نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه فردوسی، مشهد، ایران
2 استاد زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه فردوسی، مشهد، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
1. Abstract
Majalis al -ushshaq attributed to sultan Hussein Bayqara, is a Tadzkera with focused on carnal love. Its compilation ended in 909 Ah. This work was edited, and published in 1996 (1375 Ah) by Gholamreza Tabatabaei Majd. TabatabaeiMajd’s Printing is the first edition of Majalis al – ushshaq, so he always has accomplishments. But the lack of access to authentic manuscripts and the lack of attention to the scientific principles of critical correction led to slippage in it, and consequently, it does not have sufficient scientific credence. Regarding the Newly discovered manuscripts of Majalis al – ushshaq and the defects of the previous correction, it seems necessary to re-correct it. The present article tries to prove this necessity by introducing the work and the olden manuscripts of it and the review of TabatabaeiMajd’s printing. For this purpose, after the introduction of the work, its position and value in Persian language, the author of the book, and the critique of the comments on the assignment of the work to the author, the previous publications of the work were introduced. The research has shown that Majalis al ushshaq has been published five times, printed four times in lithography and one time in printed form. The review of the only print of the book showed that there were three kinds of errors: correction’s structural defects, errors due to Precision and negligence in writing, errors in the text of the Majalis al ushshaq.
2. Introduction
Majlis al_ushshaq have always been a topic of discussion in many ways; From its strange content that elicited a variety of reactions; Until its author, who was hiding behind a veil of ambiguity; And to the many paintings that have been drawn in different historical periods; And numerous and disparate manuscripts of it in major libraries around the world.
And what is the main purpose of the author to compilation of such a book in the literary center of Herat is one of the main issues of the work. If We don't count the numerous stone prints of the Majles, the correction of Gholamreza TabatabaiMajd is the first and only critical print of the work.
But, considering the finding of older manuscripts as well as the errors found in its single print edition, it is necessary to re-correct the book.
In this article, we disuse about the book’s author and the faults which was found in printed book. In introduction and termination of work the author’s name is given: Sultan Husseyn ibn Sultan Mansur ibn Bayqara ibn UmarShaykh ibn Teymur Kurkan, but Babur attributed it to Kamallodin Husseyn Gazurgahi without any Documentary. Also, other scholars have different ideas about author of the work.
Also, Majalis al-ushshaq have many manuscripts in library and museum around the world. Until now We find 45 manuscript of it, which some of them have miniature painting and well-decoration. This manuscript never seen and used before in previous correction of work, accordingly using non-authentic and recent manuscripts has led to several mistakes.it is Therefore necessary to review.
3. Material & Methods
This research is based on library materials and comparative method. In this article we first address the author's issues. Who the author is and what comments there are about it? Then we showed how not having a purged and authentic text of the work can increase the ambiguity around the author. Finally, while enumerating the errors and deficiencies found in Majalis al-ushshaq’s earlier correction and printing, we suggested the necessity of re-correction of it.
We have used these manuscripts in the present text to compare with printed version:
Manuscript No: 5-6083 Iran National library. Dated 961 Ah.
Manuscript No: 2715 Malek Library and museum. Dated 972 Ah by DUST MOHAMMAD KATEB.
Unlisted Manuscript Dated 972 Ah. in Afqanistan National Archive by Mahmud ibn Mirak Dargazini.
Manuscript No: 667 Hakim Ughlo library in Turkey. Dated 982 Ah. by Kamal ibn shams u-din qahir.
Manuscript No: 4211 Nuruosmaniye library in Turkey. Dated 987 Ah.
4. Discussion of Results & Conclusions
In this article, we examined TabatabeiMajd's correction of the Majalis al-ushshaq in order to prove the necessity of re-correction of it by revealing its errors and deficiencies. For this purpose, after briefly introducing the work, the author’s, earlier editions of the work, and the basiss manuscripts of the TabatabaiMajd’s correction, we introduced our newfound Manuscripts And used them as a tool for measuring and identifying previous printing errors. thus, we have classified the previous published errors into two general sections: errors resulting from not having the original and valid manuscripts; errors resulting from Print and related issues, and a few subdivisions such as: deficiencies, indexing errors, Incorrect headings, slips in recording numbers and dates.
As a result, due to the many errors found in the book and the aesthetic and semantic transformation of the work, Revising and re-correction of it, is necessary and inevitable.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
مجالسالعشّاق پیوسته از جنبههای مختلف محل بحث و گفتوگو بوده است؛ محتوای عجیب آن که واکنشهای متنوعی برانگیخته (رک: شمیسا، 1381: 185؛ فتوحی، 1395 ب: 40؛ جامی، 1370: چهل و چهار)؛ مؤلفِ آن که در پس پردهای از ابهام رخ نهان کرده، نگارههای متعددی که در دورههای تاریخیِ مختلف بر آن نقش خورده است و نسخههای متعدد و ناهمخوان آن در کتابخانههای بزرگ جهان ازجملة این موارد است. این موضوع که هدفِ مؤلف از تألیف چنین اثری، آن هم در کانون ادبی هرات چیست از مسائل اساسی این اثر است. بدون در نظر گرفتن چاپهای متعدد سنگی مجالسالعشّاق، تصحیح غلامرضا طباطباییمجد نخستین و تنها چاپ انتقادی این اثر است؛ اما با توجه به پیداشدن نسخههای خطیِ کهن و نیز خطاهای راهیافته در یگانه چاپِ حروفی آن، تصحیح دوبارة کتاب ضروری مینماید.
پیشینۀ پژوهش
پیشتر، محققان بر ضرورت تصحیح دوباره و چاپ انتقادی متن تأکید کردهاند؛ ذکاوتی قراگوزلو (قراگوزلو، 1370: 220) «جای یک چاپ انتقادی و پاکیزه از این کتاب» را خالی میبیند. پورجوادی یکجا به «مغلوطبودن تصحیح غلامرضا طباطبایی» (پورجوادی، 1385: 220) اشاره داشته است و در جای دیگری (همان، 1388: 17) از اینکه تصحیح انتقادی مناسبی از کتاب در دست نیست، اظهار تأسف میکند. فتوحی (1395 الف: 36) تصحیح نامبرده را «آکنده از خطاهای مطبعی» میبیند. با وجود این تاکنون پژوهش مستقلی دربارۀ تصحیح این اثر و ضرورت انتشار دوبارة آن صورت نگرفته است.
روش پژوهش
در این مقاله، ضمن بررسی انتقادی تصحیح موجود، به معرفیِ اجمالیِ اثر و نویسندۀ آن و نیز معرفیِ نسخههای خطیِ قدیم و نویافتۀ آن خواهیم پرداخت. روش پژوهش کتابخانهای است و دادههای مقاله از نسخههای خطی و منابع چاپی گردآوری شده است.
بحث اصلی
معرفی اثر
مجالسالعشّاق نخستین تذکرهای است که با محوریّت عشق مجازی تدوین شده است. در این اثر، شرح حال مختصری از زندگانی و مناقب هفتاد و چند شخصیت برگزیده از میان شخصیتهای مذهبی و دینی، چهرههای داستانی و اسطورهای، پادشاهان نامی و نیز شخصیتهای تاریخی به شیوۀ تذکرةالاولیاء عطار در هفتاد و چند مجلس تحریر شده است. مجالس آن در نسخههای خطی مختلف بین 72 تا 77 مجلس نوسان دارد. عشق نقطۀ مشترک در هموندی و همآیی این چهرهها در این اثر است؛ مؤلفِ اثر برای هرکدام از این چهرهها یک یا چند معشوق نام برده و مختصری از ماجراهای عاشقانۀ آنها را به تصویر کشیده است. چهرههای حاضر در این تذکره، همگی پایگاه مذهبی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسیِ مقبولی در جامعۀ آن روزگار دارند.
