نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
دانشیار زبان و ادبیات فارسی، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی، دانشگاه کاشان، کاشان، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
Hafez Shirazi is one of the most famous poets of the Persian language. Despite the many available worthy studies, still, some secrets, causes, and factors of this famous and popular poet have not been discovered and explained. In this study, one of the creative linguistic and semantic subtleties of Hafez's poetry is assessed through a descriptive-analytical method, and its dimensions and unsaid aspects are discovered and represented. It seeks to interpret the word "an" in Hafez's poetry and assess the intentions of the poet for the use of "it" with the two approaches of formalism and interpretation. While referring to the uses of "it" in grammar (pronoun and adjective), the focus is on the idiomatic and mystical concepts of "it" in the mystic language, especially Hafez's sonnets. The marked word "it" in Hafez's poetry can have different artistic and aesthetic meanings and functions that have not been studied before. One of the main results of this study is that the word "it" is used for different purposes in Hafez's poetry, and its meaning has been developed with the art of ambiguity and equivocation. In this way, the brevity and coherence of the poem increased, next to making the meanings honored and magnified.
Introduction
One of Hafez's rare and small artistic creations in the field of individual style is the highlighting of the pronoun "it". In this context, he has introduced significant artistic and meaning-creation aspects. This issue has gained momentum in literary discussions, and whenever scholars talk about an indescribable and ambiguous phenomenon or subject, they talk about Hafez’s "it". In this study, some of the unspoken artistic-rhetorical dimensions of the word "it" as a pronoun, an adjective, or a noun in all sonnets of Hafez are categorized and analyzed.
Methods and Materials
Despite the good efforts of some authors, few, if any, have run independent and complete studies regarding diverse artistic uses of the pronoun "an" in Hafez's poetry, without considering some semantic and aesthetic aspects of this word. In this study "it" is assessed in all of Hafez's sonnets and all the meanings and purposes of its use by Hafez are determined. The research method in this study is descriptive-analytical. In this study, the subjects are the Ghani-Qazvini version and in some cases the corrected version of Khanlari.
Findings
The findings indicate that "it" is one of the common and old words with high frequency in mystical poetry, and in Hafez's poetry in particular, more implicit meanings have been given to it with a kind of defamiliarization. As a "sign", this word has implicit meanings, (i.e., figurative, ironic, and ambiguous). In some of his poems, Hafez has beautiful references to the artistic-rhetorical uses and functions of "it". Hafez used "it" as a tool and means of expressing unspeakable and often romantic situations and states. He gave "it" a special character in different verses. Hafez, by consciously choosing the word "it" (considering the brevity and ambiguity of the word), made the audience hesitate in trying to discover its possible and multifaceted references by reflecting on the meaning of "it". This, in addition to defamiliarization and highlighting, has made the message personalized.
Discussion and Conclusions
The conclusions of this study are briefed as:
Assessing ancient poetry and especially the elements of Hafez's special art and style, with new methods and approaches of literary criticism (like discourse analysis and semiotics) next to ancient rhetorical issues requires more extensive discussion
Some unimportant and underused elements and words in the aesthetics of Hafez's poetry are of great importance and accuracy which can pave the way for new readings and the creation of multiple and new meanings in his poetry
It is necessary to make a distinction between the usage and types of roles of the word "it" in Persian grammar and its roles in mysticism grammar, especially mystical poetry
Compared to the poets before him, Hafez used the word "it" for more rhetorical, semantic, and mystical purposes and stances, by applying all kinds of literary tricks (especially ambiguity, brevity, and coherence). He has distinguished and highlighted this word in his poetry style and expanded and multiplied its explicit and implicit meanings
کلیدواژهها [English]
1ـ مقدمه
شعر فارسی و بهطورکلی شعر و بیان هنری، بهدلیل شگردها و ابداعاتی که صاحب اثر هنری از آنها استفاده میکند و یا برخی از آنها را در اثر خود خلق و به نمایش میگذارد، جلوهها و جذابیّتهایی دارد که آن را از زبان و بیان عادی و علمی و غیرهنری ممتاز و متمایز میکند. تلاش اصلی صورتگرایان روس و پیروانشان در دورههای مختلف، کشف و استخراج این نوع خلاقیّتهاست که در کشور ما بهطور معمول با عنوانهایی مثل آشناییزدایی، برجستهسازی، هنجارگریزی و مانند آن شناخته میشود و غالباً دلالتهای زبانی یا فرازبانی آن در ضمن مباحث و علومی مثل نقد ادبی، سبکشناسی و زیباییشناسی توجه صاحبنظران را برمیانگیزد.
در این میان، اشعار زیبای حافظ شیرازی، شاعر و هنرمند برجسته و برگزیدة قرن هشتم، یکی از مصداقهای بارز این نوع خلاقیتهای هنری است. وجود پژوهشهای بسیار سبکی و بلاغی در شعر و هنر و بیان او، از شواهد این ادعاست.
به نظر ما، یکی از خلاقیتهای ظریف هنری و کمنظیر و بهظاهر کوچک حافظ در حوزة سبک فردی، برجستهسازی ضمیر و اصطلاح «آن» است. او در این زمینه هنرنمایی و معنیآفرینیهای تأملبرانگیزی داشته است؛ چنانکه این امر «امروزه آنقدر معرفه شده که در مباحث ادبی هرگاه از پدیده یا موضوع وصفناپذیر و ابهامآمیزی بخواهند سخن بگویند از "آن" حافظ کمک میگیرند» (صیادکوه، 1395: 55). باری در مقالة حاضر قصد بر آن است که برخی از ابعاد ناگفتة هنری ـ بلاغی دربارة این هنر زیبای حافظ، در همة غزلیات و فقط دربارة واژة «آن» در نقش ضمیر یا صفت و یا اسم و اصطلاح دستهبندی و تحلیل شود. بهعلت مجال کم نوشتار، بهعمد به ترکیبات و شواهد دیگر مربوطبه آن (مثل همان، چنان، بدان) پرداخته نمیشود.
1ـ1 پیشینه و تازگی پژوهش
دربارة این موضوع، غیر از توضیحات شارحان دیوان، بهویژه حمیدیان و خرمشاهی (ذیل برخی ابیات مربوط)، تنها یک مقالة مفید و همراستا با نام «کارکردهای بلاغی ـ هنری ضمیر اشارة این و آن در شعر حافظ» وجود دارد که نویسنده (صیادکوه، 1395) بهدرستی و زیبایی، برخی از ابعاد این هنرِ ویژه و نشاندار حافظ را برجسته و بازنمایی کرده است؛ اما سه موضوع باعث شده است که نگارنده، مقالة حاضر را بنگارد و حرفی از هزار «آن» شعر او را در عبارت آرد؛ اول آنکه برخی از ابعاد معناشناسانه و زیباشناختی این هنر در آن مقاله بررسی نشده است؛ دوم آنکه بررسی نویسندة محترم فقط محدود به اشعار حافظ در کتاب حافظنامه بوده است و همة اشعار حافظ را بررسی نکردهاند؛ سوم آنکه نویسنده چون به دو ضمیر این و آن و احیاناً تقابل و کارکردهای هنری آن دو پرداخته، مجال زیادی برای بیان هنرنمایی حافظ دربارة «آن»های شعر در معانی و اغراض دیگر نیافته است. 1
غیر از این، مقالة «کارکردهای زیباشناختی ضمیر در شعر شاملو» (دهرامی، 1393) از مقالات همزمینه در این موضوع است که زیباشناسی ضمیر را بهطورکلی و در شعر یکی از شاعران معاصر در دو حوزة بافت خرد (ازطریق ترکیبسازی و تلفیق ضمایر و... و نقش ضمیر در ایجاد تصویر و موسیقی و ایجاز) و بافت گفتمان (ضمیر و توسع معنایی، ایجاد تعلیق، انسجام زبانی متن) بررسی کرده و کارکردهای هنری آن را نشان داده است.
