر سنایی است.
جدول شمارۀ 3: فراوانی انواع جملات و انواع عطف در اشعار بررسیشده
شاخص مدّنظر (به تعداد) |
ناصرخسرو |
سنایی |
جملۀ مستقل ساده |
15 |
0.6875 × 18 = 12.4 |
جملۀ مستقل مرکب |
15 |
26×0.6875 = 17.9 |
عطف جملات |
10 |
7 × 0.6875 = 4.81 |
عطف کلمات |
10 |
3 × 0.6875 = 2.06 |
جملات شرطی |
11 |
7 × 0.6875 = 4.81 |
با توجه به جدول بالا، ناصرخسرو از جملات ساده بیش از سنایی استفاده کرده است. میتوان این امر را برخاسته از فنیترشدن زبان با توجه به تغییر وجه غالب به عشق دانست که به پیچیدهتر و چند بُعدی شدن زبان سنایی نسبت به زبان ناصرخسرو انجامیده است؛ زیرا موقعیت جغرافیایی آنها تقریباً نزدیک به هم و فاصلۀ زمانی هم آنقدر نیست که بتوان آن را عمل و متغیری کاملاً تأثیرگذار در این امر دانست. افزونبر اینکه وجه غالب خردگرایی سبب شده است شاعر برای تفهیم و ترغیب مخاطبان به مقصود خود، جملات ساده و منطقی را برگزیند؛ این نکته باعث شده است سادگی و صراحت جملات از ویژگیهای سبکی ناصرخسرو باشد. در این قصیده، تلاش ناصرخسرو در ذکر تأملبرانگیز استدلال، توصیف و امر و نهی در قالب جملههای روشن و کوتاه نیز با همین هدف صورت گرفته است. درحالیکه در شاخص تعداد جملۀ مستقل مرکب، موضوع برعکس است. علت این امر به توضیح بیشتر سنایی برای تبیین مقصود او برمیگردد و این امر که موضوع نهایی منظور او پیچیده و امری روحی و عاطفی است که بهراحتی به قالب جملات کوتاه و صریح و ساده تن نمیدهد و برای مخاطبان چندان آشنا نیست. استفاده از تأکیدهای پیدرپی او در جهت اقناع و ترغیب بیشتر مخاطب برای بیان مافیالضمیرش دلیلی دیگر بر این مدعاست. سنایی در این باره ناگزیر از تمثیل، استعاره، تشبیه و پند و اندرزهای مستقیم نیز بهره میبرد. حال آنکه ناصرخسرو حکیمی خردمند و آگاه جلوه میکند که دلایل خردپذیر و خداباورانۀ خود را برای آوارگی در یمگان به سادهترین صورت، اغلب در جملات ساده، ذکر میکند. همچنین ناصرخسرو در هفت بیت دیالوگی با مخاطب دربارة چرایی خلوتنشینی در یمگان سخن میگوید که روحیۀ استدلالگرا و عقلانیتمدار خود را با دیالوگ در قصیده نشان میدهد و از این نظر تمایز خاصی بر قصیدة سنایی دارد؛ همچنین چگونگی دیالوگ نیز تأملبرانگیز است؛ ناصرخسرو مانند یک فیلسوف یا متکلمِ استدلالی ابتدا سخن مخاطب را دربارة آوارهبودنش در یمگان، با تأکید بر دانا و حرّبودن خودش بیان میکند. سپس با استدلال و تمثیلهای پیاپی پاسخ مخاطب را میدهد. تعداد جملات معطوف و تعداد کلمات معطوف در قصیدۀ ناصرخسرو بیشتر از سنایی است؛ یعنی ناصرخسرو برای تفهیم مطالب حکمی خود به تمثیلهای پیدرپی و کوتاه بیشتر از سنایی متوسل میشود؛ حال آنکه سنایی اغلب تمثیلها را برای توضیح بیشتر و نفوذ در دل مخاطب میآورد. سنایی نیز از استدلال استفاده میکند؛ اما تشبیهها و جملات تکمیلی و توضیحی او برای ایضاح مطلب بسامد بیشتری دارد.
