کارکردهای موتیف‏های تلمیحی انبیا در غزلیات صائب تبریزی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی دکتری، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه ایلام، ایلام، ایران

2 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه ایلام، ایلام

3 استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه ایلام، ایلام، ایران

چکیده

موتیف از اصطلاحات رایج در حوزة علم و هنر و ادبیات است. مهم‏ترین ویژگی موتیف تکرار و معنی‏افزایی است و یکی از ابزارهای مناسب برای نقد و تحلیل صوری و محتوایی آثار است. صائب تبریزی بزرگ‏ترین شاعر غزلسرای سبک هندی است. موتیف‏ها در غزل او بسامد بسیاری دارد. کاربرد این موتیف‏ها می‏تواند بیانگر ذهنیّت شاعر و نیز تصویری از جریان‏های فکری و اندیشگی زمانة او باشد. موتیف انبیا از پرکاربردترین موتیف‏های تلمیحی شعر او هستند. در این مقاله کارکردهای موتیف‏های انبیا در غزلیات صائب بررسی می‏شود. شاعر از این موتیف‏ها برای بیان اندیشه‏ها و ذهنیّت‏های متعددی سود جسته ‏است. صائب در کاربرد موتیف‏های انبیا همه‏جا به دیدگاه و نظر متقدمین دربارة پیامبران و عناصر مربوط به آنها مقید نمانده و خود در این زمینه به نوآوری دست زده است. کارکرد موتیف‏های انبیا در شعر صائب به استفادة تلمیحی آنها محدود نشده و جنبه‏های متنوع‏تری از این موتیف‏ها مدّنظر قرار گرفته ‏است. صائب در موتیف‏های انبیا افزون‏بر تلمیح به قصص قرآنی و کتاب‏ها و نظریات گذشتگان، خود به دریافت‏های جدیدی در این زمینه رسیده ‏است که حاصل ژرف‏نگری‏ها و تلاش‏ها و آفرینش‏های هنری اوست. نگاه جدید و خلاقانة او به پدیده‏ها، کارکردهای اخلاقی و اجتماعی، دریافت‏ها و کارکردهای عرفانی، تناقض‏ها، استفادة متفاوت از موتیف‏ها، خوارمایگی موتیف‏های انبیا، کارکردهای صوری و زیبایی‏شناسانه، نقد شعر و... مهم‏ترین کارکرد موتیف‏های انبیا در شعر صائب است.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Functions of the Allusive Motifs of Prophets in Saeb Tabrizi's Lyric Poems

نویسندگان [English]

  • Sara Latifian 1
  • Hasan Soltani 2
  • Mohammadtaqi Jahani 3
1 Department of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Humanities, Ilam University.ilam.iran
2 Director of Persian Language and Literature Department.Faculty of Literature and Humanities. Ilam University. Ilam. Iran.
3 Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Humanities, Ilam University,Ilam. Iran
چکیده [English]

Abstract
Motif is a common term in the field of science, art, and literature. It is one of the tools for formal and content critiques and analysis of works. Knowing motifs helps to better understand the poets’ poems. By studying and classifying motifs, one can study the evolution of annihilation and survival of motifs in the literature of a country or a period or in different periods and people.  Saeb Tabrizi is the greatest poet composing lyric poems of Indian style. The motifs in his sonnets have a high frequency. The use of these motifs can reflect the poet’s mentality, as well as a picture of the intellectual events of his time. The motifs of prophets are among the most widely used allusive motifs in his poetry. In this study, we examined the functions of the motifs of prophets in Saeb's sonnets. The poet used such motifs to express various thoughts and mentalities.
Introduction
Motif is a common term in various fields and is defined differently in each field. It is part of a literary work, the most important feature of which is repetition and induction of meaning. Examining motifs in the critique and analysis of literary works is useful to know various aspects of the forms and contents of works. By studying and classifying motifs, one can study the evolution of annihilation and survival of motifs in the literature of a country or a period or different periods and people. Saeb, as the most prominent poet of the Safavid era, was one of those poets, who revived new concepts and themes. Despite a lot of research on Saeb's poetry, no complete list of Saeb's poetry has been prepared to serve as the basis for the related research and identify the various aspects of his life and poetry. In this study, we tried to examine the allusive motifs and among them, the most widely used motif, namely the motifs of prophets. An allusive motif is part of the meaning or theme of a work of art with an allusion to a story, verse, or hadith, the most important feature of which is repetition, meaning enhancement, and guiding to reach the layers of the author’s text and thought.
Materials & Methods
Collection of materials in this research was based on the library method. First, we presented the theoretical foundations of the research, including a definition of the important terms and keywords in the research field. Then, we examined verses (the main source of this research was Saeb Tabrizi’s Divan edited by Mohammad Ghahraman). Next, we extracted and categorized the Persian lyric poems (7015 lyric poems), in which the motifs of prophets were mentioned. Afterwards, we analyzed and interpreted each motif separately. Finally, we identified their functions.
Discussion of Results & Conclusions
The poet used the studied motifs to express various thoughts and mentalities. In the use of motifs of the prophets, Saeb was not bound by the ancients’ views and opinions about the prophets and their related elements everywhere; rather, he made innovations in this field. The motifs of prophets in Saeb's poetry played a prominent role in the creation of themes. In addition to alluding to the Qur'anic stories and the past poets’ books and opinions, Saeb himself reached new insights in this field, which were the result of his efforts and artistic creations. His new and creative view of phenomena made moral and social functions, mystical perceptions and functions, contradictions, different uses of motifs, ignorance of the motifs of prophets, formal and aesthetic functions of poetry, poetry criticism, etc. as the most important functions of the motifs of prophets in his poetry.
The functions of the motifs of prophets in Saeb's poetry were not limited to their implicit uses. Rather, more diverse aspects of these motifs were considered.

کلیدواژه‌ها [English]

  • motif function
  • allusive motif
  • prophets
  • Saeb Tabrizi

1ـ مقدمه

موتیف از اصطلاحات رایج در حوزه‏های مختلف است که در هر رشته نیز مطابق با آن زمینه تعریف شده‏ است. کاربرد موتیف در نقاشی، مجسمه‏سازی، معماری، موسیقی، سینما و هنرهای دستی، واضح‏تر و برجسته‏تر از ادبیات است؛ درنتیجه تشخیص آن نیز ساده‏تر است. بن‏مایه یا موتیف یکی از اصطلاحات جدید نقد ادبی است که در ادبیات فارسی نیز پیشینة بسیاری ندارد. موتیف قسمتی از اثر ادبی است که مهم‏ترین ویژگی آن تکرارشوندگی و القای معناست. بررسی موتیف در نقد و تحلیل آثار ادبی برای اطلاع از جنبه‏های مختلف صوری و محتوایی آثار بسیار مفید و راهگشاست. شناخت موتیف‏ها ما را در فهم شعر شاعر کمک می‏کند؛ زیرا بدون شناخت موتیف‏ها، شناخت متن ناتمام خواهد ماند. با مطالعه و طبقه‏بندی موتیف‏ها می‏توان سیر تطور و تکامل یا فنا و بقای موتیف‏ها را در ادبیات یک کشور یا یک دوره یا در ادوار و اشخاص مختلف بررسی‏کرد.

شاعران و نویسندگان هرکدام به فراخور آثار خویش از این موتیف‏ها استفاده‏ کرده‏اند. بررسی و تحقیق دربارة میزان و چگونگی استفادة صاحبان آثار ادبی از این موتیف‏ها از موضوعاتی است که چندان به آن توجه نشده است. شاعران سبک هندی به مضمون‏پردازی و آفریدن مضامین نو مشهور هستند. صائب، برجسته‏ترین شاعر عهد صفوی، از کسانی است که به هزاران مفهوم و مضمون تازه و نو جان بخشیده ‏است.

تحقیقات بسیاری دربارة شعر صائب صورت گرفته است؛ اما تاکنون فهرست و فرهنگ کاملی از موتیف‏های شعر صائب تهیه نشده است که بتواند پایة پژوهش‏های مرتبط برای شناخت جنبه‏های مختلف زندگی و شعر وی قرار گیرد؛ ازاین‏رو در این پژوهش تلاش شد تا موتیف‏های تلمیحی و از میان آنها، پرکاربردترین موتیف، یعنی موتیف‏های انبیا بررسی شود.

یکی از مضامینی که صائب با فکر باریک و دقیق و خیال‏های لطیف خویش به آن جان داده ‏است، موتیف‏های تلمیحی هستند که در آن به جنبه‏های متعدد زندگی پیامبران اشاره می‏شود. مبحث موتیف انبیا در شعر صائب در ایجاد زنجیرة تداعی‏ها و نیز در آفرینش مضمون‏ها، نقش برجسته‏ای دارد. صائب این موتیف‏ها را در قالب تصاویری نو، نگاه‏های جدید، دیدگاه‏های متفاوت، متضاد و متناقض عرضه می‏کند. مخاطب شعر او هر لحظه و در هر بیت با منظرة جدیدی روبه‏رو می‏شود که شگفت‏انگیز و جذاب است.

افزون‏بر جنبه‏های زیبایی‏شناسانه، صائب جنبة محتوا را نیز رها نکرده ‏است. وی این موتیف‏ها را برای تأکید، تأیید و مطرح‏کردن مفاهیم ذهنی خود در زمینة مباحث اخلاقی، اجتماعی، انتقادی، عرفانی و مباحث نقد ادبی به کار برده‏ است.

