نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهیدبهشتی، تهران، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Abstract
The high position of Hadiqah al-Haqiqa in Persian literature has led to a lot of research on it; nevertheless, issues such as linguistic complexities, the use of other scientific terms, the obsolescence of the language, historical and religious references, and the irregular structure of the poem have left some of the ambiguities of this work unresolved. In the meantime, one should not be ignorant of a proper correction of Hadiqat al-Haqiqa; a correction that can take into account all aspects of this book and Sanai’s mental geometry, to provide the literary community with a text closest to the author’s. This issue has attracted the attention of contemporary Persian language scholars, hence remarkable studies in the field of correcting or describing the problems of this book have been done in the last century. In this study, the newest correction of Hadiqat al-Haqiqa will be investigated, and its weaknesses will be highlighted using the descriptive-analytical method and library resources. The necessity of the study is the need for both studying Sanai and his works in Persian literature and reviewing their corrections. It seems that in Yahaghi and Zarghani’s correction, using the method of correction in the form of the base manuscript as well as selecting the Manchester manuscript as the base version has resulted in some deficiencies in the corrected text, which will be addressed in this study in four general formats. Also, the concept of certain words, phrases, expressions, and couplets of Hadiqat al-Haqiqa will be clarified.
Introduction
It is the pleasure of literary lovers to make any correction of Persian literary texts. It will be more gratifying if the correction is made by two well-known figures in the field. Correction of Sanai’s Hadiqah al-Haqiqah, which is published by Mohammad Jafar Yahaghi and Seyed Mehdi Zarghani in 2018 (1397 AH), is one of the studies that was done according to the needs assessment of the literary society. But, in the end, when it was published, it became clear that unfortunately there were many deficiencies in the research method, as well as its comments and explanations in a way that it is sometimes perceived that what is written in the text of the book is far from the academic position of the two researchers. Although it has been difficult to write this book, admittedly, some verses in Hadiqat al-Haqiqa need further explanation. There are also discrepancies between the text and the comments, or there are shortcomings in reporting and recording verses. All of these have been discussed in this article.
Material & Methods
In this research, which has been done with the descriptive-analytical method and using library resources, the first correction of Hadiqat al-Haqiqa entitled Latiyef al-Hadaieq (Abdul Latif Abbasi between the years 1037 to 1044 AH, the correction of Modarres Razavi (1320 AH), the correction of Maryam Hosseini (1382 AH) entitled Fakhri Nameh, and other related works such as Talighate Hadiqah from Modarres Razavi (1341 AH), Sharhe Moshkelate Hadiqahe Sanaei from Ishaq Toghyani (1382 AH), and Sharhe Doshvarihaei Az Hadiqahe Sanaei by Zahra Dori (1383 AH) have been used.
Discussion of Results & Conclusions
One of the biggest reasons why there are many deficiencies is the correction of Yahaghi and Zarghani is choosing the Manchester manuscript (dated 681) as the base version, and abandoning the old manuscripts such as 552 and 558. It should be noted that the Manchester manuscript does not have the original characteristics of a basic manuscript. Perhaps the proofreaders’ argument for omitting these manuscripts is that they do not include all of Hadiqat al-Haqiqa poems. But, even with this argument, the antiquity, validity, and originality of these manuscripts cannot be ignored. Another reason is the text correction method that is chosen by the correctors. Considering the manuscripts used in this correction, it seems that the correction by using the ‘intermediate’ method could be the best method that the two researchers could use. Additionally, the corrected text should have been compared with one of the previous corrections. These factors have led to fundamental shortcomings in correcting and reducing its scientific value.
کلیدواژهها [English]
1ـ مقدمه
انجامگرفتنِ هر تصحیحی از متون ادب فارسی میتواند مایة خرسندیِ اهل ادب باشد و وقتی این تصحیح به همّت دو چهرة شناختهشده در این حوزه انجام شود، این خرسندی دوچندان خواهد بود. تصحیح حدیقةالحقیقة سنایی که بهاهتمام محمدجعفر یاحقی و سید مهدی زرقانی در سال 1397 منتشر شد، ازجمله پژوهشهایی است که با نیازسنجیِ جامعة ادبی انجام گرفت.
مصحّحان در مقدمة کتاب، اسلوبِ تصحیح خود را با این عبارات بیان کردهاند: «بهدستدادنِ چاپی با ضبطهای متفاوت و دیگرگونه»؛ و پیشبینیشان این است که این شیوه «با مقاومت ذهنیِ جامعة ادبی مواجه» خواهد شد؛ زیرا شکلِ گزارش ابیات در تصحیحهای پیشین، بهاندازهای در ذهنِ اهل ادب جایگیر شده است که «دشوار بتوان به این زودی آن ذهنیتهای جاافتاده و آن اعتمادها و اعتقادها را دگرگون کرد» (سنایی، 1397: 9).
این اعتقاد و ذهنیت بسیار ستودنیاست؛ اما وقتی سرانجام جامة عمل بپوشد و در اختیار جامعة ادبی قرار میگیرد، مشخص میشود متأسفانه کاستیهای فراوانی در نسخهپژوهی، شیوة کار و همچنین، تعلیقات و توضیحات آن رخ داده است و گاه احساس میشود آنچه در متن کتاب نگاشته شده است، با ساحت علمیِ مصحّحان فاصلة فراوان دارد.
نگارنده در انتظار بود تا پژوهشگرانی که بر او تقدّم فضل و فضلِ تقدّم دارند، دربارة چندوچونیِ این تصحیح قلمفرسایی کنند و چون پس از یک سال از چاپ و انتشار کتاب، این مسئله اتفاق نیفتاد، ناگزیر از این شد تا لنگی را به رهواری بیرون برَد. امید که این پژوهش علمی، غباری بر دلِ آیینهگونِ دو مصحّح ارجمند ننشاند.
2ـ کتابشناسی حدیقةالحقیقه
حدیقةالحقیقه از معدود متون فارسی است که دو تحریر متفاوت از آن بر جای مانده است: تحریر مفصّل که شامل یازده هزار بیت است و در برخی کتابتها تا 14 هزار بیت هم رسیده است؛ و تحریر مختصر که پنج تا هفت هزار بیت را در بر میگیرد. همین مسئله باعث شده است تفاوتهایی در نظم ابواب به وجود آید و تصحیحِ آن ازنظر ساختاری با آشفتگیهایی همراه شود.
نخستین تصحیح حدیقه را عبداللطیف عباسی در بین سالهای 1044ـ1037 از روی نسخة کتابتشده در سال 617 ق. انجام داد و شرحی بر آن نوشت که به لطایفالحدایق من نفائسالدقایق معروف است. این کتاب در سال 1304 ق. در هندوستان و در سال 1387 در تهران منتشر شد. چاپهای سنگیِ حدیقه نیز در بمبئی (سال 1275 ق) و لکهنو (سال 1395 ق) منتشر شده است.
در ایران هم مرحوم مدرّسرضوی این کتاب را در سال 1320 با استفاده از نسخههایِ تحریر مفصّل تصحیح کرد و پس از آن مریم حسینی در سال 1382 تحریر مختصر حدیقه را با عنوان فخرینامه منتشر نمود.
چاپ دیگر حدیقه در سال 1387 با مقدمة محمد روشن و براساس چاپ عکسی کلیات دیوان سنایی منتشر شد که در سال 1356 از روی نسخة کابل در افغانستان انجام گرفته بود؛ البته نسخة کابل حدود هفت هزار بیت دارد و این چاپ شامل دوازده هزار بیت است که پنج هزار بیت دیگر، ازطریق مقایسة این نسخه با تصحیح مدرّسرضوی به آن افزوده شده است (سنایی، 1387: بیست). در سال 1397 نیز محمدجعفر یاحقی و سید مهدی زرقانی تصحیح دیگری از حدیقه را در اختیار جامعة ادبی قرار دادند.
شرح حدیقه نیز ابتدا در خارج از مرزهای جغرافیایی ایران آغاز شده و به ایران رسیده است. افزونبر لطایفالحدایق، نوّاب میرزا علاءالدین احمدخان بهادر علائی لاهوری در سال 1290 ق. کتاب طریقه بر حدیقه را که شرح باب اول لطائفالحدائق است در لاهور منتشر کرد.
از مهمترین پژوهشهایی که در حوزة شرح و توضیح حدیقه انجام گرفته است میتوان به تعلیقات حدیقه از مدرّسرضوی (1341)، شرح مشکلات حدیقة سنایی از اسحاق طغیانی (1382) و شرح دشواریهایی از حدیقةالحقیقة سنایی از زهرا درّی (1383) اشاره کرد.
3ـ نسخهپژوهی تصحیحهای حدیقةالحقیقه
مرحوم مدرّسرضوی در تصحیح خود از شانزده نسخه استفاده کرده است. نسخة اساس تصحیح در سال 758 کتابت شده است، با وجود این، دیرینترین نسخة استفادهشده در آن، نسخة بغداد لیوهبی (کتابت سال 552) است که بعدها مریم حسینی فخرینامه را بر مبنای آن تصحیح کرد.
دیگر نسخة تصحیح مدرّسرضوی، نسخهای است «که از آن با عنوان نادرستِ نسخة کتابخانة اندیا انگلیش در لندن یاد شده (ص لح) درواقع همان نسخة کتابخانة دانشگاه کمبریج است که در سال 1012 ه. ق در عهد سلطنت جلالالدین اکبر در شهر آگره، از روی نسخهای به تاریخ 617 ق. به خط عبدالرحیم بن محمد بن ابیالفتح، معروف به «خطاط» تحریر یافته» (سنایی، 1397: 61) است.