بنابراین در حوزة کاربرهای متنوع هنری بلاغی ضمیر «آن» در شعر حافظ، طبق بررسیهای نویسنده، تحقیق مستقل و کاملی انجام نشده است.
روش پژوهش در این مقاله توصیفی ـ تحلیلی است که به قصد کشف، معرفی و بررسی بهتر و بیشتر خلاقیتها و کاربردهای هنری و بلاغی، و برجستهسازیهای زبانی و معنایی حافظ انجام یافته و غالباً با نظر به دو شیوة نقد ادبی، با رویکرد صورتگرایی و هرمنوتیکی (مؤلفمحور و مخاطبمحور) به نگارش درآمده است. نسخة حافظِ مدّنظر نگارنده در این پژوهش، غالباً نسخة غنی ـ قزوینی بوده و گاهی نیز به نسخة خانلری توجه شده است.
2ـ «آن» و کاربردها و کارکردهای آن
2ـ1 تعبیر «آن» برای نشانه و کاربردهای ارجاعی و غیرارجاعی آن
حافظ یکی از سرآمدان شعر و غزل فارسی است. او ابداعات زیادی در زبان شعری خود دارد که سبک او را منحصربهفرد، برجسته و ازاینرو تأملبرانگیز کرده است. او با آشناییزدایی و برجستهسازی از راه تغریب مفاهیم عادی و یا تعمیق معانی، از مفاهیم کهن، تفاسیر تازه و متفاوتی ارائه میکند و مخاطبان خاص یا عام خود را به تأملات و معنییابیهای تازه فرامیخواند. این امر نهتنها ازنظر دلالتشناسی، ازنظر بافتشناسی بررسیپذیر است؛ اما مجال اندک مقاله به نگارنده اجازة ورود به این مباحث را نمیدهد (در این باره: رک. صفوی، 1395: 123‑120و 245).
خوشبختانه دربارة انواع هنرآفرینیهای صوری و معنایی شعر حافظ، پژوهشهای درخوری انجام گرفته است؛ اما دربارة برخی هنرهای خاص زبانی و بلاغی او هنوز ناگفتههایی وجود دارد که انجام پژوهشهای جدید را ضروری میکند.
مطابق نظر صورتگرایان «شعر را میتوان پیامی کلامی دانست که نقش زیباییآفرینی آن، وجه غالبش را تشکیل میدهد» (یاکوبسن، 1380: 110). به باور یاکوبسن، پیام بهشکلی برجسته تولید میشود و توجه گیرنده را به خود پیام جلب میکند (صفوی، 1395: 556). در برخی پیامها (مثل برخی ابیات حافظ) میتوان چند نقش مختلف را کشف و بررسی کرد؛ همانند نقشی فرازبانی برای واژة «آن» که طبق بررسی ما در این مقاله، حافظ آن را نشاندار کرده است. (دربارة نشاندار، رک. چندلر، 1387: 168).
کار یک منتقد نیز توجه و بررسی آگاهانة زبان بهکاررفته در متنهای ادبی و الگوهای موجود در آن است (رک. فاولر، 1395: 14). یک زبانشناس یا سبکشناس همانند یک منتقد یا تحلیلگر، فقط جنبههایی از متن را انتخاب و برجسته میکند که آن را برای قصد خاصش مناسب بداند؛ ازاینرو، توصیفات فردی او گزینشی است نه فراگیر. هنرمند با آشناییزدایی تجربه، موجب تازگی و تأملبرانگیزی انتقادی است که در هنرهای زبانی دیده میشود (همان، 1395: 18 و 27). «مبنای زبانشناختی اصل آشناییزدایی را فرمالیست برجستة روسی توماشفسکی بهخوبی بیان کرده است: از امر کهنه و عادیشده باید طوری سخن گفت که گویی جدید و نامعمول است از امور عادی باید طوری حرف زد که گویی غیرعادی اند» (همان، 1395: ۸۷) و منتقد یا خوانندة آرمانی اثر هنری این نوع هنر او را میتواند کشف و معرفی کند.
به گمان نویسنده، یکی از هنرهای سبکی حافظ نیز که به سبک فردی او مربوط میشود، تشخص ویژهای است که برای برخی واژگان اعتبار کرده و به آنها معنا و زیبایی تازهای بخشیده است. واژة (ضمیر، صفت) «آن» در شعر حافظ از واژههای عادی و کهنة زبان بوده که در شعر عرفانی بهطور عام، و در شعر این شاعر بهطور خاص به آن توجه شده و با نوعی آشناییزدایی، معانی ضمنی بیشتری بدان بخشیده شده است. به عبارت دیگر، این واژه (آن) بهسبب تکرار با بسامد بالا و تنوع و تعدد معانی در شعر حافظ نشاندار شده و مانند یک «نشانه»، معانی ضمنی، یعنی مجازی یا کنایی و ایهامی یافته است؛ 2 ازاینرو، هم ازنظر معنیشناسی و هم کاربردشناسی 3 قابلیت دارد که بادقت بهطور مجزا بررسی شود؛ همچنین این قابلیت را دارد که با روشهای علم نشانهشناسی 4 ـ که از مجموعه مباحث علم تحلیل گفتمان است ـ نیز این موضوع را جداگانه مطالعه کرد؛ این نوع نگاه به مطالعة معنا به این امر میپردازد که «چگونه شنونده برای دستیابی به تفسیر و تعبیری مناسب از معنای مورد نظر گوینده، از گفتههای وی استنتاج میکند. این نوع بررسی معنا، به چگونگی تشخیص انبوهی از ناگفتهها از لابهلای گفتهها میپردازد» (آقاگلزاده، 1392: 131 بهنقل از یول).
پژوهش حاضر تحت عنوان «نقد بلاغی» 5 یا بلاغتشناسی نیز قرار میگیرد که خود ذیل بحث کاربردشناسی 6 (ادبی) بررسیپذیر است؛ زیرا به کاربردهای بلاغی ـ هنری یک واژه (آن) در شعر حافظ پرداخته است.
ضمیر «آن» در زبان فارسی غالباً برای ارجاع و اشاره به دور (یا در مقاصد غیرارجاعی) به کار میرود؛ اما این ضمیر، مانند برخی ضمایر دیگر (مثل «این») در بیان هنری و حتی عرفی، کارکردها و کاربردهای دیگری نیز پیدا میکند که در ضمن تحلیلهای زبانی، ادبی و عرفانی درخور کشف، معرفی و بررسیهای مختلف است.
طبق تعبیرات و تعریفهای موجود، «ضمیر» غالباً برای ارجاع کاربرد دارد. «اگر چیزی پیش از این ذکر شده باشد براساس اصل اقتصاد زبانی میتواند با یک عبارت اسمی کوتاه مثلاً ضمیر بیان شود» (هوپ، 1397: ۱۸۳).