1ـ1 پیشینة پژوهش

تحقیقاتی که تاکنون دربارة پیامبران در شعر صائب نوشته شده، عبارت است از: مقالة «سیمای پیامبران در شعر صائب تبریزی» از عنایت‏الله شریف‏پور و مریم جعفرزاده (1387)؛ پایان‏نامة کارشناسی ارشد با عنوان «داستان پیامبران در دیوان صائب تبریزی» (1386) از سیّده محبوبه مقیمی که به وقایع زندگی پیامبران در جلد اول و دوم دیوان صائب پرداخته و هدف شاعر از پرداختن به این حوادث را بررسی کرده ‏است. پایان‏نامة کارشناسی ارشد «سیمای پیامبران در اشعار صائب» (1386) از مهرآفاق شهری که به حوادث زندگی پیامبران و صورخیال به‏کاررفته در ابیات مربوط پرداخته ‏است.

چنانکه از پیشینة پژوهش پیداست، بررسی کارکردهای موتیف‏های انبیا در دیوان صائب، نکته‏‏ای است که تاکنون مغفول مانده ‏است. بررسی این موتیف‏ها در شعر صائب برای رسیدن به لایه‏های درونی اندیشه و افکار صائب، اهمیت و ضرورت پژوهش حاضر را بیشتر نشان می‏دهد. این پژوهش کارکردهای موتیف‏های انبیا را در همة دیوان صائب (شش جلد دیوان صائب) 1 بررسی کرده ‏است.

2ـ موتیف

موتیف (Motif) واژه‏‏ای است که در اصطلاح‏نامه‏های ادبی، بن‏مایه، مایة تکراری، نقش‏مایه و... ترجمه ‏شده و در ادبیات (به‏ویژه ادبیات داستانی) و نقد ادبی، معانی مختلفی برای آن ذکر شده ‏است. از مجموع این تعریف‏ها چنین برداشت می‏شود که بن‏مایه، عنصر، حادثه، سخن، مطلب، موضوع یا مضمونی است که در همة ادبیات یا همة آثار کسی یا یک اثر خاص، پیوسته تکرار می‏شود (رضایی، 1382: 214). موتیف عناصری را شامل می‏شود که افزون‏بر صفت تکرارشوندگی، معنی‏آفرین (پارسانسب، 1388: 26) و مؤثر در القای معانی و تشخّص‏یافته (فلکی، 1382: 9) باشد. از نگاه ژارژ ژنت بن‏مایه‏ها، مضمون‏ها و کلمات کلیدیْ نظام سازندة اثر ادبی را شکل ‏می‏دهد. هنرمند یا مؤلف عناصر یا نظام بستة ادبی را اخذ ‏می‏کند و آنها را در اثر ادبی آرایش می‏دهد (آلن، 1385: 141) 2.

برپایة معیارهای متفاوت، موتیف را به انواع مختلفی دسته‏بندی کرده‏اند: واژگانی؛ تصویری؛ پویا؛ ایستا؛ تلمیحی؛ رمزی، نمادین و... .

موتیف تلمیحی بخشی از معنا یا درونمایة اثر با تلمیح به قصه، آیه و یا حدیث است که مهم‏ترین ویژگی آن تکرارشوندگی، معنی‏افزایی و هدایتگری برای رسیدن به لایه‏های متن و سیر اندیشة صاحب اثر است (یوسفی، 1390: 19).

روشن است که هر شاعر برای عناصر به‏کاررفته در شعرش، قصد و غرضی دارد و دیگر آنکه این عناصر را یا خود آفریده یا از جایی گرفته است و یا عناصر متعددی را درهم آمیخته و نتیجة مدّنظر خود را از آنها بیرون ‏کشیده ‏است.

همانطور که می‏دانیم هر چیزی به‏خودی‏خود موتیف نیست؛ اما وقتی هنرمندی یک عنصر خاص را در اثرش تکرار می‏کند، می‏خواهد با این تأکید و تکرار، حساسیّت مخاطب را بر‏انگیزد یا نکته‏‏ای را با او در میان بگذارد. اینکه شاعر از میان داستان‏های مختلف و ابزار و عناصر متفاوت به انتخاب دست می‏زند و داستان خاصی را بیشتر به ‏کار می‏گیرد، شاید با روزگار او، احوال شخصی و دغدغه‏های ذهنی وی مرتبط ‏باشد. بررسی موتیف‏های شعر صائب جنبه‏هایی از زندگی شخصی وی را روشن می‏کند که از دید تذکره‏نویسان مغفول مانده ‏است. این نوشتار با هدف اساسی و عمدة بررسی و تحلیل کارکردهای موتیف‏های انبیا در غزل صائب شکل گرفته ‏است تا به دریافتی دقیق از اندیشه‏ها و افکار و جریان زندگی صائب و عصر او دست یابد.

3ـ موتیف انبیا در شعر صائب

یک دسته از موتیف‏های پرکاربرد در اشعار صائب، موتیف پیامبران 3 است. صائب به‏علت‏های مختلفی توجه خاصی به این موضوع نشان‏ داده ‏است: روحیة مذهبی شاعر؛ فضای مذهبی حاکم بر جامعة عهد صفوی؛ قابلیّت فراوان این موتیف‏ها در تصویرآفرینی و آفرینش مضامین و مفاهیم مدّنظر شاعر؛ ایجازگویی.

قصص انبیا یکی از منابع اصلی تمثیل‏های اشعار صائب است. در موتیف‏های تلمیحی، نگاه شاعر نگاه تلمیحی صرف نیست. وی از این موتیف‏ها برای بیان افکار و اندیشه‏ها و رسیدن به مضامین جدید و معانی بیگانه و آفریدن دنیای مدّنظر خود بهره‏ می‏برد. افزون‏بر مضمون‏تراشی و خلق مضامین جدید، قسمتی از معانی بکر و متناقض اشعار صائب، حاصل نگرش عاطفی و احساسی، قضاوت‏ها و دیدگاه‏های نو و خلاقانة وی به عناصر مرتبط به زندگی انبیاست.

موتیف‏های انبیا به دو صورت خودآگاه و ناخودآگاه در شعر صائب نمود دارد. موتیف‏های ناخودآگاه درحقیقت «از تجربه‏های فردی و جمعی نویسنده نشأت می‏گیرند و بدون هیچ تمهیدی خود را آشکار می‏کنند» (صرفی و همکاران، 1396: 234) و در آثار شاعر یا نویسنده نمایان است. در موتیف‏های ناخودآگاه، موتیفْ فاعل است و مشخص می‏کند کجا و به چه صورتی نمود می‏یابد. ذهن ناخودآگاه شاعر موجب می‏شود سخنانش مطابق با الگوها و کلیشه‏ها و تصاویر دیگران هماهنگ شود. این نوع موتیف مربوط به زمانی است که صائب از همان دیدگاه قدما دربارة پیغامبران پیروی می‏کند و موتیف‏ها بیشتر جنبة توصیفی دارند.

موتیف‏های خودآگاه موتیف‏هایی هستند که «مؤلف یا پدیدآورنده به تکرار آن آگاهی داشته ‏باشد و از آن به‏عنوان شگردی ادبی برای غنی‏کردن فضاسازی، شخصیت‏پردازی، انسجام و بُعد درونمایه‏ای اثرش بهره گرفته ‏باشد» (همان). در این نوع موتیف، ذهن شاعر و نویسنده فاعل است و اوست که تصمیم می‏گیرد چگونه، کجا و چه میزان از آنها استفاده کند. در جاهایی که هدف صائب معنی‏آفرینی است، موتیف‏ها را به‏صورت خودآگاه به کار می‏برد، به آنها فکر می‏کند و آنها را از جنبة جدید و متفاوتی می‏بیند؛ زیبایی و هنر او در همین‏جاست؛ او به نظر گذشتگان دربارة پیامبران پایبند نبوده و خود به خلاقیت و ابداع دست زده است؛ نتیجة آن هم سرودن اشعاری عالی است که تکرار و تقلید صرف نیست.

در نقد ادبی سبک هندی نیز به این موضوع اشاره شده است که شاعرانِ این شیوه «شعر و سبک شعری خود را به زور فکر حاصل کرده‏اند و به جنبة تکنیکی و آگاهانة هنر خود بسیار اشاره می‏کنند و بدان می‏نازند؛ اما از تجربة خودآمده و الهامی در شعر، سخن چندانی به میان نمی‏آورند» (فتوحی رودمعجنی، 1385: 43). صائب در ابیات بسیاری به کوشش خود برای آفریدن معانی اشاره می‏کند و می‏گوید شعر او حاصل تأمل و تفکر است که برای رسیدن و دست‏یافتن به آنها خون دل خورده ‏است:

دُرّ ناسفتة معنی به دست آسان نمی‏آید

 

دل غواص گردد آب تا گوهر شود پیدا

 

 

(صائب تبریزی، 1384: 8/ 321)

 

4ـ کارکردهای موتیف انبیا

موتیف‏های تلمیحی انبیا افزون‏بر کارکردهای کلی مانند داستان‏سازی، القای معنا، هدایتگری و تأکید، کارکردهای ویژه‏‏ای نیز دارند که در ادامه به آنها پرداخته می‏شود.

4ـ1 کارکردهای ادبی

یکی از کارکردهای صوری موتیف‏ها، کاربرد آنها در آرایه‏های ادبی است. موتیف‏ها وسیله‏‏ای برای هنرنمایی شاعر هستند. صائب با استفاده از انواع صنعت‏های شعری، موتیف‏ها را به زیبایی در تصاویر خویش به کار می‏برد؛ برای مثال در موتیف خضر، با کاربرد کلمة «آب» و استفادة آن در کنایه‏های مختلف، تصاویر زیبایی می‏آفریند و معانی منظور خود را با آن توضیح می‏دهد. خضر عمر جاودانش را از آب حیات به دست آورد و صائب با توجه به این موضوع از کنایة «بنای چیزی بر آب بودن» در معنای ناپایداری بهره‏ می‏گیرد و می‏گوید: بنای عمر جاودان خضر بر آب است پس هستی ده‏روزة ما ارزشی ندارد (همان: 2/ 1663)؛ سپس با کنایة «نقش بر آب بودن» زندگی خضر در عالم فانی را بیهوده و بی‏ثمر می‏داند (همان: 1/ 2118) و با کاربرد «آب» در معنای شراب، بنای زندگی سبز خود را از می ناب می‏داند (همان: 1/ 1663). صائب معتقد است اگر خضر نشاط بادة گلرنگ را دریابد، آب حیاتش را در پای درخت تاک می‏ریزد (همان: 5/ 3062).