بسامد بسیار بیشتر جملات شرطی در دیوان ناصرخسرو بیانگر روحیۀ منطقی شاعر است که مقاصد خود را بهصورت گزارههای شرطی و منطقی و گاه جدلآمیز تبیین میکند. در این باره بیشتر عقل مخاطب را برای اثبات حقانیت خود مخاطب قرار میدهد. در شعر سنایی با توجه به موارد ذکرشده بیشتر بر عاطفه و احساس مخاطب برای اقناع تأکید میشود.
جدول شمارة 4: فراوانی انواع ترکیب کلمات و بدل و تکرار کلمات
شاخص مدّنظر (به تعداد) |
ناصرخسرو |
سنایی |
ترکیب اضافی |
12 |
13.75 |
ترکیب وصفی |
12 |
9.63 |
بدل |
0 |
0.69 |
تکرار کلمات در بیت |
10 |
6.19 |
چنانکه مشاهده میشود کاربرد ترکیب وصفی در شعر ناصرخسرو از شعر سنایی بیشتر است که بیانگر دقت و توجه او به توصیف رویدادها و جزئینگری اوست.
بسامد بیشتر ترکیبهای اضافی و بهویژه استعاره در اشعار سنایی متأثر از وجه غالب «عشق» است.
تکرار کلمات در شعر ناصرخسرو بیشتر است که با سادگی زبان ناصرخسرو در مقایسه با شعر سنایی ارتباط دارد و به موسیقی ابیات افزوده است؛ چنانکه حذف در سنایی بهسبب هنریترشدن زبان و هنر شخصی سنایی در ایجاز غلبه دارد.
جدول شمارة 5: فراوانی انواع صفات در اشعار بررسیشده
شاخص مدّنظر (به تعداد) |
ناصرخسرو |
سنایی |
ترکیب وصفی مقلوب |
2 |
0 |
صفت اشاره |
5 |
6.19 |
صفت شمارشی |
0 |
0 |
صفت مبهم |
0 |
3.44 |
صفت ساده |
21 |
9.63 |
صفت مشتق |
22 |
8.94 |
صفت مرکب |
3 |
2.06 |
صفت مشتق ـ مرکب |
0 |
0.69 |
صفت تفضیلی |
0 |
0 |
صفت عالی |
0 |
0 |
کل صفات |
53 |
31.05 |
کلمات مقلوب یا درهمریخته به کلماتی گفته میشود که از درهمریختن ساختمان گروه یا جمله به وجود آمده است. دکتر فرشیدورد این لغات را کلمات مرکب وابستگی درونهستهای نامیدهاند (فرشیدورد، 1389: 46 و 52). مقلوبسازی یکی از شگردهای ناصرخسرو برای آشناییزدایی است؛ زیرا علاوهبر غیرمعمولتربودن آن و مکثکردن میان دو کلمه، صلابت و سنگینی و تأکید ویژهای به کلام میبخشد؛ مانند «چو زر اندود دیناری به دیدار». افزونی کاربرد صفت مبهم در شعر سنایی نیز بیانگر کلینگری اوست. به بیان دیگر سنایی میکوشد حکمها و نتایج خود را به همگان تعمیم دهد؛ مثل «به هرچ از راه دور افتی، چه کفر آن حرف و چه ایمان/ به هرچ از دوست وامانی، چه زشت آن نقش و چه زیبا».
بیشتربودن صفت مشتق و صفات ساده و کل صفات در شعر ناصرخسرو آشکارا تمایل بیشتر ناصرخسرو به توصیف حوادث و مسائل گوناگون و توجه او به رویدادها و پدیدهها را نشان میدهد که بیانگر ساختار برونگرایانۀ تصاویر شعری در شعر اوست. علاوهبر این، روحیۀ بسیار برونگرایانهتر ناصرخسرو را نسبت به سنایی نشان میدهد که نتیجة ساختار تصاویر سبک خراسانی است.
