معانی و کارکردهایِ نادر و بدیعِ حروف اضافه در منظومۀ حماسیِ زرّین‌قبانامه

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

استادیار زبان و ادبیات فارسی، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدة علوم انسانی، دانشگاه آیت‌الله بروجردی، بروجرد، ایران

چکیده

زرّین‌قبانامه یکی از بلندترین منظومه‌های حماسی پس از شاهنامه است. نویسنده در این اثر به ذکر دلاوری‌ها و جنگ‌های زرّین‌قبا، رستم و خاندان رستم در زمان پادشاهی کیخسرو و عهد نبوت سلیمان نبی (ع) و نبرد آنان با انیرانیان می‌پردازد. شاعر منظومة حماسی ـ عامیانة زرّین‌قبانامه، ناشناس و زمان سرایش آن نامعلوم است؛ ولی مصحّح آن برپایة شواهدی که به دست می‌دهد، زرّین‌قبانامه را به عهد صفویه مربوط می‌داند. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های سبک‌شناسیِ منظومۀ زرّین‌قبانامه که در ذیلِ ویژگی‌های زبانی این اثر قرار دارد، کاربرد «حروف اضافه» در معانی و کارکردهای کم‌سابقه و بدیع است؛ به‌گونه‌ای‌که شاید بتوان زرّین‌قبانامه را ازلحاظ تنوع و نوآوری‌های استفاده از حروف اضافه، یکی از منظومه‌های یگانه و منحصربه‌فرد در بین متون ادب پارسی دانست. در منظومۀ زرّین‌قبانامه، برخی از حروف اضافه مانند «از»، «به» و «در»، در معانی نادر یا بدیع به ‌کار رفته‌ است؛ حتی در این منظومه، حروف اضافه نقش‌هایی دیگرگون و گاهی نادر در نحوِ جمله دارد؛ از آن جمله است: کاربرد دو حرفِ اضافة پیاپی برای یک متمم؛ استفادة بدیع از حروف اضافه در ابتدایِ برخی افعال مرکب؛ آوردنِ حرف اضافه پیش از مفعول.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

New Meanings of Prepositions in Zarrinqaba-Nameh

نویسنده [English]

  • Behzad Atooni
Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Faculty of Humanities, University of Ayatollah Borujerdi, Boroujerd, Iran
چکیده [English]

Abstract
Zarrinqaba-nameh is one of the longest epic poems after the Shah-nameh, which has mentioned the heroism and wars of Zarrinqaba (the granddaughter of Rostam), Rostam, and his family during the kingdom of Kay-khosrow and prophecy of Solomon's prophethood. The poet and the time of its composition are unknown, but its corrector has considered it to be related to the Safavid Era (10th century AH) based on evidence. One of the most important stylistic features of Zarringaba-nameh is the use of "prepositions" in new and unique meanings and functions, which underlie its linguistic features. Thus, Zarrinqaba-nameh could be considered a unique and unrivaled work among the texts of Persian literature from this perspective. Some prepositions, such as "from", "in", and "to", in Zarinqaba-nameh not only have been used in their unique meanings, but also have shown different roles in the syntax, e.g., two prepositions coming together for a complement, novel and unusual prepositions in simple and compound prefix verbs, and prepositions coming before an object.
Introduction
Prepositions are grammatical morphemes used to indicate grammatical relations or semantic functions. They usually attribute a word or group of words to a verb, comparative adjective, or a plural noun, making them as dependent complements. In other words, they determine the relation of a word to a verb. In addition to making a word or a group of words dependent on a verb, prepositions form a noun, adjective, or a compound adverb. In such cases, they serve as a prefix. They have been used in ancient Persian and later, in the Middle Persian literature. After being changed in meaning and structure, prepositions have been used in Dari Persian and are now utilized in standard Persian language with their own structures.
According to the author's point of view, Zarrinqaba-nameh is a unique work in Persian literature for presenting the various meanings and functions of prepositions, the extractions and analyses of which can enrich the concepts and functions of prepositions in the historical grammar of Persian language.
Materials & Methods
Among words of multiple meanings, prepositions have a wide range of meanings. Facing unique meanings and functions of prepositions in Zarrinqba-nameh, some of which were unprecedented in Persian literary texts, we tried to extract and study them in the present study through a descriptive-analytical (library) method.
Results
In Zarrinqaba-nameh, the following unique meanings of prepositions were found:

New and unique meanings of "from", which sometimes meant "towards" and sometimes "on" (in the sense of place).
Unique meaning of "in", which meant "from" (in the sense of place).
New and unique meanings of "in", which sometimes meant "from" (in the sense of place) and sometimes "from".

Also, some novel functions of prepositions in the syntax were observed:

Using novel and unusual prepositions in simple and compound prefix verbs, including:«در نشستن»  instead of «برنشستن»;«سردرآوردن»  instead of «سربرآوردن»; «سردرکشیدن» instead of «سر برکشیدن» ; and «زجا آوردن» instead of «به جا آوردن».
Using two prepositions together for a complement like »on to« and »from from«, which were related to the historical grammar, stylistics, and history of Persian language in many books and articles.
Bringing a preposition before an object, which was rare in the historical grammar of Persian language.