شاعر با کاربرد صفت آبدار و ارتباط برقرارکردن با آب خضر، شعر و سخن خود را سرچشمة بقا و رمز ماندگاری خویش معرفی کرده است که او را از آب حیات بی‏نیاز می‏کند (همان: 12/ 135).

صائب با استفاده از کنایة «یک آب خوردن» زندگی طولانی خضر را به اندازة یک لحظه می‏داند:

مدت عمر ابد یک آب خوردن بیش نیست

 

 

خضر خوش هنگامه‏ای بر آب حیوان چیده‏ است

 

 

(همان: 2/ 1167)

       

صائب کنایة «آب تیغ» را در تناسب با آب خضر به کار می‏برد. آب شمشیر شهادت را با آب زندگی مقایسه می‏کند و آن را بالاتر و بهتر از آب زندگی می‏داند تاحدی که خضر را از سرچشمة حیات دلسرد می‏کند (همان: 10/ 1427). صائب با آوردن ترکیب «عالم آب» و ایهام تناسب به آب خضر، باده‏گساری را به آب حیات ترجیح می‏دهد و از خضر می‏خواهد برای رهایی از صحبت زاهدان، راهنمای راهِ وی به چشمة شراب باشد (همان: 5/ 5214).

افزون‏بر اینها، با کاربرد کلمات لعل، عقیق، سبزی، ابر، شمشیر، شراب و آبگینه، آبرو، سراب، سیراب و... در تناسب با واژة «آب» شبکه‏ای از تناسبات ایجاد می‏کند که هرکدام فرصتی جدید برای خلق تصاویر جدید هستند و اینها تنها گوشه‏ای از هنرنمایی شاعر با یک کلمه (آب) در موتیف حضرت خضر است.

صائب در موتیف حضرت سلیمان با کلمة «باد و هوا» و در موتیف حضرت عیسی با کلمة «خورشید» صعود وی را در دایره‏‏ای از تناسبات و کاربرد ایهامی مطرح کرده و به بازی‏های زبانی پرداخته و معانی مختلفی را به نظم کشیده ‏است.

4ـ1ـ1 حُسن‏تعلیل

مهم‏تر از بیان مفاهیم و معانی، برداشت‏های شاعرانه و دلیل‏تراشی‏های هنرمندانة اوست که شعر او را خواندنی کرده است؛ یعنی شاعر با این دلایل هنری، هم خواننده را غافلگیر می‏کند و هم او را با فضاهای متعدد و جدید و ناآشنا روبه‏رو می‏کند که این از همه چیز مهم‏تر است و درواقع شاعری همین است. حُسن‏تعلیل یکی از کارکردهای مهم و اساسی شعر صائب در حوزة موتیف‏هاست.

صائب با نگاه نو به پدیده‏ها دلایلی را برای بیرون‏آمدن آدم از بهشت ذکر می‏کند: مثلاً اینکه ماندن در جایی که آدم را از نعمت‏ها منع کنند، دلنشین نیست؛ دیگر اینکه زندگی بی غم و اندوه با طبع انسان سازگار نیست؛ ازاین‏روی آدم باشتاب از بهشت بیرون آمد (به‏طور ضمنی هبوط آدم را اختیاری می‏داند) (همان: 4/ 6154) یا برای پنهان‏بودن خضر از دید مردم، دلایل ادبی و هنری (برای رهایی از چشم‏زخم، شرمندگی از روی دوستان و همراهان، شرم از اسکندر، شرم از زندگی جاودانی) ذکر می‏کند. در عناصر مختلف مرتبط با موتیف خضر (ع) شاهد حُسن‏تعلیل‏هایی بسیاری هستیم؛ یکی از این آنها، دلیل‏های هنری متعددی است که صائب برای نرسیدن اسکندر به آب حیات ذکر می‏کند. صائب از موضوع ساخت آینه به دست اسکندر استفاده‏ می‏کند و می‏گوید چون اسکندر آینه‏دار است و آینه با آب سازگاری ندارد و در مجاورت آب دچار زنگار می‏شود، به همین سبب اسکندر نتوانست آب زندگی را بنوشد:

زنگ می‏گیرد ز آب زندگی آیینه‏اش

 

کی سکندر می‏تواند چون خضر بر آب زد

 

 

(همان: 7/ 2407)

صائب با نگاه هنری به جهان و مخلوقات آن، برای علت پرواز خفاش در شب، یک دلیل هنری پیدا می‏کند؛ به نظر او عیسی به‏سبب جانی که به خفاش داده است، بر او منّت می‏گذارد و این امر جهان روشن را در چشم خفاش تیره و تار می‏کند و خفاش به‏سبب خجالت‏کشیدن از حضرت عیسی که با منّت به او جان بخشیده است، در روز پرواز نمی‏کند (همان: 7/ 3217).

4ـ2 نقد شعر

بخش توجه‏برانگیزی از کارکردهای موتیف‏ها، در مسائل مربوط به شعر و نقد سخن استفاده شده ‏است. صائب شاعر مشهور و بارز سبک هندی است که شعرهایش، نمونة والای این سبک است. او دربارة سخن‏سرایی، دیدگاه‏هایی دارد که آنها را در بین اشعارش مطرح کرده‏ است. از دیدگاه صائب، راه و رمز رسیدن به جاودانگی و بقا سخن است. با وجود سخنان ماندگار، نیازی به دم مسیحا و آب خضر نیست. سخنورانی که به چشمة حیوانِ سخن رسیده‏اند، زندة جاوید می‏شوند. خاصیت حیات‏بخشی سخن منحصر به سرایندگان و گویندگان نیست؛ بلکه مخاطبان و کسانی که از سخن آبدار آنها سبز شوند، روی خزان فنا را نمی‏بینند (همان: 4/ 1724). صائب از سخنان شیرین و بلندی مانند «عیسی مسیح، فلک‏سوار است» استفاده می‏کند و سخن خود را به دور از تقلید و تکرار سخن دیگران می‏داند. وی سخن‏سرایی خود را ذاتی و مرهون هنر و خلاقیت و تمرین و تکرار خود می‏داند (همان: 5/ 118).

معیار ارزش‏گذاری و سنجش شعر در نظر صائب و همفکرانش، سرودن سخن غریب است:

سخن رسد به خریدار چون غریب شود

 

که ماه مصر محال است در دکان ماند

 

 

(همان: 7/ 3893)

از دیدگاه صائب، سخن بسیار باارزش است و نمی‏توان آن را با جواهرات و ثروت‏های مادی سنجید. کسی که سخن را با معیارهای مادّی بسنجد، گویی حضرت یوسف را با سیم قلب سنجیده‏ است (همان: 4/ 4638).

یکی از مباحث بلاغت که در ادوار مختلف طرح شده، موضوع تناسب لفظ و معناست. صائب دربارة رابطة لفظ و معنا نظریات مختلفی دارد. به عقیدة صائب، معنا مانند حضرت یوسف است که از بیم چشم زخم در پیراهن پنهان می‏شود (همان: 7/ 6799) و ازسوی دیگر می‏گوید الفاظ، جهان را بر معنیِ روشن، تیره و تار می‏کند (همان: 2/ 35).

توجه به لفظ و ظاهر شعر یکی از ویژگی‏های شعر این دوره است که صائب می‏گوید باید به‏جای شاهدان معانی، به‏ صورت و الفاظ نگارین توجه و قناعت کرد؛ زیرا لفظ تازه و بدیع با مضمون برابر است (همان: 1/ 1892).

صائب در اشعارش جانب تعادل بین هر دو جانب (لفظ و معنا) را نگه داشته ‏است. شعر او هم ازنظر ظاهر و ساختار، بدیع و غریب است و هم ازلحاظ محتوا، سرشار از مفاهیم و معانی است. سخن صائب مانند سلیمان است که دیو لفظ و معنی پری‏رخسار را تحت فرمان و سیطرة خود دارد:

از سلیمان سر نمی‏پیچید اگر دیو و پری

 

 

لفظ و معنی هم بود در تحت فرمان سخن

 

 

(همان: 3/ 6046)

رابطة شاعر و مخاطب (ممدوح) یکی از جنبه‏های نقد شعر و روایی سخن است. صائب عقیده دارد که این ارتباط، دوجانبه است؛ یعنی هم هنر شاعر است که مخاطب را جذب می‏کند و هم توجه و حمایت مخاطب است که انگیزة سرودن شعر می‏شود. موضوع رابطة هنرمند و مخاطب موضوعی است که در نقد جدید هم به آن توجه شده؛ این رابطه به خیابانی دوطرفه تشبیه شده‏ است که «از یک‏سوی هنرمند در حرکت است و ازسوی دیگر جامعه و تاریخ. اگر از طرف مقابل، نشانه‏‏ای از پذیرفتن دیده نشود، هنر راستین به سامان نرسیده‏ است» (شفیعی کدکنی، 1390: 26). صائب برای بیان این مطلب از موتیف مور و سلیمان بهره ‏برده است و می‏گوید همانطوری که مورچه از گفتار شیرین، به مسند دست سلیمان رسید، سایة اقبال سلیمان و تحسین او، مور را شیرین‏زبان کرد (صائب تبریزی، 1384: 7/ 6490).

