نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات، دانشگاه آزاد واحد کاشان، کاشان، ایران
2 استادیارگروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی، دانشگاه کاشان. کاشان. ایران
3 دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات، دانشگاه آزاد واحد کاشان، کاشان، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Abstract
The present study introduces the Treatise of Kamal by Budagh Azhari Shirazi (died 991 AH.). He was one of the unknown poets of the Safavid era. No research has been done on him and his poetry collection, which he calls the Treatise of Kamal (perfection). He began to write it from 1030 to 1059. There is only one manuscript in the poet’s own handwriting in the library of the Sepahsalar School, which is currently being corrected. The authors of the present study aimed to introduce the version by analyzing the content and structure of the poet’s poems as much as possible to help to know him and his poetry with a descriptive-analytical approach based on the text of the poet's poems and referring to the historical sources of the Safavid era. The question posed in this study was: What is the structure of his poetries and what topics did he deal with? According to the results of the study, it is clear that the poet's divan has two proses prefaces and 1034 verses in the form of odes, sonnets, fragments, rhymed couplets, and quatrains. The poet’s poems were mostly dedicated to the Prophet’s household (PBUH), especially Imam Ali (AS) and the praise of the Safavid sultans. Finally, his fragments and rhymed couplets portrayed the thoughts and life events and contained redundancies, smuts, and chronograms. Most of his quatrains were about love, and boasting was one of the main motifs of his poetry. Paying attention to archaic diction, and imitating his predecessors’ style, especially Khaqani, Anvari, and Hafez, were evident in the formal and semantic structure of his poetry. The use of his predecessors’ handwriting style was another important feature of this manuscript.
Introduction
Boudagh Azhari Shirazi (died 991 AH.) is an anonymous Poet who lived in the Safavid era. Among diverse treaties written in that era, his name was just mentioned in al-Zaria’h by Aghabozorgh Tehrani. His collection of poems, entitled Kamalnameh by the poet himself, is the only work by him left behind. Azhari has written about different issues of his time in his poems by using rhythm, rhyme, and literary figures.
Materials and Methods
There is only one manuscript from Azhari’s collection of poems written in his handwriting which is preserved in the library of Sepahsalar School (number 377) in Teheran. The scan of this very manuscript is available in the library of Tehran University (code F-6078). There is a CD of thescan in the National Library. This manuscript has about 343 pages of fifteen lines. In total, the collection has 10385 lines including odes, sonnets, and quatrains which are written in the margins of the book. This manuscript has been written in a nice Nastaliq handwriting on rough octavo paper (24 cm length and 15 cm width). The book has a marcasitic binding. The present manuscript has footnotes (Rekabeh) and the titles of its odes are written in cinnabar (Shangarf/red ink). Between the first and the second odes by Azhari and after his sonnet number 160, some pages are missing. According to the book, the poet has started writing his formerly-composed poems from1030 AH. He has finished the book, based on what has been mentioned in the final pages of the book, in 1054 AH in GharaBagh when he was about 63. The writings in the margins of the collection finished four years later in 1059. This treaty has been corrected deductively, and the writers have used a descriptive-analytical style to elaborate and analyze the content and the structure of the poems.
Discussion of Results and Conclusions
Azhari (born 991 AH) is said to be originally from Fars Province. He was a contemporary of Hakim Shafaie Isfahani who has accompanied King Abbas I, the well-known Safavid king, in his military attack on Gharabagh and had a luxurious life for many years. Meanwhile, he became the correspondent of Ghale’h Bost for some time and felt homesick many times.
Azhari has written his poems in many genres including odes, sonnets, couplets, quatrains, and fragments. His collection of poems has two prologues in poetic prose, one of which starts the collection, before his odes, and the other follows the odes and precedes his sonnets. The preface of his collection starts with the praise of God, the Prophet (PBUH), Imam Ali (AS), and other Imams (AS). It follows with the praise of Shah Abbas Safavi and finishes with points about the book itself.
There are 627 sonnets in his collection. In total, they have 4494 lines. The major theme of his sonnets is the description of love and the beloved. A distinctive feature of his sonnets is the literary figures and novel identical ending syllables (Radif). In his sonnet writing, he has followed the Iraqi School, especially Hafez’s style. He has about 215 fragments with 1208 lines. These poems are mostly about requests, demands, satire, and history-telling. His fragments provide the reader with good information about the poet’s life.
Among his poems, there are 505 quatrains. In this type of poem, Azhari gives voice to his emotions about love, the beloved, carpe diem, and a strong desire for visiting Mecca. The specific feature of his quatrains is their four-line rhyming pattern. Azhari has 7 poems in the pattern of couplet poems (Masnavi) which include 271 lines. The couplets are largely satiric in nature. Despite his contemporaries, Azhari has not deployed the every-day language in his poems. His poems are full of archaic words, phrases, and structures. This showshis imitation of six-century poets, especially Khaghani. Furthermore, his use of many literary figures such as fantastic etiologies, oxymorons, allusions, preferential similes, and implicit similes is evidence of his following the Iraqi style, especially Hafez.
کلیدواژهها [English]
1ـ مقدمه
تصحیح نسخههای خطی یکی از کارهای ارزندهای است که افزونبر تقویت غنای ادبیات فارسی به شناخت زوایای ناشناختۀ ادبیات و اهل ادب کمک شایانی میکند. دورۀ صفوی از دورههای ادبی فارسی است که نسخههای خطی متعددی از آن هنوز تصحیح و چاپ نشدهاند؛ درنتیجه، این آثار هنوز نقد و ارزیابی نشده است و چهبسا شاعران آنها هنوز در گمنامی کامل به سر میبرند و یا فقط به ذکر نام و ابیاتی چند از اشعار ایشان در تذکرهها بسنده شده است. بوداق اظهری شیرازی نیز یکی از شاعران ناشناختۀ عصر صفوی است که خود او و نسخۀ منحصربهفرد دیوانش به نام رسالۀ کمال برای ادبدوستان و ناقدان ادبی هنوز ناشناخته است. اظهری از شاعران سدۀ دهم و یازدهم هجری است که فقط آقابزرگ تهرانی در جلد نهم الذریعه به ذکر نام وی و نقل یک بیت از او بسنده کرده و از متأخران نیز فقط مرحوم صفا مطالب الذریعه را به فارسی ترجمه کرده است. دانستههای دیگر دربارۀ وی و دیوانش نیز فقط مطالب ابنیوسف شیرازی در فهرست کتابهای کتابخانۀ مدرسۀ سپهسالار را در بر میگیرد که درواقع همان مطالب دو منبع قبلی و مطالبی مختصر دربارۀ مشخصات دیوان ـ اعم از تعداد ابیات، قالبهای شعری، نوع جلد و کاغذ آن ـ است؛ ازاینرو نگارنده به شیوۀ توصیفی ـ تحلیلی برمبنای مستندات موجود در متن نسخه با پاسخگویی به پرسشهای «اظهری چه کسی بوده و در چه دورانی میزیسته است؟ با چه کسانی معاصر بوده و چه مضامینی را در شعر خود گنجانده است؟ به کدام شاعران پیشین بیشتر توجه داشته و چه ساختاری برای اشعار خود انتخاب کرده است؟» کوشیده است ضمن معرفی نسخه به تحلیل ساختاری و محتوایی دیوان 10385 بیتی شاعر در قالبهای قصیده، غزل، قطعه، مثنوی و رباعی بپردازد تا ضمن کمک به شناخت جایگاه شعری شاعر، تبیین کند او نیز مانند دیگر همعصران خویش شاعری پیرو بوده؛ هرچند از نازکخیالیها و پیچیدهگوییهای آنها دوری ورزیده است.
1ـ1 پیشینۀ پژوهش
چنانکه گفته شد اظهری یکی از شاعران گمنام عصر صفوی است و به گواهی منابع مطالعاتی، فهرست نسخ خطی و چاپی، سایتهای اینترنتی و بانکهای اطلاعاتی، تاکنون هیچ پژوهشی در قالب کتاب، پایاننامه و مقاله دربارۀ او و دیوان وی انجام نشده است و نگارندگان برای نخستینبار به معرفی شاعر و شعر او پرداختهاند.
