نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
دانش آموخته دکتری زبان و ادبیات فارسی، واحد نجف آباد، دانشگاه آزاد اسلامی، نجف آباد، ایران.
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Abstract
The correction of the Shahnameh by Jalal Khaleghi Motlagh, Mahmoud Omid Salar and Abolfazl Khatibi, is one of the most trusted and cited corrections of the Shahnameh. In the previous corrections, there were some drawbacks that Khaleghi Motlagh and his team tried to minimize and resolve it in their work. However, their correction also has some shortcomings that can be addressed and corrected to make a better-edited text of the Shahnameh that can help researchers to have a more trustable source for further studies. Therefore, this question arises: which corrections of verses of the Shahnameh can be suggested by focusing on the exact meaning of some vocabulary and numerous authentic manuscripts? Accordingly, in the present study, regarding the authentic manuscripts and photographic prints of the Shahnameh manuscripts and its provided edits, as well as the reserch presented by the epic scholars in the field of Shahnameh in their books and articles, attempts have been made to suggest the correction and meaning in some of the verses of Rostam and Sohrab story. These suggestions are in accordance with the evidence presented in the Shahnameh including ‘Badandish’ in the meaning of ‘Apprehensive’ or ‘Suspicious’, ‘Khanbidan’ in the meaning of ‘Bend’ and ‘Ahoun’ in the meaning of ‘Tunnel’.
Introduction
After completing the correction of the Shahnameh by Khaleghi Motlagh and his colleagues, some scholar that worked on the Shahnameh criticized that the published work, although some of these criticisms were based on scientifically accurate points, on the other hand some were based solely on personal tastes. But, over time, this correction has attracted a great deal of attention and has found many fans who, in defense of the khaleghi Motlagh endeavor, consider it to be the best and most accurate edit of Shahnameh that has been done by using of countless manuscripts in a scholarly-critical manner.
The considering of multiple versions of Shahnameh is one of the advantages of the Khaleghi Motlagh's correction, while past editors have used only a few manuscripts and even critique the Shahnameh manuscripts regardless of their true value. Khaleghi Motlagh has done a tremendous and hard amount of work on the selection of Shahnameh manuscripts. He has collected almost all known manuscripts of the Shahnameh and has chosen fifteen out of the forty-five cases that were written between the seventh and the tenth AH centuries. In evaluating them, he has considered six principles for the selection of these fifteen manuscripts: punctuation, arrangement, subtraction and adjunct of verses, adjunct narratives, and recorded words in the manuscript.
Khaleghi Motlagh has presented his research in three detailed articles entitled ‘Introduction and Evaluation of Some Shahnameh Manuscripts.’ In the meantime, he has carefully examined the oldest version of the Shahnameh in separate articles titled ‘Manuscript of the Shahnameh of the Sixteenth and Fourteenth AH (Florence Manuscript)’ and ‘Review and Evaluation of the Manuscript of the Florence Shahnameh’. He has used it as a basic manuscript in the correction of the Shahnameh. Although the Florence manuscript contains half of the Shahnameh until the end of the ‘The GreatWar of Keikhosrow’ story, it is significant in terms of ancient recordings.
Khaleghi Motlagh eventually by using the newest found manuscript of ‘Saint Joseph’ (probably late 7th or early 8th AH), ‘The Second Little Shahnameh’ (probably early 8th AH), ‘Karachi’ (752 AH), ‘Hashiye Zafarnameh’ (807 AH), ‘Saadlu’ (probably from the 8th AH), and ‘Cama’ (the Cama Foundation for Oriental Studies in Mumbai (undated)), and with the suggestions and criticisms of scholars presented his second edition of the Shahnameh. This edition also received the attention of the Shahnameh scholars.
Material & Methods
Considering the eight-volume edition and the second edition of the Shahnameh by Khaleghi Motlagh written to explain the verses of the story of Rostam and Sohrab, as well as careful attention of the meaning of some words and terms in the Shahnameh, Persian literature texts and dictionaries, some correction of the verses in the story of Rostam and Sohrab can be suggested which had previously received less attention.
Discussion of Results & Conclusions
One of the stories of the Shahnameh that has controversial and difficult verses is the story of Rostam and Sohrab. To understand these difficulties and complexities, it is sufficient to pay attention to the previous articles about the first verses of this story. Moreover, there are other verses that can be focused to find some useful details and corrections. In the following there are some of these verses:
1. ‘Badandish’ means ‘Apprehensive’ or ‘Suspicious’ instead of ‘Barain’: ‘Yaki Khaharash Bood Gord va Sovar/ Badandish va Gardankesh va Namdar’.
2. ‘Bekhanbid’ from infinitive ‘Khanbidan’ means ‘bend’ instead of ‘Bepichid’ and ‘Bekhammid’ :’Cho Amad Khorooshan be Tang Andarash/ Bekhanbid va Bardasht Khood az Sarash’
3. Furthermore, in the story of ‘Kineye Siavash’, the verse: ‘Gerayande Bod Bande Romi Zereh/ Bepichid va Nagshad Band-e Gereh’ should be replaced by the following verse: ‘Gerayande Bod Marde Romi Zereh/ Bekhanbid va Bogshad Bande Gereh’
4. ‘Soon’ instead of ‘Sooy’ or ‘Soo’ and ‘Bi Ahoun’ instead of ‘Pay Ahou’ or ‘Bi Ahou’ in the following verse should be corrected: ‘Bedoo Goft az Idar be Yak Soon Shavim/ be Avardgahi bi Ahoun Shavim’.
