نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی کارشناسی ارشد زبان شناسی، گروه زبان شناسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دکتر علی شریعتی، دانشگاه فردوسی ،مشهد، ایران
2 دانشیار گروه زبان شناسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی ، دانشگاه فردوسی، مشهد، ایران
3 دانشیار گروه زبان شناسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دکتر علی شریعتی، دانشگاه فردوسی، مشهد، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Introduction
Farsi travelogues are valuable books. Some especially remaining from the 5th century (more than 1000 years ago) have been the subject matter of many studies in a variety of fields including literature, historical and social studies, or even historical architecture studies. Yet, few studies have been carried out from a linguistic viewpoint to show their capacities as a linguistic data source. The current study investigated relative clause extraposition and its motivations as a non-obligatory movement mostly based on functional and discourse criteria. In many languages, the relative clause is mostly a clause acting as a modifier for a head ‘noun phrase’ (NP) located in the main clause. This modifier clause can appear right after (or based on the language word order before) the NP that is defined by the clause and in this case it is named canonical relative clause. Alternatively, it can be dislocated and be moved to the end of the sentence (named extraposed relative clause). Since there is no syntactic need to force this movement, the motivations of relative clause extraposition were explained to be discourse factors such as the grammatical weight of the clause, verb information structure, and a combination of some different factors together. The current study aimed to analyze the motivation of extraposition relative clauses in historical proses.
Materials and Methods
In this paper, three travelogues belonging to three different historical periods were studied and compared. They were 1) Nasir Khusraw’s Travelogue (Safarnameh) written in the 5th century AH, 2) Khatay Namih written by Ali Akbar Khatay in the 10th century AH, and 3) Karnameh Safar Be Chin (A Travel record to China) by Mohammad Ali Eslami Nodooshan written in the 14th century AH. All relative clauses were extracted based on systematic sampling which covered nearly more than half of each book, and 221 relative clauses were finally extracted. All relative clauses were grouped into 2 main categories based on their position in the sentence: 1) canonical relative clauses which appeared right after the head of NP they modify; and 2) those extraposed to the end of the sentence after the main verb. The extraposed relative clauses were analyzed based on their head NP role in the main and subordinate clause, verb information structure, and grammatical weight.
Discussion of Results and Conclusions
Comparing the three books, the rate of relative clause extraposition was higher in Nasir Khosraw’s Travelogue and Karnameh Safar Be Chin since both are simple proses, and less relative clause extraposition was seen in Khatay Namih which is a technical prose.
All extraposed relative clauses were analyzed to figure out the head NP role in the main and subordinate clauses. The findings suggest that in the main clause, most extraposed clauses modify subject and object NP according to accessibility hierarchy (Keenan & Comrie, 1977); yet some different patterns were also observed in subordinate clauses. In Nasir Khosraw’s Travelogue, the top position was occupied by object NP instead of subject NP while in Khatay Namih and Karnameh Safar Be Chin, the object of preposition was placed in the second position showing a little deviation of accessibility hierarchy. Head NP definiteness was also studied in all extraposed relative clauses of these three travelogues. In Persian, unlike some languages such as German or English, there is no limitation on head NP definiteness and all types of NPs can be used in this position. However, only 4% of head NPs were pronouns. This means that although using the pronoun as a head NP is not ungrammatical in Persian, it was not very common neither in Nasir Khosraw’s Travelogue and Khatay Namih, nor in Karnameh Safar Be Chin which is a contemporary text. This book has also the greater rate of using relative clauses as a modifier of adjunct position in subordinate clauses and higher grammatical weight of extraposed relative clauses. Such differences between Khatay Namih and two other travelogues suggest a significant agreement between stylistics claim about technical prose and linguistic analyses concerning the role of relative clause extraposition in facilitating the understanding of the text.
The Vverb information structure is another extraposition motivator mentioned in the literature. It is supposed that when the verb of the main clause has old-given information, it is most likely for the relative clause to be extraposed and the idea is supported by findings in the current study. In Nasir Khosraw’s Travelogue, 50%, in Khatay Namih, 51%, and in Karnameh Safar Be Chin, 76% of relative clauses were extraposed from the main clauses with linking verbs. These connecting verbs are supposed to bear old-given information.
The last factor studied in this paper was the relative clause grammatical weight. Based on Francis (2010) “grammatical weight refers to the length and/or complexity of a phrase concerning the other phrases in the same sentence” (P. 6) and “it can be calculated by the number of verb immediate constituent to word-ratios” (P. 12). Comparing these three travelogues, the average length of extraposed relative clauses was higher in Khatay Namih which is a technical prose, and less in Nasir Khosraw’s Travelogue and Karnameh Safar Be Chin both representing simple proses. Based on the rate of extraposed relative clause, the rate of using relative clauses as a modifier of adjunct position in subordinate clauses, and higher grammatical weight of extraposed relative clauses, a number of differences were observed between Khatay Namih and the other two travelogues supporting the stylistics claim about technical proses and linguistics analyses regarding the role of relative clause extraposition in facilitating the understanding of a text.
کلیدواژهها [English]
چکیده
خروج بند موصولی یک فرایند نحوی اختیاری است که تحت تأثیر عوامل سبکی و گفتمانی رخ میدهد. این پژوهش وضعیت بندهای خروجیافته در سه سفرنامة منتخب از سه دورة تاریخیِ زبان فارسی را مطالعه و بررسی میکند. پژوهندگان میکوشند این بندها را براساس جایگاه موصولیسازی، شیوة نحوی نمایش ارتباط بند موصولی با هستة آن و همچنین مقایسة بندهای خروجیافته براساس عوامل گفتمانی ـ مانند ساخت اطلاعی، وزن دستوری و فراوانی خروج بند موصولی ـ بررسی کنند؛ البته با تمرکز بر میزان همگرایی/ واگرایی نتایج حاصل از خروج بند موصولی بهعنوان یک فرایند نحوی سبکی و ویژگیهای سبکشناختی این آثار. بدین منظور سه سفرنامه انتخاب شد: سفرنامة ناصرخسرو (ناصرخسرو قبادیانی مروزی)، سفرنامة خطاینامه(علیاکبر خطایی)، کارنامة سفر به چین(محمدعلی اسلامی ندوشن). با نمونهگیری نظاممند از متن سفرنامههای منتخب، تعداد 645 بند موصولی استخراج شد و سپس این بندهای موصولی براساس پنج شاخص خروج یا خارجنشدن بند، جایگاه موصولیسازی، شیوة نحوی ارتباط بند موصولی با هستة اسمی، ساخت اطلاعی فعل و وزن دستوری بررسی شد. نتایج مطالعه نشاندهندة فراوانی نسبتاً بالای خروج بند موصولی در دو کتاب سفرنامة ناصرخسرو قبادیانی (63 درصد) و کارنامة سفر به چین (45 درصد) و وقوع بسیار پایین آن در خطاینامه (22 درصد) است. همچنین میزان ظهور گروه اسمی مرجع در جایگاه افزودة بندهای پیرو در دو کتاب ذکرشده پایینتر (28 درصد) و در سفرنامة خطاینامه بالاتر (36 درصد) است. همچنین براساس ملاک وزن دستوری بندهای خروجیافته، بین دو کتاب سفرنامة ناصرخسرو و کارنامة سفر به چین ازسویی و کتاب خطاینامه از دیگر سو، تفاوت معناداری مشاهده میشود. براساس مجموع تفاوتهای ذکرشده و با در نظر گرفتن اثر پردازشی خروج بندهای موصولی بر درک بهتر متن توسط مخاطب، این پژوهش شیوة دو کتاب سفرنامة ناصرخسرو (متعلق به نثر مرسل فارسی) و کارنامة سفر به چین (نثر سادة معاصر) را در زمینة خروج بند موصولی مشابه و برای پردازش هرچه بهتر متن در نظر میگیرد؛ درحالیکه کتاب خطاینامه که به متون متکلف و مصنوع دورة صفویه تعلق دارد، با دو کتاب دیگر متفاوت است و در آن، در مقایسه با دو اثر پیشین، وقوع فرایندهایی کمبسامد تلقی میشود که به پردازش بهتر متن کمک میکند.