2ـ بحث اصلی
2ـ1 معرفی شاعر
بوداق اظهری شیرازی از شاعران شیعهمذهب قرن یازدهم است که تنها در الذریعه 1 چند سطر دربارۀ او آمده است و اطلاعاتی از او در دست نیست. دانستههای ما دربارۀ وی محدود به استنباطهایی است که از اشعار او به دست آمده است. 2 با اینکه اطلاعات دقیقی دربارۀ تاریخ تولد و وفات اظهری در دست نیست، احتمالاً در سال 991 هجری قمری متولد شده است. اظهارات شاعر در پایان دیوان خود مبنی بر اتمام دیوان در «زکم 3 قراباغ» در سال 1054 ق. و اشارۀ وی به 63 سالگی خود در ادامۀ این مطلب، تأییدکنندة این موضوع است: «به تاریخ هفدهم شهر ربیعالاول سنۀ پیچی ئیل 4 1054 قلمی شد» (رک. اظهری، بیتا: 337 ب)؛ «الحمدلله که در سن شصت و سه سالگی به هواداری عینک... به ترتیب و تحریر این نسخه مبادرت نمود» (رک. همان: 336 آ).
اظهری در دیباچۀ دیوانش خود را اینگونه معرفی میکند: «این فقیر خستهضمیر، الشهیر به بوداق اظهری...» (همان: 3 آ) و در یکی از قطعاتش میگوید:
ای برادر گر هنرمندی به خود هرگز مناز |
|
|
|
صد جهان جنس هنر را مشت خاکی نشمری |
|
با هنرهای چنین منّت به من دارند خلق |
|
|
|
نام من خوانند اگر بوداق بیگ اظهری |
|
|
|
(همان: قطعۀ 196) 5 |
نام شعری این شاعر همان «اظهری» است که شاعر در پایان قصاید و غزلیات و بعضی اشعار دیگر خود آورده و غزلی هم با ردیف اظهری سروده است.
دربارۀ خانواده و نیاکان اظهری اطلاعات چندانی در دست نیست. بر مبنای اشعار وی نیاکان او از نسل خاندان زنگی شیراز هستند که شاعر به آن افتخار میکند:
اگر ستایش آبای خود کنم شاید |
|
|
|
که راجعاند به زنگی که فاش سرهنگی است |
|
|
|
(قطعة 42/5) |
تفاخرم نه به آبا به گفتۀ سعدی است |
|
که در مدیح ابونصرسعد بنزنگی است |
|
|
(همان: 7) |
اظهری دربارۀ پدر و مادر خویش میگوید:
کنم چون وصف خود هستم ز والد |
|
همایونگوهر و شیرازمعدن |
|
|
(قصیدة 72: 20) |
به مادر هم چنانم کز طهارت |
|
ز هر آلایشی برچیده دامن |
|
|
(همان: 22) |
از مرثیۀ شاعر برای فرزندش «مقصودبیک» برمیآید که نام پدر اظهری نیز «مقصودبیک» بوده است:
باشد پسر مرا و پدر خوانمش از آن |
|
همجنس با اصالت و همنام با نیاست |
مقصودبیک آن گل باغ حیات من |
|
کز گرد خاک مرقد او زیور صباست |
|
|
(قطعة 69: 10 و 11) |
اظهری همسر و فرزندانی هم داشته است که دربارۀ آنها اطلاعاتی جز ذکر نام یکی از فرزندان او نداریم:
یگانه درّی داد یزدان مرا |
|
که بازش خدا دارد اندر امان |
رقم زد چنین خامۀ فکرتم |
|
که اسمش ز تاریخ گردد عیان |
به گوشم ندا هاتف غیب داد |
|
«که مقصود آمد برت بیگمان» |
|
|
(قطعة 49: بیت 1‑3) |
بنابر مادهتاریخ آخرین مصراع، مقصودبیک در 1035 ق. متولد شده است. اظهری قبل از مقصودبیک نیز فرزندی داشته است که نام او مشخص نیست و طبق مادهتاریخ یادشده در ابیات ذیل در سال 1022 ق. متولد شده است:
در هفدهم ربیعالاول |
|
شد بخت مرا سعادت افزون |
هنگام طلوع خور ز مشرق |
|
فرزند مرا بزاد گردون... |
تاریخ چو جستم از خرد گفت |
|
«نوباوۀ گلشن تو میمون 6» |
|
|
(قطعۀ 48: 1، 2 و 5) |
البته هر دو فرزندش براثر بیماری وبا از دنیا رفتهاند و اظهری برای آنها مرثیهسرایی کرده است (رک. قصاید 69 و 70):
دست دلم ز گوهر «مقصود» بینواست |
|
چشمم ز بحر سینه، پرِ لؤلؤءِ بکاست |
|
|
(قصیدة 69: 1) |
گر برفکند نسل تو، اما به نظم تو |
|
احیای ملت شعرا کرد روزگار |
|
|
(قصیدة 70: 29) |
در جایی دیگر نیز به ازدستدادن شش نفر از بستگان خویش دراثر بیماری وبا اشاره کرده است:
ببرید شش نهال مرا وَز شش جهت |
|
نگشود لب یکی که خطا کرد روزگار |
|
|
(قصیدة 70: 23) |
بنابر اشعار شاعر، او از درباریان دربار صفوی بوده و بدین سبب از رفاه هم برخوردار بوده است:
خدا ز دیدۀ بد دور داردم دائم |
|
ندیده چشم فلک عشرتی که من دارم |
|
|
(غزل 451: 3) |
برپایة اظهارات اظهری، او از وزیر روزگار خود لقب «مولانا» گرفته است:
افتخار الوزرا خواجۀ کامل سعدا |
|
ای که کلک تو رخ بکر کمال آراید |
قلمت در لقبم کرده رقم مولانا |
|
نه به القاب چنین فضل و هنر میباید |
|
|
(قطعة 145: 1 و 2) |
گویا اظهری مدتی هم والی قلعۀ بست 7 بوده و چنانکه در قطعههای 157، 167 و 180 و غزلهای 428 و 627 خویش تبیین کرده، این شغل برای او گرفتاریهای بسیار ایجاد کرده است:
غم وزارت 8 ملک خراب قلعۀ بُست |
|
که نامزد به من خسته شد ز بخت زبون... |
هنوز بنده پریشان قلعۀ بُستم |
|
نگشت فارغ از این غصهام دل محزون |
|
|
(قطعة 180: 4 و 7) |
و در قصیدهای با این ابیات آغازین:
ندانم گناهم چه شد کاینچنین |
|
میانبسته گردون به خونم ز کین |
به ویرانهای کردهام جا چو بوم |
|
که شه کرده بیرون ز زیر نگین |
|
|
(قصیدۀ 73: 1 و 2) |
به تقلید از مسعود سعد 9 حضور در قلعۀ بست را چون حضور در زندانی سخت توصیف میکند.
اظهری دربارۀ رسیدن خود به مقام وزارت سخن میگوید:
به حکم خسرو رضوانمکان وزیر شدم |
|
که باشدم گه پیری وظیفۀ اطفال |
|
|
(قصیدة 81: 9) |
در جایی هم بهسبب از دستدادن مقام وزارت و قطع مقرری آن شکوه میکند:
هرآنچه بود ز مال جهان ز کف دادم |
|
نماند هیچ مرا غیر دیده در دنبال |
|
|
(همان: 13) |
شواهد موجود در اشعار اظهری 10 نشان میدهد که وی در لشکرکشیهای صفویان به گرجستان حضور داشته است: 11
امروز درِ ولایت گرجستان |
|
مفتوح به زور بازوی رستم 12 شد |
بر رفع غبار کفر گیتی باعث |
|
سالار سپاه خسرو اعظم شد |
|
|
(قطعۀ 71: 1 و 2) |
چنانکه به فتح قلعههایی مثل قرلانقوج و الکاءِ گرجی و... اشاره کرده است:
گویم چو ز اوج قلعۀ قرلانقوج |
|
در کنگرهاش زهرۀ گردون زده دف |
بر تیر جگرشکاف خان دوران |
|
شد سینة ساکنان آن قلعه هدف... |
از روی تعجب، خرد کامل گفت |
|
از سطح فلک قلعه کی افتاده به کف؟ 13 |
|
|
(قطعة 73: 1، 2 و 5) |
همچنین در مادهتاریخی به ساخت قلعۀ کاخت اشاره کرده است:
صد شکر که گشت سایهافکن به جهان |
|
خاقان فلکحشمت مهرآثاری... |
تاریخ بنای قلعه را میجستم |
|
از هاتف غیب تا کند اظهاری |
نظّارهکنان خرد به تاریخش گفت |
|
«دارالاسلامِ عرصۀ کفّاری» 14 |
|
|
(قطعۀ 75: 1، 8 و 9) |
او مدتی نامعلوم در قراباغ زندگی کرده است که این موضوع میتواند در گمنامی شاعر نیز مؤثر باشد و در دیوان اشعارش ـ که همانجا پایان یافته ـ بارها آرزوی بازگشت به زادگاهش، شیراز را مطرح کرده است:
سالها دور از گلستان وطن افتادهام |
|
میرسد پیغام از مرغان شیرازم هنوز |
|
|
(غزل 359: 6) |
بحمدلله که رستی اظهری از محنت غربت |
|
|
|
بکن شکر خدا چون روی بر ملک وطن داری |
|
|
|
(غزل 628: 6) |
از یکی قطعات اظهری نیز مشخص میشود که او معاصر حکیم «شفایی اصفهانی» 15 (996‑1038 ق.) و «محمدرضا فکری اصفهانی» 16 (ت. 1020 ق.) بوده؛ او به موضوع ستیزههای پیوسته بین این دو اشاره کرده است: 17
به جواب غزلیات «شفایی» کوشد |
|
||
|
«فکری» آن شاعر نوفکرت صاحبدیوان |
||
چو شود در گه فکرت به معانی عاجز |
|
||
|
هرچه خواندیم به شب، روز به ما خواند همان |
||
|
|
(قطعۀ 160: 1 و 2) |
|
اظهری در قطعۀ 39 خود از خودستاییهای «مقیم جعفری شیرازی» 18 شکوه کرده است:
فخرالشعرا جعفری! ای گلشن طبعت |
|
در خجلت جاوید فکنده است مرا... |
انصاف ده از نغمهسرا پُر مَسِتا خویش |
|
کاین شیوه نزیبد گهرانگیز قلم را... |
|
|
(قطعۀ 39: 1 و 6) |
همچنین در قطعات 115 و 117 خود با ذکر نام «مقیم» آشکارا علیه او هزلپردازی کرده است.