Finally, it should be noted that despite the particular value and validity of Khaleghi Motlagh’s correction, scholars can accurately reach the points that would lead to a more accurate correction of the Iranian National Epic by considering the meaning of numerous words and manuscripts of the Shahnameh and avoiding the apparent meaning of the verses.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
پس از آنکه خالقی مطلق و همکارانش تصحیح شاهنامه را به پایان رساندند و این اثر در ایران به چاپ رسید، برخی از پژوهشگران و شاهنامهشناسان از این تصحیح انتقادهایی کردند که برخی از این انتقادها براساس ارائة نکتههای دقیق علمی و برخی دیگر تنها ارائة سلیقههای شخصی بود؛ اما با گذشت زمان این تصحیح توانست نظر بسیاری را جلب کند و طرفداران بسیاری برای خود فراهم آورد که به دفاع از کوشش خالقی مطلق، این تصحیح را بهترین و دقیقترین شاهنامهای دانستند که با مقابلۀ دستنویسهای بیشمار و به روشی علمی ـ انتقادی انجام گرفته است. ازجمله برتریهای تصحیح خالقی مطلق استفاده از نسخههای متعدد است؛ درحالیکه مصححان گذشته تنها از تعداد اندکی نسخه استفاده کردهاند و حتی نسخههای شاهنامه را بدون توجه به ارزش واقعیشان ملاک قرار دادهاند. دربارة تعداد و انتخاب دستنویسهای شاهنامه، خالقی مطلق کار ارزشمند و طاقتفرسایی انجام داده است؛ او تقریباً همۀ دستنویسهای شناختهشدۀ شاهنامه را گردآوری کرده و از میان چهل و پنج موردی که میان سدۀ هفتم تا دهم هجری قمری کتابت شده، پانزده مورد را برگزیده است. او در ارزیابی آنها به شش اصل برای انتخاب این پانزده دستنویس توجه داشته است: نقطهگذاری، ترتیب مصراعها و بیتها، افتادگی، بیتهای الحاقی، روایات الحاقی، ضبط واژهها (خالقی مطلق، 1367: 66). خالقی مطلق حاصل پژوهش خود را در سه مقالۀ مفصل با عنوان «معرفی و ارزیابی برخی از دستنویسهای شاهنامه» ارائه کرده است. در این میان او کهنترین نسخۀ شاهنامه یعنی نسخۀ فلورانس (614 ق) را در مقالههایی مجزا با عنوانهای «دستنویس شاهنامه مورّخ ششصد و چهارده هجری قمری (دستنویس فلورانس)» و «بررسی و ارزیابی دستنویس شاهنامۀ فلورانس» بهدقت بررسی کرده و آن را بهعنوان نسخۀ اساس در تصحیح شاهنامه استفاده کرده است. نسخۀ فلورانس نیمی از شاهنامه یعنی تا پایان «داستان جنگ بزرگ کیخسرو» را در بر دارد؛ اما ازنظر داشتن ضبطهای کهن، نسخۀ قابل توجهی است. خالقی مطلق درنهایت با کمکگرفتن از دستنویس نویافتۀ «سن ژوزف» (احتمالاً اواخر سدۀ 7 و اوایل سدۀ 8)، «شاهنامۀ کوچک دوم» (احتمالاً اوایل سدۀ 8)، «کراچی» (752 ق)، «حاشیۀ ظفرنامه» (807 ق)، «سعدلو» (احتمالاً از سدۀ 8) و «کاما، بنیاد خاورشناسیِ کاما در بمبئی» (بدون تاریخ) و با در نظر گرفتن پیشنهادها و انتقادهای پژوهشگران، ویرایش دوم خود از شاهنامه را ارائه کرد که شاهنامهپژوهان به این ویرایش نیز توجه و اقبال بسیاری داشتند.
بیان مسئله
با در نظر گرفتن چاپ هشت جلدی شاهنامه و ویرایش دوم خالقی مطلق و کتابهایی که در شرح و توضیح بیتهای داستان رستم و سهراب نوشته شده است و همچنین با دقت در معنای برخی از واژگان شاهنامه و متون ادبیات فارسی و فرهنگهای لغت، میتوان تصحیح بیتهایی از داستان رستم و سهراب را پیشنهاد کرد که پیشتر به آنها کمتر توجه شده است.
پیشینۀ پژوهش
بیتردید یکی از داستانهایی که شاهنامهپژوهان از دیرباز به آن توجه داشتهاند، داستان «رستم و سهراب» است. ازاینرو نخستینبار مجتبی مینوی از این داستان، متنی علمی ـ انتقادی را با ارائۀ نسخهبدلها در «بنیاد شاهنامۀ فردوسی» منتشر کرد که سالها بعد مهدی قریب و مهدی مداینی همین تصحیح را با توضیحات و واژهنامهای از مفردات و ترکیبات، همراه با مقابله با دستنویس فلورانس (614 ق) به چاپ رسانیدند. البته پیش از انتشار دوبارة این اثر، انوری و شعار غمنامۀ رستم و سهراب و یاحقّی سوکنامۀ سهراب را براساس تصحیح مینوی منتشر کردند که شرح تازهای از بیتهای این داستان بود. سپس تصحیح خالقی مطلق و پس از آن، رستگار فسایی شرح بیتهای داستان رستم و سهراب را منتشر کرد. سپس کزازی و جوینی هریک کتابی در شرح و توضیح بیتهای این داستان ارائه کردند. سرانجام خالقی مطلق در یادداشتهای شاهنامه و در کتاب مستقلی با عنوان داستان رستم و سهراب به شرح و توضیح و تفسیر بیتهای این داستان پرداخت که بسیاری از پژوهشگران از آن استقبال کردند.
پیشنهاد تصحیح بیتهایی از داستان رستم و سهراب
شاید بهجرأت بتوان گفت یکی از داستانهای شاهنامه که بیتهای بحثانگیز و دشواری دارد، داستان رستم و سهراب است. برای درک این دشواری و پیچیدگی توجه به مقالههایی که تاکنون دربارۀ بیتِ نخست این داستان (اگر تندبادی برآید ز کنج/ به خاک افکند نارسیده ترنج) نوشته شده، کافی است. همچنین بیتهای دیگری دیده میشود که میتوان دربارۀ تصحیح و معنای آنها مطالبی را بیان کرد که در اینجا به چند بیت اشاره خواهد شد:
1) در داستان «رستم و سهراب» در توصیف گردآفرید آمده است:
هنوز آن زمان گستهم خرد بود |
|
به خردی گراینده و گرد بود |
این دو بیت در تصحیح هشت جلدی خالقی مطلق در حاشیه قرار دارد (همان، 1391، ج 2: 130، پ 12)؛ اما در ویرایش جدید، خالقی مطلق آنها را به متن اصلی برده است با این تفاوت که بهجای صفت «بداندیش» در مصراع دوم مطابق دستنویس سن ژوزف، واژۀ «برآیین» آمده است (همان، 1393 الف، ج 1: 267).
آرایش دستنویسهای مصراعِ «بداندیش و گردنکش و نامدار»:
- سن ژوزف (احتمالاً اواخر سدۀ هفتم و اوایل سدۀ هشتم): «برآیین و گردنکش و نامدار» (همان، 1389: 125، س 4)؛
- سعدلو (احتمالاً از سدۀ هشتم): «بداندیش و مردافکن و نیزهدار» (همان، 1379: 142، س 4)؛
- حاشیۀ ظفرنامه (807 ق): «بداندیش و مردافکن و نیزهدار» (مستوفی، 1377، ج 1: 227)؛
- مجلس (احتمالاً سدۀ نهم): «بداندیش و گردنکش و نامدار» (فردوسی، برگ 85 الف، س 24).
پانوشتهای تصحیح خالقی مطلق (همان، 1391، ج 2: 130، پ 12):
- فلورانس (614 ق)، قاهره (741 ق): بیت را ندارد؛
- لندن (675 ق)، قاهره (796 ق)، لندن (841 ق)، لنینگراد (849 ق)، برلین (894 ق)، توپقاپوسرای (903 ق): «بداندیش و گردنکش و نامدار»؛
- پاریس (844 ق): «بداندیش و مردافکن و نامدار»؛
- واتیکان (848 ق): «هنرمند و گردنکش و نیزهدار»؛
- لندن (891 ق): «بداندیش و مردافکن و نیزهدار».