واژههای کلیدی
بندموصولی؛ خروج بند موصولی؛ وزن دستوری؛ سفرنامه
1ـ مقدمه
بند موصولی (Relative clause) جملة وابستهای است که در بسیاری از زبانها با یک واحد دستوری به نام متممنما (complimentizer) معرفی میشود. این بند ازنظر خانلری بندی است که بهجای صفت در جمله به کار میرود (ناتل خانلری، 1377 : 220) و متشکل از یک ضمیر موصولی است که در کنار یک هستة اسمی قرار گرفته است؛ همچنین با یک جملة پیرو همراه میشود که بهعنوان وابستة توصیفی هسته عمل میکند (ماننین، 2002). نشانة موصولی بهعنوان یکی از اجزای سازندة بند موصولی در زبانهای مختلف، شکلهای گوناگونی دارد؛ برای مثال در زبانی مانند انگلیسی، نشانة موصولی میتواند در برخی جملات ازنظر شخص، شمار و یا حالت با اسمِ هممرجع خود تطابق یابد؛ مانند کاربرد ضمیر موصولی whom در ابتدای بند موصولی با گروه اسمی مرجع در نقش مفعول جاندار؛ و یا در برخی محیطها در روساخت حذف میشود و نمود آوایی ندارد؛ مانند حفظ نشانة موصولی that. درحالیکه در زبان فارسی نشانة «که» تنها نشانة بند موصولی است (استاجی، 1389) و در ابتدای همة بندهای موصولی ظاهر میشود و تحت تأثیر جنس، شمار یا جانداری و بیجانبودن اسم، هسته تغییر نمیکند (مولایی کوهبنانی و دیگران، 1397). گروه اسمی مرجع بند موصولی ـ که بند موصولی در توصیف یا توضیح آن میآید ـ نیز در هر دو جملة پایه و پیرو دارای نقش است و در هریک میتواند نقشهای مختلف دستوری داشته باشد؛ ازجمله فاعل، مفعول مستقیم، مفعول غیرمستقیم، مفعول حرف اضافه و غیره (صفوی، 1373)؛ همچنین عناصر مختلفی میتواند در جایگاه هسته قرار گیرد که شامل اسم خاص، اسم عام و یا ضمیر است. در این زمینه نیز زبانهای مختلف محدویتهای متفاوتی از خود نشان میدهند؛ برای مثال در زبان انگلیسی ضمیر نمیتواند در جایگاه هستة بند موصولی ایفای نقش کند؛ اما در فارسی اسم شخص، اسم عام و ضمیر، هر سه میتوانند جایگاه هسته را اشغال کنند (بهرامی، 1395). در عین حال همة گروههای اسمی مجاز نیز به یک میزان در فرایند موصولیسازی مشارکت ندارند؛ مثلاً کینان و کامری (Keenan & Comrie, 1977) با معرفی سلسلهمراتب دسترسی موصولیسازی (Accessibility Hierarchy)،موصولیسازیازجایگاهفاعلی(Subject Position)را پربسامدترین نوع موصولیسازی در بین زبانهای مختلف دانستهاند و پس از آن بهترتیب، موصولیسازی از جایگاه مفعول مستقیم، مفعول غیرمستقیم، مفعول حرف اضافه، اضافة ملکی و مفعول مقایسهای را در جایگاههای دوم تا ششم سلسلهمراتب قرار میدهند (همان). این پژوهش نیز در چارچوب همین تقسیمبندی به انجام رسیده است. همانطور که مشاهده میشود با تعریف بند موصولی بهعنوان وابستة توصیفی گروه اسمی، جایگاه بینشان آن در مجاورت هستة اسمی خواهد بود. درحالیکه فرایند خروج بند موصولی (Relative clause extraposition) گشتاری است که بند موصولی را به جایگاه پس از فعل انتقال میدهد (غلامعلیزاده، 1386: 184). بر این اساس مطالعة دلایل و انگیزههایی که موجب میشود یک وابسته از جایگاه بینشان خود در مجاورت هسته حرکت کند و در جایی در انتهای جمله قرار گیرد، اهمیت بیشتری مییابد؛ بهویژه با توجه به این نکته که اعمال یا اعمالنکردن این حرکت در دستوریبودن جمله تأثیری ندارد و جمله در هر دو حال، خوشساخت است (راسخمهند و دیگران، 1391). نویسندگان این پژوهش با توجه به همین ویژگی سبکی خروج بند موصولی درپی آن هستند که ضمن تعیین فراوانی خروج بند موصولی در هریک از آثار سفرنامة ناصرخسرو و خطاینامه و کارنامة سفر به چین نشان دهند که از کدام جایگاههای نحوی در این سه اثر خروج بیشتر اتفاق افتاده است. این پژوهش همچنین نشان خواهد داد که از بین سه امکان موجود در زبان فارسی برای ایجاد پیوند بین بند موصولی و بند اصلی ـ شامل تکرار کامل گروه اسمی هسته، استفاده از ضمیر هممرجع با گروه اسمی و یا خلأگذاری ـ این سفرنامهها از کدام شیوه و به چه میزان بهره بردهاند و وضعیت بندهای خروجیافتة سفرنامههای منظور در این پژوهش براساس ساخت اطلاعی فعل چگونه است. نسبت پیچیدگی سازه در بندهای موصولی خروجیافتة هریک از سه سفرنامة مدّنظر و ارتباط بین مشخصة نحوی ـ سبکی خروج بند موصولی و ویژگیهای سبکشناختی آثار منظور از دیگر موارد مطرحشده در این پژوهش است.
1ـ1 پیشینة پژوهش
خروج بند موصولی و عوامل مؤثر بر آن موضوع مطالعات مختلفی قرار گرفته است. هاوکینز (2004) خروج بند موصولی را بهعنوان یکی از سازههای جمله تحت تأثیر وزن دستوری سازه دانسته است و اعلام میکند هرچه یک سازه بلندتر (سنگینتر) باشد، فرایند خروج سازه پذیرفتنیتر میشود. فرانسیس (Francis, 2010) نیز با تأکید بر انگیزههای نقشی و گفتمانی، خروج بند موصولی را زمانی محتمل میداند که این بندْ اطلاعات جدید، تقابلی و مهم داشته باشد و گروه فعلی بند پایه حاوی اطلاعات کهنه و پسزمینهای باشد. او با انجام سه آزمایش مختلف، میزان مقبولیت جملات را در خروج و خارجنشدن بررسی کرده است و در پایان نتیجه میگیرد که هرجا طول بند موصولی از طول گروه فعلی بیشتر باشد، ترجیح سخنگویان بر خروج بند موصولی است؛ او عامل طول جملات را در خروج بند، مؤثر ارزیابی میکند (همان). کینان و کامری (1977) نیز با مطالعة نقش گروه اسمی هستة مرجع بند موصولی، فراوانی هریک از نقشهای نحوی گروه اسمی مرجع بند موصولی را در پنجاه زبان مختلف بررسی کردهاند و سلسلهمراتب جهانی موصولیسازی را براساس فراوانی وقوع موصولیسازی و سهولت درک آن ترسیم نمودهاند.
پدیدة خروج بند موصولی در فارسی نیز از جنبههای مختلفی بررسی شده است. شیخالاسلامی (1387) خروج بندهای تحدیدی را برای سازماندهی اطلاعات کهنه پیش از اطلاع نو، ایجاد تأکید و تقابل و یا تسهیل پردازش معرفی میکند (شیخالاسلامی، 1387: 1). راسخمهند و دیگران (1391) در کنار ساخت اطلاعی (Information structure) عواملی مانند وزن دستوری (Grammatical weight)، نوع فعل و وضعیت معرفگی گروه اسمی هسته را نیز در خروج بند مؤثر میدانند (راسخمهند و دیگران، 1391: 37). مولایی کوهبنانی و همکاران (1397) خروج بند موصولی را در بخشهایی از تاریخ بیهقی و براساس دیدگاه نقشگرایی مطالعه کردهاند و همسو با هاوکنیز، طول بند موصولی را عاملی مؤثر در خروج بند معرفی میکنند.
با بررسی پیشینة مطالعات موجود، مشاهده میشود که پژوهشگران فارسی و غیرفارسیزبان تحت تأثیر انگیزههای مختلف به فرایند خروج بند موصولی توجه داشتهاند؛ اما تاکنون تمرکز این مطالعات بهنوعی بر منابع زبانی معاصر بوده و دادههای تاریخی زبان فارسی از این نظر کمتر بررسی شده است. مطالعات انجامشده بر سه سفرنامة منظور نیز کمتر به ویژگیهای سبکی آنها از دریچة نحو پرداخته است؛ برای مثال مطالعة محمدی فشارکی و خدادادی (1392) دربارة سفرنامة ناصرخسرو متمرکز بر ساختار روایت است و اگرچه متن سفرنامة ناصرخسرو را بهسبب داشتن ویژگیهایی مانند حکایتهای لطیف، کممانند میشمرند، به شاخصهای دستوری وارد نشدهاند. همچنین مطالعات مقایسهای بر روی سفرنامهها، مانند مطالعة امیری (1392) نیز عموماً داری وضعیتی مشابه است. درحالیکه با تعریف فرایند خروج بند موصولی بهعنوان حرکتی اختیاری و گفتمانی، انتظار میرود در کنار سایر ویژگیهای گفتمانی و حتی دستوری زبان که در طی زمان دستخوش تحولات کموبیش عمدهای شده است، بتوان ردّپای عوامل تاریخی را بر شاخصی نقشی، گفتمانی و کاربردشناختی مانند خروج بند موصولی نیز مشاهده کرد.