مریم حسینی تصحیح خود را بر مبنای نسخة بغداد لیوهبی استانبول (کتابت سال 552) بنا کرده است و از نسخههای خلیل اینالجق (کتابت 588)، کتابخانة ملّی وین با عنوان الهینامه (کتابت 667) و نسخة کابل (کتابت: احتمالاً اواخر قرن ششم یا اوایل قرن هفتم) بهره برده است. مصحّح در مقدمه آورده است: «در تصحیح متن حاضر روش تصحیح شیوة توأم است؛ یعنی نسخة B اساس ولی در مواردی صورتهای صحیح از دیگر نسخ (کابل و اینالجق) وارد متن شده و متن نسخة اساس به پاورقی منتقل شده است... در بعضی موارد نادر هم با توجه به اینکه اشکال چهارگانة نسخ هیچکدام صورت صحیح متن را نشان نمیداد مجبور به تصحیح قیاسی شدهام» (همان، 1382: پنجاه).
یاحقی و زرقانی در تصحیح خود از 6 نسخة خطی بهره بردهاند:
1) نسخة شمارة 843 کتابخانة جان رایلندز منچستر (کتابت: 681) که مبنای تصحیح است و مصحّحان از آن بهعنوان «قدیمترین نسخة تفضیلی و تاریخدار حدیقه» (همان، 1397: 63) نام میبرند؛ اما بر این باورند که «نسخة مضبوطی است، اما نه بیغلط؛ گاه سهوالقلمهایی در آن دیده میشود که در جای خود تصحیح شده است» (همان: 67).
2) نسخة کتابخانة دانشگاه هایدلبرگ (کتابت: 687 ق) که شامل ده هزار بیت است.
3) نسخة کابل که پیشتر معرفی شد.
4) نسخة کتابخانة اسعد افندی که به اذعان مصحّحان، «نسخهای ناقص و درهمریخته، اما مهمی است که بهدلیل افتادگی اول و آخر، تاریخ آن هم معلوم نیست، ولی آثار کهنگی از آن پیداست» (همان: 70).
5) نسخة کتابخانة دانشگاه کمبریج که پیشتر معرفی شد.
6) نسخة ولیالدین استانبول (کتابت: 684).
مصحّحان افزونبر این شش نسخه، «در موارد لزوم بهویژه در هنگام انتخاب صورت اصحّ کلمات و در حواشی و تعلیقات، از دو چاپ مدرّسرضوی و عبداللطیف و بهندرت از چاپ محمد روشن نیز سود» بردهاند (همان: 72).
باید توجه داشت که شیوة هر سه تصحیح انجامگرفته براساس نسخة اساس است؛ اما تنها مریم حسینی دیرینترین نسخه را اساس قرار داده است و مصحّحان دیگر، نسخهای غیر از دیرینترین نسخه را مبنای کار خویش قرار دادهاند.
4ـ معرفی و نقد ساختار تصحیح یاحقی و زرقانی
مقدمة تصحیح صفحههای 9 تا 86 را شامل میشود که در آن دربارة سنایی و آثار و افکارش، حدیقةالحقیقه و جایگاه و شهرت آن و سنایی و زبان فارسی و ضربالامثال و تعبیرات او سخن رفته و درنهایت، نسخههای حدیقه بررسی شده است. نگاهی مختصر به این عناوین نشان میدهد که در تقسیمبندی مطالب مقدمه، نوعی آشفتگی مشاهده میشود. به نظر میرسد بهتر بود مصحّحان مقدمه را از سنایی شروع میکردند و با نگاهی به آثار او، بررسی حدیقةالحقیقه و کارهای انجامگرفته دربارة آن را برجسته میکردند و به نسخههای تصحیح میپرداختند. همچنین برخی قسمتهای مقدمه برگرفته از مقالاتی است که مصحّحان دربارة حدیقه نوشتهاند که گاه انسجام متن را بر هم میزند.
دیگر آنکه مصحّحان در نوشتن مقدمه از منابع اصلی پژوهش کمتر بهره بردهاند و به اطلاعات خویش تکیه کردهاند که ناگزیر از ساحَت پژوهشی آن کم میکند.
پس از مقدمه، متن مصحَّح حدیقه از صفحة 89 تا 690 آمده است. بخش پایانیِ جلد نخست، بیتیاب است (887 ـ693) که در یافتن جایگاه ابیات به کار میآید.
تعلیقات نگاشتهشده بر متن، صفحة 895 تا 1417 را شامل میشود. آنها ادّعا کردهاند که در نگارش تعلیقات، بنا را بر کمال اختصار گذاشته و فقط به توضیح موارد تخصصی پرداختهاند؛ از دگرسو بر این باورند که در این بخش از کتاب، بیش از هر کتاب دیگری ندانستههای آنان که ممکن است ندانستههای دیگران هم باشد، آشکار شده باشد و اعتراف به همین ندانستهها شاید بعدها کسانی را برانگیزد که برای رفع دشواری کتاب اهتمام کنند (سنایی، 1397: 73‑72).
اگرچه برای نگارش این بخش زحمت فراوانی کشیده شده است، باید پذیرفت که پارهای ابیات به شرح و توضیح بیشتری نیاز دارد. همچنین گاه شاهدِ ناهماهنگی متنِ مصحَّح با تعلیقاتِ آن هستیم؛ بدین مفهوم که گاه در تعلیقات، واژه یا ترکیبی شرح داده میشود که در متن نیامده است؛ برای نمونه، بیتِ
ز آینه روی، بِه بود خورشید |
|
پشت او خواه سیاه و خواه سپید |
|
|
(همان: 113)
|
که در تعلیقات آوردهاند: «خوه تلفّظ لهجهای خواه است» (همان: 924) و بیتِ
تو نماز ار نشسته کردهستی |
|
نیمهای از وظیفه خوردهستی |
|
|
(همان: 164) |
که در تعلیقات آن نوشته شده است: «تو نماز از... از، در مصراع اول بهجای کسرة اضافه است که در سبک خراسانی متداول بوده است» (همان: 966). این درحالی است که در متن مصحَّح ایشان، «ار» بهجای «از» آمده است.
در برخی موارد هم احساس میشود تعلیقاتِ مصحّحان برای یک بیت، از متن مصحَّحِ خودشان نیست؛ مثلاً در تعلیقاتِ بیت
عفو او را قبول بهر عطاست |
|
کرمش را نزول بهر خطاست |
|
|
(همان: 137) |
آوردهاند: «جان کلام این است که عفو او خطاهای ما را میپذیرد و کرمش فرود میآید تا به ما عطا شود.» (همان: 949) و این معناییاست که از شکلِ گزارششدة بیت در لطایفالحدائق، فخرینامه، تصحیح مدرّسرضوی به دست میآید:
عفــو او را قبــول بهر خـطاسـت |
|
کـرمـش را نـزول بهــر عـــطاست |
(سنایی، 1387: 102؛ همان، 1383: 102؛ همان، 1382: 28) 1
|
این ناهمگونیها بهاندازهای است که گاه به نظر میرسد بازنگری نهاییِ متنِ مصحَّح کارِ یکی از مصحّحان بوده است و نگارش تعلیقات بر آن، کارِ مصحّح دیگر؛ یا اینکه ویرایش نهاییِ کار به دست دیگری انجام گرفته است؛ مثلاً واژة «کلیدان» در تعلیقات بهدرستی معنا شده (همان، 1397: 987)؛ اما در متن بدین شکل آمده است:
کآن که شد پاسبان خانة سر |
|
چون کلید آن بماند از پسِ در |
|
|
(همان: 193) |
البته نباید از انصاف علمی مصحّحان در نگاشتن تعلیقات چشمپوشی کرد؛ زیرا بارها مشاهده میشود اگر در تعلیقات، بیت یا ابیاتی به دشواری برخوردهاند، آن را با صراحت بیان کردهاند.
از صفحة 1421 تا 1534، نُه فهرست گنجانیده شده است. راهنمای تعلیقات عام، فهرستِ الفبایی واژگان، اصطلاحات، ترکیبات و تعبیراتی است که در تصحیح دربارة آنها توضیحی داده شده است. همچنین در فهرست لغات و ترکیبات کوشیدهاند لغات و ترکیبات حدیقه بهصورت الفبایی فهرست شود.
در فهرست تعبیرات، مثلها و مثلوارهها 37 نمونه آورده شده است و نمایة عام همان نمایة اشخاص و اماکن است. مقصود از عربیّات نیز واژگان، ترکیبات، تعبیرات و جملهوارههای عربیای است که در متن حدیقه به کار رفته است که پس از آن، آیات و احادیث بهکاررفته در متن و درنهایت، کتابنامة تعلیقات آمده است.
5ـ کاستیهای نسخة منچستر
تحقیق دربارة نسخة اساس تصحیح نشان میدهد که نسخة منچستر معیارهای ابتدایی یک نسخة اساس را ندارد و اگر اصرار به بهرهبردن از این نسخه در تصحیح بود، باید روش التقاطی به کار گرفته میشد. در این نسخه، کنار هم قرارگرفتنِ برخی ابیات بهقدری ناهمگون است که درکِ معنا را با ابهام روبهرو میکند؛ برای نمونه، از سه بیت زیر میتوان یاد کرد:
چار طبع اندرین دو رکن و سه حد |
|
ز اوّل کار تا به روزِ لحد |
کرم را از ظهور نبود بود |
|
که بسوزد ولیک باشد دود |
منهیـان تــو انـــد چــون تنــدُر |
|
کشتی خشکروتر از اشتر |
|
|
(سنایی، 1397: 574) |
مصحّحان در توضیح آن آوردهاند: «چهار طبع در این عالم چونان سبزهای است که جاذبه دارند؛ اما سودی ندارند و مانع حرکت تو بهسوی کمالات میشوند» (همان: 1320).