در ترجمۀ بنداری ابتدا از هجیر سخن گفته شده و سپس گردآفرید را خواهر هجیر دانسته و به توصیف او پرداخته است: «و المستحفظ بها رجل شجاع یسمی هجیر و کانت له أخت موصوفة بفروسیة و الشجاعة، مذکورة بالجرأة و البسالة» (البنداری، 1932: 134). «و نگهبان آن پهلوانی به نام هُجیر. او را خواهری بود به دلاوری و سوارکاری نامآور» (همان، 1382: 101). بنداری در ترجمۀ خود، از «گستهم» سخنی نمیگوید. با توجه به آنچه در ادامۀ داستان آمده، گردآفرید دختر گژدهم معرفی شده است (چو آگاه شد دختر گژدهم...)؛ پس در اینجا نمیتوان گفت گردآفرید خواهر هجیر است؛ زیرا هجیر فرزند گودرز است که با دقت در ترجمۀ بنداری باید «گردآفرید» را خواهر «هجیر» دانست که نادرست است. یاحقی (1368: 34 و 87) و شعار و انوری (1375: 90) دو بیت منظور را با توجه به نظر مینوی (فردوسی، 1369: 12) الحاقی میدانند؛ آنها این دو بیت را در متن خود آوردهاند؛ اما دربارۀ معنای آن توضیحی بیان نکردهاند. رستگار فسائی (1378: 118) و کزازی (1390، ج 2: 119) و جوینی (1382: 118) نیز این دو بیت را در متن خود نیاوردهاند. جیحونی (1390: 80) ضبط دستنویس سن ژوزف یعنی «برآیین» را به معنای «بآیین» میداند و مشکل ضبط «بداندیش» را حلشده میپندارد.
اگر این دو بیت جزو متن اصلی دانسته شود، در نگاه نخست، صفت «بداندیش» که در شاهنامه به معنای «دشمن»، «بدخواه»، «بدسگال»، «کینهخواه» و «جلاد» آمده است، در توصیف گردآفرید درست نیست و قرابتی هم با دو صفت «گردنکش و نامدار» ندارد. به نظر میرسد همین موضوع سبب شده است خالقی مطلق ضبط «برآیین» را به متن ویرایششدۀ خود ببرد که تنها پشتیبانی یک دستنویس، یعنی دستنویس سن ژوزف را دارد. البته در متن ویرایششده، میان «بر» و «آیین» فاصلهای دیده میشود که به نظر نادرست است و ساختار نحوی بیت را دچار مشکل میکند؛ ازاینرو واژههای «بر» و «آیین» را باید نزدیک یکدیگر نوشت و به این نکته دقت داشت که واژۀ «برآیین» در جایگاه «صفت» و به معنای «بآیین» برای هیچ شخصیتی در شاهنامه به کار نرفته است؛ ازسوی دیگر ممکن نیست این واژه برای کاتبان آنقدر دشوار بوده باشد که صفتِ «بداندیش» را جایگزین آن کنند. حال باید دید در شاهنامه صفت «بداندیش» که در بیشتر دستنویسها دیده میشود و به نظر اصلی است، در معنای دیگری جز مواردی که به آن اشاره شد، آمده است؟
در بیتی از داستان رستم و اسفندیار، صفت «بداندیش» برای اسفندیار به کار رفته است. آنجا که گشتاسپ او را برای جنگ با رستم ترغیب میکند و اسفندیار به او میگوید: مشکل تو رستم نیست، بلکه راهی برای دورکردن من از پادشاهی میجویی. در این بخش از داستان، گشتاسپ در پاسخِ اسفندیار میگوید:
بدو گفت: در کار تندی مکن! |
|
بلندی بیابی، نژندی مکن! |
خالقی مطلق در معنای بیت آخر نوشته است: «حرف اضافۀ «ز» در اینجا به معنی «از آنِ، مالِ» به کار رفته است. با حرف اضافۀ «به» نیز معنی میرسد؛ ولی نویسش نخستین در اینجا در این معنی کهنتر است: افسردگی بهرۀ جان دشمن تو باد!» (خالقی مطلق، 1393، ج 10: 279). کزازی (1391، ج 6: 658) در توضیح این بیت مطلبی را نیاورده است؛ اما بیت را با حرف اضافۀ «به» آورده است (همان: 151).
برخلاف معنایی که خالقی مطلق از بیت ارائه کرده و آن را جملهای دعایی پنداشته است، باید گفت در اینجا «بداندیش» به معنای «دشمن» نیست؛ بلکه به نظر میرسد گشتاسپ در پاسخ اسفندیار، اندوه و خشم (نژندی) او را بهسبب بدگمانی و شکی که به پدر (گشتاسپ) دارد، میداند. حتی در ابتدا به او توصیه میکند که خشم و تندی خود را کنار بگذارد (نژندی نکند) و در ادامه دلیل این خشم و اندوه را «جان بداندیش» اسفندیار یعنی نگرانی او از نرسیدن به پادشاهی میداند. ازسوی دیگر درپی متقاعدکردن او، در بیت بعد میگوید:
چه باید مرا بی تو گنج و سپاه |
|
همان تخت زرّین و زرِین کلاه |
در «داستان اسکندر» در بخش «گفتار اندر رفتن اسکندر به چین»، نامهای برای فغفور چین نوشته میشود که اسکندر، خود در نقش سفیر نامه را پیش او میبرد. هنگامی که به بارگاه پادشاه چین میرسد، دربارۀ اسکندر آمده است:
بیامد ز دهلیز تا پیش اوی |
|
پُراندیشه جانِ بداندیش اوی |
در اینجا نیز نمیتوان گفت «بداندیش» به معنای «دشمن» یا «بدخواه» است و این صفت دربارۀ اسکندر صفتی منفی است؛ بلکه در این بیت، اسکندر بهسبب ظن و گمان، پراندیشه است که مبادا گزندی به او برسد. کزازی نیز واژۀ بداندیش را در این بیت اینگونه معنا کرده است: «بداندیش کنایهای است ایما از نگران و بیمناک؛ اسکندر چون خود به تن خویش به بارگاه فغفور که دشمن او میتواند بود آمده است، اندیشناک و نگران است که مبادا گزندی به وی رسد» (کزازی، 1388، ج 7: 470).
در بیتی از داستان «پادشاهی نوشینروان» در «گفتار اندر آوردن کلیله و دمنه از هندوستان»، برزویۀ طبیب از شاه هند میخواهد کتاب کلیله و دمنه را در اختیار او بگذارد و شاه در پاسخ میگوید:
به برزوی گفت این کس از ما نجست |
|
نه اکنون نه از روزگار نخست |
خالقی مطلق بیتِ یکی مانده به آخر را که در آن واژۀ «بداندیش» آمده، اینگونه معنا کرده است: «اگر میخواهی کتاب را بخوانی، باید حتماً در پیش ما بخوانی تا دشمن ما شایع نکند که از این کتاب نسخهبرداری کردهاند» (خالقی مطلق، 1393، ج 10: 340).
کزازی نیز بیت را اینگونه معنا کرده است: «...خواستِ وی آن است که آن کتاب را برزوی نزد او بخواند و آن را به همراه نبرد؛ تا دشمنان او نگویند که کسی کلیله و دمنه را که کتابی است یگانه در جهان و از گنجینهها و سرمایههای هند، برنوشته است و نسخهای از آن برداشته است» (کزازی، 1390، ج 8: 635ـ636).