1ـ2 روش پژوهش
این پژوهش درپی بررسی وضعیت خروج بند موصولی در متون تاریخی سفرنامة ناصرخسرو، خطای نامه و کارنامة سفر به چین است. دادههای این پژوهش با شیوة مطالعة کتابخانهای گردآوری شده است و براساس روش نمونهگیری نظاممند (Systematic Sampling) از همة فصول مختلف سفرنامة ناصرخسرو قبادیانی به کوشش دبیرسیاقی (1369)، خطاینامة علیاکبر خطایی به کوشش ایرج افشار (1357) و کارنامة سفر به چین نوشتة محمدعلی اسلامی ندوشن (1362) استخراج شده است. حجم کل جامعة نمونه براساس تعداد صفحات، برابر با 700 صفحه مشتمل بر 174 صفحه مربوط به کتاب سفرنامة ناصرخسرو، 175 صفحه مربوط به خطاینامه و 375 صفحة (بخش اول) کارنامة سفر به چین به دست آمد. سپس با روش نمونهگیری تصادفی طبقهای، از هر کتاب بهعنوان یک طبقه، با فاصلههای دو صفحهای، به روش تصادفی نظاممند نمونهگیری انجام شد. از میان آثار بررسیشده حجم دو کتاب یعنی سفرنامة ناصرخسرو و خطاینامه (بهترتیب 174 صفحه و 175 صفحه) به هم نزدیک بود و درنتیجه حجم کل نمونههای اخذشده از هرکدام 80 صفحه تعیین شد. از آنجا که مقایسة فراوانی دادهها بهعنوان یکی از مؤلفههای کمّی مورد نظر پژوهش بود، نمونهگیری از کتاب کارنامة سفر به چین با فاصلههای چهار صفحهای صورت گرفت تا حجم صفحات انتخابی از این اثر نیز برابر با دو اثر پیشین و 80 صفحه باشد. درمجموع حجم کل نمونهها از هر سه کتاب برابر با 240 صفحه تعیین شد ـ کتاب کارنامة سفر به چین شامل دو بخش است. 375 صفحة نخست اثر شرح مشاهدات اسلامی ندوشن از سفرش به چین است و از صفحة 376 تا انتهای آن (حدود 170 صفحه) تحلیل و تفسیر نویسنده از وضعیت اقتصادی ـ فرهنگی چین است و از قالب سفرنامه خارج میشود. به همین دلیل تنها بخش اول این کتاب که شرح سفر اوست در نمونهگیری پژوهش استفاده شده است.
بر مبنای محاسبات بالا، همة نمونههای بند موصولی اعم از خروجیافته و خروجنیافته از سه اثر منتخب گردآوری شد و تحلیل آماری دادههای مستخرج با استفاده از نرمافزار اس پی اس اس (Spss) و آزمون آنالیز واریانس یکطرفه (آنوا) (One-way Between-Groups ANOVA) و آزمون تعقیبی توکی (Tokey Post-Hoc) صورت گرفت.
2ـ تحلیل دادهها
با نگاهی اجمالی بر پیشینة مطالعات انجامشده، در این پژوهش بند موصولی جملهای وابسته تعریف میشود که در نقش وابستة پسینِ یک گروه اسمی ظاهر میشود و به توصیف آن میپردازد؛ برای نمونه در جملة یک در زیر:
1) از همة صناعها [که در آن شهر بود] کفشگر بیشتر بود (ناصرخسرو، 1369: 6).
گروهاسمیمرجعـ بندموصولیکانونی [بند موصولی]
جملة داخل قلابْ جملهای وابسته است که بهعنوان توصیفگر گروه اسمیِ «صناعها» عمل کرده و بلافاصله پس از گروه اسمی مرجع خود و در مجاورت آن ظاهر شده است. همانطور که ذکر شد در فرایند خروج بند موصولی، این بند از جایگاه مجاور گروه اسمی مورد توصیف خود حرکت کرده است و در جایگاهی پس از فعل جمله فرود میآید.
2) چیزی باید طلبید [که ـ ـ ـ خرد و هوش بیفزاید] (همان: 2).
گ.ا مرجع (گروه اسمی) [بند موصولی خروجیافته]
برای مثال در نمونة دوم، جملهوارة داخل قلاب در نقش توصیفگرِ گروه اسمی مرجع خود ظاهر شده است و نوع و ماهیت «چیزی» را برای مخاطب تحدید و تبیین میکند؛ اما این بار این وابستة پسین نه در جایگاه اصلی خود، بلکه با فاصله و در پایان جملة اصلی و بعد از «طلبید» که فعل آن است، فرود آمده است. به عبارتی جملة دوم را میتوان حاصل وقوع فرایند خروج بند موصولی بر روی جملة فرضی سه با شکل زیرساختی زیر در نظر گرفت که پس از اعمال فرایند خروج بهشکل جملة دو درآمده است:
3) چیزی [که خرد و هوش بیفزاید] باید طلبید.
گ.ا مرجع [بند موصولی کانونی]
3ـ فراوانی خروج بند موصولی در هر اثر
برای دستیابی به هدف اول پژوهش، همة بندهای موصولی موجود در نمونههای منتخب کتاب سفرنامة ناصرخسرو قبادیانی استخراج شد که درمجموع شامل 221 بند موصولی است. از این تعداد 138 مورد آن بند موصولی خروجیافته ارزیابی شد. به عبارتی، تقریباً در حدود 63 درصد موارد، بند موصولی تمایل به خروج از جایگاه اصلی را داشته است. به این معنی که بند موصولی بهجای ظهور در جایگاه اصلی خود که بلافاصله پس از گروه اسمی هسته است، در جایگاه پس از فعل ظاهر شده است.
دادههای خطاینامه نیز بر مبنای شناسایی بند موصولی و تقسیم آن به دو نوع خروجیافته و کانونی ارزیابی شد. در این کتاب از مجموع 173 بند موصولیِ شناساییشده، 39 بند خروجیافته و تعداد 134 بند در جایگاه کانونی خود باقی مانده است؛ بنابراین با توجه به دادههای مستخرج از این کتاب، اینگونه استنباط میشود که فراوانی خروج بند موصولی در متن خطاینامه کمتر از 23 درصد بوده و تمایل غالب این کتاب به حفظ بند موصولی در جایگاه کانونی خود است.
پس از بررسی نمونههای مستخرج از متن کارنامة سفر به چین، مجموع بندهای موصولی این متن برابر با 251 بند استخراج شد که از این تعداد 112 بند خروجیافته و 139 بند در جایگاه کانونی خود باقی مانده بود. با در نظر گرفتن نسبت بیش از 55.37 درصدی حفظ بند موصولی در جایگاه کانونی، در مقایسه با 44.60 درصد خروج بند موصولی، تمایل به خروج بند موصولی در کارنامة سفر به چین پایینتر از تمایل به حفظ بند در جایگاه کانونی خود ارزیابی میشود. شکل شمارة یکْ خلاصة فراوانی بندهای موصولی هر اثر را به تفکیک خارج یا خارجنشدن آنها نمایش میدهد.
شکل شمارة 1: فراوانی بند موصولی آثار به تفکیک وضعیت خروج
فرانسیس (2010) خروج بند موصولی را عامل مؤثری در تسهیل پردازش متن میداند. به عقیدة او خروج بند موصولی در هر دو حوزة پردازش و تولید متن مؤثر است. خروج بند موصولی موجب برهمخوردن رابطة تصویرگونگی بین هستة اسمی و وابستة توصیفگر آن میشود؛ اما او همسو با گیون (Givon, 2001) معتقد است چون وجود بند موصولی در جایگاه کانونی خود موجب میشود اجزای بند اصلی از هم فاصله بگیرد، پردازش متن برای مخاطب دشوار میشود. در مقابل، خروج بند موصولی با کمکردن فاصلة بین اجزای بند اصلی موجب تسهیل پردازش میگردد (Francis, 2010: 8). آزموده و همکاران (1396) با مطالعة ویژگیهای بندهای موصولیِ توضیحی معتقدند که جنبههای نقشی «ایجاد تقابل» و «پردازش آسان» را میتوان از پیامدهای سازوکار جابهجایی بند موصولی به شمار آورد (آزموده و همکاران، 1396: 69). براساس مطالعات بالا انتظار میرود از منظر خوانندة متن، در بین دو اثر که میانگین طول بندهای موصولی آنها یکسان یا نزدیک به هم است، متنی ازنظر درک، سادهتر و روانتر تلقی شود که فراوانی خروج بند موصولی در آن بالاتر است. همانطور که در شکل شمارة یک دیده میشود، سفرنامة ناصرخسرو بالاترین درصد خروج بند موصولی را دارد که برابر با تقریباً 63 درصد موارد است. پس از آن متن کارنامة سفر به چین قرار دارد که با 18 درصد کاهش، در جایگاه دوم قرار دارد. خطاینامه با 22.54 درصد، پایینترین نسبت خروج بند را به خود اختصاص داده و تمایل غالب آن، به حفظ بند موصولی در جایگاه کانونی است.