استنساخ، انتشار و پراکندگیِ نسخههای این اثر در جغرافیاهای مختلف و در زمانهای مختلف بیانگر اقبال و توجه به این اثر است. از این اثر تاکنون حدود 45 دستنویس در کتابخانهها و موزههای جهان شناسایی شده است. نگاهی اجمالی به ترقیمۀ نسخههایی که در دست نگارندگان است، نشان میدهد که حوزۀ نفوذ این اثر از هرات تا شیراز و تا مکه و قسطنطنیه و شبهقاره گسترده است. برخی از این نسخهها مصوّر و مُذهّب است؛ آنها که غالباً برای شاهزادگانِ صفوی و یا به سفارشِ دربارِ عثمانی ساخته و پرداخته شده است، ارزش هنری و مردمشناختیِ بالایی دارد. تصاویر این نسخهها با رویکردی واقعگرایانه ترسیم شده است. بههمینسبب، نمونههای جامعهشناختیِ ارزشمندی برای تحلیلِ زندگیِ مردمانِ آن روزگار به شمار میرود. در این تصاویر، میتوان زندگی روزمرۀ مردمِ عصرِ صفوی، صحنههایی از سماعِ صوفیه به همراه مغنیان و نوازندگان و سازهای مختلف آنها، صحنههایی از گروه قلندران، بادهخواری در دربار و دشت و دمن و حتی صحنههای ناخوشایندی از پوستکندن، بر دار آویختن و غرقکردن افراد را مشاهده کرد.
افزونبر مواردِ یادشده، مجالسالعشّاق ازنظر تأثیرگذاریِ مستقیم و غیرمستقیم بر آثارِ پس از خود و مرجعبودن برای نویسندگانِ متعدد دارای اهمیت است؛ برای نمونه، تقیالدین کاشی (فوت ح 1024 ق) در خلاصةالاشعار (کاشی، سدۀ 11 ق: گ 3 ر) بخشهایی از مجالسالعشّاق را عیناً نقل کرده است؛ صفی بن ولی قزوینی (فوت ح 1090 ق) در مرآةالاخلاق (تألیف 1074 ق) مطالبی از مجالسالعشّاق آورده (قزوینی، 1392: 156) و تذکرهنویسانی چون واله داغستانی در ریاضالشعرا (واله داغستانی، 1391: 15)، امیناحمد رازی در هفت اقلیم (تألیف 1002 ق)، بلیانی در عرفاتالعاشقین و عرصاتالعارفین (اوحدی بلیانی، 1389: 3762) و بندر ابن داس در سفینۀ خوشگو (خوشگو، 1389: 705) مطالبی از مجالسالعشّاق نقل کردهاند.
نسخهها و چاپها
این کتاب تاکنون پنج بار چاپ شده است؛ چهار نوبت آن سنگی است که برخی با تقریظ محمد ظهیرالدینخان بلگرامی به چاپ رسیده است: اولی در 1870 میلادی به خط میرزا محمد شیرازی در لکهنو؛ دوم در 1876 میلادی که محل چاپ نامعلوم است؛ سوم در 1897 میلادی به دست کانپور و چهارمی در فوریۀ همان سال در نولکشور (به نقل از نوشاهی، 1391: 1410). تنها چاپ حروفی آن با تصحیح غلامرضا طباطباییمجد (1375) روانة بازار کتاب شده است. آنطور که خود مصحّح محترم مشخص کردهاند، دستنویسهای ایشان عبارت است از: نسخۀ شمارة 3180 اهدایی مرحوم حاج محمد نخجوانی به کتابخانۀ ملی تبریز، بیتا و بیکا با خط نستعلیق؛ نسخۀ شمارۀ 3195 اهدایی مرحوم حاج محمد نخجوانی به کتابخانۀ ملی تبریز، مورَّخ 1283، به خط داود بن احمد حسینی حسنی، خط نستعلیق شکسته و نسخۀ چاپ سنگی طبع 1287.
در این نوشتار نسخههای ذیل را پیش چشم داشتهایم: نسخة شمارۀ 6083-5 کتابخانۀ ملی ایران، کتابت 961 ق؛ نسخۀ شمارۀ 2715 کتابخانه و موزۀ ملک، کتابت 972 ق و کاتب آن دوستمحمد کاتب؛ نسخۀ [فهرستنشده] آرشیو ملی افغانستان، کتابت 972 ق وکاتب محمود بن میرک درگزینی؛ نسخۀ شمارۀ 667 کتابخانۀ حکیماوغلو ترکیه، کتابت 982 ق و کاتب: کمالبن شمسالدّین قاهر؛ نسخۀ شمارۀ 4211 کتابخانۀ نورعثمانیه ترکیه، کتابت 987 ق.
مسئلۀ مؤلف
مؤلف مجالسالعشّاق کیست؟ این نخستین پرسشی است که پیشِ رویِ پژوهشگر قرار میگیرد. متنِ صریحِ کتاب نویسندۀ آن را «سلطان حسین بن سلطان منصور بن بایقرا بن عمر شیخ بن تیمور کورکان» (حکـ: 873‑911 ق) معرفی میکند. علاوهبر آن، شواهِد درونمتنیِ بسیاری نیز در تأییدِ این نظر دیده میشود؛ در مجلس هفتادمِ کتاب که به ذکر امیر علیشیرنوایی اختصاص دارد، نویسنده دربارة خود و ارتباطش با امیر علیشیر اینگونه سخن میگوید: «در ایّامی که برحسب تقدیر امر سلطنت بدین آتش عشق افروخته تفویض یافته بود و آفتاب دولت روزافزون از مطلع اقبال بر آیینۀ استعداد این سوخته تافته، هر چیز که مطلوب مشارالیه بود، به ادنی التفاتی او را از پردۀ غیب روی مینمود» (بایقرا، گ 205 پ). در نقل قول ذکرشده، نویسندۀ مجالسالعشّاق بهصراحت به سلطنت خود اشاره کرده و این شاهدی است بر اینکه مؤلف کتابْ خودِ سلطان حسین بایقراست. ساممیرزا صفوی (923‑983 ق) نیز در تذکرة تحفۀ سامی کتاب را از آنِ بایقرا میداند: «در خوشطبعی و هنروری او احدی را اختلافی نه و طبیعت و سلیقة نظمش از رسالۀ مجالسالعشّاق، که رقم زدۀ کِلکِ بیانِ آن سرور باستحقاق است، معلوم میتوان کرد» (ساممیرزا، 1384: 15). بندر ابن داس خوشگو هم با استناد به نام سلطان حسینبایقرا، به این اثر ارجاع میدهد: «و نیز این رباعی که در دفتر اوّل به نام یکی از بزرگان قدیم نوشته و در قسم اوّل این دفتر نیز به موجب نوشتۀ محمّدرضا صاحب، مؤلّف مرآت جهاننما به نایکی تورانی جغتا، سمت ارقام یافته، در هفت اقلیم به نام مقصود مذکور دیده شده، والله اعلم... اما فقیر گمان غالب دارد که از او نیست. چه سلطانحسین میرزای بایقرا که از او بسیار پیشتر بوده، در مجالسالعشّاق به نام بزرگ قدیم نوشته است» (خوشگو، 1389: 642).