صائب با استفاده از موتیف فروختن یوسف کنارة چاه، به یکی از مسائل مربوط به نقد شعر اشاره می‏کند. او معتقد است اثر ادبی تا زمانی که تازه است ارزش واقعی آن آشکار نمی‏شود و باید زمان بر آن بگذرد تا همگان به ارزش آن پی‏ببرند؛ زیرا گذر زمان محک خوبی برای سنجش سخنان ارزشمند و ماناست (همان: 5/ 6619). ازسوی دیگر معتقد است اگر یک اثر ادبی معیارهای لازم را داشته ‏باشد مانند یوسف است که در گوشة بازار نمی‏ماند و سرانجام خریدار خود را می‏یابد (همان: 6/ 3173).

در زمانة صائب کسانی بودند که برای نزدیکی به حکام از واسطه‏ها بهره می‏بردند؛ اما از نظر وی، اهل سخن سرانجام، جایگاه واقعی خود را می‏یابند و به دولت می‏رسند؛ همانطوری که مور در دست سلیمان جای می‏گیرد (همان: 9/ 2549).

4ـ3 نگاه نو

صائب در تلاش برای رسیدن به «معنی بیگانه»، معانی و مضامین شعری خود را از عناصر مربوط به انبیا گرفته است؛ اما برای پرهیز از مضامین کلیشه‏ای و حرف‏های تکراری، مضامین متنوع و جدید و حتی گاه متضادی آفریده ‏است. آشنایی‏زدایی (معنی بیگانه) همان شگردی است که فرمالیست‏ها هم از آن بهره ‏می‏برند که «لازمة آفریدن معانی جدید، دیدن چیزها خارج از زمینة معمولی و طبیعی وجودشان است» (احمدی، 1395: 47)؛ هنری که صائب بسیار از آن استفاده ‏کرده ‏است.

نگاه متفاوت به پدیده‏ها از شگردهای صائب برای خلق مضامین جدید است. در سنن ادبی، مفاهیم ثابت و پذیرفته‏شده‏‏ای وجود دارد که مثلاً آب حیات را ستوده‏اند و رسیدن به آن را نیک دانسته‏اند؛ اما صائب با نگاه متفاوتی که به مسئلة خضر (ع) و آب حیات دارد، آن را تلخ و عمر مؤبّد خضر را گرفتاری و مایة شرمندگی می‏داند. صائب می‏گوید کسی که مانند خضر (ع)، آب حیات‏بخش را تنها بنوشد از خجالت در بین مردم ظاهر نمی‏شود و خضر با این کار گرفتار عمر جاوید شده ‏است (صائب تبریزی، 1384: 2/ 2398).

هنر چیزی به‏جز فرم‏های تازه نیست؛ بر این اساس همة اشعار صائب و نگاه‏های جدید او نمونة هنر محض است؛ برای مثال در بیرون‏رفتن آدم از بهشت می‏گوید چون بهشت سرشار از شادی و عیش بی‏غم بود آدم نتوانست آن را تحمل کند؛ زیرا آدم با اندوه عجین شده است:

سازگار طبع انسان نیست عیش و بی‏غمی

 

می‏رود بیرون ز جنت هرکه آدم می‏شود

 

 

(همان: 6/ 2706)

از زاویه‏‏ای که صائب به ماجرای سیلی برادران یوسف می‏نگرد، نه‏تنها آن را آزاردهنده نمی‏بیند، بلکه به نظر او سیلی اخوان بر چهرة یوسف محسناتی هم داشته است. صائب با دیدگاه جدید خود می‏گوید تپانچة اخوان یوسف، همان نیلی بود که بر روی یوسف به‏سبب زیبایی‏اش کشیده ‏شد؛ یا این سیلی موجب گرمی بازار یوسف شد و سرخی ناشی از آن مانند فانوس، تاریکی‏های چاه را برای او روشن کرد؛ سرانجام برافروختگی همین سیلیْ جهان را روشن کرد و او فرمانروای مصر شد:

روی یوسف کند آن روز جهان را روشن

 

که برافروخته از سیلی اخوان گردد

 

 

 (همان: 2/ 3270)

4ـ4 استفادة متفاوت از موتیف‏ها

صائب از یک موتیف در فضاهای متفاوتی استفاده‏ می‏کند؛ یعنی ابتدا شاعر دیدگاهی را مطرح و سپس نظری متفاوت از آن را بیان‏ می‏کند؛ برای مثال در موتیف حضرت خلیل (ع) و آتش نمرود، آتش گاهی در معنای منفی و در ترکیب‏های آتش خشم و عصیان آمده و گاهی هم این آتش، رخسار آتشین و برافروختة معشوق است که زیباست و یا آتش عشق است که زندگی‏بخش است (همان: 2/ 2678)؛ یا در موتیف حضرت آدم، دانة گندم را در دو معنی متفاوت به کار می‏برد. ابتدا با آوردن عبارت حُسن گندمگون، جمال و زیبایی معشوق را مانند دانة گندم می‏داند و حُسن معشوق را مثل بهشت و دست‏یافتن به آن را معادل رسیدن به بهشت معرفی می‏کند (برعکس ماجرای آدم که با خوردن گندم از بهشت بیرون رانده ‏شد) و حتی آن را بر بهشت برتری می‏دهد؛ سپس در جای دیگر توصیه می‏کند باید از این دانه گذشت؛ اما از بهشت نگذشت؛ زیرا همین دانه، آتش در خرمن آدم زد و او را از نعمت جنت دور کرد (همان: 4/ 4107).

صائب در موتیف حضرت داوود ابتدا حُسن خلق و نرم‏خویی با دیگران را مانند جوشن داوودی می‏داند؛ سپس در نگاهی متفاوت می‏گوید داشتن دل روشن و حُسن سلوک با اطرافیان خوب نیست و کسی که مانند آینه ضمیر پاکی دارد، در برابر سوء‏اخلاق باید جوشنی از زنگار بپوشد:

برنمی‏آید دل روشن به روی سخت خلق
           

 

جوشن داودی‏ای آیینه را چون زنگ نیست

 

 

 (همان: 2/ 1296)

 

در موتیف خضر و اسکندر ابتدا می‏گوید خضر به‏علت جداشدن از اسکندر توانست آب حیات را بیابد؛ سپس از منظری جدید به قضیه نگاه می‏کند و می‏گوید خضر به‏خاطر همراهی و اقبال اسکندر به آب حیوان دست یافت:

سایة ارباب دولت شمع راه ظلمت است

 

خضر از اقبال سکندر یافت آب زندگی

 

 

(همان: 9/ 6720)

در موتیف حضرت سلیمان، گاهی مور نماد کسانی است که در صحرای قناعت هستند و گاه تمثیلی از ولع پایان‏ناپذیری انسان است. گاهی تصاویری از موری می‏بینیم که ملک سلیمان را زیر نگین دارد و به دارایی سلیمان بی‏توجه است. گاه در مقابل، مورچه‏ای را می‏بینیم که حریص است و نعمت دنیا نمی‏تواند چشم او را سیر کند و با وجود اینکه بر دست سلیمان است، در هوای دانه، نعل در آتش دارد (همان: 13/ 2847).

ازجمله استفادة متفاوت و متضاد موتیف‏ها، موتیف حضرت عیسی و سوزن است. صائب با نسبت‏دادن صفات منفی به سوزن بیان می‏کند که دم جان‏بخش عیسی در دل آهنین سوزن تأثیری ندارد و تنگ‏چشمی (همان: 7/ 2959) و کوتاه‏نظری (همان: 7/ 5728) و کوری (همان: 2/ 458) سوزن را معالجه نمی‏کند. گاهی نیز می‏بینیم که سوزن عیسی از لباس تعلقات رسته (همان: 7/ 6964) و از رشتة آمال (همان: 11/ 3235) جدا شده است؛ خار از پای دیگران درمی‏آورد (همان: 6/ 2394) و راست‏رو (همان: 8/ 3789)، باریک‏بین، روشن‏بین (همان: 6/ 4637) و بینا (همان: 3/ 2536) است که با دارابودن این ویژگی‏ها خود را به گریبان مسیحا رسانیده و به آسمان و فلک خورشید رسیده ‏است:

هرکه دارد نظر پاک، نماند به زمین

 

سوزن از دیدة روشن به مسیحا پیوست

 

 

(همان: 5/ 1580)

صائب در موتیف حضرت یوسف، از موضوع وطن و غربت دو گونه استفاده می‏کند. یک بار می‏گوید وطن پر از چاه است؛ وطن حتی پیراهنی را به یوسف روا نداشت؛ یوسف را در وطن با سیم قلب معامله کردند؛ یوسف اگر می‏خواهد به بزرگی برسد باید از وطن جدا شود؛ ازسوی دیگر می‏گوید با وجود همة این سختی‏هایی که در وطن هست، یوسف در کنار رود نیل در حسرت آب چاه وطن است (همان: 4/ 2941).

این نمونه‏ها و همة آنچه شاعر از یک موتیف در فضاهای مختلف، برداشت‏های مختلف داشته، سبب تنوع و زیبایی شعر او شده و بستری فراهم آورده است که نظریات متفاوت و متناقض را به‏گونه‏‏ای به مستمع ارائه دهد که حاصل آن اعجاب و همراهی مخاطبان برای پذیرش این معانی متضاد خواهد بود.