«فتحی قزوینی» نیز از دیگر معاصران اظهری است 19 که در قطعهای، از بنایی که ساخته و اشعار نیکویی که سروده، یاد کرده است.
اظهری از جوانی شاعری خود را آغاز کرده است؛ پاسخگویی وی به قطعۀ عذرخواهی «ابوالفضل علّامی» (958‑1011 ق.) خطاب به داوودخان ـ که با توجه به تاریخ تولد اظهری و وفات علّامی باید حداکثر در 20 سالگی شاعر سروده شده باشد ـ و همچنین مادهتاریخ موجود در مدیحۀ فتحی مورَخ به سال 1012 یعنی 21 سالگی (نیز رک. آقابزرگ تهرانی، 1403، ج 9: 80) شاعر تأییدکنندة این موضوع است؛ البته باید یادآور شد بنابر سخن خود شاعر در دیباچۀ آغازین دیوانش، کتابت دیوان وی از سال 1030 ق. شروع شده و 1059 ق. به پایان رسیده است. وجود مادهتاریخهایی با تاریخهای 1012 ق.:
کرد از دست کرم وضع بنایی معمار |
|
که از آن غصه فلک چاک برافکند به جیب |
با خرد میزدم از سال تواریخش دم |
|
که به گوش دلم اوازه درافتاد ز غیب |
|
|
(قطعۀ 62: 2 و 3) |
و 1022 ق. (قطعۀ 46) و 1028 ق. (قطعۀ 76) نشاندهندۀ این است که قبل از کتابت دیوان، شعر میسروده است و چنانکه ذکر خواهد شد در صفحات پایانی رباعیات خویش به این موضوع اشاره دارد.
نکتۀ دیگر اینکه اشعار اظهری در متن و حواشی دیوان وی ثبت شده است. با مطالعۀ حواشی دیوان و بهویژه مادهتاریخهای موجود در آن مشخص میشود که اشعار این بخش بعد از اتمام متن سروده شده است؛ چنانکه علیرغم ثبت سال 1054 ق. بهعنوان سال اتمام دیوان که مطابق با 63 سالگی شاعر است، در برگهای 337 تا 343 دیوان، 108 رباعی دیگر آمده است و در اشعار حواشی دیوان نیز عبارات یا مادهتاریخهای مبیّن این موضوع دیده میشود؛ مثلاً در بیت ذیل که از حواشی دیوان است، به 65 سالگی شاعر اشاره شده است:
از شصت و پنج فزون گشتهام شمارۀ سال |
|
نه طبع نظم مرا مانده نی دماغ خیال |
|
|
(قصیدة 17: 1) |
و در قصیده و قطعهای که در حاشیه نوشته شده، مادهتاریخهایی است که هر دو، عدد 1059 را بهعنوان سالِ ساخت یک بنا ثبت کردهاند: 20
پرسیدم از خرد چو ز تاریخ خانه گفت |
|
«بر صاحب این سرای مبارک قدیم باد» |
|
|
(قطعۀ 60: 7) |
همچنین:
خرد را چون خوش آمد این بنا از ذوق با من گفت |
|
||
|
بگو تاریخش «بخوبیها نشاطآباد میآید» |
||
|
|
(قصیدة 78: 19) |
|
بدینترتیب میتوان گفت اشعار حواشی دیوان در 1059 ق. پایان یافته است.
اظهری در دیباچۀ آغازین دیوانش به محتوا، قالبهای شعری، سال کتابت و زادگاه خویش اشاراتی کرده است:
«المنة لله که مجموعۀ سخنم گنجینهای است پُرجواهر آبدار خیال و بحری است از لآلی معانی مالامال، بیتکلف، جواهر معانی قصایدش، رعاث طنطنۀ خسروان را سرمایهای است تمام و گهر لطایف غزلش رخسارۀ غرور گلرخان را پیرایهای است بهاندام و از رمز مقطعاتش رموز عرفان آشکار و از طرز رباعی سایر ابیاتش حکیم سخن در افتخار
بی شکل حرف ابجد و بی طرز هندسی |
|
تاریخ این صحیفۀ فرخ هزاروسی است» |
|
|
(اظهری، بیتا: 6 آ) |
گر نیام یونانی اما اصلم از شیراز بس |
|
کو حکیمی تا ز فضلم مایۀ حکمت برد |
|
|
(همان: 5 ب) |
2ـ2 مذهب شاعر
حضور اظهری در دربار صفویان و اشعار وی آشکارا نشاندهندة شیعهبودن اوست؛ چنانکه از 83 قصیدۀ شاعر، 51 قصیدۀ او در نعت و منقبت خاندان نبوت بهویژه پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) سروده شده که اختصاص دو قصیده از قصاید وی به امام عصر (عج)، مهر تأییدی بر تشیّع شاعر است؛ همچنین اظهری در قطعات 205 و 206 دیوان خود به توصیۀ کتابدار شاه در پاسخ به فردی که در مجلس بزرگان قلعۀ تفلیس؛ او 21 را اهل سنت دانسته است، آشکارا تشیع خود را اظهار و اعتراض میکند:
من که از شیعۀ فطریام، 22 تو گویی سنّی |
|
تو که سنّیِ تمامی، شدهای شیعهمثال؟ |
|
|
(قطعة 206/4) |
مذهب و دین چه شناسی تو یزید ملعون |
|
حرف مهدی ز چه گویی تو مرید دجّال |
|
|
(همان: 6) |
در جای دیگر به سه خلیفۀ اول لعنفرستاده و به غصب خلافت از امیرمؤمنان (ع) اشاره کرده است:
نمودهاند بهجای تو دیگری را نصب |
|
کنند خیل معاصی خلاف در حکمین |
|
|
(قصیدۀ 79: 17) |
2ـ3 دیوان اشعار اظهری
تنها اثر بهجامانده از اظهری همین دیوان اشعار اوست که شامل قالبهای مختلف شعری قصیده، غزل، قطعه، مثنوی و رباعی است: «و تنظیم رسالۀ کمال به توفیق صانعی که مجمعطراز اقسام و انواع گهر عالم و چهرهپرداز اجسام و اشخاص صور بنیآدم است» (اظهری، بیتا: 2 آ).