نخستین کسی که در انتساب این اثر به سلطان حسین بایقرا تشکیک روا داشت، ظهیرالدین بابر (888‑937 ق)، مؤسّس امپراتوری مغولی هند و از نوادگان تیمور، بود که در بابُرنامه که به واقعات بابری و توزک بابری هم شهرت دارد، در این مسئله شبهه افکند. ظهیرالدین نویسندۀ کتاب را امیر کمالالدّین حسین بن مولانا شهابالدین اسماعیل طبسی گازرگاهی میداند (بابر، 1308: 112) و پس از او خواندمیر بر همین طریق میرود که مجالسالعشّاق «در سلک مؤلّفات امیرکمالالدین حسین گازرگاهی انتظام یافته است» (نوایی، 1379: 183). برخی دیگر از محققان نویسنده را کمالالدین حسین فنایی دانستهاند؛ مثلاً شیخ آقابزرگ طهرانی در الذّریعه، مجالسالعشّاق را چنین معرفی کرده است: «مجالسالعشّاق المنسوب الی السلطان حسین میرزا بایقرا (المحرم 842‑911) بن السلطان غیاثالدین منصور (م: 849) بن الأمیرزاده حسن بن عمرشیخ بن الأمیر تیمور کورکان. و الصحیح مولّفه أمیر کمالالدین حسین بن شهابالدین الطبسی الگازرگاهی. ... و نقل عنه فرهاد میرزا فی «زنبیل» و ذکر مؤلّفه المیر کمالالدین حسین المتخلّص بفنائی» (طهرانی، 1355: 362). بهاءالدین املشی (1299‑1339 ق) عضوِ مجلس مؤسسان و رئیسِ هیئتِ امنای کتابخانۀ ملی رشت، کتاب را به محمد بن حاجی محمد سمرقندی نسبت میدهد (روشن، 1387: 86) و بارکوف، امیر علیشیر نوایی (844‑906 ق) را نویسندۀ مجالسالعشّاق میداند (بارکوف، 1327: 265). سرانجام فتوحی به «شبح نویسا» اشاره دارد. شبح نویسا نویسندهای پنهانی است که متنی را به نام شخصی دیگر مینویسد (فتوحی، 1394 الف: 49). با وجود اختلاف نظر و تنوع دیدگاهها در باب نویسندۀ احتمالی مجالسالعشّاق، همچنان قویترین و صریحترین گزینه همان سلطان حسین بایقرا آخرین فرمانروای مقتدر تیموری است؛ دستکم در خودِ متن مجالسالعشّاق نشانهای دال بر نویسندهای جز سلطان حسین بایقرا دیده نمیشود؛ حال آنکه دیگران نیز دلیل محکم مستند قانعکنندهای مبنی بر اینکه شخص یا اشخاص دیگری نویسندۀ کتاب هستند، ارائه نکردهاند.
طرح نظریۀ شبح نویسای فتوحی نیز تنها بر معماگونگی ماجرا میافزاید. واقعیت این است که یا باید نظر بابر را پذیرفت که مؤلف اصلی کتاب گازرگاهی است و سلطانحسین آن را به خود بربسته است، و یا نص صریح کتاب را پذیرفت که مؤلفْ خود را سلطان حسین بایقرا معرفی کرده و انگیزههای خود را برای نوشتن چنین کتابی را اینگونه شرح داده است: «هر آینه مدتها بیان قصّۀ عاشقان به فحوای «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ» در دل خلجان نمود تا در این ولا به حکم فرموده: واردات عاشقی کز عشق میآید به گوش/ عشق میگوید بگو عقل میگوید خموش. نقاب احتجاب از چهرة مقصود بگشود از آن روی این مجموعه را ترتیب کرد» (بایقرا، 987 ق: گ 5 پ). در خاتمۀ کتاب نیز انگیزۀ خود را از تألیف کتابْ عمل صالح و خیری میداند که جاودانی بماند «فاما کلام و العلم الذّی ینتفع به الخواص و العوام از آسمان بقا و عزّ مثل آن دو (ساخت عمارات و فرزند صالح) به زمین فنا و خواری نمیآید هرگز» (همان: گ 218 پ).
این انگیزۀ قوی درونی و معنوی برای نوشتن این کتاب و شواهد درونمتنی دیگری که بر نویسندهای دارای مقام سلطنت (بایقرا، 987 ق: گ 215 پ) دلالت دارد و نیز شواهد تاریخی از عشق و عاشقی سلطان حسین بایقرا (واصفی، 1349: 493) تشکیک بابر در مؤلف اثر را ضعیف میکند.
هدف از طرح مسئلة مؤلف و ارتباط آن با ضرورت تصحیح دوبارة این کتاب این است که ارائۀ تصحیح منقحی از اثر میتواند در شناسایی مؤلف راستین آن بسیار راهگشا باشد. برای نمونه، برای درک اینکه متنی منقح چطور میتواند به شناسایی مؤلف کمک کند یا دستکم از خطاهای انتساب نادرست جلوگیری کند، به یک مورد اشاره میشود:
فتوحی در مقالۀ «معمای نویسندۀ مجالسالعشاق» بحثی را ذیل عنوان «جعل دیدار مؤلف با قاسم انوار (بخش الحاقی)» طرح کرده است. او در این مقاله مطلبی را که در دستنویس مورخ 961 هجری قمری کتابخانة ملی در ادامۀ مجلس جامی آمده و در آن به دیدار راوی مطلب و قاسمانوار با عبارت «این فقیر در خراسان به خدمت حضرت قاسم انوار و شیخ بهاءالدین عمر بسیار میرسیدم...» اشاره شده است، جعلی و الحاقی میداند و بر این نظر است که «این فقیر» نمیتواند بایقرا باشد؛ زیرا سلطان حسین پس از مرگ قاسمانوار (837 ق) به دنیا آمده است و «اگر گویندۀ سخن گازرگاهی باشد، در آخرین دیدارش با قاسم انوار دستکم باید بیستساله باشد تا در مجلس نظربازی مشارکت کند». وی سپس سه دلیل بر الحاقیبودن این صفحه میآورد؛ اینکه در کهنترین دستنویس (961 ق) این صفحه به خطی دیگری و مورّب به شرح حال جامی (مجلس 55: 213) الحاق شده است، دیگر اینکه در دستنویسهای دیگر دست ایشان (مورخ 972 ق. آرشیو ملی افغانستان و 988 ق. کتابخانة ملی فرانسه و 989 ق. کتابخانة مجلس شورای اسلامی) مطالب این صفحه الحاقی را ندارد و سوم اینکه «اگر مؤلف، قاسمانوار را درک کرده باید شرح دیدارش را در ذیل خود قاسمانوار میآورد» و نتیجه میگیرد که «ممکن است محرّفان این بخش «نورا» که استاد کمالالدین حسین بوده را «انوار خواندهاند»» (فتوحی، 1395 الف: 46 و 47).
در نقد این دیدگاه باید گفت این صفحۀ بهاصطلاح جعلی و الحاقی تنها در نسخۀ مورخ 961 ق. کتابخانۀ ملی جابهجا نقل شده است و در نسخههای دیگر ازجمله همین نسخۀ آرشیو ملی افغانستان (بایقرا، 972: گ 159) این مطلب در ذیل شرح حال خواجه عبیدالله سمرقندی نگارش یافته و راوی این ماجرا شخص عبیدالله احرار است.