از نظر برخی نظریهپردازان، ارجاع نیز در گفتمانشناسی و معنیشناسی (همانند حذف و...) یکی از عوامل عمده در انسجام متن است. «ارجاع، عنصری است که با اشاره به عنصر دیگر قابل تفسیر است و معنای آن ازطریق کشف مرجع آن مشخص میشود. ارجاع دارای دو گونة درونمتنی و برونمتنی است. ارجاع برونمتنی صورتی از بافت وابسته است؛ زیرا بدون بافت برونزبانی نمیتوان آن را تفسیر کرد» (رک. بامشکی، 1388: 60). ارجاع در گفتمان «معمولاً توسط سه مقوله از تعبیرات اسمی صورت میگیرد: 1. اسامی خاص؛ 2. عبارات اسمی؛ 3. ضمایر» (همان: 10‑9). یارمحمدی ضمایر را چون «بهطور غیرمستقیم و ازطریق میانجی به مصداق خود اشارت دارند» (یارمحمدی، 1393: 11) دارای صراحت کمتری از اسم میداند (همان) و معتقد است: «تعیین میزان صراحت گفتمانگونهها میتواند یکی از ابزار بسیار مهم سبکشناسی به شمار آید» (همان، 1393: 16).
ترغیب، توجهدادن و ارجاع مخاطب میتواند به مقاصد مختلفی باشد؛ مثل ترغیب به کوشش در یافتن معنی مهم و متعدد و باطنی، و کنجکاوی و اشتیاق و ارشاد به معانی و عواطف مختلف دیگر؛ در این بیت حافظ:
سخن عشق نه آن است که آید به زبان |
|
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت |
|
|
(حافظ، 1369: 56) |
مخاطب کنجکاو و یا ترغیب میشود که بداند سخن عشق اگر آن نیست که به زبان درآید، پس چیست و اینکه چرا باید گفتوشنید را کوتاه کرد.
2ـ2 تعریف و تعبیر «آن» در جایگاه ضمیر اشاره و اصطلاحی در زبان عرفانی
دربارة «آن» از دو دیدگاه میتوان وارد بحث و یا تعریف شد؛ یکی از دیدگاه ساختمان ظاهری و نقش ارجاعی و دستوری آن و دوم، همانند یک اسم و اصطلاح عرفانی در دستور زبانی عارفان که ضمناً و یا به ایهام میتواند نقش و کارکرد ارجاعی و اشارهای هم داشته باشد.
برای تعریف «آن» در جایگاه ضمیر در دستور زبان فارسی منابعی وجود دارد که ما را از ورود مجدد یا مفصل بدان بحثها بینیاز میکند 7 با این حال، بهطور خلاصه بگوییم که غالباً «آن» ضمیر اشارهای معرفی میشود که گاه مرجع ضمیرش ذکر میشود و گاه نیز به قرینه یا بیقرینهای مشخص، حذف میشود و مرجع مشخصی ندارد (رک. مجد و احمد، 1395: 278). 8
درباره تاریخچة کاربرد «آن» در جایگاه یک اصطلاح در زبان عارفان نیز تعریفهای دهخدا و برخی محققان مثل فروزانفر و حمیدیان نشان میدهد که «آن» همانند یک اصطلاح در زبان عارفان و غیرعارفان متداول بوده و ظاهراً اولینبار نیز سنایی آن را به ساحات شعر عرفانی وارد کرده است. دهخدا «آن» را در جایگاه اسم چنین تعریف میکند:
«چگونگی و کیفیت خاص در حسن و زیبایی و جز آنکه عبارت از آن نتوان کرد و تنها به ذوق توان دریافت. همانکه شاعر گوید: لطیفهایست نهانی که حسن از آن خیزد/ که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست (حافظ) ـ آنچه گویند صوفیانش آن/ تویی آن آن، علیک عین اﷲ. سنایی ـ آن گویم و آن چو صوفیان/ نی نی که تو پادشاه آنی . سنایی ـ آنچه آن را صوفیان گویند آن/ از جمال خواهرم جویند آن. عطار ـ آنچه او را صوفی آن گوید بنام/ ختم شد آن بر محمد والسلام. عطار.» 9
فروزانفر نیز در فرهنگ نوادر دیوان شمس (از جلد هفتم دیوان شمس) «آن» را چنین تعریف میکند: «آن، حالت و کیفیتی که ناگفتنی ولی دریافتنیست؛ زیبایی از آن جهت که صفت نتوان کرد؛ لیکن به ذوق درتوان یافت (و این در اصل از مصطلحات صوفیان بوده و سپس تداول عام یافته است)» (فروزانفر، 1378، ج 7: 185). او دستکم چهارده بیت برای شاهد مثال نقل می کند.
حمیدیان در کتاب شرح شوق، ضمن بیان شواهدی، تفاوت و برتری دیدگاه حافظ بر سلمان، در کاربرد آن در جمالشناسی معشوق را تحلیل میکند (حمیدیان، 1396، ج 3: 1882‑1881). او در تعریف «آن» مینویسد:
«آن: ضمیر اشاره در پارسی است برای نشاندادن کیفیتی در زیبارخان که قابل تقریر و بیان و تعریف نیست؛ چیزی که بینندة بهرهور از ذوق و شعور و شهود زیبایی، تنها میتواند آن را حس کند و سامان توصیف آن با منطق متعارف وجود ندارد. این ساحت خاص از حسن و جمال، چیزیست زاده و افزودة صوفیه و نگرش ویژة آنان به زیبایی...» (همان، ج 2: 1882).
توجه و توضیح ویژة حمیدیان در بیان نسبت حسن و ملاحت و ارتباطش با «آن» (ذیل شرح غزل با مطلع: حسنت بهاتفاق ملاحت جهان گرفت...) خواندنی و درست مینماید؛ 10 همچنین این اشارة نویسنده نیز تأملبرانگیز است: «به گمانم بیراه نباشد که از واژة "آن" عربی به معنای لحظه و حال نیز بهره گیریم تا شاید بتوانیم آن افسون و جذبة موجود در "آن" را در ظرف یک لحظه یا زمان و جاودانی جای دهیم، همان چیزی که صوفیه خود نیز آن را "حال" یا "حالت" میخوانند، یعنی یک آن یا لحظة شهود زیبایی» (همان: 1883) که در این صورت و با این تعریف و برداشتی که عارفان از «آن» دارند، در این شواهد تعبیر ضمیر اشاره برای "آن"، تعبیر درست و کاملی به نظر نمیآید و تعبیر اسم یا اصطلاح درستتر مینماید.