4ـ نقش گروه اسمی مرجع بند موصولی در بند پایه و پیرو هر اثر
گروه اسمی مرجع بند موصولی دارای نقشی دوگانه در جملة پایه و پیرو بوده است و میتواند در هرکدام از دو جملة پایه و پیرو (بند موصولی) نقشهای متنوعی شامل نقش فاعلی، مفعول مستقیم، مفعول غیرمستقیم، مفعول حرف اضافه، ساخت اضافی و یا مفعول مقایسهای داشته باشد. بهعلت ماهیت دوگانة نقش گروه اسمی مرجع در بندهای مختلف، پاسخ به سؤال دوم پژوهش مستلزم تفکیک این پرسش به دو زیربخش به شرح زیر خواهد بود:
الف) فراوانی نقشهای گروه اسمی مرجع بند موصولی خروجیافته در بند پایه
پاسخ به این پرسش مستلزم شناسایی نقشهای متنوع گروه اسمی مرجع بند موصولی در جملة پایه یا اصلی است. با شناسایی بندهای موصولی سفرنامة ناصرخسرو، خطاینامه و کارنامة سفر به چین، گروههای اسمی مرجع بند در نقشهای فاعلی، مفعول مستقیم، مفعول غیرمستقیم، مفعول حرف اضافه، ساخت اضافی و مفعول مقایسهای طبقهبندی شد. بند موصولی خروجیافته از جایگاه فاعل، جملهوارهای است که بهعنوان توصیفگر گروه اسمیای عمل میکند که نقش فاعل و یا نهاد در جایگاه فاعل جمله را بر عهده دارد:
4) و امیر مدینه آن سال به مصر بیامد [که او را بر سلطان رسمی بود] (ناصرخسرو، 1369: 98).
گ.ا مرجع ـ فاعل فعل بیامد بند اصلی [بند موصولی]
بند موصولی همچنین میتواند بهعنوان توصیفگر مفعول بند اصلی عمل کند؛ برای نمونه در جملة پنج زیر، بند موصولی که با قلاب مشخص شده، توصیفکنندة گروه اسمیِ «عکس بالای سر» است که در بند اصلی مفعول فعل «نشان داد» است:
5) عکس بالای سر را نشان داد [که در آن مائو در میان عدهای ایستاده بود] (اسلامی ندوشن، 1362: 160).
گ.ا مرجع ـ مفعول بند اصلی [بند موصولی]
این بند همچنین میتواند گروه اسمیای را توصیف کند که متمم فاعل جملة پایه است؛ مانند جملة ششم در زیر:
6) آن کانهای مذکور از قسم خانبالغ در شهری است [که او را دیتنک گویند] (افشار، 1357: 116).
گ.ا مرجع ـ متمم حرف اضافة «در» [بـند موصولی]
همانطور که مشخص است بند موصولی که در قلاب قرار گرفته، توصیفگر گروه اسمی «شهری» است که پس از حرف اضافة «در» ظاهر شده است و نقش دستوری مفعول حرف اضافه را در جملة پایه دارد.
از دیگر نقشهای گروه اسمی مرجع بند موصولی در جملة پایه میتوان به ساخت اضافی اشاره کرد. در این حالت بند موصولیْ اسمی را توصیف میکند که در بند پایه، درون یک ساخت اضافی قرار گرفته است.
7) اکنون به جستوجوی معمای طـب سوزنی پرداخته شده است [که از حدود سه هزار سال پیش تاکنون در چین مورد عمل بوده است] (اسلامی ندوشن، 1362: 76).
گ.ا مرجع ـ ساخت اضافی [بند موصولی]
برای نمونه در جملة هفتم، بند موصولی «که از حدود سه هزار سال پیش تاکنون در چین مورد عمل بوده است»، توصیفکنندة اسم «طب سوزنی» است که در بند پایه در ساختی اضافی، به اسم «معما» اضافه شده است.
پس از شناسایی انواع نقشهای گروه اسمی مرجع در بند پایه، همة بندهای موصولی مستخرج از سفرنامة ناصرخسرو، خطاینامه و کارنامة سفر به چین به تفکیک جایگاه گروه اسمی مرجع بند در جملة پایه بررسی شد که خلاصة آن در شکل شمارة دو ارائه شده است:
شکل شمارة 2:نقش گروه اسمی مرجع بندهای موصولی خروجیافتهدر بندهای پایه
همانطور که ملاحظه میشود، فراوانی نقش فاعلی بهعنوان گروه اسمی مرجع بند موصولی خروجیافته در هر سه اثر بالاترین میزان را دارد؛ بهطوری که از مجموع 289 بند موصولی یافتشده، در 133 مورد آن (46 درصد موارد) گروه اسمی مرجع بند موصولی خروجیافته در جایگاه فاعلی قرار گرفته است. با نگاهی دقیقتر و با توجه به جایگاه فاعلی و مفعولی که سازههای اصلی جمله به شمار میرود، مشخص میشود که در مجموع کل سه اثر دو جایگاه فاعلی و مفعولی بیش از 75 درصد موارد خروج بند موصولی را به خود اختصاص داده است؛ درحالیکه سه جایگاه بعدی رویهمرفته تنها 22/24 درصد موارد خروج بند را شامل میشود. مقایسة یافتههای بالا با سلسلهمراتب جهانی موصولیسازی کینان و کامری (1977) نشاندهندة همسویی دادههای مستخرج از سه دورة تاریخی مورد بررسی با مطالعات جهانی این دو است.
ب) فراوانی خروج بند موصولی مربوط به جایگاه گروه اسمی در بند پیرو
همانطور که پیشتر نیز اشاره شد گروه اسمی مرجع بند موصولی علاوهبر نقشی که در بند پایه دارد، همزمان عهدهدار نقشی در بند پیرو نیز خواهد بود که میتواند با نقش آن در بند پایه مشابه یا متفاوت باشد؛ برای نمونهای از تشابه نقشهای گروه اسمی مرجع بند در هر دو جملة پایه و پیرو میتوان جملة هشت را در ادامه مثال زد که از متن خطاینامه انتخاب شده است:
8) خادمان مسلمان دو کس بودند [که... بر اسبان سوار پیش میرفتند] (افشار، 1357: 44).
گ.ا مرجع ـ نهاد [بند موصولی خلأ ـ فاعل بند پیرو]
گروه اسمی مرجع بند موصولی در جملة بالا همزمان، هم در جایگاه فاعلِ (نهاد) فعلِ «بودند»ِ بند اصلی قرار دارد و هم در جایگاه فاعل فعل «پیش میرفتند» در بند پیرو.
گروه اسمی مرجع بند موصولی همچنین میتواند در بند پیرو دارای نقشی متفاوت با نقش خود در بند اصلی باشد و برای مثال در جایگاه مفعول بند پیرو ظاهر شود؛ مانند جملة نُهم در ادامه:
9) و جامة دیگری بود [که همهاش را از پر طاووس دوخته بودند] (اسلامی ندوشن، 1362: 48).
گ.ا مرجع ـ نهاد [بند موصولی ضمیر ـ مفعول بند پیرو]
در نمونة بالا گروه اسمی مرجع که نقش فاعل (نهاد) بند پایه را دارد، در بند پیرو در جایگاه مفعول فعل «دوخته بودند» ظاهر شده است. این رابطه با حضور ضمیر «همهاش» که با علامت مفعول صریح «را» همراه است و ارتباط ارجاعی آن را با گروه اسمی «جامه» برقرار میکند، مشخصتر شده است. در زبان فارسی، در جملات موصولی که در توصیف فاعل یا نهاد بند اصلی است، امکان استفاده از هر دو حالت کاربرد ضمیر و یا خلأگذاری وجود دارد که در زیر چند نمونه از هر دو حالت ذکرشده ارائه میشود.
10) آن کانهای مذکور از قسم خانبالغ در شهری است [که او را دیتنک گویند] (افشار، 1357: 116).