بحث دربارۀ نویسندۀ کتاب در مقالهای دیگر قابل طرح است.
بر تصحیح طباطبائیمجد، چند نوع ایراد وارد است که در ذیل عنوانهای ساختار تصحیح و کاستیهای آن، ایراد فهرست راهنما، عنوانبندی نادرست، خطا در اعداد و ارقام، درج نامهای نادرست و نیز کاستیها و ناراستیهای متن بدانها پرداخته خواهد شد:
طباطباییمجد این اثر را با عنوان اصلی مجالسالعشّاق همراه با عنوان فرعی (تذکرۀ عرفا) به چاپ رسانده است. این چاپ 407 صفحه دارد؛ شامل توضیحی کوتاه از مصحّح، تقریظ منشی محمد ظهیرالدینخان بهادر متخلّص به ظهیر بر چاپ سنگی مورخ 1287 هجری قمری در شش صفحه، مقدمۀ مؤلف، متن هفتاد و پنج مجلس، خاتمۀ نویسندۀ کتاب، معنی پارهای از لغات و اصطلاحات عرفانی، فهرست راهنما و فهرست منابع و مآخذ است. در مقدمه، مصحّح پس از نقل مطالب خواندمیر و قراگوزلو دربارۀ اثر و مؤلف آن، فروتنانه اظهار میدارد: «با تمام تلاش و وسواسی که در تصحیح و تحشیۀ این متن به عمل آمده، یقین بر این است که مقدمه، متن و توضیحات خالی از نقص و خطا نیست؛ همین قدر هست که کاری انجام شده و قدمی در راه احیاء نسخ دستنویس و مهجور فرهنگ و ادب کشور اسلامیمان برداشته شده است؛ هرچند کوتاه و لرزان» (گازرگاهی، 1375: سه).
طباطباییمجد در مقدمۀ کوتاه خود دربارۀ روش تصحیح، مشخصات و ویژگیهای نسخههای اساس، توضیحات لازم را ارائه نداده و تنها به ذکر نشانی دستیابی به نسخهها، نام کاتب و تاریخ کتابت بسنده کرده است. مقدمۀ مفصل در چنین تحقیقاتی میتواند ابعاد متعدد متن را آشکار کند که جای آن خالی است. ضمن اینکه مصحّح محترم دربارۀ روش تصحیح خود نیز توضیحی ارائه نداده است. ممکن است این مسئله برای خوانندگان معمولی مسئلۀ مهمی نباشد؛ اما برای پژوهشگران، آگاهی از روش تصحیحی که مصحّح برگزیده یک مسئلۀ مهم است. همچنین خوانندگان حرفهای انتظار دارند در پانوشت یا در بخش دیگری از تعلیقات و توضیحات، مصحّح محترم نسخهبدلها را ذکر کند که متن مصحَّح بیبهره از آن است. در عوض در پانوشتها تعلیقات طولانیای آمده است که مشکلی از متن را حل یا بُعدی از آن را آشکار نمیکند؛ برای مثال پانوشتی را که مصحّح در توضیحِ کتابِ لمعاتِ فخرالدین عراقی آورده است، نقل میکنیم. در متن مجالسالعشّاق آمده است: «و در نثرْ متن لمعات مصنّف آن حضرت است» (گازرگاهی، 1375: 169). مصحّح در تعلیقاتِ پانوشت دربارۀ لمعات چنین آورده است: «رسالهای است مشتمل بر یک مقدمه و بیست و هشت لمعه که فخرالدین ابراهیم عراقی هنگام بحث دربارۀ فصوصالحکم تألیف محیالدین بن العربی در خانقاه صدرالدین قونیوی، با اقتباس از سوانح احمد غزالی بین 668 تا 670 هـ ق تألیف کردهاست. اگرچه خود عراقی در دیباچۀ لمعات میگوید که این کلمهای چند در بیان مراتب عشق، بر سنن سوانح به زبان وقت املا کرده میآید ولی نصرالله پورجوادی در سلطان طریقت (ص 91) میگوید: برخلاف آنچه معمولاً پنداشتهاند، منظور عراقی در اینجا صرفاً این نیست که میخواهد از اسلوب و سبک غزالی در سوانح تقلید کند؛ بلکه مراد او این است که میخواهد مسائل علم عرفان را با اصطلاحات مکتب احمد غزالی بیان کند. دکتر پورجوادی در ادامه میافزاید: اما فرق این دو (یعنی غزالی و عراقی) این است که غزالی خود مؤسس است و حال آنکه عراقی تابع و مقلّد اوست. ولی دکتر نسرین محتشم ضمن ردّ این نظر و اینکه کار عراقی اصلاً جنبۀ تقلیدی ندارد، مینویسد: ارزش کار عراقی در این است که وی ضمن بهرهگیری از فصوصالحکم ابنعربی و سوانحالعشّاق غزّالی، کار یک مقلّد را نکرده، بلکه برگرفتهها را در کارگاه ذوق سلیم و قریحۀ سرشار خود با عصارۀ دانش و بینش عارفانۀ خود آمیخته و اثری دگرگونه و بدیع و متعالی خلق کرده است. بههرحال تقریباً همۀ تذکرهنویسان و پژوهندگانِ تاریخِ عرفان و شارحان لمعات پذیرفتهاند که لمعات از یکسو الهامگرفته از فصوصالحکم و فتوحات مکیۀ ابنعربی است و ازسوی دیگر نگارش لمعات بر سنن سوانح صورت گرفته است» (گازرگاهی، 1375: 169). چنانکه دیده میشود غیر از چند سطر نخست، درجِ باقیِ توضیحات در پانوشت، مناسبتی با سخن ندارد و ضروری نیست. در این تصحیح، از این دست تعلیقات فراوان است.
فهرست راهنمای کتاب که در صفحات 365 تا 397 جای گرفته است، شامل نامِ کسان، نامِ کتابها و نامِ جایهاست. این فهرست به ترتیب الفبایی تنظیم شده و ابتدا نام و سپس شمارة صفحۀ مربوط به آن نوشته شده است. در بعضی موارد، هرجا مصحّح لازم دانسته، نوع اسمها نیز در داخل پرانتز قید شده است؛ برای مثال، در صفحۀ 369 آمده است: «بحرالعلوم (کتاب) 104، بخارا 137 ح. 375، بخاری (شاعر) 197 ح، بدایون (شهر) 137 ح». بدین ترتیب درآمیختگی نامِ کسان، کتابها و جایها در فهرست، خواننده را با مشکلاتی در جستوجو روبهرو میکند. ضمن اینکه هیچکدام از این اسامی در صفحۀ ارجاعی یافت نمیشود. این فهرست گویا مربوط به کتاب دیگری بوده است که اشتباهی به مجالسالعشاق الحاق شده است؛ زیرا هیچ تطابقی با متن کتاب ندارد؛ برای نمونه درحالیکه متن کتاب در صفحة 365 به پایان میرسد، فهرست به اسمهای عجیبی مانند «ژاژکه ما (معمار فرانسوی)» و «ژویکاری (معمار فرانسوی)» در صفحۀ 372 کتاب ارجاع داده است! (گازرگاهی، 1375: 378).