Conclusion
In terms of novel meaning and use of prepositions, Zarrinqaba-nameh is one of the unique texts in Persian literature which has been neglected by scholars in the field of language. In this book, some prepositions, such as "from", "in", and "to" are used in rare or new meanings. We found innovation in the use of prepositions in the sentences as follows:

Using unusual prepositions in phrasal verbs
Using two prepositions together for a complement
Bringing a preposition before an object

Since the story of Zarrinqaba-nameh was taken from the popular narrations of the Shah-nameh and narrating scrolls, it seems that the poet has been influenced by scrolls for using the different meanings of prepositions with different functions in the syntax. For example, in the oldest narrating scroll of the Shah-nameh written close to the time of Zarrinqaba-nameh, some of the morphological and syntactic features of the prepositions mentioned in Zarrinqaba-nameh, such as those with various meanings or those coming before an object, could be seen as well.
It should be mentioned that the poet of Zarringaba-nameh was an stylist although he had been influenced by ancient Persian texts, as well as the narrating scrolls, in the use of different prepositions. Hence, Zarrinqaba-nameh could be considered as a unique work.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Zarrinqaba-nameh
  • preposition
  • complement
  • compound verb
  • object

1ـ مقدمه

حروف اضافه تکواژهایی دستوری است که برای نشان‌دادن رابطه‌های دستوری یا نقش‌های معنایی استفاده می‌شود. این حروف «معمولاً کلمه یا گروهی را به فعل یا به صفت برتر یا به اسم‌های جمع و نظایر آن نسبت داده و آن‌ها را متمم وابستۀ آن قرار می‌دهند؛ به عبارت دیگر، نسبت کلمه‌ای را به فعل معیّن می‌کنند. حرف‌های اضافه علاوه‌بر اینکه کلمه یا گروهی را به فعل وابسته می‌کنند، اسم یا صفت یا قید مرکب نیز می‌سازند که در این صورت، پیشوند به شمار می‌روند» (انوری و احمدی گیوی، 1380: 255). حروف اضافه در زبان فارسی باستان به کار برده می‌شده و پس از آن در فارسی میانه روایی یافته است. در زبان‌های فارسی ساسانی و فارسی میانة ترفانی، حروف اضافه در معانی و گسترة وسیعی استفاده می‌شده است که مهم‌ترینِ این معانی عبارت بودند از: مکان؛ زمان؛ هدف؛ جهت؛ ابزار؛ ارجاع؛ ویژگی؛ شرایط و حالتِ وجودی؛ روش و حالت؛ علت؛ تقابل؛ جدایی و دوری؛ تبعیض؛ اصل و منبع؛ همراهی؛ افزونی و اجماع؛ وابستگی و اهلیت؛ تعلق و دارندگی؛ برتری و سلطه؛ قیاس؛ موافقت و اشتراک؛ شباهت (مقدم، 1390: 130‑131). حروف اضافه پس از کهن‌ترین زبان‌های فارسی ـ یعنی فارسی باستان و فارسی میانه ـ بعد از تحولاتی در معنا و ساختار، به فارسی دری رسیده است. در ادبیات و گویش‌های عامیانۀ فارسی دری نیز حروف اضافه تغییرات و تحولاتی چند را در معانی و کارکردها به خود دیده است و اکنون در زبان فارسی معیار، ساختاری ویژة خود دارد.

منظومۀ حماسی زرّین‌قبانامه با 23123 بیت، بلندترین حماسۀ چاپ‌شده بعد از شاهنامه است و به عقیدة مصحّحش، زمانِ سرایش آن، دورۀ صفویه است. در این منظومه، حضرت سلیمانْ پهلوانی به نام زرّین‌قبا را در زمان پادشاهی کیخسرو به دربار ایران می‌فرستد و از او می‌خواهد تا شاه و پهلوانان ایرانی را به دین خدا دعوت کند. زرّین‌قبا به همراه لشکری از جن و پری به ایران می‌آید و پس از رویارویی با پهلوانان ایرانی، تعدادی از آنان را به بند می‌کشد. کیخسرو از رستم یاری می‌طلبد و او که در هندوستان است، به شتاب خود را به ایران و سپس به دربار سلیمان نبی (ع) می‌رساند. رستم در دربار سلیمان به پرسش‌های دینی‌ای که از او پرسیده می‌شود پاسخ می‌دهد و موجب خشنودی حضرت سلیمان (ع) می‌شود. سلیمان رستم را مأمور به بند ‌کشیدن عفریت‌دیو می‌کند که در کوه قاف است. رستم نخست در طلسم عفریت‌دیو اسیر می‌شود؛ ولی سرانجام خود را می‌رهاند و او را به بند می‌‌کشد و به نزد سلیمان (ع) می‌آورد. هم‌زمان با نبرد رستم با دیوانِ کوه قاف، در ایران نیز هفت لشکر، از هند و چین گرفته تا مازندران و روم، به نبرد با لشکر ایران و تعدادی از نوادگان رستم می‌پردازند. در پایانِ منظومه، رستم که از نزد سلیمان نبی (ع) آمده است، شکست سختی به انیرانیان می‌دهد و سرانجام، زرّین‌قبا را ـ که نوة رستم و پسر جهانگیر است ـ مغلوب می‌کند و پایان داستان به صلح و آشتی می‌انجامد.

به عقیدۀ نگارنده، منظومۀ زرّین‌قبانامه ازنظر معنا و کارکردهای متنوع و متفاوتِ حروف اضافه، اثری منحصربه‌فرد در ادب فارسی است و استخراج و تحلیل آنها می‌تواند موجب غنای مفاهیم و کارکردهای حروف اضافه در دستور تاریخی زبان فارسی شود؛ ازاین‌روی، در این پژوهش سعی می‌شود پس از ذکر مقدمه‌ای درباب حروف اضافه و انواع آن، به نوآوری‌ها و بدایعِ حروف اضافه در این منظومه پرداخته شود.