گ.ا ـ نهاد [بند موصولی ضمیر]
11) آن مقبره امپراطور وان لی بود [که [ـ] بهتازگی کشف گردیده است] (اسلامی ندوشن، 1362: 92).
گ.ا مرجع ـ نهاد [بند موصولی [خلأ]]
همچنین ممکن است گروه اسمی مرجع بهعنوان متمم در بند پیرو ظاهر شود؛ مانند جملة دوازدهم در زیر که از سفرنامة ناصرخسروانتخاب شده است.
12) در زیر زمین دری است [که سلطان سواره از آن بیرون رود] (ناصرخسرو، 1369: 78)
گ.ا مرجع ـ نهاد [بند موصولی حرف اضافه + ضمیر جایگزین اسم]
مشخص است که گروه اسمی نکره «دری»، در بند پیرو جملة دوازدهم دارای نقش مفعول حرف اضافه است. این نقش بهویژه با توجه به رابطة ضمیر ارجاعی «آن» که به گروه اسمی «دری» اشاره میکند و جایگاه ظهور آن بلافاصله پس از حرف اضافة «از» در بند پیرو، وضوح بیشتری مییابد.
بر مبنای تعاریف بالا، نقش گروه اسمی مرجع در بندهای پیرو در هر سه سفرنامة مدّنظر بررسی شد و طی آن مشخص گردید از مجموع 289 بند موصولی استخراجشده، 137 مورد آن (40/47 درصد) هستة مرجع بند موصولی خروجیافته، دارای نقش فاعلی در جملة پیرو بوده است. در همین زمینه، دربارة سلسلهمراتب موصولیسازی کینان و کامری (1997) نقش مفعولی این هسته در بند پیرو در ردة دوم قرار داشته و سهمی 24 درصدی را به خود اختصاص داده است.
شکل شمارة 3: نقش گروه اسمی مرجع بند موصولی خروجیافتهدر بندهای پیرو
در مقایسة فراوانی بندهای موصولی به تفکیک هر کتاب مشخص میگردد که الگوی برتریسازههای اصلی، فقط در بندهای پیرو صادق نبوده است و برای مثال گرچه در بخش بندهای پایه، سفرنامة ناصرخسرو دارای بالاترین سهم موصولیسازی از جایگاه فاعلی است، گروههای اسمی مرجع در بندهای پیرو این کتاب بیشتر در نقش مفعولی ظاهر شده است.
کینان و کامری (1977) در مطالعة خود بر روی پنجاه زبان مختلف از خانوادههای زبانی متفاوت، سلسلهمراتب جهانی موصولیسازی را براساس میزان در دسترس بودن جایگاههای مختلف ترسیم کردهاند که طبق آن جایگاههای فاعلی و سپس مفعولی (مستقیم و غیرمستقیم) ـ تشکیلدهندة سازههای اصلی جمله ـ محتملترین جایگاهها برای موصولیسازی هستند. این سلسلهمراتب که براساس فراوانی رخداد موصولیسازی ترسیم شده است، ازنظر ویژگیهای روانشناختی نیز اهمیت ویژهای دارد. کینان و کامری (1977) عقیده دارند که «سلسلهمراتب موصولیسازی مستقیماً سهولت روانشناختی درک را منعکس میکند. به این معنا که هرچه یک جایگاه در سلسلهمراتب پایینتر باشد، درک بند موصولی آن جایگاه مشکلتر است». بر این مبنا انتظار میرود در یک متن، هرچه تعداد بیشتری از گروههای اسمی مرجع بند در جایگاههای افزودهای مانند جایگاههای مفعول حرف اضافه، قیدی و ساخت اضافی باشد، درک آن متن برای مخاطب مشکلتر باشد و متن سختتر ارزیابی شود. با تفکیک جایگاههای خروج به دو بخش سازههای اصلی (شامل جایگاههای فاعلی و مفعولی) و جایگاههای افزوده (شامل جایگاههای مفعول حرف اضافه، اضافی و قیدی) در هریک از سفرنامههای بررسیشده، تفاوت معناداری در سهم نسبی هر کتاب دیده میشود. درحالیکه مجموع سهم خروج بند موصولی از جایگاههای افزوده در سفرنامة ناصرخسرو 26/28 درصد و در کارنامة سفر به چین 57/28 درصد است، هستة گروه اسمی مرجع بند موصولی خروجیافته در خطاینامه، در تقریباً 36 درصد موارد در جایگاههای افزودهای مثل جایگاههای مفعول حرف اضافه، ساخت اضافی و یا قیدی ظاهر شده است.
5ـ شیوة نحوی ارتباط بند موصولی با گروه اسمی مرجع
بهطور کلی بندهای موصولی براساس حضور یا حضورنداشتن گروه اسمی هممرجع با هسته در درون بند موصولی به چهار نوع عمده تقسیم میشود. بر این اساس گروه اسمی هممرجع با بند موصولی میتواند به این صورتها باشد: 1) بهطور کامل در بند موصولی تکرار شود؛ 2) ضمیری مرتبط با گروه اسمی در بند موصولی حضور یابد؛ 3) ضمیر موصولی در ابتدای بند بیاید که هم نشانة بند موصولی باشد و هم نقش ضمیر را ایفا کند؛ 4) در بند موصولی خلأ وجود داشته باشد و نه گروه اسمی تکرار شود و نه ضمیر مرتبط با آن در بند حضور یابد؛ برای مثال در جملة سیزده در ادامه، تکرار کامل گروه اسمی مرجع در بند موصولی مشاهده میشود.
13) زیر آن تل غاری بود [که قبر مادر موسی ع در آن غار بود] (ناصرخسرو، 1369: 28).
گ.ا مرجع بند موصولی [بند موصولی تکرار کامل اسم هسته]
این در حالی است که در جملة چهارده، گروه اسمی مرجع بهطور کامل تکرار نشده، بلکه ارتباط بین این دو جمله توسط ضمیر شخصی هممرجع با گروه اسمی برقرار شده است.
14) مردی نشان دادند [که او را استاد علی نسایی میگفتند] (همان: 4).
گ.ا مرجع [بند موصولی ضمیر شخصی هممرجع]
همانطور که دیده میشود، در بند موصولی که در قلاب نمایش داده شده است، ضمیر شخصی «او» ظاهر شده است که مرجع آن، گروه اسمی «مردی» در جایگاه مفعولی بند پایه است.
زبان فارسی همچنین میتواند بهجای استفاده از هریک از دو راهکار بالا، از شیوة خلأگذاری استفاده کند. به این معنا که بند موصولی بدون نشانههای مرتبط با گروه اسمی هممرجع خود در بند پایه باشد.
15)چند نفریرا دیدیم[که [ـ]درصفمنظمقوسواریجلوی پلکانایستاده بودند](اسلامیندوشن،1362: 32).
گ.ا مرجع [بند موصولی خلأ]
همانطور که مشاهده میشود در بند موصولیِ مشخصشده با قلاب در جملة پانزده که توضیح و توصیفی دربارة گروه اسمی «چند نفری» در بند اصلی است، نه این گروه اسمی تکرار شده و نه ضمیری به کار رفته است که با آن مرتبط باشد؛ بلکه بهجای این هر دو، در جایگاه فاعلی بند موصولی، خلأ وجود دارد که در این مثال با علامت [ـ] مشخص شده است.
سؤال سوم پژوهش این بود که هریک از سه اثر سفرنامة ناصرخسرو، خطاینامه و کارنامة سفر به چین، از بین سه امکان موجود در زبان فارسی برای ایجاد پیوند بین بند موصولی و بند اصلی (شامل تکرار کامل گروه اسمیهسته، استفاده از ضمیر هممرجع با گروه اسمی و یا خلأ) از کدام شیوه و به چه میزان بهره میبرد؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت بندهای موصولی مستخرج از سفرنامههای بررسیشده از منظر توزیع فروانیِ هریک از این روشها نیز بررسی شد که خلاصة آن در شکل شمارة چهار دیده میشود.