در نسخههای دستنویس مجالسالعشّاق، نسخههایی وجود دارد که از روی نسخهای مصوّر و یا نسخهای کتابت شده است که جایی برای تصویرگری آن در آینده خالی گذاشتهاند (برای مثال نسخۀ مورخ 961 کتابخانۀ ملی). در این نسخهها در محل نگارۀ منظور عبارت «موضع...» را میبینیم. در چاپ طباطبائیمجد این عنوانها که درواقع بیانگر محل قرارگیری تصاویر نگارگری است جزو متن به شمار رفته و مصحّح بخشی از متن را در ذیل این عنوانها قرار داده است؛ برای مثال در صفحۀ 17 عنوان چنین است: «موضع حضرت آدم (ع)» (همان: 17).
همچنین مصحّح محترم در همۀ سرعنوانها واژۀ حکایت را افزوده است؛ درحالیکه در نسخههای خطی، این واژه نیست. این اقدامِ مصحّح جنبۀ حکایتگونگی به روایتها بخشیده است. به نظر میرسد گزارشهای کتاب به نظر نویسنده بیان امر واقع است نه حکایت و درج حکایت در عنوانها از میزان «واقعنمایی» روایتها میکاهد و این خلاف نظر نویسنده است. عنوان برخی مجالس هم اشتباه درج شده است؛ مثلاً متنِ صفحۀ 245 مربوط به مجلس خواجه عبیدالله است؛ اما در سرصفحه، عنوان قاسم انوار ذکر شده است؛ درحالیکه مجلس قاسم انوار پیشتر در صفحات 222 تا 227 آمده بود.
وجود تعداد درخور توجه خطا در اعداد و ارقام، این شبهه را در ذهن خواننده ایجاد میکند که مصحّح محترم دقت لازم را در ثبت اعداد و ارقام و تاریخها به کار نگرفته است؛ مثلاً در همان آغاز کتاب در مقدمۀ مصحّح اینگونه میخوانیم: «... که بهغلط تألیف آن را به سلطان حسین بایقرا (893‑912 هـ. ق) فرمانروای هنرپرور تیموری نسبت دادهاند...» (همان: یک). درحالیکه تاریخ صحیح حکومت تا وفات بایقرا از 875 تا 911 هجری قمری است؛ چنانکه ساممیرزا مینویسد: «در شهور سنۀ خمس و سبعین و ثمانمائه (875) بر یادگار محمد بایسنغری دست یافته... به سلطنت تمام خراسان رسید و مدّت سی و هفت سال در مسند سروری غنود بعد از آنکه سنین عمرش از حد ستین گذشته بود و به حدود سبعین مشرف گشته در شهور سنۀ احدی و عشر و تسعمائه در موضع بابا الهی به جوار رحمت الهی ارتحال یافت» (ساممیرزا، 1384: 15) و یا در جای دیگری آورده است که «مجموع ارقام مصرع باد باقی حیات شاه جهان بر حسب ابجد، بیانگر رقم 904 است که سال وفات حسین بایقراست» (گازرگاهی، 1375: 355). چنانکه ذکر شد تاریخ وفات بایقرا 911 هجری است، نه 904 هجری قمری.
در اسامی اشخاص خطاهایی به متن راه یافته است؛ مثلاً در مجلس پنجاه و سوم، خواجه عبیدالله سمرقندی بهاشتباه خواجه عبدالله نوشته شده است (همان: 243).
«ناصرالدّین عبیدالله احرار در ماه رمضان 806 هـ در باغستان که دهی از توابع تاشکند است زاده شد» (نوشاهی، 1380: 29).
«مؤلف مجالسالعشاق برای اکثر بزرگان منظور نظری تراشیده و قصههای عشقبازی آنان را نوشته است؛ مجلس پنجاه و دوم [بر اساس نسخۀ گنجبخش پاکستان] این کتاب مربوط به احرار است...» (همان: 42).
در جای دیگری میخوانیم: «میگویند روزی غلامان او در حدود اردبیل در صحرا به فتنهانگیز نام جوانی که پسر ترکمانی بود و از بقیسۀ غران به آذربایجان آمده رسیدهاند» (گازرگاهی، 1375: 306).
«بقیسۀ غران» خطای بدخوانی نسخه است، صورت درستْ «بقعۀ غزان» است. ضبط «بقیسۀ غران» که مصحّح کتاب اختیار کرده است، این را تداعی میکند که واژه ممکن است یک نام خاص جغرافیایی باشد؛ اما ضبط درست نسخۀ نورعثمانیه نشان میدهد که صورت عام «ناحیۀ حضور غزها» منظور بوده است (بایقرا، 987 ق: گ 190 پ).
چنانکه ذکر شد طباطبائیمجد به دو دستنویس از مجالسالعشّاق که در سدۀ سیزدهم هجری کتابت شده، دسترسی داشته است. او فروتنانه اظهار میدارد، نسخههای معتبری در اختیار نداشته است. بهتحقیق، دوربودن تاریخ کتابت از تاریخِ تألیفِ اثر و کمدقتی کاتبان موجب شده است تا لغزشها و کاستی و فزونیهای بسیاری به متن راه یابد. نگارندگانْ 45 دستنویس از مجالسالعشّاق را شناسایی کردهاند و هماکنون 33 نسخه از آنها را در دست دارند. کهنترین نسخة ما مورّخ 961 ق کتابخانۀ ملی ایران و پس از آن نسخههای مورّخ 972 هجری قمری کتابخانۀ سپهسالار، 972 آرشیو ملی افغانستان و 982 هجری حکیماوغلو ترکیه است؛ اما پس از تبارشناسی و بررسیهای متنی بر ما آشکار شد که نسخۀ 987 هجری قمری نورعثمانیه ضبط درستتر و صورت اصیلتری دارد و پیداست که از روی نسخۀ معتبری استنساخ شده است؛ بنابراین در این پژوهش، شاخص نقد تصحیح چاپ طباطبائیمجد نسخۀ مورّخ 987 هجری کتابخانۀ نورعثمانیه ترکیه است.
معرفی نسخۀ مجالسالعشاق کتابخانۀ نورعثمانیه
این نسخه دستنویسی است در 220 برگ، شامل یک مقدمه و 72 مجلس، با جلد چرم ضربی سرطبلهدار، به خط نستعلیق خوش خوانا، مجدول با خطوط طلایی، با سرعنوانهایی به رنگ سرخ شنگرف، داری سرلوح نفیس آغازین و بدون نگاره و تزئینات کتابآرایی در متن که در تاریخ 987 هجری به دستکاتبی ناشناس در مکۀ معظمه کتابت شده است.
آغاز نسخه چنین است: «ای جمیلی که اشعۀ لمعات حسنت هرجا چراغی برافروخت، ز آتش عشقش خانومانها بسوخت...» (بایقرا، 987 ق: گ 1 پ).
ترقیمۀ نسخه نیز چنین است: «تمّ الکتاب بعون الملک الوهّاب بمکّة المعظّمه، زادها تعظیماً و تکریماً، یوم الثلثا آخر عشر الاوسط من رمضان المبارک سنة سبع و ثمانین و تسعمائه، اللهم اغفر لمصّنفه و کاتبه و لجمیع المؤمنین و المؤمنات» (بایقرا، 987 ق: گ 220 ر).
نگارندگان پس از بررسیِ کتابِ مجالسالعشّاق، براساسِ شاخصِ منظور، ایرادهای متنیِ آن را در چند گروه ردهبندی کردهاند:
1) کاستیها و سقطات متن؛
2) افتادگی ابیات؛
3) خطاهای ناشی از بدخوانی.