آشکار است که خالقی مطلق و کزازی، واژۀ «بداندیش» را به معنای «دشمن» گرفتهاند؛ اما در اینجا رایِ هند دربارۀ دشمنان سخن نمیگوید؛ بلکه از روانِ شکاک و نگران خود سخن میگوید. او از برزوی میخواهد تا کتاب را در پیش شاه بخواند تا این شک و شبه در دل او (شاه هند) به وجود نیاید که برزوی کتاب را بازنویسی کرده است. اگر «بداندیش» به معنای «دشمن» گرفته شود، این دشمن نیازی ندارد که در دل دربارۀ بازنویسی کلیله و دمنه سخن بگوید (نگوید به دل کان نوشته است کس)؛ بلکه آشکارا از این ماجرا سخن میگوید. ازاینرو باید گفت که در دو بیت پایانی، رای هند از روانِ بداندیشِ خود میگوید و بداندیش در اینجا به معنای «بدگمان» و «شکاک» است.
با این توضیح صفت «بداندیش» بهجز معانی «دشمن» و «بدخواه» و «بدسگال» و «کینهخواه» و «جلاد»، در شاهنامه به معنای «شکاک» و «نگران» و «بیمناک» نیز آمده است که بهنوعی دوراندیشیِ موصوف را نشان میدهد. حال اگر به صفت «بداندیش» که در کنار دو صفت دیگر یعنی «گردنکش» و «نامدار» برای توصیف گردآفرید آمده است، دقت شود، باید گفت مانند موارد مشابهی که به آن اشاره شد، احتمالاً به معنای «نگران» و «بیمناک» و «دوراندیش» است و این بدگمانی و بیمناکی و دوراندیشی او نسبتبه دشمنان است. ازاینرو بیت منظور بهتر است همراه با صفت «بداندیش» به متن اصلی برده شود.
2) پس از آنکه هجیر از سهراب شکست میخورد، گردآفرید زره به تن میکند و به میدان میرود و دلاورانه به نبرد میپردازد؛ اما توان رویارویی با سهراب را ندارد؛ ازاینرو:
به آورد با او بسنده نبود |
|
بپیچید ازو روی و برگاشت زود |
در بیت آخر، خالقی مطلق در چاپ هشت جلدی شاهنامه، فعل «بپیچید» را به متن برده است؛ اما در ویرایش جدیدِ خود، فعل «بخمّید» را مطابق دستنویس واتیکان (848 ق) جایگزین آن کرده است (همان، 1393 الف، ج 1: 269). در اینجا فاعلِ «بپیچید» یا «بخمّید»، میتواند هم سهراب و هم گردآفرید باشد. البته با توجه به ترجمۀ بنداری (1932، ج 1: 134)، به نظر میرسد بیشتر بتوان گردآفرید را فاعل بیت در نظر گرفت (خطیبی، 1397: 54ـ55).
در اینجا موضوع بر سر واژۀ «بپیچید» است که ابتدا باید به ضبطهای مختلف این واژه در دستنویسها توجه شود:
- سن ژوزف (احتمالاً اواخر سدۀ هفتم و اوایل سدۀ هشتم): «بخندید» (فردوسی، 1389: 126، س 3)؛
- سعدلو (احتمالاً از سدۀ هشتم): «بخندید» (همان، 1379: 144، س 3)؛
- حاشیۀ ظفرنامه (807 ق): «بخندید» (مستوفی، 1377، ج 1: 229)؛
- مجلس (احتمالاً سدۀ نهم): «بخندید» (فردوسی، برگ 86 الف، س 5).
پانوشتهای تصحیح خالقی مطلق (همان، 1391، ج 2: 133، پ 33):
- فلورانس (614 ق)، لندن (841 ق): «بپیچید»؛
- لندن (675 ق)، لیدن (840 ق): «بجنبید»؛
- قاهره (741 ق): «بترسید»؛
- قاهره (796 ق)، پاریس (844 ق)، لنینگراد (849 ق)، آکسفورد (852 ق)، لندن (891 ق)، برلین (894 ق): «بخندید»؛
- واتیکان (848 ق): «بخمّید»؛
- توپقاپوسرای (903 ق): «بیازید»؛
- در دستنویس لندن (675 ق)، فعل مورد نظر «ئحنبید» (حرف اول و دوم نقطه ندارد) آمده است (فردوسی، 1384: 370، س 10) که مصحح آن را «بجنبید» خوانده است.
آشکار است که واژۀ سادهای چون «بپیچید» نباید آنقدر برای کاتبان پیچیده بوده باشد که تا این اندازه آن را تغییر دهند. در این گونه موارد احتمالاً کاتبان با ضبط دشواری روبهرو بودند که بهدلیل آشنایینداشتن، واژۀ آشنایی را جایگزین آن میکردند. نگارنده در اینجا این احتمال را مطرح میکند که فعل منظور «بِخَنبید» بوده است و کاتبان آن را به «بخندید» و «بجنبید» و «بپیچید» و «بخمّید» تغییر دادهاند.
در فرهنگ نفیسی ذیل مصدر «خَنبیدن» (xanbidan) معنای «نامدارشدن و مشهورگشتن؛ کج و خم شدن و مایلگشتن» آمده است (نفیسی، بیتا، ج 2: ذیل خنبیدن).
در ترجمۀ تفسیر طبری این واژه به معنای «میلکردن» به کار رفته است: «و خدای خواهد که توبه دهد بر شما و خواهند آن کسها که مطابعت کنند شهوتها که بخنبید خنبیدنی بزرگ» (طبری، 1356، ج 1: 294)؛ اما به نظر نمیرسد در شاهنامه این معنا مناسب باشد؛ بلکه «خَنبیدَن» به معنای «خمشدن» با معنای بیتِ منظور مطابقت بیشتری دارد. «خَنبیدن» به معنای «خمشدن» در دو بیت از اشعار مولوی آمده است:
تو باشی سجده و یار تو تعظیم |
|
که بیتعظیم هرگز سر نَخَنبَد |
کاربرد اندک این فعل در زبان فارسی، آشنایینداشتن کاتبان شاهنامه را توجیه میکند. در دستنویس واتیکان، فعل «بخمّید» آمده است که تفاوت چندانی با «بخَنبید» ندارد؛ اما واژۀ مورد نظر که در شاهنامه آمده، به احتمال فراوان «بخَنبید» بوده است که بیشتر کاتبان آن را به «بخندید» بدل کردهاند.
در بیت دیگری از شاهنامه از داستان «فرود سیاوخش» نیز گویا همین واژه به کار رفته است و کاتبان آن را درنیافته، به «بجنبید» و «بپیچید» بدل کردهاند. هنگامی که بیژن به تژاو حمله میبرد، آمده است:
یکی نیزه زد بر میان تژاو |
|
نماند آن زمان با تژاو ایچ تاو |
این سه بیت در ویرایش شاهنامه نیز همینگونه آمده است با این تفاوت که در بیت دوم بهجای «نگشاد»، خالقی مطلق «بگشاد» را جایگزین کرده است (همان، 1393 الف، ج 1: 494). آرایش دستنویسهای بیت دوم را میتوان به چهار بخش تقسیم کرد:
الف)
لندن (675 ق): «گراینده بُد بند رومی زره/ بپیچید و بگشاد بند گره»؛
مجلس (احتمالاً سدۀ نهم): «گراینده بُد بند رومی زره/ بجنباند و نگشاد بند گره» (همان، برگ 152 الف، س 4)؛
لیدن (840 ق): «گراینده بُد بند رومی زره/ بجنباند و بگشاد بند گره»؛
پاریس (844 ق): «گراینده بُد بند رومی زره/ بجنبید و بگشاد بند از گره»؛
آکسفورد (852 ق): «گراینده بُد بند رومی زره/ بجنباند و بگشاد بند گره».