3ـ کاربردها و کارکردهای هنری ـ بلاغی «آن» در شعر حافظ
3ـ1 تعریف و تعبیر «آن» در شعر حافظ
از شعر حافظ نیز تعاریفی میتوان استخراج و بررسی و تبیین کرد که جزو تعریفهای معناشناختی و منظورشناختی «آن» به شمار میرود. حافظ «آن» را «لطیفهای نهانی» معرفی میکند که فهم و شناخت «آن» بهآسانی شناختنی و ممکن نیست؛ زیرا در ارتباط و شرح و توصیف حسن و زیبایی یا احوال معشوق است:
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد |
|
بندة طلعت آن باش که «آنی» دارد |
شیوه حور و پری گرچه لطیف است ولی |
|
خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد |
|
|
(حافظ، 1369: 85) |
زیرا حسن معشوق فقط بستة زیباییهای صوری و صورتی نیست که مربوط و منحصر در صورت و چهره باشد:
جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال |
|
|
|
هزار نکته در این کار و بار دلداریست |
|
|
(همان: 46) |
|
نیز:
لطیفهایست نهانی که عشق از او [آن: خانلری] خیزد |
|
|
|
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست |
|
|
(همان) |
|
عشق «لطیفهای نهانی» است که دشوارفهم است؛ زیرا در «آن»ی ریشه دارد که منحصر یا بازبستة زیور نیست؛ پس بهعلت دشواری بیان از تعبیر «آن» ـ هرچند در لفافة ایهام ـ استفاده میکند که بیان رمزی و نمادین از حالت و وصفی دریافتنی، اما ناگفتنی (یدرک و لایوصف) است که مافوق دید و ادراک آدمیان معمولی است؛ وصفی که حتی صاحبنظران نیز در «آن» آیینه (و آیینة آن) ـ در معنای ایهامی ـ حیراناند:
وصل [وصف: خانلری] خورشید به شبپرة اعمی نرسد |
|
|
|
که در آن آینه صاحبنظران حیراناند |
|
همچنانکه حال هجران معشوق، همانند اصطلاح «آن»، حکایت همان حالتی است که بسیار مشروح و مفصل است و درنتیجه، بیانش بسیار دشوار و وقتگیر است:
حکایت شب هجران نه آن حکایت حالیست |
|
که شمّهای ز بیانش به صد رساله برآید |
|
|
(همان: 158) (اشاره) |
و صد هزار فکر عمیق نیز به کنه و عمق «آن» و معرفی حلاوتش نمیرسد:
حلاوتی که تو را در چه زنخدان است |
|
به کنه «آن» نرسد صد هزار فکر عمیق |
|
|
(همان: 203) (اشاره و ایهام) |
پس علت ناگفتنیبودن این امر، دراصل به عشق و احوالات معشوق برمیگردد؛ طبق تعبیر حافظ، سخن از عشق اولاً در زبان نمیآید:
سخن عشق نه آن است که آید به زبان |
|
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفتوشنفت |
|
|
(همان: 58) |
دوم اینکه، جمال «آن حسن روزافزون» معشوق، زیبایی مستمر و رو به تزاید او، به عاشقِ ناظر خود امان و اجازه، یا امکانی نمیدهد که حق و حد زیبایی او را در بیان آورد و یا حتی به صد کتاب و رساله در شرح آورد:
ای مه صاحبقران از بنده حافظ یاد کن |
|
تا دعای دولت آن حسن روزافزون کنم |
|
|
(همان: 240) |
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم |
|
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را |
|
|
(همان: 3) |
سوم اینکه، آن کس که اهل اشارت باشد، خود این اشارت را درمییابد و نیازی به بازگفتنش پیش نمیآید:
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند |
|
نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست |
|
|
(همان: 15) |
چهارم آنکه، بیشترین کاری که دربارة «آن» (آنات، حالات، اوصاف دیریاب و متعدد معشوق) میتوان بیان داشت، همانا نکتهگویی از آن، در لفظ اندک و معنی بسیار است:
بیا و حال اهل درد بشنو |
|
به لفظ اندک و معنی بسیار |
|
|
(همان: 166) |
ازاینرو، حافظ خود را بارها «نکتهدان» و «نکتهگو» معرفی کرده است:
اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود |
|
در مکتب غم تو چنین نکتهدان شدم |
|
|
(همان: 219) |
هر نکتهای که گفتم در وصف آن شمایل |
|
هر کو شنید گفتا لله درّ قائل |
|
|
(همان: 209) |
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت |
|
گر نکتهدان عشقی بشنو تو این حکایت |
|
|
(همان: 65) |
مگو دیگر که حافظ نکتهدان است |
|
که ما دیدیم و محکم جاهلی بود |
|
|
(همان: 147) 11 |
3ـ2 اغراض و انگیزههای هنری ـ بلاغی حافظ در کاربرد «آن»
با توجه به بافت و ساخت پیام و عوامل و زمینههای سخن و رویکردهای مختلف زیباییشناسی میتوان برای کاربرد ضمیر یا صفت یا اسم و یا اصطلاح «آن» در شعر حافظ، اغراض و فواید متعددی را کشف، بررسی و بیان کرد. به گمان نویسنده، حافظ در اشعار خود مثل عارفان و شاعران دیگر و البته و بیشتر و هنریتر از آنان، از تعبیر «آن» بهره گرفته و آن را همانند یک ابزار بیان حالات و آنات و امور ناگفتنی و غالباً عاشقانه به کار برده است؛ ازاینرو، چون در ابیات مختلف تشخص ویژهای به «آن» بخشیده و در بسامد بالایی از «آن» استفاده کرده و «آن» را در اغراض یا منظورهای مختلف بلاغی ـ معنایی به کار برده است، میتوان این واژه را یک عنصر خاص در سبک فردی و خلاق او به شمار آورد.
به تعبیر دیگر، حافظ با انتخاب آگاهانة واژة «آن» (با توجه به اجمال و ابهام موجود در آن)، باعث شده است که برای مخاطب درنگی ایجاد شود تا با تأمل و تدبر در معنی «آن»، در راه کشف اشارات و ارجاعات محتمل و چندپهلوی آن بکوشد و در حد امکان، به معانی مدّنظر گوینده یا اشارهشدة آن نزدیک شود. این کار، علاوهبر آشناییزدایی و برجستهسازی، موجب شخصیسازی پیام نیز شده است؛ زیرا «واژهها در سخن ادبی حامل تلقیها و نگرشهای شخصیاند و بار شخصی عاطفی و ایدئولوژیک را بر دوش دارند و سرشار از تلقیها و احساسات فردند» (فتوحی، 1391: 75).
کارکردها و کاربردهای زبانی ـ ادبی «آن» در شعر حافظ، در جایگاه ضمیر و اسم و صفت، و یا در مرتبة اصطلاحی عرفانی (و یا اشارهای ضمنی و ایهامی به آن اصطلاح) میتواند متعدد و مختلف باشد که در ادامه به چند کارکرد مهم این تعبیر در شعر حافظ اشاره میشود.
3ـ2ـ1 ایجاد توسّع معنایی از راه ایهام و ابهام هنری
«دانش معنیشناسی و نشانهشناسی، چندمعنایی و ابهام را مانع اجرای نقش اساسی زبان یعنی اطلاعرسانی و ایجاد ارتباط میدانند» (همان: ۷۲)؛ اما «ادبیات، گوهر ذاتی خویش را در چندبعدیکردن و پنهانسازی معنا و به تأخیر انداختن ادراک آن میگوید، حال آنکه ابهام سخن علمی را بیاعتبار میسازد؛ اما نوع هنری آن (چندمعنایی) موجب اعتلا و جاودانگی سخن ادبی میشود» (همان: 73‑۷2)؛ از آنجا که ما در زبان ادبی با نقشهای مختلفی مثل عاطفی، زیباییآفرینی، تخیلی و حدیث نفس روبهروییم (رک. همان: ۷۰ و ۷۱)، صاحب اثر هنری میکوشد تا با برجستهسازی در زبان ادبی و ایجاد درنگ و اختلال در جریان خواندن خودکار متن (همان: ۷۴) توجه مخاطب را جلب کند و از این راه ضمن ایجاد تفاوت و تشخص سبک، به توسعة معنا هم کمک رساند؛ یعنی کاربرد انتقادی و خلاق زبان میتواند ویژگی چندمعنایی کلام را احیا کند (فاولر، 1395: 204). باز به تعبیر فاولر «روش نقد ادبی درگیرکردن بحث در جهت رسیدن به توافقی در تفسیر و قضاوت و ارزیابی است. توان ادبی ما را قادر میسازد که معنای استعاری، سمبلیک یا تمثیلی عبارات شعر را دریابیم و دلالتهای غیرمستقیم آن را دنبال کنیم. کسانی که آموزش ادبی یا تجربة خواندن زیاد دارند درک بالاتری از متنهایی که ادبی مینامیم به دست میآورند، و مطالبی در آن مییابند که هرگز به ذهن افرادی که فاقد این آموزشها باشند خطور نمیکند» (همان: ۳۲۳).