جدول شمارة 6: فراوانی حروف در اشعار بررسیشده
شاخص مدّنظر (به تعداد) |
ناصرخسرو |
سنایی |
حرف اضافه |
20 |
35.75 |
حرف ربط وابستهساز |
13 |
19.25 |
حرف ربط همپایهساز |
22 |
11.04 |
کل حروف |
55 |
66.04 |
بسامد حروف اضافه و ربط وابستهساز در شعر سنایی بیشتر از شعر ناصرخسرو است. این موضوع بیانگر کاربرد بیشتر و متنوعتر سنایی از این حروف است و این امر در بیشتربودن جملات مرکب در شعر سنایی و تبیین بیشتر مضمون جلوهنمایی میکند. البته بسامد حروف ربط همپایهساز در شعر ناصرخسرو بیشتر است که نشاندهندۀ استفادۀ منطقی از گزارههای همپایة منطقی برای اقناع مخاطب ازسویی و استفادۀ بیشتر از تمثیل ازسوی دیگر است.
بسامد بیشتر حروف در شعر سنایی بیانگر جایگاه خاص حروف در بوطیقا و ساختار صرف و نحوی این شاعر برای آشناییزدایی است.
جدول شمارة 7: فراوانی انواع اسم در اشعار بررسیشده
شاخص مدّنظر (به تعداد) |
ناصرخسرو |
سنایی |
اسم ساده |
68 |
76.31 |
اسم مشتق |
7 |
7.56 |
اسم مرکب |
0 |
0 |
اسم مشتق مرکب |
0 |
0.69 |
بسامد بیشتر اسم ساده در شعر سنایی بیانگر علاقۀ بیشتر او در کاربرد کلمات ساده است؛ چنانکه بسامد صفات مشتق و مرکب در شعر سنایی کمتر از شعر ناصرخسرو است. این امر نشان میدهد سنایی با وجود اسامی و کلمات ساده، معانی گوناگونی را از فحوای آنها فرامیخواند و قابلیت خوانش متفاوتی از اشعار قصیده را بیان میکند. برای این امر، او از کلمات و جملات ساده اما نشاندار بهره میبرد که برای خوانندة آشنا به ادبیات فارسی دوسویه است؛ در شعر او معنی متمایز طبیعی (و ادبی مثل شاعران قبل از خود) و معانی عرفانی جلوهنمایی میکند و مفاهیم و معانیِ بسیار عمیق دارد؛ برای مثال در مصرع «به هرچ از دوست وامانی، چه زشت آن نقش و چه زیبا»، واژة «دوست» در قصاید شاعران قبل از سنایی مثل منوچهری دامغانی یا فرخی سیستانی اغلب به معنی «همنشین و رفیق» یا «معشوق» زمینی به کار رفته است؛ حال آنکه با توجه به محور عمودی کلام در قصیدۀ سنایی، از واژۀ «دوست» بیشتر مفهوم «معشوق آسمانی و حضرت حق» استنتاج میشود؛ البته در محور همنشینی همة معانی یادشده دریافت میگردد، با اینکه در ساخت نحوی و واژگانی سادهای بیان میشود. این امر به کلمات و واژههای سنایی حالتی نمادین بخشیده است که برخاسته از ایجاد بافتی دووجهی، عرفانی و سنتی قصیده در اشعار سنایی است. در این راه به نظر میرسد پیشرو حافظ در قابلیتهای خوانش زمینی و آسمانی در اشعارش نیز باشد. این نگره به تأثیر از وجه غالب عشق در ساختار صرف و نحوی اشعار سنایی رخ داده است.
در این میان بسامد اسمهای عربی در اشعار سنایی آشکارا بیشتر از اشعار ناصرخسرو است. تقریباً اغلب اسامی مشتق در شعر دو شاعر، مصدر (حاصل مصدر یا اسم مصدر) است. بسامد اسم مصدر در شعر ناصرخسرو بیشتر از شعر سنایی است.