اظهری در قطعۀ 161 خود به ربودهشدن اشعارش اشاره میکند و میگوید: شخصی به نام «رونقی» 23 که عازم سفر هند بوده است، قصاید، غزلیات، مقطعات و مثنویهای او را بهعنوان یادگار گرفته است تا باخود به هند ببرد:
بهترین مشاطۀ حُسن معانی، رونقی |
|
چون بهسوی کشور هندوستان میبست بار |
از قصاید از غزل از قطعه و از مثنوی |
|
برد از من نسخهای رنگینتر از فصل بهار |
|
|
(قطعة 161: 1 و 2) |
همچنین گفته است:
کاسمانطبعا چه خواهدشد کم از تو، گر شود |
|
|
|
آفتاب نظم تو از مشرق هند آشکار |
|
|
|
(همان: 5) |
اما در ادامه میگوید:
چون سپردم آن گروه نازنینان را به او |
|
گفتم از من رفت اکنون با تو باشد اختیار |
|
|
(همان: 7) |
و چنین ادامه میدهد:
گوییا دست خیانت کرده بر ایشان دراز |
|
رفته رنگ خوبی آن گلچهرگان را از عذار |
گر به اسم اظهری میبرد نام آن بتان |
|
میشدی هریک از ایشان فتنۀ صد روزگار |
|
|
(همان: 9 و 10) |
همچنین از شاعری اصفهانی شکایت میکند که تخلص او را برگزیده و اشعار وی را به خود نسبت داده است:
قریب پنجه سال است کاین تخلص من |
|
به اظهری شده در روزگار افسانه |
به خود تخلص من بسته از تهیمغزی |
|
که تا بگویند او نیز هست فرزانه |
زبهر شهرت نادانی این تخلص را |
|
در اصفهان بکند نقش هر در خانه |
|
|
(قطعة 171: 1 تا 4) |
شاعر از همعصران خود شکوه میکند که شاعرانی مثل عرفی (م. 996) و طالب آملی (م. 1036) را بر او برتری میدهند و او را به ربودن اشعار شفایی متهم میکنند:
هنگام سخنگستریام از چپ و از راست |
|
گویند که عرفی به سخن حبل متین است |
یا حرف شفایی است در اثنای کلامم |
|
کاو نغمهطرازندۀ این خلد زمین است |
یا گفتۀ طالب به زبان در سخن آرند |
|
کز شعر گهرسنجی او سحر مبین است... |
در سایر اشعار، کمین معنی طبعم |
|
بر مسند اعلای سخن صدرنشین است |
در آنچه سرودم اگرت هست گمانی |
|
گو تیغ برآور که عجب فرصت کین است |
|
|
(قطعۀ 160: 2، 3، 4، 7‑8) |
شاعر گفته به دو زبان فارسی و ترکی شعر میسروده است؛ ولی فقط دیوان فارسی او در دسترس است:
دیگران با یک زبان بردند معنی را به اوج |
|
هست در طرز سخن با دو زبان گفتار من |
فارسیِ خودسرم با انوری همگفتوگوست |
|
ترکیام از بوالفضولی با فضولی 24 همسخن |
|
|
(قطعه 213: 1 و 2) |
2ـ4 معرفی نسخه
دیوان اظهری منحصربهفرد است و به قلم خود شاعر کتابت شده است. این نسخه و عکس آن با شمارۀ 377 در مدرسۀ عالی شهید مطهری (سپهسالار) و روگرفت همین نسخه با شمارۀ «6078- ف» در کتابخانۀ دانشگاه تهران و لوح فشردۀ آن درکتابخانۀ ملی نگهداری میشود. ضیاءالدین حدائق شیرازی معروف به ابنیوسف (1282‑1366)، در جلد اول فهرست نسخ خطی کتابخانه سپهسالار دربارۀ دیوان اشعار اظهری چنین نوشته است: نسخۀ مدرسۀ سپهسالار 343 برگ حدوداً 15 سطری دارد که با خط نستعلیق خوب بر روی کاغذ کاهی با طول 24 و عرض 15 سانتیمتری در قطع وزیری نوشته شده است؛ جلد آن از جنس مرغش است. این دیوان حدوداً یازده هزار بیت دارد و تاکنون نسخة دیگری از آن را در کتابخانهای نیافته است (رک. حدائق شیرازی، 1316، ج 2: 560‑564). اظهری عنوانهای قصاید خود را با شنگرف نوشته است و صفحات فرد دیوانش رکابه دارد.
با بررسیهای انجامشده مشخص شد دیوان اشعار اظهری 10385 بیت دارد که میان صفحۀ اول قصیدۀ اول و قصیدۀ دوم نسخه، برگهایی افتاده و کنار بعضی از صفحات نیز پاره شده است؛ بهگونهای که کلمات آغازین یا پایانی آنها مشخص نیست. قسمت بیشتر برگ آخر نسخه نیز پاره شده و از میان رفته که بعداً ترمیم شده است؛ همچنین بین غزل 160 و 161 اظهری، ورق یا اوراقی افتاده است؛ چنانکه قافیة غزل 160 وی به حرف «ت» ختم میشود؛ درحالیکه قافیة غزل صفحۀ بعد آن، حرف «د» با وزن شعری متفاوت است و بیت مصرع نیز ندارد:
شانه کی قدرت سرپنجۀ یک موی تو داشت |
|
خبری گر نه ز بیفکری گیسوی تو داشت |
|
|
(غزل 160: 1) |
بس که خوردم ز درون زخم تو از پارۀ دل |
|
خارهای مژهام شاخ گل غم باشد |
|
|
(غزل 161: 1) |
این امر سبب اختلاف تعداد ابیات نسخۀ فعلی و اصل نسخۀ موجود در فهرست نسخخطی سپهسالار شده است.
هفت برگ آخر نسخه هم دربردارندۀ رباعیاتی است که اظهری پس از تنظیم دیوان، آنها را یافته و بعداً به دیوان خود افزوده است: «بعد از تحریر نسخه، بعضی رباعیات که در میان سیاهیهای اشعار پیدا شد و صورت تنظیم یافت، همچنین مرقوم شد» (اظهری، بیتا: 337 ب).
اظهری نیز مانند شاعران معاصر خود ویژگیهای رسمالخطیای مانند سرهمنویسیهای کلمات و حروف، کاهش و افزایش، یکساننویسی و نقطهگذاری به شیوۀ قدما را در نوشتن اشعار خویش به کاربرده است.
2ـ5 بررسی ساختاری و محتوایی دیوان اظهری
دیوان اظهری با دیباچهای به نثر مسجع آغاز شده است. شاعر پس از آن، قصاید خود را آورده و سپس دیباچۀ موزون دیگری قبل از غزلیات خود ذکر کرده است. در ادامه، قطعات و رباعیات خود را قرار داده است. افزونبر آنها، شش مثنوی کامل و دو بیت مجزا در قالب مثنوی دارد 25 که بین قطعات و رباعیات وی جای دارد.
2ـ6 دیباچۀ آغازین
اظهری در نخستین دیباچۀ منثور خود با نثری آهنگین دربارۀ قالب اشعار، مضامین و چگونگی و تاریخ کتابت دیوان خود سخن گفته و به تناسب از اشعاری زیبا در جایجای مقدمه بهره برده است که تعدادی از آنها در متن دیوان او وجود دارد و بعضی دیگر فقط در مقدمه آورده شده است.