ایجاد خودآگاه و عامدانه یا ناخودآگاه و غیرعامدانة ابهام در سخن ادبی نیز میتواند دلایل و انگیزههای بلاغی و غیربلاغی داشته باشد. ابهامآفرینی گاه بهمنظور معنیآفرینیهای نو است. اختلاط و ترکیب معانی و عواطف که موجب ابهام است، گاه بهمنظور پنهانکاری و پوشیدهگویی، بیان اجمالی و ایجاد مکث و حدسزدن معنیهای تازه صورت میگیرد.
میدانیم که یکی از شگردهای اصلی بدیعی حافظ نیز استفاده از صنعت ایهام و انواع و اقسام آن است که بهعلت بسامد و تنوع زیاد جزو سبک فردی او در ساحت بلاغی به شمار آمده است. 12 حافظ از این هنر خود در استفاده از ضمیر یا اسم و اصطلاح «آن» هم بهرهها گرفته و از این راه، بارها به ایجاد ایهام (و ابهام) و درنهایت توسع و تعدد معانی اقدام کرده است؛ یعنی «آن» بهویژه وقتی جای نهادی نامعلوم در شعر حافظ قرار میگیرد، 13 دقیقاً مشخص نیست که منظور شاعر ضمیر اشاره است یا اصطلاح عرفانی و یا معانی و مقاصد دیگر و یا مجموعهای از اینها؛ از این راه، معنای بیت و منظور گوینده چندگانه میشود. شواهد و مصداقهای این کاربرد فراوان است که به چند نمونه اشاره میشود:
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد |
|
بنده طلعت «آن» باش که «آنی» دارد |
شیوه حور و پری گر چه لطیف است ولی |
|
خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد |
|
|
(حافظ، 1369: 85) |
حافظ در این دو بیت علاوهبر ایجاد چندمعنایی و ایهام تناسب و حتی جناس تام، به معرفی «شاهد» حقیقی و معنوی، به کمک واژة «آن» و معنای اشاری و کنایی (اصطلاحی) آن میپردازد. شاهد و معشوق زیبا آن شاهدی نیست که فقط مو و میان زیبا داشته باشد؛ بلکه باید بنده و عاشق چهرة (طلعت) کسی بود/ یا عاشق طلعت و چهرة «آن» (آن شخص: ضمیر اشاره، یا آن به معنی اصطلاحی آن) باش که دارای «آن» (در دو معنای ارجاعی یا اصطلاح عرفانی) باشد. درواقع غرض از این دو جمله در بیت نخست (خبری و امری) بیشتر اغرا و تشویق و دعوت مخاطب است که ظاهربین نباشد و دنبال آنِ «آن» یعنی بواطن و حقایق اشارهشده و ضمنی آن برود؛ یعنی دنبال مجموعهای از حسن و خوبی و لطافت باشد که فقط در معشوق مدّنظر او جستوجوپذیر است که نامش باید مخفی باشد. در این نوع ایهام چندمعنایی، هرکدام از معانی گفتهشده میتواند از جهاتی مقبول باشد؛ هرچند که برای خوانندة عادی در فهم بیت اشکال و ابهام پیش آید که کدام معنی دربارة بیت درست، یا مدّنظر گوینده بوده است. 14
نیز در بیت مشهور زیر:
اینکه میگویند «آن» خوشتر ز حسن |
|
یار ما این دارد و «آن» نیز هم |
|
|
(همان: 250) |
شاعر ضمن بیانی اشاری و ایهامی، بین معنای «آن» و «حسن» یار، ارتباط برقرار میکند و مخاطب آشنا (به معانی ضمنی و ایهامی) نیز به هر دو معنای آن (ضمیر و اصطلاح) رهنمون میشود.
همچنین است ابیاتی که با توجه به قبول و مسلمبودن هنرهای موجود در شعر حافظ و دغدغة «شعر رندانه» و شیوة «خلافآمد عادت» در شعر او برجسته و آشنازداست؛ یا مفسر صورتگرا و یا اهل تأویل میتواند چنین خوانش یا تفسیر ایهامی و حتی احیاناً قرائتی ساختارشکن یا بدخوانشی را در نظر داشته باشد، مثل
این شرح بینهایت کز زلف [حسن: خانلری] یار گفتند |
|
|
|
حرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد |
|
|
(همان: 116) |
|
در اینجا شاید مخاطب یا مفسر ایهاماندیش و باهوش شعر حافظ میتواند به اشاره، این شرح بینهایت ـ از زیبایی زلف و ظاهر معشوق، یا حسن ـ را شرحی از هزار «آنِ» (موجود در) معشوق و ممدوح او بداند، یا حتی آن را بهطور ضمنی به زیبایی شعر و شناختش از معشوق هم تفسیر و تعبیر کند.
یا:
شیدا از «آن» شدم که نگارم چو ماه نو |
|
ابرو نمود و جلوهگری کرد و رو ببست |
|
|
(همان: 22) |
در این بیت، علاوهبر اشاره به علت شیدایی خود («آن» به معنای ضمیر اشاره)، شاید از معنی اصطلاحی «آن» نیز غافل نبوده است و یا خوانندة خاص او اجازة چنین برداشتی، دستکم بهصورت ایهام، را داشته باشد: علت شیدایی عاشق (حافظ) وجود آن «آن»ی است که در معشوق است.
به نظر میرسد که حافظ با استفاده از این شگرد، (از راه ایجاد عهد ذهنی با مخاطب، و توجهدادن به باطن امور و حواس و قوای ادراکی باطنی) مخاطب را به فهم و تفسیر بهتر از برخی معانی باطنی یا ناگفتنی فراخوانده و او را در التذاذ هنری و معرفتی خود شریک کرده و در این مسیر معنییابی، به او مددی تازه رسانده است؛ البته حافظ گاه مستقیم و با صراحت بیشتر ضمیر یا اسم و اصطلاح «آن» مدّنظر خود را شرح و تفسیر کرده است:
از بتان «آن» طلب ار حسنشناسی ای دل |
|
کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود |
|
|
(همان: 138) |
در این بیت، ارتباط «آن» را با موضوع حسن و حسنشناسی و علم نظر مرتبط کرده و مخاطب را اغرا و تشویق و ترغیب کرده است که برای زیباشناسی حقیقی و باطنی، آنشناس و آنطلب باشد. گاه نیز با نوعی ایهام و غالباً با ایهام تناسب، این معرفی را انجام داده است:
وصال او ز عمر جاودان به |
|
خداوندا مرا «آن» ده که «آن» به |
|
|
(همان: 290) |
(آن ده که آن به/ طلب آن/ آن وصال است/ آن خیر است/ آن از جاودانگی در دنیا بهتر است)
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد |
|
هرکس که این ندارد حقا که «آن» ندارد |
|
|
(همان: 86) |
(آن با/ در جمال جانان است)
هر سر موی مرا با تو هزاران [هزار«آن»] کار است |
|
ما کجاییم و ملامتگر بیکار کجاست |
|
|
(همان: 15) |
(هزاران: تعداد/ و با تغییر مکث یا تکیه، هزار آن: هزار لحظه)
بنابراین گاه خوانش یا قرائتِ مفسر ممکن است چنان مخاطبمحور باشد که متهم به قرائتی ساختارشکن و بهاصطلاح بدخوانش هم بشود؛ تفسیر یا خوانشی که احتمالاً در ذهن و نظر گویندة شعر نبوده است و یا قراین کمی برای قبولش وجود داشته باشد؛ اما با تغییر در لحن خوانش، یا مکث، یا تکیه و تأکید و... این معانی تازه، با قراین مدّنظر، تداعی شود و غالباً ایهام (ایهام تناسب) خلق شود یا دستکم چنین اشارهای از متن استنباطپذیر باشد. همچنین است:
گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی |
|
چون نیک بدیدم به حقیقت به از «آنی» |
معشوق من آن دارد؛ بنابراین از یوسف بهتر و زیباتر است؛ بهویژه با وجود قرینه از شعر سنایی که دربارة آنداشتن یوسف است و چهبسا از ذهن نکتهسنج و ایهامپسند حافظ نمیتواند به دور باشد:
از یوسف خوشتری که در حسن |
|
آن داری و یوسف آن ندارد |
|
|
(سنایی، 1385: 39) |
همچنین است:
شیرینتر از «آنی» به شکرخنده که گویم |
|
ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی |
|
|
(حافظ، 1369: 337) |
(معشوق از آنش بهتر است، دارندة جمال، از عوامل جمالآفرین، شیرینتر و بهتر است.)