شکل شمارة 4: شیوة اتصال گروه اسمی هممرجع با هسته در بند موصولی
همانطور که در شکل شمارة چهار مشاهده میشود، از مجموع 289 بند موصولی خروجیافته، استفاده از شیوة خلأگذاری با 150 مورد در جایگاه اول، استفاده از ضمیر هممرجع با گروه اسمی با 127 مورد در جایگاه دوم و تکرار کامل گروه اسمی با اختلافی آشکار و تنها 12 مورد، در رتبة آخر قرار گرفته است. استفاده از ضمیر هممرجع با گروه اسمی ازنظر حفظ ساختار ارجاعی به تسهیل درک مرجع بند موصولی کمک میکند که البته نرخ نسبتاً بالای وقوع آن در این سفرنامهها نیز مؤید همین نکته است. همچنین توجه به سهم هر اثر از شیوههای یادشده نشان میدهد که در نزدیک به 53 درصد موارد، بندهای موصولی خروجیافته در سفرنامة ناصرخسرو، دارای ضمیر هممرجع با گروه اسمی در بند پیرو است؛ با وجود این، به مرور زمان برتری این شیوه کاهش یافته است و در مقابل شاهد افزایش شیوة خلأگذاری هستیم؛ بهطوری که در خطاینامه این شیوه در تقریباً 57 درصد بندهای موصولی به کار گرفته شده است و در کارنامة سفر به چین به اوج خود میرسد و سهمی 62.5 درصدی را به خود اختصاص میدهد.
نکتة جالب توجه دیگر در دادههای مستخرج از سفرنامة ناصرخسرو پیداشدن نمونههایی هرچند محدود، اما شایان ذکر در شیوة استفادة زبان فارسی این دوره، استفاده از ابزار گروه اسمی هممرجع در بند موصولی است. هرچند مطالعات صورتگرفته بر روی متون فارسی معاصر، در حالتی که عنصر هممرجع با هسته دارای نقش فاعلی باشد، استفاده از شیوة خلأ را اجباری میدانند (راسخمهند و دیگران، 2016؛ مولایی کوهبنانی و دیگران، 1397: 22)، در نمونههایی مثل جملات زیر که همگی از سفرنامة ناصرخسرو استخراج شده است، نه خلأگذاری، بلکه ضمیر هممرجع با گروه اسمی در بند موصولی ظاهر شده است.
16) به جایی رسیدیم [که آنجا مسجدی بود] (ناصرخسرو، 1369: 10).
گ.ا مرجع [بند موصولی ضمیر هممرجع]
17) خانه بر دکان نهاده است [که آن دوازده گز ارتفاع دارد] (همان: 38).
گ.ا مرجع [بند موصولی ضمیر هممرجع]
18) مردی عجمی با من پیوست [که او از آذربایجان بود] (همان: 26).
گ.ا مرجع [بند موصولی ضمیر هممرجع]
6ـ تأثیر ساخت اطلاعی فعل بر خروج بند موصولی
ازجمله عوامل مؤثر بر خروج بند موصولی که پیشتر روچمونت و کالیکور (Rochemont & culicover)، شیخالاسلامی (1387)، راسخمهند و دیگران (1391) نیز آن را بررسی کردهاند، نوع فعل و وضعیت ساخت اطلاعی (Information structure) آن است. ازنظر ساخت اطلاعی، عناصر ارائهشده در جمله را میتوان به سه گروه عمده تقسیم کرد: عناصر حاوی ساخت اطلاعی نو؛ عناصر دارای ساخت اطلاعی کهنه؛ عناصر دارای ساخت اطلاعی مفروض. راسخمهند و دیگران (1391) دربارة ساخت اطلاعی فعل معتقدند که «افعال لازم غیرمفعولی و افعال ربطی اطلاع زمینهای دارند و معمولاً عنصر بعد از آنها دارای اطلاع نو است؛ بنابراین، به احتمال زیاد بند موصولی خارجشده پس از اینگونه افعال بیشتر دیده میشود؛ اما افعال متعدی معمولاً دارای اطلاع نو هستند و کمتر در این موقعیت ظاهر میشوند» (راسخمهند و دیگران، 1391: 34)؛ به عبارت دیگر انتظار میرود خروج بند موصولی بعد از جملههای پایه با فعل ربطی و فعل لازم غیرمفعولی بیشتر باشد.
برای مثال در جملة نوزده در زیر:
19) هر طعام و میوه و مأکول [که در عجم دیدم] همه آنجا موجود بود (ناصرخسرو، 1369: 20)
[بند موصولی کانونی]
فعل بند اصلی «دیدم» فعل متعدی است که بنابر تعریف بالا دارای اطلاع نو است و همانطور که مشاهده میشود بند موصولی بعد از آن نیز خروج نیافته و در جایگاه کانونی خود باقی مانده است. این در حالی است که در جملة بیستم، فعل بند پایه، فعل ربطی «بود» است که بنابر تعریف راسخمهند و دیگران (1391) دارای اطلاع زمینهای است و همانطور که ملاحظه میشود بند موصولی بعد از خود را خروج داده است.
20) همچنان دیوار و خندق بود [که در کوه و صحرا میرفت] (افشار، 1357: 168).
[بند موصولی خروجیافته]
برمبنای مطالب بالا، چهارمین سؤال این پژوهش درپی این پاسخ بود که وضعیت بندهای خروجیافتة سفرنامههای مورد مطالعه در این پژوهش براساس ساخت اطلاعی فعل چگونه است؟ بر این اساس بندهای موصولی خروجیافته هر سه کتاب، براساس نوع فعل بند پایه بررسی شد. از مجموع 289 بند موصولی خروجیافته، 157 بند دارای فعل ربطی بود که سهمی برابر با 32/54 درصد را شامل میشود. این در حالی است که سایر انواع فعلها شامل شش طبقة عمدة فعلهای لازم، فعلهای متعدی تکمفعولی، متعدی دو مفعولی، متعدی مرکب، متعدی دارای متمم قیدی و لازم دارای متمم قیدی (غلامعلیزاده، 1386) مجموعاً 67/47 درصد را به خود اختصاص داده است.
فراوانی خروج بند موصولی پس از بندهای پایه با فعلهای ربطی و غیرربطی در هر اثر به شرح شکل شمارة پنج ارائه شده است.
شکل شمارة 5: تأثیر ساخت اطلاعی فعل بر خروج بند موصولی
همانطور که از شکل بالا برمیآید در بیش از 50 درصد موارد، بندهای موصولی در سفرنامة ناصرخسرو از جایگاه پس از فعل ربطی خروج کرده است. این نسبت در کارنامة سفر به چین با کمی افزایش به حدود 51 درصد میرسد. وضعیت خطاینامه در این میان متفاوت است. به این معنی که در خطاینامه خروج بند موصولی از بند پایه با فعل ربطی به بیش از 76 درصد میرسد. بنابراین یافتههای بالا در هر سه کتاب، نقش ساخت اطلاعی زمینهای در خروج بند موصولی را عامل مؤثری به شمار میآورد؛ اما تأثیر این عامل در خطاینامه در بالاترین حد خود ارزیابی میشود.
همچنین دربارة شباهت آوایی فعل بند پایه و پیرو باید گفت در پیشینة مطالعات مربوط به خروج بند موصولی این موضوع جزو عواملی معرفی شده است که خروج بند موصولی را اجباری میکند؛ البته در دادههای حاضر هیچ نمونهای یافت نشد که از این قاعده تخطی کند؛ سهم این پدیده در کل فرایند خروج بند چشمگیر به نظر نمیرسد؛ بهطوری که از مجموع 138 بند موصولی خروجیافته در سفرنامة ناصرخسرو تنها در 16 بند (حدود 12درصد) فعل بند پایه و بند موصولی دارای شباهت آوایی بودهاند. در خطاینامه 9 بند (26 درصد) و در کارنامة سفر به چین 14 بند (حدود 13 درصد) خروج بند موصولی از بند پایهای صورت گرفته که فعل آن به بند پیرو شباهت داشته است.
7ـ تأثیر وزن دستوری بر خروج بند موصولی
آخرین پرسش این پژوهش درپی بررسی تأثیر نسبت پیچیدگی سازه در خروج بندهای موصولی سه سفرنامة منظور بوده است.
سنجش تأثیر وزن دستوری (Grammatical weight) بر خروج بند موصولی در این پژوهش براساس نظر فرانسیس (2010) تحت تأثیر اندازة «حوزة ترکیب سازهای» (Phrasal combination domain) انجام شده است. این حوزه عبارت است از کمترین رشتة عناصر مورد نیاز برای ساخت یک گره مادر (Mother node) و سازة بلافصل (Immediate structure) آن. طول بند موصولی بر این اساس عبارت است از تعداد کلمات بند موصولی از هسته [که] در بند موصولی تا انتهای آن.
بر این اساس وزن دستوری در جملة بیست و یک:
21) حصیر سازند [که مصلای نمازی از آن در همانجا به پنج دینار مغربی بخرند] (ناصرخسرو، 1369: 30)
[بند موصولی خروجیافته]
برابر است با طول بند موصولی ـ برابر با دوازده واژه ـ تقسیم بر تعداد سازههای بلافصل گروه فعلی که تنها از دو واژه یعنی فعل «سازند» و یک مفعول مستقیم (حصیر) شکل یافته است؛ بنابراین نسبت مورد نظر در جملة بیست و یک عبارت است از:
وزن دستوری جمله 21= = = 6
22) من و برادرم و غلامکی هندو [که با ما بود] وارد شدیم (همان: 4).