مقدمۀ منثور شاعر با «بسم الله الرحمن الرحیم» و یک رباعی ـ که در ابتدای بخش رباعیات شاعر نیز آمده است ـ آغاز میشود:
ای زیور رخسارۀ جان از کرمت |
|
سرمایۀ گردش زبان از کرمت |
آرایش دیوان بیان از کرمت |
|
احیای زمین و آسمان از کرمت 26 |
|
|
(اظهری، بیتا: 1 ب) |
سپس مانند تحمیدیهای منثور با ستایش آفریدگار ادامه یافته است: «... افتتاح ابواب خزاین سخن به مفتاح دلگشای ثنای یگانهای که شیرازهبند مجموعۀ کاینات و چمنپیرای سرابُستان حیات است...» (همان: 1 ب) و با طلب تداوم لطف الهی، مانند دیگر تحمیدیههای فارسی، ادامه مییابد؛ پس از آن مانند دیگر تحمیدیههای فارسی به نعت رسول اکرم (ص) میپردازد: «درود نامحدود نثار قبۀ بارگاه خجستۀ شهریار کونین، پادشاه عرصۀ ثقلین، قاسم خزائن رحمت، فاتح ابواب جنّت...» (همان: 2 آ و ب)؛ سپس به آستان امیرمؤمنان و ائمه اطهار ـ علیهمالسلام ـ عرض ادب میکند: «سپاس بیقیاس بر فرمانفرمای مسند ولایت و قافلهسالار رهروان هدایت و والی اقلیم عظمت...» (همان: 2 ب)؛ «و از آن سپس بر مجمع انوار ائمۀ اطهار که ریاحین روضۀ نبوت و گلدستۀ بوستان فتوتاند» (همان: 3 آ). در ادامه به دعاگویی شاهعباس صفوی میپردازد: «... دیگر دعایی واجب اهل اسلام و طوایف انام است بر وارث سریر عظمت و اجلال... شاه عباس...» (همان). در ادامه به معرفی اثر خویش میپردازد و رنجهایی را که متحمل شده است، تبیین و بر هنرنماییهای خود افتخار میکند: «و شاهد معرفتم را لطافتی است متجاوز از تعریف» (همان: 6 آ)؛ او گمنامی خود را نتیجۀ حوادث روزگار میداند: «و لیکن ناصیۀ اعتبار این، از تیرهبختی روزگاری غبار گرفته و آیینۀ اشتهار آن زنگ کدورت از اثر حوادث پذیرفته» (همان)؛ اما امیدوار به لطف الهی بر این باور است که هنوز فرصت «جلوهنمایی» برای او باقی است: «شاید به عون الطاف ایزدی در این دُرد جام زندگانی... شاهد اصالت را هنگام جلوهنمایی و عندلیب سرابستان سعادت را محل دستانسرایی بازمانده باشد» (همان) و در پایان تاریخ سرودن دیوان را نیز میآورد:
حرفت لذیذ اظهری از پختگی بود |
|
بیلذتیِ میوۀ معنی ز نارسی است |
بی شکل حرف ابجد و بی طرز هندسی |
|
تاریخ این صحیفۀ فرخ هزار و سی است |
|
|
(همان: 6 ب) |
2ـ7 قصاید اظهری
پس از تمامشدن دیباچۀ پنجبرگی یادشده، درحقیقت دیوان اشعار اظهری آغاز میشود. اولین قصیدۀ او با عنوان «التوحید موسوماً بورد الابرار» و با بیت زیر آغاز میشود که در تحمید سروده شده است:
ای عاجز از حدیث تو طبع سخنسرا |
|
ای مانده در گره ز تو عقل گرهگشا |
|
|
(قصیدۀ 1: 1) |
اظهری درمجموع، 83 قصیده در متن و حواشی دیوان خویش آورده است که رویهمرفته 3402 بیت دیوان را در بر میگیرد. شاعر در قصاید خود به نعت خدا و پیامبر (ص)،منقبت حضرت علی (ع) و ائمۀ اطهار (ع) و مدح شاهان صفوی بهویژه شاهعباس و بزرگان دربار آنها پرداخته است و در بین قصاید خود افزونبر درونمایۀ اصلی، مضامینی مانند مفاخره، بثّ شکوی، سوگندنامه، مرثیه و... را نیز به کار برده است.
اظهری در نخستین قصیدۀ خود تحمیدیهسرایی میکند. 17 قصیدۀ بعدی وی به نعت رسول اکرم (ص)، 33 قصیده به منقبت ائمۀ اطهار (ع)، 25 قصیده به مدح، 3 قصیده در شکایت از روزگار و مردم زمانه، 2 قصیده به مرثیهسرایی برای اعضای خانوادهاش، یک مادهتاریخ و در پایان قصیدهای با مضمون مناجات با خداوند اختصاص دارد؛ بدینترتیب رایجترین مضمون قصاید اظهری، منقبت معصومین (ع) است؛ همچنین وی قصیدهای با نام «جامع المناقب» در منقبت چهاردهمعصوم (ع) دارد.
اظهری 74 قصیده از قصاید خود را نامگذاری کرده و برای بعضی از آنها نیز توضیحاتی نوشته است؛ از آن جمله است: ضیاءالقلوب، منتخبالنفایس، مجمعالنوادر، تحفۀ خیال، امواجالبحار، فخرالمساکین، افتخارالملوک، نزهةالارواح، تسکینالقلوب، ملحالکلام، تحفةالاغنیا، مفرحالفؤاد، نغمات الطیور، ابکارالافکار، کنز المعانی، غازۀ حُسن، ارواحالابدان، انوارالسعادت.
ممدوحان اظهری عبارتاند از: شاهعباس اول؛ شاهصفی؛ شاهعباس ثانی؛ حاتمبیک 27 (وزیر شاهعباس اول)؛ میرزاتقیخان (وزیر شاهعباس دوم معروف به «ساروتقی») 28؛ مرتضیقلیخان وزیر 29؛ بدیعالزمان که به گفتۀ شاعر در یک مکتب درس میخواندهاند؛ میرزاصالح (حاکم بروجرد و گیلان)؛ میرزامعصوم (وزیر قراباغ)؛ میرزاقاسم (ندیم دربار). در این میان بیشترین مدایح اظهری به شاه عباس اول و شاهصفی اختصاص دارد.
اظهری بارها مانند شاعران سبکهای خراسانی و بهویژه آذربایجانی در میان مدح ممدوح مفاخرهسرایی کرده است:
کو خردِ روزگار تا که به اوراق دل |
|
از کتب خاطرم حکمت یونان برد |
|
|
(قصیدۀ 7: 20) |
چنگیزشه خاطرم از موکب معنی |
|
سردفتر هر طغرل طغرایخطاب است |
|
|
(قصیدۀ 9: 15) |
اظهری افزونبر ابیات پراکندۀ مفاخره در تغزلهای قصاید 7، 9، 13 و 14 دیوان خود نیز فخریهسرایی کرده است. مفاخرههای اظهری، فخریههای خاقانی را به خاطر میآورد؛ چنانکه خود بارها با اشاره به خاقانی و شعر وی و حتی برتریدادن خود بر وی، این موضوع را تبیین میکند:
بوی گل طبع من، روح فلاطون کشد |
|
فخر دُر نظم من، مفخر شروان برد |
نغمهسرا چون کنم بلبل طبع از سخن |
|
رنگ سخن از رخ خاطر حسّان برد |
|
|
(قصیدۀ 7: 24 و 25) |
اظهری در قصیدهسرایی به شیوۀ خاقانی و انوری بیش از دیگر شاعران توجه داشته است و از این میان توجه وی به خاقانی نمود خاصی دارد؛ مثلاً در قصیدۀ دوم خویش اصطلاحات مسیحیّت را بسیار به کار برده است:
ز سجادهام چون به تنگ است جامع |
|
ز سنگ در دیر سازم مصلا |
نشینم به دیر و ز تحریک ناقوس |
|
کنم گوش بر خود صدای تبرا |
چو سیروزه صومم گلوگیر آید |
|
به پنجاهه پرهیز جویم مدارا... |
|
|
(قصیدة 2: 5‑7) |
همچنین در قصیدهای با ابیات آغازین ذیل قصیدۀ 155 خاقانی را استقبال کرده است: 30
دلی دارم چو ناقوس برهمن |
|
گهی با ناله و گاهی به شیون |
انوئیدن کند چون ساز افتد |
|
ز دست زهره از بیهوشی، ارغن |
|
|
(قصیدۀ 72: 1 و 2) |
بهکارگیری اصطلاحات نجومی در قصاید 8، 11، 34 و... شاعر نیز یادآور تصویرسازیهای نجومی خاقانی است:
جوزا کمر ببسته به کینم ز روی خشم |
|
افکنده دلو، یوسف بخت مرا به چاه |
دل با گشاد قوس سپهرم پر از سهام |
|
از نیش عقرب فلکم سینه پر ز آه... |
|
|
(قصیدة 11: 7 و 8) |
کرشمهسنج به میزان دلبری ناهید |
|
گه خرام و تکلم همه اصول و مقام... |
|
|
(قصیدۀ 61: 7) |