عجب از لطف تو ای گل که نشستی با خار |
|
ظاهراً مصلحت وقت در «آن» میبینی |
|
|
(همان: 343) |
(با بدخوانش: مصلحت وقت در دیدن آن است.)
یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان |
|
دل شرح «آن» دهد که چه گفت و چهها شنید |
|
|
(همان: 164) |
(آن را که در گفتوشنود با معشوق است، فقط برای محرم راز میتوان شرح داد.)
حجاب چهرة جان میشود غبار تنم |
|
خوشا دمی که از «آن» چهره پرده برفکنم |
|
|
(همان: 235) |
(بدون توجه به مصراع اول: از چهرة آن، پردهبرداری کنم؛ و با بدخوانش: زمان پردهافکنی از آن، زمان خوشی است).
خوش آمد گل وز «آن» خوشتر نباشد |
|
که در دستت بهجز ساغر نباشد |
|
|
(همان: 110) |
(با بدخوانش و بدون توجه به مصراع دوم: گل از آن خوشتر و زیباتر نیست.)
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود |
|
کاین شاهد بازاری و «آن» پردهنشین باشد |
|
|
(همان: 109) |
(پردهنشینی و ابهام و اخفای معنای آن، بدون توجه به ارجاع و اشارة بیت)
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد |
|
گفتا مگوی با کس تا وقت «آن» درآید |
|
|
(همان: 157) |
(ایهام ترجمه بین واژة وقت و آن)
حالیا مصلحت وقت در «آن» میبینم |
|
که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم |
|
|
(همان: 244) |
(ایهام ترجمه)
گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست |
|
آن که «آن» داد به شاهان به گدایان این داد |
|
|
(همان: 77) |
(با توجه به اینکه آن و این، برخلاف امروز کاربرد داشته است، شاهان، شاهان طریق و اولیا میتوانند بود؛ و گدایان، اینانی که به گنج زر رسیدهاند، بدن توجه به مصراع اول و ارجاع و اشاره.)
ز خوف هجرم ایمن کن اگر امید «آن» داری |
|
که از چشم بداندیشان خدایت در امان دارد |
|
|
(همان: 82) |
(امید و آرزوی آن داشتن)
زبان کلک تو حافظ چه شکر «آن» گوید |
|
که گفته سخنت میبرند دستبهدست |
|
|
(همان: 19) |
(ناتوانی از شکر آن و آن داشتن شعرش)
شکر «آن» را که تو در عشرتی ای مرغ چمن |
|
به اسیران قفس مژده گلزار بیار |
|
|
(همان: 169) |
(دعوت به شکرکردن از آن)
ای گل به شکر «آن» که تویی پادشاه حسن |
|
با بلبلان بیدل شیدا مکن غرور |
|
|
(همان: 172) |
(شکر بهخاطر داشتن آن و بیان ارتباط آن با حسن)
شکر «آن» را که دگر بازرسیدی به بهار |
|
بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی |
|
|
(همان: 344) |
(لزوم شکر برای آن)
ازبهر بوسهای ز لبش جان همیدهم |
|
اینم همیستاند و «آنم» نمیدهد |
|
|
(همان: 155) |
(طلب آن)
معشوق عیان میگذرد بر تو ولیکن |
|
اغیار همیبیند از «آن» بستهنقاب است |
|
|
(همان: 21) |
(بهخاطر حفظ «آن» نقابدار و در پرده است/ و مخفی و مبهمبودن حقیقتِ آن)
دل ضعیفم از «آن» میکشد به طرف چمن |
|
که جان ز مرگ به بیماری صبا ببرد |
|
|
(همان: 88) |
(«آن» سبب میل دل من است.)
از «آن» رنگ رخم خون در دل افتاد |
|
و از «آن» گلشن به خارم مبتلا کرد |
|
|
(همان: 89) |
(«آن» سبب رنگ رخ و ابتلایم شده است.)
میبینیم که حافظ با ایجاد بافت و زمینههای لازم هنری، بهویژه ابزار و انواع ایهام، مخاطب خود را (بهویژه مخاطب ایهاماندیش و ژرفکاو) هم به معانی و اشارات ضمنی بیت رهنمون شده و هم او را با انواع بازیهای لفظی و ادبی (بازی نشانهها) و ایجاد موسیقی تکرار، در لذت هنری خود شریک کرده است.
ایهام یا چندمعنایی «از یکسو با ایجاز و فشردهگویی پیوند دارد و از دیگرسو با جناس و همنمایی و از سومسو با ابهام و کژتابی و از چهارمسو با سمبل و نمادپردازی و از پنجمسو با مطایبه و لطیفآوری» (راستگو، 1379: 16) که در نمونههای قبل و نمونههای ذکرشده در ادامه دیده میشود.
3ـ2ـ2 ایجاد ایجاز، انسجام و تقویت زبان خاص عرفانی
میدانیم که علم و زبان عارفان به تعبیر اهل عرفان، زبان اشاره است. اشارت «با الفاظ اندک معانی بسیار بیانکردن است؛ و دراصطلاح، اشارت چیزیست که مخفی و پنهان باشد و بهعلت لطافت معنا به عبارت در نیاید» (گوهرین، 1376، ج 1: 247 بهنقل از مفاتیحالعلوم و اللمع). روزبهان نیز بهنقل از رودباری میآورد: علمنا هذا اشارات و اذا صارت عبارة خفا (همان: 249). بهکارگیری اصطلاح «آن» نیز ابزاری میتواند بود که بهخوبی زبان اشارهای و مجمل عارفان را با لفظ اندک، اما معنای بسیار معرفی و بازنمایی کند. این زبان به معانی و مفاهیم خاصی ارجاع میدهد که فقط مخاطب خاص و اهل از آن باخبر است؛ مخاطب نااهل یا اصلاً چیزی در نمییابد و یا به اندازة اهلیت خود و بهاجمال ممکن است چیزی هرچند مبهم و ناگفتنی را درک کند و احیاناً و احتمالاً با این ارجاع و اشاره، ترغیب یا دعوت شود که به سراغ آموزش آن برود و اهلیت و شایستگیهای لازم ادراکی و هنری را کسب کند.