ب)
فلورانس (614 ق): «گرازیده شد مرد رومی زره/ بجُمبید و بگشاد بند گره»؛
سن ژوزف (احتمالاً اواخر سدۀ هفتم و اوایل سدۀ هشتم): «گراینده بُد مرد رومی زره/ بجنبید و بگشاد بند گره» (همان، 1389: 237، س 4)؛
قاهره (796 ق): «گراینده بُد مرد رومی زره/ بجنبید و بگشاد بند گره»؛
لندن (841 ق): «گراییده شد مرد رومی زره/ خرامید و بگشاد بند از گره» (همان، برگ 153 الف، س 15)؛
واتیکان (848 ق): «گراینده بُد مرد رومی زره/ نجنبید و نگشاد بند گره»؛
برلین (894 ق): «گراینده بُد مرد رومی زره/ نجنبید و بگشاد بند گره».
ج)
حاشیه ظفرنامه (807 ق): «گراینده بُد مرد و سنگی زره/ بجنبید و بگشاد بند گره» (مستوفی، 1377، ج 1: 428)؛
لندن (891 ق): «گراینده بُد مرد و سنگی زره/ بجنبید و بگشاد بند گره»؛
توپقاپوسرای (903 ق): «گراینده بُد مرد و تنگی زره/ نجنبید و نگشاد بند گره».
د)
سعدلو (احتمالاً از سدۀ هشتم): «گراینده بُد تنگ و بر بر زره/ بجنبید و نگشاد روی گره» (فردوسی، 1379: 261، س 21)؛
توپقاپوسرای (731 ق): «گراینده بُد تنگ و بر بر گره/ بجنبید و بگشاد رومی زره»؛
لنینگراد (733 ق): «گراینده بُد تنگ و بند گره/ ئخستئد و ئگشاد رومی زره» (همان، برگ 197 ب، س 10) (حرفهایی که با «ئـ» مشخص شده است، دراصل نقطه ندارد)؛
قاهره (741 ق): «گراینده بُد تنگ بر بر گره/ بجنبید و بگشاد رومی زره»؛
لنینگراد (849 ق): «گراینده بُد تنگ و بند گره/ بخسبید و بگشاد رومی زره» (همان، برگ 88 الف، س 23).
اینکه مصحح باید از میان این همه ضبطِ متفاوت یکی را بپذیرد و به متن اصلی ببرد، بهخوبی دشواری تصحیح متنی مانند شاهنامه را نشان میدهد؛ بهویژه که از این قبیل بیتها در شاهنامه فراوان دیده میشود. کاتبان ضبط «بجنبید»، «نجنبید»، «بجنباند»، «بجمبید»، «خرامید»، «نخستید» و «بخسبید» را آوردهاند و تنها دستنویس لندن (675 ق) است که ضبط «بپیچید» را دارد و مصحح نیز همین ضبط را به متن اصلی برده است. در اینجا نیز به نظر میرسد بهجای «بپیچید» و ضبطهای دیگر، بهتر است ضبط «بِخَنبید» به متن برده شود؛ زیرا باید به این نکته دقت داشت که ضبط سادهای چون «بجنبید» یا «بپیچید» نباید آنقدر برای کاتبان دشوار باشد که آن را تا این اندازه دچار تحوّل و دگرگونی کنند. حال در کنار این مورد باید به تصحیح کلی بیت نیز نگاهی انداخته شود؛ زیرا با تصحیح خالقی مطلق، مشکلاتی در معنای بیت دیده میشود.
خالقی مطلق نوشته است: «این بیت پیچیدگی دارد. چون در هر دو مصراع نه معنی فعلهای «گرایندهبودن» و «پیچیدن» دقیقاً روشن است و نه فاعل آنها. ولی ازسوی دیگر این بیت را باید در پیوند با بیت پیشین دریافت و از فحوای سخن چنین برمیآید که بیژن نیزهای بر میان تژاو میزند که تژاو را بیتوان میکند، ولی بند زره او پاره نمیشود. ازاینرو بیژن نیزه را به دور میافکند و دست برده و تاج تژاو را میرباید. پس گویا «گرایندهبودن» در اینجا به معنی «پابرجابودن، مقاومتکردن» به کار رفته است: بندِ زرهِ رومیِ تژاو (در زخم نیزۀ بیژن) پابرجا ماند، تژاو از درد بر خود پیچید، ولی گره زره باز نشد (و نیزه بر تن تژاو نرسید). در بیشتر دستنویسها بهجای «بپیچید» نویسش «نجنبید» دارند. در هر دو مورد میتوان فاعل را تژاو یا زره گرفت» (خالقی مطلق، 1393، ج 10: 22).
کزازی بیت را اینگونه آورده است: «گرازنده شد مرد؛ رومی زره/ بجنبید و بگشاد بند گره» (کزازی، 1390، ج 4: 1390: 54) و تنها به همین توضیح بسنده کرده است: «از بند گره بندی خواسته شده است که با بستن و گرهزدن آن، زره را بر تن استوار میگردانیدهاند. ازاینروی، گشودن بند گره کنایهای است ایما از فروافکندن زره و سبکبارشدن و گریختن» (همان: 396). از واژۀ «گریختن» که در این توضیح آمده، مشخص است کزازی بیت را دربارۀ «تژاو» میداند.
بنداری بیت را معنا نکرده است: «فانقض فی اثره بیژن کالشهاب الثاقب المرسل علی الشیطان الخاطف، فطعنه طعنة کادت أن تأتی علیه، فتبعه و خطف من رأسه تاجا کان أفراسیاب قد توجّه به» (البنداری، 1932، ج 1: 210). «بیژن چون شهاب ثاقب که از پس دیو تازد از پی او بتاخت و تاج از سرش درربود. این تاج را افراسیاب بر سر او نهاده بود» (همان، 1382: 179).
بیشتر دستنویسها از «گراینده بُد» پشتیبانی میکنند و تنها دستنویس فلورانس (614 ق)، «گرازیده شد» و دستنویس لندن (841 ق)، «گراییده شد» دارد. ازاینرو باید برخلاف کزازی و موافق با خالقی مطلق، «گراینده بُد» را به متن اصلی برد؛ اما «گراینده بُد» به چه معنایی است و فاعل آن کیست؟ در فرهنگها صفت فاعلیِ «گراینده» به معانی متعددی آمده است: «مایل، متمایل، مؤمن، معتقد، پیچاننده، تاباننده، جنباننده (تاج و گرز و شمشیر)» (دهخدا، 1377: ذیل گراینده).