1ـ1 پیشینۀ پژوهش

آثار زیر ازجمله منابعی است که برای پیشینة این پژوهش می‌توان به آنها اشاره کرد و نگارنده در بررسی کارکردها و معانیِ گوناگونِ حروف اضافه از آنها بهره برده است: دستور زبان فارسی از ناتل خانلری (1359)؛ دستور زبان فارسی از حسن انوری و حسن احمدی گیوی (1380)؛ دستور تاریخی زبان فارسی از فرشیدورد (1387)؛ حرف اضافه و حرف ربط از خلیل خطیب رهبر (1367) و «دو حرف اضافۀ پیاپی (یک ویژگی نادر دستوری در شاهنامه و چند متن دیگر)» از سجاد آیدنلو (1397).

دربارۀ معانی متنوع و کارکردهای بدیعِ نحویِ حروف اضافه در منظومۀ زرّین‌قبانامه، فقط مصحّح این منظومه به‌شکلی کوتاه در مقدمة منظومه به آن اشاره کرده و تاکنون، هیچ پژوهش کامل و مستقلی در این باره انجام نشده است.

2ـ بحث و بررسی

2ـ1 حرف و انواع آن

حرف یکی از انواع کلمه است که از دیدگاه‌های مختلف می‌توان آن را تقسیم‌بندی کرد. حرف لفظی است که معنایی مستقل ندارد و در همنشینی با کلمات دیگر دارای معنی می‌شود (جهان ختک، 1376: 9). حروف فقط برای پیونددادن گروه‌ها یا کلمه‌ها یا جمله‌ها به یکدیگر یا نسبت‌دادن کلمه‌ای به کلمه‌ای یا کلمه‌ای به جمله‌ای یا نمودن نقش کلمه‌ای در جمله به کار می‌رود (انوری و احمدی گیوی، 1380: 246). تکواژهای دستوری اغلب به‌تنهایی به کار نمی‌روند و معنی آنها با پیوستن به تکواژهای دیگر یا همراهی با کلمات و عبارات دیگر، آشکار و معلوم می‌شود (باقری، 1393: 152). در یک تقسیم‌بندی کلی و عام می‌توان حروف را به چهار دستۀ حروف ربط، اضافه، نشانه و صوت تقسیم کرد.

حروف ربط کلماتی هستند که دو کلمه یا دو جمله را به هم ربط می‌دهند؛ حروف صوت کلماتی هستند که برای بیان حالات عاطفی گوینده مانند درد و شادی و تحسین و تعجب و تحذیر به کار می‌روند؛ حروف نشانه نیز کلماتی است که برای تعیین مقام کلمه در ساختمان جمله استفاده می‌شود (ناتل خانلری، 1359: 78 و 77). دربارۀ حروف اضافه و انواع آن در ادامه به‌طور کامل بحث خواهد شد.

2ـ1ـ1 حرف اضافه

حروف اضافه کلماتی هستند که معنی مستقل ندارند؛ اما کلمه یا عبارتی را به یکی از اجزای جمله پیوند می‌دهند و عبارت یا کلمه‌ای را که اسم یا ضمیر است، متمم اسم یا صفت یا فعل قرار می‌دهند (همان: 75). در تعریفی دقیق‌تر می‌توان گفت، حرف اضافه به دستة محدود و مشخصی از واژه‌ها گفته می‌شود که ازنظر صورت ثابت‌اند و فقط در جلوی گروه اسمی ظاهر می‌شوند و ازلحاظ معنی، به زمان، مکان، سو و یا نوعی محدودیت اشاره می‌کنند و از این راه، نقش یا رابطة دستوریِ خاص گروه اسمی همراه را نیز نشان می‌دهند (مشکوةالدینی، 1391: 112). حروف اضافه ازنظر ساختمان، یا ساده و یا مرکب هستند. برخی پژوهشگران حروف اضافۀ ساده در زبان فارسی را سیزده کلمه (رک. صادقی و ارژنگ، 1359: 51؛ طبیب‌زاده، 1385: 126‑125) و برخی نیز بیست و یک کلمه می‌دانند (انوری و دیگری، 1380: 256). حروف اضافۀ مرکب به دو شیوه ساخته می‌شود: الف) با ترکیب دو یا سه حرف پیش‌اضافه‌ای ساده با هم (ناتل خانلری، 1359: 330‑327)؛ ب) با ترکیب حروف پیش‌اضافه‌ای ساده با کلمات دیگر (رک. صادقی و ارژنگ، 1359: 54). در تقسیم‌بندی حروف اضافه که برحسب عرف انجام می‌شود، این حروف یا ساده‌اند، یا جزئی اضافه می‌گیرند. حروف اضافة ساده قبل از اسم و چسبیده به آن می‌آیند؛ مانند با، در، از، به، بی، تا و...؛ و حروف اضافه‌ای که جزءِ اضافه دارند، از اسم و قید مشتق می‌شوند؛ مانند پشتِ، میانِ، بیرونِ، نزدیکِ، زیرِ، تویِ، رویِ، جلوِ، پهلویِ (ماهوتیان، 1393: 66). در یک تقسیم‌بند‌ی دیگر از حروف اضافه، برخی فقط در نقشِ حرف اضافه ظاهر می‌شوند؛ مانند از، به، بر، در و...؛ ولی برخی دیگر علاوه‌بر نقشِ حرفِ اضافه در جمله، کاربردهایی گوناگون مانند اسم، صفت و یا قید نیز دارند؛ مانندِ درون، بیرون، پیش، پس، جلو، بالا و نزدیک (همایون‌فرّخ، 1339: 689‑694).