قصیدۀ 18 شاعر با نام «نغمات الطیور» مانند «منطقالطیر» خاقانی دربارۀ نعت رسول اکرم (ص) و دربردارندۀ تصاویر متعدد دربارۀ انواع پرندگان است:
... بلبل آغاز غم عاشقی خویش نمود |
|
که جگر سوخت مرا روز و شب از نالۀ یار |
... بعد از آن فاخته راز دل خود کرد بیان |
|
که مرا جلوۀ سرو چمن افکند ز کار... |
|
|
(قصیدۀ 18: 6 و 9) |
اظهری گاه خاقانی و انوری را والاتر از خود میداند:
هستم از مدحسرایان غلامان درت |
|
نیستم گر به سخن انوری و خاقانی |
|
|
(قصیدۀ 32: 27) |
و گاه خود را برتر از آنها میشمرد:
غیرت سرور شیراز و خدیو صفهان |
|
رشک مشهور خراسان، حسد شروانی |
گشته از فرّ کلهگوشۀ طبع تو عنان |
|
شوکت انوری و کوکبۀ خاقانی |
|
|
(قصیدۀ 14: 11 و 12) |
مضمون قصیدههای 68، 71، 72 و 73 اظهری بثّ شکوی است که در آنها از نامرادیهای دنیا شکوه میکند:
تا چند خون دل خورم از کار و بار چرخ |
|
با جان دهم قرار غم روزگار چرخ |
تا چند جان کنم هدف ناوک بلا |
|
از بخت شوم و گردش ناسازگار چرخ |
|
|
(قصیدۀ 26: 1 و 2) |
همچنین اظهری در قصاید خود، سوگندنامههایی زیبا و مفصل سروده است. او در این قصاید که خطاب به خداوند سروده است، با سوگندهای متعدد به اولیای دین، عناصر طبیعت و دیگر موجودات، خواستار دوری از خشم خدا و بخشش گناهانش است (رک. احمدی دارانی، 1394: 12‑15)؛ این مضمون در قصاید 5، 29، 50، 80 (49 بیت) و 81 اظهری دیده میشود؛ مثلاً در قصیدۀ پنجم خود با 22 بار سوگنددادن خداوند به عناصر طبیعت، در امان ماندن از خشم خدا را میطلبد:
به قمریای که نماید به لاله داغ درون |
|
به بلبلی که فروشد به غنچه خون جگر... |
گشای عقدۀ خشم از جبین خویش به لطف |
|
که هان شدم گهرافروز نعت آن سرور |
|
|
(قصیدۀ 5: 37 و 44) |
در بیشتر موارد (قصاید 72، 73 و 80) برای بخشش گناهان خود، خداوند را به اولیاءالله سوگند میدهد:
به ساکنان سماوات و عالم ملکوت |
|
به انبیاءِ اولوالعزم و سید الأبرار... |
به روز آخرتم رحمت تو میداند |
|
هرآنچه میکندم خوشتر است در همه کار... |
|
|
(قصیدۀ 80: 5 و 55) |
اظهری در قصیدهای به نام «شواهد البلاد»، شهرآشوبی دربارۀ مردم گرجستان سروده است و آنجا را خاستگاه زیبارویان و جایگاه هوسرانی میداند:
خسرو بخت شهنشاه بلاد ایران |
|
زد سراپرده چو در مملکت گرجستان... |
فتنهآمیز دیاری که به هر بوم و برش |
|
میشدی در صف نظّارگی از طرز بتان... |
دیدم القصه در آن ملک که دادند به زر |
|
سیماندام بتانی که بود نقد روان... |
|
|
(قصیدۀ 62: 1، 3، 24) |
مدح از مضامین رایج قصاید اظهری است؛ ولی در قصاید او درخواست از ممدوح دیده نمیشود؛ وی سؤال را شیوۀ بیخردان میداند:
یک گهرسنج معانی نیست در این روزگار |
|
|
|
تا بیان سازم به او طرز معانیپروری |
|
نزد این ناهوشمندان مشت سیمی خوشتر است |
|
|
|
از کمال بوعلی سینا و طبع اظهری |
|
|
|
(قطعة 200) |
کاربرد فراوان اصطلاحات دانشهای مختلف مثل موسیقی (قصاید 18، 33، 34، 48 و...)، نجوم (قصاید 33، 35، 36 و...)، طب (قصاید 13، 33، 40 و...)، ریاضیات، فلسفه، علوم دینی و... نشانۀ تسلط اظهری بر این دانشهاست.
نشنود صیت تو و حرف صفاتت نزند |
|
در صفت خصم تو مانندۀ جذر اصم است |
|
|
(قصیدة 31: 28) |
در وصف سلاحت عطارد گه تحریر |
|
بنهد چو نقط بر سر تیغت دبران را |
|
|
(قصیدۀ 60: 25) |
همچو قانون یکی از سینه برآورد فغان |
|
همچو بربط دگری ناله کشید از دلِ زار |
|
|
(قصیدۀ 18: 40) |
اکثر قریب به اتفاق قصاید اظهری ازنظر ساختار عمودی کامل است؛ بهگونهای که ساختار آنها از تغزل، بیت تخلص، تنۀ اصلی و شریطه تشکیل شده است و در این میان تنها دَه قصیدۀ وی مقتضب است. بیشتر تغزلهای اظهری به توصیف طبیعت اختصاص یافته است و تنها سه قصیدۀ وی با وصف معشوق شروع میشود:
چشم و ابروت مگر هست بلای مبرم |
|
که کند خانهبراندازی نسل آدم |
...کیست او آنکه اگر اسم شریفش ببرم |
|
فتنه افتد به دیار عرب و ملک عجم... |
والی ملک ولایت علی عالیقدر |
|
که بود وارث اورنگ خلافت ز قِدم... |
|
|
(قصیدۀ 38: 1، 24 و 26) |
اظهری در قصاید 29 (دو بار)، 53 و 72 خود تجدید مطلع کرده و فقط در هشت قصیده، تخلص خود را نیاورده است که در بیشتر موارد از نوع تجرید است؛ حُسن مطلع، حسن مقطع، تنوع قافیه و سرودن قصاید مردّف هم از دیگر برجستگیهای قصاید اظهری است.
2ـ8 دیباچۀ دوم
اظهری پس از اتمام قصاید خود، دیباچهای دوصفحهای با نثر مسجع و به تقلید از مقدمة گلستان قرار داده است. این دیباچه نیز با «بسم الله الرحمن الرحیم» و حمد خدا و نعت رسول اکرم (ص) آغازمیشود و شاعر در ادامۀ آن بهشیوهای مفاخرهآمیز غزلیات خود را معرفی میکند و مینویسد: «پوشیده نماند که به میامن تأییدات الهی، مجموعه غزلی است که بیاضش از دیدۀ رمددیدۀ یعقوبی، نشانی و سوادش از گلستان حسن یوسفی، داستانی و نقوطش بنفشهای است از بوستان رخسارۀ بتان رسیده و خطوطش سبزهای است که از چمن جمال نوخطان دمیده...» و در پایان با بیت ذیل مخاطب را به خواندن غزلیات خویش فراخوانده است:
گرت نیست باور بیا و ببین |
|
از این گلسِتان دستۀ گل بچین |
|
|
(اظهری: 112 آ) |
یادآوری میشود شاعر شش بیت نیز در این دیباچه آورده است که سه بیت آنها در دیوان یافت شد.
2ـ9 غزلیات اظهری
اظهری افزونبر قصاید خود 627 غزل به پیروی از شیوۀ شاعران سبک عراقی بهویژه شاعران قرن هشتم سروده است. غزلیات اظهری 4494 بیت از متن و حواشی دیوان اشعار او را در بر گرفته است.
در آغاز چهل غزل اظهری نیز واژۀ «هو» با شنگرف نوشته شده است؛ وی برخلاف قصاید خود برای غزلهایش جز دو غزل 197 و 503 که با عنوانهای «الموشح باسم یوسف بیگ» و «الموشح باسم رستم بیگ» نامگذاری شده است ـ که میتواند مؤیّد مذکربودن معشوق وی باشد ـ عنوانی در نظر نگرفته است.
بیشتر غزلیات اظهری مردّف است و تنها 91 غزل او ردیف ندارد. ردیفهای غزلیات اظهری از نوع عبارت، فعل، اسم، ضمیر و حروف است؛ مثلاً «محبت است» (غزل 150)؛ «میباید کشید» (غزل 230) و... . برخی ردیفهای اظهری نیز از نوع اسمها یا صفتهایی کمکاربرد و مختوم به حروفی است که قافیهسازی و ردیفپردازی با آنها دشوار است؛ مثلاً ردیفهای «لذیذ» (غزل 339)، «کاغذ» (غزل 340)؛ «رقّاص» (غزل 393)؛ همچنین اخلاص؛ فیاض؛ عرض؛ اختلاط؛ شرط؛ محظوظ؛ لفظ؛ شمع؛ استماع؛ دریغ؛ باغ؛ چاک و... که هنرنمایی شاعر در این مقوله را آشکار میکند. اظهری در شش غزل، تخلص خود را نیاورده است.