4ـ5 تناقض‏ها

موتیف‏ها در شعر صائب گاه تقلیدی از گذشتگان و گاه حاصل ابتکار و ابداعی از ذهن هنرمندش است. تناقض‏ها حاصل همین ایده‏های خلاقانة شعر وی است و زیبایی و هنر شعری و بخشی از آنچه شعر صائب را از دیگران متمایز می‏کند، نتیجة این تضادها و نگاه نو است. نفس عیسی جان‏بخش است؛ اما برای صائب مانند مرگ تلخ است (همان: 10/ 5382). دم مسیحا را گران‏جان می‏خواند و خود ترجیح می‏دهد با درد بسازد:

به درد ساختن من ز بی‏علاجی نیست

 

دم مسیح به من بار می‏شود چه کنم

 

 

 (همان: 4 /5770)

حضرت خضر که نمادی از پیر و مرشد راه است و دیگران را هدایت می‏کند، در شعر صائب مانند ریگ روان، گمراه است و سراب دنیا او را از راه می‏برد (همان: 8/ 3319). آب حیات، رؤیا و آرزویی شیرین است که هرکسی دوست دارد آن را به دست بیاورد و از آن بهره‏‏ای برگیرد؛ اما از دید صائب، تلخ و سیه‏کاسه است (همان: 6/ 1674).

4ـ6 خوارمایگی موتیف‏های انبیا

صائب در عصر خود گویی کسی را در شأن و مرتبه‏‏ای نمی‏دید که بخواهد خود را با آنها هم‏طراز بداند؛ بنابراین به الگوهایی روی می‏آورد که جزو برترین‏های خلقت هستند. نتیجة این مقایسه‏ها، تخفیف جایگاه انبیا در شعر اوست.

صائب خضر را بی‏مروت، خسیس، حریص، کم‏همت و گران‏جان می‏خواند. درست است که برای گفته‏های خود دلایل هنری می‏آورد، اما باز هم نسبت‏دادن چنین خصایلی به انبیای الهی، کار او را توجیه ‏نمی‏کند. صائب سفارش ‏می‏کند نباید از خضر، انتظار احسان و مروت داشت؛ زیرا وی آب حیات را به کسی نمی‏بخشد (همان: 1/ 5017).

حضرت سلیمان ملک افسانه‏ای داشت؛ اما صائب می‏گوید سیرچشمی و بزرگی با هم جمع نمی‏شوند. صائب با این سخن به‏صورت تلویحی سلیمان را گرسنه‏چشم و حریص می‏خواند. پادشاهی که چشم‏انتظار دریافت تحفه‏‏ای از زیردستان خود است:

سیرچشمی و بزرگی نشود با هم جمع

 

مور بی پای ملخ پیش سلیمان نشود

 

 

(همان: 5/ 3610)

حضرت عیسی با اعجاز الهی بیماران را شفا می‏داد و مردگان را زنده می‏کرد؛ اما صائب بارها از دکان او نومید بازگشته است؛ زیرا او را عاجز از معالجه می‏داند. صائب ترجیح می‏دهد دردهای خود را به مسیح عرضه نکند (با استفاده از حُسن‏تعلیل می‏گوید این کار باعث می‏شود در فیض الهی بسته‏ شود "همان: 3/ 6283")، اظهار درد نزد دیگران نوعی مرگ است (همان: 8/ 6937). از نظر صائب اگر مسیحا شیرة جان به او بدهد، برای طبع مغرور صائب مثل شربت مرگ‏آور است. صائب ترجیح می‏دهد با درد خود کنار آید و محتاج مسیحا نباشد:

مسیح اگرچه کند زنده مرده را صائب

 

علاج درد دل ما نمی‏تواند کرد

 

 

(همان: 7/ 3776)

درد بر من صائب از درمان گواراتر شده ‏است

 

 

دست از دست مسیحا می‏کشد بیمار من

 

 

(همان: 21/ 6117)

ممکن است گفته‏ شود چنین ابیاتی در شعر صائب نشان‏دهندة جایگاه رفیع صائب در عرفان و رسیدن به مقامات معنوی است و بر تخفیف و تنزل مقام انبیا دلالت ندارد؛ اما به هر روی (هرچند که شاعرانه و ادبی باشد) این اشعار تَرک ادب شرعی به شمار می‏رود و از سیرکننده در این وادی، بعید به نظر می‏رسد.

قسمت اعظم کوچک‏شماردن انبیا در دیوان صائب به مقایسه‏هایی مربوط است که صائب بین خودش و معشوقش و سخنانش با انبیا دارد. شاعر ابتدا پیامبری را الگو (برای مثال ایوب را در صبر، یوسف را در جمال و...) معرفی می‏کند؛ بعد خود را با او مقایسه و بالاتر از آن نبی توصیف می‏کند.

4ـ6ـ1 خودشیفتگی

صائب در اشعار بسیاری، مخاطبانش را بر فروتنی و خاکساری سفارش می‏کند و خود را متصف به چنین صفاتی می‏داند؛ اما در سراسر دیوانش کمتر غزلی را می‏یابید که در آن به‏نوعی به تمجید از خودش و اشعارش نپرداخته ‏باشد. یک نوع خودخواهی که حتی موجب شده است خود و اشعارش را با انبیای الهی مقایسه کند؛ هم‏مرتبه بداند و ترجیح دهد.

صائب در موتیف خضر (ع) در مقایسة خود با خضر نبی می‏گوید جایی که خضر محتاج آب حیوان است، من مانند خضر تشنة آب حیات نیستم. صائب خضر را کم‏همت می‏داند که عمر جاودانی را انتخاب کرده است و خودش را بی‏اعتنا به خضر و آب حیاتش می‏داند. او چیزهایی (آبرو، سخن، معشوق، شراب و...) دارد که وی را از زلال خضر بی‏نیاز می‏کند (همان: 3/ 5905). همچنین از نظر او کسی که به منزل و مقصد رسیده است، دیگر به راهنما نیازی ندارد. وی ساکن حرم است؛ درحالی‏که خضر هنوز در بادیه مانده ‏‏است (همان: 7/ 4988). صائب محتاج راهنمایی خضر نیست و حتی ایستاده‏ است تا خضر را با خود به منزل برساند (همان: 5/ 5930).

ملک سلیمان آرزویی دست‏نیافتنی برای هرکسی است؛ اما صائب حاضر نیست گوشة فقر خود را با این ملک عوض کند. صائب به آنچه دارد خرسند است و به گنجی از قناعت دست یافته است که به ملک سلیمان نمی‏اندیشد. به عقیدة او کف خاکی که خود دارد با همة ملک سلیمان برابری می‏کند (همان: 11/ 6524).

صائب خود را در کمال و بزرگی مانند عیسی می‏داند و دشمن را سوزنی که ارزش مسیحا را نمی‏تواند درک کند (همان: 1/ 3160). صائب در مقایسة خود با حضرت عیسی خود را در تجرد کمتر از عیسی نمی‏داند (همان: 5/ 5336) و حتی به مسیح طعنه ‏می‏زند که وی با شهپر دامان مریم به آسمان پرواز کرده (همان: 10/ 5458)؛ درحالی‏که صائب با همت مردانة خود از آن می‏گذرد و در میانة راه بازنمی‏ماند:

میان راه چو عیسی نمی‏کنم منزل

 

ازین گریوه به همت گذار خواهم ‏کرد

 

 

(همان: 2/ 3781)

4ـ6ـ2 سخن شاعر

صائب سخن و اشعار خود را با آب خضر برابر و حتی برتر می‏داند و می‏گوید کسی که تشنة سخنان زندگی‏بخش است، به خوردن آب حیات راضی نمی‏شود (همان: 16/ 1943). قلم معجزه‏آسای صائب، خضر زمان خویش است که به هرجا قدم می‏گذارد، سرسبز می‏شود (همان: 20/ 6196). صائب با اشاره به فراگیری سخن خویش می‏گوید سخن من مانند آب خضر زمین‏گیر نیست و در یک چشم به هم زدن، به اطراف عالم می‏رسد (همان: 16/ 6335).

صائب معجزات انبیا را در برابر معجزة قلم خویش چیزی به شمار نمی‏آورد. از قلم صائب سخنان اعجازگونه می‏تراود؛ درحالی‏که معجزة پیامبر اکرم (شق‏القمر) چنین ویژگی‏ای نداشت (همان: 10/ 6386).

صائب در برتری خود بر رقبا، خامة خود را مانند شجر طور می‏داند که کسی را یارای مقابله با آن نیست؛ سپس طبع و قریحة خدادای خویش را چنان بلند می‏داند که شمع طور از تیغ زبانش خاموش می‏شود:

بلند افتاده صائب آنقدر طبع خدادادم

 

که شمع طور را خاموش از تیغ زبان سازم

 

 

(همان: 9/ 5573)

4ـ6ـ3 معشوق شاعر

برخلاف شعر دورة واسوخت که در آن معشوق، آن زیبایی و ارزش دوره‏های قبل زبان فارسی را نداشت، معشوق از نگاه صائب هنوز جایگاه باارزش و مقدسی دارد که او را با پیامبران مقایسه می‏کند و حتی بالاتر از انبیا هم می‏نشاند. از نظر صائب کسی که لب‏های شراب‏آلود معشوق را نبوسیده است، آب خضر در کامش خشک و بی‏تأثیر می‏شود و حتی حضرت خضر از این چشمة حیات بی‏بهره است. از چشمة حیات تنها خضر آب نوشید؛ اما سرچشمة حیات معشوق عالمی را سیراب کرده ‏است (همان: 13/ 6488).