جدول شمارة 8: فراوانی انواع قید در اشعار بررسیشده
شاخص مدّنظر (به تعداد) |
ناصرخسرو |
سنایی |
قید تأکید |
2 |
0.69 |
قید کمیت |
1 |
0 |
قید حالت |
2 |
0 |
قید مکان |
0 |
4.14 |
قید پرسش |
1 |
2.07 |
قید نفی |
0 |
0 |
قید زمان |
1 |
2.76 |
گفتنی است در اینجا کلماتی را برشمردیم که ازنظر نوع دستوری قید است؛ یعنی لغاتی که نقش نحوی قید دارد، در این جدول محاسبه نشده است؛ مثل «گذرناکرده بر اسما». چنانکه مشاهده میشود، دو شاعر به میزان کمی از این دست کلمات بهره جستهاند که البته این امر طبیعی به نظر میرسد؛ زیرا تعداد لغاتی که در زبان ازنظر نوع دستوری قید به شمار میرود، اندک است. با وجود این، ناصرخسرو برای بیان مقصود خود از قید تأکید بیش از سنایی استفاده کرده است. این امر بیانگر روحیۀ تحکمآمیز و تا حدی آمرانه و خشنگونۀ او و متأثر از وجه غالب خردگرایی است که ساختار تقابلی و قاطع را بیشتر میطلبد. قیود بهکاررفته در هر دو متن (هم، نیز و...) بیعلامت (بازواژگانی) است و به اعتبار معنی خود معمولاً جایگاه ادات را در ساختمان بند اشغال میکند (باطنی، 1385: 175 و 176).
سنایی بر استفاده از قیدهای زمان و مکان بیش از ناصرخسرو اصرار دارد؛ این امر بیانگر ماهیت پررنگتر زمانمحور و مکانمحوری در شعر سنایی است؛ هرچند توجه دقیقتر به موضوع قید زمان و مکان در شعر او این نکته را آشکار میکند که زمان و مکان مورد نظر او ساحتی جداگانه با زمان و مکان معمول دارد و از امری قدسی خبر میدهد که با وجه غالب عشق (در مفهوم عارفانۀ آن) در اشعار او مرتبط است.
بسامد بیشتر قید حالت در شعر ناصرخسرو بیانگر توجه و تأمل بیشتر او در چند و چون دنیا و تعمق در رویدادها و مسائل گوناگون و پرهیز از ظاهرنگری است:
به زنهار خدایم من به یمگان |
|
نکو بنگر، گرفتارم مپندار |
همچنین افزونی این نوع قیدْ علاقۀ ناصرخسرو به تصویرسازی و توصیف چگونگی رویدادها و حالات روحی شخصیتها را بازنمایی میکند.
جدول شمارة 9: فراوانی انواع ضمیر در اشعار بررسیشده
شاخص مدّنظر |
ناصرخسرو |
سنایی |
ضمیر اشاره |
0 |
5.5 |
ضمیر متصل |
8 |
5.5 |
ضمیر منفصل ظاهر |
7 |
6.19 |
ضمیر منفصل محذوف |
15 |
13.06 |
جابجای ضمیر |
5 |
6.9 |
جمع |
18 |
24 |
سنایی در قراردادن ضمایر در محل اسمها، بهویژه در ضمایر اشاره، گرایش بیشتری نسبت به ناصرخسرو دارد؛ علت این امر بیان فضای والا، وهمانگیز و تقدسگونه برای بیان وطن عرفانی است که آشکارا در بیت نخست قصیدة سنایی این امر پیداست؛ درواقع ژرفساخت معنایی آن تعظیم امر و مکان قدسی منظور سنایی است که در عبارت «قدم زین هر دو بیرون نه، نه اینجا باش و نه آنجا» مشاهده میشود و هدف او بیان دور از دسترس بودن و عظمت و تقدس آن است. بسامد بیشتر ضمایر منفصل محذوف و ضمایر متصل و منفصلِ ظاهر در شعر ناصرخسرو سبب ایجاز بیشتر کلام ناصرخسرو نسبت به سنایی شده است.