[بند موصولی کانونی]
در جملة بیست و دو تعداد سازههای بلافصل گروه فعلی بند اصلی، که فعل آن لازم است و بدون مفعول، دو عنصر است و تعداد کلمات بند موصولی که با قلاب مشخص شده، چهار کلمه است. در این حالت معیار وزن دستوری برای جملة بیست و دو عبارت است از:
= وزن دستوری جمله 22
همانطور که ملاحظه میشود با افزایش تعداد واژههای بند موصولی، تمایل به خروج بند موصولی از جایگاه کانونی به جایگاه پس از فعل افزایش یافته است و اثربخشی خروج بند نسبتبه حفظ آن در جایگاه کانونی و اصلی خود بیشتر میشود. مثالهای بالا نیز مؤید همین نکته است؛ بهطوری که بند موصولی در جملة بیست و یک، با نسبت طول 6 خروج یافته است؛ حال آنکه بند موصولی در جملة بیست و دو با نسبت طول 2، خروج نیافته و در جایگاه کانونی خود باقی مانده است.
بر همین مبنا در مطالعة پیشِرو، تعداد سازههای بلافصل گروه فعلیِ بند اصلی برای همة 289 بند مستخرج از سفرنامة ناصرخسرو، خطاینامه و کارنامة سفر به چین استخراج و میانگین کلی تعداد عناصر گروه فعلی هر اثر بهصورت مجزا محاسبه شد. طول بند موصولی نیز برای هر بند محاسبه شد و درنهایت میانگین کل کلمات بند موصولی به تفکیک هر کتاب به دست آمد که در جدول شمارة یک دیده میشود.
جدول شمارة 1: وزن دستوری
وزن دستوری |
تعداد عناصر گروه فعلی بند اصلی |
تعدادکلماتبند موصولی |
نام کتاب |
3.3264 |
1.8913 |
6.2913 |
سفرنامة ناصرخسرو |
4.0001 |
2.0256 |
8.1026 |
سفرنامة خطاینامه |
3.8816 |
1.8839 |
7.3125 |
کارنامة سفر به چین |
همانطور که از جدول شمارة یک مشخص است، کمترین وزن دستوری متعلق به کتاب سفرنامة ناصرخسرواست که در آن بندهای موصولی با طول میانگین 6.29 کلمه و گروه فعلی 1.89 سازهای خروج یافتهاند. با مقایسة این نسبت در کتاب کارنامة سفر به چین، که میانگین بندهای موصولی خروجیافتة آن 7.31 کلمه است، مشخص میشود که بندهای موصولی با طول میانگین 6 کلمه و بیشتر در سفرنامة ناصرخسروخروج یافته است؛ درحالیکه بندهایی از کارنامة سفر به چین خروج یافته که 7 کلمه و بیشتر بوده است. مشخص است که با افزایش طول بند موصولی در کارنامة سفر به چین، بندهای کوتاهتر 6 کلمهای که در سفرنامة ناصرخسروخروج یافته، در این کتاب در جایگاه کانونی خود باقی مانده است. این تحلیل میتواند همچنین تبیینی باشد در توضیح بالاتربودن نرخ فراوانی نسبی خروج بند موصولی در سفرنامة ناصرخسرو در قیاس با همین نسبت در کارنامة سفر به چین (63 درصد در مقایسه با 45 درصد). در بین سه منبع مطالعهشده بیشترین وزن دستوری در کتابخطاینامه دیده میشود که در آن، هم تعداد سازههای گروه فعلی بیشتر بوده و هم میانگین طول بندهای موصولی خروجیافتة آن بیشتر است؛ بدین معنی که بندهایی با طول میانگین 8 کلمه و بیشتر خروج یافته و بندهای کوتاهتر در جایگاه کانونی خود باقی مانده است. هماهنگی دادههای جدول شمارة یک با شکل شمارة یک که فراوانی نسبی خروج بند موصولی در سه کتاب سفرنامة ناصرخسرو، خطاینامه و کارنامة سفر به چین را نشان میدهد نیز مؤید همین نکته است.
دادههای توصیفی جدول بالا بهخوبی گویای وجود تفاوت بارز بین میانگین طول بند موصولی و وزن دستوری در بین سه کتاب بررسی شده است؛ اما برای اطمینان از وجود تفاوت معنادار بین دادهها، از آزمون آنالیز واریانس یکطرفه (آنوا) بهره گرفته شد. این آزمون با هدف سنجش سطح معناداری در تفاوتهای مشاهدهشدة سه گروه براساس یک متغیر خاص، مورد استفاده قرار میگیرد. در همین باره دادههای مستخرج از هر سه کتابِ بررسیشده، در نرمافزار «اس پی اس اس» وارد شد و برای هریک از عوامل دخیل در وزن دستوری شامل طول گروه فعلی، طول بند موصولی و وزن دستوری، یک آزمون سنجش معناداری اجرا شد.
نتایج آزمون آنوا برای طول گروه فعلی، بیانگر آن است که بین میانگین طول گروه فعلیِ سه کتاب منظور، تفاوت معناداری مشاهده نشده است و ارزش پی آزمون بر روی متغیر طول گروه فعلی بزرگتر از 0.05 است. این نتیجه همچنین از مقایسة میانگین طول گروه فعلی سه کتاب در ستون سوم جدول شمارة یک قابل مشاهده است. با اجرای آزمون آنوا برای سنجش تفاوت طول بند موصولی در بین کتابها، ارزش پی برابر 0.148 به دست آمد. با در نظر گرفتن اینکه ارزش پی کوچکتر از 0.05 نشاندهندة وجود تفاوت معنادار بین سه گروه مورد بررسی است، مشخص میشود که بین سه کتاب سفرنامة ناصرخسرو، خطاینامه و کارنامة سفر به چین، تفاوت معناداری دربارة طول بند موصولی وجود دارد. از آنجا که آزمون آنوا فقط به وجود تفاوت معنادار بین سه گروه اشاره دارد و مشخص نمیکند که آیا این تفاوت معنادار حاصل تفاوت بین همة گروههای شرکتکننده است یا دو گروه خاص با یکدیگر، آزمون تعقیبی توکی برای شناسایی محل تفاوت، اجرا شد و مشخص گردید که بین طول بند موصولی سفرنامة ناصرخسرو با طول بند موصولی دو کتاب خطاینامه و کارنامة سفر به چین تفاوت معنادری وجود دارد و میانگین طول بندهای موصولی خروجیافته در این کتاب بهطور معناداری از همین معیار در دو کتاب دیگر کمتر است. این آزمون همچنین مشخص کرد بین طول بندهای موصولی خروجیافتة خطاینامه با دو کتاب سفرنامة ناصرخسرو و کارنامة سفر به چین تفاوت وجود دارد؛ هرچند تفاوت با کتاب سفرنامة ناصرخسرو بیشتر و با کارنامة سفر به چین کمتر است. همچنین نتایج آزمون تعقیبی توکی مؤید وجود تفاوت معنادار بین طول بندهای موصولی خروجیافتة کتاب کارنامة سفر به چین با سفرنامة ناصرخسرو و خطاینامه است. هرچند مجدداً تفاوت با سفرنامة ناصرخسرو بیشتر و تفاوت با خطاینامه کمتر است. نتایج بالا از ستون دوم جدول شمارة دو نیز قابل استنباط است.
آزمون آنوا درنهایت برای بررسی وجود تفاوت معنادار بین وزن دستوری سه سفرنامة موضوع پژوهش نیز اجرا شد که در سطح معناداری 0.05 نشاندهندة وجود تفاوت معنادار در وزن دستوری سه کتاب مورد مطالعه بود. بر این اساس با اجرای آزمون تعقیبی توکی مشخص شد که بین وزن دستوری سفرنامة ناصرخسرو با دو کتاب خطاینامه و کارنامة سفر به چین تفاوت وجود دارد و وزن دستوری این کتاب بهشکل معناداری کمتر از وزن دستوری دو کتاب دیگر است. آزمون تعقیبی توکی بین وزن دستوری خطاینامه و دو کتاب سفرنامة ناصرخسرو و کارنامة سفر به چین نیز وجود تفاوت را گزارش میکند؛ البته تفاوت وزن دستوری خطاینامه با سفرنامة ناصرخسرو بیشتر و با کارنامة سفر به چین کمتر است. نتایج این آزمون بین وزن دستوری کارنامة سفر به چین با وزن دستوری سفرنامة ناصرخسرو و خطاینامه نیز مؤید وجود تفاوت است؛ هرچند تفاوت وزن دستوری با سفرنامة ناصرخسرو بیشتر و با خطاینامه اندکی کمتر است.