صائب می‏گوید اگر مسیحا تنها در مجسمة گلی خفاش دمید و به او جان بخشید، لبان حیات‏بخش معشوق، قیامت برپا کرد:

لب جان‏بخش تو از خاک قیامت انگیخت

 

روح اگر در تن خفاش مسیحا می‏کرد

 

 

(همان: 12/ 3367)

همة اعضای معشوق منبع زندگی است. صفای ساعد سیمین معشوق ید بیضای موسی را نیلی می‏شمارد؛ رخسار معشوق مانند چشمه‏سار آب حیات است و خضر از این چشمه بی‏نصیب است (همان: 3/ 3683). هنگامی که معشوق نقاب شرم از چهرة آتشین برمی‏دارد، کلیم‏الله شمع طور را با دست می‏پوشاند (نکتة جالب اینجاست که صائب از تعبیر شمع طور برای آتش طور در برابر روی آتشین معشوق استفاده ‏می‏کند و رخسار معشوق را برتر از شعلة طور می‏داند):

نقاب شرم چو از روی آتشین برداشت

 

کلیم دست به رخسار شمع طور گرفت

 

 

(همان: 2/ 1846)

دم حیات‏بخش عیسی از شرم لطافت معشوق سر در گریبان می‏کشد (همان: 3/ 5092). شرم و حیای معشوق شاعر از شرم حضرت مریم هم بیشتر است (همان: 3/ 4679).

مقایسه‏کردن معشوق با انبیا منحصر به خود معشوق نیست؛ بلکه خیال او را نیز شامل می‏شود. از نظر صائب، خیال محبوب، رسول اکرم (ص) است که در غار سینة وی است:

در تنگنای سینة صائب خیال دوست

 

پیغمبر خداست که در غار مانده ‏است

 

 

(همان: 12/ 1979)

4ـ7 تلفیق موتیف‏های انبیا

یکی از کارکردهای موتیف‏ها در شعر صائب، تلفیق این موتیف‏ها با هم است؛ یعنی دو موتیف را با هم در یک بیت به کار می‏برد. صائب به‏ویژه گاهی در مقایسه، از این شیوه بهره‏ برده‏ است. بیشترین کاربرد آن هم مربوط به موتیف خضر و عیسی (ع) است. صائب برای تأیید و تأکید سخنان خویش به یک مثال بسند نمی‏کند؛ بنابراین با استفاده از این روش بر ادعاهای شعری خود، مُهر تأیید می‏زند؛ برای مثال صائب به ارزش سخن و آثار معنوی توجه بسیاری نشان می‏دهد و رمز بقا را در سخن جست‏وجو می‏کند؛ او برای اثبات این نظر از دو موتیف برجسته در این زمینه یعنی آب حیوان خضر و دم جان‏بخش عیسی سود جسته ‏است:

خضر چشم حیات از آب حیوان سخن دارد

 

دم عیسی نفس از تازه‏رویان سخن دارد

 

 

(همان: 1/ 2935)

همچنین صائب با این شیوه برتری معشوق خود را اثبات می‏کند. حُسن و نیکویی معشوق صائب بر معجزات پیامبران رجحان دارد؛ به‏حدی که خریدار و هوادار معشوق مانند یوسف می‏شود و کسی که بیمار راه معشوق شود، خود مانند عیسی طبیب دیگران می‏شود:

یوسف شود آن کس که خریدار تو باشد

 

عیسی شود آن خسته که بیمار تو باشد

 

 

(همان: 1/ 4392)

4ـ8 روابط بینامتنیت موتیف‏های تلمیحی

در شعر صائب، بخش اعظمی از موتیف‏های تلمیحی، تلمیحات و اشارات به آیات قرآن هستند. بخشی از ماجراها و حوادث زندگی انبیا نیز مربوط به متون قصص، تفاسیر، اسرائیلیات و کتاب‏های تاریخی است. زیبایی فکر و اندیشة صائب جایی جلوه‏گر می‏شود که در موتیف انبیا به دریافت‏های جدیدی رسیده است. او از نگاه خود ترکیب‏هایی را در موتیف انبیا به کار می‏برد که در متن قرآن سابقه نداشته ‏است. موضوعاتی مانند سیلی که برادران یوسف بر رخسار او زدند؛ پیه گرگ که برادران به پیراهن یوسف مالیدند؛ گریة یعقوب؛ پاکدامنی که موجب گرفتاری یوسف شد؛ رفتن اختیاری یوسف به چاه و زندان؛ بیرون‏آمدن اختیاری آدم از بهشت؛ تلخی آب حیات؛ برای مثال در قصة یوسف (ع)، برادرانش پیراهن آغشته به خون را نزد یعقوب نبی می‏برند و می‏گویند گرگ یوسف را دریده ‏است. صائب در اشعارش به خون گرگ اشاره نمی‏کند و از ترکیب «پیه گرگ» استفاده‏ کرده است:

عزیز مصر عزت زحمت خواری نمی‏بیند

 

چه پیه گرگ می‏مالند بر پیراهن یوسف؟

 

 

(همان: 8/ 5165)

این نکتة مهمی است که صائب از عناصر بینامتنی به مفاهیم فرامتنی دست ‏یافته که خود مبدع آنهاست و مباحث جدیدی مطرح ‏می‏کند در طرح مباحث فرابینامتنیت بسیار کارگشاست.

4ـ9 کارکردهای اخلاقی و اجتماعی

صائب از موتیف انبیا برای بیان مسائل اخلاقی جامعة خود استفاده می‏کند و این توصیه‏ها و «نصایح سودمند، همه‏و‏همه میوه‏های شیرینی هستند که درخت گفتارش بدان‏ها بارور است» (صائب تبریزی، 1374: مقدمه 14). شعر او درس اخلاق و حکمت است که هنرمندانه آنها را به مخاطبان و مستمعان شعرش عرضه می‏کند؛ پندهای حکیمانه برای دوری از رذایل اخلاقی (خست، منت و آزار دیگران، غرور، حرص، مکر و نیرنگ، نفاق و دورویی) و توصیه و تأکید بر رعایت فضایل اخلاقی (قناعت، حُسن خلق، فروتنی، احسان، صبر)؛ برای مثال قناعت از فضایل اخلاقی است. ملک قناعت چنان گسترده است که صاحب آن چشم‏داشتی به ملک سلیمان ندارد و حتی ملک سلیمان در چشم چنین کسی مانند چشم مور کوچک است. در نظرش مورچه تا زمانی که بر سر خوان سلیمان حاضر نشده ‏بود، خاک صحرای قناعت تلخ می‏آمد؛ اما از آن به بعد ارزش داشته‏های خویش را درمی‏یابد و تلخی قناعت در مذاقش شیرین می‏شود:

خاک صحرای قناعت در مذاقش شد شکر

 

مور ما تا بر سر خوان سلیمانی رسید

 

 

(همان: 7/ 2754)

 

طرح مسائل اخلاقی در شعر صائب از بارزترین ویژگی‏های اشعار وی است که در اینجا برای پرهیز از طولانی‏شدن کلام به مباحث اجتماعی شعر او و صفت‏های منفی‏ای می‏پردازیم که در جامعة آن عصر رواج داشته است.

از کارکردهای مهم اجتماعی موتیف‏ها، طرح مسائل مرتبط با شیوة حکومت حاکمان است. صائب با استفاده از موتیف‏ها به زمامداران وقت، روش صحیح حکومت را یادآور می‏شود. صائب معتقد است رعیت مانند خال زیبایی بر چهرة حکومت هستند و نباید آنها را به چشم حقارت نگریست. دلجویی از زیردستان، بر شأن پادشاهان می‏افزاید و اگر کسی می‏خواهد به فرمانروایی برسد، باید در مسیر رضای آنها گام بردارد. صائب از موتیف حضرت سلیمان و ارتباطی که با مور دارد، الگویی برای حکام عصر خویش معرفی ‏می‏کند (همان: 8/ 2927). توصیة صائب به تاجداران زمان این است که از حال کوچک‏ترین بنده و رعیت خویش غافل نباشند:

تاجداران را طریق خسروی تعلیم داد

 

اینکه از هدهد سلیمان وقت غیبت یاد کرد

 

 

(همان: 5/ 2353)

زیرا به دست آوردن دل مور برای سلیمان تأثیرگذارتر از خاتم فرمانروایی است و اینگونه بر قلب‏ها می‏توان حکومت کرد (همان: 18/ 3070).

یکی از کارکردهای موتیف‏ها در بیان رذایل اخلاقی مانند نامردی، عهدشکنی، مکر و حسادت است. بررسی روانشناسانة این ناهنجاری‏های اجتماعی در این مجال کوتاه نمی‏گنجد. به شهادت اشعار صائب حسادت از رذایل اخلاقی بارزی است که در دوران زندگی وی بسیار شیوع داشته‏ و صائب در موتیف‏های مختلفی به آن و راه‏های مقابله با آن پرداخته ‏است. این رذیلة اخلاقی دامن همة افراد را گرفته حتی خضر نیز از عواقب آن برکنار نبوده‏ تا بدانجا که آب خضر دراثر چشم شور، خون‏مرده شده‏ است:

ز چشم شور، آب خضر خون‏مرده می‏گردد

 

مکن بی‏پرده چون گل جام سرشار معانی را

 

 

(همان: 2/ 445)

یکی از موضوعاتی که صائب بسیار دربارة آن صحبت کرده، احسان و منّتِ پس از آن بوده ‏است. منّت‏نهادن بعد از بخشش، از ضعف‏های اخلاقی است. صائب بر نیکوکاری تأکید می‏کند؛ اما احسانی که منّت درپی نداشته باشد؛ زیرا منّتْ اجر کار خیر را از بین می‏برد. گویی در جامعة عصر شاعر این امر شیوع و بروز بسیاری داشته‏ است که صائب در جاهای مختلفی آن را مطرح می‏کند. صائب ترجیح می‏دهد مشکلات را تحمل کند؛ اما رهین منّت پیامبران هم نشود. صائب منّت را مانند زهر جانگزا می‏داند و ترجیح می‏دهد بر زخم خار صبر کند، اما از عیسی درخواست سوزن نکند (همان: 3/ 6581). از نظر او آب خضر اگر همراه با منّت باشد مثل قلاب است که او را به دام می‏اندازد (همان: 7/ 6775). بخشندة واقعی به‏خاطر کارش بر دیگران منّت نمی‏نهد؛ منّت‏نهادن نتیجة کار خسیسانی است که بخشش آنان از روی ریا و تزویر و برای فریب افکار دیگران است:

از خسیسان منت احسان کشیدن مشکل است

 

 

ناز ماه مصر از اخوان کشیدن مشکل است

 

 

(همان: 1/ 1041)

مکر و حیله از رذایل اخلاقی در جامعه است. افراد مکار به دلایل مختلفی مانند رسیدن به مطامع دنیوی، برای دفع آتش حسد، برای کینه‏ورزی، برای گرفتن انتقام، به‏علت ضعف و حقارت درونی، به این امر ناپسند روی می‏آورند. گویی در جامعة عصر شاعر، دسیسه‏چینی آنقدر زیاد بوده است که وی روی زمین را پر از چاه مکر (همان: 2/ 5042) می‏داند. مکر و احتیال به یک شخص خاص، منحصر نیست و عواقب و آثاری در کل جامعه دارد؛ رواج نیرنگ در اجتماع باعث می‏شود که پایه‏های اعتماد بین مردم سست شود و دیگر کسی نتواند حتی به برادر خودش هم اطمینان کند (همان: 15/ 6939).

صائب به‏ویژه از موتیف حضرت یوسف و آدم (ع) برای بیان این صفت مذموم اخلاقی استفاده‏ می‏کند. وی به مکر برادران یوسف، زنان مصر و شیطان اشاره می‏کند. از راه‏های پیشنهادی صائب برای دوری از خدعه‏ها، پناه‏بردن به گوشه‏گیری و انزواست (مانند ماندن حضرت یوسف در گوشة چاه و زندان) و ترک وطن و تحمل‏کردن رنج غربت است. صائب در جاهای مختلف با تعابیری مانند غم‏آباد وطن، صحرای پر چاه وطن، چاه وطن و... استفاده می‏کند و این نشان می‏دهد که صائب تا زمانی که در وطن بوده با این افراد درگیر بوده‏ و از حضور آنان در عذاب بوده و آزادی خود را در ترک وطن می‏دانسته ‏است:

یوسف این زخمی که داری از عزیزان وطن

 

 

مرهمش خاکستر شام غریبان می‏شود

 

 

(همان: 3/ 2715)

تهمت و افترا از دیگر ناهنجاری‏های اخلاقی در جامعة عصر صائب است. صائب نیز از تیر سرزنشگران در امان نبوده؛ به‏گونه‏‏ای که به گفتة خودش هرجا می‏رفته، خون تهمت از گوشة دامنش می‏چکیده ‏است. صائب خود را اینگونه دلداری می‏دهد که وقتی دامن گل و دامان یوسف صدیق از خار افترا دور نیست، نباید غم به دل راه داد. بی‏گناه نباید از سخن ملامتگران باکی داشته ‏باشد؛ زیرا خار تهمت حریف پردة عصمت نمی‏شود و زنگ خجالت از دامن پاکان زود زدوده می‏شود:

شود زنگ خجالت شسته زود از چهرة پاکان

 

 

که بر دامان یوسف گردی از تهمت نمی‏ماند

 

 

(همان: 5/ 3171)

       

تهمت‏زنندگان هم کاری از پیش نمی‏برند و صائب با نگاه نو به پدیده‏ها، چاک تهمت جامة یوسف را شهپر پرواز بوی پیراهن یوسف به‏سوی کنعان می‏داند (همان: 5/ 6726).

4ـ10 آمیختن موتیف‏ها با فرهنگ عامه

از نکات بسیار مهم در زمینة کارکردهای موتیف‏ها، آمیختن آنها با فرهنگ عامه است. اشعار صائب و دیگر شاعران سبک هندی آینة تمام‏قدی از بازتاب فرهنگ عامه و باورهای متعدد زمانه است. شاعری که در قهوه‏خانه می‏نشست و شعرش را برای طبقات مختلف می‏خواند، «طبیعی است که در سرودن اشعار، ذوق و سلیقه و پسند خریداران سخن خود را در نظر داشت و از فرهنگ آنها مایه می‏گرفت و به زبان آنها می‏سرود» (محمدامین ریاحی، به نقل از دریاگشت، 1371: 65). صائب نیز به زبان مردم زمانة خویش سخن می‏گفت و از اصطلاحات و تمثیلات مردم کوچه‏بازار در شعر خویش بسیار استفاده‏ کرده ‏است؛ شعر وی تجلی وضع و روزگار اوست. بیشترین مخاطب شعر این دوره، تودة مردم هستند؛ بنابراین یکی از رگه‏های اصلی فکری و تصویرپردازی‏ها در شعر صائب (به‏ویژه در موتیف‏ها) همین توجه به فرهنگ عامه و اعتقادات خرافی آنان، کاربرد عناصر مربوط به زندگی مردم و باورهای آنان (اعتقاد به وجود اکسیر، بودن گنج در ویرانه، جایگاه سیمرغ و عنقا در کوه قاف، تیرگی بخت، نیل چشم زخم، نعل در آتش گذاشتن، تبدیل سنگ به لعل، ناف کسی را با خوشی یا بدی بریدن و...) و آمیختن آن با موتیف‏های انبیاست؛ برای مثال شورچشمی و راه‏های مقابله با آن از مقولة فرهنگ عامه است که در شعر صائب انعکاس بسیاری دارد (پیشتر در مبحث رذایل اخلاقی به آن پرداخته شد).

برپایة باور گذشتگان، می‏توان با سحر و افسون، پری را در شیشه تسخیر کرد. صائب با اشاره به این عقیدة عامیانه و قصة حضرت سلیمان که دیوان و اجنه تحت تسلط و فرمان او بودند، شیشة پر از شراب را به شیشه‏‏ای تشبیه کرده‏ است که پریان در آن اسیر شده‏اند:

ز سرکشی به سلیمان فرونیارد سر

 

پر از پری چو شود از شراب شیشة ما

 

 

(صائب تبریزی، 1384: 11/ 657)

4ـ11 کارکردهای عرفانی

مفاهیم عرفانی از موضوعات مهمی است که در اشعار صائب جلوه‏گری دارد. صائب از موتیف‏های مختلف برای بیان دریافت‏های عرفانی خود ازجمله تهذیب نفس، تصفیه و تحلیة روح، خودسازی، ترک امیال و آرزوها، تجرد، طلب، خاموشی، فقر و درویشی، رضا و تسلیم و... استفاده‏ کرده ‏است.

وحدت و اتحاد بین اجزای عالم از مفاهیم مهمی است که صائب در جاهای مختلف به آن می‏پردازد. وی می‏گوید زمانی که با نور اتحاد به پدیده‏ها بنگریم، طبیعت چیزهایی جدا از هم نیستند و همة موجودات با هم در ارتباط‏اند و چشمی که از نور وحدت روشنی یافته ‏باشد، هر سرزمینی را وادی ایمن می‏بیند:

تا به چشمم نور وحدت سرمة بینش کشید

 

هر کف خاکی بود چون وادی ایمن مرا

 

 

(همان: 2/ 167)

 

موضوع ترک تعلقات یکی از مضامین پرکاربرد در اشعار صائب است که در موتیف‏های مختلف به آن اشاره شده ‏است. اسباب و عللی که باعث وابستگی انسان به زندگی دنیوی می‏شوند، هرچند کوچک، مانع سیر و سلوک می‏شوند و انسان را از طی مراحل بازمی‏دارند. تعلقات مانند خارزاری (همان: 4/ 5857) هستند که باید دامن خود را از آنها کشید تا بتوان به سلامت از میان آنها عبور کرد. برای رسیدن به وادی ایمن باید نعلین تعلقات و وابستگی‏ها را از خود دور کرد (همان: 8/ 2135).

تهذیب نفس از مباحث مهم اخلاق و عرفان است که صائب نیز به آن توجه ویژه‏‏ای دارد. صائب در موتیف‏های مختلف به این امر پرداخته است که اگر کسی بتواند عنان نفس سرکش را بگیرد و آن را رام کند می‏تواند مانند عیسی مسیح سوار بر توسن افلاک شود (همان: 9/ 3872). صائب در تمثیلی دیگر می‏گوید نفس انسان مانند فرعون است؛ اگر می‏خواهی مانند موسی (ع) صاحب معجزه شوی، باید نفس را تحت کنترل خود درآوری:

گلوی نفسِ چون فرعون را محکم به دست آور

 

 

چو موسی اژدها را گر عصای خویش می‏خواهی

 

 

(همان: 4/ 6801)

       

«وقت» از اصطلاحات عرفانی است که نوعی بی‏زمانی و رهاشدن از زمان و مکان است. در ادبیات ما به آن توجه ویژه‏‏ای شده است و از آن به «دم» هم تعبیر می‏شود که باید آن را غنیمت شمرد و هر «آن» اقتضائات خود را دارد. از نظر صائب، «وقت» مانند یوسف مصری است که باید گرامی داشته ‏شود. صائب نقد وقت خود را آسان از دست نمی‏دهد و آن را به دو عالم هم نمی‏فروشد؛ زیرا هدردادن اوقات عزیز مانند این است که یوسف گران‏بها را با سیم قلب مبادله‏ کنید (همان: 16/ 558).