جابهجایی و رقص بیشترِ ضمیر سبب پیچیدهتر و هنریتر شدن شعر سنایی نسبت به شعر ناصرخسرو شده است و از شگردهای سنایی برای آشناییزدایی در شعرش است. این نکته بیشتر باید بهسبب وجه غالب عشق باشد که زبان را فنیتر و پیچیدهتر کرده است؛ سنایی و ناصرخسرو در خراسان قدیم زاده شدهاند؛ حتی سنایی سالهای آخر عمر ناصرخسرو را درک کرده و به هنگام مرگ ناصرخسرو حدود 14 سال داشته است و تقریباً دو نسل معاصر هم شمرده میشوند؛ به همین سبب عمدهترین دلیل برای این تمایز سبکی بیگمان نظرداشت همین مفهوم (عشق) است.
جدول شمارة 10: فراوانی انواع و گشتارهای فعل در اشعار بررسیشده
شاخص مدّنظر (به تعداد) |
ناصرخسرو |
سنایی |
جابهجایی فعل |
19 |
23.46 |
شروع مصراع با فعل |
5 |
3.45 |
قافیۀ فعل |
2 |
0 |
حذف فعل |
14 |
8.97 |
فعل اسنادی ظاهر |
18 |
13.11 |
فعل اسنادی محذوف |
13 |
8.97 |
فعل ساده |
44 |
44.85 |
فعل مرکب |
0 |
0 |
فعل پیشوندی |
0 |
2.76 |
وجه التزامی |
12 |
26.91 |
امر و نهی |
5 |
9.66 |
وجه اخباری |
33 |
20.01 |
تغایر وجه با ظاهرش |
1 |
2.76 |
ماضی |
2 |
7.56 |
مضارع |
27 |
35.88 |
مستقبل |
0 |
0.69 |
تغایر زمان با ظاهرش |
2 |
0.69 |
فعل مجهول |
0 |
0 |
همانطور که مشاهده میشود میزان جابهجایی افعال در شعر سنایی بیش از ناصرخسرو است و این بیانگر پویایی بیشتر شعر سنایی است. بسامد بیشتر وجه خبری در شعر ناصرخسرو با وجه غالب خردگرایی در اشعار او مناسبت مستقیم دارد؛ زیرا جملات خبری متضمن صدق و کذب منطقی است. این امر در اشعار سنایی متفاوت است؛ اشعار او بیشتر دربردارندة جملات انشایی است و برای بیان حالات عاطفی کارکرد بیشتری دارد و چندمعنایی را در پی میآورد.
بسامد بیشتر وجه امری در شعر ناصرخسرو جنبۀ تحکمی استدلالهای او را نسبت به سنایی بازنمایی میکند. حال آنکه بسامد بسیار بیشتر وجه التزامی در شعر سنایی بیانگر این است که سنایی اغلب میکوشد با حالت غیرمستقیم نصیحتها و پیامهای خود را به مخاطب القا کند.
تنوع بیشتر وجوه فعل در شعر سنایی آن را به متن چندصدایی نزدیکتر کرده است؛ حال آنکه در دیوان ناصرخسرو بیشتر با متن تکصدا روبهرو هستیم که حتی در بسامد وجوه فعل نیز نمایان شده است.
شاخص زمان در ابیات یادشده از دو شاعر اهمیت دارد. بسامد افعال هر سه زمان در شعر سنایی بیشتر از شعر ناصرخسرو است. البته بسامد افعال ماضی در شعر سنایی بیش از سه برابر شعر ناصرخسرو است که باید آن را به ارائۀ حکمها و گزارههای کلی حتمی در شعر سنایی مرتبط دانست که تا حدی به وجهۀ اشعریگرایانۀ شخصیت او مربوط میشود. تغایر وجه و زمان با ظاهر افعال در شعر سنایی بیشتر از شعر ناصرخسرو است؛ این امر بیانگر بازی بیشتر سنایی با اشکال افعال است و پیچیدهتربودن زبان او را نشان میدهد؛ همچنین از راههای آشناییزدایی در ساختار زبانی شعر او به شمار میرود.