بررسی متن مصحَّح مدرّسرضوی نشان میدهد که جایگاه بیت دوم، اینجا نیست؛ زیرا موقوفالمعانیبودنِ بیت نخست و سوم را برهم زده است:
چار طبع اندرین دو رکن و سه حد |
|
ز اوّل کار تا به روز لحد |
منهیان تواَند چون تندر |
|
کشتی خشکروتر از استر |
|
|
(همان، 1383: 499) |
مشکل دیگر نسخة اساسِ این تصحیح، اسقاط ابیات است؛ آن هم بهگونهای که مصرع دوم یک بیت و مصرع نخست بیت بعدی بهدلیل همقافیه بودنِ دو بیت، سهو شده است:
در کنارش نه آن زمان کاکا |
|
تا شود سرخ چهرهاش چو لکا |
|
|
(همان، 1397: 165) |
در نسخههای هادلیبرگ، اسعد افندی، کمبریج و تصحیح مدرّسرضوی بدین شکل آمده است:
در کنارش نِه آن زمان کاکا |
|
تا شود راضی و مکنش جفا |
در نمازش نِه آن زمان کآنجا |
|
تا شود سرخ چهرهاش چو لکا |
|
|
(همان، 1383: 148) |
یا این بیت که اگرچه حاصلِ کتابتِ نادرستِ کاتب نسخه است، نباید در متن مصحَّح بدین شکل میآمد:
هست تنهایی اندرین بنیاد |
|
با دلی پر زغم نشستم شاد |
|
|
(همان، 1397: 411) |
صورتِ کامل دو بیت در تصحیح مدرّسرضوی اینگونه است:
هست تنهایی اندر این منزل |
|
حجرة جان و سبزخانة دل |
من بهتنهایی اندر این بنیاد |
|
با دلی پر ز غم نشستم شاد |
|
|
(همان، 1383: 726)
|
افزونبر این موارد، تنگنظریهای فرقهای هم موجب حذفِ ابیاتی از این نسخه شده است که نمونهای از آن در ابیات مربوط به خلیفة اول و دوم مشاهده میشود که باید بین بیتهای 9634 و 9635 میآمد.
یاحقی و زرقانی در بررسی تصحیح مدرّسرضوی، او را به عدول از نسخة اساس متهم میدارند (همان، 1397: 60) و بارها وفاداری خود را به نسخة اساس اعلام میدارند: «پایبندی ما به نسخههای کامل و کهن تا آنجا بوده که اگر نسخة اصلی ناروشن هم بوده اما به گمان ما خطا نبوده است، متن را حفظ کردهایم» (همان: 72). با وجود این، شاهد آن هستیم که گاه بهدلیل نارسایی نسخة اساس، به تصحیح ذوقی دست میزنند؛ مثلاً دربارة بیتِ:
چون که کُشتی تو نفس را در راه |
|
روی بنمود زود نقشِ اله |
|
|
(همان، 1397: 160) |
در تعلیقاتِ آن آوردهاند: «در اساس نفس اله است که معنا ندارد و ما حدس زدیم که نفس، تصحیف نقش باشد» (همان: 964). مصحّحان برای درست جلوهدادنِ حدس خود ادامه میدهند: «در حدیقه بارها میان نفس و نقش تناسب ایجاد شده است و مراد نقشی است که الله بر جان میزند. سنایی در جای دیگر میگوید: دادة خود سپهر بستاند/ نقش الله جاودان ماند» (همان).
6ـ کاستیهای علمیِ مصحّحان و شیوة کار آنها
عامل دیگری که آشفتگی تصحیح را به وجود آورده، کاستیهای علمیِ مصحّحان و شیوة کار آنهاست. آنها گاه خود هم به غریب و نامأنوسبودنِ گزارششان اذعان دارند؛ اما با اظهارنظرهای خاص میکوشند تا آن را در ذهن مخاطب پذیرفتنی کنند؛ مثلاً دربارة بیت زیر:
روی کرده چو تخم کاریزه |
|
به نفاق از تفِ زبر تیزه |
|
|
(همان، 1397: 650)
|
که از گزارش بیت معنایی برنمیآید، آوردهاند: «کاریزه در فرهنگها نیامده است، اما احتمال دارد این کلمه صورتی از کازیره (کاژیره، کاجیره) باشد که به معنای دانهای سفید است که از آن روغن میگیرند... مدرّس در مصراع دوم بهجای از تف زبر تیزه، «و دل اندرون تیره» ضبط کرده که معنا روشن است. حسینی «از بر و ز بر تیره» ضبط کرده که به نسخة اساس ما نزدیکتر است. از تف زبر تیزه در حال حاضر برای ما معنای روشنی ندارد» (همان: 1378‑1377).
همچنین در تعلیقاتِ بیتی آوردهاند: «در نسخههای H و F و K بهجای «رای فهم»، راه وهم آمده که آن هم خوب است؛ اما با استناد به قاعدة «هرچه غریبتر، صحیحتر» ضبط اساس را حفظ کردیم» (همان: 907) و یا دربارة گزارش این بیت:
رخش دین آشنای داغ شود |
|
مرغوار از قفس به باغ شود |
|
|
(همان: 116) |
آوردهاند: «در نسخة اساس و H راغ ضبط شده و در سه نسخة C، Kو T داغ. بهاعتبار تناسب میان رخش و داغ از یک طرف و تکرار دو قافیة داغ و باغ در شعر نظامی (← لغتنامه، مدخل داغ) نسخهبدل را ترجیح دادیم» 2 (همان: 928).
اگر بحث تناسب مطرح باشد، تناسبِ «رفتنِ رخش به راغ» و «رفتنِ مرغ به باغ» هم باید در نظر گرفته شود. از دیگر سو، قافیه قرارگرفتنِ «داغ» با «راغ» در شعر نظامی چه ارتباطی به شعر سنایی دارد؟ آن هم در شرایطی که سنایی در حدیقه، «راغ» را با «باغ» قافیه کرده است:
آب چون شد روان، چه سازد باغ؟ |
|
ریگ چون شد روان، بلخشد راغ |
|
|
(همان، 1383: 714) |
زاغ دایـم بـه گِـــرد بــــاغ درون |
|
میپریدی میان راغ درون |
|
|
(همان: 410) |
از دیگر مسائلی که باید در تصحیحِ نسخههای خطی در نظر گرفته شود، تحریرهای دیگر از یک بیت است که عموماً در حاشیة نسخههای خطی نوشته میشد و بهمرور به متن اصلی راه مییافت. مصحّحان حدیقه در این زمینه هم اهمال کردهاند و از همین رو، شاهدِ راهیابیِ تحریرهای دومِ یک بیت به متن اصلی هستیم؛ به سه بیت زیر دقت کنید:
گرچه جان همچو آب پاک آمد |
|
زرنگهدارتر ز خاک آمد |
ورنه ارکان چون جان پاک اندی |
|
زرنگهدارتر ز خاک اندی |
ورنه ارکان چو آب پاکستی |
|
زرنگهدارتر ز خاکستی |
|
|
(همان، 1397: 573) |
مشخص است که بیت دوم و سوم، دو تحریر از یک بیت است. این سه بیت در لطایفالحدائق و تصحیح مدرّسرضوی بدین صورت گزارش شده است:
گرچه جان همچو آب پاک آمد |
|
زرنگهدارتر ز خاک آمد |
ورنه ارکان ز خاک پاکستی |
|
زرنگهدارتر ز خاکستی |
|
|
(همان، 1387: 454؛ همان، 1383: 365) |
گزارش تحریر دوم یک بیت در کنار تحریر اول آن موجب شده است که مصحّحان در تعلیقات ابیات هم دچار مشکل شوند: «اگرچه روح مانند آب پاک است، اما هرگاه آدمی اسیر مادّیات شود، از خاک فرومایه نیز زرنگهدارتر است. اگر نه ارکان که مانند آب و جان پاک هستند، آنها هم زرنگهدارند. این سه بیت از تعقیدی خالی نیست» (همان، 1397: 1320).
با توجه به مطالبی که ذکر شد، این پژوهش در چهار قالبِ کلیِ «گزارشهای نادرست»، «تعلیقات نادرست و نارسا»، «گزارشهای نادرست و تعلیقات نارسا» و «بدخوانی»، به برجستهکردنِ کاستیهای تصحیح جدید از حدیقةالحقیقه میپردازد.
6ـ1 گزارشهای نادرست
گزارش درستِ واژگان، ترکیبات و تعبیرات را میتوان از ویژگیهای اصلیِ یک مصحّحِ توانمند به شمار آورد؛ مصحّح با استفاده از دانشهای گوناگون، از میانِ کتابتهای گوناگونی که کاتبان در نسخههای پُرشمار نوشتهاند، نزدیکترین شکلِ کتابت به گزارش شاعر یا مؤلف را انتخاب میکند و درنهایت، متنی شبیه به متنِ اصلی ارائه میدهد. متأسفانه در تصحیح جدیدِ حدیقه، گزارشهای نادرست فراوانی مشاهده میشود تا جایی که برخی از اشتباهات، بهقدری بدیهی است که بدون مراجعه به منابع و متون دیگر و ذکرِ شاهد مثال، مشخص است؛ برای مثال در این بیت:
مصطفی مویها خراشیده |
|
خون بباریده بیحد از دیده |
|
|
(همان: 289) |
«خراشیدن موی» چه مفهومی میتواند داشته باشد؟! در نسخة هایدلبرگ، «مصطفی رویها خراشیده» آمده که درست است.