بنابراین، «آن» تعبیری است که هم در ساختمان یکهجایی خود ایجاز دارد و هم از دیدگاه ایجاد ایجاز در متن و هم اشاره یا ارجاع به معانی و مفاهیم متعدد تأملبرانگیز مینماید؛ به عبارت دیگر، «آن»ن» علاوهبر لفظش که لفظی مختصر است، ازنظر کارکرد اشارهای و ارجاعی هم (چه در نقش ضمیر اشاره و چه در نقش اصطلاحی در زبان عرفانی)، کارکردی ایجازی دارد. گفتنی است ایجاز نیز دارای انواعی است و همچنانکه ایجاز مخل به انتقال پیام به مخاطب خلل وارد میکند و آسیب میرساند و موجب تعقید میشود، ایجاز غیرمخل میتواند یک مزیّت باشد و در کنار ابهام و ایهام و همنقش با آن دو، به زیبایی و توسعة معنایی متن کمک برساند.
ایجاز «یعنی با حداقل الفاظ حداکثر معنی را بیانکردن و بهقول شمس قیس رازی، لفظ اندک بود و معنی بسیار» (شمیسا، 1386: 165). ایجاز را در علم معانی به دو نوع ایجاز قصر و ایجاز حذف تقسیم کردهاند؛ اما «شرط بلاغت آن است که صرفهجویی در لفظ به انتقال پیام خللی وارد نکند. در مورد آثار ادبی باید گفت که معمولاً صرفهجویی در الفاظ نهتنها به ارائة معنی ضرر نمیرساند، بلکه آن را رساتر و موثرتر میرساند» (همان: 165). ایجاز هنری و ادبی که در ادبیات برای مخاطب اهل ادب در همة احوال پسندیده است (رک. همان: 166)، همانی است که حافظ آن را «لفظ اندک و معنی بسیار» معرفی کرده است:
بیا و حال اهل درد بشنو |
|
به لفظ اندک و معنی بسیار |
|
|
(حافظ، 1369: 169) |
از دیدگاه عرفانی حافظ، «آن» همان حال و حالتی است که اهل درد (عاشقان عارف) دارند و با وجود لفظش که کوتاه و اندک است، معنا و مفهوم آن بسیار زیاد است. حافظ از این راه و با این تعبیر، علاوهبر پوشاندن معانی مدّنظر خود از نااهلان، شنونده و مخاطبان خاص و خواهان خود را به شنیدن و پی بردن به معانی فراوان آن در ظاهر امر، و بهطور ضمنی و باطنی، اغرا و ارشاد و دعوت و تشویق میکند.
تعبیر «نکته» و «نقطه» نیز که بارها در سخن حافظ بدان اشاره شده در همین راستا و به همین معانی ایجازی و اشارهای و عرفانی ارجاعپذیر و درخور تحلیل است. 15
موضوع انسجامبخشی این واژه نیز درخور یادکرد و توجه بیشتری است. از نظر برخی زبانشناسان جدید هر متنی برای خود یک بافت به شمار میآید و متن با پیوستگی شناخته میشود؛ یعنی این دو به هم پیوستهاند و انسجام سهم مهمی در این پیوستگی (مجموعهای از امکانات زبانی که هر زبانی آن را برای اتصال قسمتی از متن به قسمت دیگر) دارد (هلیدی و حسن، 1395: 128). بنابر نظر هالیدی و حسن «مفهوم انسجام، مفهومی معنایی است که به روابط معنایی موجود در متن اشاره میکند. انسجام را به دو گروه کلی انسجام دستوری و انسجام واژگانی تقسیم کردهاند، منظور از انسجام دستوری این است که ساخت جملات و عناصر دستوری باعث انسجام متن گردد. حضور واژههای مشابه و مرتبط شامل تکرار، مترادف، شمول معنایی، متضادها انسجام واژگانی را به وجود میآورد. انسجام دستوری نیز شامل ارجاع، حذف و جایگزینی است. عوامل ربطی نیز به دو گروه دستوری و واژگانی تعلق دارد» (بامشکی، 1388: 59؛ نیز رک. هلیدی و حسن، 1395: 178 و 197).
در شعر حافظ نیز کاربرد این عنصر دستوری (ضمیر «آن») و واژگانی (در جایگاه اسم و اصطلاح خاص) میتواند کارکردهای انسجامی داشته باشد؛ یعنی با ذکر «آن»، هم ارجاع صورت میگیرد و هم با حذف و بیاننشدن بسیاری از مطالب و معارف صریح و یا جایگزینی آن با مطالب مشابه و متشابه و ایهامی، کلام و پیام عرفانی حافظ انسجام بیشتری مییابد.
3ـ2ـ3 ایجاد تفخیم و تعظیم
یکی از کارکردهای استفاده از ضمیر یا اصطلاح «آن» برای تفخیم و تعظیم است که یکی از اغراض ثانویه در علم معانی است. «جایگاه بحث از این کارکردها در بلاغت فارسی و عربی درباب احوال مستندالیه است که یکی از بابهای مهم دانش معانی میباشد» (صیادکوه، 1395: ۴۵). در علم بلاغت «غرضهای زیر برای دو واژة "آن" و "این" در نظر گرفته شده است: ۱. آن برای بیان معنویّت؛ ۲. آن برای بزرگداشت و تعظیم؛ ۳. این برای بیان حقارت و بیارزشی؛ ۴. آن برای بیان امر وصفناپذیر؛ ۵. این برای بیان امر ملموس و جسمانی؛ ۶. آن برای نشاندادن قدرت و شدت» (همان، 1395: 47، بهنقل از جاهدجاه و رضایی در کتاب بلاغت 1).
در شعر حافظ نیز این معانی دیده میشود؛ صیادکوه در مقالة خود چند نمونه از این کاربردهای مجازی را در ابیات حافظ نشان داده است که بهعلت تکیه با فشار بر روی واژة «آن»، بار معنایی مدّنظر منتقل شده و بهعلت کشش بیشتر، واژه نشاندار شده است؛ در نمونههایی مثل آن حسن روزافزون (حافظ، 1369: 3)؛ آن غزال رعنا... (همان: 4)؛ آن تلخوش (همان: 5)؛ آن ترک پریچهره... (همان: 57)؛ آن می گلرنگ (همان: 178)؛ آن زلف سیاه (همان: 190؛ ر.ک همان، 1395: 48-50). 16
حافظ این تفخیم و تعظیم را هم دربارة اشخاص (معمولاً معشوق، ممدوح، رند...) و اجزا و اعضای او و هم دربارة اوقات و زمانهای برگزیده و مهم و ذکرشدنی و هم دربارة مکانهای مهم و ارزشمند بیان کرده است که بهعلت بسیاری شواهد فقط به ذکر برخی نمونههای مهم بسنده میکنیم. گفتنی است که نگارنده، عامدانه، این بخش را با قرائتهای خاص و مخاطبمحور خوانش یا بدخوانش کرده است و ازاینرو، معانی یا استنباطهای ذکرشده دربارة هر شاهد، گاه ممکن است با معنا و اشارت مدّنظر گوینده مطابقت و ملایمت معنایی صریحی نداشته نباشد:
3ـ2ـ3ـ1 تفخیم و تعظیم اشخاص
تفخیم و تعظیم اشخاص بهکمک واژة «آن» (در نقش صفت اشاره) در تعابیر اشاری و ارجاعی متعددی ذکرپذیر است؛ البته صفتهای اشارة «آن» و «این» همهجا نقش معرفهکننده دارند و «انتظار آن است که موصوف آن (بهکمک معلومات قبلی ازقبیل سنن ادبی، عرفان، روایات مذهبی و غیره) شناخته شده باشد» (شمیسا، 1386: 101).