مضمون اصلی غزلهای اظهری، توصیف معشوق و تبیین عشق است. عشق موجود در غزلیات اظهری مانند بسیاری از شاعران همعصرش عشق مجازی است و در بعضی موارد معشوق وصفشدۀ او مذکر است. غزلهای وقوعی و واسوختی نیز در شعر اظهری دیده میشود؛ چنانکه گاه از وقایعی که بین وی و معشوق اتفاق افتاده است، سخن میگوید و گاهی از ستمهای او شکوه میکند و میگوید دیگر تحمل جفای او را ندارد:
این ستمهایی که کردی پیشتر بر اظهری |
|
|
|
گر تو را رفته است از خاطر، مرا در یاد هست |
|
|
|
(غزل 97: 9) |
دمی خیال تو از سینهام برون نرود |
|
|
|
همیشه یاد من از خاطرت فراموش است |
|
|
|
(غزل 98: 6) |
ندانستی ز عاشق، بوالهوس را |
|
|
|
نکردی دزد را از پاسبان فرق |
|
|
|
(غزل 410: 6) |
اظهری در بعضی از غزلیات خود مانند حافظ، تخلص را قبل از ابیات پایانی آورده و در ابیات بعد مفاخرهسرایی کرده است:
اظهری چون ز شهر شیرازی |
|
شهر شیراز شد نمایان بس |
نه که تنها به شهر شیراز است |
|
سایۀ نام تو به ایران بس |
|
|
(غزل 371: 7 و 8) |
ز حرف اظهری مجموعۀ رخسار گلگون کن |
|
که رنگ و بوی خوبی زان سخنپرداز میآید |
نیاید صوت رنگین از دم هر نغمهپردازی |
|
نوای دلپذیر بلبل شیراز میآید |
|
|
(غزل 617: 9 و 10) |
میتوان گفت مفاخره با غزلیات اظهری عجین شده است و در بیشتر آنها خود را «بلبل شیراز» نامیده است:
اظهری گشت نواساز که تا بشناسند |
|
نغمهسنجان چمن، بلبل شیرازی را |
|
|
(غزل 51: 2) |
همچنین گاهی نیز مانند حافظ مضمون مدح را نیز در ابیات پایانی غزلیات خود گنجانده است:
اظهری شکر خدا بر در هر دون نروم |
|
با عطایای کف خسرو ایران سازم |
|
|
(غزل 479: 17) |
اظهری 603 غزل مرتب دارد؛ اما بعد از آنها 25 غزل دیگر آورده است که ازنظر ترتیب مرسوم قافیه، مطابق با دیگر غزلهای شاعر نیست و مشخص است که زمان سرودن آنها پس از اتمام غزلیات پیشین اوست.
بهطور کلی میتوان گفت اظهری در غزلسرایی خود به حافظ توجه خاصی داشته و کوشیده است از شیوۀ وی پیروی کند؛ کاربرد واژهها و اوزان اشعار حافظ ـ که در این مقال نمیگنجد ـ از مصادیق آن است. علاقۀ او به حافظ بهاندازهای است که دربارۀ او میگوید:
نظم طبع خواجه حافظ را به نزد اهل فضل |
|
|
|
معجز ار گفتن نیارم، هست بیشک ساحری |
|
انوری را درقصاید گر سرآمد گفتهاند |
|
|
|
در فن نظم غزل، ختم است بر وی شاعری |
|
فال گیری چون به نظم او، همان گوید که هست |
|
|
|
میشود معلومت آخر، اول ار شک آوری |
|
|
|
(قطعۀ 151: 1 تا 3) |
از این ابیات مشخص میشود در آن روزگار هم تفأل به شعر حافظ مرسوم بوده است.
2ـ10 قطعات اظهری
اظهری 215 قطعه با 1208 بیت دارد؛ اظهری پس از قطعۀ 205 خود، ناگاه مقطعات را رها میکند و مثنویهای خود را میآورد و پس از اتمام آنها، 10 قطعۀ پایانی را قرار میدهد.
قطعههای اظهری بین 2 تا 20 بیت و تنوع محتوایی بسیاری دارد؛ طلب و تقاضا، هزل (39 قطعه)، هجو و مادهتاریخ (35 قطعه) رایجترین مضامین قطعات اوست.
اظهری برای بعضی از قطعات خود عنوانهایی در نظر گرفته است؛ از آن جمله است: طلب مکتوب رومی (قطعۀ 15)؛ طلب چهار ذرعی زربفت و شال کشمیری از اعتماد الدوله (قطعۀ 18)؛ طلب تصویر الفیه شلفیه جهت مطلوب از مصوِّر (قطعۀ 21)؛ تقاضای تصویر (قطعۀ 22)؛ طلب حنا (قطعۀ 25)؛ طلب جوان مخطط (قطعۀ 26)؛ طلب مندیل (قطعۀ 27)؛ طلب تریاک و شراب (قطعۀ 28)؛ تاریخ تولد امیرزاده اعظم علی بیک (قطعۀ 51) و... که توجه به این عنوانها بیانگر مضامین قطعات اظهری نیز است.
با مطالعۀ قطعات اظهری مشخص میشود قطعههای او تا اندازۀ بسیاری زندگی واقعی او را بازتاب میدهد؛ بهگونهای که در دیگر اشعار اظهری موضوعاتی مثل طلب و درخواستهای شاعر از ممدوح مثل درخواست جو، مندیل، تریاک، شراب، اسب و... یا درخواست ترسیم تصاویر الفیه و شلفیه، هزل و هجو دیده نمیشود؛ بدینترتیب همانطورکه بر مبنای قصایدش دربارۀ زندگی رسمی و درباری او و بر طبق غزلیاتش دربارۀ بُعد عاطفی وجود وی میتوان اطلاعاتی به دست آورد؛ براساس قطعات اظهری تا اندازهای میتوان زندگی واقعی، رفتار و خصوصیات اخلاقی و شخصیتی، افکار و عقاید اظهری را کشف کرد.
ناگفته نماند در بین قطعات اظهری پنج قطعه آمده است که به ابوالفضل علّامی، احمدسلطان مجکی 31، ساروخانبیک وزیر، میرزامعصوم وزیر قراباغ، میراسماعیل کتابدار رستمخان تعلق دارد و شاعر برای پاسخگویی به اشعار آنها، قطعههای آن شاعران را نیز نقل کرده است.
2ـ11 مثنویهای اظهری
اظهری هفت مثنوی سروده است که مجموعاً 271 بیت دیوان او را شامل میشود و چنانکه گفته شد بین قطعات او قرار دارد. مثنویهای وی با ساقینامهای 88 بیتی آغاز میشود:
بیا ای خرد جرعهای نوش کن |
|
دمی خویشتن را فراموشکن... |
بیا ساقی از آن می لعلفام |
|
که دارد معطر خرد را مشام |
بده خضرسان تا بیابم نجات |
|
بده تا که بر برخورم زین حیات... |
|
|
(مثنوی 1: 1، 35 و 36) |
سپس با هزلی داستانگونه در 132 بیت دربارۀ قاضیمیرم بروجردی، هزلی 26 بیتی خطاب به کاردار گیلان، اهمیت سخن، توصیف طبیعت و طلب یاری از خداوند ادامه مییابد.
2ـ12 رباعیهای اظهری
اظهری 505 رباعی (1002 بیت) سروده است؛ چنانکه گفته شد بهسبب آنکه برگ پایانی نسخه پارگی دارد، از رباعیهای آن، تنها دو رباعی کامل و چهار رباعی ناقص باقی مانده و بقیۀ رباعیهای این دو صفحه از دست رفته است. ناگفته نماند که 171 رباعی اظهری در حاشیۀ نسخه نوشته شده است و چهار رباعی او نیز از نوع «چهارقافیهای» است:
آسوده چه داند که دلارایی هست |
|
مژگان سیاه و چشم شهلایی هست |
فرمان خطی ابروی طغرایی هست |
|
مُهر دهنی و حکمفرمایی هست |
|
|
(رباعی 209) |
در بالایِ شمار بسیاری از رباعیهای حاشیۀ دیوان اظهری، مانند دیگر اشعار حواشی دیوان او، واژۀ «هو» با شنگرف نوشته شده است. از مضامین متنوع رباعیات اظهری میتوان به عشق بهعنوان رایجترین مضمون رباعیهای وی (420 رباعی عاشقانه)، توبه از گناهان، توصیف یار، وصف شراب، توصیف رحمت و عظمت الهی، دم غنیمتشماری، هجو، هزل و... اشارهکرد که در این میان آرزوی زیارت خانۀ کعبه برجستگی خاص یافته است:
از رحمت خود عفو گناهم بنمای |
|
از سیل کرم، خود عذرخواهم بنمای |
از طوف صنمخانه به تنگ آمدهام |
|
زین پس به حریم کعبه راهم بنمای |
|
|
(رباعی 117) |
یارب شود آن روز که با طبع سلیم |
|
سایم به حریم کعبه رخ همچو نسیم |
از درگه حق راه مراد دل خویش |
|
از سنگ سیاه جویم و رکن حطیم |
|
|
(رباعی 168) |
او گاه دل به کرم خداوند میبندد و خیاموار دم غنیمت میشمارد و از بزرگی گناه و فراوانی آن ترسی ندارد:
پیوسته ز فرمان تو سرپیچیدم |
|
دامن دامن گل معاصی چیدم |
با این همه ذرّهای گناهم ننمود |
|
هرگاه که با رحمت تو سنجیدم |
|
|
(رباعی 120) |
هرچند دلم بار گناه افزاید |
|
بازم برِ رحمتت جوی ننماید |
چشمت ز پی دیدن نیکی باشد |
|
حاشا که نظر بر بدیام بگشاید |
|
|
(رباعی 2) |
گاهی نیز به دنیا و مافیها پشت میکند:
از عالم کون چون شوی مستغنی |
|
یک جو دو جهان نیرزد اندر نظرت |
|
|
(رباعی 79: 1) |
به هنر شاعری خود میبالد:
آنم که به من فخر کند هفت اقلیم |
|
افلاک سزد گرم نماید تعظیم |
|
|
(رباعی 39: 1) |
گاهی هم وقوعگویی و واسوختسرایی میکند:
جز شهر غم تو بلخ و مرو دگر است |
|
در هر چمنی هزار سرو دگر است |
دائم بر و بوم دهر پر میباشد |
|
گر کبک دری تویی تذرو دگر است |
|
|
(رباعی 167) |
در حُسن، امین اگرچه زیبا پسری است |
|
فردوس ز گلزار جمالش اثری است |
صد حیف که مانند عروس دوران |
|
هرلحظه در آغوشی و هر دم به بری است |
|
|
(رباعی 104) |
حضور معشوقهای مذکری با نامهای محسن، امین ترک (2 مورد)، دلاکپسر (3 مورد)، خاصهتراش (دلّاک مخصوص پادشاه)، سادهپسر (2 مورد) و پسر انجیرفروش (2 مورد) در رباعیهای اظهری هم مؤیّد این موضوع است.