«یکی از مسائل مورد بحث در زبان‌شناسیِ شناختی، توصیف معنایی حروف اضافه است. در میان واژگانِ چند معنا، حروف اضافه در تمام زبان‌ها دارای گسترۀ وسیعی از مفاهیم متفاوت هستند» (رضویان و خانزاده، 1393: 58). این حروف دارای معانی مرکزی و حاشیه‌ای‌اند که درحقیقت، معانی حاشیه‌ای از گسترش استعاریِ معانیِ مرکزی به دست می‌آید (راسخ‌مهند، 1389: 14). در منظومۀ زرّین‌قبانامه ـ و به‌ویژه، نسخۀ اساسِ تصحیح آن ـ با معانیِ حاشیه‌ایِ گوناگونی از حروف اضافه روبه‌رو هستیم که برخی از آنها حتی در متون ادب فارسی بی‌سابقه‌اند. در این اثر حماسی، علاوه‌بر معانی نادر حروف اضافه، گاهی با کارکردهای بدیع و دیگرگونِ حروف اضافه در نحو کلام نیز روبه‌رو هستیم که این امر اهمیت و ضرورت این پژوهش را دوچندان می‌کند.

2ـ2 معانیِ نادر و بدیعِ حرف اضافۀ «از»

حرفِ اضافة «از» در منظومة حماسی زرّین‌قبانامه، مانندِ برخی متون کهن ادب پارسی، در معانیِ گوناگون و متنوعی مثل با (رک. زرین‌قبانامه، 1393: 296)، به (همان: 927)، در (ظرفیت مکانی) (رک. همان: 358، 950، 987، 1004)، در (ظرفیت مجازی) (همان: 1006)، سببیّت (همان: 861) و به‌وسیلة (همان: 1032) به کار رفته است؛ ولی برخی از این معانی نیز کاملاً نادر و بدیع است و احتمالاً برای نخستین‌بار در چنین معنایی به کار رفته است:

الف) «از» به معنی «بهطرفِ»، «بهجانبِ»

در متون ادبی، بارها «از»، در معنایِ «ازطرفِ» و «ازسویِ» به کار رفته است (رک. خطیب رهبر، 1367: 84)؛ نمونه:

گرچه یاران فارغ‌اند از یاد من

 

از من ایشان را هزاران یاد باد

 

 

(حافظ، 1382: 81)

ولی «از»، به معنای «به‌طرفِ» و «به‌جانبِ»، کارکردی نو و بدیع در زرّین‌قبانامه است که در محدودۀ تحقیقات نگارنده، در متون پارسی و کتاب‌های دستور زبان، نادر و یگانه است و می‌توان این معنای بدیع را به گنجینۀ معنایی حرف اضافۀ «از» در متون دستور زبان فارسی اضافه کرد:

بخندید آن گُردِ یاقوت‌پوش

 

کزین گونه مخروش و با من مجوش

کنی پاره پاره اگر پیکرم

 

که من بر رخ زشت تو ننگرم

براقیس جادو چو آن حال دید

 

به بندِ فسونش به بند آورید

شب و روز با او بُدی لابه‌گر

 

نپذرفت گفتش یلِ نامور

براقیس جادو شد از وی غمین

 

ببردش ز لشگرگه شاه چین

به کوهی که بُد سرکشیده به ماه

 

در آن کوه بُد ژرف غاری سیاه

 

 

(زرّین‌قبانامه، 1393: 459)

توضیح: برپایة داستان، در نبردِ هفت لشکر، براقیس جادو که مادرِ نهنگ دژم و همسرِ ارژنگ دیو مازندرانی است، در میدان نبرد، عاشق گُردِ یاقوت‌پوش می‌شود و او را از میدان نبرد (که خاقان چین و لشکرش هم نظاره‌گر آن نبردند) به لشکر خود (یعنی لشکر مازندران) می‌برد:

گرفتش کمربند، جادونژاد

 

ببردش سویِ لشکر خویش شاد

پس در بیتِ شاهد مثال، «ز» نمی‌تواند به معنای خودش به کار رفته باشد؛ زیرا هنگامی که براقیس جادو از کام‌گیری از گرد یاقوت‎‌پوش ناامید می‌شود، او را از لشکرِ خودش (لشکر مازندران)، نه از لشکرِ چین، به غاری در دلِ کوه می‌برد. به نظر می‌رسد آن کوه اطراف لشکر چین بوده است و «از»، با توجه به متنِ داستان، «به‌جانبِ» و «به‌طرفِ» معنی دهد.

که از لشکرِ گُرد زرّین‌قبای

 

برآمد ز انجم غو کرّنای

 

 

(همان: 1266)

بپیچید از درد دیو دمان

 

[تبر را از بازو] کشید و بیفکند از یک کران

 

 

(همان: 942)

بگردید در باغ مینونمای

 

نبودش ز سیماب کس رهنمای

 

 

(همان: 1236)

ب) «از» به معنی «بَر» (ظرفیت مکانی)

کاربرد «از» در این معنی نیز بی‌سابقه است و ازجمله نمونه‌هایی است که تنها در سبک دستوری زرّین‌قبانامه دیده می‌شود:

وگرنه به یک گرز خاراشکن

 

بکوبم سر و گردنت از بدن

 

 

(همان: 999)

2ـ3 معنای نادر و بدیعِ حرف اضافة «به»

در منظومة زرّین‌قبانامه، حرف اضافة «به»، بارها در معنای «از» به کار رفته است (رک. همان: 428، 960، 1090، 1051) که این کاربرد در متون کهن پارسی، مسبوق به سابقه است؛ ولی به‌کارگیری حرف اضافۀ «به» در معنای «ازِ» مکانی، در متون پارسی بسیار نادر و کم‌کاربرد است. زرّین‌قبانامه ازجمله متونی است که «به» را در این معنی به کار برده است:

به شمشیر یال و برش را بخست

 

بدان سان که آهش به سینه بجست

 

 

(همان: 519)

توضیح: اگر «به» را در مصرع دوم به معنای «ازِ» مکانی در نظر بگیریم، معنای بیت اینگونه می‌شود: با شمشیر، یال و برِ او را زخمی کرد؛ به‌گونه‌ای که آهی از سینه‌ کشید.