برای تفخیم و تعظیم اشخاص این نمونهها و مصادیق دربارة «آن» (در نقش صفت اشاره) گفتنی است: آن لولی سرمست (حافظ، 1369: 37)؛ آن... یار شیرین سخن نادره گفتار من (همان: 37)؛ آن سنگین دل (همان: 41)؛ آن یار سفر کرده (همان: 62)؛ آن شاه سواران (همان: 74)؛ آن بت ترسابچه (همان: 84)؛ آن دلستان (همان: 86)؛ آن نازنین (همان: 89)؛ آن آشنا (همان)؛ آن نگار (همان: 92)؛ آن مست (همان: 96)؛ آن یار (همان: 97)؛ آن رند عافیت سوز (همان: 120)؛ دیده بر آن پاک انداز (همان: 178)؛ آن مونس جان (همان: 182)؛ آن سفرکرده (همان: 188)؛ آن خجستهطالع (همان: 241)؛ و... .
نیز به همراه هنر استعاره یا کنایه در شواهدی مثل: آن سرو سیماندام (همان: 7)؛ آن گل خندان (همان: 36)؛ آن پیک نامور (همان: 42)؛ آن شمع سعادتپرتو (همان: 47)؛ آن ماهپاره (همان: 51)؛ آن شاه سواران (همان: 74)؛ آن آهوی مشکین (همان: 75)؛ آن شه خوبان (همان: 83)؛ آن میوة دل (همان: 91)؛ آن خورشید (همان: 99)؛ آن ماه (همان: 100)؛ آن بت مشکینکلاله (همان: 145)؛ آن گنج روان (همان: 147)؛ آن سرو بلند (همان: 154)؛ آن طایر قدسی (همان: 159)؛ آن مرغم (همان: 228)؛ آن کوکب رخشان (همان: 265)؛ و... .
تعظیم و تفخیم زیباییهای صوری نمادی اشخاص (غالباً معشوق یا ممدوح) در بیت:
لب لعل و خط مشکین چو «آن»ش هست و اینش هست |
|
||
|
بنازم دلبر خود را که حسنش «آن» و این دارد |
||
|
|
(همان: 82) |
|
که در این بیت ایهام به معانی عرفانی و اشاری «آن» حتماً مدّنظر است.
نمونههای زیر در نقش صفت اشاره است:
آن خال سیه (همان: 26)؛ آن سیهچرده (همان: 40)؛ آن چشم سیه (همان: 36)؛ سرّ آن دانه (همان: 40)؛ آن دهان و آن میان (همان: 42)؛ آن زلف (همان: 44)؛ آن نرگس فتان (همان: 53)؛ آن خال (همان: 62)؛ آن چشم دلسیه (همان: 87)؛ آن سیاه (همان)؛ آن نافه (همان: 145)؛ آن لب شیرین (همان: 151)؛ آن قامت چالاک (همان: 179)؛ آن لعل روانبخش (همان: 184)؛ آن زلف سیاه؛ آن طره عنبرشکن (همان: 190)؛ آن خم ابرو (همان: 252)؛ خال آن مهرو؛ زنجیر آن گیسو؛ آن رو (همان: 288‑277)؛ و... .
3ـ2ـ3ـ2 تفخیم و تعظیم زمان
غیر از اشخاص، گاه زمانهایی نیز به کمک ضمیر و صفت اشارة «آن» تفخیم و تعظیم شده است و یا با خوانشی تأکیدی میتواند چنین برداشتی را القا کند؛ نیز از این راه میتواند معنایی ایهامی بیابد؛ شواهدی مانند: آن شب قدر (همان: 22)؛ از آن دمی (همان: 39)؛ آن روز (همان: 60)؛ آن ظلمت شب؛ هاتف آن روز (همان: 124)؛ به سرّ جام جم آن گه (همان: 98)؛ از آن ساعت (همان: 105)؛ خرم آن روز (همان: 129)؛ یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود... (139‑138)؛ یاد باد آن صحبت شبها (همان: 140)؛ یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود (همان)؛ تا وقت آن درآید (همان: 156)؛ اوقات خوش آن بود (همان: 177)؛ آن لحظه (همان: 222)؛ آن دم (همان: 248)؛ در آن دم (همان: 310)؛ و... .
3ـ2ـ3ـ3 تفخیم و تعظیم مکان
تفخیم و تعظیم مکانها و موقعیتها نیز بهوسیلة ذکر «آن» (در نقش صفت اشاره) در شعر حافظ دیده میشود که این شواهد گفتنی است: دولت در آن سرا (همان: 28)؛ در آن حرم (همان: 40)؛ در آن حضرت (همان: 43)؛ آن دیار (همان: 44)؛ آن زمین (همان: 46)؛ آن جام مرصع (همان: 56)؛ در آن بساط (همان: 73)؛ آن آستان (همان: 82)؛ از آن گلشن (همان: 89)؛ آن مجلس جنون (همان: 146)؛ خاک آن وادی (همان: 181)؛ آن تراب (همان: 220)؛ مرغ آن چمنم (همان: 235)؛ مایة خوشدلی آنجاست (همان: 239)؛ آن خاک عنبرینبو (همان: 262)؛ آن خاک آستان (همان: 308)؛ در آن چمن (همان: 320)؛ و... .
4ـ نتیجهگیری
به نظر میرسد که با همة تلاشهای شایستة محققان حافظپژوه، هنوز ابعاد زیادی از هنرهای بلاغی حافظ بازنمایی و تحلیل نشده است. در این پژوهش مختصر، واژة نشاندارِ «آن» در شعر حافظ هم در نقش یک مقولة دستوری برای ارجاع و اشاره (ضمیر و صفت اشاره)، و هم در نقش یک اسم و اصطلاحِ کمکاربرد در زبان و بیان هنری ـ عرفانی او تحلیل، و ابعاد مختلف آن بررسی و منظورشناسی شد. دستاورد کلی این پژوهش عبارت است از:
1) بررسی شعر کهن و بهویژه اجزای هنر و سبک خاص حافظ، با روشها و رویکردهای تازة نقد ادبی (مثل گفتمانشناسی و نشانهشناسی) در کنار مباحث بلاغتشناسی کهن (بهویژه احوال مسندالیه و اغراض خبر) هنوز جای بحث و بررسی فراوان دارد.
2) عناصر و واژگان بهظاهر کماهمیت و کمکاربرد نیز در جمالشناسی شعر و در این نوشتار در زیباشناسی شعر حافظ، گاه از اهمیت بسزایی برخوردار است؛ زیرا دقت در این امور میتواند راه را برای خوانشهای جدید و ایجاد معانی متکثر و جدید از شعر او فراهم کند و همگان را به هنر کمنظیر و رندانة او واقفتر کند؛ نیز به محققان و منتقدان در تلاش و تحقیق بیشتر در ابعاد مختلف هنر او کمک رساند و انگیزة تازهای ببخشد.
3) ضروری است بین کاربرد و انواع نقشهای واژة «آن» در دستور زبان فارسی و نقشهای آن در دستور زبان عرفان و بهویژه شعر عرفانی تفکیک قائل شد و اشعار حافظ و دیگر شاعران را از این دیدگاه خاص نیز بررسی و بازخوانی انتقادی و معناشناسانه کرد.
4) حافظ در قیاس با شاعران پیش از خود، واژة «آن» را در اغراض و نقشهای بلاغی، معنایی و عرفانی بیشتری استفاده کرده است و با انواع شگردهای ادبی (بهویژه ایهام، ابهام، ایجاز و انسجام) این واژه را در سبک شعر خود تشخص و برجستگی داده و به معانی و مفاهیم صریح و ضمنی و کنایی آن توسّع و تکثّر بخشیده است.
پینوشت
16. چون صیادکوه، مقالة خود را در همین چارچوب تدوین کرده و حق مطلب را ادا کرده است، نگارنده به امور دیگری اشاره میکند که در آن مقاله دیده نمیشود.