در ادامه، برای هرکدام از موارد ذکرشده نمونههایی بهتفصیل آورده میشود.
«بر ضمیر ایشان عکس انداخته، این بیت خواندند:
و در ثلث آخر عمر میلی تمام او را با مولانا محمّد قاضی نام عزیزی واقع بود» (گازرگاهی، 1375: 243 و 244). |
در نسخۀ مورخ 987 هجری نورعثمانیه صورت کامل متن چنین است:
«بر ضمیر منیر آن حضرت عکس انداخت؛ آن حضرت این غزل را مناسب خواندند که: [غزل]
شخصی بود حسینی قوّال نام در مجلس ایشان حاضر میشد و نوبت خوانندگی را به جوانان خوششکل کم میگذاشت. هرچند آواز رسا داشت و بسیار ورزش بدست آورده بود فامّا در مجلسی که آن نوع جوانان باشند و خوانندگی کنند، آواز او را چون توان شنید؟ درویشان را گفتند که او را جزوی خرجی دهند و گویند که چون اینجا خواننده بسیار است اگر تو به گازرگاه روی دور نیست (بایقرا، 987 ق: 147 ر). بنابر آنکه در مزار گازرگاه چون هر هفته در روز پنجشنبه که روز بار مقرّب باری است، مجلس سماع قایم میبوده آنجا حاضر میشده؛ نیز خوانندههای مقبول جمع میشدهاند راضی بودهاند اضعاف آنچه آن حضرت بدو داده بودهاند، بدهند و از سر ایشان وا شود قبول نمیکرده. روزی حضرت مولانا به مزار موردالانوار آمده بودهاند؛ این قضیّه را کسی به عرض ایشان رسانیده؛ انبساط بسیار کردهاند و چیزی دیگر خرجی بدو شفقت نمودهاند و فرموده که مسجدی بوده که چند مقری خوشآواز داشته، مؤذّنی بدآواز به عشق خود بدان مسجد رفته و بران مؤذنان خوشخوان سبقت میجسته، صاحب مسجد امیر نیکوسیرت عادل بوده نمیخواسته که دلی از او آزرده شود؛ گفته ای جوانمرد این مسجد را مؤذّنان قدیمیاند هریکی از ایشان را در ماهی پنج دینار وظیفه میدهم تو را ده دینار میدهم بهجای دیگر رو. بر این قول میگویند اتفاق کردند و برفت پس از مدّتی در گذری به سر راه آن امیر آمد و رکابش ببوسید (بایقرا، 987 ق: گ 167 پ) و گفت ای خداوند بر من حیف کردی که من به ده دینار از آن بقعه رفتهام و اینجا که هستم به بیست دینار میدهند که به جای دیگر روم و من راضی نمیشوم! امیر را خنده گرفت و چیزی دیگر بر آن ده دینار افزود و گفت نستانی تا به پنجاه دینار راضی شوند. ناخوشآوازی به بانگ بلند قرآن میخواند صاحبوجدی از او پرسیده که تو را مشاهره چند است؟ گفته هیچ. گفته چرا پس زحمت هرزه میکشی؟! گفته که از برای خدا میخوانم! گفت: از برای خدا مخوان. [بیت]
در ثلث آخر عمر میل تمام او را با مولانا محمد قاضینام عزیزی واقع شده بود» (نورعثمانیه: گ 148 ر). ملاحظه میکنید که حجم افتادگی تا چه اندازه است. |
در مجلس شصت و سوم هم چند صفحه از متن حذف شده است که هم ارزش تاریخادبیاتی بسیاری دارد و هم اینکه این افتادگی به بافت متن آسیب جدی وارد کرده است. در نسخۀ نورعثمانیه در محلی که در چاپ طباطبائیمجد معدوم است، مسدّسی بلندبالا از عبدالواسع جبلی به همراه شأن نزول آن آمده است: «و چون امیر اسماعیل تمام قهستانات را از حیطۀ تصرّف ملاحده بیرون آورد، سلطان سنجر آن ولایت را - که مذکور شد ـ بدو تسلیم کرده مسلّم داشت و تبرّکات بسیار فرستاد و خلعتهای پادشاهانه ارسال نمود؛ [محل سقطات متن] چنانکه در سیرت ژندهپیل احمد جام نوشته شده» (گازرگاهی، 1375: 304).
بخشهای افتاده براساس نسخة نورعثمانیه به این شرح است: «و چون امیر اسمعیل تمام قهستانات را از حیطۀ تصرّف ملاحده بیرون آورده سلطان سنجر آن ولایت را که مذکور شد بدو مسلّم داشته و تبرّکات بسیار فرستاد و خلعتهای پادشاهانه ارسال نمود و عبدالواسع جبلی که شاعر او بوده فرموده که مسدّسی محلی به اسم امیر اسمعیل گفته و همراه تبرّکات فرستاده مشتمل بر فتح قهستانات و قلع و قمع ملاحده و شکر آنکه ملک سلطان از حیطۀ تصرّف ایشان نیز بیرون آمد و اسلام و ایمان را تقویت تمام شد و از فرزندان او که امیر سپهسالار حسامالدّین و امیرعلاءالملک باشند در آن امر چون سعی و کوشش بسیار واقع شده بود اسم ایشان را مذکور ساخته و جهت ایشان نیز تحفهها فرستاده و چون امیر اسمعیل را لقب یمینالدوله و امینالملّه بخشیده در مسدّس قبل از ذکر حسامالدین و امیر علاءالملک احمد در یک بند او را مذکور ساخته و مسدّس این است: (بایقرا، 987 ق: گ 187 ر)
ابر نوروزی علم بر گوشۀ افلاک زد |
|
وز خروش فاخته گل جامه بر تن چاک زد |
وانکه در عالم نخواهد این دعای مستجاب |
|
هر کجا باشد دعای نوح باشد همبرش» |
(بایقرا، 987 ق: 187 پ؛ 188 ر؛ 188 پ: گ 189 ر)
و چنانکه در صورت زندهپیل احمد جام نوشتهاند، امیر اسماعیل یک نوبت به نیشابور آمده...» (بایقرا، 987 ق: گ 189 پ).
***
برخی دیگر از نقصانها در پارههای کلام و اجزا و عبارات جملهها اتفاق افتاده است که معنای منظور نویسنده را مختل میکند. افتادگی متن در نسخۀ نورعثمانیه چنین است:
شاهد 1 |
||||||||||||||||
و مرا آنجا «شهرآشوب» میگفتند، اینجا «بلا و شور» میگویند. چون در عرب باشم «عشق»م خوانند و چون به عجم روم «مهر»م نامند. علیکلحال به قول قاسم الانوار:
|
||||||||||||||||
[محل سقطات متن] پرورده و روی نیاز ندیده؛ چنانکه احمد غزّالی فرموده» (گازرگاهی، 1375: 21). |
نمونهای دیگر:
شاهد 2 |
|
«و چون صفات خود در آدمی پوشانید.» (گازرگاهی، 1375: 13)
|
« و چون خلعت صفات خود در آدمی پوشانید.» (بایقرا، 987 ق: گ 5 ر)
|
طبیعی است که صفات را در آدمی نمیپوشانند!