نکته: مصرعِ دوم را به‌گونه‌ای دیگر نیز می‌توان معنی کرد: «آهی که به سینه داشت، برآمد»؛ در این‌صورت، «به» دیگر به معنایِ «ازِ» مکانی نیست.

در آن دشت آوردِ پر گیر و دار

 

به گردون درآمد به میدان غبار

 

 

(همان: 241)

نکته: با توجه به نمونه‌هایی که در متون دستور زبان ـ ازجمله کتاب حرف اضافه و حرف ربط از خلیل خطیب رهبر ـ ارائه شده است، «به» در معنای ظرفیت، به سه گونة مکانی و زمانی و مجازی تقسیم می‌شود. با توجه به نمونه‌های یادشده در متون دستور زبان، «به» مکانی، غالباً در معنایِ «در، داخل و به‌جانبِ» به کار رفته است؛ مانند:

  • یکی آمد و انگشتری به دست کرد.
  • سه شبانه‌روز با یکدیگر بودند به خلوت.
  • به فرعون آمدند و گفتند: ما را این نوبت، محنت عظیم‌تر است (رک. خطیب رهبر: 1367: 153).

در این استعمالِ نادر و کم‌کاربردِ «به» در زرین‌قبانامه، هرچند «به» در معنای ظرفیت به کار رفته است، در معنایِ «ازِ مکانی» است که طبقِ بررسی نگارنده در متون ادبی (البته درحدّ بضاعت) و متون دستوری، کم‌سابقه و نادر است و با «به» در معنایِ ظرفیت ـ آنچه که در دیگر متون ادبی آمده ـ تفاوت دارد؛ پس معنی بیت اینگونه می‌شود: «در آن دشتِ نبرد، گرد و غبار از میدان جنگ به آسمان برخاست».

2ـ4 معانیِ نادر و بدیعِ حرف اضافۀ «در»

الف) «در» به معنای «ازِ» (مکانی)

کاربرد حرف اضافۀ «در» به معنای «ازِ» (مکانی)، در متون پارسی بسیار نادر است و کمتر شاعر یا نویسنده‌ای «در» را به این معنی به کار برده است. تنها نمونه‌ای که در متون دستور زبان فارسی بدان اشاره شده است، نمونه‌ای است که خلیل خطیب رهبر در کتاب حرف اضافه و حرف ربط، آن را به نقل از فارسنامۀ ابن‌بلخی آورده است: «رود فرات در اسطخر می‌گذرد» (همان: 344) 1.

در منظومۀ زرّین‌قبانامه، بارها حرف اضافۀ «در» به معنی «ازِ» مکانی به کار رفته است. این کارکرد در متون دستور زبان تاریخی بسیار اهمیت دارد:

کنون گر دلیری، در این ابر تار

 

فرود آی با من بجو کارزار

 

 

(زرّین‌قبانامه، 1393: 904)

دلیران مر آن خواسته هر چه بود

 

در آن باغ بردند در پیشِ رود

 

 

(همان: 1184)

ب) «در» به معنای «از»

این کاربردِ «در» به معنای «از» نیز مانند «ازِ» مکانی، در متون منظوم و منثور پارسی احتمالا ًبدیع است؛ به‌گونه‌ای که نگارنده درحدّ دامنۀ مطالعات خود در متون ادبی، چنین کاربردی را ندیده است و حتی در متون دستور زبان فارسی نیز چنین معنایی برای حرف اضافة «در» ذکر نشده است. زرّین‌قبانامه ازجمله گنجینه‌های باارزش ادبی در زمینۀ استفادۀ حرف اضافۀ «در»، در معنای «از» است:

قیامت در آن شب پدیدار گشت

 

سر خفته در خواب بیدار گشت

 

 

(همان: 506)

چو در خوردن خوان بپرداختند

 

یکی بزم کیخسروی ساختند

 

 

(همان: 581)

شنیدند گردان آن بارگاه

 

بشد رنگ در روی شاه و سپاه

 

 

(همان: 186)

نکته: اگر «شدن» را در معنای تغییریافتن بدانیم، «در» در همان معنایِ خودش به کار می‌رود؛ بنابراین معنی بیت اینگونه می‌شود: رنگ در روی شاه و سپاهیان بگشت و تغییر کرد.

2ـ5 کارکردهای بدیع و دیگرگونِ حروف اضافه در فعل‌های پیشوندی

افعال پیشوندی افعالی هستند که با اضافه‌شدن پیشوندِ واژه‌ساز به آغاز فعل‌های ساده ساخته می‌شوند. در اصل، پیشوندهای فارسی دریْ حروف اضافه یا قید بوده‌اند که با پیوستن به افعال، هویّت دستوری دیگری یافته‌اند (رضایتی کیشه‌خاله و دیگران، 1388: 28‑32). «در زبان‌های ایرانیِ دورۀ باستان همچون اوستایی و فارسی باستان و دورۀ میانه مانند زبان پهلوی و پهلوانیک، فعل پیشوندی رواج و کارایی شایسته‌ای داشته است. بسیاری از پیشوندهای افعال دورۀ باستان به فارسی میانه و دری منتقل شده‌اند و بسیاری نیز متروک و مرده‌اند» (طاهری، 1386: 114). افعال پیشوندی، یا افعال پیشوندی ساده‌اند که از یک پیشوند (حرف اضافه) و یک فعل ساده ساخته می‌شوند و یا افعال پیشوندی مرکب‌اند که از ترکیب افعال پیشوندی ساده با کلمه‌ای به وجود می‌آیند (انوری و احمدی گیوی، 1380: 22).