شروع جمله با فعل در شعر ناصرخسرو بیشتر است. این امر از لحن تحکمآمیز و تأکیدهای خاص او در این قصیده نشأت میگیرد و رویکرد علمگرایانۀ او را بیشتر بازنمایی میکند.
جدول شمارة 11: تعداد گشتار حذف در اشعار بررسیشده
شاخص |
ناصرخسرو |
سنایی |
حذف نهاد |
17 |
24.75 |
حذف مفعول |
1 |
0 |
حذف متمم |
0 |
0 |
حذف فعل |
13 |
6.9 |
حذف مسند |
0 |
0 |
حذف حرف و نقش نما |
1 |
0.69 |
گشتار حذف نهاد در شعر سنایی تفاوت چشمگیری با حذف نهاد در شعر ناصرخسرو دارد و بیشتر از اوست؛ علت این موضوع ظاهراً برای آشکار و بدیهیبودن نهاد و توجه و تمرکز شاعر بر بیان مفهوم است؛ مانند «مکن در جسم و جان منزل».
حذف فعل در شعر ناصرخسرو بیشتر از شعر سنایی است که به ایجاز بیشتر در شعر ناصرخسرو انجامیده است؛ اغلب نیز از نوع حذف به قرینۀ لفظی در جملات اسنادی است.
جدول شمارۀ 12: فراوانی واژگان مرتبط با وجه غالب در اشعار بررسیشده
شاخص (تعداد تکرار واژه) |
ناصرخسرو |
سنایی |
خرد |
1 |
0 |
خردمند |
2 |
0 |
بیخرد |
1 |
0 |
حکمت |
2 |
0 |
هوشیار |
2 |
0 |
عشق |
0 |
2 |
عاشق |
0 |
1 |
معشوق |
0 |
0 |
دانا |
3 |
0 |
ایمان |
0 |
2 |
دین |
0 |
4 |
کفر |
0 |
2 |
لا |
0 |
2 |
سودا |
0 |
5 |
صفرا |
0 |
2 |
قرآن |
0 |
2 |
جدول بالا عملاً بسامد بیشتر واژگان مرتبط با موضوع خرد مانند کلمات خرد، خردمند، بیخرد، هوشیار را نسبت به شعر سنایی بیان میکند که آشکارا اندیشه و ذهنیت خردگرای ناصرخسرو را نشان میدهد؛ حال آنکه واژگان مرتبط با موضوع «عشق» مانند عشق، عاشق، سودا و... در قصیدۀ سنایی بیشتر است و بیانگر روحیات عارفانه عاشقانۀ اوست. این امر نشان میدهد که وجه غالب و نیز اندیشه و ساختار فکری عقیدتی شاعر آشکارا در ساختار صرف و نحو و ساختار واژگانی زبان شعر تأثیر دارد؛ حتی سبب شده است ناصرخسرو بیشتر به تشبیهات و تمثیلهای عینی و سنایی بیشتر به استعاره، تشبیهات و تمثیلهای درونی و روحی توجه داشته باشد.
بررسی ساختار نحوی دو قصیده که در هر دو در بحر هزج سروده شده است، رویکردهای مختلف دو شاعر را در استفاده از شگردهای زبانی و هنری و سخنپردازی نشان میدهد:
1) بسامد بیشتر وجه خبری در شعر ناصرخسرو نسبت به سنایی با وجه غالب خردگرایی در اشعار او مناسبت مستقیم دارد؛ زیرا جملات خبری متضمن صدق و کذب منطقی است. این امر در اشعار سنایی متفاوت است؛ اشعار او بیشتر دربردارندة جملات انشایی است و افزونبر داشتن چندمعنایی، برای بیان حالات عاطفی کارکرد بیشتری دارد.