شاهد 3 |
|
« چون به کریاس اساس بارگاه عالمپناه حسن رسیدند» (گازرگاهی، 1375: 16)
|
« چون به کریاس گردون اساس بارگاه عالمپناه حسن رسیدند» (بایقرا، 987 ق: گ 7 ر)
|
کریاس گردوناساس مناسبتر و بامعناتر است؛ به معنی درگاهی که بهسبب شکوه و بلندی، گویی آسمان، پایه و اساس آن است؛ مبالغهای در وصف بارگاه پادشاهان و اعیان است. این ترکیب در متون دورۀ تیموری و صفوی به کار رفته است. در خلد برین (سدۀ 11 ق) آمده است: «ایشان بعد از ادراک ملاقات یکدیگر و اقامت رسوم و آداب از جانبین به اتّفاق متوجه کریاس گردوناساس گشتند» (واله اصفهانی، 1379: 309).
در این مثال:
شاهد 4 |
|
« و اگر نبات است خواه در کوه و خواه در صحرا همچون درخت نر و ماده، در سر هرکدام از عشق سودائی است و در دل هریک از جنس خود نوعی هوائی است.» (گازرگاهی، 1375: 11)
|
«و اگر نبات است خواه در کوه و خواه در صحرا همچون درخت نر و مادۀ خرما، در سر هرکدام سودائی است و در دل هریک از جنس خود هوایی است.» (بایقرا، 987 ق: گ 3 پ)
|
[توضیح] این بند از کتاب مجالسالعشاق دربارۀ کشش و تجاذب موجودات به جفت خود بهسبب عشق است. واژۀ خرما، هم ازنظر مفهومی و هم ازنظر تناسب لفظی آن با واژۀ صحرا، بند را کامل میکند. از میان نباتات، خرما دارای جفت نر و مادّه است.
در مثال پایانی، توانگران بازار اعمال معنی کاملتری نسبت به توانگران اعمال دارد:
شاهد 5 |
|
« در ثانیالحال مشاهده فرمودم چون خمر خورده بود حیران ماندهام از این حالت، جواب آمد که: «نگر لطف ما نه همین نگهدار توانگران اعمال است.» (گازرگاهی، 1375: 42)
|
«در ثانیالحال مشاهده فرمودم چون خمر خورده بود حیران ماندهام از این حالت، جواب آمد که: «مگر همین لطف نگهدار توانگران بازار اعمال است.» (بایقرا، 987 ق: گ 27 ر)
|
[توضیح] این بند در مجلس دوم مجالسالعشاق آمده است که به ذوالنون مصری اختصاص دارد و ماجرای عشق او به جوانی مست را روایت میکند. ذوالنون حیران است از اینکه چگونه جوانی مست به وساطت عقربی از گزش ماری حفظ میشود! این جواب را از غیب میشنود که «مگر همین لطف نگهدار توانگران بازار اعمال است؟ به عزّت و جلال احدیت که درویشی و توانگری اگر قصد عالم عشق کنند در دست درویش هیزمی باشد نیمسوخته و در دست توانگر چراغی باشد افروخته نسیم عنایتی که از مشرق عشق و شمال حسن و جمال «لاتقنطوا من رحمة الله» بوزد نیمسوختۀ درویش را برافروزاند و چراغ توانگر را بنشاند» (همان).
ای دل و دلدار چونت یافتم |
|
وی گزیده یار چونت یافتم |
توصبح مطلع حسنی من از هوای تو مستم |
|
وز آفتاب جمالت من آفتابپرستم |
مرا به باغ چه حاجت کنون که روی تو دیدم |
|
مرا ز سرو چه خیزد کنون که با تو نشستم
|
این ابیات به همین صورت در کتاب چاپ شده است. بیت دوم رباعی اول در نسخهها موجود است:
در بن بازار میجستم تو را |
|
در سر بازار چونت یافتم
|
موارد بدخوانی در تصحیح طباطبائیمجد بسیار فراوان است؛ بهگونهای که زیبایی اثر را بهعنوان یک اثر ادبی، بسیار تحت تأثیر قرار داده است. به مواردی از بدخوانیهای کتاب اشاره میکنیم:
شاهد 1 |
|
«بدین نوع از اُفق که ممرّ نزول فیض فرشتۀ هندیطور که از عناصر بهجای خاک و از طبایع بهجای سودا و از عناصر بهجای خار سیاه افتاده زحل را گردانیده و ممرّ نزول فیض فرشتهوش که عناصر بهجای آتش و از طبایع به جای صفرا و از موالید بهجای عقرب زرد افتاده مریخ را ساخته و ممرّ نزول فیض فرشتۀ با فرّ و بها که از عناصر بهجای آب و از طبایع بهجای بلغم و از موالید بهجای ضفدع افتاده مشتری را گردانیده و ممرّ نزول فیض آن فرشته که یک بال از آتش و یکی از برف که از عناصر بهجای هوا و از طبایع بهجای خون و از موالید انسان واقع شده یعنی آن جوان عطارد را ساخته.» (گازرگاهی، 1375: 44)
|
«بدین نوع از توافق که ممرّ نزول فیض فرشتۀ هندیطور که از عناصر بهجای خاک و از طبایع بهجای سودا و از موالید به جای مار سیاه افتاده زحل را گردانیده و ممرّ نزول فرشتۀ ترکوش که از عناصر بهجای آتش و از طبایع بهجای صفرا و از موالید بهجای عقرب زرد افتاده مریخ را ساخته و ممرّ نزول فیض فرشتۀ با فرّ و بها که از عناصر بهجای آب و از طبایع بهجای بلغم و از موالید بهجای ضفدع افتاده مشتری را گردانیده و ممرّ فیض آن فرشته که یک بال از آتش و یکی از برف که از عناصر بهجای هوا و [نسخۀ 961: از طبایع بهجای خون] و از موالید بهجای انسان واقع شده یعنی آن جوان، عطارد را ساخته.» (بایقرا، 987 ق: گ 28 پ) |
[توضیح] این بند نیز از مجلس ذوالنون مصری و جوان مستی است که نزدیک است مار سیاهی او را بگزد و عقرب زردی جان او را نجات میدهد. انتخابهای نادرست و بدخوانیها و افتادگیهای این بند در چاپ موجود، درک این بند را دشوار کرده است. با رجوع به نسخههای معتبر و انتخاب صورت درست متن، ابهام از بین میرود. بدخوانیهای «افق» و «خار» و افتادگی واژههای «ترک»، «نزول» و «بهجای»، بهجای صورت درست «توافق»، «مار»، «فرشتۀ ترکوش»، «ممرّ نزول فیض» و «از موالید بهجای انسان» متن را نامفهوم کرده است.
شاهد 2 |
|
«و دمد آب علم «و من الماء کل شیءٍ حی» با نسیم «انّ لربکم فی ایّام دهرکم نفحات» از یمن یمینالله بدین حبةالقلب میرسد.» (گازرگاهی، 1375: 26) |
«و مدد آب علم «و من الماء کل شیءٍ حی» با نسیم «انّ لربکم فی ایّام دهرکم نفحات» از یمن یمینالله بدین حبةالقلب میرسد.» (بایقرا، 987 ق: گ 14 ر) |
[توضیح] «دمد آب علم» بدخوانی و یا غلط تایپی است. صورت درست آن «مدد آب علم» است، یعنی مدد و یاری آب علم «و منالماء...» بدین حبةالقلب رسید و باعث رشد و نمو آن شد.
شاهد 3 |
|
«عاشقان استنشاق روایح آن نسیمات مینمایند که الا فَتَغَه ضوالها.» (گازرگاهی، 1375: 26) |
«عاشقان استنشاق روایح آن نسیمات مینمایند که الا فَتَعرضوا لها.» (بایقرا، 987 ق: گ 14 پ) |
[توضیح] «الا فتعرضوا لها» بخشی از حدیث نبوی «إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَاتٍ أَلاَ فَتَعَرَّضُوا لَهَا» (مجلسی، 1363: 231) است که بهغلط ضبط شده است.