در منظومۀ حماسی زرّین‌قبانامه گاهی حروف اضافه‌ای که در افعال پیشوندی به کار می‌روند، به گونه و شکلی دیگر و بدیع استفاده شده‌اند و این امر موجب شده است که با افعال پیشوندی نامتعارفی روبه‌رو شویم که در متون پارسی، نادر و گاهی بی‌سابقه است.

2ـ5ـ1 افعال پیشوندی ساده

الف) «درنشستن» بهجای «برنشستن»:

بیامد به تخت شهی درنشست

 

جهان گشت جمله ورا زیردست

 

 

(زرّین‌قبانامه، 193: 351)

2ـ5ـ2 افعال پیشوندی مرکب

الف) «سر درآوردن» بهجای «سر برآوردن»:

نبد تیر و نیزه بدو کارگر

 

به آتش فشانی درآورده سر

 

 

(همان: 986)

ب) «سر درکشیدن» بهجای «سر برکشیدن»:

درآمد ز یک گوشه افلاک‌دیو

 

ببستش دو بازوی بهرام نیو

چو الماس [الماس دیو] آن دید، سردرکشید

 

به در رفت پیش یلِ پاک دید

فرامرز را گفت کردار جنگ

 

شگفتی بلایی است آن تیزچنگ

 

 

(همان: 258)

 

توضیح: با توجه به متن داستان، «سر درکشیدن» به معنای «سر برکشیدن» یعنی بلندشدن، برخاستن و سر برداشتن است؛ پس معنای ابیات اینگونه می‌شود: [در نبردِ افلاک‌دیو با بهرام] افلاک‌دیو، بازویِ بهرامِ نیو را بست و او را اسیر کرد؛ پس چون الماس‌دیو آن ماجرا را دید، برخاست (بلند شد؛ سر برداشت) و به‌جانبِ فرامرز رفت و گفت: افلاک‌دیو، بلایی عجیب است!

  • «ز جا آوردن» بهجای «بهجا آوردن»:

تو ای دیو بد کیشِ وارونه رای

 

چنین چاره آوردی اکنون ز جای

 

 

(همان: 309)

2ـ6 آوردن دو حرف اضافۀ پیاپی برای یک متمم

در متون دستوری که براساس فارسی معیار نوشته و پایه‌ریزی شده است، «هر گروه اسمی که پس از حرف اضافه بیاید، متمم نامیده می‌شود» (وحیدیان کامیار و عمرانی، 1379: 29). در دستور تاریخی، البته اشکال دیگری از متمم دیده می‌شود که فراتر از تعریف یادشده است. یکی از این اشکال که در پهلوی ساسانی روایی داشته و بعدها، ازجمله ویژگی‌های زبانی سبک خراسانی به شمار آمده است، آوردن دو حرف اضافه در پس و پیشِ یک متمم است که به آن، حرف اضافۀ مکرّر، حرف اضافه توأمان، حرف اضافۀ دوگانه و یا حرف اضافۀ زائد می‌گویند (رک. ناتل خانلری، 1377، ج 1: 268 و همان، ج 3: 302‑305؛ فرشیدورد، 1387: 199‑200). در پهلوی ساسانی، گاهی حرف اضافه و جفت آن ازنظر معنی با یکدیگر پیوستگی داشتند و درواقع، جفتِ حرف اضافه، مفهوم آن را تکمیل می‌کرده است؛ ولی به‌تدریج در طول زمان، واژة دوم، مفهوم حرف اضافة نخست را تضعیف و بار اصلی خود را منتقل کرده است. گاهی نیز معنی اصلی با یکی از دو حرف اضافه انتقال می‌یافته و دیگری نقش تأکیدی داشته و حتی با حذف آن، تغییری در معنی منظور ایجاد نمی‌شده است (مقدم، 1388: 55‑56). این روش در فارسی دری، تنها برای تأکید بوده است؛ اما به‌تدریج شاعران، به‌ویژه مثنوی‌سرایان، از کاربرد دو حرف اضافه برای یک اسم استفاده کردند تا با هجا یا هجاهایی که معنی خاص ندارند، وزن شعر خود را مراعات کنند (ابوالقاسمی، 1397: 273). شکل دیگر متمم در تاریخ زبان فارسی ـ که البته بسیار نادر است ـ آوردن حرف اضافه پس از متمم است؛ مانند این بیت سعدی:

این قاصد از کدام زمین است مشکبوی

 

 

وین نامه در چه داشت که عنوان معطر است؟

 

 

(سعدی، 1381: 49)

شکل سوم، گونه‌‎‌ای است «که در بسیاری از کتاب‌ها و مقالاتِ مربوط به دستور تاریخی، سبک‌شناسی و تاریخ زبان فارسی، از توجه لازم به دور مانده و آن، آمدن دو حرف اضافۀ پیاپی برای یک متمم است (حرف اضافه + حرف اضافه + متمم)؛ یعنی در این قالب، برخلافِ ویژگی مشهورِ یادشده، دو حرف اضافه به‌جای اینکه قبل و بعد از متمم بیاید، پشت سر هم و به‌صورت متوالی پیش از آن قرار گرفته است» (آیدنلو، 1397: 52‑53). در منظومۀ زرّین‌قبانامه نیز با این کارکردِ نادرِ دو حرف اضافۀ پیاپی برای یک متمم روبه‌رو هستیم:

نمانند یک دم تو را بر به تخت

 

شود کشور و لشکرت شور بخت

 

 

(زرّین‌قبانامه، 1393: 185)

نشستند گودرزیان بر به زین

 

جهاندند بر روی میدان کین

 

 

(همان: 240)

مصحّح زرّین‌قبانامه در مقدمۀ این منظومه بیان می‌دارد که دو حرف اضافۀ «در اندر» پشت سر هم، در شاهنامه و برخی منظومه‌های پهلوانی آمده است؛ ولی از آنجا که «بر به» را در متون نظم و نثر ندیده است، شاید چنین کاربردی در زرّین‌قبانامه براثر ضرورت وزنی انجام شده است (زرّین‌قبانامه، 1393: مقدمة مصحّح، 84). این استدلال درحالی است که «بر به» در برخی متون کهن وجود داشته است و مصحّح محترم زرّین‌قبانامه، چند سال پس از تصحیح منظومۀ زرّین‌قبانامه، در مقاله‌ای با عنوان «دو حرف اضافۀ پیاپی» به نمونه‌هایی از این قاعده در شاهنامه، التفهیم، دیوان فرخی، بهمن‌نامه، دیوان قطران تبریزی، شهریارنامه، دیوان صفای اصفهانی، دیوان یغمای جندقی، دیوان ادیب الممالک فراهانی و... اشاره کرده است (آیدنلو، 1397: 54‑59).

2ـ7 آوردن حرف اضافه پیش از مفعول

یکی از ویژگی‌های دستوری در متون کهن که غالب متون دستور زبان و سبک‌شناسی بدان نپرداخته‌اند، آوردن حرف اضافه پیش از مفعول است؛ نمونه:

برو به هرچه تو داری بخور دریغ مخور

 

که بی‌دریغ زند روزگار تیغ هلاک

 

 

(حافظ، 1382: 231)

کاربردِ حرف اضافه پیش از مفعول که از نوادرِ قواعد دستورِ تاریخی زبان فارسی است، به دو شکل بوده است: 1) حرف اضافه + مفعول + فعل متعدّی؛ 2) فعل متعدّی + حرف اضافه + مفعول. احتمالاً این ویژگی دنبالة قاعدة نحوی زبان‌های ایرانیِ میانة غربی باشد که در فارسی دری، با تنوّع حروف اضافه ادامه یافته و به‌جز «به» (ō پارتی و پهلوی)، «از»، «در» و «بر» هم پیش از مفعولِ صریحِ افعال آمده است (آیدنلو، 1393: 52). آوردن حرف اضافه پیش از مفعول، در منظومة زرّین‌قبانامه نیز سابقه دارد:

به هر سه سپه را پراکنده کرد

 

ز کشته همه دشت آکنده کرد

 

 

(همان: 1112)

توضیح: در زرّین‌قبانامه و برخی متون کهن، حرف اضافة پیش از مفعول که زائد می‌نماید، در بیشتر مواقع، به‌جایِ «را»یِ نشانة مفعولی به ‌کار می‌رود؛ ولی در بیت بالا، هم «را»یِ نشانة مفعولی و هم حرفِ اضافة پیش از مفعول آمده است. البته این استثنا در یکی از طومارهای نقالی ـ که تقریباً هم‌عصرِ منظومة زرینقبانامه است ـ نیز دیده شده است: «از این بنده را از رحمتِ خود دور نگردانی» (طومار نقالی شاهنامه، 1391: 337؛ به نقل از آیدنلو، 1393: 51).

3ـ نتیجهگیری

منظومۀ زرّین‌قبانامه ازنظر معانی و کاربرد‌های بدیعِ حروف اضافه، یکی از نوادرِ متون ادب پارسی است که از دید پژوهشگران حوزۀ زبان، مغفول مانده است. در این منظومه، برخی از حروف اضافه مانند «از»، «در» و «به» در معانی‌ نو یا نادری به کار رفته است؛ اینگونه استعمال در دیگر متون پارسی کم‌سابقه است؛ همچنین در نحو جمله نیز شاهد نوآوری‌هایی در زمینۀ کاربرد حروف اضافه هستیم؛ از آن جمله است:

الف) استفادة بدیع از حروف اضافه در ابتدایِ برخی افعال مرکب؛

ب) آوردن دو حرف اضافۀ پیاپی برای یک متمم؛

ج) آوردن حرف اضافه پیش از مفعول.

از آنجا که داستانِ منظومة زرّین‌قبانامه برگرفته از روایات عامیانة شاهنامه و طومارهای نقالی است، ظاهراً شاعر این منظومه در کاربرد معانیِ گوناگونِ حروف اضافه و استعمالِ دیگرگونِ آنها در نحوِ جمله، تحت تأثیر طومارهای نقالی بوده است؛ زیرا برای مثال، در قدیمی‌ترین طومار نقالی شاهنامه که اکنون در دست است و ظاهراً نزدیک به زمانِ منظومة زرّین‌قبانامه نوشته شده است، برخی از ویژگی‌های صرفی و نحویِ حروف اضافة موجود در زرّین‌قبانامه ـ مانند معانی متنوع و گوناگون حروف اضافه و یا آوردن حروف اضافه پیش از مفعول ـ در این اثر نیز دیده می‌شود.