ازسوی دیگر، برخی اشتباهات رخداده در گزارشِ واژگان و ترکیبات، با در نظر گرفتنِ محور عمودیِ ابیات رفعشدنی است؛ برای نمونه در این دو بیتِ موقوفالمعانی:
ای که فرش زمانه بنوَشتی |
|
وی که از هشت و چار بگذشتی |
مینبینی از آنکه شبکوری |
|
روز چون عقل جاهلان عوری |
|
|
(همان: 128)
|
واقعاً کسی که فرش زمانه را نوَشته و از هشت و چهار (عناصر مادی) عبور کرده باشد، با صفاتی چون «شبکور» و «عور» مخاطب قرار میگیرد؟ گزارش بیت در تصحیح مدرّسرضوی اینگونه است:
ای که فرش زمانه ننوشتی |
|
وی که از چار و نه بنگذشتی |
مینبینی از آنکه شبکوری |
|
روز چون عقل ابلهان عوری |
|
|
(همان، 1383: 89) |
یا بیتِ:
و آن چهاری که پیش جان بودند |
|
مغز و دل دیدگان کان بودند |
|
|
(همان، 1397: 234) |
که در نسخههای هایدلبرگ و کمبریج و تصحیح مدرّسرضوی بدین شکل آمده است:
و آن چهاری که پیش خوان بودند |
|
مغز و دل، دیدگان و جان بودند |
|
|
(همان، 1383: 219) |
توجه به محور عمودی ابیات و نیمنگاهی به دو بیت بعد، که در آنها بهصراحت از مغز و دل و دیده و جان نام برده میشود، مشخص میکند که شکل گزارششده در دیگر منابع کاملاً درست است:
هریکی ز آن چهار چون مردان |
|
اندرین ساحت و درین میدان |
مغز را صدق داده، دل را عدل |
|
دیده را شرم داده، جان را بذل |
|
|
(همان) |
این نابسامانیها تا جایی است که برخی از گزارشهای نادرست، مشکلات قافیه را در متن موجب شده است. اگرچه این نکته پذیرفتنی است که سنایی در حدیقه، گاه از قوانین قافیه خارج شده است، گاهی به نظر میرسد که مصحّحان با گزارش نادرست خویش، به این مسئله دامن زدهاند؛ مثلاً دربارة شکلِ گزارش این بیت:
مرد بیطار و رایض و کحّال |
|
چون دلیلاند بر تباهی کار... |
|
|
(همان، 1397: 152) |
آوردهاند: «در این بیت لام و راء را با هم قافیه کرده است و از مصادیق همان خروج از مرز قوانین قافیه است» (همان: 960).
واقعاً اگر این قافیهای باشد که سنایی آن را در حدیقه به کار برده است، دیگر نمیتوان آن را «خروج از مرز قوانین قافیه» نامید! گزارش بیت در تصحیح مدرّسرضوی اینگونه است:
مرد بیطار و رایض و کحّال |
|
چون دلیلاند بر تباهی حال... |
|
|
(همان، 1383: 123) |
و یا بیتِ
گر تو را هیچ برگِ برگستی |
|
ای خوشا کِت جمالِ مرگستی |
|
|
(همان، 1397: 587) |
آوردهاند: «این بیت از مواردی است که قافیة آن مطابق با معیارهای شمس قیس نادرست است» (همان: 1332).
باید توجه داشت که کتابتِ کاتب و اعتمادِ مصحّحان به نسخة اساس، این غلط قافیه را به وجود آورده است. گزارش بیت در فخرینامه بدین شکل است:
گر تو را هیچ مرگ برگستی |
|
ای خوشا کِت جهان مرگستی |
|
|
(همان، 1382: 146) 3
|
از دیگر مشکلاتِ گزارش ابیات در این تصحیح، افتادگیِ واژگان در برخی ابیات است که کاستیهای وزنی را موجب شده است. به چند نمونه از این ابیات توجه کنید:
چشمروشن به [روی] توست اسحاق |
|
چون سماعیل شهره در آفاق |
|
|
(همان، 1397: 246) |
همچنین:
همچو گل تازهروی و خو[ش] بویست |
|
پشت و رویش ببین، همه رویست |
|
|
(همان: 305) |
ازسوی دیگر، افزودن واژهای به بیت و ناموزونکردنِ آن هم در تصحیح مشاهده میشود:
چون نهادِ نهالِ او گچ برجست |
|
غنچه بگشاد و عقد میوه ببست |
|
|
(همان: 254) |
در ادامه نمونههای دیگری از گزارش نادرست ابیات در این تصحیح ذکر میشود:
ذات او سوی عارف و عالم |
|
برتر از ذات کیف، وز «هل» و «لم» |
|
|
(همان، 1397: 101)
|
در نسخههای خطّی و تصحیحهای دیگر، بهجای «ذات» در مصرع دوم، «أین» آمده است که صحیح مینماید. باید توجه داشت که بهکاربردنِ مقولههایی چون «أین» و «کیف» دربارة خداوند، نوعی وهن به شمار میآید:
ای در همه شأن ذات تو پاک از شین |
|
نه در حق تو «کیف» توان گفت و نه «أین» |
از روی تعقّل همه غیرند و صفات |
|
ذاتت بود از روی تحقّق همه عین |
|
|
(ابوسعید ابوالخیر، 1368: 80)
|
***
ساخت دولابی از زبرجد ناب |
|
گوز سیمین ببست بر دولاب |
|
|
(سنایی، 1397: 105) |
آوردهاند: «دولاب استعاره از چرخ است و آسمان به اعتبار رنگ سبزش به زبرجد تشبیه شده است. گوز سیمین استعاره از ماه است» (همان: 916).
مفهومی که مصحّحان از بیت ارائه کردهاند درست است؛ اما شکل صحیحِ ترکیب در ابتدای مصرع دوم، «کوزه سیمین» است که در نسخة کابل، فخرینامه و تصحیح مدرّسرضوی بدین شکل گزارش شده است. 4
در گذشته برای کشیدنِ آب از چاه، کوزهای به آن میآویختند که به آن «کوزة دولاب» گفته میشد. این کوزه هماره در حال حرکت از بالای چاه به پایین و برعکس بود:
دلبستة گردون دلِ آسوده ندارد |
|
اِستادگی از کوزة دولاب نیاید |
|
|
(صائب، 1383: 2084) |
همچو کوزة دولاب هرچه زیرِ گردون است |
|
یا ترقّیآهنگ است، یا تنزّلی دارد |
|
|
(بیدل، 1341: 593)
|
تصویری که سنایی از چرخ و کوزة دولاب ارائه کرده است، بهگونة شاعرانهتری در قطعهای از اینیمین به کار گرفته شده است:
چرخ دولاب است دورِ آسمان |
|
زانکه هرکس را که اندر وی گریخت |
برکشیده کوزة دولابوار |
|
سرنگونش کرد و آب وی بریخت |
|
|
(ابنیمین، 1363: 338)
|
***
آنگه آگه شوی ز نرخ نیاز |
|
که نیابی به راه دوست جواز |
|
|
(سنایی، 1397: 177)
|
مشخص است که تعبیرِ بیت، «از نرخ پیاز آگاهشدن» است که در بیت 8495 هم آمده است:
کرده باشد چو سیرت از ره آز |
|
تا تو آگه شوی ز نرخ پیاز |
|
|
(همان: 559)
|
و مصحّحان آن را در مفهومِ «از واقعیت و حقیقت امر خبردار شدن» (همان: 1312) گرفتهاند. حال چه اتفاقی موجبِ ترجیحدادنِ «نیاز» بر «پیاز» در بیت مذکور شده است، بر ما روشن نیست.
این تعبیر کنایی در ادب فارسی کاربرد فراوان داشته است:
صبر کن بر سخن سردش، زیرا کآن دیو |
|
نیست آگاه هنوز ای پسر از نرخ پیاز |
|
|
(ناصرخسرو، 1365: 114) |
وقتِ آن آمد که اعدا را بکوبد همچو سیر |
|
تا یکایک آگهی یابند از نرخ پیاز |
|
|
(سوزنی سمرقندی، 1338: 218)
|
***
ز آن چو بربط به هر خیال هوس |
|
خفته ماند ز گوشمال هوس |
|
|
(سنایی، 1397: 191)
|
مصرع دوم در پنج دستنویس کابل، کمبریج، هایدلبرگ، ولیالدین و اسعد افندی، «خفته نالد ز گوشمال هوس» آمده است که صحیح به نظر میرسد.
طغیانی دربارة خفتهنالیدنِ بربط آورده است: «منظور صدای بم بربط و کنایه از ناتوانی و ضعف انسان در برابر خداوند است» (طغیانی، 1382: 168) که این توضیح هم نادرست به نظر میرسد.
باید توجه داشت که حالت ظاهری بربط مانندِ خفتگان است و در همین حالت مینالد:
بربط که به طفلِ خفته ماند |
|
بانگ از بر دایگان برآرد |
|
|
(خاقانی، 1357: 506) |
چو بربط بر کناری خفته بودیم |
|
بزد چنگی و نالان کرد ما را |
|
|
(سیف فرغانی، 1364: 376)
|
به نظر میرسد که اشارة سنایی هم در این بیت، به همین موضوع باشد.
***
هرکه بر دم نبوده بر خوانش |
|
عقل او چون گرسنه بر جانش |
|
|
(سنایی، 1397: 231)
|
این بیت در چهار نسخة خطّی کمبریج، اسعد افندی، ولیالدین و کابل و همچنین تصحیح مدرّسرضوی بدین شکل آمده است:
هرکه یک دم نبوده بر خوانش |
|
عقل او خون گِرِسته بر جانش |
|
|
(همان، 1383: 216)
|
«خون گریستن بر چیزی» در حدیقه پیشینه دارد:
زان دل همچو سنگش اندر تن |
|
دل تو خون گِرِسته چون آهن |
|
|
(همان: 356)
|
که یاحقی و زرقانی آن را هم بدین شکل گزارش کردهاند:
ز آن دلِ همچو سنگش اندر تن |
|
دل تو چون گِرِسته، چون آهن |
|
|
(همان، 1397: 552)
|
و در تعلیقات آوردهاند: «در مدرّس و F, C, K, T بهجای چون گرسته، خون گرسته آمده که معنا را روشنتر میکند؛ اما مفهوم گریستنِ آهن معلوم نشد. آیا منظور اخگرها و جرقههایی است که موقع کوفتن از آهن میجهد؟» (همان: 1304).