شاهد 4 |
|
«و نم بشرّیت در او نگذارد و چندانکه بیخ او بیشتر شود زودتر گردد از اینجاست که امام احمد غزالی گفته: |
«و نم بشرّیت در او نگذارد و چندانکه پیچ او بیشتر شود زردتر گردد از اینجاست که امام احمد غزالی گفته: |
رویم چو بدید آن سرو نگار |
رویم چو بدید زرد آن سبز نگار |
[توضیح] این بند در توصیف گیاهِ عشقه است که به گرد درختان میپیچد و آنها را زرد و خشک میگرداند. هرچه پیچ عشقه بیشتر شود گیاه زردتر گردد. تمثیلی است از عشق که نم بشریت را از آدمی میگیرد.
در رباعی نیز نسخۀ نورعثمانیه بهجای واژۀ سرو با انتخاب سبز و تضاد بین سبز و زرد غنای بیشتری به شعر بخشیده است.
شاهد 5 |
|
«پس هر مظهری که هست، آرزوی حسن عشقش نمیگذارد که رویپوش شود. ازآنروست که عاشق آن است که با معشوق همآغوش گردد و تا جمال خود را بنماید، خواهد که هر زمان خود را بهطوری دیگر بیاراید.» (گازرگاهی، 1375: 13) |
«پس هر مظهری که هست از روی حسن، عشقش نمیگذارد که رویپوش شود. ازآنروست که عاشق با معشوقی همآغوش گردد تا جمال خود را بنماید، خواهد که هر زمان خود را بهطور دیگر بیاراید.» (بایقرا، 987 ق: گ 4 ر) |
[توضیح] هر مظهری که هست او را عشق، بهسبب حسن، نمیگذارد که رویپوش شود و در پرده بماند. عاشق به این سبب با معشوقی همآغوش گردد تا جمال خود را بنماید.
شاهد 6 |
|
«و از آن شناخت که تعلّق به خود داشت، عشق پدیدار شد که آن را مهر گویند که برزخیست میان عاشقی که اقتضای عشق است تعیّن و تنزّل و میان معشوق است که نفس تیزرو عین تجلّیست...» (گازرگاهی، 1375: 15‑16) |
«و از آن شناخت که تعلّق به خود داشت، عشق پدیدار شد که آن را مهر گویند که برزخی است میان عاشقیّت که اقتضای عشق است به تعیّن و تنزّل و میان معشوقیّت است که نفس تبرّز و عین تجلّی است...» (بایقرا، 987 ق: گ 6 پ)
|
[توضیح] معشوقیّت نفس تبرّز و برتریجویی و عین تجلی است. مؤلف به تضاد بین تنزّل و تبرّز در عاشقیت و معشوقیت توجه داشته است؛ بنابراین تیزرو که انتخاب چاپ موجود مجالسالعشاق است نادرست است.
شاهد 7 |
|
«در صورت مار سیاه درآمده خواست که او را زخمی زند و رقیقۀ حیات را از وی قطع کند.» (گازرگاهی، 1375: 45)
|
«در صورت مار سیاه در آمده خواست که او را زخمی زند و ربقۀ حیات را از وی قطع کند.» (بایقرا، 987 ق: گ 29 ر)
|
[توضیح] یعنی خواست که او را زخمی زند و رشتۀ حیات را از او قطع کند در مجمعالانساب آمده است: «در آنجا حصاری محکم بود که آن از جیحون برآورده بودند و مدتی محاربت افتاد تا شهر و قلعه هر دو مستخلص شد و بر هیچکس ابقا نرفت و همه را به صحرا راندند و از ربقۀ حیات خالی گردانیدند.»(شبانکارهای، 1376: 238)
در چاپ طباطبائیمجد مواردی دیده میشود که مصحّح نتوانسته است صورت درست واژه را بخواند؛ به همین سبب در کنار آن واژه از علامت سؤال [؟] استفاده کرده است. این موارد با رجوع به نسخههای خطی بهسهولت رفع میشود. در ذیل دو مورد برای مثال ذکر میشود:
شاهد 1 |
|
«... جمعی پیران سیصد ساله و چندی از جوانان عنبرین کلاله مثلین [؟] غزاله و آن بیچارۀ پریشان روزگار با دلی ریش و جگری پرکاله...» (گازرگاهی، 1375: 340) |
«... جمعی از جوانان عنبر کلاله و چندی از پیران صد ساله و آن بیچارۀ پریشان روزگار با دلی ریش و جگری پرکاله پرکاله...» (بایقرا، 987 ق: گ 210 ر)
|
عبارت «مثلین غزاله» در نسخههای کهنتر، ازجمله نسخۀ نورعثمانیه و کتابخانۀ ملی ایران وجود ندارد؛ اما صورت درست آن (مشکین غزاله) را میتوان در برخی نسخههای دیگر مانند کتابخانۀ ملی فرانسه (گ 243) یافت.
شاهد 2 |
|
«و حضرت حق چون ما را به قدر توانایی به ارتفاع بقاع و ایفاع [؟] فرزندان و اتباع موفق گرداند...» (گازرگاهی، 1375: 355)
|
«و حضرت حق ما را چون به قدر توانایی به ارتفاع بقاع و ایقاع فرزندان و اتباع موفق گرداند...» (بایقرا، 987 ق: گ 219 ر)
|
[توضیح] «ایقاع» اصطلاحی فقهی در مقابل عقد است. عقد دو طرف ایجاب و قبول دارد و ایقاع یکطرفی است و معاملاتی که غرض مهم آن دنیا باشد و وقوع آن به دو طرف نیاز نداشته باشد، ایقاع است. هر معامله یا عملی که اثر شرعی دارد، اگر ترتیب اثر بر آن موقوف به رضایت دو طرف باشد، عقد است و اگر رضایت یک طرف در آن کافی باشد، ایقاع خواهد بود (سجادی، 1373: 360).
نتیجهگیری
در این مقاله، تصحیحِ طباطبائیمجد از مجالسالعشّاق بررسی شد تا با آشکارسازی خطاها و کاستیهای آن، ضرورتِ تصحیحِ دوبارة اثر به اثبات برسد. به همین منظور، پس از معرفی اجمالی اثر، مؤلف، چاپهای پیشین اثر و نسخههای خطیِ اساسِ تصحیحِ طباطبائیمجد، نسخههای نویافته معرفی شد و براساسِ آنها ـ بهعنوان محک و شاخصی برای شناسایی خطاهای چاپهای پیشین ـ ایرادات و اشکالاتِ چاپِ پیشین در دو بخشِ کلی بررسی شد؛ این ایرادها عبارت است از: خطاهای ناشی از در اختیار نداشتنِ نسخِ خطیِ اقدم و معتبر، خطاهای چاپی و مطبعی و چند زیر بخش کاستیها، خطاهای عنوانبندی، خطای در فهرستبندی، لغزش در ضبط اعداد و ارقام و تاریخها، به دست ندادن نسخهبدلها و... . حاصل آنکه با توجه به خطاهای بسیارِ راهیافته به اثر و استحالۀ زیباییشناختی و معنایی اثر، تصحیحِ دوبارة آن ضروری، اجتنابناپذیر و بایسته است.