هاوکینز (Hawkins, 1994) وزن دستوری را عامل مؤثری برای درک متن میداند. او معتقد است حرکت سازههای طولانی به انتهای بند، موجب کاهش حوزة ساخت سازهای میشود. وی معتقد است انتقال سازة سنگین به انتهای جمله، این امکان را برای خواننده و شنونده فراهم میکند که متن را بهتر پردازش کند؛ زیرا آنها در این حالت سازههای اصلی جمله را زودتر شناسایی میکنند (به نقل از فرانسیس، 2010: 8). همانطور که اشاره شد، وزن دستوریْ معرّف طول و پیچیدگی بند موصولی است و هرچه میانگین وزن دستوری بندهای خروجیافتة یک متن بیشتر باشد، بدین معناست که بندهای موصولی آن متن طولانیتر و پیچیدهتر بوده و درک آن برای مخاطب دشوارتر است؛ درنتیجه خروج آنها کمک بیشتری به تسهیل درک متن میکند.
بنابر مجموع شواهد بالا مشخص میشود که وزن دستوری بندهای موصولی خروجیافته در کتاب خطاینامه بهطور معناداری با دو کتاب دیگر متفاوت و از آن دو بیشتر است.
8ـ نتیجهگیری
با توجه به ماهیت اختیاری فرایند خروج بند موصولی، فرض اصلی این پژوهش بر آن بود که با مقایسة میزان همگرایی/ واگرایی نتایج بهدستآمده از تحلیل خروج بند موصولی در آثار سه دورة زمانی متفاوت ـ شامل 1) سفرنامة ناصرخسرو قبادیانی، قرن پنجم هجری قمری؛ 2) خطاینامه علیاکبر خطایی، قرن دهم هجری قمری؛ 3) کارنامة سفر به چین محمدعلی اسلامی ندوشن، قرن چهاردهم هجری ـ و میزان بسامد آنها با توجه به الگوی افزایشی یا کاهشی متون مختلف، این سفرنامهها را ازنظر سهولت پردازش متن ارزیابی کند. بر همین اساس بندهای موصولی مستخرج از منابع مطالعهشدة این کتاب در پنج مورد بررسی شد که از این بین سه مورد مربوط به فراوانی خروج بند موصولی، جایگاههای خروج بند موصولی، و وزن دستوری ملاکهای تأثیرگذار در میزان سهولت درک و پردازش متن تلقی میشود. با مقایسة میانگین طول بندهای موصولی بین سه سفرنامة بررسیشده مشخص میگردد که درصد فراوانی خروج بند موصولی در سفرنامة ناصرخسروـ اثری با نثر مرسل فارسی ـ (درخشان، 1353 و شهرامی، 1387) و کارنامة سفر به چین ـ ازنظر سبکی، ساده و متمایل به زبان معیار امروز است ـ (نصرتی و همکاران، 1390) بالا و در هرکدام بیش از 50 درصد موارد بوده است؛ درحالیکه همین عامل در کتاب خطاینامه که متعلق به نثر مصنوع و متکلف دورة صفویه است، بسیار پایین و کمتر از 24 درصد موارد است. همراستا با فرانسیس (2010) و آزموده و همکاران (1396) نرخ پایینتر خروج بند موصولی، از منظر پردازشی نیز درک متن را دشوارتر میکند. همچنین این پژوهش با تفکیک جایگاه گروه اسمی مرجع بندهای موصولی خروجیافته، به دو بخش اصلی بند پایه و پیرو، به مطالعة جایگاههای موصولیسازی در منابع منظور پرداخته است و همراستا با سلسلهمراتب جهانی کینان و کامری (1977) نتیجه میگیرد که بالاترین خروج بند موصولی در هر سه اثر بهترتیب از جایگاههای فاعلی و سپس مفعولی بوده است. در این بین سفرنامة ناصرخسرو بالاترین سهم نسبی خروج بند موصولی از جایگاه سازههای اصلی (فاعلی و مفعولی) را داراست. در بندهای پیرو نیز سازة مرتبط با جایگاه اصلی، بیشترین سهم را در مجموع سه کتاب به خود اختصاص داده است؛ اما نگاهی به توزیع نسبی جایگاههای افزوده در سه کتاب بررسیشده نشان میدهد که ظهور هستة بند موصولی خروجیافته در جایگاههای افزوده (مفعول حرف اضافه، قیدی، ساخت اضافی) در خطاینامه بیشترین وقوع را داشته و در نزدیک به 37 درصد بندهای موصولی خروجیافتة این اثر، گروه اسمی هستة مرجع بند در بند موصولی، در جایگاههای افزوده قرار داشته است؛ که بنابر نظر کینان و کامری (1977) ازنظر درک و پردازش جایگاههای دشوار موصولیسازی تلقی شده است و انتظار میرود مخاطب کتاب خطاینامهرا که متنی با بیشترین بند موصولی از جایگاههای افزوده است، متنی دیریاب و مشکل تلقی کند. یافتههای حاصل از بررسی آخرین معیار این پژوهش نیز میانگین وزن دستوری بندهای موصولی خروجیافتة هر اثر را محاسبه و مشخص کرده است. از این منظر با مقایسة وزن دستوری سفرنامة ناصرخسرو (3.32) و کارنامة سفر به چین (3.88) که هر دو ویژگیهای سبکی نثر ساده را دارد، با همین عامل در خطاینامه(4.00) مشخص شد که این کتاب دارای بالاترین میانگین وزن دستوری و کمترین فراوانی نسبی خروج بند در بین سه اثر مورد بررسی است. این عامل نیز در کنار دو عامل بحثشدة فوق، مؤید آن است که از منظر ادراک متن، کتاب خطاینامه متنی دشوار و سخت ارزیابی میشود. این نتایج از یکسو مبتنی بر ملاکهای دستوری مؤثر بر پردازش متن است و از جهت دیگر، همسو با ویژگیهای سبکشناختی عصر صفوی است که خطاینامهبه آن تعلق دارد. نثر دورة صفویه عموماً نثری مصنوع و متکلف و دیریاب ارزیابی میشود. نثری که سرشار از استعارهها و تشبیهات، استفاده از آیات و روایات عربی، استفاده از شعرهای کوتاه و بلند در جایجای متن، و کاربرد جملات طولانی و اطناب در کلام است. ویژگیهایی که دربارة متن خطاینامه نیز صادق است. اطناب در کلام نیز در پژوهشهای متعدد، از ویژگیهای این نثر به شمار آمده است؛ ازجمله پیری (1390) در مطالعة خود با بررسی شاخصهای متفاوت واژگانی و دستوری، نثر دورة صفویه را ازنظر کاربرد جملههای طولانی قابل توجه ارزیابی میکند (پیری، 1390: 31). چنانچه مشخص است، دادههای حاصل از ملاکهای نحوی استفادهشده در این پژوهش همراستا با مطالعات ادبی مستقل، از بین سه سفرنامة بررسیشده، کتاب خطاینامه متعلق به قرن نهم هجری و عصر صفویه را براساس پایینبودن میزان خروج بند موصولی، سنگینبودن وزن دستوری بندهای خروجیافته و ظهور بیشتر گروه اسمی مرجع بند موصولی در جایگاههای افزودة جمله (مانند جایگاه مفعول حرف اضافه، قیدی و اضافی)، دشوار و پیچیده ارزیابی میکند که این امر میتواند بیانگر اعتبار ملاکهای معرفیشدة بالا در مطالعات سبکشناسی تلقی شود.
از دیگر نکات جالب توجه در این مطالعه، نتایج حاصل از بررسی دادههای سفرنامة ناصرخسرو است که معرّف نمونههایی محدود، اما شایان ذکر در شیوة استفادة این اثر، از ابزار گروه اسمیهممرجع در بند موصولی است. مطالعات صورتگرفته بر روی متون نوشتاری فارسی معاصر، استفاده از شیوة خلأ را در حالتی که عنصر هممرجع با هسته دارای نقش فاعلی باشد، اجباری میداند (راسخمهند و همکاران، 2016 و مولایی کوهبنانی و دیگران، 1397). با وجود این، ملاحظه شد که در نمونههای مستخرج از سفرنامة ناصرخسرو، نه خلأگذاری، بلکه ضمیر هممرجع با گروه اسمی مربوط به فاعل در بند موصولی ظاهر شده است. این امر مؤید آن است که برخلاف قواعد دستوری فارسی معاصر، در فارسی دورة سفرنامة ناصرخسرواستفاده از ضمیر ابقایی در حالت خروج بند موصولی از جایگاه فاعلی غیردستوری نبوده و کاربرد داشته است.