در شاهنامه صفت فاعلی «گراینده»، در معانی مختلفی آمده است:
در ترکیب «نوندِ گراینده» (فردوسی، 1391، ج 2: 379)، به معنای «آهنگکننده (به رفتن)، رفتن گرای، گامزن، رونده» (خالقی مطلق، 1393: 714). «دستِ گراینده» (فردوسی، 1391، ج 5، 395)، به معنای «دستِ یازنده». در بیتِ «از آن نامور شاه خشنود گشت/ گراینده را آمدن سود گشت» (همان: 434)، به معنای «رویآورنده، متمایل». در ترکیبِ «سپهرِ گراینده» (همان، ج 6: 510)، به معنای «آسمان رونده و در حرکت». «شیرِ گراینده» (همان، ج 7: 555) به معنای «شیری که حمله میبرد».
در مواردی «گراینده» همراه با فعل میآید:
در بیتی که دربارة «گستهم» آمده است و پیشتر به آن اشاره شد: «هنوز آن زمان گستهم خرد بود/ به خردی گراینده و گرد بود»، به معنای «متمایل به نبرد» یا «متمایل به گرز و شمشیر» است و بهطور کلی به معنای «جنگجو» است.
در «هفتخوان اسفندیار»، گرگسار برای مبارزه با سیمرغ به اسفندیار میگوید:
بدین منزلت کار دشخوارتر |
|
گرایندهتر باش و بیدارتر |
خالقی مطلق در توضیح مصراع دوم، «گراییدن» را در اینجا به معنای «سنجیدن و آزمودن» میداند و مینویسد: «آزمودهتر و بیدارتر باش» (خالقی مطلق، 1393، ج 10: 258). در اینجا «گراییدن» به معنای «سنجیدن و آزمودن» نیست؛ زیرا هنگام نبرد است و پهلوان چگونه میتواند آزمودهتر باشد. در اینجا گرگسار به اسفندیار میگوید که در نبرد با سیمرغ باید جنگجوتر باشد؛ یعنی «گرایندهتر بودن» به «جنگ و نبرد» مورد نظر است نه سنجیدن و آزمودن.
در نامهای که اسکندر برای قیدافه میفرستد:
به تندی نجستیم جنگ ترا |
|
گراینده گشتیم سنگ ترا |
«گرایندهگشتن» به معنای «متمایلشدن» و «مایلشدن» است.
در بیت منظور برخلاف نظر خالقی مطلق، «گرایندهبودن» را نمیتوان به معنای «پابرجابودن» یا «مقاومتکردن» گرفت؛ زیرا نه در شاهنامه و نه در متن دیگری چنین کاربردی برای «گرایندهبودن» دیده نمیشود. ازسوی دیگر فاعل «گراینده بُد» را مطابق نظر خالقی مطلق، نمیتوان «بند رومی زره» در نظر گرفت؛ زیرا فاعل این ترکیب با توجه به شواهدی که در ادبیات فارسی دیده میشود، نمیتواند یک «شیء» باشد. با این توضیح، فاعلِ «گرایندهبودن» را باید «بیژن یا تژاو» در نظر گرفت؛ یعنی بیژن یا تژاو بوده که به چیزی گراینده (متمایل) بوده است. حال اگر فاعلْ بیژن یا تژاو در نظر گرفته شود، پذیرفتن ضبط «گراینده بُد بند رومی زره» غیرممکن است؛ زیرا برای «گراینده بُد» باید حرف اضافۀ «به» در بیت میآمد که نیامده است (بیژن/ تژاو به بند رومی زره گراینده بُد). نیامدن حرف اضافۀ «به» ساختار نحویِ بیت را دچار مشکل میکند؛ ازاینرو بهتر است به پیروی از ضبط بیشتر دستنویسها، بهجای واژۀ «بند»، واژۀ «مرد» جایگزین شود تا مشکلِ فاعلِ بیت و ساختار نحوی کلام برطرف شود.
اکنون با دقت به بیت قبل (یکی نیزه زد بر میان تژاو...) و همچنین بیت بعد (بیفگند نیزه بیازید چنگ...) که فاعل هر دو بیت «بیژن» است، این احتمال قوّت میگیرد که فاعل این بیت نیز «بیژن» باشد و اوست که به تژاو و تاجش گراینده (متمایل/ رویآورنده) بوده است. ازسوی دیگر با جایگزینکردن «بِخَنبید» بهجای «بپیچید» و «بجنبید»، تصحیح و معنای بیت اینگونه میشود:
گراینده بُد مرد رومی زره |
|
بِخَنبید و بگشاد بند گره |
«بیژن که زره رومی به تن داشت، به تژاو متمایل بود (احتمالاً برای ربودن تاج)؛ ازاینرو خم شد و بند گره را بگشاد.»
بیژن پس از اینکه نیزۀ خود را به میان تژاو میزند، تژاو توان رویارویی با او را از دست میدهد و میگریزد، بیژن که مایل بود تاج تژاو را برُباید، برای اینکه سبکبار شود و بتواند به تژاو برسد، ابتدا خم میشود و بند زره را میگشاید و زره را از تن دور میکند و سپس نیزۀ خود را میاندازد و با این کار در صحنۀ بعد موفق میشود تاج تژاو را از سر او بردارد.
3) هنگامی که سهراب به سراپردۀ کیکاووس حمله میبرد، رستم برای نبرد با او آماده میشود و با دیدن سهراب:
بدو گفت از ایدر به یکسو شویم |
|
به آوردگاهی پیآهو شویم |
خالقی مطلق نیز در ویرایش شاهنامه بیت را همینگونه به متن اصلی برده است: «بدو گفت: از ایدر به یَکسو شویم/ بدآوردگاهی پَیآهو شویم» (همان، 1393 الف، ج 1: 286) آنچه شاهنامهشناسان دربارۀ تصحیح و توضیح این بیت آوردهاند، چندان در روشنشدن معنای آن خواننده را یاری نمیکند. ازاینرو در اینجا توضیحات پژوهشگران آورده خواهد شد و خواننده میتواند برای دیدن نقد نظر هریک از این پژوهشگران به مقالۀ «پیشنهادی برای تصحیح ضبط دو واژه در شاهنامه (آوردگاه نرآهو، تُخشش کارزار)» رجوع کند (آیدنلو، 1393: 1ـ16).
خالقی مطلق در توضیح این بیت آورده است: «در بیت مورد گفتگوی ما همان «پیآهو» درست است و «پیآهوشدن» یعنی «دوتاییبودن جدا از دیگران»: رستم به سهراب گفت که از اینجا بهسویی برویم و در آوردگاهی دوتایی دور از دیگران باشیم. گواه برای پیآهو: «و زیر بناتالنعش بر پایهای خرس بزرگ ستارگان خرداند دوگاندوگان، ایشان را جَستن آهوان خوانند؛ زیراکه هر دوی را از آن به پیآهوی تشبیه کردند» (ابوریحان بیرونی، التفهیم، ص 100 بجلو). شاید آنچه در برهان قاطع در معنی پیآهو آمده است نیز دراصل با همین معنی ارتباط دارد: «هر چیز که آن را آهوپی گویند و به معنی آهوپای هم آمده است که خانۀ ششپهلو و گچبری و مقرنسکاری باشد» (خالقی مطلق، 1393: 533).