3ـ نتیجهگیری
از آنچه گذشت، مشخص شد اظهری شیرازی، شاعر شیعۀ قرن یازدهم است. بیشتر زوایای زندگی این شاعر ناشناخته مانده و دیوان اشعار او هنوز چاپ نشده است و تنها از آن، یک نسخۀ دستنوشتۀ شاعر در کتابخانۀ مدرسۀ سپهسالار وجود دارد. براساس اشعار وی مشخص میشود در 991 ق. متولد شده است؛ در دوران شاه عباس اول، شاه صفی و شاه عباس دوم صفوی میزیسته و با شفایی اصفهانی، محمدرضا فکری و رونقی همدانی معاصر بوده است. اظهری کتابت دیوان خود را در 1030 ق. شروع کرده و متن دیوان خویش را در 1054 ق. (63 سالگی) و حواشی آن را احتمالاً در 1059 ق. (68 سالگی) به پایان رسانده است. اظهری 10385 بیت در قالبهای قصیده، غزل، قطعه، مثنوی و رباعی سروده و در آغاز دیوان و قبل از غزلیات خود، دو دیباچۀ منثور مسجع آورده است.
مضمون اصلی قصاید وی (بیش از شصت درصد)، نعت پیامبر (ص) و منقبت ائمه (ع) بهویژه امیرالمؤمنین (ع) و مدح شاهان و وزرای صفوی است. حمد خدا و منقبت معصومین (ع) قصاید آغازین اظهری را مانند تحمیدیهای مفصل مینمایاند و درخواست مغفرت از خداوند از راه توسلهای متعدد به اولیاءالله، به آفرینش چندین سوگندنامه در شعر وی انجامیده است. محور عمودی بیشتر قصاید وی کامل است و او فقط ده قصیدۀ مقتضب دارد. اظهری قصاید مدحی خود را به سؤال و درخواست نیالوده و ازنظر شیوۀ شعری پیرو شاعران پیشین خود و بیش از همه خاقانی است؛ حتی خودش را با خاقانی و انوری مقایسه کرده و گاه بر آنها برتری داده است.
اظهری در غزلیات خود، دنیایی از شور و مستی و هیجان را به تصویر میکشد و خواننده را با عواطف و احساسات خود آشنا میکند. مضمون اصلی غزلیاتش، عشق مجازی و گاه مضامین وقوعی و واسوختی است. در غزلیات خود به حافظ بیش از دیگران نظر داشته و حتی مانند او مضامین فخر و مدح را نیز در غزلیات خود گنجانده است. بیشتر غزلهای وی مردّف است و ردیفهای فعلی در شعر او بسامد بیشتری دارد؛ ولی ردیفهای اسمی بدیع و کمکاربرد نیز در تقویت موسیقی کناری غزلیاتش بسیار مؤثر بوده است.
اظهری ساقینامهای در قالب مثنوی سروده است و با پرداختن به مضامین هزل و ستایش الهی در دیگر مثنویهایش، تضاد درون و برون شخصیت خویش را آشکار کرده است. او با کاربرد شیوۀ روایت و قالب داستان به مثنویهایش برجستگی خاصی بخشیده است.
اظهری مضامین مادهتاریخ، هزل، هجو و طلب از ممدوح را در قطعات خود مطرح کرده و بیشتر رباعیهایش (420 رباعی) را دربارۀ عشق سروده است. بهسبب وجود مضامین توبه و مناجات (40 رباعی) و آرزوی زیارت کعبه ـ در کنار هزلیات (20 رباعی) و مضامین عشق وقوعی و واسوختی در رباعیات ـ گویا این شاعر بین لاهوت و ناسوت سیرمیکند.
قطعهها و رباعیهای اظهری درواقع برشی از زندگی شخصی او و فراز و فرود زندگی وی را ترسیم میکند؛ همانطور که قصایدش بازتابی از زندگی رسمی، و غزلیاتش بازتاب عواطف و احساساتش است.
مضمون مفاخره بهویژه افتخار به قدرت شاعری در همة قالبهای شعری اظهری بسیار دیده میشود؛ فخریهسراییهای وی در بیت یا ابیات پایانی غزلیاتش، بهشیوۀ حافظ، از برجستگیهای شعری اوست.
اشعار اظهری بهدلیل حضورش در دربار و همراهی وی با پادشاه در جنگها و لشکرکشیها بهویژه حملات پیدرپی صفویان به قراباغ و حضور چندین سالۀ اظهری در آنجا و مقامهای حکومتی او و همچنین مادهتاریخسرایی او، دربردارندۀ اطلاعات و شواهد تاریخی بسیاری از دوران زندگی شاعر است؛ ازاینرو منبع ارزشمندی برای مطالعۀ تاریخ، فرهنگ و آداب و رسوم و زبان شمرده میشود.
اظهری برخلاف همعصران خود از کاربرد اصطلاحات عامیانه، توجه بسیار به جزئیات و پیچیدگی خیال و درنتیجه دشواری معنا دوری کرده است.
وجود حروف، کلمات و افعال کهن و حتی گاهی رعایت قواعد دستوری گذشتگان، واژه و ترکیبات بدیع و حتی دشوار در دیوان اظهری، مؤیّد پیروی وی از زبان شاعران قرون ششم بهویژه خاقانی است. آرایههای متعددی مانند حُسن تعلیل، پارادوکس، تلمیح، تشبیههای مضمر و تفضیل نشانۀ پیروی وی از ویژگیهای ادبی سبک عراقی و بهویژه حافظ است.
پینوشت
خردم نمود گردش چرخ چو آسیا |
|
و اکنون به خون دیده بهسرشد همی مرا |
از درد و رنج فرقت جانان شدم چنانک |
|
باد هوا نیم من و شد باد من هوا |
کان کاه بر کشم که ربایدش کهربا... |
|
چون کهربا به رنگم و آن قوتم نماند |
|
|
(مسعود سعد، 1384: قصیدۀ 5)
|
هیچ عیبی نبود زشتتر از غمّازی |
|
من نگویم سخندزد فلان است و فلان |
آنکه دانسته مضامین برد از اهل سخن |
|
یابد از دوری ابکار معانی یرقان |
|
|
(قطعۀ 160: 3 و 4) |
الهی تو این شاهدان سخن را |
|
پریچهرۀ چند گل پیرهن را |
ز آلایش طبع دونان بری کن |
|
به هر جا که آرند رو، یاوری کن |
احتمالاً این دو بیت دعا برای حفظ اشعارش از گزند روزگار است.
ضماندار سلامت شد دل من |
|
که دارالملک عزلت ساخت مسکن |
امل چون صبح کاذب گشت کم عمر |
|
چو صبح صادقم دل گشت روشن |
|
|
(خاقانی، 1370: 317) |