مدرّسرضوی افزونبر مفهومی که یاحقی و زرقانی به دست دادهاند، خونگریستنِ آهن را در مفهومِ سرخرنگشدن آن بر اثر رسیدن رطوبت هم آورده است (مدرّسرضوی، 1344: 479) که هر دو تعبیر نادرست به نظر میرسد.
در بیتی از عطار نیشابوری هم به خونشدنِ آهن اشاره شده است:
خون شد آهن زانکه این دردش بخاست |
|
دل که از خون است، چون آهن چراست؟ |
|
|
(عطار، 1364: 185)
|
همو در بیتی دیگر، منظور از خونشدنِ آهن را لعلشدنِ آن در درون سنگ میداند و ظاهراً در شعر سنایی هم در این مفهوم به کار رفته است:
نی که دل گر سنگ و آهن داشتم |
|
خون شد و لعل و عقیق انگاشتم |
|
|
(همان: 194)
|
***
چون به اَشغال خلق درماندی |
|
«یا اَرِحنا بَلال» را خواندی |
|
|
(سنایی، 1397: 237)
|
آوردهاند: «مصراع دوم ناظر است به حدیث نبوی یا بلال أرِحنا بِالصّلاه. صورتهای دیگری هم از این حدیث نقل شده است» (همان: 1040).
این بیت را میتوان از بدترین گزارشهای ممکن در این تصحیح به شمار آورد! بهراستی «یا اَرِحنا بَلال» یعنی چه؟ وانگهی «بَلال» یا «بِلال»؟!
مصرع دوم این بیت در تصحیح مدرّسرضوی بدین شکل آمده است: «به «اَرِحنا» بِلال را خواندی» که معنای رسایی دارد.
***
همه دردیکشان ولی بیعرف |
|
همه مقری ولی نه صوت و نه حرف |
|
|
(همان، 1397: 461)
|
در تصحیح مدرّسرضوی، «همه دردیکشان ولی بیظرف» آمده که مفهوم روشن است (همان، 1383: 490). یاحقی و زرقانی توضیحی دربارة «بیعرف» نیاوردهاند.
در نسخة کمبریج و لطایفالحدایق، «بیغَرف» آمده است که درست به نظر میرسد. عبّاسی دربارة «غَرف» آورده است: «پیمانه و به مشت آب برگرفتن. (لط)» (عباسی، 1387: 590).
بیت در صفتِ اهل تصوّف است و سنایی آنها را افرادی میداند که بدون بهرهبردن از لوازم و وسایل مادی، بادهخواری میکنند و قرآن میخوانند.
***
مزد باشد برای خندیدن |
|
سبلت زن به مزدشان دیدن |
|
|
(سنایی، 1397: 633)
|
آوردهاند: «معنای بیت بر ما معلوم نشد» (همان: 1362).
بیت در فخرینامه هم بدین شکل گزارش شده که نادرست است (رک: همان، 1392: 137). مصرع دوم در تصحیح مدرّسرضوی بدین شکل است: «سبلتِ زنبهمزدشان ریدن».
ترکیب «بر سبلت یا ریشِ کسی ریدن» در مفهومِ «نهایت خوارکردن و بیاحترامی» در ادب فارسی به کار رفته است:
وآن سبلت زاهد که به تسبیح بِریدی |
|
زان است که امروز مگسرانِ شراب است |
|
|
(امیرخسرو دهلوی، 1361: 45) |
خورده بودم غصة بسیار و طبعم بسته بود |
|
داد حبّی مسهلم فرزند مردود حبش |
تا به هر مجلس که بنشینم روانی میریَم |
|
بر سر و بر سبلت و بر ریش مردود حبش |
|
|
(سلمان ساوجی، 1389: 464)
|
ظاهراً مصحّحان با این ترکیب آشنا نیستند؛ زیرا بیت دیگر حدیقه را که به این ترکیب اشاره دارد، اینگونه گزارش کردهاند:
شاه ما ار بمیرد، ار بزید |
|
جز به فرمان ریش من نزید |
|
|
(سنایی، 1397: 649)
|
این بیت بهدلیل گزارش اشتباه «نزیَد» بهجای «نریَد»، بدون قافیه است.
6ـ2 تعلیقات نادرست یا نارسا
در این تصحیح گاه گزارشی که مصحّحان از واژگان، ترکیبات و ابیات به دست دادهاند، درست است؛ اما تعلیقات و توضیحاتی که دربارة آن ذکر کردهاند، نادرست به نظر میرسد یا کاستیهایی دارد. البته این امکان وجود داشت که برخی از تعلیقات اشتباه در این تصحیح با مراجعه به پژوهشهای پیشین انجامشده برطرف شود؛ مثلاً:
کی نماید به مرد نوک سنان |
|
سایة دوکدان و دوک زنان |
|
|
(همان: 308)
|
مصحّحان در تعلیقات آوردهاند: «زنبارگی مهارت جنگاوری را به کسی نمیدهد» (همان: 1118)؛ بنابراین مانندِ درّی، سایة دوک و دوکدانِ زنان را بهاشتباه «کنایه از فسق و فجور، به زنان پرداختن و نیز نازپروردگی» (درّی، 1387: 594) گرفتهاند؛ این درحالی است که با اندکی تأمل میتوانستند تعبیرِ طغیانی را بهعنوان مفهومِ درست این عبارت متوجه شوند: «سایة دوک و دوکدان در اینجا کنایه از شغل زنان یا خانهنشینی است» (طغیانی، 1382: 392). این تعبیر باز هم در حدیقه به کار رفته است:
مرد خوی بدِ زنان چه کند؟ |
|
پنبه و دوک و دوکدان چه کند؟ |
|
|
(همان، 1383: 379)
|
یا دربارة بیت:
گرچه باشد ز روی و موی، نکو |
|
نان بینانخورش بود، بدخو |
|
|
(همان، 1397: 551)
|
آوردهاند: «هرچند معشوق از روی و موی زیباست؛ اما چون نان بیخورش بیلذّت و نیز بدخو است» (همان: 1303). درحالیکه درّی در توضیح بیت آورده بود: «گرچه از جهت روی و موی زیباست ولی به جهت بدخویی چون نان بینانخورش هستند که گوارا و خوشایند نیستند» (درّی، 1387: 422).
نمونههای دیگری از تعلیقات نادرست یا نارسا ذکر میشود:
گرت باید که سست گردد زه |
|
اوّلاً پوستین به گازر ده |
|
|
(سنایی، 1397: 124)
|
آوردهاند: «معنای سستگردیدن زِه چندان روشن نیست؛ اما میتوان این کلمه را با فتحه خواند (زَه به معنای آلت تناسلی) که در آن صورت معنای مصراع میشود: اگر میخواهی منویات نفسانی در وجود تو فروکش کند» (همان: 935).
مفهومی که یاحقی و زرقانی از «زه» ارائه کردهاند، به مفهومِ درّی نزدیک است که آن را «زه شلوار» در نظر گرفته است (درّی، 1387: 57).
به نظر میرسد که مراد از زِه در این بیت، همانگونه که در تعلیقات حدیقه آمده (مدرّسرضوی، 1344: 123)، «زه گریبان» باشد که در لغتنامه به معنیِ «ریشه و طراز و حاشیه و نوار و سجاف و دیگر آرایشهای زری و یا ابریشمی گریبان و گرداگرد جامه» (دهخدا، 1337: ذیل واژة «زه») آمده است.
این زه را نشانة تجمِل و زیبایی میدانستند و با آن گردن را میآراستند:
نظامی گر زهِ زرّین بسی هست |
|
زهِ تو زهد شد، مگذارش از دست |
بدین زه گر گریبان را طرازی |
|
کنی بر گردنان گردنفرازی |
|
|
(نظامی، 1383: 195)
|
باید توجه داشت که از منظر عرفانی، مادام که این زه بر گریبان محکم بسته شده باشد، بر دلبستگی بر دنیا دلالت دارد و موجب سختی و گرفتاری است. با این توصیف، «سستشدن زه» کنایه از کاستهشدن از تعلقات دنیوی است.
***
او ز توجیه بندگان نجهد |
|
نانخورش داد، نان هم او بدهد |
|
|
(سنایی، 1397: 139)
|
یاحقی و زرقانی در تعلیقات آوردهاند: «توجیه ظاهراً به معنی رویآوردن به بندگان است. در بیت 783 از همین ریشه، «وجوه نان» را به کار برده و ممکن است اینجا نیز توجیه را به همان معنا آورده باشد» (همان: 951).
مرحوم شهیدی در توضیح این واژه آورده است: «ترتیب حساب و حوالة برات دیوان (لغتنامه). توجیه زرق: نوشتن و ثبتکردن مقرری حقوقبگیر را در دفتری» (شهیدی، 1376: 257).
توجیه در همین مفهوم در ادب فارسی بهکار رفتهاست: «آلپ غازى مبلغى عظیم قبول کرده، از پیش خوارزمشاه به هرى آمده، آن وجه را به رعایا توجیه نمود و به ضرب کتک و شکنجه شروع در تحصیل آن کرد» (تتوی و قزوینی، 1382، ج 5: 3522)؛ «جمعى کثیر از متعلّقان ایشان با ایشان و امراى دیوان بر درِ دروازه نشسته، به توجیه مالِ امانى مشغول بودند» (حافظ ابرو، 1380، ج 2: 854).