این بیت را کزازی در ویرایش خود اینگونه آورده است:
بدو گفت: از ایدر به یکسو شویم |
|
به آوردگاهی بیآهو شویم |
او در ابتدا «آهو» را به معنی «عیب و نقص» گرفته و «آوردگاهِ بیآهو» را «آوردگاه شایسته» معنا کرده است: «رستم سهراب را میگوید که به کناری بروند و آوردگاهی شایسته، به دور از هر دو سپاه بجویند» (همان: 631). کزازی سپس به تفاوت برخی دستنویسها اشاره میکند و گویا معنایی که از بیت بیان کرده است، خودِ او را نیز قانع نمیکند: «در م چنین است: «به آوردگه هر دو همرو شویم» و در ژ چنین: «از این هر دو لشکر به بیرون شویم» (همان).
رستگار فسایی نیز بیت را مانند تصحیح خالقی مطلق آورده و در معنای آن نوشته است: «رستم به سهراب میگوید: از اینجا به کناری برویم و رزمگاهی بجوییم تا بر ما عیب نگیرند که به سراپردهها و مردم بیدفاع حمله بردهایم» (رستگار فسائی، 1378: 183).
مینوی بیت را اینگونه آورده است: «بدو گفت: از ایدر به یکسو شویم/ به آوردگه هر دو همرو شویم» (فردوسی، 1369: 43) و تنها معنای «هر دو همرو شویم» آمده است (همان: 112). طاهری (1379: 35) نیز بیت را مانند مینوی آورده و در معنای آن نوشته است: «رستم به سهراب میگوید: از ایدر (اینجا) به سویی (رزمگاهی) برویم و در آنجا با هم روبهرو شویم» (همان: 185).
جوینی مطابق دستنویس فلورانس (614 ق)، بیت را اینگونه آورده است: «بدو گفت از ایدر به یکسو شویم/ به آوردگاهی بیآهو شویم» (جوینی، 1382: 220) و در معنای آن نوشته است: «رستم به سهراب گفت: از اینجا دورتر شویم و به میدانی برویم که صاف و بیعیب و هموار باشد» (همان: 220، پ.ش 2).
جیحونی نخستینبار به ضبط دستنویس سن ژوزف اشاره میکند که در آن «آوردگاه نرآهو» آمده است و مینویسد: «با ضبط نسخۀ س. ژ مشخص میشود که «آوردگاه نرآهو» نام دشتی خاص است که رستم به نام از آن یاد کرده است نه با یاء نکره... میتوان گفت که در آن دشت آهوان درشتاندام میزیستهاند (نر به معنی بزرگ هم به کار میرفته است) و دلیل شکارکردن سهراب در آن دشت نیز روشن میشود...» (جیحونی، 1390: 82).
یاحقی نخستینبار مصراع دوم را اینگونه آورده است: «به آوردگه هر دو همرو شویم» (یاحقی، 1368: 53)؛ اما با توجه به دستنویس سن ژوزف، «آوردگاه نرآهو» را درست میداند و آن را احتمالاً نام میدانی در نزدیکی آوردگاه نبرد رستم و سهراب میپندارد (همان، 1391: 10ـ14).
آیدنلو نظر دیگر مفسران بهویژه خالقی مطلق را رد میکند و به پیروی از دستنویس سن ژوزف «نرآهو» را معتبر میداند و در توضیح این ضبط مینویسد: «به نظر نگارنده، «آوردگاه نرآهو» یعنی دشتی که در آن آهوان نر بر سر جفتگزینی شاخ در شاخ یکدیگر میاندازند و میستیزند. «آورد نرآهوان» در برخی از نگارهها و تهذیبهای ایرانی هم دیده میشود و موضوع کاملاً ملموسی است که بسیاری از ما در فیلمها و تصاویر دیدهایم. بر این اساس، رستم به سهراب میگوید: بهتر است از برابر سپاه دور شویم و در دشتی که آوردگاه آهوان نر است (منظور محلّی دور از لشکریان) با یکدیگر مقابل شویم» (آیدنلو، 1393: 7؛ همان، 1394: 24ـ25 و90ـ91).
حال که نظر شارحان و نویسندگان در این باره آورده شد، باید دید آرایش دستنویسها چگونه است و در ضبطهای گوناگون چه تفاوتهایی دیده میشود. البته پیش از آن باید به این نکته دقت داشت که ترجمۀ بنداری از بیت نیز در روشنشدن تصحیح و معنای آن کمکی نمیکند؛ زیرا بنداری مفهوم کلی بیت را ترجمه کرده است: «ثم قال لسهراب: هلم حتی نتنحی الی مکان خارج من جمعین» (بنداری، 1932: 141). «سهراب را گفت: اگر خواهی به جایی دور از لشکر رویم» (همان، 1382: 110).
دستنویسها در ضبط مصراع نخست تفاوتی با یکدیگر ندارد؛ اما ضبط مصراع دوم با توجه به دستنویسهای معتبر شاهنامه چنین است:
- سن ژوزف (احتمالاً اواخر سدۀ هفتم و اوایل سدۀ هشتم): «به آوردگاهِ نرآهو شویم» (فردوسی، 1389: 134، س 22)؛
- سعدلو (احتمالاً از سدۀ هشتم): «به آوردگه بر پیآهو شویم» (همان، 1379: 153، س 4)؛
- حاشیۀ ظفرنامه (807 ق): «به آوردگه بر بیآهو شویم» (مستوفی، 1377، ج 1: 244)؛
- مجلس (احتمالاً سدۀ نهم): «به آوردگه همچو آهو شویم» (فردوسی، برگ 91 الف، س 19)؛
پانوشتهای تصحیح خالقی مطلق (همان، 1391، ج 2: 169، پ 27):
- فلورانس (614 ق)، پاریس (844 ق)، توپقاپوسرای (903 ق): «به آوردگاهی بیآهو»؛
- لندن (675 ق): «به آوردگه هر دو همرو»؛
- لنینگراد (733 ق)، قاهره (796 ق)، آکسفورد (752 ق)، برلین (894 ق): «به آوردگه بر بیآهو»؛
- لندن (891 ق)، لنینگراد (849 ق): «به آوردگه بر پیآهو»؛
- لندن (841 ق): «به آوردگه بر چو آهو»؛
- قاهره (741 ق): «به آوردگه بر به هامون» (قافیه ندارد)؛
- لیدن (840 ق): «ازین هر دو لشکر به بیرون» (قافیه ندارد)؛
- واتیکان (848 ق): «وز آوردگه سوی هامون» (قافیه ندارد).
نکتۀ مهمی در سه دستنویس پایانی دیده میشود که خالقی مطلق نیز به آن توجه کرده است و آن آوردن واژگان «هامون» و «بیرون» است که با «سو» قافیه نمیشود. کاتبان در مصراع نخست «سو» و در مصراع دوم «هامون» و «بیرون» آوردهاند. ازاینرو خالقی مطلق در توضیح خود مینویسد: «اگر به پیروی از ق، «به هامون» بخوانیم، میتوان در مصراع یکم «سو» را به «سون» تصحیح قیاسی کرد. در این دستنویس یک بار دیگر نیز «هامون» با «سو» پساوند شده است (دوم، 236/ 506 پ) که نشان میدهد در هر دو مورد «سون» داشته و آن را نشناخته و به «سو» برگردانیده است، ولی یک بار هم نویسش درست «سون» را نگه داشته است (پنجم، 56/ 727). واژۀ «سون» بهجای «سو» (پهلوی sōg) در متون دیگر هم آمده است» (خالقی مطلق، 1393: 533).