نباید از نظر دور داشت که شاعر زرّین‌قبانامه در استعمال دیگرگونِ حروف اضافه، تحتِ تأثیر متون کهن فارسی و نیز طومارهای نقالی بوده است؛ ولی خود در این امر، صاحب ‌سبک و پیشرو است؛ زیرا کارکردهایی از حروف اضافه را در زبان فاررسی ارائه می‌دهد که بدیع است و در دیگر متون، به‌ندرت دیده می‌شود؛ بنابراین، می‌توان زرّین‌قبانامه را ـ ازنظر کاربرد حروف اضافه ـ اثری منحصربه‌فرد و نادر به شمار آورد.

پی‌نوشت

البته نگارندۀ این مقاله با مراجعه به کتاب فارس‌نامۀ ابن‌بلخی، چنین جمله‌ای را نیافت و ظاهراً خطیب رهبر در آوردن این ارجاع دچار سهو شده است.

  1. آیدنلو، سجاد (1397). «دو حرف اضافۀ پیاپی (یک ویژگی نادر دستوری در شاهنامه و چند متن دیگر)»، ویژه‌نامۀ فرهنگستان (دستور)، شمارۀ 14، 51‑74.
  2. ـــــــــــ (1393). «سه نکته از دستور تاریخی در شاهنامه و متون پهلوانی»، ویژه‌نامة فرهنگستان (دستور)، شمارة 10، 47-64.
  3. ابوالقاسمی، محسن (1397). دستور تاریخی زبان فارسی، تهران: سمت.
  4. احمدی گیوی، حسن (1380). دستور تاریخی فعل، تهران: قطره.
  5. انوری، حسن؛ احمدی گیوی، حسن (1380). دستور زبان فارسی 2، تهران: فاطمی، چاپ بیست‌ویکم.
  6. باقری، مهری (1393). مقدمات زبان‌شناسی، تهران: قطره، چاپ هجدهم.
  7. جهان ختک، شفقت (1376). دستور نویسی فارسی در شبه قارۀ هند و پاکستان، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
  8. چنگیزی، احسان (1397). «نقش‌های معنایی حرف اضافۀ «از» در زبان فارسی»، مطالعات ایرانی، سال هفدهم، شمارۀ سی‌و‌سوم، 75‑95.
  9. حافظ، شمس‌الدین محمد (1382). دیوان، تصحیح قاسم غنی و محمد قزوینی، تهران: ساحل.
  10. خطیب رهبر، خلیل (1367). حرف اضافه و ربط، تهران: سعدی.
  11. راسخ‌مهند، محمد (1389). «بررسی معانی حروف اضافۀ مکانی فرهنگ سخن براساس معنی‌شناختی»، ادب‌پژوهی، دورۀ 4، شمارۀ 14، 49‑66.
  12. رضایتی کیشه‌خاله، محرم؛ دیان، مهدی (1388). «فعل‌های پیشوندی در آثار منثور فارسی از آغاز تا پایان قرن پنجم»، ویژه‌نامۀ فرهنگستان (دستور)، شمارة 5، 27‑50.
  13. رضویان، حسین؛ خانزاده، معصومه (1393). «چند معنایی حروف اضافۀ «به» در زبان فارسی با رویکرد معنی‌شناسی شناختی»، فصلنامۀ مطالعات زبان و گویش‌های غرب ایران، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه رازی کرمانشاه، سال دوم، شمارۀ 7، 57‑79.
  14. زرّین‌قبانامه (1393). مقدمه، تصحیح و تعلیقات سجاد آیدنلو، تهران: سخن.
  15. سعدی، مصلح‌الدین (1381). غزلیات، به اهتمام محمدعلی فروغی، تهران: وفاجو.
  16. صادقی، علی‌اشرف؛ غلامرضا، ارژنگ (1359). دستور سال سوم آموزش متوسطۀ عمومی، تهران: وزارت آموزش و پرورش.
  17. طبیب‌زاده، امید (1385). ظرفیت فعل و ساخت‌های بنیادین جمله در فارسی امروز، تهران: نشر مرکز.
  18. طاهری، حمید (1386). «بررسی تحلیلی و تاریخی فعل‌های پیشوندی در زبان فارسی»، نشریۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، دورۀ جدید، شمارۀ 21، پیاپی 18، 113‑135.
  19. طومار نقالی شاهنامه (1391). مقدمه، ویرایش و توضیحِ سجاد آیدنلو، تهران: به‌نگار.
  20. فرشیدورد، خسرو (1387). دستور تاریخی زبان فارسی، تهران: زوّار.
  21. ماهوتیان، شهرزاد (1393). دستور زبان فارسی از دیدگاه رده‌شناسی، ترجمة م. سنایی، تهران: سمت.
  22. مشکوة‌الدینی، مهدی (1391). دستور زبان فارسی: واژگان و پیوندهای ساختی، تهران: سمت.
  23. مقدم، آژیده (1390). «معانی و ساخت‌های دستوری حروف اضافه در زبان‌های پهلوی ساسانی و پهلوی میانة ترفانی»، پژوهشهای زبانی، دورة 2، شمارة 1، 129‑156.
  24. ـــــــــــ (1388). «حرف اضافة دوگانه، توأمان و ترکیب اضافی در زبان‌های پهلوی میانة ساسانی و پارسی میانة ترفانی»، نشریة زبان و زبانشناسی، شمارة 9، 49‑68.
  25. ناتل خانلری، پرویز (1395). دستور زبان فارسی، تهران: توس، چاپ پنجم.
  26. ـــــــــــــــــ (1377). تاریخ زبان فارسی، تهران: فردوسی، چاپ ششم.
  27. وحیدیان کامیار، تقی؛ عمرانی، غلامرضا (1379). دستور زبان فارسی 1، تهران: سمت.

همایون‌فرّخ، عبدالرحیم (1339). دستور جامع زبان فارسی، تهران: مؤسسة مطبوعاتی علی‌اکبر علمی.