***
صدرة صدر پادشاه سخن |
|
فارغ آمد ز سوزن و ناخن |
|
|
(سنایی، 1397: 170)
|
در تعلیقات آوردهاند: «بیت تلمیحی پوشیده دارد به داستان حضرت عیسی که هنگام رفتن به آسمان سوزنی با خود برد و به همین جهت نگذاشتند از آسمان چهارم بالاتر برود. سوزن و ناخن تلمیحی به همین ماجرا دارد» (همان: 971).
باید توجه داشت در ماجرای رفتنِ عسیی مسیح به آسمان، در هیچکدام از منابع مربوط، به «ناخن» اشاره نشده است؛ وانگهی، آمدنِ واژة «صُدره» به معنی «جامهای که سینه را بپوشاند» (دهخدا، 1337: ذیل واژة «صدره») مانع از دریافتِ تلمیحی میشود که مصحّحان به آن اشاره کردهاند.
درّی، سوزن و ناخن را «کنایه از اسباب صوری و لوازم مادی» (درّی، 1387: 127) آورده است. با این توضیح، سنایی میگوید: لباس سخنوران نیازی به ابزار دوختودوز ندارد.
ادامة کلام مصحّحان درست است: «سوزن و ناخن با هم در دوختن لباس رابطة مکمل دارند» (سنایی، 1397: 971).
***
هرکه با جاه خلق درماند |
|
چوب ردّش به صدر حق راند |
|
|
(سنایی، 1397: 189)
|
آوردهاند: «حاصل معنای بیت این است که هرکس گرفتار جاه و مقام دنیوی شود، در صدر حق بر او چوب رد میزنند و نمیگذارند که آنجا بماند» (همان: 984).
«با» در این بیت، مفهوم مقابله میدهد؛ با این توصیف، مفهوم بیت اینگونه خواهد بود: کسی که در مقابل جاه و مقام دنیویِ مردم درمانده شود، چوبِ ردّی که خلق بر او وارد میکنند، او را به صدرِ بارگاه الهی خواهد رساند. 5 از همینروست که سنایی در بیتهای بعد میگوید:
ای فرومایگان شطّ قدم |
|
وی فروماندگان بحر عدم |
باش تا در رسد بهار شما |
|
تاج گلها دمد ز خار شما 6 |
دست مشّاطة عروس ازل |
|
تاجی آراید از عروس عمل |
|
|
(همان)
|
جالب اینکه چون مصحّحان در تشخیص مفهوم بیتِ مذکور دچار مشکل شدهاند، دو بیت بعد را هم اینگونه معنا کردهاند: «به قرینة بیت قبلی، این دو بیت از مقولة استعارة تهکّمیه است. شاعر در بیانی طنزآمیز میگوید صبر کنید تا ببینید این اعمال فرومایة شما چه تاجی بر سرتان بگذارد و اعمال بدنتان (به استعارة تهکّمیه از آن به عروس تعبیر کرده است) چون تاجی بر سرتان باشد» (همان: 985) و دیگر آنکه مصحّحان از معناکردنِ «دست مشاطة عروس ازل» که منظور خداوند متعال است، رویگردان شدهاند.
***
وز برای دو دانگ سیم دغل |
|
نکند با خدای، کیسه بدل |
|
|
(سنایی، 1397: 192)
|
آوردهاند: «کیسه بدل کردن یا کیسه با کسی بدل کردن در لغتنامه نیامده است. ظاهراً به معنی نیرنگزدن است» (همان: 986).
اگر بیت را از منظری کلی در نظر بگیریم، متوجه خواهیم شد که در آن، از «کیسه بدلکردن» سخن نمیرود؛ بلکه تعبیر سنایی «خدای را با کیسه بدل کردن» است در مفهومِ «پذیرفتنِ ثروت، و از دست دادنِ خدای».
***
«اِهدِ قَومی» در آن میان گفته |
|
در کنارش عقیق ناسفته |
|
|
(همان: 235)
|
آوردهاند: «از فحوای بیت چنین برمیآید که پیامبر در جنگ احد و پس از شکستن دندانشان حدیث مذکور را بر زبان جاری کردند، اما در منابع تاریخی چنین چیزی نیافتیم» (همان: 1036). مصحّحان در ادامه به حدیثی استناد میکنند که در ذیل حوادث مربوط به جنگ طائف آمده است و در پایان نتیجه میگیرند «ممکن است سنایی این دو حادثة تاریخی را خلط کرده باشد» (همان).
در عرصة پژوهش، نیافتنِ مطلبی را نباید بر نبودنِ آن حمل کرد؛ در شهابالاخبار آمده است: «و روز أحد که حضرت مصطفى را علیهالسّلام جراحت کردند، مؤمنان گفتند: یا رسولاللَّه دعا کن تا خداى تعالى این قوم را هلاک کند، گفت: من آمدهام تا ایشان را از آتش دوزخ آزاد کنم و برَهانم پس چگونه هلاک ایشان خواهم؟! و گفت: اللّهمّ اهد قومى فانّهم لا یعلمون؛ یعنى بارخدایا راه نماى قوم مرا که راه نمیدانند» (قضاعی، 1361: 137).
***
خواب و آرام مرّه و عنتر |
|
کرده در مغز و عقل زیر و زبر |
|
|
(سنایی، 1397: 269)
|
آوردهاند: «در منابع تاریخی نام مرّه و عنتر جزء شخصیتهایی که بهنحوی با حضرت امیر در ارتباط باشند، نیامده و احتمالاً این مورد نیز جزو اشتباهات تاریخی سنایی است... عنتره بن شدّاد از مشهورترین مبارزان و شاعران عرب در عصر جاهلی بود که در جنگ داحس و غبراء شرکت داشت (زرکلی، 1986: 5/91) و مُره بن خُلَیف (ف 75 ق. ه) از شاعران و سواران جاهلی بود و مُرّه بن سفیان نیز از مبارزان دورة جاهلی بود (همان: 7/205)» (سنایی، 1397: 1083).
اطلاعاتی که مصحّحان دربارة عنتر میدهند، همانی است که در شرح مشکلات حدیقة سنایی آمده است (رک. طغیانی، 1382: 240)؛ اما نکته در اینجاست که بیت در توصیف امام علی (ع) است و در تاریخ، از مبارزة آن حضرت با عنتره بن شداد سخن نرفته است.
در تفسیر احسنالحدیث، آنجا که وقایع جنگ خیبر ذکر میشود، به این نکته اشاره شده است که امام علی (ع) پس از کشتنِ مرحب یهودی، تنی چند از دلاوران یهود را به هلاکت میرساند که مرّه و عنتر هم جزو آنها هستند: «آنگاه به همدیگر حمله کردند، على علیهالسّلام ضربتى به فرق او فرودآورد به خاک مذلتش انداخت، آنگاه دلاورانى از یهود نظیرِ داود بن قاموس، ربیع بن ابىالحقیق، عنتر، مره، یاسر، ضجیج، یکى بعد از دیگرى به دست امام علیهالسّلام کشته شدند» (قریشی، 1377، ج 10: 254).
از مبارزة حضرت علی (ع) با عمرو عنتر، بارها در شعر شاعران یاد شده است:
گر او رفتی به جای حیدرِ گُرد |
|
به رزم شاهِ گردان عمرو عنتر، |
نش آهن درع بایستی، نه دلدل |
|
نه سرپایانش بایستی، نه مغفر |
|
|
(دقیقی طوسی، 1373: 102) |
تا ذوالفقار جود وی آهخته شد به دهر |
|
شد خون عمرو عنتر 7 بخل از جهان هدر |
|
|
(سوزنی، 1338: 212)
|
***
مصطفی گفت مر معاویه را |
|
آن رها کرده راهِ عافیه را، |
کای شکمت را ز عالمِ آباد |
|
جز به خاک سیه سیر مباد! |
|
|
(سنایی، 1397: 281)
|
آوردهاند: «حدیث موردنظر در این ابیات را نیافتیم» (همان: 1101).
ظاهراً اشاره به این روایت دارد: «أتعلم أنّک کنت تکتب لرسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله، فأنفذ إلیک یطلبک، فقال الرسول: وجدته یأکل، ثمّ أنفذ بعد ساعة، فقال: وجدته یأکل، ثمّ قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: «اللّهمّ لا تشبع بطنه»؟ فأنشدک اللّه یا معاویة، هل تشبع بعدها؟» (دیلمی، 1427: 244‑243).
***
شرع تا کدخدای این خانهست |
|
عقلها را قبا غلامانهست |
|
|
(سنایی، 1397: 294)
|
آوردهاند: «غلامانه: مختصر نقدی که خریدار به شاگرد دکان دهد، هدیهای که به غلام دهند چون خبر خوش آورد. حاصل معنا: تا زمانی که شرع پیشوای این خانه باشد، هدیهای که به عقل (غلام خانه) میدهند، قبا و خلعتی است که شرع به او میدهد» (همان: 1109).
به نظر میرسد که غلامانه در این بیت، معنیِ «چون غلامان، بسان غلامان» داشته باشد:
غلامانه است اشیا را قباها |
|
میان بندگان سلطان کدام است؟ |
|
|
(مولوی، 2536: 136)
|
در این بیت تقابلِ بین عقل و شرع ازطریق تقابلِ بین کدخدا و غلام بیان شده است.
***
همچو عیسی ز خاطر و خامه |
|
نقش با جان نموده در نامه |
|
|
(سنایی، 1397: 394)
|
آوردهاند: «ارتباط عیسی با نامه و خامه را هنوز جایی پیدا نکردهایم» (همان: 1186).
طبیعی است که عیسی با نامه و خامه ارتباطی نداشته باشد. این بیت در وصفِ اصجاب دیوان است که سنایی معتقد است این افراد، ازنظر جانبخشی به نقوش، مانندِ عیسی هستند؛ با این تفاوت که جانبخشی آنها با خاطر و خامه و قلم انجام میگیرد.