توجه به دو بیتی که در دستنویس قاهره (741 ق)، در آنها واژۀ «سون» آمده است، شاید در تصحیح این بیت نیز راهگشا باشد. از این دو بیت، یکی در داستان «سیاوخش» و دربارۀ گذشتن او از آتش آمده که خالقی مطلق ضبط قاهره (741 ق) را به پانوشت برده و ضبط دیگری را پذیرفته است:
چُن از کوهِ آتش به هامون گذشت |
|
خروشیدن آمد ز شهر و ز دشت |
دستنویس قاهره (741 ق) که خالقی مطلق در پانوشت شمارۀ 35 و 36 به آن اشاره کرده است، در مصراع نخست، بهجای «به هامون گذشت»، «به هامون کشید» و در مصراع دوم، «خروشیدن او به هر سو کشید» دارد که در این ضبط، واژگان «هامون» و «سو» قافیه نمیشود؛ ازاینرو به احتمال فراوان در مصراع دوم مطابق اشارۀ خالقی مطلق باید واژۀ «سون» بوده باشد که کاتب آن را تغییر داده است: «چو از کوهِ آتش به هامون کشید/ خروشیدن او به هر سون کشید».
بیت دیگر در داستان «گشتاسپ و کتایون» آمده است:
چکاچاک برخاست از هر دو سون |
|
زِ خون شد همه رزمگه جوی خون |
در اینجا مطابق دستنویس قاهره (741 ق)، «سون» و «خون» قافیه شده و کاتب ضبط کهن را حفظ کرده است؛ اما در دستنویسهای دیگر که در پانوشت شمارۀ 14 به آنها اشاره شده است، واژۀ «سون» را درنیافتهاند، ازاینرو آن را به «روی» تغییر دادهاند. این موضوع نشان میدهد که در بیت مورد نظر در داستان «رستم و سهراب» (بدو گفت از ایدر به یکسو شویم...) نیز احتمال دارد که قافیۀ مصراع نخست با توجه به قافیۀ مصراع دوم در ضبطهای قاهره (741 ق)، لیدن (840 ق) و واتیکان (848 ق)، «سون» بوده باشد که کاتبان آن را به «سو» تغییر دادهاند؛ اما پرسش اینجاست که اگر قافیۀ مصراع نخست «سون» باشد، قافیۀ مصراع دوم چیست؟
به نظر میرسد واژهای در مصراعِ دوم در جایگاه قافیه قرار داشته که کاتبان با معنای آن نیز آشنا نبودهاند و همین موضوع سبب شده است که بیت را دستکاری کنند و با این کار ضبطهایی ارائه کنند که از آنها معنای درستی به دست نمیآید. نگارنده در اینجا این احتمال را مطرح میکند که واژۀ مورد نظر، واژۀ «آهون» بوده که با واژۀ «سون» در مصراع نخست، قافیه میشده است. با این توضیح باید گفت که ضبط درست بیت احتمالاً اینگونه است:
بدو گفت: از ایدر به یک سون شویم |
|
به آوردگاهی بیآهون شویم |
کاتبان احتمالاً با ضبطهایِ دشوار «سون» و «آهون» روبهرو بودند که بیت را برای آنها بیمعنا میکرد؛ ازاینرو هر دو قافیه را به واژگان آشنایی که میشناختند بدل کردهاند؛ یعنی «سون» را به «سو» و واژۀ «آهون» را به «آهو»، «هامون»، «بیرون» و «همرو» بدل کردهاند.
در برهان قاطع واژۀ «آهون» اینگونه معنا شده است: «بر وزن قارون، رخنه و نقب را گویند» (خلف تبریزی، 1342: 72) و در حاشیه، جملهای از راحة الصدور راوندی را شاهدِ مثال آورده است: «مردم به روز در چاهها و آهونها و کاریزهای کهن میگریختند» (همان: 72، پاورقی شمارۀ 4). در لغتنامۀ دهخدا (1377: ذیل واژۀ آهون)، «آهون» به معنای «رخنه و راه و مجرائی که زیر زمین کَنند، نَقب، سُمج، سُمجه» و همچنین به معنایِ «دایره، آبدان و غار» آمده است. برای این واژه در اشعار دقیقی و اسدی و ناصرخسرو شواهد فراوانی دیده میشود:
حور بهشتی گرش ببیند بیشک |
|
حفره زند تا زمین بیارد آهون نگون باره بر روی هامون زدند سبکتر ز ماهی روند اندر آب... تا نبُرد دیوِ دزد سوی تو آهون مردمی و سروری در آهون شد به دوزخ در همیبرّند آهون پر ز آبِ زعفران یکی آهونست یکّی رباط یا یکی آهونی هریک در بیخ و دانهای شده مفتون |
در بیتِ فردوسی، منظور از «به آوردگاهی بیآهون شویم»، آوردگاهی است که در آن راهِ گریز یا مخفیشدن وجود نداشته باشد و هر دو پهلوان تا انتها به نبرد بپردازند. ازاینرو رستم از سهراب میخواهد تا از میان لشکریان به آوردگاهی بروند که در آن هیچیک از دو پهلوان نتواند به جایی پناه ببرد و جز نبرد راه گریزی نداشته باشد.
نتیجهگیری
در پایان باید به این نکته دقت داشت که با وجود ارزش و اعتبار ویژۀ تصحیح خالقی مطلق، پژوهشگران میتوانند با دقت در معنای واژگان و دستنویسهای متعدد شاهنامه و پرهیز از معنای ظاهری بیتها، به مواردی دست یابند که به تصحیح دقیقتر حماسۀ ملّی ایران بینجامد تا بتوان متن ویرایششدۀ بهتری از شاهنامه ارائه کرد. بر همین اساس پیشنهادهایی برای تصحیح چند بیت از داستان رستم و سهراب با توجه به معنای «بداندیش»، «خَنبیدن» و «آهون» ارائه شد:
1) «بداندیش» به معنای «نگران و بیمناک و دوراندیش» بهجای واژۀ «برآیین» به متن برده شود:
یکی خواهرش بود گرد و سوار |
|
بداندیش و گردنکش و نامدار |
2) «بِخَنبید» از مصدر «خَنبیدن» به معنای «خمشدن» بهجای واژۀ «بپیچید» و «بخمّید» بیاید:
چو آمد خروشان به تنگ اندرش |
|
بِخَنبید و برداشت خود از سرش |
همچنین بیتی از داستان «کینِ سیاوخش»، بهجای «گراینده بُد بند رومی زره/ بپیچید و نگشاد بند گره»، تصحیح شود:
گراینده بُد مرد رومی زره |
|
بِخَنبید و بگشاد بند گره |
3) «سون» صورت دیگر «سوی و سو» و «بیآهون» به جای «پیآهو» و «بیآهو»، در قافیۀ بیت قرار گیرد:
بدو گفت: از ایدر به یک سون شویم |
|
به آوردگاهی بیآهون شویم |