وادی طلب نخستین مرحله و منزل است که سالک سفر خود را از آنجا آغاز می‏کند. تا شوق و کششی در وجود طالب ایجاد نشود که او را به جست‏وجو وادارد، سفر الی‏الله هم شکل نمی‏گیرد. کشش و کوشش طالب و مطلوب هم یکی از مسائل مهم عرفانی است که صائب در ابیات خویش به آن پرداخته ‏است. وی معتقد است این تلاش دوجانبه است که هم پیراهن یوسف شوق رسیدن (همان: 9/ 3297) به یعقوب را دارد و هم اگر طلب و جذبة یعقوب نباشد، بوی پیراهن به کنعان نمی‏آید:

جذبة شوق اگر از جانب کنعان نرسد

 

بوی پیراهن یوسف به گریبان نرسد

 

 

(همان: 1/ 3422)

 

5ـ نتیجه‏گیری

یک دسته از موتیف‏های پرکاربرد در اشعار صائب، موتیف پیامبران است. صائب به‏دلایل مختلفی توجه خاصی به این موضوع نشان ‏داده‏ است: روحیة مذهبی، فضای مذهبی حاکم بر جامعه؛ قابلیت فراوان این موتیف‏ها در آفرینش مضامین و مفاهیم و تصاویر منظور شاعر. در موتیف‏های تلمیحی، نگاه شاعر نگاه تلمیحی صرف نیست و افزون‏بر کارکردهای کلی مانند داستان‏پردازی، القای معنا، هدایتگری، کارکردهای خاصی نیز دارند. او از این موتیف‏ها برای بیان افکار و اندیشه‏ها و رسیدن به مضامین جدید و معانی بیگانه و آفریدن دنیای مدّنظر خویش بهره ‏می‏برد. افزون‏بر مضمون‏تراشی، قسمتی از معانی بکر و متناقض اشعار صائب، حاصل نگرش عاطفی و احساسی، دیدگاه‏های خلاقانة وی به عناصر مرتبط به زندگی انبیاست.

از نتایج مهم بررسی کارکردهای اخلاقی و اجتماعی موتیف‏های انبیا در شعر صائب، کشف و دریافت بسیاری از ارزش‏ها و ضدارزش‏های اجتماع عصر صائب است؛ به‏ویژه در موتیف حضرت سلیمان به شیوة حکومت حاکمان و رابطه آنها با رعیت اشاره کرده ‏است.

مفاهیم عرفانی از موضوعات مهمی است که در اشعار صائب جلوه‏گری دارد. صائب از موتیف‏های مختلف انبیا برای بیان دریافت‏های عرفانی خویش مانند تهذیب نفس، خودسازی، ترک امیال، تجرد، طلب، خاموشی، رضا و... استفاده‏ کرده است.

یکی از مهم‏ترین کارکردهای موتیف‏های انبیا، در مقایسه‏هایی است که صائب انجام داده‏ است؛ صائب در عصر خود گویی کسی را در شأن و مرتبه‏ای نمی‏بیند که بخواهد خود را با آنها هم‏طراز بداند؛ بنابراین به الگوهایی روی می‏آورد که جزو برترین‏های مخلوقات هستند. صائب خود، شعرش و معشوقش را بالاتر از انبیا توصیف می‏کند و نتیجة این مقایسه‏ها، تخفیف جایگاه انبیا در شعر اوست.

صائب در موتیف‏های انبیا افزون‏بر تلمیح به قصص قرآنی و کتاب‏ها و نظریات گذشتگان، خود به دریافت‏های جدیدی در این زمینه رسیده‏ است که حاصل ژرف‏نگری‏ها و تلاش‏ها و آفرینش‏های هنری اوست. صائب بسیار، موتیف‏های انبیا را با فرهنگ عامه و باورها و اعتقادات آنها درهم آمیخته و تصاویر دلنشین و بدیعی آفریده ‏است؛ گاهی نیز برای تأکید سخن و تأیید نظریاتش از چند موتیف، هم‏زمان در یک بیت بهره می‏برد.

یکی از زیباترین کارکردهای موتیف انبیا در شعر صائب مربوط به حُسن‏تعلیل‏های اوست که با بیان دلایل هنری برای بسیاری از عناصر زندگی رسولان الهی، مخاطب را با خود همراه می‏کند تا از زوایای مختلف به پدیده‏ها بنگرد.

 

پی‏نوشت

  1. در ارجاع ابیات از دیوان شش جلدی صائب تبریزی به کوشش محمد قهرمان استفاده‏ شده ‏است. عدد سمت راست شمارة بیت در غزل و عدد سمت چپ شمارة غزل در دیوان است. برای مثال:

از نقش پای ما سخنی چند چون قلم/ مانده است یادگار به هرجا گذشته‏ایم 9/5858. نهمین بیت از غزل پنج‏ هزار و هشتصد و پنجاه و هشت.

  1. مشخصه‏ای برجسته مانند نوعی واقعه، شگرد، بازبرد (ارجاع) یا کلیشه که بارهادر آثار ادبی تکرار می‏شود (آبرامز، 1384: 210). برپایة این تعریف موتیف می‏تواند یک واقعه، شگرد (تکنیک)، ارجاع (تلمیح) و کلیشه (سنت ادبی) باشد و ویژگی اصلی و بارز آن برجسته و مشخص‏بودن و تکرارشوندگی است. در تعریف موتیف در کتاب کادن آمده ‏است: «هریک از فکرها و ایده‏های غالب در اثر ادبی؛ بخشی از مضمون اصلی که ممکن ‏است شامل یک شخصیت یا یک تصویر مکرر یا یک الگوی زبانی باشد» (کادن، 1380: 249).

دربارة موتیف‏ها و پیشینة لغوی و اصطلاحی آن رک. گری، 1382: 207؛ داد، 1380: 50؛ میرصادقی و میرصادقی، 1377: 47؛ سبزیان و کزازی، 1388: 334 .

 بسامد موتیف‏های تلمیحی انبیا در غزلیات صائب تبریزی؛ آدم: 81 عدد، ابراهیم: 41، اسماعیل: 2، ایوب: 9، خضر: 625، داوود: 37، سلیمان: 377، صالح: 2، عیسی: 477، محمد: 1، موسی: 74، نوح: 59، یعقوب: 145، یوسف: 937؛ یونس: 1؛ درود خداوند بر همة آنها.

  1. آبرامز، ام. اچ (1384). فرهنگ توصیفی اصطلاحات ادبی، ترجمة سعید سبزیان مرادآبادی، تهران: رهنما.
  2. آلن، گراهام (1385). بینامتنیت، ترجمة پیام یزدانجو، تهران: مرکز، ویراست‏ دوم.
  3. پارسانسب، محمد (1388). «بن‏مایه: تعاریف، گونه‏ها، کارکردها و...»، فصلنامة نقد ادبی، سال اول، شمارة 5، 7‑40.
  4. داد، سیما (1380). فرهنگ اصطلاحات ادبی، ویرایش دوم، تهران: مروارید، چاپ چهارم.
  5. دریاگشت، محمدرسول (1371). صائب و سبک هندی در گسترة تحقیقات ادبی، تصحیح منصور جهانگیر توکلی، تهران: قطره.
  6. رضایی، عربعلی (1382). واژگان توصیفی ادبیات: انگلیسی ـ فارسی، تهران: فرهنگ معاصر.
  7. سبزیان، سعید؛ کزازی، میرجلال‏الدین (1388). فرهنگ نظریه و نقد ادبی، تهران: مروارید.
  8. شریف‏پور، عنایت‏الله؛ جعفرزاده، مریم (1387). «سیمای پیامبران در شعر صائب تبریزی»، پژوهش‏های اسلامی، سال دوم، شمارة 4، 77‑98.
  9. شفیعی‏کدکنی، محمدرضا (1390). با چراغ و آینه در جستجوی ریشه‏های تحول شعر معاصر ایران، تهران: سخن.
  10. شهری، مهرآفاق (1386). سیمای پیامبران در اشعار صائب، پایان‏نامة کارشناسی ‏ارشد، دانشگاه بیرجند.
  11. صائب تبریزی، محمدعلی (1374). دیوان صائب تبریزی، به اهتمام جهانگیر منصور، تهران: نگاه.
  12. ـــــــــــــــــــــــ (1384). دیوان صائب تبریزی، به کوشش محمد قهرمان، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
  13. صرفی، محمدرضا؛ مدبری، محمود؛ علی‏نژاد، ملیحه (1396). «تحلیل و بررسی انواع موتیف و کارکردهای آن در آثار بلقیس سلیمانی»، نشریه ادب و زبان دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، سال 20، شمارة 41، 225‑244.
  14. فتوحی رودمعجنی، محمود (1385). نقد ادبی در سبک هندی، تهران: سخن، ویراست دوم.
  15. فلکی، محمود (1382). روایت داستان (تئوری‏های پایه‏یی داستان ‏نویسی)، تهران: بازتاب‏نگار.
  16. کادن، جی. ای (1380). فرهنگ ادبیات و نقد، ترجمة کاظم فیروزمند، تهران: شادگان.
  17. گری، مارتین (1382). فرهنگ اصطلاحات ادبی در زبان انگلیسی، ترجمة منصوره شریف‏زاده، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
  18. مقیمی، سیّده ‏محبوبه (1386). داستان پیامبران در دیوان صائب تبریزی (جلد اول و دوم)، پایان‏نامة کارشناسی ‏ارشد، دانشگاه قم.
  19. میرصادقی، جمال؛ میرصادقی، میمنت (1377). واژه‏نامه هنر داستان‏نویسی، تهران: کتاب مهناز.
  20. یوسفی، روح‏اله (1390). فرهنگ موتیف‏های تلمیحی قرآنی در غزلیات مولوی، سعدی و حافظ، پایان‏نامة کارشناسی ارشد، دانشگاه ایلام.