***
مرد باید برای راه و پناه |
|
حیز بگریزد از میانة راه |
|
|
(همان: 610)
|
آوردهاند: «حیز: گریختن، در اینجا به معنای دامن را از تعلقات پاکیزه نگاهداشتن است (حیز از علایق دنیوی مدّ نظر است)» (همان: 1346).
«حیز» در این بیت، همان «هیز» است به معنی نامرد، ملوّط و مخنّث. تقابل بین «مرد» و «حیز» در حدیقه بارها به کار رفته است:
مردِ پردل ز حیز نهراسد |
|
سست را اسب نیک بشناسد |
|
|
(همان، 1383: 386) |
مرد را گلشن است سایة تیغ |
|
ورنه گیرد چو حیز راه گریغ |
|
|
(همان: 476)
|
مشکل مصصحان آن است که در تشخیص بافت جمله دچار مشکل شده و دو مصرع را یک جمله فرض کردهاند.
6ـ3 گزارش نادرست و تعلیقات نارسا
در حوزة تصحیحِ متون، وقتی مصحّحی لغزشی را در گزارش ابیات مرتکب شود، بدیهی است که در تعلیقات و توضیحات خویش هم به بیراهه خواهد رفت؛ در تصحیح جدید حدیقه هم اینگونه کاستیها مشاهده میشود؛ بدین معنی که در برخی بیتها، هم گزارش بیت نادرست است و هم تعلیقاتِ آن نارسا. به نمونههای زیر دقّت کنید:
در ره فرض حق و سنّت خویش |
|
منّت حق شمر، نه منّت خویش |
|
|
(سنایی، 1397: 123)
|
آوردهاند: «بیت دوم خالی از ابهام نیست و اختلاف نسخهها نیز مشکل را حل نمیکند. ظاهراً حاصل معنا این است که اگر در راه واجبات خدا و سنّتی که در پیش گرفتهای، لطفی کردی و ثوابی انجام دادی، آن را نتیجة احسان خدا بدان؛ نه احسان خودت به دیگران. در لغتنامه «مُنّت» با ضمّ میم (به معنای توانایی و قدرت) ضبط شده و همین بیت سنایی را هم شاهد آورده است» (همان: 933).
گزارش بیت در نسخههای ولیالدین، کابل، هایدلبرگ، کمبریج، و فخرینامه بدین شکل است:
در ره شرع، فرض و سنّت خویش |
|
منّت حق شمر، نه منّت خویش |
|
|
(همان، 1382: 8)
|
«فرض و سنّت» در معنی «واجب و مستحب»، به توضیح بیشتری نیاز ندارد:
«و من در ایستادم و غلامان مىخریدم ده ساله و یازده ساله و همه را فرض و سنت بفرمودم آموختن» (نوادة مهلب، 1318: 501).
با این توضیح، ظاهراً سنایی در این بیت میگوید: تمام اعمال واجب و مستحبی را که در راه شرع انجام میدهی، نتیجة لطف حق بدان، نه توانمندی خویش.
***
بندهای باش بینصیبة زیر |
|
که فرشته نه گرسَنَهست و نه سیر |
|
|
(سنایی، 1397: 130)
|
آوردهاند: «بندهای باش که بهرهاش از امور پست نباشد و مانند فرشته باش که وابسته به امور مادّی و غریزی نیست» (همان).
«نصیبة زیر» مفهوم «بهرهبردن از امور پست» را نمیرساند. در نسخههای کابل، کمبریج، ولیالدین و هایدلبرگ «بینصیبه و چیر» آمده است 8 که به نظر مفهوم بهتری دارد.
«چیر» در لغتنامه به معنی بهره و نصیب آمده، و در اشعار فارسی هم در همین مفهوم به کار رفته است:
از سخن چیر نیابد بهجز آوازْ ستور |
|
مردم است آنکه بدانست سرود از تکبیر |
|
|
(ناصرخسرو، 1365: 220)
|
باید توجه داشت که براساس احادیث و روایات، غذای فرشتگان، تسبیح خداوند است: «فقالت فاطمة: یا رسول اللّه، ما طعام الملائکة عند ربّنا؟ فقال: التحمید» (بحرانی اصفهانی، 1413، ج 11: 494).
به نظر میرسد سنایی از انسانها میخواهد خود را از دغدغة نصیب و بهرة اینجهانی برهانند، با این استدلال که فرشتگان، که نصیب و بهرهای از روزی ندارند، سیر و گرسنه نمیشوند.
***
باش تا میخ تو به آب رسد |
|
ماه خیمهت به آفتاب رسد |
|
|
(سنایی، 1397: 216)
|
آوردهاند: «مدرّسرضوی بهجای میخ تو، «بیخ تو» ضبط کردهاند، ولی با توجه به «ماه خیمه» در مصراع دوم، «میخ» که در برپاکردن خیمه کاربرد دارشته (میخ خیمه) مناسبتر به نظر میرسد... تعبیر «میخ به آب رسیدن» و «ماه خیمه به آفتاب رسیدن» را نیز در منابع کهن نیافتیم...» (همان: 1007).
تصوّر کنید که میخ خیمهای به آب برسد، با توجه به اینکه آب نماد سستی و نااستواری است، چه اتّفاقی خواهد افتاد؟
واژة «خیمه» در مصرع دوم آمده است و به نظر میرسد ارتباطی به مصرع نخست ندارد.
در فخرینامه (همان، 1382: 206) تصحیح مدرّسرضوی (همان، 1383: 459) «باش تا بیخ تو به آب رسد» آمده است و «بیخ کسی به آب رسیدن» یعنی دوام و پایداری یافتن:
دوام تو را بیخ در آب و خاکی |
|
کز او رُست برگوبرِ آفرینش |
|
|
(انوری، 1376: 265) |
زعفران گرچه بیخ در آب است |
|
آرزومند ژالة سحر است |
|
|
(خاقانی، 1357: 85)
|
***
نآمد اندر سراسر آفاق |
|
پایبندی چو او به استحقاق |
|
|
(سنایی، 1397: 221)
|
آوردهاند: «پایبند: این کلمه در بیت بار مثبت دارد. پایبندی خوبیها مدّنظر است. ممکن است کلمه ناظر باشد بر مقرّرات و ضوابط شرعی که بهعنوان پایبند انسانها از رفتن به راه کج است» (همان: 1013).
در نسخههای کمبریج، ولیالدین و هایدلبرگ و متنهای مصحَّح، بهجای «پایبند»، «پایمرد» آمده است که مفهومِ «شفیع و خواهشگر» میدهد: «صاحب دیوان سورى را شفیع کردهاند تا پایمرد باشد و نسا را پس ایشان یله کرده شود تا از سه مقدّم، یکى به درگاه عالى آید و به خدمت مشغول گردد» (بیهقی، 1374، ج 2: 693).
***
جعده بُد بنت اشعث، آن بدزن |
|
که وُ را جام زهر داد به فن، |
کس فرستاد مر وُ را به رکوی |
|
بر زمین زن سبوی بر لب جوی |
|
|
(سنایی، 1397: 285)
|
یاحقی و زرقانی رکوی را به معنی «تکّة پارچه» گرفتهاند. آنان با اشاره به حکایت بلعمی دربارة کشتهشدن امام حسن (ع) که در آن به دستارچة زهرآلودی اشاره شده است که معاویه به جعده داده بود تا امام خود را با آن پاک کند، آوردهاند: «معنای «بر زمین زن سبوی بر لب جوی» درست معلوم نیست. سه معنای احتمالی به ذهن میرسد: نخست اینکه «بر زمین زن» را صفت فاعلی مرخّم در نظر بگیریم. در آن صورت، کلّ مصراع وصف جعده است: «بر زمینزنندة سبوی بر لب جوی» که به معنی کنایی حقناشناسی است. دیگر آنکه مصراع را خطاب سنایی به خودش بدانیم در آن صورت یعنی رازها را فاش کن. معنای سوم آن است که مصراع دوم را سخن معاویه به همسر حضرت در نظر آوریم که با توجه به ضبط بلعمی میتوان معنای کنایی آن را حدس زد» (همان: 1103).
هیچکدام از سه گزارشی که یاحقی و زرقانی دربارة «بر زمین زدن سبو بر لب جوی» بیان کردهاند، درست نیست. افزونبر این، گزارش بیتشان هم دچار مشکل است.
باید توجه داشت که در گذشته، سبو تا وقتی کاربرد داشت که آدمی به جویِ آب نرسیده بود؛ پس از رسیدن به جوی، از ارزش سبو کاسته میشد؛ بنابراین این عبارت، مثَلی است با این مفهوم که به امکانی بهتر دسترسی یافتهایم و میتوانیم از اوضاعی که در آن به سر میبریم، رها شویم. 9
بر سنگ زدن سبو و شکستنِ آن که در اشعار مولوی هم آمده است، به بیاعتبارشدنِ سبو در حالتِ رسیدنِ فرد به جو اشاره دارد:
اندر آ در جو، سبو بر سنگ زن |
|
آتش اندر بو و اندر رنگ زن |
|||
|
|
(مولوی، 1362: 1032) |
|||
آن آب بـازآمـد بـه جـو، بـر سنـگ زن اکنـون سبــو |
|
||||
|
سجده کن و چیزی مگو، کاین بزم سلطانیاست این |
||||
|
(همان، 2536: 1032) |
||||
هین سبو بشکن و در جوی رو ای آب حیات |
|
||||
|
پیش هر کوزهشکن چند کنی کاسهگری؟ |
||||
|
(همان: 1080)
|
||||
گزارش بیت در لطایفالحدایق و تصحیح مدرّسرضوی بدینگونه است:
جعده بُد بنت اشعث، آن بدزن |
|
که ورا جام زهر داد به فن، |
کس فرستاد مر ورا برگوی |
|
بر زمین زن سبوی بر لب جوی |
|
|
(سنایی، 1383: 265؛ همان، 1387: 318)
|
با این تعبیر، مفهوم بیت اینگونه خواهد شد که معاویه بهسوی جعده فردی را فرستاد تا به او بگوید که ما خواهانِ تو شدهایم؛ بنابراین همسرِ خود را رها کن.