2) میزان جابهجایی افعال در شعر سنایی بیش از ناصرخسرو است و این بیانگر پویاییِ بیشتر شعر سنایی است. بسامد بیشتر وجه خبری در شعر ناصرخسرو با وجه غالب خردگرایی در اشعار او مناسبت مستقیم دارد؛ زیرا جملات خبری متضمن صدق و کذب منطقی است. این امر در اشعار سنایی متفاوت است؛ اشعار او دربردارندة جملاتی انشایی است و برای بیان حالات عاطفی کارکرد بیشتری دارد؛ همچنین همراه با چندمعنایی است و بهشکلی بیانگر تأثیر وجه غالب بر اشعار دو شاعر است. البته بسامد بیشتر وجه امری در شعر ناصرخسرو جنبۀ تحکمی استدلالهای او را نسبت به سنایی بازنمایی میکند. حال آنکه بسامد بسیار بیشتر وجه التزامی در شعر سنایی بیانگر این است که سنایی بیشتر میکوشد با حالت غیرمستقیم نصیحتها و پیامهای خود را به مخاطب القا کند.
3) بسامد حروف اضافه و ربط وابستهساز در شعر سنایی بیشتر از شعر ناصرخسرو است که بیانگر کاربرد بیشتر و متنوعتر سنایی از این حروف است؛ این امر در بیشتربودن جملات مرکب در شعر سنایی و تبیین بیشتر مضمون جلوهنمایی میکند. البته بسامد حروف ربط همپایهساز در شعر ناصرخسرو بیشتر است؛ این موضوع نشاندهندۀ استفادۀ منطقی از گزارههای همپایة منطقی برای اقناع مخاطب ازسویی و استفادۀ بیشتر از تمثیل ازسوی دیگر است.
4) بیشتربودن صفت مشتق و صفت ساده و کل صفات در شعر ناصرخسرو آشکارا تمایل بیشتر ناصرخسرو به توصیف بیرونی حوادث و مسائل گوناگون و توجه او به رویدادها و پدیدهها را نشان میدهد.
5) بسامد بیشتر واژگان مرتبط با موضوع خرد مانند کلمات خرد، خردمند، بیخرد، هوشیار در شعر ناصرخسرو نسبت به شعر سنایی آشکارا اندیشه و ذهنیت خردگرای ناصرخسرو را نشان میدهد؛ فراوانی بیشتر واژگان مرتبط با موضوع «عشق» مانند عشق، عاشق، سودا و... در قصیدۀ سنایی روحیات عارفانه ـ عاشقانۀ او و وجه غالب «عشق» را نشان میدهد.
6) ناصرخسرو از جملات ساده بیش از سنایی استفاده کرده است. میتوان این امر را ناشی از فنیترشدن زبان با توجه به تغییر وجه غالب به عشق دانست که به پیچیدهتر و چند بعدی شدن زبان سنایی (نسبت به زبان ناصرخسرو) انجامیده است.
7) بررسی شیوۀ چینش و آرایش واژگان در شعر دو شاعر نشان میدهد شعر ناصرخسرو به حالت بینشان و معیار نزدیکتر است.
8) بررسی این دو قصیده نشان میدهد وجه غالب در شکلدهی به ساختار صرف و نحوی اشعار هر دو شاعر نسبت و تأثیر مستقیم و معناداری داشته است؛ بهطوری که وجه غالب در گزینش واژگان و شیوۀ چینش و آرایش واژگانی اشعار هر شاعر تأثیر آشکاری دارد و یکی از دلایل تغییر محسوس ساختار صرف و نحوی اشعار ناصرخسرو با اشعار سنایی تغییر وجه غالب در اشعار هر شاعر است.
این پژوهش را میتوان الگویی برای بررسی ویژگیهای زبانی شاعران دانست که نتایج مهمی را به دست میدهد؛ ولی یافتههای فعلی فقط دربارة همین دو قصیده صدق میکند و برای ارائة نتیجة کلی دربارة مقایسة این دو شاعر باید قصاید بیشتری بررسی شود.
پینوشت