6ـ4 بدخوانی
اگرچه اغلب بدخوانیهای مصحّحان در حجابِ کلمات و جملات و همچنین، نوع کتابت آنها پنهان میماند، برخی از این موارد را میتوان با نشانههای سجاوندی یا پیوسته و جدا نوشتنِ واژگان و ترکیبات دریافت. نمونههایی از بدخوانیهای ابیات در تصحیح جدید حدیقه ذکر میشود:
مِهر دین برنیامد از تلقین |
|
خود برآمد، فرود، خود شد دین |
|
|
(سنایی، 1397: 130)
|
آوردهاند: «خورشید دین به تعلیم و تعلّم برنمیآید؛ اگر هم برآید، آن دیگر دین نیست» (همان: 944).
به نظر میرسد مصحّحان عبارت «آن دیگر دین نیست» را از «فرود، خود شد دین» استنباط کردهاند که نادرست است. ظاهراً شکل صحیح مصرع اینگونه است: «گر برآمد، فرودِ خود شد دین». «فرودِ خود شدن» در مفهومِ «مقامی نازلتر از شأن خود یافتن» است.
ترکیبِ «فرودِ خود» به معنیِ «پایینتر از خود» در حدیقه آمده است:
چون ز داد و ز رای خویشی شاد |
|
چون کنی بر فرودِ خود بیداد؟ |
|
|
(همان، 1383: 549)
|
***
«رشد قومی» به راه حقجویان |
|
«اِهدِ قومی» ز خوی خوشگویان |
|
|
(سنایی، 1397: 244)
|
آوردهاند: «برای «رشد قومی» حدیثی مناسب نیافتیم» (همان: 1049).
بر گزارش این بیت، دو ایراد اساسی وارد است: 1) «رشد قومی» حدیث نیست؛ 2) «حقجویان» و «خوشگویان» ترکیب نیست. به نظر میرسد گزارش بیت باید بدینگونه اصلاح شود:
رشـدِ قـومـی بـه راه حـق جـویان |
|
«اِهـدِ قـومـی» ز خوی خوش گویان |
با این گزارش، بیت معنایِ درستی خواهد داشت: [پیامبر] به دنبال این است که قومی را در راه حق هدایت کند و به همیندلیل با خوشخلقی در حق آنان دعا میکند.
***
عشق را راهبر سلامت نیست |
|
منزل عشق جز قیامت نیست |
|
|
(همان، 1397: 455)
|
صورت صحیحِ مصرع نخست اینگونه است: «عشق را راه بر سلامت نیست» در معنیِ «عشق راهی برای رسیدن به سلامت و آرامش ندارد».
***
این که دل نام کردهای به مجاز |
|
رو به پیش سگان کوی انداز |
از سر جهل و راهِ نادانی |
|
اندر او فرش و طرح نورانی، |
هست معراج دل به گاه فراغ |
|
«قاب قوسین» عقل و عرش دماغ |
|
|
(سنایی، 1397: 458)
|
صورت صحیحِ مصرع دومِ بیت دوم بدین شکل است: «اندر او فرش و طرحِ نو رانی»، در مفهومِ «در دل خود، طرح و نقش جدیدی ایجاد میکنی»؛ اما مصحّحان چون آن را «نورانی» خواندهاند، ناگزیر با بیت بعد موقوفالمعانی دانسته و در انتهای بیت، کاما گذاشتهاند.
***
چرخ را فرش او نور دیدهست |
|
همچو او کارهاش گردیدهست |
|
|
(همان: 477)
|
مشخص است که گزارش صحیح مصرع نخست اینگونه است: «چرخ را فرشِ او نوَردیده است».
***
جانت حق داد جاودان ماند |
|
زانکه حقداده باز نستاند |
|
|
(همان: 481)
|
گزارش درستِ مصرع دوم، بدین شکل است: «زانکه حق، داده بازنستاند».
***
خرد افکنده ازپی خم می |
|
غافلی زین شمارِ «عَزَّ عَلَی» |
|
|
(همان: 498)
|
«عَزَّ عَلَی» اصطلاحی است به معنی «بر من گران و دشوار است»:
نیش درماند و گفت: عَزَّ عَلَی |
|
این چنین دست را نباید خَست |
|
|
(همان، 1362: 1052) |
من رهی را که خاطر تو سپرد |
|
کی توانم سپرد؟ عَزَّ عَلَی |
|
|
(سعد سلمان، 1390: 570)
|
بنابراین، گزارش مصرع دوم باید بهصورتِ «غافلی زین شمار، عَزَّ عَلَی» باشد.
در تعلیقات هم معنای نخستی که به دست دادهاند نادرست است: «مدرّس (1344، 519) در توضیح این بیت آورده است: یعنی عمر در صرف کردن به میخوارگی تباه و ضایع کردی و از شمار عمر غفلت داری و نمیدانی که آن را به باد دادهای و میگویی باده عزیز است بر من» (سنایی، 1397: 1262).
7ـ نتیجهگیری
از بزرگترین دلایلی که موجب راهیافتنِ کاستیهای فراوان در تصحیح یاحقی و زرقانی از حدیقه شده، انتخاب نسخة منچستر به تاریخ کتابت 681 بهعنوان نسخة اساس و کنارنهادن نسخههای دیرینی مانندِ 552 و 558 است؛ زیرا نسخة منچستر ویژگیهای اولیة یک نسخة اساس را ندارد. شاید استدلالِ مصحّحان برای کنارنهادن این نسخهها آن باشد که تمام اشعار حدیقه را دربرنمیگیرد و تحریر مختصری از آن است؛ اما با این استدلال هم نمیتوان از قدمت، صحّت و اصالت این نسخهها بهآسانی چشم پوشید.
دلیل دیگر، شیوة تصحیحی است که مصحّحان برگزیدهاند. به نظر میرسد با توجه به نسخههای بهکاررفته، تصحیح به روش بینابین بهترین شیوهای بود که میتوانست متن مصحَّح را قابلاعتمادتر کند؛ زیرا در میان نسخههای این تصحیح، نسخة ارجحی که بتوان آن را نسخة اساسِ مطلق قرار داد مشاهده نمیشود؛ ناگزیر باید به نسخة اساسِ نسبی روی میآوردند و با استفاده از قدرت اجتهاد و با رعایت احتیاط، به تصحیح میپرداختند. افزونبر این موارد، شایسته بود که متن مصحَّح با یکی از تصحیحهای پیشین هم مقایسه میشد و اختلاف نسخهبدلها ذکر میگردید تا کار حالت علمیتری پیدا کند. همین عوامل موجب شده است تا کاستیهای بنیادی به تصحیح راه یابد و از ارزش علمی آن بکاهد.
پینوشت
1. اینگونه موارد در تصحیح یاحقی و زرقانی فراوان است که میتوان در متن و تعلیقاتِ ابیات 522، 938، 1052، 2191، 3269، 4379، 5109، 5427، 8990، 10040، 10474 هم مشاهده کرد.
2. نمونههایی از این استدلالها در تعلیقات بیتهای 1565، 1682، 2621، 2998، 3285، 4081، 8105، 8213 و 9115 مشاهده میشود.
3. نمونههای دیگری از اشکال قافیه را در بیتهای 101، 1258، 1559، 6423، 9825 میتوان مشاهده کرد.
4. در برخی نسخهها، «کوز سیمین» آمده است که تفاوتی در معنا ایجاد نمیکند؛ زیرا معنای «کوز» در ناظمالاطباء، «کوزه و آبجامه» است.
5. مضمون بیت سنایی بهقدری به بیتی از صائب نزدیک است که گویی صائب مضمون سنایی را دوباره به نظم کشیده است:
غمگین نیام که خلق شمارند بد مرا |
|
نزدیک میکند به خدا، دست ردّ مرا |
|
|
(صائب، 1383: 175)
|
6. مصحّحان در گزارش دو مصرع دوم هم اشتباه کردهاند. صورت درست دو مصرع بدینشکل است: «تا چه گلها دمد ز خار شما» و: «تا چه آراید از عروس عمل».
تعبیر «چه گلها دمیدن از خاری» در بوستان هم آمده است:
همیگفت و در روضهها میچمید |
|
کز آن خار بر من چه گلها دمید |
|
|
(سعدی، 1359: 58)
|
7. در متن دیوان، «عنتر و» آمده است.
8. در برخی نسخهها «ویر» آمده است که میتواند مفهوم درستی داشته باشد. این واژه هم در فرهنگهای لغت فارسی، به معنی «بهر، سهم، و قسمت» آمده است:
نه گهواره دیدم، نه پستان، نه شیر |
|
نه از هیچ خوشّی مرا بود ویر |
|
(فردوسی، نقلشده از دهخدا، 1337: ذیل «ویر»)
|
9. باز هم اگر مصحّحان به پژوهشهای پیشین دقت میکردند، درک مفهومِ این کنایه بر آنان دشوار نبود. در شرح مشکلات حدیقة سنایی آمده است: «سبوی بر لب جوی زمین زدن: کنایه است از رهاکردن چیزی در جایی که چیز مهمتر از آن مطرح باشد. چنانکه در کنار جوی آب سبو شکسته و رها میگردد» (طغیانی، 1382: 251).